بتول سادات
امینی
علم؛ مهمترین
عامل ایجاد «خشیت». 3
قرآن برای اصلاح و
تهذیب درونی انسان و ورساندن وی به سرمنزل سعادت اخروی به بیان برخی ویژگیها و
صفات اخلاقی پرداخته است. یکی از ویژگیهایی که قرابت و نزدیکی خاصّی با واژهی
«خوف» دارد، «خشیت» است. خشیت، چنانکه از آیات قرآن نیز استفاده میشود،
مرتبهی شدیدی از خوف بوده و یکی از صفات ممتاز عالمان و صاحبان خرد
میباشد.
اهل خشیت به سبب این
ویژگی و ارتباط و اتّصال باطنی با معبود، مواهب معنوی فراوان نصیب خود کرده و حتّی
تا مقام رضا و خشنودی خداوند که از جمله والاترین مقامات انسانی است، نیز پیش
رفتهاند.
این تحقیق سعی دارد که
به پژوهشی هرچند کوتاه پیرامون این صفت برجستهی اخلاقی در قرآن کریم با تکیّهی بر
آراء دانشمندان و مفسّران اسلامی بپردازد.
در ادبیّات قرآنی برای رساندن معانی
واهمه و ترس از سه واژهی «خوف»، «رهبت» و «خشیت» استفاده شده است. «خوف» به معنای
مطلق ترس است « و عبارت است از دل سوختن و متألّم بودن به سبب تشویش رسیدن ناخوشی
که تحقّق آن محتمل باشد و تألّم از تشویش امری است که یقینی باشد حصولش یا مظنون
باشد.»[1]
در مورد معانی واژهی
«رهبت» نیز در مفردات راغب، آمده است که عبارت است از «ترس و خوف با دوراندیشی و
احتیاط و اضطراب»[2]
و لذا نوعی استمرار خوف و دوام ترس در آن لحاظ شده است.[3]
امّا در مورد «خشیت»
که موضوع این تحقیق میباشد باید گفت که از لحاظ معنای یک تفاوت بنیادنی با
«خوف» دارد و دامنهی معنایی آن به وسعت واژهی «خوف» نبوده و چه از حیث شخص صاحب
این حالت و چه از حیث متعلّق آن، محدوتر میباشد. به این معنا که اوّلاً
عمومیّت نداشته و تنها شامل بخشی از بندگان میباشد و ثانیاً اموری زیادی ممکن
است متعلّق «خوف» باشند و انسان را به هراس بیندازند ولی متعلّق «خشیت» فقط خداوند
است. یکی از بزرگان در این زمینه میفرمایند:
«موحدّان هرگز از غیر خدا خشیت
ندارند، ولی خوف دارند، به این معنا که یک موحّد از مار و عقرب میترسد که
مبادا گزیده شود، ولی خشیتش مخصوص خداست یعنی میداند که هر موجودی بخواهد به
او آسیب برساند، بر اثر فرمان الهی است.[4]
خشیت به معنای تأثیر
مخصوص در قلب است که از برخورد با ناملایمات دست میدهد ولی خوف به معانی
امریست عملی و به همین جهت خوف را به انبیاء هم میتوان نسبت داد ولی خشیت از
غیرخدا را نمیتوان به ایشان نسبت داد. در قرآن هم میبینیم با اینکه خشیت
از غیر خدا را از ایشان نفی کرده ولی بعضاً به آنها نسبت خوف داده است؛ مثلاً
در مورد حضرت موسی علیه السلام در قرآن کریم از قول ایشان نقل شده است که فرمود:
«ففرت منکم لما خفتکم» ولذا اگر چه ممکن است انسان از غیرخدا بترسد امّا هیچگاه این
ترس نمیتواند وی را از انجام مسئولیّت الهی خویش باز دارد. چرا خشیت
انسانهای مؤمن همیشه بیش از خوف ایشان از دیگران است
آنهائیکه در برابر
فرمانهای الهی به دلیل وحشت از دیگران، خواستههای این و آن تمایلات بیرویّهی گروهها و
جمعیّتها را در نظر میگیرند، هرگز نتیجهی اساسی نخواهند گرفت و هر کس که
فقط خشیت از خدا داشته باشد به مقام راضی و مرضی میرسد. بنابراین در ترس
واقعی، فقط عالمان موحّد از خدا میترسند و کسانی که اوّلاً فقط از خدا
هراسناکند و ثانیاً در این خشیت موحّد هستند.
