نگاهی به سرگذشت برخی چهره‌های مطرح تصوّف اسلامی در عصر سلجوقی

سمیه کارگر


چکیده

مقدمه

بررسی ویژگیهای تصوف عصر سلجوقی

بررسی برخی مشایخ و شخصیتهای  صوفی عصر سلجوقی

ابوسعید ابوالخیر

ابوالحسن هجویری

خواجه عبد الله انصاری

ابو حامد محمد غزالی

فهرست منابع

 

چکیده

 قرن پنجم هجری از لحاظ سیاسی از جمله قرون حادثه خیز و پرالتهاب در تاریخ اسلام به شمار می­رود و بسط و تحکیم مبانی و ساختار اجتماعی تصوّف از جمله پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این برهه‌ی زمانی است. در این دوره که مقارن با به حکومت رسیدن سلجوقیان می­باشد، نظام خانقاهی توسعه بیشتری یافت و کتب و آثار متعدّدی توسّط عارفان و اهل تصوّف به رشته‌ی تحریر درآمد. از جمله عرفای این قرن می­توان به ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن هجویری، خواجه عبد الله انصاری و ابوحامد محمد غزالی اشاره کرد. این نوشتار مروری است بر سرگذشت و مهمترین آثار این شخصیّت­های مطرح در عرفان و تصوّف اسلامی.

 

مقدمه

قرن پنجم، قرن دگرگونی­های سیاسی و اجتماعی است؛ در ایران، غزنویان که از اواخر قرن چهارم طومار حکومت سامانیان را در هم پیچیده بودند، خود در کام ترکان سلجوقی گرفتار می­شوند. غزنویان به هندوستان می­گریزند و دستشان از ایران کوتاه می شود. در بغداد نیز با تسلط آل بویه، در واقع تنها نامی از خلافت عباسی برجاست.

در پی این تحوّلات و آشوب­های سیاسی و درگیری­های فراوان اجتماعی، زمینه برای فعالیت­های فقیهان و متشرعان بیش از پیش فراهم می­شود. از سویی دیگر رواج مدارس علوم دینی جداگانه برای فرق مذهبی اهل سنت، بین مذاهب چهارگانه، به ویژه شافعیان و حنابله، جدایی می افکند و رواج تعصبات خشک مذهبی، اهل سنت را به مقابله با شیعه و قتل و غارت شیعیان وا می دارد. کشتار شیعیان پیش از این در اواخر قرن چهارم توسط محمود غزنوی آغاز شده بود و او به قول بیهقی[1] «انگشت در جهان کرده بود و قرمطی می­جست و بر دار می کرد». کلام اشعری در این قرن رواج و اقبال عام می یابد و در سایه تعصبات فرقه ای، معتزلیان عقلی مذهب و فلاسفه استخفافهای بسیاری می بینند. قدرت فاطمیان مصر و شیعیان اسماعیلیه نیز که به هر طریق ممکن سعی در ترویج اعتقادات خود داشتند، به تیرگی اوضاع دامن می زند و بدین گونه، شیعه و سنی، اشعری و معتزلی و اسماعیلی از سویی، و حنفی و شافعی از طرفی به جان هم می افتند. در این میان، صوفیان نیز که پیش از این از متشرعان، ضرب شست های کاری دیده بودند، از دستبرد زمانه در امان نمی مانند.

بررسی ویژگی­های تصوف عصر سلجوقی

قرن پنجم را به همراه قرن چهارم می توان دوران تثبیت علمی و عملی تصوف اسلامی به شمار آورد. عواملی چند در ایجاد این ثبات موثر بودند که از میانشان دو عامل نقش مهمتری داشتند: یکی خانقاه­ها و حلقه­های مرادی و مریدی و دیگر تألیفات عرفانی. گسترش خانقاه ها و افزایش تألیفات عرفانی، به ویژه در قرن پنجم، حدود تعالیم و آداب و رسوم هر یک از مشرب های عرفانی را به خوبی مشخص کرد و با حفظ ارکان و اصول آن ها این مشرب­ها را به نسل بعد منتقل ساخت.

