نگاهی به مسئله‌ی «غفلت» در آیات و روایات

لینا بوجباره


چکیده

مفهوم شناسی

هوشیاری و نشانه‌های غفلت

1. سهو، لهو و نسیان

2- پند نگرفتن از حوادث دنیا

3- صرف کردن عمر به بیهودگی

4- همنشینی با فاسدان و مفسدان

عوامل و اسباب غفلت

1- توجّه به مظاهر زندگی مادی

2- غرق شدن در نعمتها

3- جهل و نادانی

4- تکبر و غرور

5. آرزوهای دراز

6- فراموش کردن خدا

7- فراموش کردن روز حساب

8- همنشینی با دوستان ناباب

9- غفلت از آیات الهی

نتایج غفلت

1- زندگی سخت و مشقت بار

2- قساوت قلب

3- همنشین شدن با شیطان

4- غفلت و دوری از خدا

5- مرگ قلب و جان

6- نابودی و فساد اعمال

7- غفلت و هلاکت انسان

را‌ه‌های زدودن غفلت

1- مداومت بر ذکر خدا

2- ممارست بر فکر کردن

3- نماز با حضور قلب

4- ترک مجالس غافلین

5- یاد نعمت‌ها و نعمت‌دهنده

6- مراقبه و مواظبت بر اعمال

نتیجه

منابع

 

چکیده

 یکی از امور خطرناکی که ممکن است دامنگیر هر کسی شود و او را از سعادت دنیا و آخرت ساقط سازد، «غفلت» است. غفلت از یاد خدا، سر منشأ خود فراموشی و بیگانگی از خویشتن و سرآمد دردها و بیماریهای بشر و زمینه اصلی همه گناهان و رذایل اخلاقی می­باشد و به همین دلیل در روایت از آن به عنوان «أضر الاعداء» یاد شده است. در این تحقیق به مفهوم، عوامل، آثار و راهکارهای علاج غفلت و مقابله با آن پرداخته می‌شود.

مفهوم شناسی

غفلت در اصل لغت به معنای پوشیده و مخفی بودن است[1] و «رجل غُفل» به انسان ناشناخته و کسی که حسب و نسب او مجهول است اطلاق می­شود.[2]

با توجّه به این معنای لغوی، این واژه در معنایی دیگر نیز به کار رفته است و آن زمانی است که مسئله­ای به دلیل غفلت بر انسان پوشیده شده و از ذهن انسان می­رود. از اینرو «غفلت» به سهو و لغزشی اطلاق شده است که انسان را به خاطر کمی مراقبت و هشیاری فرا می‌گیرد.[3]

در کتب «التحقیق فی کلمات القرآن» نیر در این واژه در این معنا اینگونه آمده است: «غفلت، غایب شدن چیزی از خاطر انسان و عدم توجّه به آن است و گاهی در مورد بی‌توجهی و روگردانی از چیزی نیز استعمال شده است. پس غفلت عبارت است از نبود تذکّر و یادآوری.»[4]

«غفلت» در این معنا مفهوم وسیع و گسترده‌ای نیز یافته است و بر هرگونه بی‌خبری، بی‌توجه بودن، و توجه نداشتن به چیزی از واقعیت‌های فعلی و آینده و گذشته را «غفلت» از آن شیئ اطلاق شده است و در این معنا مقابل آن «ذکر» استعمال می­شود.[5]

هوشیاری و نشانه‌های غفلت

در روایت اسلامی، علایم و نشانه‌های فراوانی برای غافلان ذکر شده است که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

1. سهو، لهو و نسیان

در حدیث مشروحی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ «شمعون بن لاوی» یکی از مسیحیان معروف زمان خود، آمده است، هنگامی که شمعون از علائم غافلان از حضرتش سؤال کرد، ایشان در جواب فرمودند: «اما علامة الغافل فأربعة؛ العمی و السهو و اللهو و النسیان»[6]، نشانه‌های غافل چهار چیز است: نابینایی (و بستن چشم بر روی حقایق) و سهو و لهو و نسیان (به گونه‌ای که گرفتار فراموشکاری و سردرگمی به شهوات و عدم توجه به سرنوشت آینده خویش می‌شود.

همین مضمون در اندرزهای لقمان حکیم به فرزندش دیده می‌شود آنجا که می‌گوید: «فرزندم هر چیزی نشانه‌ای دارد که با آن شناخته می‌شود... و غافل سه نشانه دارد: سهو و لهو و نسیان.»[7]

تفاوت سهو و نسیان در این است که نسیان به معنی فراموش کردن چیزی است که قبلا می‌دانست، ولی سهو به معنی عدم توجه به اموری است که باید به آن توجه کند ولی مراد از سهو و نسیان مورد نظر، سهو و نسیان غیراختیاری که گاه بر همه عارض می‌شود، نیست؛ بلکه سهو و نسیانی است که ناشی از عدم مبالات، عدم توجه و عدم محافظت بر امور دینی است.[8]

2- پند نگرفتن از حوادث دنیا

از دیگر نشانه‌های مهم «غفلت» بی‌اعتنایی به عوامل هشدار دهنده و بیدار کننده است؛ مثلاً هنگام عبور از قبرستان فکر نمی‌کنند که ممکن است فردا، جایگاهشان همین جا باشد، یا اگر در تشییع جنازه یکی از دوستان و آشنایان شرکت کنند، فراموش می‌کنند که او را هم روزی، دیگران تشییع کرده و در مراسم یاد بود او شرکت می‌کنند.