در قرآن کریم نیز
مواردی را میتوان یافت که حاکی از تغاییر مفهومی دو واژهی «خوف» و «خشیت»
و بالاتر بودن مقام خشیت الهی از خوف
پروردگار دارد که درادامه به دو نمونه از آنها اشاره
میکنیم:
1- خداوند قرآن کریم
بین خوف و خشیّت فرق میگذارد و خشیت را تنها متعلّق به برخی بندگان برجسته
یعنی علماء میداند و میفرماید:
«انمّا يخشی اللهُ من
عِبادِهِ العُلَماء»[5]
ترجمه: همانا در بین
بندگان تنها علما از خداوند خشیت دارند.
2- طبق یک قاعدهی ادبی دو لفظ که دارای
قرابت معنایی میباشند؛ اگر در دو مکان متفاوت استعمال شوند، معمولاً یک معنا
از آنها اراده میشود ولی وقتی در یک جمله و در کنار آن قرار گیرند، متکلّم
معانی متفاوتی از آنها را اراده میکند. در قرآن کریم مواردی را میتوان یافت که
دو واژه «خوف» و «خشیت» در کنار هم آورده شده که با توجّه به قاعدهی فوق
میتوان برداشت کرد که دو معنای متفاوت از آنها اراده شد است. از جملهی آنها
میتوان به این آیهی شریفهی اشاره کرد:
«والذين يَصِلونَ ما
اَمَرَ اللهُ به أن يوصَلَ و يَخشَونَ رَبّهم و يخافُونَ سُوءَ الحساب»[6]
ترجمه: اینها از جلال
و عظمت خدا خشیت دارند و از حساب سخت قیامت ترسناکند
البته در استناد به
این آیه ممکن گفته شود که «خوف» مورد اشاره در آیه با آنچه در بالا به آن اشاره
شده، متفاوت است و او نیز از مقامات برخی از بندگان شایسته است؛ چراکه در این آیه
«خوف» از عذاب قیامت به «خشیت» از عظمت حق اسناد داد شده است، یعنی خوفِ از قیامت،
ناشی از خشیت پروردگار بوده و در نتیجهی آن حاصل میشود و با خوفی که ناشی از
سوء رفتار و دلهره نسبت به فرجام کار است، متفاوت است. و لذا در این آیه نیز
نمیتوان خوف و خشیت را در مقابل هم قرار داد. چراکه آن خوفی که در مقابل خشیت
قرار دارد «آن بیم و هراسی است که از کیفر اعمال برمیخیزد و منشأ آن حبّ النفس
است، برخلاف خشیت که منشأ آن احساس احترام و ایمان به عظمت پروردگار عالم است.[7]
با توجّه به آنچه گذشت
و با نظر به مفهوم دو واژهی «خوف» و «خشیت» و استعمالات قرآنی آنها میتوان
نتیجه گرفت که «خشیت، در مرتبهی بالاتری از خوف قرار دارد و آن عبارت از شدّت خوف
میباشد... خشیت همواره با نوعی تعظیم همراه است و از علم و یقیین صادق و درک جایگاه و منزلت طرف مقابل حاصل
میشود ولی خوف غالباً از ضعف خائف ناشی میشود»[8]
بررسی کتابهای
لغت نیز ما را به این نتیجه میرساند که در بیان اکثر لغتشناسان خشیت،
نوعی از «خوف» دانسته شده است[9].
راغب در ذیل این واژه میگوید:
«خشیت، بیمی است که با تعظیم و
بزرگداشت چیزی همراه است و بیشتر این حالت از راه علم و آگاهی نسبت به چیزی که از
آن خشیت و بیم هست، حاصل میشود؛ لذا دانشمندان مخصوص به چنین حالتی هستند.[10]
آنچه از این
بررسیها به نظر میرسد، این است که «خشیت» به معنای ترسی است که توأم با
تعظیم و احترام باشد و از این حیث با خوف که مطلق ترس است متفاوت
است.
