جستاری در نسبی یا مطلق بودن اصول اخلاقی

سیده ارم زهرا تقوی


چکیده

مقدمه

معیار ارزش اخلاقی

نسبی یا مطلق بودن اخلاق

الف) نسبیّت اخلاق

ب ) دو معنای نسبی گرایی

انواع نسبیّت گرایی

الف) نسبیّت گرایی توصیفی

ب) نسبیّت گرایی معرفت شناختی

ج) نسبیّت گرایی هنجاری

ادله‌ی  نسبیّتگرایان و نقدآنها

دلیل اوّل: وجود اختلافات در منشور اخلاقی جوامع مختلف

دلیل دوّم: انشائی بودن احکام اخلاقی

دلیل سوّم: ابتنای احکام اخلاقی بر سلائق و علائق

پیامدهای پذیرش نسبیّت اخلاق

مطلق گرایی اخلاقی

الف) مطلق گرایی حدّاکثری

ب) مطلق گرایی اعتدلالی

نتیجه‌ی  بحث

کتابنامه

 

چکیده:

 در عصر روشنگری در غرب و همزمان با پایه ریزی جامعه‌ی  غرب بر اساس علم و تکنولوژی، موجی از دین­ستیزی به راه افتاد و اخلاق دینی  با هجمه­های فراوان مواجه شد و در پی آن مکاتب نظری مختلفی در مورد اخلاق و ماهیّت گزاره­ها و اصول آن ظاهر گشت و نظریّه­های مطلق­گرایانه جای خود را به دیدگاه­های نسبی­گرایانه سپرد. در مورد نسبی گرایی اخلاقی باید گفت که دارای شاخه­های مختلفی از جمله نسبی توصیفی،معرفت­شناختی و هنجاری است و بر غیر واقعی و متغیّر بودن گزاره­های اخلاقی تأکید می­کنند و با عطف نظر به اختلافات نظام­های ارزشی جوامع مختلف، از منشأ این اختلافات غفلت ورزیده­اند. مطلق گرایی در اخلاق نیز که در فلسفه‌ی  غرب سابقه­ای دیرینه دارد، دارای دو شاخه‌ی  حدّاکثری و اعتدلالی است که تنها صورت اعتدلالی آن که به نقش آثار و پیامدهای ناشی از یک فعل در ارزش اخلاقی آن، نظر ویژه­ای دارد قابل دفاع است.

مقدمه

یکی از مباحث مهمّ فلسفه‌ی اخلاق که نتایج عملی و نظری فراوان دارد، مسئله‌ی  مطلق بودن و یا نسبیّت اخلاق و گزاره­های اخلاقی است. نسبیّت در اخلاق به این معناست که هیچیک از ارزش­ها، اصول و احکام اخلاقی ثابت نیستند و همه‌ی  گزاره­های اخلاقی به اختلاف زمان، شرائط و نظر شخصی خاص به همه‌ی  افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به این معناست که دست کم برخی از اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش­گزاری­های ثابت و عامّ در افعال هستند و این اصول وابسته به تمایل فرد یا جامعه یا تغییر شرائط زمانی یا مکانی نیستند.

تاریخچه‌ی  نسبیّت اخلاق در غرب را باید به بعد از سپری شدن قرون وسطا و آغاز دوران نهضت اصلاح دینی برگردانند. در آنزمان که غرب علیه مذهب عصیان کرده و خود را از ستم کلیسا و زنجیری که از خرافات عوام فریبی در پای او نهاده بود رها ساخت، افسار گسیخته و دیوانه وار و به نام جدایی دین از شؤون زندگی و حیات، جنبه­های اخلاقی و معنوی مذهب را نیز لگد مال کرد و با قبله‌ی  آمال قرار دادن انسان و اختیار و آزادی وی، سعی بر آن داشت تا همه‌ی  موانع و تقیّداتی که آزادی انسان را محدود می­کرد را از میان برداد. از همین رو برخی محقّقین معتقدند که «انحطاط اخلاق غرب، نتیجه‌ی  ترویج مکتب­های منحرف فکری اومانیسم(انسان مداری)، لیبرالیسم(آزادی بی حدّ و مرز) و به دنبال آن نیهلیسم(پوچ گرایی) بود که پس از رنسانس در راستای مذهب ستیزی پایه­گذاری شدند»[1]

