مریم
بانو
نمونههایی از
«تواضع» در سیرهی
بزرگان
1- حضرت آية
الله بروجردی رضوانالله تعالی علیه
2-
علامهی بزرگوار سید محمد حسین
طباطبائی(ره)
6- آیت الله
جوادی آملی حفظه الله
7- آیت الله
مصباح یزدی حفظه الله
8- آیت الله
حسن زادهی آملی حفظه
الله
«تواضع» یکی از صفات
حسنهی اخلاقی و به معنای آن است که
انسان خود را نه تنها بالاتر از دیگران نبیند؛ بلکه دیگران را بهتر از خود بدان و
به جایگاهی که در آن قرار داد راضی باشد. گاهی اوقات «تواضع» با اظهار خفّت و خواری
اشتباه گرفته میشود و هرگونه تواضعی به هر شکلی اخلاقی شمرده میشود در
حالیکه آیات و راوایات ملاکاتی را برای تواضع اخلاقی مطرح کردهاند که
آنرا از اظهار زبونی که مردود است، جدا میسازد. در این نوشتار سعی شده است تا
با بر شمردن نمونههای از تواضع اخلاقی در سیرهی برخی بزرگان معاصر خدمتی را در جهت شناسای
تواضع ممدوح و مورد عنایات روایات واخلاقی اسلامی ارائه دهد.
خداوند در قرآن کریم
هدف بعثت انبیاء را تزکیه و تعلیم مردم معرّفی کرده[1]
و پیامبرعظیم الشأن اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم نیز هدف از رسالت خود را
تمیم مکارم اخلاق دانسته است. لذا میتوان نتیجه گرفت که سعادت حقیقی انسان در
گرو تخلّق به فضیلتهای انسانی و پاک نمودن نفس از رذیلتهای اخلاقی است.
از جمله صفات برجستهی اخلاقی صفت
«تواضع» است. «تواضع» در رشد و تعالی روحی انسان نقش به سزائی دارد و وی را از
فروغلطیدن در دام غرور که یکی از پرتگاههای مسیر نیل انسان به کمال است، نگه
میدارد. زندگی علماء بزرگ و مفاخر اسلام، گویای این مطلب است که شیطان هیچگاه
نتوانسته است ایشان را از طریق بالیدن به علم و دانش خودا فریب داده و آنها دچار
غرور علمی کند و از این جهت مطالعهی زندگان و نحوهی سلوک این بزرگان میتوان الگوی مناسبی
برای طالبین علم و کمال باشد تا در هیچ شرائطی از دایرهی تواضع خارج نشده و در این دام شیطاانی
گرفتار نیایند.
نوشتار کنونی به
ارائهی نمونههایی از «تواضع» در سیرهی عملی برخی از بزرگان پرداخته است و امید
دارد تا با انعکاس بخشی از سیرهی عملی این نمونههای علم و عمل، در
ترویج این صفت حسنهی در جامعهی
علمی ما سهمی هر چند کوچک داشته
باشد.
تواضع در لغت به معنای
«تذّلل» آمده است و در مقابل «تکبّر» قرار دارد.[2]
و در اصطلاح، عبارت است از اینکه انسان خود را نه تنها بالاتر از دیگران نبیند بلکه
دیگران را بهتر از خود بداند.[3]
به عبارت دیگر «تواضع» این است که انسان از مقام و جایگاهی که درآن قرار دارد راضی
باشد؛ ولی در عین حال در دید خود، خود را پایینتر از آن مقام قرار دهد. از اینرو «تواضع» غیر از خوار
جلوه دادن خود است که در روایات ما به شدّت از آن منع شده
است.