احداث خانقاه در این قرن رسمی عام بود و خانقاه به مکانی اطلاق می شد که صوفیان با برنامه های مشخص و منظمی در آن گرد می آمدند و با رعایت آداب و رسوم به ذکر، تفکر و تعلّم می پرداختند. «زاویه»، «دویره» و «رباط» از دیگر نام هایی بود که به خانقاه اطلاق می شد.[2]

خانقاه مَدرَس و مکتب شیخ به شمار می­آمد و محل مناسبی بود تا صوفیانی که با هم ناآشنا بودند، یکدیگر را بشناسند و با یکدیگر رابطه بر قرار کنند. همچنین خانقاه جایگاه مطلوبی برای طرح آراء دیدگاه های مختلف درباره موضوعات گوناگون عرفانی محسوب می شد. این مکان ها اغلب منزل و مسکن صوفیان مسافر به حساب می آمد و این امر خود موجب می شد اهل تصوف، که به سفر اهمیت زیادی می دادند، با پشتوانه خانقاه بتوانند به شهر های مختلف سفر کنند.

در این قرن، آثار عرفانی نیز رونق بیشتری یافت و مولفان زیادی ظهور کردند و آثار متنوعی پدید آوردند(به خصوص شعر و شاعری). مهمترین تحول در سیر تألیفات عرفانی در این زمان کاربرد زبان فارسی در عرصه تألیف متون عرفانی بود. پیش از این روزگار، آثار عرفانی به زبان عربی نوشته می شد و منابع مهم و عمده عرفانی به زبان عربی بود؛ اما از این قرن به بعد زبان فارسی نیز برای تألیف متون عرفانی به کار گرفته شد و آثار ارزشمندی پدید آمد که از جمله می توان به شرح تعرف مستملی نجاری، کشف المحجوب هجویری، آثار خواجه عبدالله انصاری و کیمیای سعادت محمد غزالی اشاره کرد که نقش عمده ای در گسترش تصوف به ویژه در میان عامه مردم داشت.

از طرف دیگر همان طور که مطرح شد، در قرن 5، مجادلات مذهبی به اوج خود رسید و پیروان مذاهب مختلف فقهی و کلامی به جدال با دیگران می پرداختند و برای ترویج اعتقاد خود از ابزار های سیاسی، اقتصادی و حتی علمی و فرهنگی سود می بردند. بسیاری از مدارس و مراکز علمی این دوره مانند نظامیه ها بر این اساس تأسیس شدند. نه تنها فرقه های سنی و شیعی با هم جدال و نزاع داشتند، بلکه مذاهب اهل تسنن نیز با خود رقابت می کردند و در پی افزایش پیروان خود بودند. عده زیادی از مشایخ صوفی مسلک- خواسته یا ناخواسته- از این اختلافات تأثیر پذیرفتند و تمایلات و گرایش های خاص خود را بروز و ظهور می دادند. آنها علاوه بر آن که صوفی و عارف نامیده می شدند، هر یک عالم به علوم دین نیز به شمار می آمدند و معمولاً در فقه، حدیث، تفسیر و کلام تبحر داشتند. بررسی زندگی و آثار مشایخی مانند خواجه عبدالله انصاری و محمد غزالی به عنوان نمونه می تواند ما را با شخصیت کلی بیشتر مشایخ عرفانی و سیمای تصوف اسلامی در این دوره آشنا سازد.

بررسی برخی مشایخ و شخصیت­های  صوفی عصر سلجوقی

از مشایخ بزرگ و مشهوری که در بین سال های این قرن می زیستند و وفات یافتند می توان به این نام ها اشاره کرد ابو سعید ابوالخیر، ابوالحسن هجویری، خواجه عبدالله انصاری و ابوحامد محمد غزالی. که در ادامه به طور اختصار به بررسی احوال و آثار آن ها می پردازیم.

ابوسعید ابوالخیر

ابو سعید فضل الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی، معروف به ابو سعید ابو الخیر، از مشهورترین عارفان قرن 5 پنجم هجری است. وی روز یکشنبه اول محرم سال 357 هجری قمری در میهنه دیده به جهان گشود و بعد از حدود هشتاد و سه سال زندگی در روز پنج شنبه چهارم شعبان 440 هجری قمری در همان جا از دنیا رفت[3].

