معصومه فاضلی
از جمله پدیدههایی که در صدر اسلام خود را نمایان ساخت و به عنوان
مهمترین چالش و خطر دورنی این دین مبین را مورد تهدید قرار داد، پدیدهی نفاق
است. نفاق به معنای دورویی و به ظاهر نشان دادن آنچه در دل اعتقاد و باوری بر آن
نیست، اصطلاحی است از صدر اسلام رواج یافته است و در قرآن کریم در موارد متعدّدی از
این افراد نام برده شده و از فسق و کافر آنها سخن رفته و شیوههایی که برای
ضربه زدن به اسلام و جامعهی اسلامی به کار میگیرند، معرّفی شده است. از آن
جمله میتوان به ریاکاری، ادّعای اصلاحطلبی، ایجاد جنگ روانی و ایجاد شک و
شبهه در میان مردم، دشمنی با ولایت و رهبری و سخره گرفتن افکار مؤمنان اشاره کرد.
نوشتار حاضر پس از بحث کوتاهی پیرامون چیستی نفاق، به توضیح شیوههای منافقانه
از دیدگاه قرآن کریم پرداخته است.
دین مبین اسلام در گذر زمان با فراز و نشیبهای بسیاری روبرو شده و
دشمنیهای فراوانی را از سوی گروههای مختلف به خود دیده است. بخشی از این
دشمنیها از سوی کسانی اعمال شده است که با لباس دینداری و تظاهر به ایمان به
مقابلهی غیرمحسوس با این دین قیام کردهاند. دین اسلام که براساس راستی و درستی بنا نهاده شده و
محور آن حقّ و حقمداری است، قطعا با مذاق عدهای که معیارشان فقط خود و و
خواستههای فردی است، سازگار نیست و لذا با روشها و حربههای منافقانه
و مخفی سعی در دشمنی با این دین از طریق تظاهر به مذهب و اغفال مردم سادهلو
برمیآیند. از اینرو شناخت شیوههای نفاق جهت برملاکردن چهرهی واقعی آنان
امری بسی مهم و ضروری است.
در قرآن کریم حول مسئله نفاق و منافق آیات بسیاری وجود دارد و نیز روایات
فراوانی در این مورد از ناحیهی پیامبر اکرم(صلیاللهوآلهوسلم) و ائمه
اطهار(علیهمالسلام) وارد شده است. در نهج البلاغه نیز خطبهای در باب
شناخت و بیان ویژگی های منافقان، از امام علی (علیهالسلام) نقل شده است. حول این
موضوع کتب فروانی نیز به رشته تحریر در آمده است که بیشتر بر اساس تطبیق آیات و
روایات و شناخت صفات منافقان می باشد که از جملهی آنها میتوان به کتاب
دشمن شناسی از دیدگاه آیات قرآن نوشته سید کمال حسینی اشاره کرد. در این
تحقیق سعی شده با موضوع قرار دادن شیوههای نفاق، تا حدودی به این پرسش پاسخ
داده شود که یک منافق با چه شیوههایی در جامعه عمل میکند و به اسلام و
جامعهی اسلامی ضربه وارد میسازد.
«نفاق» از مادهی «نفق» به معنای «شیی ایکه سپری و تمام شد» میباشد و
انفاق هم از همین ریشه و به معنای «خارج کردن مال خود در راه خدا» است.[1]
احتمال دیگر در معنای لغوی نفاق آن است که به معنای «سرب في الأرض له مخلص إلى
مكان»[2]
میباشد و از همین روست که راه
مخفیایکه موش صحرایی در زمین در لانه خود می سازد را «نافقاء» میگویند.