با این توضیح راه
شناختن مرز «تواضع» و تمییز آن از خفّت و خواری کدام است؟ خداوند در قرآن کریم در
وصف بندگان صالح خود به صفاتی اشاره میکند که میتوان از آنها به عنوان
ملاکاتی برای تشخیص «تواضع» اخلاق پی برد. به طور مثال خداوند در سورهی فرقان
میفرماید:
«
وعبادُ الرّحمَن الذينَ يَمشونَ عَلی الاَرضِ هَوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالو
سلاماً و الذين يبيتون لِربّهم سُجدّا و قياماً و الذين يقولونَ ربّنا اصرف عنّا
عذابَ جَهنّم انَّ عذابَها کانَ غَراماً» [4]
ترجمه: «و بندگان خدا کسانی هستند که
در بین مردم با فروتنی و تواضع راه میروند وهنگامی که مورد خطاب عتاب آلود
جاهلین قرار میگیرند، با کلام سالم با آنها سخن میگویند و کسانی که شب را
برای تحصیل رضای خدا در قیام و نماز و سجده سپری میکنند و کسانیکه
میگویند: پروردگارا! عذاب آنرا از ما دور کن که همان عذاب آن گران
است»
خداوند در این آیات به
دو ویژگی کلّی عباد الرحمن اشاره میکند، یکی تواضع ودیگر خداترسی. امّا در
مورد ویژگی اوّل که موضوع بحث ماست، خداوند میفرماید که بندگان صالح اوّلاً هنگام راه رفتن بر روی زمین با نخوت
و تکبّر گام بر نمیدارند و ثانیاً در مقابل خطاب جاهلین بیتفاوت نیستند
بلکه خطاب جاهلانه و همراه با تحقیر ایشان را با قولی سالم از هرگونه رکاکت و زشتی
پاسخ میگویند. در این آیات از سویی خداوند از بندگان صالح خود رفتار متواضعانه
را طلب کرده است و از سوی دیگر به ایشان توصیه کرده که مبادا این رفتار نرم و
متواضعانهی ایشان باعث سکوت در
مقابل گزافهگوییهای غیرمنطقی ایشان گردد. تنها چنین برخورد
حکیمانهای تواضعی عزّت آفرین را به همراه دارد و انسان را در مقابل انظار بالا
میبرد.
همچنین در روایتی از
وجود مقدّس امام صادق علیه السلام نیز به شاخصهها وملاکاتی از تواضع
اخلاقی اشاره شده است. آنحضرت میفرمایند:
«تواضع آن است که در از نشستن در
پایین مجلس راضی باشی و به هرکسی که برخورد کردی، سلام کنی و اینکه مجادله و ستیزه
را ترک کنی؛ اگرچه حق با تو باشد و اینکه تو دوست نداشته باشی که تو را به تقوا
بشناسند.»[5]
دقّت در موارد فوق
نشانگر این مطلب است که پرهیز از خودبرتربینی هستهی مرکزی تواضع ممدوح و اخلاقی را تشکیل
میدهد و هر رفتاری که شائبهی نوعی خودنمایی و اظهار وجود در آن باشد، از لحاظ اخلاقی مردود است و
فعلی ضدّ اخلاق محسوب میشود.
پس از بیان این توضیح
اجمالی در مورد واژهی «تواضع» در
ادامه به بیان نمونههایی این از صفت حسنهی اخلاقی در زندگی و سیرهی عملی برخی از بزرگان معاصر اشاره خواهیم
کرد.
آیت الله عبدالصاحب
مرتضوی لنگرودی دربارهی مراتب تواضع
این مرجع عظیم الشأن جهان تشیّع میگوید: ما بعد از درس استاد اعظم، تا وقتی که
استاد سوار درشکه میشدند، ایشان را مشایعت میکردیم. روزی اتّفاق عجیبی
افتاد. یک مرتبه دیدم همهی مردم به
سمت عقب میآیند و هرکسی شخص جلویی را میگیرد تا زمین نخورد، پرسیدم چه
خبر است؟ گفتند یکی از عوام الناس در بین راه برای بوسیدن پای آقا، روی پای ایشان
افتاده است. آقا از این کار عصابی شدند و فرمودند:
«من به آن مقام نرسیدهام که کسی
پای مرا ببوسد؛ پای معصوم را باید بوسید نه پای مرا! آخر باید بین امام و مأموم،
معصوم و غیرمعصوم فرق باشد»
این را گفتند و با
همین حالت و با ناراحتی راه منزل را در پیش گرفتند.