موج حس­گرایی و شیوع روش تجربی در تحلیل قضایا و امور، که از دوران رنسانس در غرب شده بود، اخلاق را نیز درنوردید و جستجوی دلائل تجربی برای تحقّق پذیری به حیطه‌ی  ارزش­های اخلاقی نیز وارد شد و تبع آن ارزش­های نهفته در ورای افعال را از آنجاکه قابل اثبات تجربی نبودند، اموری غیر واقعی و نسبی و تابع سلائق و اموری قرار دادی پنداشته شدند. در همین فضا بود که در مورد ارزش­های اخلاقی ادّعا می­شد «اوّلاً اینها دلیل عقلانی ندارند و ثانیاً به فرض داشتن دلیل عقلانی، دلائلی اطمینان بخش نیستند چون این امور، مسائلی متافیزیکی و غیر قابل اثبات هستند بلکه تنها اموری اعتباری­اند و برهان بردار نیستند؛ عدّه­ای چنین خواستند و چیزی را برای خود بعنوان ارزش مطرح کردند و فرد دیگری چیز دیگری را برای خود به عنوان ارزش جدید مطرح می­کند»[2]

معیار ارزش اخلاقی

قبل از وارد شدن در بحث اطلاق یا نسبیّت اخلاق لازم است تا بحثی را در مورد معیار ازرش اخلاقی داشت باشیم چراکه خود این بحث می­تواند روشن کننده‌ی  دیدگاه صواب در مورد نسبیّت یا مطلق بودن گزاره­های اخلاقی باشد.

در ابتدا باید گفت انسان در این جهان موجودی است که با عقل آفریده شده است و اعمال خود را روی اراده و اختیار انجام می­دهد. در این میان برخی از افعال او از غریزه و طبیعت وی نشأت می­گیرد و لذا مشترک بین او و دیگر حیوانات می­باشد مانند غذا خوردن، تولید مثل و... و برخی دیگر از افعال او ناشی از نوعی علم و شناخت نشأت گرفته و آگاهانه می­باشد. مانند تشکّر از منعم و یا احسان در مقابل نیکی دیگران. آنچه که موضوع اخلاقی قرار می­گیرد و از اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن آن می­توان صحبت کرد، قسم اوّل از افعال می­باشد. با پذیرش این مقدمه سخن اصلی این خواهد بود که معیار اصلی ارزیابی افعال از حیث اخلاقی یا غیراخلاقی بودن چیست؟ با چه معیاری می­توان تشخیص داد که یک فعل دارای ارزش اخلاقی است و یا کاری غیر اخلاقی است؟

منظور از ارزش اخلاقی در اینجا آن است که فاعل آن مستحقّ ستایش و تمجید عقلا است و عقلا وی را به واسطه‌ی  انجام این کار می­ستایند. در حقیقت «کارهایی که ما آنها را اخلاقی می­گوییم فرقشان با کار عادی این است که قابل آفرین و ستایش و تحسینند. به عبارت دیگر بشر برای اینگونه کارها ارزش قائل است. تفاوت کار اخلاقی با کار طبیعی این است که کار اخلاقی در وجدان هر بشری دارای ارزش است... نه از نوع قیمت و ارزشی که برای یک کارگر قائلیم است که به اصطلاح ارزش مادّی ایجاد می­کند و استحقاق مبلغ یا پولی در مقابل کار خودش را پیدا می­کند بلکه یک نوع ارزشی ما فوق این ارزش­هاست»[3]

در این زمینه نظرات مختلفی ارائه شده است که می­توان به مکتب اشاعره، مکاتب احساس گرایی، لذّت گرایی شخصی، مکتب اپیکوریسم، مکتب منفع عمومی، عاطفه­گرایی، قدرت طلبی، مکتب اخلاقی کانت و... اشاره کرد امّا اشکال عمده‌ی  این مکاتب عدم جامع­نگری و تک بعدی بودن آنهاست. به طور مثال بعضی گفته­اند  معیار ارزش فعل اخلاقی این است که برای غیر باشد و هدفی غیر از نفع رسانی به فاعل اخلاقی را دنبال ­کند. بر طبق این نظر هر فعلی از انسان که هدفش خود انسان باشد، غیر اخلاقی است و هر فعلی که برای غیر از خود انجام می­شود، اخلاقی نامیده می­شود. به عبارت دیگر، فعل اخلاقی فعلی است که ناشی از احساسات نوع دوستانه باشد. طبق این نظریه اگر منشأ یک فعل عاطفه‌ی  نوع دوستی بود، آن فعل اخلاقی است.