در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی (علیه السلام) در تشییع جنازه مؤمنی شرکت نموده بودند، ناگهان صدای بلند خنده کسی را شنیدند، حضرت (علیه السلام) ناراحت شدند و این گفتار حکیمانه را بیان فرمودند: «گویی مرگ برای غیر ما مقرر شده و حق (تنها) بر دیگران واجب شده است، و گویی (این) مردگانی را که می‌بینیم (مثل) مسافرانی  هستند که به زودی به سوی ما باز می‌گردند ... ما آنها را در قبرشان می‌گذاریم و میراثشان را می‌خوریم، گویی بعد از آنها عمر جاودان داریم.»[9]

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمودند: «أغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الی حال»[10] غافلترین مردم کسی است که از دگرگونی‌های دنیا پند نگیرد.

3- صرف کردن عمر به بیهودگی

یکی دیگر از نشانه‌های «غفلت» آن است که انسان عمر خود را در اموری صرف کند که برای آخرت او هیچ سودی ندارد، یا در اموری صرف کند که نه سودی در دنیا دارد و نه در آخرت.

امیرمؤمنان (علیه السلام) در این زمینه می‌فرمایند: «کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لاینجیه»[11] برای غفلت انسان، همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند.

و در تعبیر دیگری از همان حضرت (علیه السلام) آمده است: «کفی بالمرء غفلة ان یصرف همته فی ما لایعنیه»[12]. برای غفلت انسان همین بس که عمر خود را در چیزی که مربوط به او نیست، صرف کند.

4- همنشینی با فاسدان و مفسدان

همنشینی با فاسدان و مفسدان و دوری از مجالس عبادت نیز در کلمات معصومین از نشانه­های غافلان شمرده شده است. امام حسن مجتبی (علیه السلام) می‌فرماید: «الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد»[13] غفلت آن است که مسجد را ترک کنی و از مفسد اطاعت نمایی.

 

عوامل و اسباب غفلت

تمام تعالیم دینی و وظایفی که خدای متعال برای انسان تعیین فرموده است، همه به نحوی غفلت‌زدا هستند و باعث می‌شوند که انسان از عواملی که موجب غفلت می‌شود رها گردد، تا بتواند در مسیر صحیح قرار گیرد.

علمای اخلاق و معارف دینی، بحث‌های وسیع و مفصلی درباره «غفلت» در نوشته‌های خود انجام داده­اند و از عواملی که سبب غفلت در انسان می‌شود، بحث نموده‌اند، در اینجا به ذکر عواملی چند می‌پردازیم:

1- توجّه به مظاهر زندگی مادی

قرآن کریم می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»[14]؛ ای اهل ایمان! مبادا مال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل کند.

کلمه «تلهی» از مصدر «الهاء» گرفته شده، و این کلمه به معنای مشغول و سرگرم شدن به کاری و غفلت از کاری دیگر است، و منظور از «الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا» این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل کند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی باز می‌دارد هم چنان که فرمود: «المالُ وَ البَنُونَ زيِنَة الحیاةِ الدُّنیا» و اشتغال به این زینت دل را پر می‌کند، و دیگر جایی برای ذکر خدا و یاد او باقی نمی‌ماند.[15]

خداوند در جائی دیگر از قرآن کریم می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهَِا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُون‏»[16]

آنها که ایمان به ملاقات ما (در قیامت) ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آن‌ها که از آیات ما غافلند (همه) آنها جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام می‌دادند!

 

امیرالمؤمنین می‌فرماید: «إنَّ الدُّنيا خَدَّاعةٌ صَرَّاعَةٌ مَکَّارةٌ غَرارَّةٌ سَحَّارَةٌ»[17]  دنيا «صَرَّاعَةٌ» است، یعنی کلاه سرت می‌گذارد «مَکَّارَةٌ» است؛ یعنی تو را فریب می‌دهد، «غَرَّارَةٌ» است؛ یعنی تو را به غرور وامی‌دارد و «سَحَّارَةٌ» است؛ یعنی تو را سحر و جادو می‌کند.

2- غرق شدن در نعمت­ها

قرآن کریم از قول مشرکان در روز قیامت که خداوند را مسئول غفلت و تباهی خود و پدارنشان می­دانند، می‌فرماید: « ... ولکن متعتهم و آبائهم حتی نسوا الذکر»[18]؛ «لکن تو این کافران و پدرانشان را متمتع به دنیا و نعمت‌های دنیا گردانیدی تا آنکه از فرط سرگرمی به دنیای فانی، ذکر و قرآن تو را فراموش کردند.»

