جستاری در مسئله‌ی «خشیت»

بتول سادات امینی

طرح مسئله. 1

مفهوم شناسی «خشیت». 1

علم؛ مهمترین عامل ایجاد «خشیت». 3

تقوا؛ مهمترین اثر «خشیت». 5

نتیجه‌ی بحث.. 5

منابع و مراجع. 5

 

طرح مسئله

قرآن برای اصلاح و تهذیب درونی انسان و ورساندن وی به سرمنزل سعادت اخروی به بیان برخی ویژگی­ها و صفات اخلاقی پرداخته است. یکی از ویژگی­هایی که قرابت و نزدیکی خاصّی با واژه‌ی «خوف» دارد، «خشیت» است. خشیت، چنانکه از آیات قرآن نیز استفاده می­شود، مرتبه‌ی شدیدی از خوف بوده و یکی از صفات ممتاز عالمان و صاحبان خرد می­باشد.

اهل خشیت به سبب این ویژگی و ارتباط و اتّصال باطنی با معبود، مواهب معنوی فراوان نصیب خود کرده و حتّی تا مقام رضا و خشنودی خداوند که از جمله والاترین مقامات انسانی است،  نیز پیش رفته­اند.

این تحقیق سعی دارد که به پژوهشی هرچند کوتاه پیرامون این صفت برجسته‌ی اخلاقی در قرآن کریم با تکیّه‌ی بر آراء دانشمندان و مفسّران اسلامی بپردازد.

مفهوم شناسی «خشیت»

در ادبیّات قرآنی برای رساندن معانی واهمه و ترس از سه واژه‌ی «خوف»، «رهبت» و «خشیت» استفاده شده است. «خوف» به معنای مطلق ترس است « و عبارت است از دل سوختن و متألّم بودن به سبب تشویش رسیدن ناخوشی که تحقّق آن محتمل باشد و تألّم از تشویش امری است که یقینی باشد حصولش یا مظنون باشد.»[1]

در مورد معانی واژه‌ی «رهبت» نیز در مفردات راغب، آمده است که عبارت است از «ترس و خوف با دوراندیشی و احتیاط و اضطراب»[2] و لذا نوعی استمرار خوف و دوام ترس در آن لحاظ شده است.[3]

امّا در مورد «خشیت» که موضوع این تحقیق می­باشد باید گفت که از لحاظ معنای یک تفاوت بنیادنی با «خوف» دارد و دامنه‌ی معنایی آن به وسعت واژه‌ی «خوف» نبوده و چه از حیث شخص صاحب این حالت و چه از حیث متعلّق آن، محدوتر می­باشد. به این معنا که اوّلاً عمومیّت نداشته و تنها شامل بخشی از بندگان می­باشد و ثانیاً اموری زیادی ممکن است متعلّق «خوف» باشند و انسان را به هراس بیندازند ولی متعلّق «خشیت» فقط خداوند است. یکی از بزرگان در این زمینه می­فرمایند:

«موحدّان هرگز از غیر خدا خشیت ندارند، ولی خوف دارند، به این معنا که یک موحّد از مار و عقرب می­ترسد که مبادا گزیده شود، ولی خشیتش مخصوص خداست یعنی می­داند که هر موجودی بخواهد به او آسیب برساند، بر اثر فرمان الهی است.[4]

خشیت به معنای تأثیر مخصوص در قلب است که از برخورد با ناملایمات دست می­دهد ولی خوف به معانی امریست عملی و به همین جهت خوف را به انبیاء هم می­توان نسبت داد ولی خشیت از غیرخدا را نمی­توان به ایشان نسبت داد. در قرآن هم می­بینیم با اینکه خشیت از غیر خدا را از ایشان نفی کرده­ ولی بعضاً به آنها نسبت خوف داده است؛ مثلاً در مورد حضرت موسی علیه السلام در قرآن کریم از قول ایشان نقل شده است که فرمود: «ففرت منکم لما خفتکم» ولذا اگر چه ممکن است انسان از غیرخدا بترسد امّا هیچگاه این ترس نمی­تواند وی را از انجام مسئولیّت الهی خویش باز دارد. چرا خشیت انسان­های مؤمن همیشه بیش از خوف ایشان از دیگران است 

آنهائیکه در برابر فرمان­های الهی به دلیل وحشت از دیگران، خواسته­های این و آن  تمایلات بی­رویّهی گروه­ها و جمعیّت­ها را در نظر می­گیرند، هرگز نتیجه‌ی اساسی نخواهند گرفت و هر کس که فقط خشیت از خدا داشته باشد به مقام راضی و مرضی می­رسد. بنابراین در ترس واقعی، فقط عالمان موحّد از خدا می­ترسند و کسانی که اوّلاً فقط از خدا هراسناکند و ثانیاً در این خشیت موحّد هستند.

