1- زیبا جلوه دادن ایمان در قلوب
مؤمنان
2- رابطه ایمان و صبر در راه خدا
4- ذکر مدام الهی وظیفهی مؤمنان
ه) پوشاندن لغزشها و اصلاح کارها
رحجان کیفیّت «عمل» بر کمیّت آن
الف) ارتباط
ایمان و عمل از دیدگاه قرآن
قرآن مجید انسان را صاحب عقل و شعور، دارای ارادهی نافذ و اختیار معرفی
میکند، انسانی که با اراده خویش میتواند به مقامات عالیهای که به عنوان سعادت و
کمال برای وی از جانب حضرت حق مشخص گردیده، نایل شود.
در این راستا خداوند،
سعادت حقیقی انسان را در گرو ایمان و عمل معرفی نمود، ایمانی که حقیقت وی در
دلها ظهور میکند و عینیت مییابد و با اعضاء و جوارح به صورت انجام اعمال متناسب و
شایسته با آن نمودار میگردد و از اینرو حقیقت ایمان با اعمال متناسب با آن رقم
خورده است و به همین جهت است که قرآن کریم در اغلب موارد ایمان را با عمل صالح ذکر
میکند و آندو را کنار همدیگر قرار میدهد.
در قرآن و روایات اهل بیت (عليهالسلام) ایمان بدون عمل و عمل بدون
ایمان هرگز پذیرفته نیست و در حقیقت در فرهنگ اهل بیت (عليهالسلام) ایمانی که عمل
ندارد، ایمان خوانده نشده و عملی که از پشتوانه ایمان به خدا برخوردار نباشد، مورد
توجه حضرت حق قرار نمیگیرد.
تقارن بین بین ایمان و عمل صالح را شاید بتوان از به صورت هم تصویر کرد.
همانطور که ایمان از یک طرف با خدا مربوط است و از طرف دیگر با مخلوق او، اعمال
صالح انسان نیز از یک سو انسان را به مقام شامخ قرب الهی نزدیک میسازد و از طرف
دیگر موجب حصول برکات و منافع برای عبد می شود.
محقق در این نوشتار کوشیده است شمهای از معارف بلند و عمیق فرهنگ اهل
بیت (عليهالسلام) درباره ایمان و عمل صالح و رابطه میان آنها را به تصویر بکشد و
امید است در درگاه حضرت حق مورد توجه قرار گرفته و مورد استفادهی محققین قرار
گیرد.
ایمان در یک استعمال به معنای «گرویدن، و عقیده داشتن»[1]
آمده است. در برخی موارد دیگر ایمان به معنای «تصدیق» نیز استعمال شده است همچناکه
فراهیدی[2]
و این منظور[3]
بر این باورند. علامه طباطبائی (ره) نیز آن را استقرار اعتقاد در قلب معنا نموده
است[4].
لکن قرآن کریم، ایمان به معنای صرف اعتقاد را تأیید نمیکند بلکه بهترین معنای آن
همان «تسلیم» است.[5]
به همین جهت است که حضرت امیر(عليهالسلام) نیز حقیقت ایمان را تسلیم در مقابل
خداوند دانسته و میفرماید:
«أصل الإیمان حسنُ التسلیم
لأمرالله.»[6]
«اصل و حقیقت ایمان عبارت است از حسن تسلیم در برابر امر الهی
است.»
ایمان در اصطلاحی خاص، به پیروی و تصدیق پیامبر خاتم اطلاق شده است
همچنانکه راغب اصفهانی مینویسد:
«ایمان گاهی استعمال میشود
برای شریعتی که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آورده و هر کس در آن شریعت داخل شود
در حالی که اقرار کننده به وحدانیت خدا و نبوت آن باشد ... این با سه امر تشکیل
میشود، تحقیق بالقلب، اقرار با زبان و عمل با اعضاءو جوارح.» [7]
با
توجّه به معنایی که از ایمان گذشت پی میبریم که میان «اسلام» و «ایمان» تفاوت است.
«اسلام» گفتار و اقرار به زبان است اما «ایمان» غیر از اینها یک امر و اعتقاد درونی
و قلبی است. قرآن در این باره میفرماید: «اعراب گفتند: ما ایمان
آوردیم، بگو شما ایمان نیاوردید ولی بگویید اسلام آوردیم!» [8]
حضرت امام محمد باقر (عليهالسلام) در ذیل همین آیه
میفرمایند:
«اسلام ایمان را در
برنمیگیرد ولی ایمان، اسلام را در خودش جای میدهد و این دو در قول و فعل قابل
جمعاند همانطوری که کعبه مسجد خوانده میشود ولی هر مسجد کعبه گفته نمی شود
بنابراین، ایمان «اسلام را شریک است ولی اسلام ایمان را دربرنمیگیرد»[9]
از این آیت و روایت بخوبی فهمیده میشود که میان اسلام و ایمان عموم و
خصوص مطلق برقرار است؛ هر ایمانی اسلام است ولی هر اسلامی، ایمان
نیست.
علامه طباطبائی (ره) مینویسد:
«ایمان معنایی است قائم به
قلب و از قبیل اعتقاد است و اسلام معنایی است قائم به زبان و اعضاء چون کلمه اسلام
تسلیم شدن و گردن نهادن است. تسلیم شدن زبان به این است که شهادتین را اقرار کند و
تسلیم شدن سایر اعضاء به این است که هرچه خدا دستور میدهد، ظاهراً انجام دهد. حال
چه اینکه واقعاً و قلباً اعتقاد به حقانیت آنچه زبان میگوید داشته باشد و چه
نداشته باشد... .»[10]
قرآن که کلام خدا و وحی است،
بالغ بر 530 مورد درباره «ایمان» و دیگر مشتقات آن به گفتگو پرداخته است و
این خود نشانهی عظمت ایمان و اهمیّت والای آن در زندگی انسان در دنیا و آخرت
میباشد. در ادامه به برخی از این آیات اشارهای خواهیم
داشت:
این خداوند است که ما را نسبت به خودش به شکل زیبا جلوه داده و ایمان به
خود را برای قلوب ما پسندیده قرار داده است:
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ
حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْايمَانَ وَ زَيَّنَهُ فىِ قُلُوبِكم»[11]
«ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و در دلهایتان زینت
داد...»
«محبوب کردن ایمان در دل مؤمنین به این معناست که خدای تعالی ایمان را
به زیوری آراسته که دلهای شما را به سوی خود جذب میکند به طوری که دلهای شما به
آسانی دست از آنها برنمیدارد و از آن رو به سوی چیزهای دیگر نمیکند.»[12]
«یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا اصبِروُا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا.»[13]
«ای اهل
ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را با صبر و استقامت سفارش
کنید»
«صابروا» عبارت است از اینکه جمعیتی باتفاق یکدیگر اذیتها را تحمل
کنند و هر یک صبر خود را به صبر دیگری تکیه دهد و در نتیجه برکاتی که در صبر است،
دست به دست هم دهد و تأثیر صبر بیشتر گردد. و هم این معنا در فرد محسوس است و هم در
اجتماع، چون باعث میشود که تک تک افراد نیروهای یکدیگر را به هم وصل کنند و همه
نیروها یکی شود.»[14]
این رابطه برای این است که جاده به سعادت حقیقی دنیا و آخرت خود برسد و
بایستی این رابطه در تمام شئون زندگی حاکم باشد.
تفسیر نورالثقلین از تفسیر علی بن ابرهیم نقل میکند: «اصبروا علی
المصائب، صابروا علی الفرائض و رابطوا علی الأئمة»[15]
«در برابر مشکلات و سختیها صبر کن بر فرایض هم دیگران را سفارش صبر کنید و با ائمّه
خودتان رابطه برقرار کنید.»