امّا باید توجّه داشت که صرف برخورداری از نعمت­های الهی نمی­تواند سبب انحراف شخصی شود، چراکه مؤمنین نیز از نعمنت­های خداوند استفاده می­کنند ولی آنچه سبب گمراهی مشرکان شده، غرق شدن در این نعمت­ها و فراموشی صاحب نعمت است. در حقیقت، «خداوند نعمت‌های خود را بر تمام موجودات پخش کرد، حتی آنها از منحرفان دریغ نمی‌دارد، امّا خطر در جایی است که این نعمت­ها سبب فراموشی خدا شود، نه این که مال، مطلقاً بد و خطرناک باشد.»[19]

3- جهل و نادانی

خداوند در سوره اعراف می­فرمايد: «وَلقََدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَـٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» [20]ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل‌ها (و عقل‌هایی) دارند که با آن چیزی درک نمی‌کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شوند. آنها همچون چهارپایانند، بلکه بدترند. آنها همان غافلانند.

«غفلت» و بی‌خبری سرچشمه‌های زیادی دارد که نخستین عامل آن، جهل و ناآگاهی است. عدم شناخت مقام پروردگار، بی‌توجهی به مسأله قیامت، ناآگاهی نسبت به بی‌اعتباری مال و مقام و ثروت دنیا، بی‌خبری از وسوسه‌های شیطان، از مهمترین عوامل غفلت است.

امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این زمینه می‌فرمایند: «ان من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد»[21]، کسی که وضع روزگار ( و بی‌اعتباری دنیا) را بداند از آمادگی برای سفر آخرت غافل نمی‌‌شود.» جهل به هر یک از این امور، سبب افتادن در گرداب «غفلت» و گرفتار شدن در عواب شوم آن است.

4- تکبر و غرور

کبر و غرور از مهم‌ترین عوامل غفلت است، زیرا انسان مغرور، فقط خود و موفقیّت­های خود را می‌بیند و به برتریهای خود می‌بالد و دلخوش است و همین امر، سبب غفلت او از خدا و صاحب این نعمت‌ها می‌گردد. و همین غفلت و بی‌توجهی، عامل مؤثری برای شکست او خواهد شد.

بسیار انسانهای مغرور در طول تاریخ دیده شده‌اند که بر اثر غرور، در دام غفلت گرفتار شده و نتوانسته‌اند در برابر دشمنان مقاومت کنند، از این رو ضربات دشمن، آنها را از پای درآورده است.

به طور مثال، سلامت جسم و جان اگر چه یکی از نعمتهای الهی است، ولی چنانچه انسان کم ظرفیت باشد و به قوت بازو و سلامت خود مغرور شود، یکی از عوامل غفلت شمرده می‌شود. به همین دلیل از الطاف خفیّه الهی است که گهگاه عافیت و سلامت را از انسان می‌گیرد و او را به درد و رنج بیماری مبتلا می‌سازد تا پرده‌های «غفلت» از برابر چشم‌های او کنار رود و واقعیت‌ها را با چشم دل ببیند و آمادگی عکس العمل مناسب در برابر آنها را پیدا کند.

رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) در حدیثی در باره‌ی آثار و برکات بیماری به سلمان فارسی در هنگام عیادتش فرمودند: «در موقع بیماری نعمت‌هایی نصیب تو می‌شود، از جمله اینکه تو به یاد خدا می‌افتی و پرده‌های غفلت کنار می‌رود و به همین جهت دعای تو به اجابت می‌رسد.[22]

5. آرزوهای دراز

از دیگر عوامل «غفلت» آمال و آرزوهای دراز و دست نیافتنی است، چرا که همه فکر و تلاش انسان را به خود مشغول ساخته و از سایر امور غافل می‌سازد.

علی (علیه السلام) در خطبه معروف به دیباج می‌فرماید:

«واعلموا عبادالله ان الأمل یذهب العقل و یکذب الوعد و یحب علی الغفلة و یورث الحسرة»[23] بدانید ای بندگان خدا! آرزوهای دراز، عقل انسان را می‌برد و وعده قیامت را دروغ می‌شمارد و انسان را بر غفلت ترغیب می‌کند و سرانجام، حسرت به بار می‌آورد.

6- فراموش کردن خدا

«ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون»[24] و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کرده‌اند و او (نیز) آنان را دچار خود فراموشی کرد، آنان همان بدکاران هستند.

کلمه «نسیان» که مصدر فعل «نسوا» است به معنای زایل شدن صورت معلوم از صفحه خاطر است، البته بعد از آنکه در صفحه خاطر نقش بسته بود.[25]

اصولاً یکی از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خودفراموشی است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهای ذاتی خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشی می‌سپرد، و این مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است، و چنین انسانی تا سرحد یک حیوان درّنده سقوط می‌کند، و همّتش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود. و اینها همه عامل اصلی فسق و فجور بلکه خود این فراموشی بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خداست. لذا در پایان آیه می‌گوید: «آنها فاسقانند»[26]

7- فراموش کردن روز حساب

«ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب»[27]؛ در حقیقت کسانی که از راه خدا به در می‌روند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت.»