همچنین مرجع فقید حضرت
آیت الله فاضل لنکرانی(ره) میفرمودند: وقتی که ما به خدمت آیت الله بروجردی
میرفتیم معمولاً دست ایشان را میبوسیدیم. ولی ایشان گاهی اوقات به شدّت
مانع این کار میشدند و برای همیشه این سؤال در ذهن ما بود که چرا استاد بعضی
اوقات با ناراحتی مانع میشوند و گاهی اوقات راحت دستشان را جلو میآورند.
روزی سرّ این قضیّه را فهمیدیم و خیلی هم برای ما آموزنده بود. برای ما معلوم شد که
هر وقت ما به اختیار خودمان خدمت ایشان میرسیم، مانع از بوسیدن دستشان
نمیشوند ولی وقتی ایشان به خاطر کاری ما را احضار میکنند، آنگاه به هیچ
وجه اجازهی این کار را
نمیدهند.
آیت الله سید مصطفی
خوانساری یکی از شاگردان آیت الله بروجردی نیز دربارهی تواضع آیت الله بروجردی(ره) میفرمودند: روزی یکی از شاگردان ایشان
به نام آقا شیخ علی در جلسهی درس
اشکالی را مطرح کرد و از جواب استاد قانع نشده و آنرا رد کرد. حضرت آقای بروجردی از
این کار ناراحت و قدری عصبانی شدند.
بعد از نماز مغرب و
عشاء خدمتکار استاد پیش من آمد و گفت که ایشان خواسته است تا نزد آیت الله بروجردی
بروم. بنده هم نماز عشاء را با عجله تمام کردم و به خدمت ایشان رسیدیم. ایشان به من
فرمودند:
«این چه حالتی بود که از ما صادر شد؟
بک نفر عالم را رنجاندم الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و از ایشان بخواهم که
از من بگذرند و بعد نماز مغرب و عشاء را بخوانم.»
من عرض کردم ایشان تا
دوساعت دیگر به منزل نمیآیند بگذارید به ایشان اطلاع دهم که آقا فردا به خانه
شما میآید. آقا نظر مرا قبول کرد و وقتی که صبح شد بعد از برگشتن از حرم دیدم
حضرت استاد منتظر من هستند و در معیّت ایشان به منزل آقا شیخ علی رفتیم. وقتی وارد
منزل شدیم و ایشان آقا شیخ علی را دید خواست تا دستش را ببوسد ولی ایشان مانع شد.
حضرت استاد با نهایت تواضع فرمودند: «آقا از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و
به شما پرخاش کردم» آقا شیخ علی گفت: شما سرور مسلمین هستید، برخورد شما باعث
افتخار من بود» آقا دوباره تکرار کردند، از من بگذرید! مرا عفو
کنید!
یکی از شاگردان استاد
که مدّت مدیدی در محضر ایشان تلمّذ کرده، پیرامون خصوصیّات اخلاقی ایشان
مینویسد:
علامه خیلی آرام و
متین درس میگفت و هیچگاه داد و فریاد نمیکرد. خیلی زود با افراد انس
میگرفت و صمیمی میشد. به سخن همه گوشم میداد و اظهار محبّت
میکرد. بسیار متواضع، مخلص و خوش اخلاق بود. به کثرت و قلّت شاگردان توجّهی
نمیکرد و گاهی حتّی برای دو سه نفر هم درس میگفت. سخن کسی را قطع
نمیکرد و به سؤالها بدون خودنمایی پاسخ
میگفت.