امّا در نقد این نظریّه گفته شده است که این معیار نمی­تواند مختص به انسان باشد در حالیکه همانگونه که اشاره شد مشخّصه‌ی  فعل اخلاقی آن است که بر خلاف افعال دیگر حیوانات تنها از غریزه ناشی نشده بلکه با نوعی انتخاب و گزینش آگاهانه همراه است. حال اگر معیار فعل اخلاقی را تنها نوع دوستانه بودن تأمین منفعت دیگران بدانیم، نمونه­هایی از آن را در حیوانات نیز می­توان جستجو کرد. به طور مثال گذشتن از خود برای حفظ فرزند غریزه­ای است که در حیوانات نیز تا حدّی وجود دارد با این توصیف، احساس ایثار و از خودگذشتگی مادر را نمی­توان یک فعل ناب اخلاقی شمرد. از اینرو اگرچه کار مادر از نظر عاطفی کار بسیار باشکوه و با ارزشمندی است، امّا نمی­شود گفت دارای ارزش اخلاقی به معنای مصطلح آن است.

بعضی برای برطرف کردن این اشکال قید «اکتسابی» بودن را اضافه می­کنند ولی با توضیحی که گذشت روشن می­شود که این قید نیز یک قید اضافی است چراکه اخلاق آنجا اخلاق است که انسان آنرا از روی اختیار کسب کرده باشد و لهذا درمقابل فعل طبیعی قرار می­گیرد.[4]

برای تبیین دیدگاه صحیح در مورد معیار ارزش اخلاق در ابتدا بیان مقدّمه­ای در مورد حسن و قبح ذاتی و عقلی ضروری به نظر می­رسد.

افعالی که از انسان صادر می­شود در ذات و در نهاد خود واجد خوبی و بدی می­باشند یعنی در ورای امیال و خواسته­های ما، دارای جنبه­های واقعی و حقیقی هستند و مانند آداب و رسوم اجتماعی، تابع قرار داد محض نیستند. از اینرومی­توان گفت «افعال اخلاقی به لحاظ وجود شناختی یا در ذات خود دارای صفت خوبی­اند و به همین دلیل اخلاقی به حساب می­آیند ویا بد هستند و ضدّ اخلاقی به شمار می­آیند. بنابراین وقتی که درمقام ثبوت و واقع می­گوییم «عدالت خوب است» معنای آن این نیست که چون دلخواه ماست یا چون کاری است که مورد پسند همگان است، خوب است بلکه به این معناست که بین عدالت ورزیدن و کمال مطلوب، رابطه­ای ضروری برقرار است.»[5]

با این توضیح می­توان نوعی ارتباط و تناسب بین فعل انسان و حقیقت واقعی و عینی جستجو کرد و مفهوم خوبی و بدی را نه مفهوم قرار دادی بلکه نوعی مفهومی انتزاعی دانست که ارتباط خاص بین عمل و کمال مطلوب نهایی انسان به دست می­آید. از اینرو می­توان گفت «در حوزه‌ی  اخلاق، تنها افعال اختیاری مطرح می­شود و رابطه­ای که افعال اختیاری با کمال مطلوب انسان دارد. اگر رابطه­ای مثبت بود می­گوییم کار خوبست و اگر رابطه­ای منفی بود می­گوییم کاربد است و اگر رابطه­ای وجود نداشت می­گوییم بی­تفاوت است؛ نه خوب است و نه بد»[6]

نسبی یا مطلق بودن اخلاق

الف) نسبیّت اخلاق

اعتقاد به نسبی بودن گزاره­های اخلاقی ممکن است از عوامل مختلفی نشأت گرفته باشد. برخی می­گویند چون نیاز طبیعی انسان دائماً در حال تغییر و تحوّل است، بنابراین رفتارهای انسان نیز به حسب نیازهای متغیّر، تحویل می­پذیرد و بنابراخلاق مطلوب در هر دوره‌ی  زمانی و متناسب با هر سنخ از نیازهای بشری تحوّل پیدا می­کند.

گروهی دیگر مانند مارکسیست­ها اخلاق را روبنا و اقتصاد را زیربنا می­دانند و معتقدند که در هر دوره­ای از دوران­های تاریخ مناسبات اقتصادی و روابط و ابزار تولید فرق می­کند و با تغییر زیر بنای اقتصادی، همه‌ی  روبناها متحوّل می­شوند بنابراین اخلاق نیز در هر مرحله‌ی  تاریخی متناسب با ابزار و روابط تولید آن مرحله متفاوت می­شود.

 فرض دیگر برای نسبیّت اخلاق این است که بگوییم اخلاق، اطلاق ازمانی و نسبیّت افرادی دارد به این معنا که مثلاً راستگویی برای طبقه‌ی  حاکم خوب است و برای طبقه‌ی  محکوم بد است.

فرض چهارم این است که بگوییم اخلاق اطلاق افرادی  ونسبیّت ازمانی دارد مثل این که گفته شود راستگویی برای همگان خوب است ولی این حسن صدق در قرون دهم تا بیستم میلادی است و از قرن بیستم تا بیست و پنجم میلادی قبیح می­گردد.