ابوسعید از کودکی به آموختن علوم پرداخت. در میهنه قرآن فرا گرفت و ادبیات عرب خواند و مشکلات حدود سی هزار بیت عربی را نزد استاد حل کرد. او به مرور رفت و نزد ابو عبدالله خضری (الحصری) و ابوبکر قفّال مروزی حدود ده سال فقه خواند؛ سپس به سرخس رفت و تحت تعلیم ابو علی زاهر بن احمد فقیه تفسیر و علم اصول فرا گرفت و حدیث استماع کرد. ابوسعید از طریق لقمان سرخسی از سرخس به خانقاه ابوالفضل حسن سرخسی راه یافت و تحت تأثیر وی قرار گرفت و به علم حال و طریقت تمایل پیدا کرد. بعد از مدتی، پیر و مرادش یعنی ابوالفضل او را نزد ابو عبدالرحمن سلمی فرستاد تا از دست وی خرقه پوشد. ابوسعید بعد از درگذشت سلمی در سال 412 هجری قمری به آمل طبرستان رفت و از دست ابوالعباس قصاب آملی خرقه تبرک پوشید. نخستین دیدار ابوالسعید با ابوالحسن خرقانی نزد ابوالعباس اتفاق افتاد که بعداً به مصاحبت و برقراری رابطه انجامید.

او همچنین به مشایخ دیگری مانند ابو علی رقّاق در نیشابور و محمد معشوق طوسی ارادت می ورزیده و از آن ها بهره برده است.[4] ابوسعید در فقه شافعی و در اصول اشعری بود. از وی حکایات و کرامات زیادی نقل شده که به طور پراکنده در منابع مختلف ذکر شده است. جامع ترین کتابی که اقوال، احوال و حکایات او را گرد آورده کتابی است به نام اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابو سعید. این کتاب را حمد بن منور بن ابی سعد بن ابی ظاهر بن ابی سعید از نوادگان آن عارف مشهور تألیف کرده است. این اثر چند بار به چاپ رسیده است.

ابو سعید از شخصیت های بزرگ و تأثیرگذار تاریخ تصوف به شمار می رود و از او حکایات و کرامات گوناگونی نقل شده است که معمولاً با افسانه و داستان های غیر واقعی همراه است. داستان دیدار ابوسعید و ابن سینا به عنوان نماینده دو طرز تفکر و دو مشرب متفاوت از جمله این داستان هاست[5]. مشی عرفانی وی در روزگارش با مخالفت و انکار برخی از صوفیه و غیر صوفیه رو به رو شد. چنان که اشاره شد خواجه عبدالله و قشیری از کسانی بودند که با شیوه سلوک و مشرب عرفانی اش مخالفت می کردند[6].

ابوالحسن هجویری

علی بن عثمان بن ابی علی جلایی هجویری غزنوی از عارفان قرن پنجم هجری است که احتمالاً در سال 465 هجری قمری از دنیا رفته است. در منابع هم عصر و بعد از او اطلاع زیادی درباره زندگی و احوالش موجود نیست. معتبر ترین منبع برای آشنایی با احوال هجویری تألیف مهم و با ارزش او یعنی کشف­المحجوب است. وی در این کتاب با صراحت یا به اشاره نکاتی را درباره احوال و زندگی خود بیان کرده است. از مجموع این اشارات بر می آید که هجویری در غزنین به دنیا آمد و به سفرهای زیادی رفت و در ماورالنهر، آذربایجان، شام، هند، بغداد، خوزستان، فارس، عراق و شهرهای مختلف خراسان یا مشایخ و افراد زیادی دیدار کرد.[7]

همین سفرها سبب شد که هجویری فرصت پیدا کند نزد عالمان و عارفان زیادی تلمذ کند و از آن ها بهره گیرد. بی تردید، او استادان زیادی داشته است، اما بیشتر آن ها ناشناخته مانده اند. از مجموع اشاراتش در کشف المحجوب می توان بعضی از استادان ومشایخش را چنین معرفی کرد: ابوالقاسم علی کرّکانی، ابوالقاسم قشیری، ابو احمد مظفر حمدان، ابوالفضل محمد بن حسن ختلی و ... . در میان این مشایخ ابوالفضل ختلی نقش بیشتری در تربیت عرفانی هجویری داشته است.