به همین جهت است که
بهشت اهل خشیت نیز در جایگاه بالاتری از خائفین قرار داشته و بهشت رضوان که در قرآن
کریم بالاتر از بهشت مادّی معرّفی شده از آن ایشان است. خداوند در قرآن کریم
میفرماید:
«جزاءهم عند ربّهم
جنّات تجری من تحتها الانهار، خالدين فيها ابداً، رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن
خشی ربّه»[11]
«پاداش آنها بهشتی خواهد بود که
نهرها در آن جریان دارند و در آن جاوید خواهند بود درحالیکه هم خدا از ایشان راضی
است و هم ایشان از خدا خشنودند. این بهشت از آن کسانی است که از خداوند خشیت دارند»
در پایان مناسب است به
نظر مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال، نیز اشارهای داشته باشیم. ایشان خوف را از
نظر قرآن 5 گونه دانسته است.
1- خوف؛ 2- خشیت؛ 3-
وجل، 4- رهبت و 5- هیبت
از دیدگاه ایشان
استفاده میشود که خوف برای گنهکاران است، خشیت برای عالمان، وجل(هراس) برای
تسلیم شدگان متواضع است، رهبت برای عابدان و هیبت برای عارفان است. ایشان در توضیح اقسام پنجگانه
مینویسند:
«خوف بخاطر گناه است. خشیت همان ترس
و هراس به خاطر احساس کوتاهی در انجام وظیفه است، وجل و هراس قلب به خاطر کم خدمتی
آنان که چون نام خدا برده شده، دلهایشان میلرزد، رهبت به خاطر احساس تقصیر در
عبادت می باشد. خداوند میفرماید: »ما را از روی شوق و بیم میخوانند» و
هیبت ترس و هراس از شکوه نامتناهی الهی به خاطر شهود حق هنگام کشف اسرار است. از
پیغمبر روایت شده است که چون نماز می خواند از هیبت حق آواز جوش سینه اش که مانند
جوشش دیگ بود، شینده می شد»[12]
همانگونه که در بیان مفهوم «خشیت»
گذشت، تفاوت عمده حالت «خشیت» با ترس و «خوف» در آن است که با نوعی شناخت و معرفت
همراه است. پیدایش ترس در وجود انسان از جمله انفعلات نفسانی و به این معناست که
پیدایش آن خارج از اختیار انسان بوده و در مواجه با امور ترسناک در نفس حادث
میشود، ولی آنچه حالت «خشیت» را در انسان ایجاد میکند، معرفت انسان نسبت
ذات حق و درک عظمت و شکوه وی است. «خشیت یعنی ترس از مسئولیّت توأم با درک عظمت
مقام پروردگار و این حالت مولود سیر در آیات آفاقی و انفسی و آگاهی از علم و قدرت
پروردگار و هدف آفرینش است.[13]
از اینرو میتوان از علم ومعرفت به عنوان مهمترین عامل ایجاد خشیت در انسان یاد
کرد.
مفسّران زیادی در ذیل
آیهی 28 سورهی مبارکهی فاطر، اشاره به این نکته دارند که یکی از اساسیترین
و محوری ترین اسباب خشیت، شناخت و معرفت نسبت به خداوند است؛ یعنی علم و معرفت،
علامت و نشانهای برای خشیت الهی است؛ از همین روست که گفته شده است «فعَلامَةُ
العِلمِ باللهِ خَشية»[14]
یعنی نشانهی علم به خداوند خشیت از اوست.
در این رهگذر هر کس به خداوند عارفتر
باشد، خشیت و اطاعت او از ذات مقدّس الهی بیشتر میشود. «همانا خشیت از خداوند
دلیل معرفت به اوست و لذا میبینیم که هر کسی که به خدا ذات خداوند عالمتر
باشد، از او خشیت بیشتری دارد و نسبت به او مطیعتر است»[15]
و به همین دلیل است که
عالم نسبت به عابد از درجه و جایگاه بالاتری برخوردار است و «خشیت به قدر معرفت فرد
است و شخص عالم خدا را میشناسد و از او میترسد و نسبت به او امیدوار است.