در قرآن کریم نیز مواردی را می­توان یافت که حاکی از تغاییر مفهومی دو واژه‌ی «خوف» و «خشیت»  و بالاتر بودن مقام خشیت الهی از خوف پروردگار دارد که درادامه به دو نمونه از آنها اشاره می­کنیم:

1- خداوند قرآن کریم بین خوف و خشیّت فرق می­گذارد و خشیت را تنها متعلّق به برخی بندگان برجسته یعنی علماء می­داند و می­فرماید:

«انمّا يخشی اللهُ من عِبادِهِ العُلَماء»[5]

ترجمه: همانا در بین بندگان تنها علما از خداوند خشیت دارند.

 2- طبق یک قاعده‌ی ادبی دو لفظ که دارای قرابت معنایی می­باشند؛ اگر در دو مکان متفاوت استعمال شوند، معمولاً یک معنا از آنها اراده می­شود ولی وقتی در یک جمله و در کنار آن قرار گیرند، متکلّم معانی متفاوتی از آنها را اراده می­کند. در  قرآن کریم مواردی را می­توان یافت که دو واژه «خوف» و «خشیت» در کنار هم آورده شده که با توجّه به قاعده‌ی فوق می­توان برداشت کرد که دو معنای متفاوت از آنها اراده شد است. از جمله‌ی آنها می­توان به این آیه‌ی شریفه‌ی اشاره کرد:

«والذين يَصِلونَ ما اَمَرَ اللهُ به أن يوصَلَ و يَخشَونَ رَبّهم و يخافُونَ سُوءَ الحساب»[6]

ترجمه: اینها از جلال و عظمت خدا خشیت دارند و از حساب سخت قیامت ترسناکند

البته در استناد به این آیه ممکن گفته شود که «خوف» مورد اشاره در آیه با آنچه در بالا به آن اشاره شده، متفاوت است و او نیز از مقامات برخی از بندگان شایسته است؛ چراکه در این آیه «خوف» از عذاب قیامت به «خشیت» از عظمت حق اسناد داد شده است، یعنی خوفِ از قیامت، ناشی از خشیت پروردگار بوده و در نتیجه‌ی آن حاصل می­شود و با خوفی که ناشی از سوء رفتار و دلهره نسبت به فرجام کار است، متفاوت است. و لذا در این آیه نیز نمی­توان خوف و خشیت را در مقابل هم قرار داد. چراکه آن خوفی که در مقابل خشیت قرار دارد «آن بیم و هراسی است که از کیفر اعمال برمی­خیزد و منشأ آن حبّ النفس است، برخلاف خشیت که منشأ آن احساس احترام و ایمان به عظمت پروردگار عالم است.[7]

با توجّه به آنچه گذشت و با نظر به مفهوم دو واژه‌ی «خوف» و «خشیت» و استعمالات قرآنی آنها می­توان نتیجه گرفت که «خشیت، در مرتبه‌ی بالاتری از خوف قرار دارد و آن عبارت از شدّت خوف می­باشد... خشیت همواره با نوعی تعظیم همراه است و از علم و یقیین  صادق و درک جایگاه و منزلت طرف مقابل حاصل می­شود ولی خوف غالباً از ضعف خائف ناشی می­شود»[8]

بررسی کتاب­های لغت نیز ما را به این نتیجه می­رساند که در بیان اکثر لغت­شناسان خشیت، نوعی از «خوف» دانسته شده است[9]. راغب در ذیل این واژه می­گوید:

«خشیت، بیمی است که با تعظیم و بزرگداشت چیزی همراه است و بیشتر این حالت از راه علم و آگاهی نسبت به چیزی که از آن خشیت و بیم هست، حاصل می­شود؛ لذا دانشمندان مخصوص به چنین حالتی هستند.[10]

آنچه از این بررسی­ها به نظر می­رسد، این است که «خشیت» به معنای ترسی است که توأم با تعظیم و احترام باشد و از این حیث با خوف که مطلق ترس است متفاوت است.