در جلسات خصوصی معمولاً ساکت و آرام بود
اگر سؤالی میشد، پاسخ میداد و الّا ساکت مینشست و اگر جواب سؤالی را
نمیدانست، بخاطرشکستن نفس خود بلند میگفت. نمیدانم! نمیدانم.
گاهی که به عنوان استاد خطاب میشد، میفرمود:
«این تعبیر [استاد] را دوست ندارم.
ما اینجا گردآمدهایم تا با تعاون و همفکری هم حقایق معارف اسلام را
دریابیم.»
استاد جعفر سبحانی در
مورد ایشان میفرماید:
با اینکه با ایشان انس
بیشتری میداشتیم، یکبار هم به خاطرندارم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم
یادآور شود یا سخنی را بدون اینکه از وی سؤال شود، از پیش خود مطرح
کند.
حجة الإسلام موسوی
همدانی به نقل از استاد خود میگویند:
من بیهواتر از
این فرد کسی راندیدهام؛ با اینکه گنجینهای از معارف و معلومات است،
ولی معذلک در نماز آیت الله میلانی در صف آخر میان مسافران
میایستد.
یکی از علمای حوزهی
علمیّهی قم نقل میکند که در محضرایشان از
تفسیر المیزان تعریف میکردم. علّامه فرمودند تعریف نکن که خوششم میآید و
ممکن است خلوص وقصد قربتم از بین برود.
همچنین یکی از شاگردان
ایشان میگوید:
یکبار من برای بوسیدن
دست ایشان خم شدم امّا استاد دست خود را زیر عبا پنهان کرد و مانع من شد و یک حالت
حیا و خجلتی در ایشان نمایان شد. من گفتم استاد! مگر مولاعلی نفرمودند: «من علّمنی
حرفاً فقد سیّرنی عبداً». در پاسخ فرمودند: بلی مشهور حدیثی است و متنش نیز با
موازین مطابقت دارد. عرض کردم پس شما که این همه کلمات را به ما آموختید و ما را به
کرّات و مرّات بندهی خود ساختید حق
نداریم که از دستهای شما تبرّکی گرفته باشیم؟ استاد با تبسّم ملیحی فرمودند:
ما همه بندگان خدا هستیم.
بدون شک یکی از
نمونههای بارز تواضع و فروتنی اخلاقی را میتوان در شخصیّتی امام راحل
جستجو کرد. این شخصیّت کمنظیر تاریخ تشیّع و جهان اسلام، با آن همه مقام و علم
و عظمت که جهانیان را خیره کرده بود، خود را طلبه میدانست که تنها به وظیفهی
دینی خود عمل کرده است. این مرجع و
زعیم عالیقدر جهان تشیّع که به جرأت میتوان گفت در تاریخ تشیّع و در بین علمای
اسلام بینظیر بود، هیچگاه در اظهار اردات به ساحت علما و مراجع دیگر
کوتاهی نمیکرد و پیوسته در مقابل علما اظهار تواضع مینمود.
زمانیکه ایشان در عراق
در تبعید به سر میبردند پیوسته حضور در جمع علمای نجف را در کنار تشرّف به
عتبات عالیات مایهی افتخار و سعادت
معرّفی میکردند. از جمله در یکی از تلگرفهای ایشان قید شده
است:
«تشرّف حقیر به اعتاب مقدّسه گرچه
فوزی است عظیم، چه از لحاظ زیارت اعتاب مقدّسه ائمّه علیهم السلام و چه از لحاظ
تشرّفی به محضر حضرات مراجع عظام و علمای اعلام و افاضل کرام حوزهی علمیّهی نجف اشرف و کربلای معلّا و دیگر اعتاب
مقدّسه...»