یکی از ثمرات مهم ایمان برای مؤمنان زنده کردن جانهای آنها و دمیدن
حیاتی مجّدد در قلوب آنهاست. خداوند خطاب به مؤمنان می
فرماید:
«یا ایّها الدینَ آمنوُا
استَجیبُوا لله و لرسوله إذا دعاکم لما یُحیِیکُم.»[16]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه خدا و رسولش شما را به چیزی که حیاتبخش
شماست، دعوت میکنند، بپذیرید.»
یک از شاخصههای ایمان ذکر خدا است: انسان مؤمن خدا را باید بسیار زیاد
یاد کند. همین ذکر می تواند ایمان را تقویت بخشد و بر نورانیّت آن در دل مؤمن
بیافزاید. از همین روست که خداوند مؤمنان را به تداوم ذکر و زیاد به یاد خدا بودن
در همهی احوال امر کرده و میفرماید:
: «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا
كَثِيرًا»[17] «ای کسانی که ایمان آوردید، خدا را بسیار
یاد کنید.»
از امام باقر (عليهالسلام) روایت شده است:
«معنایی ذکر در همه جا و همه
حال این نیست که انسان فقط سبحان الله و الحمدلله و لا اله الالله و الله اکبر
بگوید، این ذکر نیز از آن ذکر الهی است، مرا از ذکر گفتن در همه جا و همه حال این
است که درباره واجبات و محرّمات خدا رعایت کنی و در رابطه با آنها کوتاهی نکنی.»[18]
انسان مؤمن عاقبت و ژرف اندیش است و همه چیزها را با توجه به آثار و
پیامدهای آن مورد لحاظ قرار می دهد. ایمان انسان را آینده بین میکند و باعث
می شود انسان نسبت به اعمال و رفتار خویش مواظبت و مراقبت بیشتری داشته باشد.
خداوند مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و می فرماید:
«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ
نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»[19]
«ای
کسانی که ایمان آوردهاید از خدا بترسید و هر انسانی باید منتظر اعمالی که از پیش
فرستاده باشد.»
قرآن مجید یکی از شاخصههای ایمان را نصرت و یاری خدا معرفی میکند:
«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ» «ای کسانی که
ایمان خدا آوردید، یاور خدا باشید.»
در اینجا منظور از یاری
خدا، یاری کردن دین خدا و پیامبرش است چراکه در ادامه آیه خداوند به گفتهی
پیامبر خویش حضرت عیسی(عليهالسلام) استشهاد می کند که خطاب به حواریّون فرمود:« من
انصاری الی الله» از اینرو کمک خداوند در حقیقت کمک به پیامبری است که از سوی او به
منظور ابلاغ پیام الهی فرستاده شده است و هرگونه کمک پروردگار به معنای تلاش در جهت
استقرار دین او و سوق دادن مردم به سمت آیین یکتاپرستی است. در این جا ذکر روایتی
بی مناسبت نیست. صاحب تفسیر اطیب البیان در ذیل همین آیه، حدیثی از امام
صادق (عليهالسلام) به نقل از کتاب کافی میآورد:
«شیعه ما، حواری ما هستند و
به خدا قسم ما را یاری میکنند، در راه ما میجنگند، مورد اذیت و شکنجه قرار
میگیرند، سوزانده میشوند و از شهرها تبعیدی میشوند.»[20]
در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ایمان به اشکال مختلف تبیین شده و برای
آن اقسام و درجات مختلف ذکر گردیده است. اکنون به دستهای از این روایات
اشارهای خواهیم داشت.
ایمان حقیقی ایمانی است که از شناخت ذات اقدس اله نشأت گرفته و چنان در
دل و جان نفوذ کرده که منشأ آثار و برکات و طمئنینهی قلبی برای شخص مؤمن است. از
اینروست که در روایتی از امیرالمؤمنین (عليهالسلام) ایمان به خدا به درختی مستحکم
تشبیه شده است:
«الايمان شجرةُ، أصلها اليقين، و فرعها التُقی، و نورُها الحياء، و
ثمرها السَّخاء»[21]
«ایمان
درختی است که پایه آن یقین، شاخ و برگ آن تقوی، نور آن حیاء و میوهی آن سخاوت و
جود است.»
در این روایت به زیربناها و آثار ایمان پرداخته شده است. ایمان بر
پایهی یقین استوار است و همانگونه که تمام درختان با شاخ و برگ خود دیده می شوند،
ایمان نیز، با تقوای الهی شناخته می شود، نورانیّت آن به حیاء است و میوه و
ثمرهی آن نیز جود و سخاء است.
همچنین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) می فرمایند:
:
«الایمان معرفة بالقلب، و قولٌ بالّلسان و عمل بالأرکان»[22] ایمان معرفت با قلب،
گفتار با زبان و عمل به ارکان و جوارح است.
حقیقت ایمان آن است
که علم و معرفتی را که ذهن انسان به
آن رسیده، در قلب داخل شود و انسان آن را از زبان بیرون آورده، اعتراف و اقرارش کند
و برای تصدیق عملی آن با اعضاء و جوارح، اعمالی را بجا آورد که متناسب با آنها باشد.
همچنین در کلمات حضرت امیر علیه السلام آمده است:
«اِنَ من حقيقة الإیمان أن تؤثرالحقّ وَ اِن ضَرَّک علی الباطل و اِن
نفعک.»[23]حقیقت
ایمان این است که حق و حقیقت را بپذیری و آنرا بر باطل اختیار کنی اگر چه برای تو
ضرر دارد و باطل برای تو سود و منفعت دارد.
از این حدیث بوضوح فهمیده میشود که حقیقت ایمان این است که انسان حق را
بر باطل ترجیح دهد گرچه آن حق در ضرر او باشد و باطل در نفعش – وقتی انسان حقیقت
ایمان را داراست پروا نمیکند که در پذیرش حق بر سر او چه میآید ودر ترک باطل چه
ضررهایی را متحمل میشود.
ایمان حقیقی و واقعی شرایطی دارد که آیه قرآن به آن اشاره
میکند.
«فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا
شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يجَِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ
وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»[24]
(پس به
پروردگارت سوگند، ایمانشان واقعی نیست، مگر وقتی که تو را در مشاجراتی که برایشان
پیش میآمد، حَکَم قرار دهند و در دل خود نسبت به هر حکمی که راندی احساس آزردگی
نکنند و حَکمیت را بدون چون و چرا بپذیرند.)
خداوند در این آیه سوگند یاد میکند مردم ایمان واقعی پیدا نمیکنند مگر
اینکه سه شرط او را دارا باشند.
1- به هنگام اختلاف و نزاع، به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مراجعه
کنند، نه به طاغوت.
2- در دل خود هیچ گونه احساس ضیق و دلتنگی از قضاوت پیامبر
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نکند.
3- در برابر قضاوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تسلیم محض باشند.[25]
کمال ایمان همین است که در زندگی و حل اختلافات گوناگون به پیامبر
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و آل او مراجعه کنند. و هر حکمی که آنها صادر کردن آنرا
باید بپذیرند. همینطور در زمانهی غیبت که زمام حکومت دست فقها جامع الشرایط است.
ولی فقیه مدیر جامعه است، باید اینجور باشد و در برابر آنها تسلیم محض
باشیم.