فرض دیگر این است که برای اخلاقیّات هم تقیّد افرادی و هم تقیّد ازمانی قائل شویم در اینصورت قضایای اخلاقی از حیث شمول نسبت به همه‌ی  افراد و هم از جهت استمرار در همه‌ی  زمان­ها نسبی می­شود. طرفداران این نظریه که صریحاً قائل به نسبیّت اخلاقی شدند مانند مارکس، انگلس، هیوم و ادوارد مور هستند و میان آنها که اظهاراتشان ظهور در نسبیّت اخلاق دارد می­توان اسپنسر یاد کرد. به طور کلّی نظرایات رایج در مورد نسبیّت اخلاق را می­توان در دو دسته طبقه بندی کرد که در ادامه به آن اشاره می­کنیم:

ب ) دو معنای نسبی گرایی

گاه منظور از نسبی بودن یک حکم این است که آن حکم نسبت به شرائط و قیود واقعی موضوع خود متفاوت و تغییر پذیر است. مثلاً می­گوییم جوش آمدن آب در دمای صد درجه نسبی است یعنی نسبت به اینکه آب خالص باشد یا نه و فشار هوا یک اتمسفر باشد یا کمتر یا بیشتر، دمای جوش آمدن آب تغییر میکند. بنابراین همه‌ی  احکام ویژه واقعیّات چنین هستند که در همه یا برخی از شرائط واقعی ثابت مطلق و تغییر ناپذیرند.

گاهی منظور از نسبی بودن یک حکم آن است که آن حکم در هیچ شرائط واقعی ثابت و تغییر ناپذیر نیستند به عبارتی دیگر حکم نسبی به حکمی گفته می شود که هیچ ارتباطی با واقعیّت ندارد تا در همه یا برخی از شرائط واقعی ثابت باشد که وابسته به سلیقه‌ی  افراد یا قراردادهای خود آنهاست.[7]

انواع نسبیّت گرایی

الف) نسبیّت­گرایی توصیفی

نسبی گرایی توصیفی آموزه­ای است که به ویژه در قرن بیستم توسّط مردم­شناسی همچون راث­بندیک(1934) مورد تأکید قرار گرفت[8]. در این نسبیّت از توصیف و گزارش اخلاقیّات مختلف افراد و جوامع گوناگون نتیجه گرفته می­شود که ارزش­های اخلاقی ثابت و جهان شمولی وجود ندارد.

ب) نسبیّت گرایی معرفت شناختی

در این نسبیّت گرایی گاه از توصیف اخلاقیات افراد و جوامع مختلف نتیجه گرفته می­شود که اخلاق با هیچ واقعیّت خارجی و مستقل از تمایلات و خواسته­های افراد و جوامع بشری ارتباطی ندارد و ارزش گزاره­های اخلاقی و صدق و کذب و موجّه بودن یا نبودن آنها تنها به خواست، تمایل و سلیقه‌ی  فرد یا جامعه­ای که بدانها تعلّق دارد وابسته است. بدین ترتیب، نسبیّت گرایی توصیفی به عنوان مقدّمه­ای برای نسبیّت گرایی معرفت شناختی در نظر گرفته می­شود.

گاه این مقدّمه که مفاهیم اخلاقی بیانگر واقعیّت و حقیقت نیستند، همان نتیجه‌ی  معرفتی گرفته می­شود که اصول و قواعد وارزش­های اخلاقی، مصداقی در میان واقعیّات عینی ندارد و کاملاً به نظر و خواست معتقدین به ارزش­های اخلاقی وابسته است و می­تواند از فردی به فرد دیگر یا جامعه­ای به جامعه‌ی  دیگر متفاوت باشد.

نسبیّت گرایی معرفت­شناختی گاه به صورت ذهنیّت گرایی در اخلاق(Moral subjectivism) و گاه به صورت نسبیّت گرایی فرهنگی(cultural Relativism) یا قراردادی(conventionalism) می­باشد.

نسبیّت گرایی فرهنگی تنها ملاک و معیار ارزش­های اخلاقی را نگرش­ها، امیال و احساسات و سلایق شخصی می­داند و اخلاق و اصول آنرا به جامعه و فرهنگ و عادات و رسوم آنها وابسته دانسته و قراردادگرایی، پذیرش جمعی را ملاک مبنای اعتبار احکام اخلاقی می­داند.

