جستاری در مسئله‌ی فطری بودن دین و حس پرستش

آفرین قائمی


 

چکیده:

مقدمه

مفهوم شناسی

تفاوت فطرت با طبیعت و غریزه

ویژگی های امور فطری

أنواع فطریات

نمودها و جلوههای فطرت

1-حقیقت طلبی:

2-خود دوستی:

3-شکر منعم:

4-میل تقرّب به کمال مطلق:

5-منفعت طلبی:

6-میل به رفاه:

فطری بودن دین و شناخت خدا

برهان فطرت بر وجود خدا

1- اثبات از طریق میل به کمال

2- اثبات از طریق درک نیاز ذاتی

شواهد فطرى بودن دين

فطرت و شناخت حضوری خداوند

فطرت و عهد الهی در عالم ذرّ

موانع شکوفایی و خمول فطرت

الف) جهل و عدم شناخت

ب) غفلت

ج) تعلّق به دنیا

د) اعمال ناشایست

نتیجه‌ی بحث

منابع و مراجع

 

چکیده:

فطرت در لغت به معنای نوعی خاصی از خلقت است و فطرت الهی به معنای سرشته شدن بر توحید و شناخت خداوند است. امور فطری دارای ویژگی­هایی هستند که از جمله مهمترین آنها اشتراک بین همه‌ی انسان­ها در همه‌ی اعصار و امصار است. از جلمه امور فطری حس پرستش یا خداجویی است که در همه‌ی انسان­ها وجود داشته و دارد. برای اثبات فطری بودن دین براهین و ادله­ای اقامه شده است که میل به کمال و نیاز ذاتی انسان از جمله‌ی آنهاست. همچنین پیمان انسان در عالم ذر که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، به عنوان شاهدی بر شناخت ذاتی همه‌ی انسان­ها نسبت به خداوند مورد استناد قرار گیرد.

مقدمه

مهم­ترين تفاوت و وجه امتياز انسان بر ساير مخلوقات، يكی‌ قوه‌ی تعليم وتعلّم و ديگر‍ی روح و نفخه‌ی خاص الهى است كه بدون وساطت مَلَك يا چيز ديگری برجسم مادي او دميده شده و با خود فطرت الهی را به همراه دارد، فطرتى كه نقش الهامگر دروني را ايفاء نموده و ضمن سوق دادن انسان به سمت خداوند، با الهامات الهى خود او را از مرتبه‌ی حيوانيّت بالا برده و با تعلیم و تعلّم و تخلّق به اخلاقی الهی به مرتبه‌ی صفات نائل می­کند و مظهر جمیع اسماء و صفات الهی می­گرداند. در همين راستا لازم به نظر ميرسد كه این بعد از ابعاد انسانی بیشتر شناخته شود و عوامل خمولی و از کارافتادگی فطرت الهی انسان مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. مقاله حاضرپس از مفهوم شناسی مختصری از واژه‌ی فطرت، به فطری بودن دین و حسّ پرستش پرداخته و در پایان به برخی از اموری که باعث عدم شکوفایی فطرت الهی انسان می­شود، اشاره خواهد کرد.

مفهوم شناسی

فطرت در فرهنگ های لغت به معانی آفرینش، ابداع و اختراع ، خمیره، سرشت، جبلّت، صفت طبیعی انسان ، دین و سنت آمده است.

فطرت از حیث اصل لغت، از مادّه «فطر» به معنای «ابداع» و نوعی خاصی از خلقت می­باشد؛ همچنین امکان دارد که فطرت از فطر(بالفتح) به معنای شق و پاره نمودن از طول اخذ شده باشد، زیرا که خلقت گویی پاره نمودن پرده عدم و حجاب غیب است و به همین معنا نیز افطار صائم است.

اگرچه مشتقات «فطر» در قرآن کریم در موارد متعدّدی استعمال شده است[1] امّا اصطلاح «فطرة»  بر وزن « فِعلَة » فقط در یک آیه آمده است وآنهم مربوط به انسان و دین خدا می­باشد:

« فَاقِم وَجهَک للدّینِ حنیفاً فِطرةَ اللهِ التّی فَطَرَ النّاسِ علیها لا تبدیلَ لخلقِ الله[2]ِ ؛ پس رويت را متوجه دين حنيف نما ، سرشتی كه خدا انسان ها را بر آن آفريده است ، هيچ گونه جابه جايی در خلقت خدا نيست»[3]

در روایات وارده از معصومین علیهم السلام منظور از فطرت در این آیه به معنای «خلق بر توحید»[4]، «اسلام»[5] و «ولایت»[6] نیز تفسیر شده است.