در مقابل ایمان حقیقی ایمان عاربتی قرار دارد که ایمان متزلزل بوده و در
مقابل تندبادی فرومیریزد و تنها کلامی بر زبان بوده و هیچ اثری برای شخص مؤمن
ندارد.امیرالمؤمنین (عليهالسلام) در روایتی می فرمایند:
«ایمان دو گونه است، یکی
ثابت و استوار در قلوب و دیگری موقت و عاریتی بین قلبها و سینهها و تا مدّت
معلوم»[26]
در کتاب شریف اصول کافی بابی
به نام «باب المعارین» یعنی کسانی که دینشان عاریهای است. برخی در دنیا دین
دارند ولی هنگام مرگ، بیدین از دنیا میروند. مانند کسی که بر او حج واجب شود ولی
به حج نرود یا کسانی که نکات اموال خودشان را نپردازند، هنگام مرگ به او میگویند
«فلیمت إن شاءً یهودیّاً او نصرانیّاً»، یا یهودی بمیر یا نصرانی.[27]
از
جمله کسانی که ایمانی آنها عاریتی است می توان به موارد زیر اشاره
کرد:
بعضی انسانها فقط وقتی که
احساس خطر کردند و کشتی خود را در آستانه غرق شدن دیدند، فریاد «یا الله» سر
میدهند. ولی همین که از مشکل رهایی پیدا کردند و کشتی خود را در ساحل دیدند،
مجدداً به سراغ غیر خدا رفته، شرک می ورزند.
«فَإِذَا رَكِبُواْ فىِ الْفُلْكِ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِينَ لَهُ
الدِّينَ فَلَمَّا نجََّئهُمْ إِلىَ الْبرَِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُون»[28]
ایمان برخی به خدا، به
خاطر تقلید از نیاکان است، بدون هیچ دلیل و برهان منطقی. همچون ایمان بت پرستان که
در جواب انبیاء میگفتند که ما این عقیده بت پرستی را از نیاکان خود گرفتهایم.
«قَالُواْ بَلْ وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا كَذَالِكَ يَفْعَلُون»[29]
ایمان برخی انسانها سطحی
است. در لوح ضمیر و دلهای آنها نفوذ نکرده است.
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا
قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ
الْايمَانُ فىِ قُلُوبِكُم»[30]
ایمان زبانی:
ایمان برخی افراد از زبان آنها تجاوز نکرده و در دل آنها نفوذ نکرده است. این افراد
در مقابل شداید و بلایا رنگ باخته و هنگام عمل میدان را خالی می کنند. صاحب چنین
ایمانی در انتظار پیشامدها است که کدام طرف را انتخاب کند. قرآن مجید درباره چنین
اشخاصی میفرماید:
«برخی از مردم، خدا را به حرف و ظاهر میپرستند و هرگاه به خیر و نعمتی
میرسند، اطمینان خاطر پیدا میکنند و ذاکر به شر، فقر و آفتی برخورد کنند، از دین
خدا برمیگردند. چنین کسانی در دنیا و آخرت زیانکارند[31]
ایمان گزینشی: «برخیها از
اسلام و قرآن، فقط آنچه که نفع آنها است را میپذیرندو آنچه که مطابق با اهداف و
امیال خود نمیبینند، نمیپذیرند. «وَ إِن يَكُن لهَُّمُ
الحَْقُّ يَأْتُواْ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ»[32]
افرادی
میگویند، «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ»[33]»[34]
در روایات معصومین علیهم السلام برای ایمانی درجاتی معیّن شده و ایمان
حقیقتی دارای شدّت و ضعف معرّفی شده است. از اینرو ممکن است هر کسی به اندازهی
ظرفیّت و میزان شناخت خویش از ایمان بهرهای را داشته باشد و هیچ کس نباید خود
را دارای ایمان کامل و دیگران را محروم از نعمت ایمان بداند همچنانکه امام صادق
(عليهالسلام) می فرماید:
«ایمان دارای ده درجه است همانند نردبان که پلّهای به
پله دیگر بالا می رود، بنابراین، کسی که صاحب درجه ای از ایمان است، به کسی که صاحب
یک درجه ایمان است، نباید بگوید تو هیچ ایمان نداری تا برسد به دهمی. بنابراین آنکه
از تو پایینتر است او را ساقط نکن زیرا این کار باعث میشود کسی که بالاتر ا توست،
تو را ساقط کند. وقتی میبینی کسی از تو در درجه ایمان پایینتر است، او را با رفق
و مدارا بالا ببر ، و بر او چیزی را که قدرت ندارد و آن را مستأصل میکند تحمیل
نکن،. کسی که مؤمن را از دین دور کند بر او واجب است که غلط و اشتباه خویش را جبران
کند.»[35]
در این حدیث امام صادق (عليهالسلام) یک جامعه ایمانی و قرآنی را توصیف
میکند که در آن کسانی که درجات بالایی از ایمان را دارند باید کاری کنند که افراد
پایینتر در درجه ایمان، برای درجات بالاتر خودشان را آماده کنند و به دیگران چیزی
راتحمیل نکند که بیرون از طاقت آنها باشد و همینطور تحقیرشان نکنند. در حدیثی از
پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به عالی ترین درجهی ایمان که همهی افراد
در همهی مراتب باید برای رسیدن به آن تلاش کنند اشاره شد است. ایشان می
فرمایند:
«أفضل الایمان أن تَعلَم اَنَّ الله معک حیث ما کنتَ.»[36]
«بالاترین درجات ایمان این است که بدانی همانا خداوند همواره با توست،
هر جا که باشی.»
این روایت معیّت خدا را با عنوان بالاترین درجهی ایمان معرفی کرده است
یعنی قلب انسان این حقیقت قرآنی را باور کند که «الم یَعلَم بِاَنَّ الله
یری»[37]
لذا ما باید بیشتر توجه کنیم و هر روز ایمانمان را محک زنیم. چون کسی که بیدار است
و به هدفش میخواهد برسد، باید به سمت جلو حرکت کند و اگر حرکت نکند و ایمان خویش
را مورد محاسبه قرار ندهد و دو لحظه در یک حال بماند، مغبون است. پیامبر اکرم
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرمایند:
«من استوی یوماه فهو مغبون»[38]
«کسی که دو روزش یکسان باشد، گرفتار غبن و زیان است.»
آیت الله جوادی آملی در تفسیر این حدیث
میفرماید:
«منظور از روز در مقابل
شب نیست، بلکه کسی که دو ساعت حتی دو
لحظهاش یکسان باشد ضرر کرده است.»[39]
مانند دیگر عبادتهایی که از طرف شریعت مقدس اسلام فرض شده، ایمان نیز
دارای حلاوت و شیرینی است که اگر در کام کسی باشد به هیچ قیمتی راضی نمیشود که آن
را عوض کند. پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حلاوت ایمان را برای کسانی میسر
دانسته که دارای سه شرط باشند.
. 1- کسی که هیچ چیز برای او محبوبتر از خدا و رسولش نباشد؛ 2- کسی که
دوست دارد از دین برنگردد ولو اینکه در آتش سوزانده شود و 3- کسی که حب و بغض وی
برای خدا باشد. [40]
همان طوری که خیلی چیزها باعث میشود که ایمان یک انسان مؤمن مستحکم
شود، خیلی چیزها و کارها باعث میشود که ایمان انسان یا ضعیف شود و یا انسان از
ایمان خارج شود. این بیرون رفتن از ایمان به این معنا نیست که انسان بیایمان
میشود بلکه به این معنا است که انسان حقیقت ایمان را از دست میدهد. پس اگر انسان
مقتضای ایمان را رعایت نکند از درجه ایمان خویش سقوط میکند. امام صادق
(عليهالسلام) در این رابطه این چنین میفرمایند:
«کم ترین چیزی که باعث
میشود انسان از ایمان خارج شود، این است که شخصی را برادر دینی خویش قرار دهد و
اشتباهات و خطاهای او را میشمارد تا بواسطهی آنها روزی او را سرزنش و ملامت
کند!»[41]
امام صادق(عليهالسلام) در این روایت یک رفتار اجتماعی را متذکر
میشود که در معاشرت با اهل ایمان لازم است انسان از خطاهایی برادران دینی چشم
بپوشد و گذر کتند نه اینکه آنها را جمع کند تا بوسیله آنها روزی او را مورد سرزنش
قرار دهد!
ایمان انسان که به یک سو به خدا مربوط است و به جانب دیگری به خلق الله
مرتبط میباشد. آثار و فوائد آن نیز به خود رابطه انسان با خدا، خلق و جامعه
برمیگردد.