مشی عرفانی هجویری مانند بسیاری از مشایخ عرفانی در این دوره بر تطبیق شریعت با اصول تصوف استوار بود. او خود کسانی را که چنین مشربی در پیش می گرفتند، جنیدی مذهب می نامد و اساس سلوک و طریقت خویش را نیز همین مذهب بر می شمارد. وی هنگام معرفی جنیدیه می نویسد:

« اما الجنیدیه، تولّی جنیدیان به ابوالقاسم الجنید بن محمد (رض) کنند و اندر وقت وی را طاووس العلماء گفتندی و سید این طایفه و امام الائمه ایشان بود. طریق وی مبنی بر صحوست بر عکس طیفوریان و اختلاف وی گفته آمد و معروف ترین مذاهب و مشهورترین مذهب وی است و مشایخ من « رح» جمله جنیدی بوده اند[8]

هجویری از عارفان پر کار و صاحب تألیفات متعدد بوده است. او در کشف المحجوب به آثار خود اشاره می کند و از مطالب او بر می آید که بخشی از این آثار در روزگار خود او از میان رفته و بخشی نیز بعد از حیاتش باقی نمانده است.

از جمله آثار او به استناد مطالب کشف المحجوب بدین شرح است:

دیوان شعر، منهاج الدین، اسرار الخرق و الملوّنات، کتاب فنا و بقا، فرق فرق، البیان لأهل العیان، نحو القلوب، الرعایه بحقوق الله تعالی، ایمان و کشف المحجوب[9]. غیراز کشف المحجوب از این تألیفات هیچ اثری باقی نمانده و معلوم نیست هجویری این آثار را به چه زبانی یا چه شیوه ای نوشته است؛ با این حال روشن است که وی در زمینه تألیف آثار عرفانی پرکار و توانمند بوده است. آنچه ملاک توانایی او در تصنیفات عرفانی محسوب می شود کتاب مهم و ارزشمند کشف المحجوب است. این کتاب که موجب شهرت مولف آن شده درمیان تألیفات عرفانی قرن پنجم هجری جایگاه ویژه ای دارد. این کتاب از دو جهت است: یکی آن که از نخستین آثار عرفانی است که به زبان فارسی نوشته شده و دیگر آن که شیوه تألیف آن در مقایسه با آثاری که پیش از آن یا در همان روزگار نوشته شد خاص و منحصر به فرد است. این کتاب، علاوه بر تعالیم صوفیانه و تعلیم و تبیین مراحل سلوک و اصول تصوف، تاریخ تصوف و احوال مشایخ و اقوال آنان را هم در بر دارد. بر خلاف بسیاری از مولفان آثار عرفانی، هجویری در بیان تاریخ تصوف تا تعالیم عرفانی بر گردآوری و تدوین مطالب و موضوعات مربوط نمی پردازد و تنها به بیان اقوال و آراء و حکایات صوفیه اکتفا نمی کند، بلکه او با شیوه خاص خود آراء مختلف را با هم مقایسه، نقد و تحلیل می کند و در بسیاری از مواقع برداشت ها و دیدگاه های تازه ای ارائه می کند. از این رو کشف المحجوب یک اثر انتقادی و تحلیلی است که در آن آراء گوناگون عرفانی در بوته نقد آورده می شود و غثّ و ثمین آن معلوم می گردد[10].

خواجه عبد الله انصاری

او را به طور کامل چنین معرفی کرده اند: شیخ الاسلام ابو اسماعیل عبد الله بن محمد بن علی بن محمد بن احمدبن علی بن جعفر بن منصور بن متّ الانصاری هروی. نسب او به ابو ایوب انصاری صحابی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می رسد. ابو منصور متّ  الانصاری در زمان عثمان بن عفان با احنف بن قیس به هرات آمد و در آن جا ساکن شد. ابو منصور مت از فرزندان ابو ایوب انصاری است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هنگام مهاجرت به مدینه در خانه او فرود آمد. ابو ایوب از شمار اهل صفّه بود و برای جنگ به روم رفت و در آن جا در گذشت و در قسطنطنیه به خاک سپرده شد[11].