برای یک شخص مؤمن تنها ایمان به معاد کافی نیست، باید مدام باید به یاد معاد باشد. در مورد بعضی افراد قرآن می‌فرماید: «لا یُؤمِنُ بیَومِ الحِسابِ»[28] ایمان به معاد ندارد ولی در این آیه بیان می­کند که ایمان وجود دارد ولی شخص معاد را فراموش می‌کند. از اینرو می­توان نتیجه گرفت هوی پرستی و فراموش کردن روز قیامت، خطراتی است که انسان را تهدید می‌کند.[29]

8- همنشینی با دوستان ناباب

«يَاوَيْلَتىَ‏ لَيْتَنىِ لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنىِ  وَ كَانَ الشَّيْطَنُ لِلْانسَنِ خَذُولًا»[30]

ای وای! کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم! او بود که مرا به گمراهی کشانید؛ پس از آن که قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره فروگذارنده انسان است.

9- غفلت از آیات الهی

«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهَِا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُونَ، أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ»[31] کسانی که امید به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته‌ان و کسانی که از آیات ما غافل هستند. آنان به کیفر آنچه به دست می‌آوردند، جایگاهشان آتش است.

نتایج غفلت

غفلت و بی‌خبری از خدا و روز جزا و سرنوشت انسان باعث خسارتهای جبران ناپذیری می‌گردد، که در بیانات معصومین (علیه السلام) اشارت پرمعنایی به آن شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می­کنیم.

1- زندگی سخت و مشقت بار

بی‌شک منشأ هر آفتی که از بیرون دامنگیر انسان می‌شود، عاملی است از درون که غفلت یکی از مهم‌ترین آنهاست و اگر در درون ما اعتقاد و توجه به خدا وجود داشته باشد، آسیبی به ما نمی‌رسد. قرآن کریم، این ارتباط تنگاتنگ را اینگونه بیان می‌کند:

«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً»[32] و هرکس از یاد من روی گردان شود زندگی تنگ و سختی خواهد داشت.

انسان اگر خدا را نشناخته باشد و بی‌ذکر و یاد او بخواهد زندگی کند، این زندگی و دنیا با همه وسعت و بزرگی‌اش، برای او تنگ و غیر قابل تحمل خواهد بود، و مراد از سختی و تنگی زندگی، نداشتن نیست، بلکه بسیاری از سرمایه‌داران به خاطر غفلت، در فشار و تنگنا زندگی می‌کنند. اصولاً تنگی زندگی بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی و نبودن غنای روحی است، به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابود شدن امکانات موجود، و وابستگی بیش از حد به جهان ماده است، و آن کس که ایمان به خدا دارد و دل به ذات پاک او بسته، از همه این نگرانیها در امان است.[33]

2- قساوت قلب

سنگدلی و قساوت قلب نتیجه‌ی دیگر غفلت و دوری از معارف الهی است زیرا، عامل مهم لطافت روح و انعطاف قلب در برابر حق، یاد خداست. هنگامی که ریزش باران رحمت ذکر الهی از سرزمین دل قطع شود، قلب او به صورت بیابان خشک و سوزانی درمی‌آید که پر از سنگلاخ است. همان گونه که امام باقر (علیه السلام) فرموده‌اند: «ایاک و الغفلة ففیها تکون قساوة القلب»[34] از غفلت بپرهیز که مایه سنگدلی است.

3- هم­نشین شدن با شیطان

«وَ مَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ»[35] و هرکس از یاد خدا روی گردان شود، شیطان را به سراغ او می‌فرستیم پس همواره قرین اوست!

بدیهی است که غفلت از یاد خدا، فرو رفتن در لذات مادی، و دلباختن به ظواهر فریبنده دنیا موجب می‌گردد که شیطان بر انسان سلطه پیدا کند و همواره‌ قرین و همراه او باشد. و این همراهی و دوستی، تا قیامت با او خواهد بود.

«حَتىَّ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَالَيْتَ بَيْنىِ وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَينْ‏ِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»[36] تا زمانی که نزد ما حاضر شود می‌گوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بدهمنشینی هستی تو!

از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیاپرستانی بود که همه چیز را بر معیارهای مادی ارزیابی می‌کنند، در آیات مورد بحث از یکی از آثار مرگبار دلبستگی به دنیا که بیگانگی از خدا است سخن می‌گوید می‌فرماید: «هر کس از یاد خدا روگردان شود شیطانی را به سراغ او می‌فرستیم، و همواره با او قرین خواهد بود.» «وَ مَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ»

آری غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب می‌شود که شیطانی بر انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشد.[37]

4- غفلت و دوری از خدا

غفلت، آمادگی لقای پروردگار و گام نهادن در بساط قرب او را از انسان می‌گیرد، زیرا وصول به این مقام والا، جز در سایه معرفت و آگاهی امکانپذیر نیست. در یکی از مناجاتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار نقل کرده است به این موضوع اشاره شده است: «الهی ان انامتنی الغفلة عن الاستعداد للقائک فقد نبهتنی المعرفة بکرم آلائک»[38] پروردگار من! اگر غفلت مرا به خواب فرو برده و استعداد لقای تو را از من گرفته، شناخت کرم نعمتهایت مرا از این خواب غفلت بیدار ساخته است.