شهید مطهری (ره) آثار ایمان مذهبی را بطور کلّی به سه بخش تقسیم نموده
است. 1- بهجت و انبساط؛ 2- نیکو ساختن روابط اجتماعی و 3- کاهش و رفع ناراحتیها [42]
اکنون نیز برخی فواید ایمان از دیدگاه قرآن و روایان بیان
مینماییم.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ
فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً
وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون»[43]
«هر کس
عمل صالحی را انجام دهد، چه مرد باشد، چه زن در حالی که ایمان دارد، حتماً زندگی
پاک و پسندیدهای زندهاش میداریم. قطعاً مزدشان را نیکوتر از آنچه که انجام
دادهاند، پاداش خواهیم داد.
تفسیر مجمع البیان پنج چیز را مصداق حیات طیبه دانسته است 1- رزق حلال؛
2- قناعت و رضا نسبت به مقدرات الهی؛ 3- بهشت؛ 4- رزق روز به روز ؛ 5- حیات طیبه در
قبر.[44]
اما تفسیر نور الثقلین در ذیل همین آیه روایتی از حضرت امیرالمؤمنین
(عليهالسلام) نقل میکند که از ایشان در مورد مراد خداوند از آیهی «فَلتُحیینَّه حیاةً طیبةً»، سؤال کردند.
ایشان در جواب فرمودند: مراد قناعت است.[45]
«فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ
فَيُدْخِلُهُمْ رَبهُُّمْ فىِ رَحْمَتِهِ»[46]
«اما کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پروردگارشان آنان را رحمت خود
داخل میکند.»
در این آیه ایمان و عمل صالح شرط داخل شده در رحمت الهی معرّفی شده و
این رحمت الهی دنیا و آخرت را شامل است. دخول رحمت در دنیا مغفرت و ذنوب، وفور
نعمت، رفع بلیات، کشف کربات، قضاء حاجات، توفیق عبادات و حفظ از خطرات است اما در
آخرت آسان شدن حساب، سنگین شدن نامهی اعمال نیک، عبور از صراط و دخول بهشت می
باشد.[47]
یکی از فواید ایمان رستگاری در آخرت است.
«قَد أفلح المؤمنون»[48]
«به تحقیق اهل ایمان رستگار شدند.»
علاّمه طباطبائی (ره) با استناد به قول راغب اصفهانی در معنای «فلاح»
مینویسد:
«کلمه فلاح به معنای ظفر
یافتن، به دست آوردن و رسیدن به آرزو است؛ این به دو نحو است: یکی دنیوی: امّا ظفر
دنیوی، رسیدن به سعادت زندگی، به چیزی که زندگی را گوارا میسازد و در درجه اول
بقاء و سپس توانگری و عزت است. امّا ظفر اخروی در چهار چیز خلاصه میشود، بقایی که
فنا نداشته باشد، غنایی که دستخوش فقر نشود، عزتی که آمیخته با ذلت نباشد و علمی که
منسوب به جهل نباشد. پس اگر دست یابی به سعادت را فلاح خواندهاند، به این عنایت
است که موانع را شکافته، کنار میزند رخسار مطلوب را نشان میدهد.»[49]
یکی دیگر فواید ایمان بهترین خلق الله و بنده خدا شدن
است.
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ هُمْ
خَيرُْ الْبرَِيَّة»[50]
کسانیکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام داند همانا بهترین
بندگانند.
«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ ءَامَنُواْ
بِمَا نُزِّلَ عَلىَ محَُمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَّبهِِّمْ كَفَّرَ عَنهُْمْ سَيَِّاتهِِمْ وَ
أَصْلَحَ بَالهَُم»[51]
«کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند و به آنچه بر محمد
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شده که حق از سوی پروردگارشان، ایمان آوردند،
خداوند گناهانشان را میبخشد و کارهایشان را اصلاح میکند.»
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَيَجْعَلُ
لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا»[52] «کسانی که ایمان آورده و
کارهای صالح را انجام دادهاند خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد
داد.»
«فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ
لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كَتِبُونَ»[53]
«هر کس عمل صالحی را انجام دهد و مؤمن باشد، کوشش او مورد ناسپاسی قرار نمیگیرد
بلکه ما برای او ثبت می کنیم.»
ایمان علاوه بر اینکه بر فرد مؤمن برکات و فوایدی را به همراه می آورد
در صحنهی اجتماع نیز منشأ اثر بوده و در راه تحکیم پیوندهای اجتماعی و تقویت روح
زیست جمعی نقش بسیار مهمی را می تواند ایفاء کند. شهید مطهری در این زمینه می
نویسد:
«آن چیزی که بیش از هر چند،
حق را محترم، عدالت را مقدس، دلها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان
افراد برقرار میسازد. تقوا و عفاف را تا عمق جان و وجدان آدمی نفوذ میدهد،
ارزشهای اخلاقی را اعتبار میبخشد. و همه افراد را مانند اعضای یکدیگر به هم پیوند
میدهد، ایمان مذهبی است.»[54]
انسان امروزی به جهت خالی بودن از ایمان برای رفع مشکلات روحی و روانی
خود به ایجاد و گسترش دیدگاههای فلسفی و روانی اقدام کرده است. اگر چه این گونه
اقدامات تا اندازهای انسان را امیدوار و خوشبین کرده است، ولی هرگز نمیتواند
شخصیت او را تحت الشعاع خود قرار دهد و رفتار او را تحت کنترل درآورد. انسان
نیازمند عاملی است که همواره در دسترس باشد و جزئی از شخصیت او باشد، این عامل چیزی
غیر از ایمان مذهبی نمیتواند باشد.[55]
بر اساس آنچه اهل لغت تصریح کردهاند[56]،
«عمل» عبارت است از کار و فعل و خدمتی است که با قصد و اراده انجام داده میشود. از
اینرو در اعمال انسانی که با اراده و عمل همراه است پیوسته هدف و غایتی مدّ نظر
فاعل است که آنرا کمال خود دانسته و برای تحصیل آن اقدام میکند.
در متون دینی ما غایت قصوای خلقت انسان عبادت الهی و به معنای دقیق «قرب
الی الله» ترسیم شده است و لذا عمل مطلوب که در فرهنگ قرآنی به آن «عمل صالح» اطلاق
شده، عملی است که در این راستا به انجام می رسد.
الف) ضرورت همراهی «ایمان» و «عمل»
قرآن کریم از سویی کمال انسان را خدایی شدن و «تقرّب الی الله» معرفی
کرده و انسان را رهسپار به سمت مبدأ حقیقی خویش دانسته و میفرماید: - «إِنَّا
لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون»[57]
امّا از سویی دیگر رسیدن به این هدف را مستلزم جد و تلاش و سعی و کوشش
دانسته و میفرماید:
- «يَأَيُّهَا الْانسَنُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ رَبِّكَ كَدْحًا
فَمُلَاقِيهِ»[58]
«هان ای انسان، تو در راه پروردگار تلاش میکنی و بالاخره او را دیدار خواهی
کرد.»
همچنین در جایی دیگر ذات اقدس اله طلب سعادت اخروی و تلاش در جهت آنرا
دو مؤلّفهی اصلی ایمان معرّفی کرده و می فرماید:
- «وَ مَنْ أَرَادَ الاَْخِرَةَ وَ سَعَى لهََا سَعْيَهَا وَ هُوَ
مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا»[59]
«هر کس خواهان آخرت بوده و کوشش خود را برای آن بکار برد کوشش این چنین افرادی مورد
تقدیر خواهد بود.»
- «فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا فَعَسىَ أَن
يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِين»[60]
و اما کسی که توبه کرد و ایمان آورد و عمل صالح بجا میآورد امید آن است که از
رستگاران باشد.