و این دلیل است بر اینکه درجه و مقام عالم از عابد بالاتر است برای اینکه خداوند
تبارک وتعالی فرمود: همانا گرامیترین شما با تقواترین شماست» پس روشن ساخت که
کرامت به قدر تقواست و تقوا به قدر علم. پس کرامت به قدر علم است نه به قدر عمل»[16]
بنابراین اگر بپذیریم
که «منتهای درجهی کمال و سعادت بشر در قرب به خدا و انس به اوست و قرب تحقّق
نمیپذیرد مگر با انس و از سوی دیگر، انس نیز متفرّع بر محبّت است و محبّت نیز
از دوام ذکر و فکر پدید میگردد و فکر و ذکر زمانی نتیجه میدهد که با تخلیهی نفس از صفات نکوهیده توأم
گردد و مجاهدهی نفس منوط به خوف و رجاء نسبت به خداوند است»[17]،
به این نتیجه میرسیم که خوف و خشیت الهی زمینهای برای دریافت معارف و
رسیدن به قرب الهی میباشد.
از امام صادق علیه
السلام در این زمینه روایتی نقل شده است که فرمودند:
«خشیت میراث علم است و
علم شعاع معرفت و قلب ایمان است. کسی که از خشیت محروم باشد، عالم نمیشود
هرچند در متشابهات علم موشکافی کند.»[18]
سؤالی در اینجا پیش
میآید و آن این است که آن این است که مقصود از این علم، چه علمی است؟ برخی
میگویند، منظور علم به علوم طبیعی و حیات و اسرار جهان است[19]،
برخی دیگر میگویند مراد از لفظ علماء در این آیه کسانی هستند که ذات و صفات حق
تعالی را کماحقّه بدانند و بر تصرّفات او در مخلوقات عالم و احسانانت و انعامات او
نظر داشته باشند و تنها به کسانی که زبان عربی یا صرف و نحو و فنون بلاغت را
بدانند، در اصطلاح قرآن عالم گفته نمیشود.[20]
برخی نیز منظور از
علماء را عارفان به حقیقت میدانند[21]
و گروهی هم علما را متفکّران در آیات و نشانههای الهی میدانند[22].
بعضی نیز مراد از علم در این آیه را علم ایمان میخوانند.[23]
آنچه از سخن مفسّران
به نظر میرسد، مراد از گروه عالمان در این آیه «انّما یخشی الله من عباده
العلماء» کسانی هستند که به معرفت و شناخت در آیات آفاقی و انفسی الهی دست پیدا
کردهاند نه صرف درس خواندن و نوشتن و ذخیره کردن انواع علوم در ذهن، بلکه آن
علمی مقصود است که انسان را به سوی عملی الهی سوق دهد وقرب او را به سوی پروردگار
نزدیک سازد. لذا این این علم با ایمان به غیبت رابطهی تنگاتنگی دارد و تنها به
معنای صرف یک سری محفوظات و دانستههای نیست. بلکه تنها علمی خشیت ساز است که
از ایمان به خداوند نشأت گرفته باشد.
ه خداوند در قرآن کریم
میفرماید:
«الذين يخشون ربّهم
بالغيب و هم من الساعة مشفقون»
«اهل خشیت در حال خلوت و تنهایی و در
خلوت خانهی دل، بدون ریا از خدا بیمناکند و از روز قیامت و خطرات آن
میترسند.»[24]
بعضی معتقدند غیبت در
اینجا دو معنا دارد: نخست اینکه اشاره به ذات پاک پروردگار است. یعنی با این که خدا
از دیدهها پنهان است، آنها به دلیل عقل، به او ایمان آوردهاند و در برابر
ذات پاکش، احساس مسئولیّت میکنند. دیگر آنکه پرهیزکاران تنها در اجتماع و میان
جامعه، ترس از خدا ندارند، بلکه در خلوتگاههای نیز او را حاضر و ناظر
میدانند.[25]
و یا در جائی دیگر
خطاب به پیامبر صلی الله و
علیه و آله و سلم میفرماید: که تنها انذار
تو به کسانی سود میبخشد، که از پروردگار ندیده خود خشیت دارند ... چون مَثَل
آنها مثل کور وبینا و ظلمات و نور... و زنده و مرده است.[26]
غزالی در بیان ثمرات
خوف از خداوند مینویسد:
«... و امّا ثمرات وی، عفّت، ورع و
تقواست و این همه تخم سعادت است که بی ترک شهوات و صبر از آن، راه آخرت نتوان یافت