ج) نسبیّت گرایی هنجاری

در این نوع از نسبیّت، با پذیرش عدم ثبات در اصول و قواعد اخلاقی، به حکم و توصیه دست می­زند و بیان می­کند از آنجا که ارزشهای مورد قبول افراد یا جوامع مختلف، متفاوتند یا ارزش­های اخلاقی مبنای واقعی ندارند نمی­بایست بر رعایت اصول اخلاقی پای فشرد و درباره‌ی  ارزش­های اخلاقی مورد قبول افراد یا جوامع بشری نباید داوری ارزش نمود.[9]

ادله‌ی  نسبیّت­گرایان و نقدآنها

دلیل اوّل: وجود اختلافات در منشور اخلاقی جوامع مختلف

با مراجعه به جوامع بشری و ملل مختلف مشاهده می­کنیم که هر یک از آنها دارای نظام­های اخلاقی خاص خودشان هستند و در مواری که بین آنها اختلافات و تعارض دیده می­شود که بینادی­اند و نمی­توان آنها را از طریق توافق درباره‌ی  واقعیّات حل کرد. بدین دلیل ارزش­های مورد قبول افراد یا جوامع، متفاوتند و میان آنها اصول ثابت ارزشی وجود ندارد و احکام و ارزش­های اخلاقی نسبی­اند.

نقد:

الف) هر چند اختلافات جوامع بشری در ارزش­گذاری و احکام اخلاقی زیاد می­باشند ولی دلیل نمی­شود که تمام جوامع و ملل در ارزش­های اخلاقی اختلاف نظر داشته باشند و هیچ وجه مشترکی اصلاً در میان آنها مشاهده نشود.

بسیاری از فلاسفه و جامعه شناسان گفته­اند که همه‌ی  افراد و جوامع بشری دارای برخی اصول اخلاقی عام ومشترک هستند وبر اساس آن اصول، نظام اخلاقی خود را با افراد و جوامع دیگربشری سامان می­دهند و تفاوت­های موجود در اخلاقیّات ور ارزش­های مورد قبول مربوط به این اصول نیست بلکه به تشخیص مصادیق و نحوه‌ی   بکارگیری این اصول در عمل مربوط می شود. مثلاً عدالتخواهی یکی از ارزش­هاست که همه آنرا از لحاظ نظری یا عملی می­پذیرند ولی در تعیین مصداق و برخی مسائل آن اختلاف نظر دارند.[10]

ب) باید اثبات کرد که احکام اخلاقی اصلی مردم حتی اگر کاملاً تعلیم داده شوند و همگی باورهای ناظر به واقع مشترکی داشته باشند، بازهم مختلف و متعارض خواهند بود. این کافی نیست که اثبات کنیم که احکام اخلاقی اصلی مردم مختلفند؛ زیرا ممکن است این اختلافات همگی ناشی از تفاوت­ها و کاستی­های باروهای نظر به واقع آنها باشند.[11] ما تنها زمانی می­توان از نسبیّت گرایی توصیفی سخن بگوییم که برای ما قابل اثبات باشد که تمام مردم کره‌ی  زمین تعلیم واحدی دیده باشند.

دلیل دوّم: انشائی بودن احکام اخلاقی

یکی از دلائل نسبی­گرایان این است که ادّعا می­کنند گزاره­ها و احکام اخلاقی و ارزشی، در اصل انشائی و غیر واقع­نما هستند، یعنی از حقایق و واقعیّات ثابت انزاع نشده­اند و در کل به خواست و امیال افراد و جوامع بشری برمی­گردند. یعنی اینها می­­خواهند بگویند حسن و قیح و باید و نبایدها و دیگر احکام اخلاقی تابع اعتبار انشای انشاء کننده می­باشند.

نقد:

همانگونه که در معیار ارزش اخلاقی گذشت، احکام اخلاقی بر خلاف ظاهر الزامی و انشائی­شان، در حقیقت از سنخ جملات خبری می­باشند و حاکی رابطه‌ی  ضروری بین عمل و کمال مطلوب انسان می­باشند و لذا می­توان گفت به نحوی از واقعیّات عینی خارجی خبر می­دهند.

دلیل سوّم: ابتنای احکام اخلاقی بر سلائق و علائق

این دلیل در حقیقت بیانگر نوعی نسبیّت­گرایی معرفت­شناختی است و همانگونه که اشاره شد در اصل از نسبیّت­گرایی توصیفی برخاسته است و بیانگر این نکته است که اخلاق و احکام اخلاقی هیج مبنای واقعی ندارد و تنها متکی به خواسته­ها و سلایق فردی یا توافق و قرارداد اجتماعی است.

نقد:

درنقد این دیدگاه باید گفت:

اوّلاً: نسبیّت­گرایی توصیفی از اثبات اختلاف همه­جانبه در ارزش­های اخلاقی ناتوان است.