- «وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئكَ
لهَُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلى»[61]
هرکس مؤمن باشد و به تحقیق اعمال صالحه بجا آورده باشد، برای اینها است در آخرت
درجات عظیم و بلند.
از اینرو و با نظر به این آیات می توان نتیجه گرفت در فرهنگ قرآن،
«ایمان» و «عمل» مکمّل همدیگر هستند و ایمانی که با سعی و تلاش در جهت تحصیل کمالات
اخروی همراه نباشد، عاری از حقیقت است و سودی را برای عبد به همراه نخواهد
آورد.
ب) تأثیر «عمل» در سرنوشت
همانگونه که برخی از صاحبنظران تصریح کردهاند[62] در فرهنگ اسلام، «عمل»، نقش به سزایی در
سرنوشت و عاقبت ابدی انسان ایفا می کند. انسان آزاد و مختار آفریده شده و با اعمال
اختیاری خود قادر به رقم زدن سرنوشت خویش است و این توانایی را دارد تا سعادت و
شقاوت ابدی خود را با عمل و کردار خویش تعیین سازد. در قرآن کریم آیات زیادی بیانگر
این حقیقت ناب میباشد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می
کنیم:
- «وَ أَن لَّيْسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعْيَهُ
سَوْفَ يُرَى ثمَُّ يجُْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفى»[63]
«نیست برای انسان جز سعی و کوشش که نموده، کوشش او در آینده به وی نمایانده خواهد
شد، و کاملترین پاداش را در برابر آن دریافت خواهد کرد.
- «إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكاَدُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كلُُّ
نَفْسِ بِمَا تَسْعَى»[64]
روز قیامت خواهد آمد، اراده کردم آن را پنهان دارم تا هر کس به جزای سعی و کوشش خود
برسد.
- فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَ مَن يَعْمَلْ
مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[65]
«پس هر کس به سنگینی یک ذره عمل خبری کند، آن را میبیند، و هر کس به سنگینی یک
ذره عمل شر را انجام دهد، آن را خواهد دید.
- «وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَ مَا رَبُّكَ بِغَفِلٍ عَمَّا
يَعْمَلُون»[66]
برای هر فردی در روز قیامت درجهای است بواسطهی آنچه انجام دادهاند و
خداوند از آنچه انجام داده اند، غافل نمی باشد.
توجّه به نقش و تأثیر «عمل» در سرنوشت ابدی، حس مسئولیّت در قبال اعمال
را در انسان زنده می کند و این آگاهی را به انسان می دهد که انسان در این دنیا چنان
مطلق العنان نیست تا هرکاری که باب طبع اوست بدون توجّه به اثرات ابدی و اخروی آن
انجام دهد بلکه باید پیوسته نامهی اعمال روزانهی خود را مرور کرده و نسبت به
کاستی ها از خداوند طلب توفیق کرده و نسبت به اعمال ناشایست از خداوند طلب مغرفت
کند. خداوند در قرآن کریم انسان را نسبت به این حقیقت توجّه داده و می فرماید:
- كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ [67]هر كسى در گرو دستاورد
خويش است،
«وَ لَتُسَْلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُون»[68]
در آنروز از آنچه انجام داده اند مورد سؤال واقع می شوند.
قرآن مجید نسبت به کیفیّت عمل عنایت ویژهای مبذول داشته و از مجموع
آیات می توان چنین برداشت کرد که حسن عمل بیش از فزونی آن مورد اهتمام و توجّهی
شارع مقدّس بوده است. برخی از آیات در این زمینه به این شرح
میباشد:
- «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِينَةً لها لِنَبْلُوَهُمْ
أَيهُُّمْ أَحْسَنُ عَمَلا»[69]
ما آنچه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدامیک عمل
بهتری دارند.
- «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الحَْيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمُْ
أَحْسَنُ عَمَلًا »[70]
کسی که مرگ و حیات را آفرید تا مشخّص کند کدامیک از شما صاحب عمل بهتری
هستید
در احادیث و روایات اهل بیت (عليهالسلام) نیز به عمل و اهمیت و ارزش آن
اشاره شده و به توضیح آن پرداخته شده است.
امام صادق (عليهالسلام) میفرمایند:
«کونوا دعاةً للناس بغیرألسنتکم ولا تکونوا دعاةً بألسنتکم»[71]
مردم را به غیر زبان خود (بلکه بوسیله عمل) دعوت کنید و با زبان خودتان مردم را
دعوت نکنید.
حضرت امیرالمؤمنین(عليهالسلام) میفرمایند:
«الشرف عند الله سبحانه بحسن الأعمال لا بحسن الأقوال»[72]
حصول شرف و بزرگی در بارگاه خدا با بهترین اعمال مهیا و میسّر است نه با گفتار
خوب.
از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است:
«مَنْ عَمِلَ عَمَلًا مِنْ أَعْمَالِ الْخَيْرِ فَلْيَدُمْ عَلَيْهِ
سِنَةً وَ لَا يَقْطَعْهُ دُونَهَا»[73]
هر کس عمل صالح را از اعمال خیر و نیک انجام دهد شایسته است که آنها را برای یک
سال انجام دهد و کمتر از یک سال نباشد.
امام محمد باقر (عليهالسلام) میفرمایند:
«الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَل»[74]
یاقی ماندن بر عمل سختتر از خود عمل است.
امام صادق (عليهالسلام) درباره عمل قلیلی که با یقین انجام شود،
میفرمایند:
«وَ اعْلَمْ أَنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِيلَ عَلَى الْيَقِينِ
أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثِيرِ عَلَى غَيْرِ يَقِينٍ»[75]
بدان که عمل معینی که بر یقین استوار باشد و دائم باشد پیش خدا بهتر از آن عملی است
که کثیر و زیاد باشد که به یقین استوار نباشد.
از سوی دیگر امیر مؤمنان(عليهالسلام) بر حفظ جنبهی اخلاص در عمل تأکید
ورزیده و عمل ریاکارانه که خود از ضعف شناخت شخص صاحب عمل نشأت می گیرد را نفی کرده
و می فرمایند:
«عليك بالإخلاص فإنه سبب
قبول الأعمال و أفضل الطاعة»[76]
بر تو باد بر اخلاص زیرا آن سبب پذیرفتن اعمال و افضل طاعت
است.
همچنین امام صادق
(عليهالسلام) در ذیل آیه شریفه «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمُْ أَحْسَنُ
عَمَلا»[77]
میفرمایند:
«لیس یعنی أکثرَ عملاً ولکن أصوَبَکم عملاً و انّما الاصابةٌ خشيةُ
اللهُ النيةُ الصادقه»[78]
منظور زیادی عمل نیست بلکه درستی عمل است و درستی عمل با خشیت الهی و نیت پاک حاصل
میشود.
مانند چیزهای دیگر عمل انسان نیز به دو قسم تقسیم میشود امّا سؤال این
است که از دید روایات ارزش اعمال به چیست؟
روایات متعددی در این باره وجود دارد که با نشان دادن اعمال خوب و
بازنشاساندن آنها از اعمال بد، ما را به انجام کارهای خوب سوق میدهد و از کارهای
بد و زشت و ناپسندی برحذر می دارد.
یکی از این ملاکات که در روایات به آن اشاره شده است، آثار و پیامدهای
عمل است. عمل خوب عملی است که آثار خوبی را در خود انسان و جامعه به دنبال دارد و
در مقابل عمل بد نیز آثار بد و قبیحی را به همراه میآورد. در روایتی حضرت
امیرالمؤمنین (عليهالسلام) با نظر به این مطلب عمل خوب و بد را این چنین توصیف
میکند.
«شَتَّانَ مَا بَيْنَ
عَمَلَيْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ
مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ »[79]
«بین دو تا عمل فاصله بسیاری وجود دارد؛ عملی که لذتش از بین رود و رنج و تعبش باقی
بماند و عملی که سختیاش تمام شود و اجر و پاداش آن باقی
بماند.»