این حیوان در لانه زیر زمینی خود دو راه میسازد یکی که آشکار است و به آن
«قاصعاء» گویند و راه دیگری که در هنگام خطر از آن راه فرار میکنند
که به «نافقاء» مشهور است.[3]
با نظر به این معنای لغوی، اصطلاحی در شریعت اسلام جعل شده و به انسان
دورو «منافق» اطلاق شده است؛ چراکه او هم حقیقتاً مسلمان نیست و با حرکت در داخل
تونلی با پوششی از اسلام، بقای خود در میان مسلمانان را تضمین میکند و با
اظهار اسلام خود را از گزند خطرات حفظ میکند. در سوره بقره در تعریف منافق
چنین آمده است «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ
الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»[4]
(در واقع آنان کسانی هستند که اظهار ایمان کردهاند و کفر خود را پنهان
میکنند). در حقیقت نفاق، دخول در دین از دری و خروج از در دیگر است و ملازم با دورویی و
مخفی کاری است و منافق هم در واقع کسی است که تظاهر به ایمان میکند ولی کفر
خود را پنهان میسازد و دارای جهت گیری ضد دینی است و نیت واقعی خود را مخفی
میکند تا به دیگران آسیب برساند.[5]
قرآن کریم در آیات متعدّدی منافقان را اهل فسق معرّفی کرده و یکی از صفات
منافق را «فسق» میداند.[6]
در لغت عرب به خارج شدن فرد از منع شرع فسق گفته می شود، همانند خارج شدن هسته خرما
و فاسق کسی است که ملتزم به انجام احکام شرع نباشد و اقرار به آن بکند ولی به بعض
یا همه آن اخلال وارد کند، در این صورت به کافر هم فاسق گفته میشود؛ چون به
حکمی که عقل و فطرت او اقتضا می کرده اخلال کرده است.[7]
با توجه به تعریفی که ارائه شد میتوان به خوبی ارتباط معنایی بین
«نفاق» و «فسق» را درک کرد؛ چراکه در فسق نیز نوعی دوگانگی عقیده و عمل و تزاحم
باطن و بیرون وجود دارد همان طور که در منافق هم شاهد اختلاف و دورویی گفتار و
اعمال هستیم. فرد مسلمان وقتی تقوای الهی از دلش خارج شد، فاسق می شود و به مرور
دچار نفاق می گردد که در ابتدا پنهان است و فقط خواص آنها را می شناسند، ولی بعد از
مدتی آشکار می شوند و که عوام هم درک میکنند.
نفاق در معنای اصطلاحی در بین اعراب جاهلی وجود نداشت، بلکه بعد ظهور اسلام
باب شد. در مکه که اسلام نوپا بود تنها دشمن اسلام مشرکان بودند که علنی با اسلام
مخالفت می کردند و هنوز اسلام قدرت و توانائی نداشت که باعث ترس مخالفان و بروز
پدیدهی منافق در بین مسلمانان شود. شکلگیری هستهی اوّلیه نفاق را باید در
مدینه جستجو کرد؛ جائیکه رسول خدا پس از سیزده سال برای خنثی نمودن توطئه ترور
ایشان از مکه به آنجا هجرت نمودند. این هجرت پس از اعلام آمادگی انصار برای دفاع از
وجود آن حضرت و ایمان اکثریت قابل ملاحظهای از آنان رخ داده است در چنین
شرایطی بود که بذر نفاق در قلوب گروهی از انصار پاشیده شد و به خاطر یک رشته علل
روانی رشد نموده و حزب نفاق به کمک مشرکان منطقه و خصوصاً مکه به همراه یهودیان
مدینه کاملا شکل گرفت و برای مسلمانان مشکلاتی را پدید آورد.[8]
زمانیکه اسلام رو به گسترش و دارای قدرت بود، کسانی که از روی ترس مسلمان
شده بودند و در دل باوری به اسلام نداشتند، سعی میکردند در فرصتهای
گوناگون به پیکره اسلام ضربه زدند. از جملهی این افراد عبداللهبن ابی، سرکرده
منافقان مدینه بود. او از اشراف قبیله اوس بود و قرار بود به عنوان رهبر دو قبیله
اوس و خزرج برگزیده شود تا به اختلافات آنان پایان دهد. ظهور اسلام و بسته شدن
پیمان عقبه و رفع اختلافات آن دو قبیله و اتحاد بین آنها باعث گردید،
عبداللهبنابی کینه اسلام را به دل گیرد و در فرصتهای مختلف در صدد
نابود کردن اسلام بر آید. از جمله در جریان جنگ احد، پیامبر تصمیم به حرکت از مدینه
و رویارویی با قریش را میگیرد که این نظر بر خلاف نظر عبدالله ابی بود. این
کار سبب شد تا او در میان راه به همراه عدهای از سپاهیان اسلام مسیر خود را
عوض کنند و در نتیجه ضربه بزرگی به سپاه مسلمین وارد سازند. در غزوه
بنیالمصطلق نیز در اثر دعوای دو نفر از انصار و مهاجر با یکدیگر بر سر آب و
طرفداری عبد الله از انصار، تفرقه و جنگ داخلی در بین مسلمانان در حال شعلهور
شدن بود که این بار نیز با تدبیر عالمانه پیامبر(صلیاللهوآلهوسلم)، توطئه
منافقین شکست خورد.