به همین جهت است که بهشت اهل خشیت نیز در جایگاه بالاتری از خائفین قرار داشته و بهشت رضوان که در قرآن کریم بالاتر از بهشت مادّی معرّفی شده از آن ایشان است. خداوند در قرآن کریم می­فرماید:

«جزاءهم عند ربّهم جنّات تجری من تحتها الانهار، خالدين فيها ابداً، رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربّه»[11]

«پاداش آنها بهشتی خواهد بود که نهرها در آن جریان دارند و در آن جاوید خواهند بود درحالیکه هم خدا از ایشان راضی است و هم ایشان از خدا خشنودند. این بهشت از آن کسانی است که از خداوند خشیت دارند»

در پایان مناسب است به نظر مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال، نیز اشاره­ای داشته باشیم. ایشان خوف را از نظر قرآن 5 گونه دانسته است.

1- خوف؛ 2- خشیت؛ 3- وجل، 4- رهبت و 5- هیبت

از دیدگاه ایشان استفاده می­شود که خوف برای گنهکاران است، خشیت برای عالمان، وجل(هراس) برای تسلیم شدگان متواضع است، رهبت برای عابدان و هیبت برای عارفان است.  ایشان در توضیح اقسام پنجگانه می­نویسند:

«خوف بخاطر گناه است. خشیت همان ترس و هراس به خاطر احساس کوتاهی در انجام وظیفه است، وجل و هراس قلب به خاطر کم خدمتی آنان که چون نام خدا برده شده، دلهایشان می­لرزد، رهبت به خاطر احساس تقصیر در عبادت می باشد. خداوند می­فرماید: »ما را از روی شوق و بیم می­خوانند» و هیبت ترس و هراس از شکوه نامتناهی الهی به خاطر شهود حق هنگام کشف اسرار است. از پیغمبر روایت شده است که چون نماز می خواند از هیبت حق آواز جوش سینه اش که مانند جوشش دیگ بود، شینده می شد»[12]

علم؛ مهمترین عامل ایجاد «خشیت»

همانگونه که در بیان مفهوم «خشیت» گذشت، تفاوت عمده حالت «خشیت» با ترس و «خوف» در آن است که با نوعی شناخت و معرفت همراه است. پیدایش ترس در وجود انسان از جمله انفعلات نفسانی و به این معناست که پیدایش آن خارج از اختیار انسان بوده  و در مواجه با امور ترسناک در نفس حادث می­شود، ولی آنچه حالت «خشیت» را در انسان ایجاد می­کند، معرفت انسان نسبت ذات حق و درک عظمت و شکوه وی است. «خشیت یعنی ترس از مسئولیّت توأم با درک عظمت مقام پروردگار و این حالت مولود سیر در آیات آفاقی و انفسی و آگاهی از علم و قدرت پروردگار و هدف آفرینش است.[13] از اینرو می­توان از علم ومعرفت به عنوان مهمترین عامل ایجاد خشیت در انسان یاد کرد.

مفسّران زیادی در ذیل آیه‌ی 28 سوره‌ی مبارکه‌ی فاطر، اشاره به این نکته دارند که یکی از اساسی­ترین و محوری ترین اسباب خشیت، شناخت و معرفت نسبت به خداوند است؛ یعنی علم و معرفت، علامت و نشانه­ای برای خشیت الهی است؛ از همین روست که گفته شده است «فعَلامَةُ العِلمِ باللهِ خَشية»[14] یعنی نشانه‌ی علم به خداوند خشیت از اوست.

 در این رهگذر هر کس به خداوند عارف­تر باشد، خشیت و اطاعت او از ذات مقدّس الهی بیشتر می­شود. «همانا خشیت از خداوند دلیل معرفت به اوست و لذا می­بینیم که هر کسی که به خدا ذات خداوند عالم­تر باشد، از او خشیت بیشتری دارد و نسبت به او مطیع­تر است»[15]

و به همین دلیل است که عالم نسبت به عابد از درجه و جایگاه بالاتری برخوردار است و «خشیت به قدر معرفت فرد است و شخص عالم خدا را می­شناسد و از او می­ترسد و نسبت به او امیدوار است. و این دلیل است بر اینکه درجه و مقام عالم از عابد بالاتر است برای اینکه خداوند تبارک وتعالی فرمود: همانا گرامی­ترین شما با تقواترین شماست» پس روشن ساخت که کرامت به قدر تقواست و تقوا به قدر علم. پس کرامت به قدر علم است نه به قدر عمل»[16]