تفاوت فطرت با طبیعت و غریزه

طبیعت در مورد اشیاء بی جان و امور جسمانی به کار برده می شود و غریزه بیشتر در مورد حیوانات و تمایلاتی که در خدمت ارضاء نیازهای جسمانی است کاربرد دارد، لکن فطرت گرچه مانند طبیعت و غریزه یک امر تکوینی است اما فرا جسمانی است و در مورد بینش­ها و گرایش هایی که در نهاد انسان تعبیه شده و در خدمت تمایلات روحی و گرایش های متعالی انسان است به کار برده می شود. توجه به این فطریات است که انسان را فراتر از جماد و نبات و حیوان قرار می دهد و برعکس بی توجهی به این­ها سبب سقوط انسان به ردیف حیوانات و بلکه پایین تر می­شود. شهید مطهری تفاوت بین فطرت و غریزه اینگونه بیان می­کنند:

«بدون شک همان گونه که دلائل عقلی و منطقی به انسان جهت می دهد، در درون جان او نیز کشش ها و جاذبه­هایی وجود دارد که گاهی آگاهانه يا ناخودآگاه برای او تعیین جهت می­کند  این کشش ها و جاذبه ها بر دو گونه است: بعضی ناآگاه است یعنی نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوی غذا و جنس مخالف جذب می شود. اما گاهی تأثیر آن به صورت آگاهانه است، یعنی این جاذبه‌ی درونی در عقل و اندیشه اثر می گذارد و او را وادار به انتخاب طریق می کند. معمولا قسم اول را غریزه و قسم دوم را فطرت می نامند.»[7]

ویژگی های امور فطری

امور فطری دارای ویژگی­ها و مشخّصاتی می­باشند که به برخی از آنها در ادامه اشاره خواهیم کرد:

1) علی­رغم تفاوت میزان آگاهی و معرفت انسان ها، امور فطری برای همه به نحو وجدانی قابل درک و فهمند؛

2) به تبع اختلاف مناطق جغرافیایی و شرائط اقلیمی تفاوت نمی­کنند؛

3) اختلاف مکتب ها و آیین ها و نیز عادات و فرهنگ­ها  موجب اختلاف آنها نمی­شود؛

4) با وجود اختلاف در استعدادها و قوای فکری و توانمندی های ذهنی و عقلی بشر؛ امور ثابتی هستند و تغییر و تبدّل به آنها راه نمی­یابد؛

5)  بدیهی هستند و به اثبات کردن و نیز تعلیم و تعلّم نیازی ندارند؛

6) بالقوه هستند و برای شکوفا شدن نیازمند توجه و تنبّه و تربیت هستند.[8]

أنواع فطریات

بنابر دیدگاه مشهور، فطريّات انسان را می­توان به دو دسته کلی بینش­های فطری و گرایش­های فطری تقسیم کرد.

 ألف) بينش های فطری شناخت­ها وعلومي هستند كه نيازمند تعليم وتعلّم نبوده وهر كسي از آن آگاه مي باشد، مانند علم به مصاديق حسن وقبح وعلم به برخي علوم عقلي بدون نياز به تفكر وتأمل؛

ب. گرايش­های فطری گرایش­های در وجود انسان می­باشد که از بدو تولّد در وجود انسان به ودیعه نهاده می­شود و انساناً فطرتاً به سمت آنها تمایل دارد، مثل گرايش به خوبي وتنفّر از بدى. این گرایش­ها که بعضاً از آنها به «حسّ» تعبیر می­شود را می­توان در چهار دسته‌ی زیر جای داد:

1- حس کنجکاوی و یا حس راستی که از روز نخست فکر بشر را به بحث و بررسی پیرامون مسائل مهم و مجهول وادار می­کند؛

2- حس نیکی که پدید آورنده اخلاق و تکیه گاه فضائل و سجایای انسانی و صفات عالی روانی است و در انسان یک نوع گرایش فطری و ذاتی به اخلاق نیک و تنفّر از روش ها و صفات بد پدید مى آورد؛

3- حس زیبایی که پدید آورنده هنر است و سبب تجلّی أنواع ذوقیّات می باشد؛

4- حس مذهبی که باعث می­شود هر فردی از افراد انسان، فطرتاً خدا خواه و خداجو بوده و یک نوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت داشته باشد و آنرا بر وجود خود و جهانی که در آن زندگی می نماید حاکم ببیند و هستی خود را فرعی از هستی او قلمداد کند و او را دارای قدرتی بداند که می تواند گرفتاری ها و بدبختی های او را برطرف سازد.[9]

نمودها و جلوه­های فطرت

1-حقیقت طلبی:

از جمله گرایش­های ذاتی انسان است که وی را به سمت یافتن حقیقت سوق می­دهد و به همین جهت زمینه و بستر علوم و همه معارف و شناخت­های انسان می­باشد.