در روایات دیگر شایستگی برای مدح و ذم به عنوان ملاکی برای تشخیص عمل
خوب از بد معرّفی شده و قضاوت در مورد آنرا به طبع سلیم و وجدان افراد ارجاع داده
است. به طور مثال در روایتی از حضرت امیر(عليهالسلام) آمده
است:
«احْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ أَوِ
اعْتَذَرَ مِنْه»[80]
بپرهیز از هر عملی که وقتی از صاحب آن عمل درباره آن سؤال شود، منکرش شود و از کاری
که انجام داده معذرت بخواهد.
بر اساس این ملاکات برخی از مصادیق اعمال خیر به عنوان افضل اعمال در
روایات مورد اشاره قرار گرفته است که عبارتند از: پاسداری از حق، إطعام طعام، خوش
گفتاری، تفقه در دین، رغبت داشتن به خدا، اخلاص، جهاد، حج، ایمان مستحکم، خوش رویی،
نماز اول وقت، احسان به والدین، افشاء سلام، ذکر خداوند، در جهت قضاء حاجت مؤمن قدم
برداشتن، توکل به خداوند و راضی بودن به مقدرات.[81]
از
آنجای که اسلام برای انسان سعادت و کمال مطرح کرده و انسان را سوق داده که همواره
برای کمال و سعادت کوشش و تلاش کند و در این رابطه الگو و اسوههای خوب و کامل قرار
دهد، همواره به دنبال سعادت و کمال انسان مطرح میکند و ایمان و معرفت خدا و عمل
صالح را دو بال برای نیل به سعادت معرفی میکند. اگر یکی از این دو بال نباشد انسان
نمیتواند به هدفش برسد.
ایمان حقیقی است که در قلب انسان جای دارد و به وسیله زبان اعتراف و
اقرار میشود و به واسطه اعمال تصدیق میگردد[82]. همینطور «عمل» نیز فعلی
است که با اراده اختیار انسان صورت میگیرد، از اینرو رابطهی آنها یک رابطهی
مستحکم، پایدار، متمّم و مکمّل همیدیگر و ناگسستنی میباشد، به عبارت دیگر ایمان بدون عمل و عمل بدون ایمان نه معنای حقیقی خود
را بازمییابد و نمیتواند در رشد و شکوفایی استعدادهای درونی انسان مؤمن، نقشی
ایفاء کند. ایمان مستحکم و ثابت باعث بوجود آمدن عمل صالح میشود و عمل صالح باعث
میشود که انسان ایمانش مستحکم شود و معرفتش رشد پیدا کند. در ادامه این مهم را از
دو منظر آیات و روایات مورد بررسی قرار می دهیم.
در
قرآن کریم هرجا سخنی از ایمان آمده، به دنبالش عمل را آورده است. البته نه هر عملی
بلکه آن هم «عمل صالح». همچنین این عمل صالح همیشه به صورت جمع استعمال شده است
مانند:
«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ
وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ»[83]
«برای
کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح بجا آوردهاند، آمرزش و پاداش بزرگ است.»
«الصالحات» صیغه جمع است و با «ال» استغراق آورده شده است یعنی ایمان
میآورند و تمام اعمالی که از جانب خداوند بر آنها واجب شده یا عمل به آنها منع شده
بجا میآورند یا از او دوری میجویند.
نکتهی دیگر آن است که در قرآن کریم هرجا صحبت از ایمان حقیقی است به دنبال
آن از آثار عملی آن سخن به میان آمده تا مشعر به این مطلب باشد که ایمان حقیقی منشأ
آثار است و در اعمال و رفتار انسان تأثیر می گذارد. در ادامه به دو مورد از این
آیات اشاره ای خواهیم داشت:
1- آیات 2-6 سوره انفال:
در این آیات خداوند به
آثار قلبی و عملی ایمان اشاره کرده و مؤمنین حقیقی را صاحب صفاتی معرّفی می کند.
خداوند می فرماید: همانا مؤمنین کسانی هستند که زمانیکه نام خدا را می
شنوند:
وجلَت قُلوبُهُم؛ دلهایشان از ترس میتپد.
(و اذا تُلیتَ آیاتُه)، زادَتهُم ایماناً؛ هرگاه آیات خدا برایتان
تلاوت میشود، ایمانشان بیشتر میگردد.
3- و علی رَبَّهم یَتَوکَّلون؛ به پروردگارشان توکل
میکنند.
4- الذین یقیمون الصلاةَ؛ اقامه نماز میکنند.
5- وممّا رزقناهم یُنفِقونَ؛ و از آنچه به آنها دادیم، انفاق
میکنند.
6- اولئکَ هم المؤمنون حقاً؛ همان هستند که مؤمن حق
هستند.
ویژگیهای 1و 2 مربوط به قلب و باطنشان است، ویژگی سوّم در حقیقت از
باطن و قلب مطمئنه ظهور میکند ولی آثارش در خارج دیده میشود، ویژگی 4و5و6 مربوط
به اعمال انسان مؤمن است.
از این آیه به وضوح فهمیده میشود که عمل گوش دادن آیات الهی و توجه به
آنها و توجه خاص به حضرت حق و ذکر او چگونه در قلب انسان نفوذ میکند و ایمان و
معرفت آنها را رشد میدهد و منشأ اعمال و رفتار نیکی می
گردد.
2- آیات 15 تا 17 سورهی سجده
خداوند در این آیات ابتدا از مؤمنین یاد کرده و آنگاه شش ویژگی برای
آنها برمیشمارد.
خرُّوا سجداً؛ به حالت سجده میافتند.
وسبًّحوا بحمد ربِّهم؛ به حمد و سپاس پروردگارشان تسبیح
میکنند.
و هم لایَستَکبِرونَ؛ تکبّر نمیورزند.
تَتَجافی جنوبُهُم عن المَضَاجِع؛ پهلوی آنها از بسترها دور
میشوند.
یَدعُونَ ربَّهُم خوفاً و طَمَعاً؛ به خوف و امید پروردگار خود را
میخوانند.
و از آنچه به آنها دادیم، انفاق میکنند. (و ممّا رزقناهُم
یُنفِقُون)
این آیات الهی حاکی از آن است که وقتی ذکر و یاد الهی در نزد مؤمنین
گفته می شود ایمان حقیقی، آنها را به یاد عظمت پروردگار انداخته و نمود ظاهری و
رفتاری این حالت همان سجده است. همچنین این حالت درونی زبان بنده را به تسبیح و
تحمید الهی باز میکند. این شناخت عمیق باعث می شود تا کبریایی را تنها سزاوار
خداوند بداند و لذا دیگر در مقابل بندگان وی تکبر نمیکند، از نشانههای دیگر ایمان
حقیقی آن است که بنده را در نیمه های شب از بستر گرم برای عبادت بلند می کند و وی را در مقام
مناجات و عبادت پروردگار می نشاند. انفاق در راه خدا نیز از دیگر نشانه های ایمان
حقیقی است در آخر به آن اشاره شده است.
از این آیات فهمیده میشود که عمل انسان مؤمن در رشد ایمان و معرفت آنها
تأثیر بسزا و عمیقی دارد. از آنجایی که به پروردگارشان ایمان دارند، برای او عمل
بجا میآورند و این عمل نیز به عمق بخشیدن معرفت و زیاد و مستحکم بودن ایمان، نقش
اساسی را ایفا میکند چون ایمان و عمل مکمّل هم دیگر هستند.
رابطهی «ایمان» و «عمل» از دیدگاه فرهنگ اهل بیت (عليهالسلام) نیز
قابل بررسی است. در روایات اهل بیت(عليهالسلام) نیز به این موضوع اشاره شده است که
بدون ایمان، عمل انسان مردود است و بدون عمل صالح، ایمان انسان نیز پذیرفته
نمیشود.