عبد الله ابی برای متفرق ساختن یاران پیامبر دو نقشه طرح کرد و از هواداران
خود خواست تا به آن عمل کنند: هر نوع معامله با مهاجران و یاران
پیامبر(صلیاللهوآلهوسلم) ممنوع شود تا آنان در سختی قرار گیرند؛ 2- مهاجران را
از سرزمین های خود برانند تا رسول خدا(صلیاللهوآلهوسلم) نیز آنجا را ترک کنند.
ولی خداوند با نزول آیه 8 سورهی منافقون او را رسوا ساخت.[9] همچنین آیه 5 سوره منافقون «وَ إِذا قِيلَ
لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ
رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُون» نیز درباره او نازل شده است که با
طرح پیشنهاد بیرون راندن پیامبر(صلیاللهوآلهوسلم) از مدینه سعی در ایجاد فتنه و
آشوب در بین مسلمانان را داشت که خدا پیامبر خود را از این ماجرا آگاه ساخت و این
فتنه دفع شد و زمانیکه قوم او به وی گفتند برای استغفار نزد رسول
خدا(صلیاللهوآلهوسلم) برود، روی برگرداند.
در یک تقسیم بندی نفاق را میتوان به سه دسته تقسیم
کرد:
1- نفاق اعتقادی: در این نوع از نفاق، شخص منافق تظاهر به ایمان می کند،
ولی در باطن کافر است. در بسیاری از آیات قرآن که صحبت از کفر منافق است، همین معنا
از نفاق اراده شده است؛ مانند این آیهی شریفه: «وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ
أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الدُّنْيا وَ
تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ»[10]
(مبادا اموال و فرزندانشان، مایه شگفتی تو گردد! این برای آنها نعمت نیست؛ بلکه
خدا میخواهد آنها را به این وسیله در دنیا عذاب کند، و جانشان برآید
در حالی که کافرند!)
نفاق عبادی: در این نوع از نفاق، شخص واقعا مسلمان است و به خداوند ایمان
دارد، اما خداوند را به قصد قربت عبادت نمیکند، بلکه هدف او از عبادت دستیابی
به موقعیت اجتماعی و یا ریاست است که همان ریا کاری است.
3- نفاق در
معاشرت اجتماعی: در این نوع نفاق انسان براساس منافع و مصالح خویش با دیگران معاشرت
میکند و رفتارش به جهت کسب منفعت بیشتر مطابق با علایق و سلایق طرف مقابل
است[11]
برخی دیگر
تقسیم دیگری برای نفاق ارائه کردهاند و آنرا به دو دسته نفاق اکبر و نفاق
اصغر تقسیم کردهاند؛[12] با این توضیح که نفاق
اکبر، همان تظاهر به ایمان در ظاهر و مخالفت با اسلام در حقیقت امر است و نفاق اصغر
یا نفاق عملی به این معناست که انسان کاری را در ظاهر و در ملأ مردم انجام دهد؛ ولی
در باطن به آن عقیدهای نداشته باشد و قصد و نیّتش از انجام کار چیز دیگری باشد
و شاید این معنا از نفاق یعنی«آشکار کردن خیر و پنهان کردن شر»[13] اشاره به همین قسم از
نفاق داشته باشد در حدیثی نیز آمده است: «اگر به امانت خيانت كرديم و در گفتار دروغ
گفتيم و به وعدههاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم»[14]
در بیش از سیصد آیه در قرآن کریم درباره منافقان، اخلاق و منش آنها سخن
به میان رفته و خطرات ایشان برای جامعه اسلامی گوشزد شده است. آنچه که از مرور این
آیات بدست میآید این است که به دلایل بسیاری خطر منافقان حتی از مشرکان و کفار
هم بیشتر است؛ چراکه مشرکان دشمن شناخته شده هستند ولی منافقان شناخته شده نیستند و
شناخت آنها هم کار آسانی نیست؛ منافقان به جهت ارتباطات نزدیک با مسلمانان و داشتن
پیوندهای سببی و نسبی با آنها از اسرار مسلمانان مطلع و با خبرند و لذا از پشت به جبههی مسلمانان ضربه می
زنند.