2-خود دوستی:

 از دیدگاه فلسفه و علم النّفس یکی از فروع حبّ نفس، خودخواهی و خود دوستی است که گاهی نیز از آن به کرامت خواهی تعبیر می شود. نتیجه‌ی این گرایش فطری آن است که انسان به شدّت خواهان آن است که انسانیّتش حفظ شود و با حیوانات فرق داشته باشد.

3-شکر منعم:

از جمله امور فطری انسان، حق شناسی و بجای آوردن سپاس و شکر منعم است. هر انسان دارای فطرت سالمی هنگامی که مورد احسان شخصی قرار گرفت، پیوسته در این فکر است که به خاطر این احسان به نحوی از وی سپاس گذاری کند. قرآن کریم در آیاتی از جمله آیات14- 9 سوره‌ی زخرف[10] از فطرت «حق شناسی» انسان به عنوان یک عامل تربیتی استفاده کرده و با هشیار کردن و تحریک کردن و جهت دادن آن، شخصیّت انسان را پرورش داده و به کمال می رساند.

4-میل تقرّب به کمال مطلق:

انگیزه دیگری كه می تواند انسان را وادار به تلاش در مسیرشناخت حق کند، تمایل به تقرّب و نزدیک شدن به یک مقام بلند مرتبه و یک موجود کامل قدرتمند است. این در واقع جزء خواسته­های فطری انسان است و از حبّ ذات و حبّ کمال وی منشعب می شود حال اگر یک موجود، فوق همه موجودات و کامل مطلق باشد، قطعا تقرب به او با تقرب به موجودات دیگر به هیچ وجه قابل قیاس نخواهد بود.

5-منفعت طلبی:

انسان فطرتاً به دنبال جلب منفعت و دفع ضرر از خود می­باشد. این دو انگیزه وسیع و در عین حال عمیق و مؤثر در اکثریت افراد، عامل وادار کردن ایشان به تلاش و پژوهش نسبت به آخرت و عاقبت خویش بوده و آنها را نسبت به تأمل و تحقیق دو مورد وعده و وعیدهای ادیان آسمانی سوق می­دهد. به همین جهت است که قرآن کریم نیز وجود انگیزه «منفعت طلبی» و «رنج گریزی» را در انسان پذیرفته است و در حد وسیعی از وجود آن دو برای پرورش و تربیت انسان در سطوح مختلف و موارد گوناگون استفاده می کند

6-میل به رفاه:

از جمله عوامل انگیزه ساز در وجود آدمی، میل به آسایش و آرامش روانی است. هر انسانی ذاتاً به دنبال رفاه و آسایش است و در راه رسیدن به آن تلاش می­کند. همین میل در حدّ بالایی می­تواند زمینه ساز گرایش به دینداری و تقرّب به ذات پروردگار باشد، چرا که اعتقاد به خدا و انس گرفتن با وی بالاترین آرامش روحی را برای شخص مؤمن به ارمغان می آورد[11] و لذا این میل درجاى خود انگیزه مهمی برای انسان هایی می تواند باشد که به دنبال این گمشده یعنی آرامش روانی در تلاش و جست وجو هستند تا در این مسیر گام بردارند و خدای آرامش بخش را  جست وجو کنند و در شناخت و معرفت وی همت ورزند.[12]

فطری بودن دین و شناخت خدا

وقتی می­گوییم دین فطری است یا توحید، فطری است، گاهی به این معناست که ازنظر شناخت و درک فطری است و گاهی به این معناست که گرایش و حسّ پرستش در انسان­ها فطری است، یعنی توجه به خدا وحتّی توجه به دستورهای دین به گونه ای است که احساسات انسان، او را به سوی خدا و به سوی دین می کشاند، لذا گاهی اوقات صحبت از آن است که انسان بالفطره خدا را درک می­کند و یک وقت می گوییم انسان بالفطره به سوی خدا گرایش و کشش دارد و جذب می شود.[13]

امّا در مورد اوّل یعنی خداشناسی فطری باید گفت بر طبق دیدگاه برخی بزرگان این طریق راهی در مقابل راه برهان و استدلال است. توضیح اینکه در مورد شناخت خداوند از دو راه می توان سخن گفت: 1) راه فطرت و دل 2) راه برهان و استدلال. منظور از راه  فطرت این است که انسان بدون دلیل و برهان و بدون آن که تحت تأثیر تعلیم  یا تبلیغ کسی قرار گیرد، خود به خود به سوی خدا کشیده می­شود و مقصود ازراه دوم یعنی راه برهان این است که انسان از راه دلیل و استدلال  و از طریق براهین عقلی و فلسفی راهی به سوی خدا پیدا بکند و راهنمای او به سوی وجود خدا همین براهین  باشد و بس.[14]