بنابراین اگر بپذیریم که «منتهای درجه‌ی کمال و سعادت بشر در قرب به خدا و انس به اوست و قرب تحقّق نمی­پذیرد مگر با انس و از سوی دیگر، انس نیز متفرّع بر محبّت است و محبّت نیز از دوام ذکر و فکر پدید می­گردد و فکر و ذکر زمانی نتیجه می­دهد  که با تخلیه‌ی نفس از صفات نکوهیده توأم گردد و مجاهده‌ی نفس منوط به خوف و رجاء نسبت به خداوند است»[17]، به این نتیجه می­رسیم که خوف و خشیت الهی زمینه­ای برای دریافت معارف و رسیدن به قرب الهی می­باشد.

از امام صادق علیه السلام در این زمینه روایتی نقل شده است که فرمودند:

«خشیت میراث علم است و علم شعاع معرفت و قلب ایمان است. کسی که از خشیت محروم باشد، عالم نمی­شود هرچند در متشابهات علم موشکافی کند.»[18]

سؤالی در اینجا پیش می­آید و آن این است که آن این است که مقصود از این علم، چه علمی است؟ برخی می­گویند، منظور علم به علوم طبیعی و حیات و اسرار جهان است[19]، برخی دیگر می­گویند مراد از لفظ علماء در این آیه کسانی هستند که ذات و صفات حق تعالی را کماحقّه بدانند و بر تصرّفات او در مخلوقات عالم و احسانانت و انعامات او نظر داشته باشند و تنها به کسانی که زبان عربی یا صرف و نحو و فنون بلاغت را بدانند، در اصطلاح قرآن عالم گفته نمی­شود.[20]

برخی نیز منظور از علماء را عارفان به حقیقت می­دانند[21] و گروهی هم علما را متفکّران در آیات و نشانه­های الهی می­دانند[22]. بعضی نیز مراد از علم در این آیه را علم ایمان می­خوانند.[23]

آنچه از سخن مفسّران به نظر می­رسد، مراد از گروه عالمان در این آیه «انّما یخشی الله من عباده العلماء» کسانی هستند که به معرفت و شناخت در آیات آفاقی و انفسی الهی دست پیدا کرده­اند نه صرف درس خواندن و نوشتن و ذخیره کردن انواع علوم در ذهن، بلکه آن علمی مقصود است که انسان را به سوی عملی الهی سوق دهد وقرب او را به سوی پروردگار نزدیک سازد. لذا این این علم با ایمان به غیبت رابطه‌ی تنگاتنگی دارد و تنها به معنای صرف یک سری محفوظات و دانسته­های نیست. بلکه تنها علمی خشیت ساز است که از ایمان به خداوند نشأت گرفته باشد.

ه خداوند در قرآن کریم می­فرماید:

«الذين يخشون ربّهم بالغيب و هم من الساعة مشفقون»

«اهل خشیت در حال خلوت و تنهایی و در خلوت خانه‌ی دل، بدون ریا از خدا بیمناکند و از روز قیامت و خطرات آن می­ترسند.»[24]

بعضی معتقدند غیبت در اینجا دو معنا دارد: نخست اینکه اشاره به ذات پاک پروردگار است. یعنی با این که خدا از دیده­ها پنهان است، آنها به دلیل عقل، به او ایمان آورده­اند و در برابر ذات پاکش، احساس مسئولیّت می­کنند. دیگر آنکه پرهیزکاران تنها در اجتماع و میان جامعه، ترس از خدا ندارند، بلکه در خلوتگاه­های نیز او را حاضر و ناظر می­دانند.[25]

و یا در جائی دیگر خطاب به پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم می­فرماید: که تنها انذار تو به کسانی سود می­بخشد، که از پروردگار ندیده خود خشیت دارند ... چون مَثَل آنها مثل کور وبینا و ظلمات و نور... و زنده و مرده است.[26]

تقوا؛ مهمترین اثر «خشیت»

غزالی در بیان ثمرات خوف از خداوند می­نویسد:

«... و امّا ثمرات وی، عفّت، ورع و تقواست و این همه تخم سعادت است که بی ترک شهوات و صبر از آن، راه آخرت نتوان یافت و هیچ چیز شهوت را چنان نسوزد که خوف، و برای این است که حق تعالی خائفان را هدی و رحمت جمع کرد و گفت: «هُدیً و رحمةً للذین هم لربّهم یرهبون»[27]»[28]

به سبب خوف اعضاء و جوارح مؤدّب می­شود و در دل افسردگی و خضوع و خشوع پدید می­آید و صفات مذموم از او دور می­گردد و تمام همّ او متوجّه‌ی خوف از معاصی و در اندیشه‌ی خطر عاقبت کار است و برای او شغلی جز مجاهده و محاسبه‌ی اعمال و مراقبت احوال نمی­ماند، پس نیروی مجاهده و مقدار محاسبه بر حسب شدّت خوف است.[29]

چراکه حالت خشیت، مقتضای کمال معرفت است که موجب خوف شدید می­شود؛ زیرا کمال معرفت در دل اثر می­کند و آنرا به سوزش می­­آورد و اثراین آتش خوف، از قلب به بدن می­رسد و تن را نزار و لاغر و چهره را زرد و دیده را گریان می­سازد و به اعضای و جوارح سرایت می­کند و آنها را از گناهان باز می­دارد وبه اطاعت مقیّد می­سازد[30]

چنین خشیتی است که انسان را از انجام معاصی بازمی­دارد و انسان را به مرحله‌ی اشفاق که خود از کمالات اخلاقی است، رهنمون می­شود. در قرآن کریم آمده است که «انّ الذین هم من خشية ربّهم مشفقون» یعنی مؤمنان کسانی هستند که ترس آمیخته با عظمت خداوند در دلهایشان جای کرده و آثارش در مراقبت­هایشان نسبت به دستورات الهی مشهود است. اشفاق مرحله‌ی تکامل یافته‌ی خشیت است که در عمل اثر می­گذارد و موجب پرهیز از گناه و انجام مسئولیّت ها می­شود.[31]«و انسان تا احساس مسئولیّت نکند، به منابع معرفت، توجّه نخواهد داشت و بی­تفاوت از کنار همه‌ی آیات الهی و نشانه­های او و اندرزها و موعظه­ها می­گذرد. اینجاست که باید گفت، یکی از زمینه­های مهم معرفت، احساس مسئولیّت و خوف از خداست که روح و جان را آماده برای پذیرش انواع علوم و معارف می­کند.»[32]

نتیجه‌ی بحث

از آنچه گذشت به دست می­آید که خشیت حالت قلبی و روحی است که با مقدّمات خاص و طی گذراندن مرحل چندی، برای انسان حاصل می­شود و برای آن مراتبی از شدّت و ضعف قابل تصوّر است.

از اسباب خشیت می­توان با ارتباط جدائی ناپذیر آن با معرفت و شناخت صفات خداوند اشاره کرد. هرچند که معرفت انسان به خداون بیشتر باشد، خشیت او نسبت به خداوند، زیادتر می­شود، وکسی که به خداوند و صفات او آشناتر می­شود و به این معرفت خود، باور قلبی پیدا می­کند، دچار ترس می­شود زیرا ممکن است در برابر وجود عظیم و بزرگ دچار لغزش نشد و گناهی را مرتکب نگردد.

بنابراین آثار روحی و معنوی وعملی خشیت از خداوند به نسبت شدّت و ضعف این ویژگی در درون انسان بستگی دارد و گاهی این آثار خفیف و گاهی بسیار شدید است، به طور کلّی اثار به دست آمده از آن، دل را منقلب و جوارح را مؤدّب می­سازد و انقلاب درونی حاصل از آن، شخص را تا مرحله‌ی رضایت از خدا و رضایت خداوند از به پیش می­برد.

منابع و مراجع

1- قرآن کریم

2- جوادی آملی، مراحل اخلاق درقرآن، قم: اسراء 1377.

3- ابوطالب تجلیل، ارزش­ها و ضدّ ارزشها در قرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ3، 1382.

4- محمد الشایع، الفروق اللغویّه و اثرها فی تفسیر القرآن، ریاض: مکتبة العبیکان، 1414ق.

5- الازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق.

6- ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.

7- الفراهیدی،الخلیل بن احمد، العین، مؤسسه‌ی دارالهجره، چ3: 1410ق.

8- فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ3: 1420ق.

9- راغب، مفردات راغب، غلامرضا خسرو حسینی، تهران: انتشارات مرتضوی، 1372.

10- شیخ صدوق، خصال، انتشارات کتابچی، بی­تا.

11- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم: دارالکتب الإسلامیه، چ8: 1375.

12- محمد بن علی الحکیم، الفروق وضع الترادف، ص359

13- محمد سبزه­واری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406.

14- فخررازی،  تفسیر الکبیر، بی­جا، بی­تا

15- مجتهده‌ی امین، مخزن العرفان، مخزن العرفان، اصفهان: انجمن حمایت از خانواده­های بی­سرپرست، بی­تا.

16- عبدالرزاق گیلانی، شرح مصباح الشریعه، تهران: کتابخانه‌ی صدوق، چ2: 1360

17- الزحیلی، وهبة، التفسیر المنیر، بیروت، دار الفکر المعاصر، 1411.

18- محمد شفیع عثمانی، معارف القرآن، تربت جام: انتشارات شیخ الإسلام احمد جام، 1384.

19- شیخ طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الأعلام الأسلامی، 1409.

20- محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، انتشارات فرهنگ اسلامی، چ3، بی­تا

21- طبرسی، مجمع البیان، ترجمه‌ی حسین نوری، بی­جا، مؤسّسه‌ی انتشارات فراهانی، بی­تا

22- طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه‌ی سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی.

23- محمد غزالی، کیمیای سعادت، تهران: انتشارات گنجینه، چ7: 1381.

24- مهدی نراقی، جامع السعادات، سید جلال الدین مجتبوی، تهران: انتشارات حکمت، 1370.

25- مصطفی دشتی، معارف و معاریف، تهران: آرایه، چ3: 1379.

26- مکارم شیرازی، پیام قرآن، قم: انتشارات نسل جوان، چ4: 1373

27- نراقی، احمد، معراج السعادة، قم: انتشارات هجرت، 1371.

28-  ابوهلال العسکری، الفروق اللغه، بیروت: موسسه‌ی الرساله، 1422.

 



[1] - احمد نراقی، معراج السعاده، ص170

[2] - راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج2، ص111

[3] - ابوهلال العسکری، الفروق اللغه، ص 426

[4] - جوادی آملی، مراحل اخلاق درقرآن، ص 280

[5] - فاطر/28

[6] - رعد/21

[7] - ابوطالب تجلیل، ارزش­ها و ضدّ ارزشها در قرآن، ص216

[8] - محمد الشایع، الفروق اللغویّه و اثرها فی تفسیر القرآن، ص267

[9] - ر.ک. محمد بن احمد الازهری، تهذیب اللغه، ج7، ص 194 و ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص105 و الخلیل بن احمد، العین، ج4، ص284 و فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج2، ص1679

[10] - راغب، مفردات راغب، غلامرضا خسرو حسینی، ج1، ص660

[11] - بیّنه/8

[12] - شیخ صدوق، خصال،  ج1، ص244

[13] - مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج18، ص247

[14] - محمد بن علی الحکیم، الفروق وضع الترادف، ص359

[15] - محمد سبزه­واری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج5، ص509.

[16] - فخررازی، تفسیر الکبیر، ج26- 25، ص21

[17] - مجتهده‌ی امین، مخزن العرفان، ج10، ص348

[18] - عبدالرزاق گیلانی، شرح مصباح الشریعه، ص405

[19] -  الزحیلی، التفسیر المنیر، ج22، ص260

[20] - محمد شفیع عثمانی، معارف القرآن، ج11، ص226

[21] - شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص427

[22] -  شیخ محمد سبزه واری، همان، ص510

[23] - محمد صادقی، الفرقان، ج22، ص322

[24] - طبرسی، مجمع البیان، ترجمه‌ی حسین نوری، ج16، 131

[25] - مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج13، ص 425

[26] - علامه‌ی طباطبائی، همان، ج17، ص48

[27] - اعراف/154

[28]  محمد غزالی، کیمیای سعادت، ص818

[29] - مهدی نراقی، جامع السعادات، ص267

[30] - مهدی نراقی، جامع السعادات، ص266

[31] - مصطفی دشتی، معارف و معاریف، ج5، ص134

[32] - مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج1، ص125