این جمله، بخشی از مناجات معروف «شعبانیه» است که طبق گفته مرحوم مجلسی مناجاتی است که علی (علیه السلام) و امامان معصوم (علیه السلام) در ماه شعبان با آن، با خدا راز و نیاز می‌کردند.

5- مرگ قلب و جان

غفلت از یاد خدا، قلب و جان انسان را می‌میراند، یعنی، پس از قساوت و سنگدلی، مرگ قلب فرا می‌رسد، به گونه‌ای که دیگر هیچ موعظه و اندرزی در آن اثر نمی‌کند. و گوئی مرده و در این حال، راه بازگشت و توبه نیز به روی او بسته گشته و هرگونه امیدی برای سعادت او از بین می‌رود.

امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) می‌فرماید:

«من غلبت علیه الغفلة مات قلبه»[39]کسی که غفلت بر او چیره شود، قلبش می‌میرد.

در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است:

«بینکم و بین الموعظة حجاب من الغفلة و الغرة»[40] میان شما و موعظه و اندرز، حجابی از غفلت و غرور است.

و نیز فرمود:

«دوام الغفلة یعمی البصیرة»[41] استمرار و دوان غفلت و بی‌خبری دیده بصیرت آدمی را کور می‌کند.

6- نابودی و فساد اعمال

غفلت موجب فساد اعمال انسان می‌شود. افراد غافل و بی‌خبر به سراغ اعمال صالح کمتر می‌روند و اگر بروند دیگر «غفلت» اجازه نمی‌دهد که اعمال خالص با حضور قلب و با تمام شرایط و اجزاء برای خدا انجام دهند. از این رو، امیرالمؤمنان علی (علیه السلام)، فرموده‌اند:

«ایاک و الغفلة و الاغترار بالمهلة فان الغفلة تفسد الاعمال»[42]، از غفلت و غرور ناشی از مهلت و فرصت داده شده بپرهیز زیرا غفلت، اعمال آدمی را فاسد می‌کند.

این  احتمال نیز در تفسیر این حدیث وجود دارد که منظور، فساد اعمال گذشته انسان به خاطر غفلتهای آینده است، زیرا غفلت موجب گناه است و گناه موجب حبط اعمال می‌باشد.

و در نهج البلاغه می‌فرماید:

«من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر.»[43] هر آن کس مراقب نفس خویش بود سود برد، و هر کس غفلت ورزید زیانکار شد.

7- غفلت و هلاکت انسان

غفلت سبب هلاکت در دنیا و آخرت است، چرا که انسان را از خیرات و مصالح خود بی‌خبر می‌سازد و با این بی‌خبری، فرصتها را از دست داده، امکانات را ضایع کرده و استعدادهای خویش را بر باد می‌دهد.

امام علی (علیه السلام) فرمود:

«من طالت غفلته تعجلت هلکته»[44] کسی که غفلتش طولانی شود، هلاکت او به سرعت فرا می‌رسد.

و در حدیث المعراج خطاب به حضرت ختمی مرتبت آمده است: «یا أحمد، إجعل همک هما واحدا، فاجعل لسانک لسانا واحدا، واجعل بدنک حیاً، لا تغفل عنی، من یغفل عنی لا ابالی بأیّ واد هلک»[45] در حدیث معراج آمده است: ای احمد! اندیشه‌ات را یکی گردان و زبانت را یک زبان ساز و بدنت را زنده بدار و از من غافل مباش، هر که از من غافل باشد، اهمیتی ندهم که در کدام وادی هلاک شود.

امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: دریغا بر هر غافلی که عمرش بر ضد او حجت باشد و روزهایش او را به سوی بدبختی کشاند.[46]

و قرآن مجید می‌فرماید: «فَانتَقَمْنَا مِنهُْمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فىِ الْيَمّ‏ِ بِأَنهَُّمْ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا وَ كَانُواْ عَنهَْا غَافِلِين‏»[47] سرانجام از آنها انتقام گرفتیم و آنان را در دریا غرق کردیم، زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.

همچنین امام علی (علیه السلام) فرمودند: «اَلغَفلَة تَکسِبُ الاِغتِرارَ وَتُدنِی مِنَ البَوارِ»[48] غفلت فریب خوردن را کسب می‌کند و هلاکت را نزدیک می‌سازد.

8- زوال آرامش روحی و روانی

در بحث قبل اشاره شد که ذکر و یاد خدا آرامش و سکینه در انسان ایجاد می‌کند. «الا بذکر الله تطمئن القلوب»[49] با یاد خدا دلها آرامش می‌یابد. مفهوم این آیه‌ی شریفه این خواهد شد هرکه از یاد خدا دوری جوید، دچار اضطراب و افسردگی روانی می شود و آرامش و ثبات روحی خود را در زندگی از دست می­دهد.

9- عذاب جهنم در آخرت

آیاتی زیادی از قرآن کریم حاوی این نکته است که جایگاه نهایی کسانی که از یاد خداوند غفلت می­ورند عذاب الهی و آتش دوزخ است که از جمله‌ی آنها موارد زیر می­باشد.