ثانیاً: میان نسبیّت گرایی توصیفی و معرفت­شناختی، رابطه‌ی  منطقی وجود ندارد و حتّی از وجود اختلاف همه­جانبه در ارزش­های اخلاقی نمی­توان نتیجه گرفت که ارزش­های اخلاقی مبنای واقعی ندارند و همه‌ی  نظام­های اخلاقی نسبت به معتقدان خود درست و قابل قبولند. همانطور که اختلاف نظر دانشمندان درباره‌ی  مسطح یا کروی بودن زمین پیش از اکتشافات علمی و پس از آن، نمی­تواند دلیل بر درستی هر دو نظریه باشد یا بی ارتباطی هر دو نظریّه با واقعیّت عینی را اثبات کند.[12]

پیامدهای پذیرش نسبیّت اخلاق

 پذیرش نسبیّت گرایی اخلاق، پیامدهای زیانباری را در زمینه­های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دین به همراه دارد که به برخی از آنها به اجمال اشاره می­کنیم:

1) یکی از نتایج پذیرش نسبیّت اخلاق، تسامح و تساهل در اصول کلی اخلاق و ترویج لاابالی­گری در پایبندی به اصول اخلاقی در عمل به عنوان یک اصل کلی و لازم الإجراء است.

2) بر اساسی نسبیّت اخلاقی هر کسی مجاز به انجام هرکاری است و برای توجیه کار خود احتیاجی به دلیل ندارد چراکه فرض این است که واقعیّت ثابت اخلاقی وجود ندارد و لذ منطقاً همه‌ی  شیوه­های اخلاقی درست فرض می­شود و نیازی به اثبات منطقی ندارد.

3) بر اساس نسبیّت گرایی اخلاق ارشاد و توصیه به فعل صواب و تبلیغ فضایل اخلاقی و اصطلاحاً امر به معروف و نهی از منکر بی معنا خواهد بود و هیچ کسی حق ندارد دیگران را به خاطر عملکرد شان سرزنش کند و آنها را به سمت شیوه‌ی  رفتاری خاص امر و توصیه نماید.

4) اگر نسبیت را در اخلاق بپذیریم مفاهیمی مانند عدل و ظلم رنگ خواهد باخت و نمی­توان از اقامه عدل درجامع سخن گفت چراکه این مفاهیم، مفاهیمی اعتباری خواهند بود که تنها حاکی از قرار داد یک جامعه و گروه خاص می­باشند.

مطلق گرایی اخلاقی

اطلاق اخلاق به معنای واقعی یعنی اینکه برای قضایای اخلاقی هم از حیث شمول افراد و هم از جهت عمومیّت زمانی هیچ قیدی قائل نشویم. مثلاً بگوییم راستگویی برای همه‌ی  افراد در همه‌ی  اعصار و ازمنه حَسَن است و متقابلاً دروغگویی برای همه‌ی  افراد در همه‌ی  زمان­ها قبیح است.[13]

فیلسوفانی مانند افلاطون، کانت و غیره صریحاً طرفداران این نظریه هستند امّا فیلسوفانی مانند سقراط و ارسطو صریحاً در این روابط اظهارنظر نکردند امّا مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است.

مطلق گرایی دست کم دارای دو معناست:

الف) مطلق گرایی حدّاکثری

گاه به این معناست که همه‌ی  احکام و ارزش­های اخلاقی اموری ثابت، همیشگی و همگانی­اند و در هیچ شرائطی استثنا نمی­پذیرند که به آن «مطلق­گرایی حدّاکثری» گفته می­شود. امانوئل کانت فیلسوف شهیر آلمانی طرفدار سرسخت این نظریه است وی معتقد است که احکام و ارزش­های اخلاقی در هیج شرائطی استثنابردار نیستند.

بررسی و نقد:

اولین کسی که به این دیدگاه کانت ایراد کرد بنیامین کونستان بود که در زمان وی بوده است. وی می­گوید: اگر بنا باشد راستگویی در همه جا و در همه حال خوب باشد دیگر استثناء بردار نیست ولو اینکه این راستگویی موجب کشته شدن چندین انسان بی گناه باشد. کانت این اشکال را چنین پاسخ می دهد: ما همواره باید راست بگوییم یعنی اگر بخواهیم سخن بگوییم باید راست بگوییم و اینکه رفتار ما چه پیامدهایی خواهد داشت اهمیّتی ندارد حتی اگر راستگویی ما موجب کشته شدن انسانهای بیگناه باشد باز هم وظیفه‌ی  ما راست گفتن است و گناه کشتن آنها برعهده‌ی  کشندگان آنهاست.