و هیچ چیز شهوت را چنان نسوزد که خوف، و برای این است که حق تعالی خائفان را هدی و
رحمت جمع کرد و گفت: «هُدیً و رحمةً للذین هم لربّهم یرهبون»[27]»[28]
به سبب خوف اعضاء و
جوارح مؤدّب میشود و در دل افسردگی و خضوع و خشوع پدید میآید و صفات
مذموم از او دور میگردد و تمام همّ او متوجّهی خوف از معاصی و در اندیشهی
خطر عاقبت کار است و برای او شغلی جز مجاهده و محاسبهی اعمال و مراقبت احوال
نمیماند، پس نیروی مجاهده و مقدار محاسبه بر حسب شدّت خوف است.[29]
چراکه حالت خشیت،
مقتضای کمال معرفت است که موجب خوف شدید میشود؛ زیرا کمال معرفت در دل اثر
میکند و آنرا به سوزش میآورد و اثراین آتش خوف، از قلب به بدن
میرسد و تن را نزار و لاغر و چهره را زرد و دیده را گریان میسازد و به
اعضای و جوارح سرایت میکند و آنها را از گناهان باز میدارد وبه اطاعت
مقیّد میسازد[30]
چنین خشیتی است که انسان را از انجام
معاصی بازمیدارد و انسان را به مرحلهی اشفاق که خود از کمالات اخلاقی است،
رهنمون میشود. در قرآن کریم آمده است که «انّ الذین هم من خشية ربّهم مشفقون»
یعنی مؤمنان کسانی هستند که ترس آمیخته با عظمت خداوند در دلهایشان جای کرده و
آثارش در مراقبتهایشان نسبت به دستورات الهی مشهود است. اشفاق مرحلهی تکامل
یافتهی خشیت است که در عمل اثر میگذارد و موجب پرهیز از گناه و انجام
مسئولیّت ها میشود.[31]«و
انسان تا احساس مسئولیّت نکند، به منابع معرفت، توجّه نخواهد داشت و بیتفاوت
از کنار همهی آیات الهی و نشانههای او و اندرزها و موعظهها میگذرد.
اینجاست که باید گفت، یکی از زمینههای مهم معرفت، احساس مسئولیّت و خوف از
خداست که روح و جان را آماده برای پذیرش انواع علوم و معارف میکند.»[32]
از آنچه گذشت به دست
میآید که خشیت حالت قلبی و روحی است که با مقدّمات خاص و طی گذراندن مرحل
چندی، برای انسان حاصل میشود و برای آن مراتبی از شدّت و ضعف قابل تصوّر
است.
از اسباب خشیت
میتوان با ارتباط جدائی ناپذیر آن با معرفت و شناخت صفات خداوند اشاره کرد.
هرچند که معرفت انسان به خداون بیشتر باشد، خشیت او نسبت به خداوند، زیادتر
میشود، وکسی که به خداوند و صفات او آشناتر میشود و به این معرفت خود،
باور قلبی پیدا میکند، دچار ترس میشود زیرا ممکن است در برابر وجود عظیم
و بزرگ دچار لغزش نشد و گناهی را مرتکب نگردد.
بنابراین آثار روحی و
معنوی وعملی خشیت از خداوند به نسبت شدّت و ضعف این ویژگی در درون انسان بستگی دارد
و گاهی این آثار خفیف و گاهی بسیار شدید است، به طور کلّی اثار به دست آمده از آن،
دل را منقلب و جوارح را مؤدّب میسازد و انقلاب درونی حاصل از آن، شخص را تا
مرحلهی رضایت از خدا و رضایت خداوند از به پیش میبرد.
1- قرآن
کریم
2- جوادی
آملی، مراحل اخلاق درقرآن، قم: اسراء 1377.
3- ابوطالب
تجلیل، ارزشها و ضدّ ارزشها در قرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ3،
1382.
4- محمد
الشایع، الفروق اللغویّه و اثرها فی تفسیر القرآن، ریاض: مکتبة العبیکان، 1414ق.
5- الازهری،
محمد بن احمد، تهذیب اللغة، بیروت: دار احیاء التراث العربی،
1420ق.
6- ابن
منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
7-
الفراهیدی،الخلیل بن احمد، العین، مؤسسهی دارالهجره، چ3:
1410ق.
8-
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ3:
1420ق.
9- راغب،
مفردات راغب، غلامرضا خسرو حسینی، تهران: انتشارات مرتضوی،
1372.