«وَ مَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا»[50] و هر کس از یاد خدای خود اعراض کند خداوند به عذابی بسیار سخت معدّبش می‌گرداند.

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الجِْنّ‏ِ وَ الْانسِ  لهَُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بهَِا وَ لهَُمْ أَعْينُ‏ٌ لَّا يُبْصِرُونَ بهَِا وَ لهَُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بهَِا  أُوْلَئكَ كاَلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ  أُوْلَئكَ هُمُ الْغَافِلُون‏»[51] به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل‌ها (عقل‌ها)یی دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند و) نمی‌فهمند و چشمانی که با آن نمی‌بینند و گوشهایی که با آن نمی‌شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهند!)

«وَ اقْترََبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شَاخِصَةٌ أَبْصَرُ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فىِ غَفْلَةٍ مِّنْ هَاذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِين‏»[52] و وعده حق (قیامت) نزدیک می‌شود، در آن هنگام چشمهای کافران از وحشت، از حرکت باز می‌ماند، (می‌گویند) ای وای! بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم، بلکه ما ستمکار بودیم!

را‌ه‌های زدودن غفلت

برای زدودن اثرات زیانبار «غفلت» و خارج شدن از سلک غافلین در آیات و روایات نکات و موارد مهمّی اشاره شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می­کنیم.

1- مداومت بر ذکر خدا

یکی عامل مؤثر برای زدودن آثار «غفلت» استمرار و دوام ذکر است، زیرا، یاد خدا دل را بیدار می‌کند، روح را صفا می‌بخشد و چشم بصیرت را بینا می‌سازد و در پرتوی آن، انسان، حق را حق می‌بیند و باطل را باطل و قادر به تشخیص سعادت و دوست و دشمن خود می‌شود.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «بدوام ذکر الله تنجاب الغفلة، با استمرار یاد خدا، آثار غفلت زدوده می‌شود.[53] ذکر قوت و آرامش روح است و میزان آرامش هر کس متناسب با توجه او به خداست.

هر عبادتی، حد و نصابی دارد ولی یاد خدا در دل و نام خدا بر لب، حدی ندارد: «یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا»[54]

کتاب و سنت برای غفلت زدایی از انسان، اذکاری را به عنوان ادعیه و عبادات، مشخص کرده‌اند تا انسان، هنگام صبح، ظهر، شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پس از آن، هنگام مشاهده مرده یا بیمار یا بعد از بهبودی از بیماری و در روزهای هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینی و مانند آن، ذکری مناسب بگوید. به ما دستور داده شده است که در کنار سفره برای هر یک از انواع غذا «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوییم و اگر موفق نشدیم، در طلیعه امر بگوییم: «بسم الله من اوله الی آخره» چون ذکر خدا حسنه است و هر کس در این راه مجاهده کند و قدمی بردارد پاداش مضاعف دارد. از اینرو در قرآن کریم آمده است «من جاء بالحسنة فله خیر منها»[55] و نیز در جای دیگر خداوند می­فرماید: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها»[56]

2- ممارست بر فکر کردن

از جمله راه‌هایی که ما از قرآن استفاده می‌کنیم این است که انسان تمرین کند و خود را عادت دهد به فکرکردن. برنامه‌ای داشته باشد برای اینکه مقداری از وقتش را برای فکر کردن صرف کند. در این زمینه آن قدر تشویق شده که یک ساعت فکر کردن مساوی با یک یا شصت سال عبادت تلقی شده است. آن که درباره چه چیزی باید فکرکنیم، در آیات آخر سوره آل عمران آمده است: « وَ يَتَفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلا»[57]؛ «والذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم»[58]

انسان دایم در حال تغییر است؛ ممکن است صبح مؤمن باشد، شب کافر شود و بالعکس؛ بخصوص در آخر الزمان بر طبق روایات پیش بینی شده است که «اِنَّ العبدَ یُصبح مؤمنا و یُمسی کافرا و یصبحُ کافرا و یمسی مؤمنا»[59]، صبح انسان مؤمن است، شب کافر است و صبح کافر است، شب مؤمن. بنابراین، باید این یاد و این فکر را تکرار کرد و ادامه داد تا در هر لحظه انسان از آفات غفلت و وسوسه‌های شیطانی محفوظ بماند، و گرنه هر وقت مبتلا به غفلت شد، شیطان به سراغش می‌آید.

هرگاه انسان به کارهای خوب و آثار مثبت آن و همچنین به کارهای بد و نتایج سوء آن بیندیشد، امواج ظلمانی «غفلت» از روح و جانش دور می‌شود. روزی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) خطاب به ابوذر فرمودند: «تصمیم به کارهای نیک بگیر، هرچند توفیق عمل به آن برای تو حاصل نشود تا در زمره غافلان نوشته نشوی.»

فکر مرگ و پایان زندگی از جمله افکاری است که در زدودن زنگار «غفلت» از آینه روح آدمی بسیار مؤثر است، مخصوصاً اگر هنگام عبور از آرامگاه مردگان باشد. این فکر و اندیشه به یقین جلوی سرچشمه‌های اصلی «غفلت» را که هوا پرستی و خودخواهی و فزون طلبی است، می‌گیرد.