اشکال اوّل: ارائه نکردن راه حل برای موارد تعارض

یکی از مواردی نظریه‌ی  کانت پاسخی برای آن ندارد جائی است که دو یا چند اصل اخلاقی با یکدیگر تعارض می­کنند و فاعل اخلاقی در آن واحد قادر به تعهّد در مقابل هر دوی آنها نیست. به طور مثال اگر بپذیریم که پیمان شکنی و دروغ­گویی همواره در همه جا خطا باشد. حال وظیفه­ای که برای وفا به عهد و نقض کردن پیمان ناچار است دروغ بگوید، چیست؟ در چنین مواردی معمولاً گفته می­شود که به بین اصول اخلاقی متعارضی باید اهمّ و مهمّ کرد و یکی را به نفع دیگری تخصیص زد. امّا تخصیص زدن به معنا استنثا زدن یک اصل در شرائطی خاص است. امّا اگر بر مطلق بودن گزاره­های اخلاقی در همه‌ی  حالات و شرائط پای بفشریم، به بن بست خواهیم رسید و باید ادّعا کرد که نظریه‌ی  اخلاقی کانت برای حل چنین معضلاتی هیچ گونه پاسخی ندارد.

اشکال دوّم: مخالفت با عقل و فطرت انسان

 طبق نظریه کانت اگر راستگویی موجب کشته شدن هزاران انسان بی­گناه شود. باز هم کار پسندیده­ای است و وظیفه‌ی  ما این است که از آن تخلّف نکنیم. امّا روشن است که این حکم برخلاف عقل و فطرت انسان است. حقیقت این است که خوبی راستگویی و دیگر افعال اختیاری انسان را بدون توجّه به نتیجه و غایت آنها نمی­توان درک کرد و پذیرفت. راستگویی در صورتی خوب است که مصالح واقعی و حقیقی فرد و اجتماع را در پی داشته باشد و دروغگویی در صورتی بد است که به مفسده‌ی  واقعی فرد و اجتماع بیانجامد و انسان را از وصول به کمال نهایی و واقعی­اش باز دارد. بنابراین برای شناخت احکام اخلاقی افعال اختیاری انسان باید مصالح و مفاسد واقعی و حقیقی را بشناسیم و تا وقتی که رابطه‌ی  فعل اختیاری را با غایتش در نظر نگریم، نمی­توانیم به خوبی یا بدی آن حکم کنیم و هیچگاه درفضائی خلأ و بدون در نظر گرفتن نتایج و پیامدهای یک فعل نمی­توان در مورد ارزش­ اخلاقی آن قضاوت کرد.

ب) مطلق گرایی اعتدلالی

دوّمین معنا به اینصورت است که اصول احکام و ارزش­های اخلاقی اموری ثابت، همیشگی و همگانی­اند امّا این ثبات باید در نظر شرائط معیّن و واحد سنجیده شود. به این معنا در شرائطی برابر و همسان حکم اخلاقی بدون تغییر است و هرگز استثناء نمی­پذیرند امّا این مطلب با تغییر و دگرگونی برخی اصول اخلاق به تبع شرائط و وضعیّت­های مختلف منافاتی ندارد ولذا نسبی بودن برخی دیگر از احکام و ارزش­های اخلاقی به معنای نسبیّت شرائط واقعی است.

این دیدگاه که به صواب نزدیکتر می­نماید نوعی مطلق گرایی اعتدالی است و در مقابل هردو معنای نسبیت قرار می­گیرد و معنای آن این است که وقتی گفته می­شود احکام اخلاقی مطلق، ثابت و تغیّر ناپذیرند یعنی برخلاف نسبی گرایان تابع میل و سلیقه‌ی  فردی و جمعی و امثال آن نیستند بلکه از قوانین ثابتی تبعیّت می­کنند امّا این انعطاف دارند تا در شرائط که پیامدهای متفاوتی را به همراه می­آورند دچار تغیّر ارزشی شده و از درجه‌ی  الزام اخلاقی ساقط شوند. به طور مثال راستگویی فی نفسه یکی از فضائل اخلاقی است و در شرائط طبیعی فعلی اخلاقی است امّا در شرائطی خاص که راست گفتن موجب هدر رفتن یک نفس محترمه است، نظر به پیامد سوء آن از حجیّت اخلاقی ساقط شد و دیگر الزامی را متوجّه‌ی  فاعل اخلاقی نمی­کند.

نتیجه‌ی  بحث

نتایجی که از نوشتار فوق به دست می­آید را می­توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1- برای ورود به بحث از اطلاق یا نسبیّت اخلاق لازم است تا نظر خود را در مورد معیار ارزش اخلاقی مشخّص کنیم. بر اساس آنچه گذشت معیار ارزش اخلاقی از دیدگاه بسیاری از فلاسفه‌ی  مسلمان میزان خیری است که در جهت نیل وی به کمال مطلوب و حقیقی ایجاد می­کند از اینرو الزامات و احکام اخلاقی را علی­رغم ظاهر انشائی­شان می­توان گزاره­های خبری دانست که از ارتباط بک فعل با کمال نهایی انسان خبر می­دهند.