یکی از نزدیکان ایشان
میگوید: هنگامی که ایشان میخواست به پاریس پرواز کند در حالیکه خطر
از هر سو جان ایشان را تهدید و سرنوشت نامعلومی در انتظار ایشان بود، ولی با این
حال به جان خریدن این خطرات را در مقابل موج ایثار و شهادتطلبی مردم ایران
کوچک شمرده و در فرودگان بغداد فرمودند:
«
من از این مرز به آن مرز خواهم رفت، شما وحشت نداشته و دنبال کارهایتان باشید... من
واقعاً از ملّت ایران که این چنین عشق شهادت دارند، خجالت
میکشم».
با پیروزی انقلاب
اسلامی اگرچه شخص ایشان به عنوان رهبر این انقلاب تاریخساز بیشترین سهم را در
به ثمر نشستن آن داشت ولی پیوسته بر نقش مردم در پیروزی انقلاب تأکید میکردند
وهیچگاه اقشار مختلف مردم به ویژه ستمدیدگان و قشر مستضف جامعه را از یاد نبرد و
پیوسته سفارش آنها را به مسئولین کشور مینمود و از آنها میخواستند تا
همانند وی، مردم را ولی نعمت خد بدانند و برای آنها از هیچ خدمتی فروگذار نکنند.
ایشان درنامهای خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در اسفند ماه 1359 اظهار
میدارند:
«اینان بندههای خدا هستند.
اینهایی که دارند در مزرها کشته میشوند و اینهایی که گرفتار اوضاع جنگ و آواره
هستند و در این زمین زیر این چادرها زندگی میکنند. اینها بندههای خدا
هستند. از ما و از من افضلند، چرا ما به فکر اینها نباشیم»
امام خمینی، این
پیرفرزانه که تمام عمر خود را در جهت خدمت به اسلام و پیشبرد اهداف و مقاصد عالی
سپری کرده بود وقتی در مقابل جوانان از جان گذشتهای قرار میگرفت که عازم
جبههها نبرد بودند، چنان احساس کوچکی میکرد که بران نشان دادن اوج احساس
خویش نسبت به ایشان از هیچ
جملهای، فروگذار نمیکرد. تا جایئکه خطاب به آنها میفرمود: «من دست و
پای شما را که دست خدا بالای آن است میبوسم و بر این بوسه افتخار میکنم»
و زماینکه خبر شهادت نوجوانی سیزدهسالهای را به او دادند که با کمال
رشادت جان خود را فدای انقلاب و اسلام کردهبود، به یکباره چنان خود را در
مقابل این ازخودگذشتگی حقیر میبیند که اظهار میدارد که «رهبر من این پسر
سیزده ساله است»
آیت الله جعفر سبحای
در بیان مراتب تواضع و فروتنی آیت الله العظمی خوئی
میفرمایند:
حضرت استاد، بزرگان و
مراجع را بیش از حدّ تکریم میکرد. به خاطر دارم روزی که در مسجدی درس
میگفت، حضرت آیت الله سید محسن حکیم، پس از درس او، در همانجا تدریس
میکرد. استاد پس از فراغت از تدریس به خاطر مباحثهی تلامیذ وسؤالات ایشان کمی در جایگاه تدریس
باقی میماند که ناگهان آیت الله حکیم وارد مسجد شد. وقتی چشم آیت الله خوئی به
ایشان افتاد، با یک دستپاچگی خاصّی کفش و لوازم دیگر خود را برداشت و دست به سینه
ایستاد و معذرت خواست.
حضرت استاد به
مناسبتهای مختلف از شاگردان فاضل خود نام میبرد و مقام و فضل آنان را
میستود. وقتی دانشمندی نوشتهی ارزشمندی را به ایشان هدیه میداد، وی
تشویق و بزرگداشت وی تقریظی بر آن کتاب مینوشت.