با این حال و با مشاهده‌ی آثار بزرگان مشاهده می­کنیم که از براهینی برای اثبات خداوند، به برهان فطرت یاد شده است. حال باید گفت جمع بین این دو دیدگاه بستگی به این دارد که ما برهان یا «راه دل» را چگونه تعریف کنیم. اگر مراد از «راه»، طریق پی بردن به وجود خدا باشد، هم فطرت و هم تعقل و تفکر، دوابزار و دو مسیر برای پی بردن به وجود الله اند؛ و اگر مراد از برهان، چینش مقدمات برای وصول به نتیجه باشد نیز، هم داده­های فطرت وهم داده­های فکر، قابلیّت آن را دارند که به صورت مقدمات برهانی چینش شوند تا ما را به نتیجه اثبات  صانع برسانند. اگر در بیانات امام و استاد مطهری ( رهما ) نیز دقت شود می یابیم که هر دو به نوعی فطرت را در قالب برهان ارائه نموده اند. به عبارت دیگر از راه وجود کشش وعشق درونی و فعلی بر وجود جاذب و معشوق عینی و فعلی  استدلال نموده اند. در ادامه به برخی از براهینی که به نام برهان فطرت بر وجود خداوند اقامه شده، نظری خواهیم افکند.

برهان فطرت بر وجود خدا

از جلمه براهینی که بر وجود خداوند اقامه شده برهان فطرت است. در این برهان سعی می­شود تا با استناد به یک میل فطری که در نهاد انسان قرار داده شده، مصداق آن در عالم خارج جستجو شود و در نهایت نتیجه گرفته می­شود که مصداق حقیقی آن، ذات باری تعالی است. در ادامه به چند تقریر از این برهان اشاره­ای خواهیم داشت.

1- اثبات از طریق میل به کمال

 مرحوم امام(ره) برهانی را بر وجود خداوند با تکیّه بر امر فطری یعنی میل به کمال اقامه کرده­اند که تقریر آن به شرح ذیل می­باشد:

«یکی از فطرت­هایی که جمیع سلسله بنی الانسان مخمّر بر آن هستند، فطرت عشق به کمال است، اگرچه در تشخیص کمال و آن که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست مردم کمال اختلاف را دارند. هر یک معشوق خود را در چیزی یافته و گمان کرده و کعبه آمال خود را در چیزی توهم کرده و متوجه به آن شده­اند، از دل و جان آن را خواهان است. ولی بباید دانست که با همه‌ی این اوصاف، هیچ یک از آنها عشقشان و محبتشان راجع به آن چه گمان کردند نیست؛ زیرا هر کس به فطرت خود رجوع کند می یابد که قلبش به هرچه متوجه است، اگر مرتبه بالاتری از آنرا بیابد، فورا قلب او از اوّلی منصرف شود و به دیگری که کامل تر است متوجه می­گردد و وقتی که به آن کامل­تر رسید، به اکمل از آن متوجه گردد؛ بلکه آتش عشق و سوز و اشتیاق او روز افزون گردد و قلب در هیچ مرتبه از مراتب و در هیچ حدّی از حدود رحل اقامت نیندازد. پس تمام قلوب سلسله بشر بالفطره متوجّه به کمالی است که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی هستند که عیب ندارد و علمی که جهل در او نباشد. حال آیا موجودی که کمال مطلق و جمال مطلق داشته باشد جز ذات مقدس مبدأ عالم جلّت عظمته سراغ دارید ؟ پس این عشق فعلی شما معشوق فعلی می­خواهد و لازمه عشق به کامل مطلق وجود کامل مطلق است»[15]