10- شیخ
صدوق، خصال، انتشارات کتابچی، بیتا.
11- مکارم
شیرازی، تفسیر نمونه، قم: دارالکتب الإسلامیه، چ8: 1375.
12- محمد بن
علی الحکیم، الفروق وضع الترادف، ص359
13- محمد
سبزهواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات،
1406.
14- فخررازی،
تفسیر الکبیر، بیجا،
بیتا
15- مجتهدهی
امین، مخزن العرفان، مخزن العرفان، اصفهان: انجمن حمایت از خانوادههای
بیسرپرست، بیتا.
16-
عبدالرزاق گیلانی، شرح مصباح الشریعه، تهران: کتابخانهی صدوق، چ2:
1360
17- الزحیلی،
وهبة، التفسیر المنیر، بیروت، دار الفکر المعاصر، 1411.
18- محمد
شفیع عثمانی، معارف القرآن، تربت جام: انتشارات شیخ الإسلام احمد جام،
1384.
19- شیخ
طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الأعلام الأسلامی، 1409.
20- محمد
صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، انتشارات فرهنگ اسلامی، چ3،
بیتا
21- طبرسی،
مجمع البیان، ترجمهی حسین نوری، بیجا، مؤسّسهی انتشارات فراهانی،
بیتا
22-
طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمهی سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات
اسلامی.
23- محمد
غزالی، کیمیای سعادت، تهران: انتشارات گنجینه، چ7: 1381.
24- مهدی
نراقی، جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوی، تهران: انتشارات حکمت،
1370.
25- مصطفی
دشتی، معارف و معاریف، تهران: آرایه، چ3: 1379.
26- مکارم
شیرازی، پیام قرآن، قم: انتشارات نسل جوان، چ4: 1373
27- نراقی،
احمد، معراج السعادة، قم: انتشارات هجرت، 1371.
28- ابوهلال العسکری، الفروق اللغه، بیروت:
موسسهی الرساله، 1422.
[1] - احمد نراقی، معراج السعاده، ص170
[2] - راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج2، ص111
[3] - ابوهلال العسکری، الفروق اللغه، ص
426
[4] - جوادی آملی، مراحل اخلاق درقرآن، ص
280
[5] - فاطر/28
[6] - رعد/21
[7] - ابوطالب تجلیل، ارزشها و ضدّ ارزشها در قرآن،
ص216
[8] - محمد الشایع، الفروق اللغویّه و اثرها فی تفسیر القرآن،
ص267
[9] - ر.ک. محمد بن احمد الازهری، تهذیب اللغه، ج7، ص 194 و ابن منظور،
لسان العرب، ج4، ص105 و الخلیل بن احمد، العین، ج4، ص284 و فیروزآبادی، قاموس
المحیط، ج2، ص1679
[10] - راغب، مفردات راغب، غلامرضا خسرو حسینی، ج1،
ص660
[11] - بیّنه/8
[12] - شیخ صدوق، خصال،
ج1، ص244
[13] - مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج18،
ص247
[14] - محمد بن علی الحکیم، الفروق وضع الترادف،
ص359
[15] - محمد سبزهواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج5،
ص509.
[16] - فخررازی، تفسیر الکبیر، ج26- 25، ص21
[17] - مجتهدهی امین، مخزن العرفان، ج10،
ص348
[18] - عبدالرزاق گیلانی، شرح مصباح الشریعه،
ص405
[19] - الزحیلی، التفسیر
المنیر، ج22، ص260
[20] - محمد شفیع عثمانی، معارف القرآن، ج11،
ص226
[21] - شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص427
[22] - شیخ محمد سبزه
واری، همان، ص510
[23] - محمد صادقی، الفرقان، ج22، ص322
[24] - طبرسی، مجمع البیان، ترجمهی حسین نوری، ج16،
131
[25] - مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج13، ص
425
[26] - علامهی طباطبائی، همان، ج17، ص48
[27] - اعراف/154
[28] محمد غزالی، کیمیای
سعادت، ص818
[29] - مهدی نراقی، جامع السعادات، ص267
[30] - مهدی نراقی، جامع السعادات، ص266
[31] - مصطفی دشتی، معارف و معاریف، ج5،
ص134
[32] - مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج1،
ص125