وقتی می­اندیشیم می­بینیم که این زندگی دنیا، که معمولاً هفتاد، هشتاد سال بیشتر طول نمی‌کشد، تمام حیات انسانی نیست، بلکه بخش کوچکی از حیات انسان است؛ بخش اعظمش پس از مرگ است و در عالم قیامت، پس زندگی ما منحصر به دنیا نیست، آخرتی دارد. حال که توجه پیدا کردیم، آیا این دو مساوی‌اند؟ یک بخش زندگی ما هفتاد، هشتاد سال است. پس از این مدت هم عالم آخرت است. حال چه نسبتی بین این دو هست؟ قرآن، خودش راهنمایی کرده است که این گونه فکر کنید و فرموده: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا و الاخرةُ خیرٌ و اَبقی» شما به حسب طبع مادی و حیوانی‌تان همین زندگی دنیا را ترجیح می‌دهید، در صورتی که اشتباه می‌کنید. شما باید عالم آخرت را ترجیح بدهید. جایی که بین این دو تعارض است وقتی با هم جمع نمی‌شوند یا باید دنیا را بگیرید، یا آخرت را. اما قرآن می‌فرماید: آخرت بهتر است.[60]

3- نماز با حضور قلب

ادای نماز در وقت مقرر و با حضور قلب و توجه به محتوای راز و نیاز و مناجات با خدا، قلب را صیقل داده و زنگار «غفلت» را از آینه روح می‌زداید.

طبیعت زندگی دنیا، غفلت‌زا است که گاهی انسان را چنان به خود مشغول می‌سازد که همه چیز را فراموش می‌کند، حتی، خویشتن خویش را. نماز، فرصت بسیار خوبی برای بازنگری در اعمال و بازیافتن خویشتن خویش و نجات از چنگال اهریمن «غفلت» است.

امام باقر (علیه السلام) در این  رابطه می‌فرمایند: «ایّما مؤمن حافظ علی الصلوات المفروضة فصلاها لوقتها فلیس هذا من الغافلین»[61] (اگر) هر فرد با ایمانی، نمازهای واجب را به موقع و به طور صحیح انجام دهد، از غافلان نخواهد بود.»

4- ترک مجالس غافلین

بسیاری از محلها به طور طبیعی غفلت زاست. مجالس غافلین و بطالین (بیهوده کاران)، جلسات لهو لعب، خانه‌های پر زرق و برق و اشرافی، انسان را به سوی «غفلت» می‌کشاند، حتی بسیاری از شهرها در دنیای امروز، مبدل به کانون «غفلت» و فساد شده است.

یکی از راه‌های رهایی از چنگال «غفلت» ترک شرکت در این گونه جلسات و اماکن و هجرت از شهرهای آلوده به فساد است، در غیر این صورت، رهایی از دیو «غفلت» بسیار مشکل است.

امام سجاد (علیه السلام) در دعای ابوحمزه، به هنگام مناجات با خدا در بیان یکی از عوامل سلب توفیق، عرض می‌کنند: «او لعلک رأیتنی آلف مجالس البطالین فبینی و بینهم خلیتنی» شاید مرا علاقه‌مند به مجالس غافلین دیدی و مرا در میان آنها رها ساختی.[62]

این سخن را با حدیثی از امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) پایان می‌دهیم: «إحذر منازل الغفلة و الجفاء و قلة الأعوان علی طاعة الله»[63] از منزلگاه­های «غفلت» و خشونت و جایی که یار و مددکاری بر اطاعت خدا ندارید، بپرهیز.

5- یاد نعمت‌ها و نعمت‌دهنده

«وَ اَلَو استقاموا علی الطريقة لاسقیناهم ماءً غدقاً. لنفتنهم فیه و من یعرض عن ذکری ربه یسلکه عذابا صعدا»[64] و اگر مردم در راه درست، پایداری ورزند، قطعاً آب گوارایی (علم، رحمت و رزق) به ایشان می‌نوشانیم تا به آن نعمت، آنها را بیازماییم و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، خدا، او را به عذابی سخت درآورد.

6- مراقبه و مواظبت بر اعمال

انسان باید اولاً مواظب جلسات، خواندنیها، شنیدنیها، خوردنیها و پوشیدنیهای خود باشد؛ مواظب باشد چه سخنی را می‌شنود و چه می‌گوید، دقت کند که در کنار سفره غذای حلال می‌نشیند یا حرام. لباسی را که بر تن می‌کند باید گذشته از حلال بودن، لباس شهرت نباشد. گاهی شخصی لباسی می‌پوشد تا مشهور شود و هنگامی که از کوس و برزش می‌گذرد، لباسش جلب توجه کند. این نشان می‌دهد که او گرفتار خود بینی است.