2- نسبی­گرایی در اخلاقی شاخه­های و معانی متعدّدی دارد که در یک دسته بندی کلیّ می­توان از سه نوع نسبی­گرایی توصیفی، نسبی­گرایی معرفت­شناختی و نسبی­گرایی هنجاری نام برد.

3- مهمترین اشکالی با دیدگاه نسبی­گرایانه همراه است، توجّه صرف به تفاوت­های فرهنگی موجود در جوامع بشری و غفلت از منشأ بروز این اختلافات و وجود پس­زمینه­های ثابت اخلاقی در ورای تکثّرات موجود در نظام­های اخلاقی جوامع مختلف است.

4- مطلق گرایی اخلاقی که سابقه­ای دیرینه در تاریخ اندیشه‌ی  بشر دارد، در دو شکل حداکثری و اعتدلالی نمودار شده است و شکل افراطی آن که توسّط افرادی همانند کانت مورد دفاع قرار می­گرفت به جهت نارسائی در حل بعضی مسائل از جمله تعارضات اخلاقی با اشکالات زیادی همراه است و در پی آن مطلق گرایی اعتدلالی که استثناء پذیر بودن برخی اصول اخلاقی در شرائط متفاوت تأکید می­ورزد، قابل دفاع می­باشد.

کتابنامه

1- مصباح یزدی، محمد تقی، تهاجم فرهنگی، قم: انتشارات مؤسسه‌ی  آموزشی پژوهشی امام خمینی، چ5 : 1380

2- مطهری، مرتضی، مجموعه‌ی  آثار تهران: انتشارات صدرا، چ2: 1384، ج22

3- فلسفه‌ی  اخلاق، جمعی از نویسندگان، قم: نشر معارف، چ2: 1386

4- مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه‌ی  اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، چ3: 1373

5- فلسفه‌ی  اخلاق با تکیه بر مباحث تربیتی، جمعی از نویسندگان، قم: نشر معارف، 1386

6- غرویان، محسن، اخلاق از دیدگاه اسلام، مؤسسه‌ی  فرهنگی فرهنگی یمین، 1377

7- ویلیامز، برنارد، فلسفه‌ی  اخلاق، ترجمه‌ی  زهرا جلالی، قم: نشر معارف، 1383

8- فلسفه‌ی  اخلاق، تدوین مجتبی مصباح، قم: مؤسسه‌ی  آموزشی پژوهشی امام خمینی، چ4: 1378

9- فرانکنا، ویلیام، فلسفه‌ی  اخلاق، ترجمه‌ی  هادی صادقی، قم: مؤسّسه‌ی  فرهنگی طا، 1376

 



[1] - مصباح یزدی، محمد تقی، تهاجم فرهنگی، قم: انتشارات مؤسسه‌ی  آموزشی پژوهشی امام خمینی، چ5: 1380، ص34

[2] - همان، ص 77-78

[3] - مطهری، مرتضی، مجموعه‌ی  آثار، تهران: انتشارات صدرا، چ2: 1384، ج22، ص305

[4] - مطهری، همان، صص470-472

[5] - فلسفه‌ی  اخلاق، جمعی از نویسندگان، قم: نشر معارف، چ2: 1386، ص76

[6] - مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه‌ی  اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، چ3: 1373، ص40

[7] - فلسفه‌ی  اخلاق با تکیه بر مباحث تربیتی، جمعی از نویسندگان، قم: نشر معارف، 1386، ص 90 و 91

[8] - ویلیامز، برنارد، فلسفه‌ی  اخلاق، ترجمه‌ی  زهرا جلالی، قم: نشر معارف، 1383، ص160

[9] - فلسفه‌ی  اخلاق، تدوین مجتبی مصباح، قم: مؤسسه‌ی  آموزشی پژوهشی امام خمینی، چ4: 1378، ص171و 172

[10] همان، ص 174

[11] - فرانکنا، ویلیام، فلسفه‌ی  اخلاق، ترجمه‌ی  هادی صادقی، قم: مؤسّسه‌ی  فرهنگی طا، 1376، ص229.

[12] - مجتبی مصباح ، همان، ص 174

[13] - غرویان، محسن، اخلاق از دیدگاه اسلام، مؤسسه‌ی  فرهنگی فرهنگی یمین، 1377، ص104 و 105