ایشان از دوران جوانی
تا پیری که مرجعیّت جهانی یافت، زندگی طلیگی و تواضع خودش را از دست نداد. هر وقت
که وارد مجلسی میشد با صدای بلند به حضّار سلام میکرد و هیچگاه سخنی
اهانت آمیز از وی شنیده نشد. کمک به درماندگان، رفتار مسالمتآمیز با مخالفان،
مهربانی با کودکان، عفو سعهی صدر از
دیگر ویژگیهای ایان شخصیّت کامل بود.[9]
یکی از بستگان آیت
الله غرویان خاطراتی را از ملاقات خود با معظّم له نقل کرده است، که گوشههایی
از آن نمایانگر تواضع و مردمداری ایشان است. در قسمتی از این خاطرات آمده
است:
«روز شنبه 28/ 5/ 74
در مشهد مقدّس توفیقی دست داد تا در معیّت آیت الله غرویان به حضور رهبر معظّم
انقلاب برسم. ایشان وقتی وارد اتاق شده و درجای خود نشستند، از سمت چپ، یک به یک به
افراد توجّه میکرده و خیر مقدم میگفتند و این کار را در مورد همهی افراد که حدود 30 نفر بودند، انجام دادند.
در این میان نسبت به افراد مسنّتر توجّهی ویژهای مبذول داشته و با آنها
احوالپرسی مضاعفی میکردند. در میان جمع پیرهمرد سالخورده و نحیفی به
نام حاج شیخ علی اکبر بود که در بازار سرشور روضهخوانی میکرد و در
همسایگی منزل آقا سکونت داشت. آقا نسبت به ایشان توجّه خاصّی کردند و ایشان را مورد
تفقّد خود قرار دادند.»[10]
یکی از شاگردان استاد
نقل میکند[11]:
«روزی نماز جماعت ظهر
و عصر را در مدرسهی علمیّهی سعادت، به امامت استاد خواندم، بعد از
اینکه نماز را تمام کردم، جلو رفتم و به استاد عرض کردم: آقا! غرض از مزاحمت این
است که اگر ممکن باشد، مرحمتی بفرمایید وفرصتی را معیّن کنید تا به همراه خانواده
از نفس گرم شما و نصیحت و وعظتان بهره گیریم. حضرت استاد پس از بیان اینکه «آقا ما
چیزی برای گفتن نداریم» فرمودند: فردا ساعت 10 صبح مانعی
ندارد.
فردای آنروز به اتّفاق
خانواده، طبق قرار قبلی در وقت مقرّر به محضر ایشان مشرّف شدیم. استاد خودشان درب
را باز کردند و ما را به اتاق نشیمن راهنمایی کردند. منزلی ساده و کوچک و
بیآلایش، امّا پر از سکون و اطمینان که حاکی از طهارت باطن استاد بود. استاد
خودشان در پایین اطاق جلوی در نشستند. با اجازه از ایشان شروع به سخن کردم و پس از
تشکّر از ایشان سؤال کردم که به نظر خودتان، رمز پیروزی و موفقیّت شما به طور کلّی
چه بوده است؟ حضرت استاد پس از اینکه چند دقیقه سر به زیر انداختند لب به سخن گشوده
و فرمودند:
«ما که متأسّفانه به
جائی نرسیدیم ولی آنهائیکه در این راه به جایئ رسیدند، از محبّت خدا و اولیاء خدا
رسیدند.» ایشان همچنین ادامه دادند: « به هر اندازه که علم نصیب ما شد باید شاکرتر
گردیم و اگر خود را برتر از دیگران دیدیم، در حقیقت جهل را انباشتهایم، اگر به
مقدار علم تواضعمان بیشتر شد، این خود علم ظهور کرده است»
آقای محسن غرویان از
شاگردان استاد نقل میکنند که «روزی با استاد درس برهان داشتیم و استاد عبارتی
از کتاب خواندند و بعد بیان کردند که ظاهراً بایستی کلمهی «یؤمن» موجود در عبارت، «لایؤمن» باشد و
الّا به این صورت که نوشته شده نمیتوانم معنا کنم.