2- اثبات از طریق درک نیاز ذاتی

انسان در مشاهده حضوری که از نفس ، قوا و افعال خود دارد، معنای علیّت را وجداناً دریافته است. وی در باطن ذات مشاهده می کند که قوا و افعال نفس موجوداتی هستند که نیارمند و وابسته به نفس­اند و بدون او نمی­توانند تحقق داشته باشند و نفس خود را تأمین کننده نیاز آن­ها می داند ؛ هم چنین این مطلب را به طور کلی دریافته است که هر وجود وابسته­ای نیاز به علت دارد، به همین جهت در جهان خارج برای یافتن علّت حوادث کنجکاوی و تلاش می کند و برای هر پدیده وابسته­ای در جست و جوی علّت است. از طرف دیگر انسان در مقام ذات، واقعیت نفس خود را که موجودی است وابسته، نیازمند و غیر مستقلّ مشاهده می کند و حضوراً درک می کند که مالک وجود خود نیست و در رفع نیارمندی هایش به وجود مستقلّ و غیر وابسته ای نیاز دارد. انسان به خوبی درک می کند که مالک وجود خود نیست و قدرت حفظ و نگهداری آن را ندارد و هم چنین می داند که نمی تواند جلوی مرگ خود را بگیرد و از آلام و مصائب پیشگیری کند. انسان می داند که خود کفا نیست و در رفع نیازهایش ناچار است از خارج کمک بگیرد. با توجّه ثانوی به این حقیقت پی می برد که اشخاص و اشیاء خارج نیز مانند خودش هستند. از همین طریق به آفریدگار انسان و جهان که وجودی است مستقلّ، غنیّ و خودکفا پی برده و به وجودش اعتراف می کند.[16] 

شواهد فطرى بودن دين

شواهد گوناگونی در دست داریم که فطری بودن خداگرایی و بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن می کند.

1) دوام اعتقاد مذهبی و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجراى  بشر خود نشانه ای بر فطری بودن آن است، چرا که اگر فطری نبود نه جنبه عمومی و همگانی داشت و نه دائمی و همیشگی بود.

2)  کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانی نشان می دهد که یک بُعد اصیل آن «بُعد مذهبی» یا به تعبیر آنها « قدسی» و «یزدانی» است و گاه این بُعد مذهبی را سرچشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنی بُعد راستی  و نیکویی و زیبایی دانسته­اند.

3) در قرآن مجید در آیات متعددی از شدائد و مشکلات و حوادث دردناکی که در زندگی انسان روی می دهد به عنوان زمینه ساز شکوفایی حسّ مذهبی یاد شده است، از جمله می گوید: « فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلمّا نجّاهم إلی البرّ  إذا هم یشرکون ؛ وقتي كه در كشتي سوار مي شوند  خدا را مخلصانه مي خوانند ، اما همين كه برخشكي نجات يافتند، آنگاه مشرك مي شوند»[17]. از اینرو پناه بردن انسان در شدائد و سختی ها به یک نیروی مرموز ماوراء طبیعی و تقاضای حلّ مشکلات و فرو نشستن طوفان­های سخت زندگی را می­توان شاهدی بر فطری بودن دین قلمداد کرد.[18]

4) بشر پیوسته نو خواه و نوجو بوده و خاصیت تغییر و تحول پذیری داشته است و بر اثر عوامل طبیعی و شرائط محیطی و نژادی، صدها رفورم و دگرگونی در زندگی خود ایجاد نموده و اموری را که روزگاری آن را به سر حدّ جان دوست می داشت، از قاموس زندگی حذف کرده است. اما در این میان تنها یک مسأله در قاموس حیات او باقی بوده و در حفظ و صیانت آن، بلکه پرورش و گسترش آن پیوسته کوشا بوده است و آن مسأله دین و توجه به فراسوی ماده است که هیچ گاه از این توجه خسته نگردیده و از آن روی گردان نشده است. این قدمت و اصالت حاکی از آن است که توجه به دین و مذهب یکی از عناصر تشکیل دهنده ذات او بوده و ار غرائز بنیادی و خواسته­های روحی و روانی او است که پیوسته با او همراه بوده و روح رفورم و نوجویی  به آن راه نیافته است.[19]

فطرت و شناخت حضوری خداوند

معرفت وشناخت انسان از خدای متعال دو گونه است: شناخت حضوری و شناخت حصولی          شناخت حضوری انسان نسبت به خدا نیزبه دو صورت کلی تقسیم می شود:

نخستین مرحله‌ی علم حضوری به خداوند، درک فطری یا خداشناسی فطری است که آیه میثاق وآیه فطرت به همین نوع نظر دارند. مرحله‌ی دوّم این علم که انسان با فعالیّت خویش بدان نايل می شود آن است که انسان پس از طی مراحل تکامل، لیاقت پیدا می کند که علم حضوری روشن و آگاهانه نسبت به خداوند ازمبدء فیض به او افاضه شود. البته این علم حضوری نیز تشکیکی  است و به نوبه خود مراحلی دارد که آخرین مرحله آن همان هدف نهايی آفرینش وغایت قصوای کمال انسانی است و اصولاً منظور ازآفرینش انسان وصول به این نقطه بوده است.