خواجه عبدالله در سال 396 هجری قمری در هرات متولد شد.[12] از همان کودکی طبعی روان و زبانی گویا داشت و شعر می سرود. ذهن وقّادش به او امکان بخشید تا در جوانی علاوه بر علوم ادبی و حفظ اشعار فراوان عربی به تحصیل در علوم دینی نیز بپردازد. در مدتی کوتاه، بر لغت، ادب، تاریخ، حدیث، فقه و تفسیر احاطه پیدا کرد. خواجه عبد الله بیشتر عمر خود را در هرات به سر برد و کمتر از این شهر خارج شد. او دو بار به نیشابور رفت، یکی در سال 417 و دیگر در سال 423 هجری قمری. بار اول برای تکمیل اندوخته های علمی خود و استماع حدیث و دیدار مشایخ به نیشابور رفت و بار دوم در سال 423 هجری قمری برای زیارت حج از هرات خارج شد و از نیشابور و بغداد نیز دیدن کرد.[13] در این سفرها، او با مشایخ و استادان زیادی دیدار کرد و تحت تأثیر برخی از آنان قرار گرفت. وی هم در علوم رسمی و دینی صاحب استادان معروفی بود و هم در طریقت. پیران او در تصوف عبارت بودند از: شیخ عمو، ابو عبدالله طاقی، بونصر قبانی، شیخ احمد کوثانی، شیخ عباس، شیخ احمد چشتی، بونصر احمد حاجی، بو سلمه باوردی، ابو منصور گازر، ابو عبدالله باکویه شیرازی و ابوالحسن خرقانی[14].

مشی عرفانی خواجه عبد الله جمع طریقت و شریعت بوده و به شاگردان و مریدان خود برای رعایت آداب شریعت مکرر سفارش می کرده است. حزن و اندوه در مشرب عرفانی اش سخت موثر بوده و او را به گفتن و سرودن مناجات های پر سوز و گداز و شور انگیز بر می انگیخته است.[15] خواجه عبدالله در تألیف آثار علمی و عرفانی پر کار بود و از خود تألیفاتی فراوان بر جای گذاشت. آثار وی بیشتر در تاریخ تصوف، تفسیر، حدیث، شرح مبانی و اصول تصوف و مناجات است.[16]

از جمله  آثار او می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

انوار التحقیق، پرده حجاب حقیقت ایمان، شکر و سکر، صد پند، صد میدان، طبقات الصوفیه، الکشف عن منازل السائرین، گنجنامه، مجموعه رسائل که در بردارنده این رسالات است: رساله دل و جان، رساله واردات، کنز السالکین، رساله قلندر نامه، رساله هفت حصار، رساله محبت نامه، رساله مقولات و الهی نامه، مقالات، مقامات، مناجات نامه.

طبقات الصوفیه از مهمترین آثار اوست که در تاریخ تصوف اهمیت زیادی داشته و بر اساس املاء طبقات الصوفیه ابو عبدالرحمن سلمی تدوین گردیده است.

در مجموع، آثار خواجه عبد الله از نظر موضوعی متنوع و تأثیر گذار بوده است. تألیفات وی، هم در زمینه تاریخ تصوف است، هم سوز گدازهای درونی را بیان می کند، هم به تفسیر قرآن می پردازد و هم تعالیم صوفیان را مبتکرانه شرح می دهد. خواجه عبد الله در برخی از آثار خود مانند صد میدان، مقامات و الکشف عن منازل السائرین می کوشد اصول تصوف و مبانی طریقت را دسته بندی و تبویب کند و در طرحی منظم و دقیق رابطه آن ها را روشن سازد. تقسیم بندی های خواجه درباره مراحل سلوک، که در هر یک از آثارش در سیر ترویج و تعلیم تصوف نقش مهمی داشته است.

ابو حامد محمد غزالی

زین الدین ابوحامد بن محمد بن محمد بن احمد طوسی شافعی غزالی، مشهور به حجت الاسلام در سال 450 هجری قمری در طابران طوس خراسان دیده به جهان گشود. درباره این که غزالی منسوب به چیست و باید آن را با تشدید (غزّالی) خواند یا مخفف (غزالی) اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند چون پدرش پشم ریس بود و در بازار پشم فروشان پشم می فروخت او را غزّالی می گفتند و عده ای بر آنند که غزالی منسوب به غزاله است که نام محلی است و این نسبت مکانی است.