با رجوع به آیات قرآنی و تتبع در آن و نیز مشاهدهی تفاسیر به عمل آمده در
ذیل این آیات، می توان شیوههای مختلف نفاق را استخراج کرد و از آنها جهت شناخت
بیشتر منافق و مقابله با آنها استفاده برد. در حقیقت «نفاق» یک بيمارى قلبى است که هر چند پنهان است اما دارای آثاری است که نمىتوان
مخفى كرد و در چهره و عمل انسان نمایان است و لذا با تظاهرات مختلف قابل شناخت
مىباشد.[15]
در ادامه به برخی از این شیوهها اشاره خواهد
شد.
از جمله دستآویزهای منافقان برای آسیب رساندن به مسلمانان، به
کارگیری توطئه است که در طول تاریخ فراوان دیده شده است. در عصر رسول
خدا(صلیالله علیه و آله) زمانى كه لشگر اسلام خود را آماده مىكرد تا به
جنگ روميان برود، خبر رسيد گروهى از سران منافقين در خانه سويلم يهودى اجتماع
كردهاند تا نقشهاى براى اختلال در كار تجهيز قوا براى مقابله با روميان
طراحى كنند. پيامبر وقتى از اين ماجرا خبر دار شد، دستور داد تا اين كانون توطئه را
آتش بزنند و طلحة بن عبدالله را با چند تن از اصحاب براى اجراى اين دستور روانه كرد
و طلحه خانه سويلم را به آتش كشيد[16]
منافقان در راستای طرحهای توطئهگرانهی خود گاهى جهت پراکنده
کردن مردم از اطرف رسول خدا(صلیاللهوآلهوسلم) تصمیم میگرفتند، كمكهاى
مالى خود را به ياران رسول خدا(صلیاللهوآلهوسلم) قطع كنند، چنان كه در سوره منافقان آمده
است: ««آنها مىگويند كمكهاى مالى خود را از كسانى كه نزد پيامبرند قطع كنيد تا از
پيرامون او پراكنده شوند، بدانيد خزائن آسمان و زمين از آن خدا است، ولى منافقان
نمىدانند».[17] گاهى نیز تصميم مىگرفتند پس از بازگشت به مدینه از
جنگ، دست به دست هم بدهند و با استفاده از يك فرصت مناسب، مؤمنان را از مدينه بيرون
كنند.[18]
نیرنگبازی و طراّحی نقشههای
شوم علیه خدا و رسولش و نیز علیه مؤمنین از جمله صفات بازر منافقان میباشد.
خداوند در مورد منافقان فرموده است: «
إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَهُوَ
خَادِعُهُمْ»[19]
خدعه از مادهی «خدع» و به معنای «اظهار کردن غیر آنچه که در باطن است»[20]
میباشد. با توجّه به این معنا میتوان این آیه شریفه را اینگونه تفسسیر
کرد که منافقان از يك سو نسبت به مؤمنین خدعه و نیرنگ میکردند و از سويى ديگر
اعتقاد داشتند پيامبر بزرگ خدا نيز دارای چنین خصیصهای است و ایشان را متّهم
میکردند؛ یعنی بر اثر كوردلى، اعتقاد داشتند كه پيامبر
اسلام(صلیاللهوآلهوسلم) يك خدعهگر است كه براى حكومت بر مردم، دين و نبوت را
مطرح ساخته، و افراد سادهلوح نيز اطراف او جمع شدهاند، لذا بايد در مقابل او به
خدعه برخاست![21] امّا در واقع، خدعه منافقان نسبت به اهل ايمان، خدعه و نیرنگ علیه
خودشان است: (و ما يخدعون الا أنفسهم) و هم عين خدعهایست که خداوند برای کیفر
آنها در نظر گرفته است(و هو خادعهم) و اين همان معرفت لطيفى است كه منافقان كوردل
از فهم آن ناتوانند(و ما يشعرون).[22]
از جمله خدعههای منافقان برای انحراف مؤمنان از مسیر حق، اغفال
آنهاست. منافقان غالبا به يك سلسله موضوعات جزئى و ناچيز و گاهى مضحك و خنده آور
تمسّک میجویند تا موضوعات مهم و كلى را از مرکز توجّه مؤمنان خارج کنند و براى
اغفال افراد با ايمان به گمان خود از الفباى فكرى آنها استفاده مىكنند، و در این
راستا پاى مسائل شرعى و دستور خدا و پيامبر(صلی الله و علیه و آله) را به ميان مىكشند، در حالى كه
اهمیّت برای مسائل شرعی قائل نیستند و در ميان گناه غوطهورند و شمشير به دست گرفته
بر پيامبر(صلیاللهوآلهوسلم) و آئين او مىتازند.[23]
از جمله صفات زشت منافقان سرپیجی از امر رسول خدا(صلیاللهوآلهوسلم) و
مخالفت از فرامین ایشان بود. خداوند در قرآن کریم در وصف حال ایشان
میفرماید:آمده
نمآادذاتااأ.شُإ« «وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ
مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ
عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً" [24] (و مىگويند: فرمانبرداريم، ولى چون از نزد تو بيرون مىروند، جمعى از
آنان شبانه، جز آنچه تو مىگويى تدبير مىكنند. و خدا آنچه را كه شبانه در سر
مىپرورند، مىنگارد. پس، از ايشان روى برتاب و بر خدا توكّل كن، و خدا بس كارساز
است.)