اگر انسان، مواظب جلسات علمی خود باشد و سخنی جز برای رضای خدا و به سود جامعه اسلامی نگوید، به تدریج زمینه فراهم می‌شود تا به یاد خدا دل ببندد. وقتی به یاد خدا دل بست، به آسانی خاطره‌های خوب در ذهنش ترسیم می‌شود. از این رو قرآن کریم، ذکر خدا را برای غفلت زدایی و قرب به حق به ما می‌آموزد.[65]

نتیجه

در این تحقیق به این نتیجه رسیدیم که غفلت به معنای سهو و غایب شدن چیزی از ذهن، و بی‌خبری و توجه نداشتن از واقعیتهای فعلی و گذشته می‌باشد. غفلت دارای نشانه‌های است که از جمله‌ی آنها سهو و نسیان، پند نگرفتن از حوادث دنیا، صرف کردن عمر به بیهودگی و همنشینی با فاسدان و مفسدان می­باشد. همچنین از مهمترین عواملی که باعث ایجاد غفلت در انسان می­شود می­توان به دلبستگی به مظاهر زندگی مادی، تکبر و غرور، مستی و بی‌خبری، ثروت و مال اندوزی، عافیت و سلامتی، آرزوهای دراز، فراموش کردن خدا، عدم ایمان، فراموش روز حساب همنشینی با دوستان ناباب اشاره کرد.

منابع

1-             ابن منظور، محمد، لسان العرب، دارصادر، 1414ق، چاپ سوم.

2-             آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، انتشارات دفتر تبلیغات قم، 1361.

3-             اصفهانی، راغب، المفردات فی الفاظ القرآن، طلیعه نور، 1429.

4-             برقی، احمد خالد، محاسن، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1371.

5-             ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مکتب الاعلام الاسلامی، 1362.

6-             شیخ صدوق، توحید صدوق، مکتب الاعلام الاسلامی، 1375.

7-             شیخ الصدوق، خصال الصدوق، مکتب الاعلام الاسلامی، 1403.

8-             شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413.

9-                   شیخ طوسی، امالی، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414.

10-              طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر تبلیغات اسلامی جامعه مدرسین، 1417.

11-              فراهیدی، خلیل احمد، کتاب العین، سازمان حج و اوقاف و امور خیریه‌ی، 1384.

12-              قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1414.

13-              کلینی، فروع کافی، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1365.

14-              مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1414.

15-              موسوی همدانی، محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، 1374.

16-        مصباح یزدی، محمد تقی، مجله معرفت، شماره 78.

17-        مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، نشر کتاب، تهران، 1360.

18-        محدث نوری، مستدرک وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، 1408.

19-        مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374.

20-        مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، مدرسه‌ی امام علی بن ابیطالب، 1387.

21-        شریف رضی، نهج البلاغه، دارالحدیث، 1384.

 



[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص498-499.

[2]. فراهیدی، خلیل احمد، کتاب العین، ج4، ص420.

[3]. اصفهانی، راغب، المفردات فی الفاظ القرآن، ص609.

[4]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص317.

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ص313.

[6]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج1، ص122.

[7]. الشیخ الصدوق، خصال الصدوق، ص138.

[8]. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ص31.

[9]. شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار حکمت.

[10]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395.

[11]. آمدی، عبدالواحد، شرح غررالحکم، ج4، ص585.

[12]. همان.

[13]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص115.

[14]. منافقون/9.

[15]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج19، ص490.

[16]. یونس/7.

[17]. شیخ طوسی، امالی، ص652.

[18]. فرقان/18.

[19]. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج8، ص23.

[20] - اعراف/ 179

[21]. ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج3، حدیث 15189.

[22]. مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص60.

[23]. مجلسی، همان، ج74، ص293.

[24]. حشر/ 19.

[25]. محمد باقر، موسوی همدانی، ترجمه المیزان، ج19، ص378.

[26]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج5، ص150.

[27]. ص/ 26.

[28] - غافر/27

[29]. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج10، ص99.

[30]. فرقان/28-29.

[31]. یونس/ 7-8.

[32]. طه/ 124.

[33]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج13، ص3281.

[34]. محدث نوری، مستدرک وسائل الشیعه، ج12، 94.

[35]. زخرف/36.

[36]. زخرف/38.

[37]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج21، ص65.

[38]. مناجات شعبانیه.

[39]. همان، ج5، ص293.

[40]. آمدی، همان، ج3، ص268.

[41]. همان.

[42]. همان، ج2، ص213.

[43]. نهج البلاغه، حکمت 208.

[44]. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، خبر 8318.

[45]. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج77، ص29.

[46]. شریف رضی، نهج البلاغه، خ64.

[47]. اعراف/136.

[48]. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص266.

[49]. رعد/28.

[50]. جن/17.

[51]. اعراف:179.

[52]. انبیاء/97.

[53]. کلینی، فروع کافی، ج3، ص270.

[54]. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج7، ص296.

[55]. نمل:89.

[56]. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج2، ص211.

[57]. آل عمران/191.

[58]. کلینی، اصول کافی، ج2، ص417.

[59]. بحارالانوار، ج74، ص237.

[60]. خلاصه مقاله، مصباح یزدی، محمد تقی، مجله معرفت، شماره 78.

[61]. کافی، ج3، ص270.

[62]. دعاء ابوحمزه الثمانی.

[63]. ری شهری، محمدی، میزان الحکمه، حدیث 15147.

[64]. جن/ 16-17.

[65]. همان.