بعد از درس، استاد به
اتاق خودشان تشریف بردند و حقیر در این عبارت توجّهی بیشتری کردم و به ذهنم خطور کرد که همین
کلمهی «یؤمن» قابل معناست. خلاصه پس
از چند دقیقه خدمت استاد رسیدم و مطلب خودم را عرض کردم. حضرت استاد فرمودند
بگذارید من هم تأمّلی دوباره داشته باشم. شاید این عبارت معنای شما را برساند. من
از این همه تواضع استاد و در بوتهی امکان قرار دادن معنای محتمل، احساس دیگری
پیدا کردم. روز بعد وقتی استاد برای درس تشریف آوردند، بلافاصله پس از گفتن «بسم
الله الرحمن الرحیم» فرمودند:
«قبل از درس جدید باید بگویم دیروز
بنده عبارتی از کتاب را تغییر داده و گفتم اینطور که نوشته است
نمیتوانم معنا کنم. امّا بعداً یکی از برادران لطف کردند و عبارت را
به همین صورت برای من معنا کردند و من تأمّل کردم و دیدم همینطور است لذا مطلب
دیروز را تصحیح میکنم.»
آنچه برای شاگردان مهم بود، همین درس تواضع
استاد بود.[12]
فروتنی و
سادهزیستی را میتوان از صفات بارز شخصیّت آیت الله حسنزادهی آملی برشمرد. ایشان در سالهای
1345-1346 که در قم برخی از علوم را تدریس مینمود، به دلیل مشکلات مالی، زن و
فرزندان خود را در شهرستان میگذاشت و دریک اتاق کوچک و ساده به کار علمی
میپرداخت و در همین اتاق کوچک توسّط ایشان اصول کافی اعراب گذاری شد و
دههای اثر دیگر به نگارش درآمد. اکنون نیز ایشان همین سادگی و فروتنی را حفظ
کردهاند و با نهایت محبّت و صمیمیّت، افراد گوناگون را به حضور میپذیرند
و به سخنان آنها گوش میدهند و خودشان شخصاً از میهمانها پذیرایی
میکنند.
آیت الله صالحی
مازندرانی در این زمینه میگویند: من شخصیّتهای زیادی را دیدهام و
بزرگان زیادی را درک کردهام ولی کسی را مانند ایشان متواضع و ساده از نظر
زندگی و درعلم فروتن و خاکی ندیدهام»[13]
حضرت استاد اهمیّت
فراوانی را به نگهداشتن احترام استاد و لزوم فروتنی و تواضع در مقابل ایشان قائل
هستند و در این مورد یادآور میشوند:
«بنده حریم استاد را بسیار بسیار حفظ
میکردم و سعی من این بود که در حضور استاد به دیوار تکیّه ندهم و چهارزانو
بنشینم و مواظب بودم تا حرفهای خود را زیاد تکرار نکنم؛ چون و چرا
نمیکردم که مبادا باعث رنجش استاد شود. یک وقتی در محضر آقای قمشهای
نشسته بودم، خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. ایشان برگشتند و به من فرمودند: چرا
اینکار را کردی؟ گفتم: من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم، برای من مباهات است،
چرا اینکار را نکنم»[14]
آیت الله سید رضا
برقعی از بنیاگذاران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چنین نقل میکند. در اوایل پیروزی
انقلاب اسلامی هنگامی که چند جلد از ترجمه و تفسیر نهج البلاغه منتشر شد، روزی به
دفتر رفتم. یکی از نویسندگان آمد و با عصبانیّت شروع به عیبجویی از استاد کرد
و میگفت این شخص کیست؟ و این چه تفسیری است؟ و این لاطائلات چیست؟!. در همین
هنگام استاد جعفری وارد شد. این نویسندهی پرخاشگر استاد را نمیشناخت. و من هم