حضرت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
میفرمایند:
«لایقبل ایمان بلاعمل و لاعمل بلا ایمان»[84]ایمان
بدون عمل و عمل بدون ایمان پذیرفته نیست.
از
امام صادق (عليهالسلام) روایت شده است:
«...
لا یقبل الله عملاً من عاملٍ بغیر معرفته.»[85]
خداوند عمل هر عاملی را بغیر معرفت و ایمان قبول نمیکند.
یا
در اصول کافی روایتی نقل شده است که اباعبدالله (عليهالسلام)
فرمودند:
«لایقبل الله عملاً الاّ بمعرفة و لامعرفة اِلا بعملٍ فمن عَرَفَ، دلّته
المعرفة عَلَی العمل و من لم یعمل فلا معرفة له.»[86]«خداوند
هیچ عملی را جز با معرفت و ایمان نمیپذیرد و هیچ معرفت و ایمانی را جز با عمل قبول
نمی کند. پس هرکس خدا را شناخت و نسبت به او معرفت حاصل کرد، این معرفت او را به
سمت هدایت میکند»
از
این روایت اخیر بخوبی استفاده میشود که عمل بدون معرفت و ایمان و ایمان بغیرعمل
پذیرفته نیست. اگر کسی واقعا خدا را شناخت و شناخت و معرفت وی نسبت به خدا درست و
حقیقی باشد، معرفت و ایمانش خود بخود او را به سمت و سوی عمل راهنمایی میکند و اگر
کسی عمل انجام نداد گویی در حقیقت آن از اصل دین و بیخ معرفت و ایمان نداشته
است.
از
امام باقر (عليهالسلام) روایت نقل شده است:
«الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ
عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا
ارْتَحَلَ عَنْهُ»[87]
«علم با عمل مقرون و عجین است، پس هر کس علم را بدست آورده عمل نیز انجام
میدهد و هرکس عمل انجام داد از پشتوانه علمی نیز برخوردار است و علم عملش را صدا
میزند اگر اجابت کرد دنبالش میآید و الاّ علم از او دور
میشود.»
در
لغت نامه لسان العرب «هتف» به «صوت شدید»[88]
معنا شده و لذا می توان فهمید فقط ایمان راسخ و نفوذ کرده در دل میتواند عمل انسان
را دعوت کند، این معرفت پخته و عمیق خدا است که انسان را به سوی عمل و انجام عمل
صالحه دعوت مینماید. و لذا می توان نتیجه گرفت علم، فقط دانستن و انباشتن اطلاعات
نیست بلکه علمی که در دل نفوذ کرده و دل او از تصدیق کرده باشد به اصطلاح ایمان
نامیده میشود.
اگر
ایمان در عمق جان نفوذ کند حتماً شعاع آن در اعمال انسان خواهد تابید و عمل او را
عمل صالح خواهد کرد. اگر ایمان در قلب انسان روشن شود آثارش از چشم و گوش و زبان و
دست و پای او آشکار میگردد و اصولا ایمان همچون ریشه است و وجود ریشه سالم سبب
پرورش شیوههای مفید است.[89]
امیرالمؤمنین (عليهالسلام) میفرماید:
«فبالایمان یستدل علی الصالحات و بالصالحات یستدلّ علی الایمان»[90]
به وسیله ایمان میتوان به اعمال صالحه استدلال نمود و به سبب اعمال صالح میتوان
بر وجود ایمان نیز استدلال کرد.
1-
ایمان عبارت است از یقین و تصدیق قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح
است.
2-
عملی فعلی است که انسان با اراده و اختیار او را انجام میدهد. ایمان دارای شرایط و
درجاتی است. همینطور ایمان دارای آثاری است که به دنیا و آخرت و نیز با فرد و
اجتماع بر می گردد
3-
ایمان و عمل رابطهی تنگاتنگی با یکدیگر دارند. عمل مکمّل ایمان است و بدون عمل،
ایمان انسان به حقیقت نمیرسد و بدون ایمان نیز عمل انسان مورد توجه حضرت حق نخواهد
گرفت. از سویی دیگر هر چه عمل بیشتر شود ایمان تقویت می گردد و هر چه ایمان فزونی
یابد عمل بیشتری را باعث می شود.
1-
قرآن
کریم
2-
نهج
البلاغه
3-
عمید، حسن، فرهنگ فارسی
عمید، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ سوم، 1374
4-
الفراهیدی، الخلیل ابن احمد، کتاب العین
5-
ابن منظور، ابوالفضل جمال
الدین، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، بیروت،
6-
طباطبائی، محمد حسین،
تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هفتم، تابستان،
1375
7-
دهقان، اکبر، راه رشد، مرکز فرهنگی درسهای از قرآن، تهران، چاپ اول، بهار،
1379
8-
کلینی، محمد یعقوب،
الکافی، دارالکتاب الاسلامیه، تهران، 1365ش
9-
اصفهانی، راغب، معجم
مفردان الفاظ القرآن، تحقیق، ندیم مرعشی، دارالکاتب العربی، چاپ تهران،
1392ق
10-
عروسی حویزی، عبد علی بن
جمعه، تفسیر نورالثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم،
1415ق
11-
مجلسی، محمد تقی،
بحارالانوار، مؤسسة الوفا، بیروت، لبنان، 1409ق
12-
طیب، عبدالحسینی، اطیب
البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378
13-
محمدی ری شهری، محمد،
میزان الحکمة، دارالحدیث، قم، 1416ق
14-
دهقان، اکبر، راه رشد،
مرکز فرهنگی درسهای از قرآن، تهران، چاپ اول، بهار1379، ص194
15-
المعجم المفرس لالفاظ نهج
البلاغه، امام علی (عليهالسلام)، قم، چاپ چهارم، آذر1374
16-
نوری، میرزا حسن، مستدرک الوسایل الشیعه، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث
العربی، قم، چاپ اول، 1408ق،
17-
قرائتی، محسن، اصول
عقاید، مرکز فرهنگی از درسهای قرآن کریم، تهران، چاپ پنجم، تابستان،
1386
18-
دیلمی، شیخ حسن، إرشاد
القلوب الی لصواب، قم، شریف رضی، چاپ اول، 1412ق
19-
جوادی آملی، عبدالله،
تفسیر موضوعی قرآن کریم، مراحل اخلاق در قرآن، انتشارات اسرا، قم، چاپ سوم،
زمستان1379
20-
مطهری، مرتضی، مجموعه
آثار، انتشارات صدرا، تهران، چاپ پنجم، 1374
21-
طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر
مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، تهران، چاپ سوم، 1372
22-
اهداف تربیت از دیدگاه
اسلام، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسان دانشگاهها، تهران، چاپ پنجم،
بهار1385
23-
دهقان، اکبر، یکصد و
پنجاه موضوع از قرآن و احادیث، مرکز فرهنگی درسهای از قرآن، تهران، چاپ اول، پاییز
1382
24-
تمیمی آمدی، عبدالواحد،
غررالحکم و دررالکلم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366ش
25-
تمیمی آمدی، عبدالواحد،
غررالحکم و دررالکلم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366
26-
ابی الحدید، عبدالحمید،
شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت الله مرعضی، قم، 1414ق،
27-
مجدی، سید عطا الله،
کمکهای جاویدان (هزار کلمه قصار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) )، سازمان
تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1386
[1]. عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، انتشارات
امیرکبیر، تهران، چاپ سوم، 1374، ج1، ص326.
[2] -
الفراهیدی، الخلیل ابن احمد، کتاب العین، ج8، ص389
[3]. «الایمان صدّ الکفر؛ بمعنی التصدیق.» ابن منظور، ابوالفضل جمال
الدین، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج13، ص21.