آری منافقان اگرچه در ظاهر ادعای اطاعت از ولایت امر و رسول
خدا(صلیاللهوآلهوسلم) را داشتند امّا وقتی به جلسات سرّی خود میرفتند
تصمیماتی خلاف آنچه مدّ نظر رسول خدا(صلیاللهوآلهوسلم) بود، اتّخاذ
میکردند.
اساساً یکی از ارکان اساس دین مبین اسلام پذیرش امامت و ولایت است و از
جمله معیارهای محک زدن مؤمن از منافق بررسی همین مسئله است. خداوند در این باره می
فرماید: «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ
أَضْغانَهُمْ وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ
لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ» [25]
(آيا كسانى كه در دلهايشان مرضى هست، پنداشتند كه خدا هرگز كينه آنان را آشكار
نخواهد كرد؟ و اگر بخواهيم، قطعاً آنان را به تو مىنمايانيم، در نتيجه ايشان را به
سيماى [حقيقى] شان مىشناسى و از آهنگ سخن به [حال] آنان پى خواهى بُرد و خداست
كه كارهاى شما را مىداند.)
از ابیسعيد خدرى روايت شده است كه (لحن القول) در آيه فوق عبارت از
بغض و كينه آنان نسبت به علىّ بن ابى طالب(علیهالسلام) میباشد و ما در زمان
رسول خدا(صلیاللهوآلهوسلم) منافقين را با كينهاى كه نسبت به علىّ
بنابىطالب(علیهالسلام) داشتند، مىشناختيم. و نظير اين حديث از جابر بن
عبد اللَّه انصارى نقل شده است. از عبادة بن صامت نیز روايت شده است كه ما
فرزندانمان را با دوستى على (علیهالسلام) آزمايش ميكرديم، هرگاه ميديديم
يكى از فرزندانمان على (علیهالسلام) را دوست نميدارد، ميدانستيم كه اين فرزند
ناپاك و زنا زاده است. انس گويد: پس از اين آيه ديگر هيچ منافقى در زمان رسول
خدا(صلیاللهوآلهوسلم) پنهان نماند.[26]
این معیار سنجش قابل اجرا در تمام ادوار میباشد و هرگاه دیده شود در جامعه افراد یا
گروهی به مخالف با ولایت و رهبری جامعه برخاستهاند، دچار بیماری نفاق
هستند.
خداوند در قرآن کریم در
مورد برخی انسانهای به ظاهر مسلمان، خطاب به پیامبر خویش میفرماید:
(وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى
الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً)[27]
(و هنگامی که به آنها گفته شود: به سوی آنچه خداوند نازل کرده، و به
سوی پیامبر بیایید، منافقان را میبینی که [از قبول دعوت] تو، اعراض
میکنند).اين گونه مسلماننماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مىروند بلكه
هنگامى كه به آنها تذكر داده مىشود كه به سوى حكم خدا بيائيد و داورى
پيامبر(صلیاللهوآلهوسلم) را بپذيريد، مقاومت به خرج داده و از قبول دعوت تو
اعراض و امتناع مىورزند و با اصرار روى اين كار مىايستند.