که از قدرت استاد بر کنترل خود و تقوا و اخلاق خوش ایشان باخبر بودم، به استاد
گفتم: ایشان در مورد مؤلف کتاب ترجمه و شرح نهج البلاغه سخن میگویند. آقای
جعفری با حوصله و دقّت و به سخنان آن شخص گوش داد امّا هرچه بیشتر توجّه کرد چیزی
جز چند ادّعا و تعابیر همچون «این لاطائلات»، « این مزخرفات» و .. درکلام این فرد
عصبانی نیافت. پس از آن از روی تعجّب به خنده افتاد. وقتی همهی سخنان و ناسزاهای این انسان پرخاشگر تمام
شد، رو به او کردم و با دست علامّهی جعفری را نشان دادم و گفتم: ایشان آقای
جعفری صاحب این کتاب است. از شدّت خجالت صورتش سرخ شده و با نهایت شرمندگی بلافاصله
از استاد جعفری روی برگرداند و بدون خداحافظی و هیچ کلامی دوان دوان بیرون رفت.»[15]
قدم اوّل در جهت تخلّق
به اخلاق حسنه و تهذیب نفس، شناخت فضیلت و بازشناختن آن از رذیلت است. مادامیکه
انسان تصوّر صحیح و درستی از آنچه فضیلت است نداشته باشد، قادر نخواهد بود تا در
جهت تحصیل آن قدم بردارد و چه بسا ممکن است در مسیری حرکت کند که وی را به مقاصد
دیگری برساند. صفت اخلاقی «تواضع» نیز از جملهی آن صفتهاست. درک ناصحیح از این صفت
اخلاقی ممکن است انسان را در عمل به آن دچار اشتباه کند و چه بسا عدم توجّه به
حقیقت این صفت اخلاقی که از فروتنی نشأت میگیرد باعث تظاهر شده و انسان را به
انحراف بکشاند. در این میان مراجعه به سیرهی عملی بزرگان و کسانی حائز مراتب بالائی از
این کمال اخلاقی میباشند در بازشناخت موارد پذیرفتهی شدهی این صفت اخلاقی بسیار سودمند است.
1- قرآن
کریم
2- طریحی،
فرید الدین مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ3: 1378.
3- محمدی
گیلانی، محمد، درسهای اخلاق اسلامی، تهران: نشر سایه، 1378.
4- نراقی،
مهدی، جامع السعادات، قم: انتشارات دارالتفسیر، 1376.
5- علی
آبادی، محمد، الگوی زعامت، انتشارات لاهیجی، 1379.
6- لقمانی،
احمد، علامهی طباطبائی( میزان
معرفت)،قم: مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.
7- جمعی از
پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم: سازمان تبلیغات اسلامی،
1372.
8- غرویان،
محسن، در محضر بزرگان، قم: دفتر نشر نوید اسلام، 1376.
9- مختاری،
رضا، سیماری فررزانگان، قم: مرکز انتشارات دفتر تیلیغات اسلامی، چ3:
1369.
[1] -« هو الذی بعث فی الأمیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و
یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه» جمعه/2
[2] - طریحی، مجمع البحرین، ج2، مادّۀ
«وضع»
[3] - محمدی گیلانی، محمد، درسهای اخلاق اسلامی، ص
356
[4] - فرقان/ 63-65
[5] - نراقی، مهدی جامع السعادات، ج2، ص356
[6] - نقل از کتاب، الگوی زعامت، ص178
[7] - بر گرفته از از کتاب علامۀ طباطبائی (میزان معرفت)،
ص54
[8] - برگفته از کتاب سیمای فرزانگان،
صص285-287
[9] - گلشن ابرار، صص236-237
[10] - محسن، غرویان، در محضر برزگان، ص179
[11] - همان، ص30
[12] - همان، ص121
[13] - جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج3،
ص535
[14] - همان، ص
[15] - گلشن ابرار، ج3،
ص520