وقتی پدر غزالی در سال 465 هجری قمری از دنیا رفت او و برادرش، احمد، را به یکی از دوستانش به نام ابوحامد احمد بن محمد رادکانی سپرد تا سرپرست آن ها باشد و آن ها را تعلیم و پرورش دهد. پس از مدتی ابو حامد رادکانی از آن ها خواست که تحصیلات خود را در فقه نزد استادان دیگری ادامه دهند. محمد برای تکمیل تحصیلات خود به جرجان رفت و نزد امام ابو نصر اسماعیل جرجانی تلمذ کرد و از تقریرات استاد خود یاد داشت­هایی فراهم آورد و به طوس بازگشت. غزالی پس از بازگشت به طوس رهسپار نیشابور شد و نزد ابوالمعالی امام الحرمین جوینی به تحصیل مشغول شد و تا پایان حیات استاد، یعنی سال 478 هجری قمری، ملازم و همراهش بود. محمد، سرآمد شاگردان امام الحرمین و مایه مباهات او بود و دیگر شاگردان بر او رشک می بردند. در همین ایام غزالی به شکرگاه سلطان سلجوقی رفت و ملازم وزیرش خواجه نظام الملک شد.

وی بعد از درگذشت استادش امام الحرمین در سال 478، مدت هفت سال تا 484 هجری قمری به مسافرت، تألیف و تصنیف پرداخت. در سال 484 به بغداد رفت و تا سال 488 به تدریس در نظامیه بغداد اشتغال داشت.

در این روزگار، غزالی آوازه بسیار پیدا کرد و هر روز بر قدر و منزلتش افزوده  می شد. در این مدت، او ضمن تدریس، وعظ و مناظره به تألیف و تدوین آثار علمی ادامه داد و در فقه و کلام آثار مهمی از خود به یادگار گذاشت. وی مخالفت با اسماعیلیه و فلاسفه را آغاز کرد و با آن ها به مشاجره علمی نشست.

قلمرو مطالعات او تنها کلام و حدیث و فقه و تفسیر و معارف اسلامی نبود، بلکه وی بدون استاد، مطالعات فلسفی را آغاز کرد و تأملات خود را درباره فلاسفه که با شک همراه بود، به رشته تحریر در آورد.

تأملات غزالی به تألیف کتابی انجامید که «تهافت الفلاسفه» نام گرفت. این کتاب حاصل تدریس او در نظامیه بغداد بود. محمد غزالی از فلاسفه در بیست مسأله انتقاد کرد و در سه مسأله از آن بیست مسأله به تکفیر آن ها پرداخت.

غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه بیان می کند که اهل فلسفه با همه عقل و ذکاوتی که دارند منکر شرایع اند و ادیان و ملل را نمی پذیرند. او فلاسفه را متهم می کند که به یونانیان تشبّه می کنند و تعبد به احکام عبادی را ترک می گویند و دین آباء و اجدادی خویش را نمی پذیرند.[17] بررسی آراء غزالی نشان می دهد که وی در نقد و بررسی دیدگاه های فلاسفه رعایت انصاف را نکرده است. او نه با استدلال، بلکه در مقام انکار در برابر فلاسفه ایستاده و موضع رد و مخالفت گرفته است. مواضع انکار آمیز غزالی در برابر فلاسفه تحت تأثیر رابطه نا سازگار اشاعره با اهل استدلال و تعقل قرار داشته است و این تا حد زیادی بر اعتبار علمی آراء او خدشه وارد می سازد. غزالی در سال 499 هجری قمری از عزلت بیرون آمد و به نیشابور رفت. در این زمان از جانب سلطان به او فرمان داده شد تا در نظامیه این شهر به تدریس بپردازد. وی با اکراه پذیرفت، اما بعد از دو سال دوباره این کار را ترک کرد و به طوس رفت و عزلت در پیش گرفت. غزالی در گوشه انزوا باقی ماند و هر چند سلطان سنجر او را به تدریس فرا می خواند، از این کار سرباز می زد و عذر می خواست.[18] او سر انجام در سال 505 هجری قمری در حالی که پنجاه و پنج سال بیشتر از عمر او نمی گذشت، در شهر طوس دیده از جهان فرو بست و در طابران به خاک سپرده شد.[19]