طبیعی است که این مرحله نهایی  درک روشن حضوری نیز مستقیما در اختیار نیست  و چیزی است که خداوند به لطف و کرم خود به بندگان خالص  انسان های شایسته افاضه و اعطا می کند البتّه مقدّمات وصول به این مقام  و افاضه این کمال در اختیار ما خواهد بود، زیرا وصول به این درک حضوری  و تعالی انسانی نتیجه افعال اختیاری او است که هر گاه به طرز صحیح رهبری شود به آن جا منتهی خواهد شد ودر واقع افاضه این  کمال پاداش بخشی از افعال اختیاری ما است.[20]

فطرت و عهد الهی در عالم ذرّ

در سوره اعراف از پیمانی میان انسان و خدا یاد می کنند که عده­ای از صاحب نظران آن را به « فطری بودن اعتقاد به خدا و یگانگی او» در انسان مربوط شمرده­اند. در آیات مربوطه می­خوانیم

«به یاد آر آن وقت که خداوندگار تو از آدمی زاده­ها، از پشت آنها، نسل آن ها را برگرفت و از آنها این را خواست که آیا من خداوندگار شما نبودم؟ گفتند: آري، این گواهی را دادیم. تا مبادا در روز رستاخیز بگویید ما از این مطلب بی خبر بودیم. یا بگویید قبلاً پدران ما به راه شرک رفتند و ما نسل آنان ( و خود به خود دنباله رو آنان ) بودیم، آیا ما را به کیفر آن چه باطل اندیشان کرده اند نابود می سازی»[21]

این آیات از گفت و گویی میان خدا وهمه انسان ها صحبت می کند که در آن آدمیان در برابر خدا قرار گرفته و با او در گفت و گو بوده­اند و دراین گفت و گو همه آن­ها به خداوندگاری خدا و این که کارگردان هستی است، اعتراف کرده و شهادت داده­اند؛ شهادتی که در روز رستاخیز جلوی هر نوع عذر و بهانه، ازجمله عذر آگاه نبودن و خبر نداشتن و تحت تأثیر گذشتگان قرار گرفتن را می­گیرد.

پیرامون صحنه‌ی انعقاد پیمان در كتاب­هاى حديث و تفسير به نظرهاى گوناگون در اين باره بر مي خوريم. در روايات بسياری از پیامبر اکرم(ص) و ائمه‌ی اطهار(علیهم السلام) و مفسران نخستين اين نظر بیان شده كه خدا در گذشته­اى بسيار دور، همه انسان ها را كه از نسل آدم اند، به صورت موجوداتي بسيار ريز(ذره) يكجا گردآورد و آنها در این مرحله از هستی، به خداوندگاری او گواهی دادند تا با این گواهی دیرینه، دیگر جایی برای عذر تراشی هیچ انسان در هیچ زمان و مکانی باقی نماند. در این نظر « ذریّه» از «ذرّه» مشتق شده واین صحنه « عالم ذرّ» نامیده است؛ یعنی عالمی که در آن همه انسان ها به صورت ذرّه های بسیار ریز یک جا حضور داشته اند.

استاد علامه طباطبایی (ره ) درباره صحنه­ای که در این آیات از آن یاد شده، نظر دیگری دارند. به گفته ایشان همه انسان­هایی که به تدریج به دنیا می آیند و همه موجودات دیگر که به تدریج در صحنه هستی ظاهر می شوند، در برابر پروردگار که برتر از زمان و مکان است، یکجا حضور دارند، زیرا تدریج و دیروز و امروز و فردا داشتن، فقط برای ما و موجودات دیگری چون ما است که در بُعد زمان قرار گرفته ایم. با توجّه به این نکته می توان دريافت که اگر همه انسان ها، بلکه همه موجوداتی را که در امتداد زمان قرار دارند، نسبت به خدا بسنجیم، آنها را یکجا جمع می بینیم. گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده اند و در برابر خدا حضور دارند. آفریدگار خود را حضوراً می یابند و یافت آنها گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری اوست ؛ ولی قرار گرفتن در گردنه زمان و  تحوّلات و تطوّرات جهان ، آدمی را آن چنان مشغول و از خود بی خود می - کند که ا زآن علم حضوری که به آفریدگار،... غافل می گردد.

آن چه در مورد مفاد این آیه می توان گفت این است که در آن احتمالات از یک مرحله از هستی انسان­ها یاد می شود که در آن به خداوندگاری خدا اعتراف داشته اند، اعترافی نه آن قدر پر بُرد که همه‌ی انسان ها را برای همیشه در راه حق و حق پرستی نگه دارد ولی دارای این اندازه اثر که همواره زمینه فکری و وجدانی آنان را برای خدایابی آماده بدارد به طوری که در روز رستاخیز نتوانند این عذر را بیاورند که ما از این مطلب به کلی بی خبر بودیم؛ اما خصوصیات این مرحله چیست؟ از خود قرآن هیچ توضیح دیگری درباره آن به دست نمی­آید.[22]

موانع شکوفایی و خمول فطرت

با توجه به توضیحاتی که گذشت روشن شد که انسان فطرتاً خداجو و خداگرا است، اکنون این سؤال رخ می نماید که پس چرا خیل عظیم انسان ها دچار شرک یا الحادند؟ در ادامه به برخی موانع شکوفایی فطرت اشاره خواهیم کردیم.