در حقيقت قرآن مىگويد: مراجعه آنها به طاغوت يك اشتباه زودگذر نبوده كه با
يادآورى اصلاح گردد، بلكه مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و
ضعف ايمان آنها است، و الا با دعوت پيامبر(صلیاللهوآلهوسلم) بيدار مىشدند و به
اشتباه خود معترف مىگشتند و در آيه بعد اين حقيقت را بيان مىكند كه همين افراد
منافق هنگامى كه در نتيجه اعمالشان گرفتار مصيبتى مىشوند، و در بنبست قرار
مىگيرند، به حكم اجبار به سوى تو مىآيند.[28]
خداوند
در وصف منافقان میفرماید: «و هنگامی که خبری از پیروزی
یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع میسازند؛ در حالی که اگر
آن را به پیامبر و پیشوایان که قدرت تشخیص کافی دارند بازگردانند، از
ریشههای مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه
کمی، همگی از شیطان پیروی میکردید و گمراه میشدید.»[29]
منافقان با شیوهی شایعهپراکنی در ایجاد اضطراب و تضعیف روحیه مردم
تلاش میکنند تا اعتماد مردم نسبت به مسولان حکومت را سلب کنند و باعث فاصله
بین آنها گردند. آنها با بزرگ نمایی دشمن و تحقیر قوای خودی و مسلمانان و با انتشار
بی موقع اخبار پیروزی و یا شکست مومنان را مغرور و یا دچار رعب و وحشت میکنند.
در این میان بر مومنان لازم است هر خبری را از هر کس نپذیرند، بلکه با استعلام از
فرد مورد اطمینان، از صدق و کذب آن آگاهی حاصل کنند.
شايعهسازى و نشر شايعات از بلاهاى بزرگى كه دامنگير جوامع مختلف مىشود و
روح اجتماعى و تفاهم و همكارى را در ميان آنها مىكشد، مسئله شايعهسازى و نشر
شايعات است، بطورى كه گاه يك نفر منافق مطلب نادرستى جعل مىكند و آن را به چند نفر
نسبت میدهد و افرادى بدون تحقيق در نشر آن مىكوشند، و شايد شاخ و برگهايى هم
از خودشان به آن مىافزايند و بر اثر آن مقدار قابل توجهى از نيرو و فكر و وقت مردم
را مشغول ساخته و اضطراب و نگرانى در مردم ايجاد مىكنند، بسيار مىشود كه شايعات
اعتماد عمومى را متزلزل مىسازد و افراد جامعه را در انجام كارهاى لازم سست و مردد
مىنمايد. براى اجتماعات سالم نشر شايعات زيانهاى فراوانى به بار مىآورد و اگر اين
شايعات پيرامون افراد لايق و مثبت و مفيد باشد، آنها را در خدمات خود دلسرد
مىنمايد، و گاهى حيثيت چندين ساله آنها را بر باد مىدهد و مردم را از فوائد وجود
آنان محروم مىسازد.[30]
دروغگویی و گفتن سخنان خلاف واقع صفت
زشت و وسیلهی ایست که منافقان از آن در جهت ضربه زدن به اسلام و پیش برد اهداف
خویش استفاده کرده و میکنند. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر خویش
میفرماید: « إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ
اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ
الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُون»[31]
در این آیه اگرچه منافقان مدعّی امر صادق و حقی یعنی رسالت رسول معظّم هستند، امّا
باز ایشان دروغگو شمرده شدهاند، این از آن جهت است آنها علیرغم
اعتراف زبانی، در دل اعتقادی به رسالت پیامبر نداشتند و این نیز خود نوعی
دروغگویی است. از امام صادق (علیهالسلام) چنین نقل شده: «المنافق إذا حدث عن
الله وعن رسوله كذب، وإذا وعد الله ورسوله أخلف. وإذا ملك خان الله ورسوله في
ماله»[32]
(منافق زمانیکه از خدا و رسول خبر دهد، دروغ میگوید و هنگامی که با خدا ورسول
او وعده کند تخلف می کند و زمانی که مالک اموال شود ، در مال خود به خدا و رسول
خیانت می کند.) به همین شکل آنها در ادای سوگند نیز به دروغ سوگند میخورند و
سوگند آنها بدان جهت بود که مؤمنین رانسبت به خود خوشبین کنند و از گزند آنها
جان خود را حفظ کنند و در حقیقت سوگند در نزد آنها همانند سپری برای محافظت جانشان
بود: «اتخذوا ایمانهم جنه».