محمد غزالی از جمله نویسندگان کثیر التألیف است که آثار متعدد و متنوع او بر جریان فکر و اندیشه در دوره های بعد تأثیر بسیار گذاشته است. آثار فارسی او عبارت اند از: کیمیای سعادت، نصيحة الملوک و نامه های وی که با عنوان فضائل الانام به چاپ رسیده است. و آثار عربی او از جمله: البسیط، الوسیط، الوجیز(در فقه)، مقاصد الفلاسفه(فلسفه)، تهافت الفلاسفه (کلام)، محک النظر، میزان العمل (منطق)، احیاء علوم الدین(تصوف و اخلاق)، قوائد العقائد، الرسالة القدسیه (کلام)، بدایة الهدایة، المقصد الانسی، جواهر القرآن، کتاب الاربعین(اخلاق)، المستصفی من اصول الفقه (فقه)، مشکات الانوار، الجام العوام عن علم الکلام، معراج السالکین، منهاج العارفین، روضة الطالبین و عمدة السالکین، رسالة  فی السلوک، مرشد السالکین و نزهة السالکین (تصوف)[20]

فهرست منابع

1-           انصاری هروی، خواجه عبد الله، طبقات الصوفیه، انتشارات توس، تهران، 1362 ش.

2-           بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، 1356 ش.

3-           جامی، عبد الرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، تهران، 1370 ش.

4-     حاجی خلیفه، مصطفی بن عبد الله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

5-           ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، انتشارات موسسه الرساله، بی جا، 1413 ق.

6-     زرین کوب، دکتر عبد الحسین، فرار از مدرسه (درباره زندگی و اندیشه ابو حامد غزالی)، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364 ش.

7-           صالح (علیشاه)، تقی واحد، از کوی صوفیان تا حضور عارفان، مولف، بی جا، 1377 ش.

8-           عطار نیشابوری، شیخ فرید الدین، تذکرة الاولیاء، انتشارات زوار، تهران، 1360 ش.

9-           مهینی، محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، انتشارات آگاه، تهران، 1367 ش.

10-       نیکلسون، رینولد آلن، پیدایش و سیر تصوف، محمد باقر معین، انتشارات توس، تهران، 1357 ش.

11-       هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1358ش.

 



[1] . بیهقی ، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، (انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، 1356 ش)، ص 227 .

[2] . نیکلسون، رینولد آلن، پیدایش و سیر تصوف، محمد باقر معین، (انتشارات توس، تهران، 1375 ش)، ص 52.

[3] . میهنی، محمد بن نور، همان، ص 28.

[4] . همان، ص 33.

[5] . همان، صص 194 و 195.

[6] . هجویری، علی بن عثمان، همان، ص 206.

[7] . هجویری، علی بن عثمان، همان، صص 40 و 41.

[8] . همان، ص 235 .

[9] . همان، ص 368.

[10] . عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، تذکرة الاولیاء، ص 247.

[11] . انصاری هروی، خواجه عبدالله، همان، ص 1.

[12] . ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، (انتشارات موسسه الرساله، بی جا، 1413 ق)، ج18، ص 503.

[13] . همان، ص 513 .

[14] . انصاری هروی، خواجه عبدالله، همان، ص 40.

[15] . ذهبی، شمس الدین محمد، ص 503 .

[16] . حاجی خلیفه، مصطفی بن عبد الله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، (داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا)، ص 56.

[17] . غزالی، حجة الاسلام ابو حامد محمد، تهافة الفلاسفه، دکتر علی اصغر حلبی، (انتشارات زوار، تهران، 1363 ش)، ص 74 .

[18] . زرین کوب، دکتر عبد الحسین، فرار از مدرسه (درباره زندگی و اندیشه ابو حامد غزالی)، (انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364 ش)، ص 249 .

[19] . صالح (علیشاه) تقی واحد، از کوی صوفیان تا حضور عارفان، (مولف، بی جا، 1377ش)، ص 52.

[20] . حاجی خلیفه، مصطفی بن عبد الله، همان، ص 12.