الف) جهل و عدم شناخت

علم و معرفت چه در بعد نظری و چه در بعد عقل عملی دو عامل مهمّ شکوفایی فطرت می­باشند و انبیاء(ع ) نیز با بهره­گیری از این دو عنصر تأثیرگذار گنجینه­های عقلی و فطری انسان را شکوفا می­ساختند. در مقابل جهل نظری و علمی و و نیز سوء اخلاق و تبهکاری مانع شکوفایی فطرت است. درحقیقت می­توان تبهکاری را نیز ناشی از نوعی جهل نسبت به خوبی­ها به حساب آورد همانگونه که در قرآن از عصیان و تبهکاری، ناشی از جهالت دانسته شده است « إنّما التّوبة علی الله للّذین یعملون السّوء بجهالة » ( نساء / 17)

ب) غفلت

از جمله موانع نظری خمودی فطرت غفلت از خویش و خدای خویشتن است. حضرت علی (ع) غفلت را مایه‌ی لغزش نفوس دانسته و می­فرمایند: «الغفلة ضلال النّفوس»  غفلت از خود موجب اشتغال به  بیرون از خود می شود  و انسانی که به بیرون از خویش  مشغول شد، به خود نمی پردازد و موجبات شکوفایی خود را فراهم نمی کند. از این رو انسان صاحبدل، راه مراقبت از نفس خویش را در پیش گیرد و با بی اعتنایی به وسوسه­های شیطانی که قصد غافل کردن او از یاد خدا را دارند این مانع بزرگ بر مسیر کمال خویش را از سر راه بردارد.

در حدیث  است که «اگر نبود اين كه شيطان‌ها برگرد دل‌های آدميان می‌گردند، هر آينه انسان‌ها ملكوت را می‌ديدند» [23] شیطان دشمن انسان است، از این رو در مسیر او کمین می کند تا او را بفریبد و اغوا کند. شیطان نخست شهود، آن گاه اندیشه و سپس عمل را منحرف می کند. خدای سبحان انسان  را با سرمایه شهود آفریده و قلب او را بیدار و بینا ساخته است، اما شیطان با القائات باطل او را مشغول می کند تا او از مشاهده حق باز ماند.

ج) تعلّق به دنیا

تعلّق به دنیا  و محبّت به آن از موانع اساسی شکوفایی فطرت است، به همین دلیل در روایات آمده است: «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطيئة»[24] محبّت دنیا همان طور که مانع اصلاح عملی انسان است، موجب تباهی و فساد علمی انسان نیز می شود. تلاش شیطان و نفس امّاره آن است که انسان را به دنیا سر گرم کنند. در حقیقت تمام موانع شکوفایی فطرت را می توان به همین مانع که جامع همه آن ها است ارجاع داد، هرچند لازم است چنین دنیایی را به همان معنای معهود نزد أهل معرفت تفسیر کرد که هر چه انسان را از یاد خدا باز می دارد، دنیا است.

د) اعمال ناشایست

یکی ازموانع شکوفایی فطرت و شناخت حقیقت، کسب سیئّات و انجام معاصی است. انجام معاصی و کارهای ناشایست باعث زنگار بستن دل می­شود همانگونه که در قرآن کریم آمده است: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»[25]

سرّ این که عدّه ای بر فطرت خود سرپوش گذاشته­اند و حقائق را نمی بینند آن است که جان آنان را پرده‌ی گناه و زنگاردل فرا گرفته است. آیینه اگر غبار آلوده شود، هرگز نور حقّ در آن نمی تابد  و او چیزی را نشان نمی دهد، حتیّ اگر آن آیینه توان مشاهده خود را داشته باشد، پس از غبار گرفتن قدرت دیدن خویش را هم ندارد؛ زیرا آیینه گرد گرفته، حجاب قرار می گیرد و انسان محجوب، از دیدن حق و گرایش به آن محروم است. انسانی که محجوب شده، نه به شهود جمال حق نائل می شود و نه فضائل اخلاقی را در زندگی جامه عمل می پوشاند. در پایان باید گفت آن چه موجب زدودن این موانع می شود، بعد از آگاهی و بیداری، عبارت است از توبه، زهد، ریاضت، مراقبه، محاسبه، تقوای الهی.[26]

نتیجه‌ی بحث

حس پرستش یا شناخت و گرایش ذاتی انسان­ها به خداوند عالم از جمله امور فطری است که در نهاد همه‌ی انسان­ها در طول تاریخ به ودیعه گذاشته است و همه‌ی انسان­ها ذاتاً به سمت خداوند گرایش دارند هرچند این امکان وجود دارد که به جهت عواملی از جلمه اعمال ناشایست و نیز مشغول شدن بیش از حد به دنیا مورد غفلت قرار گیرد.