[4]. طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر
انتشارات اسلامی، قم، چاپ هفتم، تابستان، 1375، ج1، ص72.
[5]. دهقان، اکبر، راه رشد، مرکز فرهنگی درسهای از قرآن، تهران، چاپ اول، بهار،
1379، ص192.
[6]. کلینی، محمد یعقوب، الکافی، دارالکتاب
الاسلامیه، تهران، 1365ش، ج2، ص38، ج4.
[7]. اصفهانی، راغب، معجم مفردان الفاظ القرآن،
تحقیق، ندیم مرعشی، دارالکاتب العربی، چاپ تهران، 1392ق، ص22.
[8]. «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاكِن قُولُواْ
أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْايمَانُ فىِ قُلُوبِكُم»حجرات/14.
[9]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر
نورالثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق، ج5، ص101.
[10]. طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان،
دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم،
1374ش، ج18، ص492.
[11].حجرات/7.
[12]. طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر
انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش، ج18، ص467.
[13].
[14].
طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ
پنجم، 1374ش، ج4، ص144.
[15]. عروسی حویزی، عبد علی بن حجظ، تفسیر نورالثقلین،
انتشارات اسماعیلیان، ققم، چاپ چهارم، 1415ق، ج1، ص426.
[16]. آل عمران/200.
[17]. احزاب/41.
[18]. مجلسی، محمد تقی، بحارالانوار، مؤسسة الوفا،
بیروت، لبنان، 1409ق، ج93، ص154، ح17.
[19]. حشر/18.
[20]. طیب، عبدالحسینی، اطیب البیان فی تفسیر القرآن،
انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378، ج12، ص622.
[21]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، دارالحدیث،
قم، 1416ق، چاپ اول، ج1، باب الایمان، ص191، ح1256.
[22]. همان، ج1262.
[23]. مجلسی، محمد تقی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء
بیروت، 1404ق، ج70، ص106.
[24]. نساء/65.
[25]. دهقان، اکبر، راه رشد، مرکز فرهنگی درسهای از
قرآن، تهران، چاپ اول، بهار1379، ص194، نقل از تفسیر کبیر، ج10، ص214.
[26]. المعجم المفرس لالفاظ نهج البلاغه، امام علی
(عليهالسلام)، قم، چاپ چهارم، آذر1374، خطبه 189، ص109.
[27]. نوری، میرزا حسن، مستدرک الوسایل الشیعه، مؤسسة آل البیت لاحیاء
التراث العربی، قم، چاپ اول، 1408ق، ج8، ص18، ح8952.
[28]. عنکبوت/65.
[29]. شعراء/ 74.
[30]. حجرات/14.
[31]. حج/11.
[32]. نور/49.
[33] .
نساء/150.
[34]. قرائتی، محسن، اصول عقاید، مرکز فرهنگی از
درسهای قرآن کریم، تهران، چاپ پنجم، تابستان، 1386، ص76-75-74.
[35]. کلینی، محمد یعقوب، الکافی، دارالکتب اسلامیه،
تهران، 1365ش، ج2، ص45، ح2.
[36]. ری شهری، محمد، میزان الحکمة، دارالحدیث، قم،
1416، چاپ اول، ج1، باب الایمان، ص198، ج1342.
[37]. علق/14.
[38]. دیلمی، شیخ حسن، إرشاد القلوب الی لصواب، قم،
شریف رضی، چاپ اول، 1412ق، ج1، ص88.
[39]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوضعی قرآن کریم،
مراحل اخلاق در قرآن، انتشارات اسرا، قم، چاپ سوم، زمستان1379، ج11، ص25.
[40]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، دارالحدیث،
قم، چاپ اول، 1416ق، 120، باب الایمان، ص300، ح1365.
[41]. محمدی، ری شهری، میزان الحکمة، دارالحدیث، قم،
چاپ اول، 1416ق، ج1، باب الایمان، ص202، ح1380.
[42]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا،
تهران، چاپ پنجم، 1374، ج2، ص43-44-45-46(تلخیص)
[43]. نحل/97
[44]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، انتشارات
ناصرخسرو، تهران، چاپ سوم، 1372، ج6، ص593.
[45]. عروسی حویزی، عبد علی بن حجه، تفسیر نورالثقلین،
انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق، ج3، ص83.
[46]. جاثیه/30.
[47]. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن،
انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378، ج12، ص127.
[48]. مؤمنون/1.
[49]. طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان (ترجمه)،
دفتر انتشارات اسلامی قم، چاپ پنجم، 1378، ج17، ص
[50]. بیّنه/7.
[51]. محمد/2.
[52]. مریم/96.
[53]. انبیاء/94.
[54]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، قم،
چاپ پنجم، پائیز1374، ج2، انسان و ایمان، ص47-48.
[55]. اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، سازمان مطالعه و
تدوین کتب علوم انسان دانشگاهها، تهران، چاپ پنجم، بهار1385، ص47.
[56]. اصفهانی، راغب، مهجم المفردات الفاظ القرآن،
تحقیق: ندیم مرعشی، مکتبة الرضویة، تهران، چاپ 1392ق، ص361.
[57]. بقره/156.
[58]. انشقاق/6.
[59]. اسراء/19.
[60]. قصص/67.
[61]. طه/75.
[62]. ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج1، انسان و
سرنوشت،ج1، ص365، انتشارات صدرا، تهران، چاپ اول، 1365.
[63]. نجم/39-41.
[64]. طه/15.
[65]. زلزلة/7-8.
[66]. انعام/132.
[67]- مدثر/ 38
[68]. نحل/93.
[69]. کهف/7.
[70].
الملک/47.
[71]. دهقان، اکبر، یکصد و پنجاه موضوع از قرآن و
احادیث، مرکز فرهنگی درسهای از قرآن، تهران، چاپ اول، پاییز 1382، ص587.
[72]. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم،
دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366ش، ح2838.
[73]. نوری، میرزا حسن، المستدرک الوسایل الشیعه،
درسته آل البیت قم، چاپ اول، 1408ق، ج1، باب استیجاب استواء العمل و المداوقه علمیه
سنة، ص130، ح178.
[74]. کلینی، محمد یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب
الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج2، ص296، باب الریاء.
[75]. مجلسی، محمد تقی، بحارالانوار، دسته الوفاء،
بیروت، 1409ق، ج75، ص198، ح210.
[76]. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم،
دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366، چاپ اول، ص155، ح2915.
[77] . الملک/67.
[78]. کلینی، محمد یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب
الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1365ش، ج2، باب الاخلاص، ص9.
[79]. ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه،
کتابخانه آیت الله مرعضی، قم، 1414ق، ج18، باب ؟ و الواعظ، ص310.
[80]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء
بیروت، 1409ق، ج33، ص508، باب29.
[81]. محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمة، دارالحدیث،
قم، 1419ق، چاپ اول، ج3، باب الایمان، باب افضل الایمان، 2945ق، (ص)-2137
2128.
[82]. محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمة، دارالحدیث،
قم، 1416ق، ج1، ث191، باب الایمان، ح1256.
[83]. فاطر/7.
[84]. مجدی، سید عطا الله، کمکهای جاویدان (هزار کلمه
قصار پیامبر (ص) )، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1386، ص303.
[85]. نوری، میرزا حسین، متدرک الوسایل الشیعه، درسته
آل البیت قم، چاپ اول، 1408ق، ح1، ص174.
[86]. کلینی، محمد یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه،
تهران، 1365ش، ج1، ص44.
[87]. کلینی، محمد یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه،
تهران، 1635، چاپ چهارم، ج1، ص44.
[88]. ابن منظور، ابوالفضل جمال الدین، لسان العرب،
داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج9، ص344.
[89]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب
الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1374، ج1، ص142.
[90]. نهج البلاغه، خطبه 154.