خداوند در سورهی توبه در مورد منافقان میفرماید: «الْمُنافِقُونَ وَ
الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ
عَنِ الْمَعْرُوفِ»[33]
(مردان و زنان دوچهره، [همانند] يكديگرند. به كار ناپسند وا مىدارند و از كار
پسنديده باز مىدارند.) این عمل منافقان کاملا بر عکس مومنان است. آنان با استفاده
از برپایی معروف در جامعه در صدد رفع آلودگی و فساد هستند ولی منافقان می کوشند تا
گسترش منکر باعث نابودی جامعه شوند.[34]
منافقان برای رسیدن به اهداف خویش با شعار اصلاحطلبی وارد می شوند تا
اعتماد مردم را نسبت به خود جلب کنند: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي
الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»[35]
(و زمانیکه به آنها گفته میشود در زمین فساد نکنید میگویند ما مصلح
هستیم.) منافقان با این ادعا فکر میکنند تمام اعمالشان خوب و نیک است و آن را
به صلاح میپندارند و حتی در جریان مسجد ضرار ادعای کمک به مردم را داشتند ولی
در واقع به دنبال ضربه زدن به اسلام بودند؛ همچنانکه خداوند در مورد آنها فرمود: «و
آنهايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است، و
[نيز] كمينگاهى است براى كسى كه قبلًا با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود، و
سخت سوگند ياد مىكنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم. و خدا گواهى مىدهد كه آنان قطعاً
دروغگو هستند»[36]
لذا اگرچه مسجدسازی عمل صالحی است اما همین که مسجدی به دست منافقان ساخته شده
اعتبار خویش را به لحاظ نیت و هدف از ساخته شدن از دست می دهد و نوعی فساد محسوب
میگردد.
منافق با دو رویی که دارد در امور معنوی نیز در صدد اخلاص نیست و اعمال خود
را با ریا انجام می دهد. در قرآن در این باره چنین آمده است: « وَ إِذا قامُوا
إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ
إِلَّا قَلِيلا»[37]
(و چون برای نماز بر می خیزند کسل هستند و ریا می کنند و خدا را یاد نمی کنند مگر
اندکی). منافقان نماز و دیگر اعمال عبادی خود از روی میل و علاقه و برای رسیدن به
سعادت انجام نمیدهند بلکه با کسالتی که حاکی از عدم باوری قلبی آنها به شعائر
است، به جا می آورند و فقط می خواهند به مردم نشان دهند که نماز می خوانند.[38]
تنها منظورشان اين است كه موقعيت خود را در ميان جامعه اسلامى حفظ كنند و از كيفر
قتل و مصادرهی اموال مصون بمانند. هرگاه احساس کنند، که مسلمانی آنها را ببينند،
نماز مىخوانند و چهره بر خاك مىسايند و هر گاه كسى آنها را نبيند و مسلمانى نباشد
كه عمل اين سالوسهاى متظاهر را بنگرد، از خواندن نماز سر باز مىزنند.[39]
امام صادق(علیهالسلام) نیز در مورد ارتباط ریاکاری و صفت نفاق
میفرمایند: « ريا و ظاهر سازى، درخت (شوم و تلخى) است كه ميوهاى جز شرك خفى
ندارد و اصل و ريشه آن نفاق است »[40]
قرآن کریم در مقابل منافقان موضع سختی را اتخاذ کرده است و با شدیدترین لحن
از عواقب شوم توطئههای ایشان سخن رانده است و خطر منافق را برای اسلام حتی از
مشرکان نیز بیشتر میداند. قرآن کریم در ضمن آیات نوارنیاش به برخی
روشها و شیوههایی که منافقان برای ایجاد اختلاف در جامعه به کار
میگیرند، اشاره کرده و مؤمنان را نسبت به خطر آنها آگاه کرده است. منافقان در
مواجهه با مومنان سعی میکنند به رنگ آنها در آیند و در اعمال عبادی در سلک
آنان داخل شوند. ایشان با نشر اخبار دروغ جو جامعه را متلاطم میکنند و در این
میان اگر متّهم به قانونشکنی شوند، مدّعی میشوند که به دنبال اصلاحات
هستند. ایشان با مردم و حتی خدا در حال مکر و نیرنگ میباشند و مدام در دشمنی
با ولایت و امامت هستند.