منابع و مراجع

1.                 قرآن کریم

2.                 کافی ، محمد بن یعقوب، دارالکتب الاسلإمیه،‌ 1388ق

3.                 عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلين، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم: 1415 ق

4.                 محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، چاپ دوم: 1403

5.                 مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، 1388

6.                 امام خمینی و اندیشه های اخلاقی عرفانی، سیره و میراث معنوی، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، 1383

7.                 خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، 1385

8.                 امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، انجمن اولیاء و مربیان، 1387

9.                 ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیة، چاپ اول 1374

10.             سبحانی، جعفر، ‌منشور جاوید، دارالقرآن، 1401

11.             مصباح، محمد تقی، اخلاق در قرآن، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1387

12.             جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم: اسراء، 1388

13.             بهشتی، سید محمد حسين، خدا از دیدگاه قرآن، تهران: بعثت، 1353

14.             _______، تبیین براهین اثبات وجود خدا، قم: اسراء، 1386

15.             _______، مراحل اخلاق در قرآن، قم: اسراء، 1388

 



[1] -  «فطرهن» ، «فاطر السّموات والأرض» ، «إذا السّماء انفطرت؛ وقتی كه آسمان شكافته شود» و «منفطر به؛ شكافته شود به آن»

[2]- روم / 30  

[3] - ر. ك. مطهری، مرتضی، فطرت، ص 18- 19

[4] - عن زرارة قال: سألت أباعبدالله(ع) عن قول الله عزّوجلّ: «فطرة الله الّتی فطر الناس علیها، قال(ع): فطرهم جمیعاً علی التّوحید» زراره گويد: از امام صادق (ع ) در مورد فرموده خداوند «فطرتی كه خدا انسان ها را برآن سرشته است» ، پرسيدم. ایشان پاسخ داد: خداوند آن ها را برتوحيد آفريد.‌ کافی ، ج 2، ص 12،ح 3؛ نورالثّقلین ، ج 4، ص 182، ح 55 و 57 و 61و 62

[5] - كافي ، ج 2، باب فطرة الخلق على التّوحيد ، ص 12؛ نورالثّقلين ، ج 4، ص 182، ح 54

[6] - نورالثّقلين ، ج 4، ص 182

[7] - شهيد مطهری، مرتضی، فطرت، ص 33- 34

[8] - امام خمینی و اندیشه های اخلاقی عرفانی، سیره و میراث معنوی، مقاله «رابطه فطرت واخلاق»، محمود رجبی، ص 95-97

 

[9] -  سبحانی، جعفر، منشور جاوید، جلد 2، ص 53- 52 و نیز ر.ک. تفسیر نمونه ، ج 16 ، ص 450- 448

[10] - «اَلَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ جَعَلَ لَكُمْ فيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ  همان كسى كه اين زمين را براى شما گهواره‏اى گردانيد و براى شما در آن راهها نهاد، باشد كه راه يابيد.» زخرف/10

[11] - «ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابند» رعد / 28

[12] - مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن ، جلد1، ص 297- 281

[13] - مطهری، مرتضی، فطرت، ص 261- 260

[14] - سبحانی ، همان ، ص47- 46

 

[15] -  امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث ، 185- 182 و نیز ر.ک. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات وجود خدا، ص 294 - 284

 

[16] - امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت ، صفحه 52-50

 

[17] - عنکبوت/65

[18] -  تفسیر نمونه، جلد 16، ص 451- 446

[19] -   منشور جاوید، جلد2، ص35-34

[20] - مصباح، محمد تقی، اخلاق در قرآن ، ج1، ص 273- 272

[21] - اعراف/ 172و173

[22] -  بهشتی، سید محمد حسين، خدا از دیدگاه قرآن، ص 57 – 52

 

[23] - «لولا أنّ الشّیاطین  یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا إلی ملکوت السماوات»، بحارالأنوار، ج 56 ، ص 163

[24] -  بحار الأنوار، ج70، ص 59

[25] - مطففین / 14

[26] -  جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن ، ص 405-391  و. همو، مراحل اخلاق در قرآن ، ص220- 210