1.
قرآن
کریم
2.
ابنكثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم(ابن كثير)، دار
الكتب العلميه، منشورات محمدعلى بيضون، بيروت، 1419 ق.
3.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر ،
بیروت، 2000 م.
4.
حسینی، کمال، دشمنشناسی در قرآن، لوح محفوظ، قم،
1386ش.
5.
حسینی، محمد، دو چهرگان نفاق آفت دین و اجتماع، دفتر تبلیغات اسلامی، قم،
1376ش.
6.
جوادی آملی، عبد الله، تسنیم، انتشارات اسراء، قم،
1378ش.
7.
راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم،
بيروت،1412 ق.
8.
سبحانی تبریزی، جعفر، دوست نما ها، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ویرایش دوم،
1378ش.
9.
سبحانی تبریزی، جعفر، منشور جاوید، موسسه امام صادق(علیهالسلام)، قم،
1383.
10.
طريحى، فخر الدين، مجمعالبحرين، كتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم،
1375 ش.
11.
فراهیدی، خليل بن احمد، كتاب العين، انتشارات هجرت، قم، چاپ
دوم،1410 ق.
12.
قمی، عباس، سفينه البحار و مدينه الحكم والآثار، بنیاد پژوهشهای اسلامی،
1384.
13.
مترجمان، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، انتشارات فراهانى، تهران،
1360 ش.
14.
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلاميه تهران، 1374
ش.
15.
موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، قم، چ پنجم، 1374 ش.
16.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار
(علیهمالسلام)، بیروت، مؤسسة الوفاد، 1403 ق.
17.
سيرهی ابن هشام در نرم افزار مکتبه الشامله
[1]
- مفردات راغب ذیل «نفق».
[2]
- العین ذیل «نفق»
[3]
- مفردات، ص502 / العین، ج 5، ص 178/ مجمع البحرین، ج 5،
ص241.
[4]
- بقره/8
[5]
- حسینی، کمال ، دشمنشناسی در قرآن، ص
159.
[6]
- «فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ »آل
عمران/82، «الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ
بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا
اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ» توبه/67، «وَ لا
تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ
كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ»
توبه/84
[7]
- مفردات راغب، ج 1، ص 636.
[8]
- منشور جاوید، ج 2، ص 9.
[9] - جعفر سبحانی، دوست نما ها، ص
69.
[10]
-همان / 85..
[11] - حسینی ، محمد، دو چهرگان نفاق، ص
31.
[12]- حسینی ، کمال ، دشمن شناسی در قرآن ، ص
165.
[13]
- ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم(ابن كثير)،
ج1، ص 74.
[14]
- سفینه البحار، ج2، ص 605.
[15]
- مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص
100.
[16]
- سيرة ابن هشام، ج 2، ص 517.
[17]
- «هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ
رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ» منافقون /7.
[18]
- لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ
مِنْهَا الْأَذَلَّ» «اگر به مدينه باز گرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد»
منافقون / 8.
[19]
- نساء / 142.
[20]
- مجمع البحرین، ج 4، ص 319 / لسان العرب، ج 8، ص
63.
[21]
- تفسیر نمونه، ج 1، ص 104.
[22]
- جوادی آملی، عبد الله، تفسیر تسنیم، ج 2، ص
255.
[23]
- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7 ، ص
439.
[24]
- نساء / 81.
[25]
- محمد / 29 -30.
[26]
- مترجمان، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص
85.
[27]
- نساء/ 61.
[28]
-تفسیر نمونه، ج3، ص 448.
[29]
- «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا
بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ
لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ
عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِيلاً» نساء /
83.
[30]
- تفسير نمونه، ج4، ص 32.
[31]
- منافقون / 1.
[32]
- بحار الانوار، ج2، ص 252.
[33] - توبه/ 67.
[34]- حسینی، کمال، دشمنشناسی در قرآن، ص
174.
[35]
- بقره / 11.
[36]
- « وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ
تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ
إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» توبه / 107.
[37]
- نساء / 142.
[38] - موسوى همدانى سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان،
ج 5، ص 191.
[39]
- ترجمه مجمع البیان، ج 6، ص 108.
[40]
- «الرياء شجرة لا تثمر الا الشرك الخفى، و اصلها النفاق»، سفينة
البحار، ج1، ماده «رئى».