3- زن، شخص
گرانبها و داراي نقش
مباني شخصيت زن
از ديدگاه اسلام
ب) بهرهمندي
از ارزشهاي انساني و کمالات معنوی
ب) برخی زنان
نمونه از منظر قرآن کريم
الف) ارتباط عاطفی بين پدر و دختران
قرآن
کريم زن را نه موجود درجه دو بلکه زن و مرد را آفريده شده از يک نفس واحد مي داند و
او را همانند مرد واجد تمامی استعداد
روحی برای تکامل و پيشرفت معنوی معرفی می کند. علاوه بر برخورداری از استعدادهای
معنوی، دين اسلام بر مشارکتهای اجتماعی زنان نيز صحّه گذاشته و به آنها اجازه
داده است تا با حفظ حريم عفت و پاکدامنی در تعيين سرنوشت مشترک اجتماعی خويش ايفای
نقش کنند. با مراجعه به قرآن کريم به نام زنان نمونه ای برمیخوريم که خداوند
جهت الگوسازی و معرّفی زن نمونه از آنها نام برده و سرگذشت آنها را نقل کرده است تا
ضمن ارائه مصاديقی عينی الگوی مناسبی را نيز در اختيار زنان مسلمان قرار
دهد.
زن
در فرهنگ سازي جوامع بشري تأثير بسزايي داشته و دارد. بر اين اساس همواره مورد
گفتگوي انديشمندان جهان بود و در اين راستا پژوهشگران مسلمان نيز در عرصههاي
گوناگون علمي و ديني به آن پرداختند.
اسلام در هر شرايطي بر آگاهي، بيداري، آزادگي، انتخاب و خلاقيت زن، تأکيد
ميورزد و هرگونه نگاه ابزاري به زن را به نحو تفريطي و يا افراطي، برنميتابد.
اسلام به زن نگاهي خليفة اللهي دارد. از اين رو به زن توصيه ميکند که گوهر وجودي
خويش را ارزان معامله نکند. متأسفانه هم اکنون شاهد وضع رقت بار زنان در برخي جوامع
هستيم.
در
ميان تمام مکاتب و اديان، اسلام تنها ديني است که مقام و منزلت انساني زن را به او
بازگرداند و او را در رديف مردان، مورد خطابات شرعيه قرار داده و آنها را به بندگي
خدا فراخوانده است.
زنان
مسلمان با رعايت احکام دين مبين اسلام، توانستند نمونه و الگوي زنان باشند و علاوه
بر مسئوليتهاي اجتماعي، عفت و پاکدامني خويش را حفظ کرده و جامعه را پاک نگه
دارند.
مطالعه سرگذشت زنان اسوه در قرآن کريم به ما مسلمانها ميآموزد که چگونه
زنان ميتوانند در فعاليتهاي اجتماعي، علمي، سياسي و اقتصادي شرکت کنند و نقش
تاريخساز خودشان را بنحو احسن ايفا نمايند و بدون اينکه حريم عفت و پاکدامني خويش
را بشکند، به تعليم و تعلّم پرداخته و عهدهدار مسئوليتهاي اجتماعي
شوند.
زن
نيمي از پيکره اجتماع انساني است. شخصيت زن، رفتار، فرهنگ و انديشه او بيگمان در
شکلگيري جامعه انساني نقش مهمي را ايفا ميکند. در تاريخ بشريت «وجود زن» شأن و
شخصيت او، حدود و اختيار او در جماعت بشري و پيوند او با مرد و مکانتش در سنجش با
مرد همواره مورد گفتگو بوده است.
استاد شهيد مطهري (ره) در اين رابطه مينويسد:
«زن
يک نقش در تاريخ داشته و دارد و کسي منکر اين نقش نيست و آن نقش غير مستقيم زن در
ساختن تاريخ است. ميگويند زن مرد را ميسازد و مرد تاريخ را، يعني بيش از مقداري
که مرد در ساختن زن ميتواند تأثير داشته باشد، زن در ساختن مرد تأثير دارد.»[1]
با
بررسي اجمالي تاريخ سه نقش برای زن متصوّر است.
در
بسياري از جوامع بشري زن در اجتماع و جامعه، نقش مستقيم نداشته و فقط در خانواده
مؤثر بوده است. ولي در اين اجتماعات زن عليرغم اينکه نقشي در ساختن تاريخ و اجتماع
نداشته است، بدون شک به عنوان يک شي گرانبها زندگي کرده است، يعني به عنوان يک شخص،
کمتر مؤثر بوده ولي در عين حال يک شي گرانبها بوده و از طريق گرانبهايي بودنش بر
مرد اثر ميگذاشت.
در
اين چنين اجتماعات و جوامع، زن فقط در دايرهي زندگي خانوادگي مورد بهره برداري
بود، لذا براي مرد خانواده يک موجود بسيار گرانبها بوده و تنها موجودي بوده که
احساسات جنسي و عاطفي او را اشباع ميکرد.
در
تمدن مصر باستاني، وضعيت زنان چندان مطلوب نيست؛ زيرا جايگاه او در خانواده، جايگاه
يک خدمتگذار است و تنها بايد امور مربوط به منزل را به نحو صحيح انجام دهد[2]
در
اين رويکرد، نقش و تأثير زن در ساختن تاريخ و جوامع بشري مورد تأکيد قرار می گيرد،
امّا تساوی انگاری زن و مرد و برداشتن مرزها ميان ايشان عملاً باعث شکسته شدن حرمت زن و تنزّل شخصيت و ارزش
ذاتي وی و لطمه ديدن عزت و احترام وی در نزد مردان می شود.
حضرت
آيت الله خامنهاي در اين رابطه ميگويند:
«فرهنگ غرب، فرهنگ برنامهريزي براي فساد انسان است، فرهنگ دشمني و بغض با
ارزشها و درخشندگيها و فضيلتهاي انساني است، فرهنگي است همچون ابزار در اختيار
خداوندان زر و زور و امپراتوران است. با اين فرهنگ، در صددند که نسل بنيآدم را از
همهي فضايل انساني، تهي دست کنند و انسانها را به موجوداتي مطيع و تسليم و غافل از
ياد خدا و معنويت تبديل کنند. منافع آنها جز از طريق گسترش اين فرهنگ تأمين
نميشود. اين فرهنگ برهنگي و اختلاط و امتزاج بيقيد و شرط زن و مرد با هم است، که
يکي از پايههاي اصلي فرهنگ غرب ميباشد.»[3]
وقتي
زن در جامعه ارزان ميشود، اماکن عمومي، کوچهها و خيابانها جلوهگاه زن ميشوند و
اين آنجايي است که زن خودش را براي مرد ارائه ميدهد. ممکن است که در چنين جوامعي
زن باسواد باشد، درس خوانده باشد، مهندس و دکتر و پزشک باشد ولي از ارزش و اعتباری
که زن بودن او می توانست برای وی به ارمغان بياورد بی بهره
باشد.
شکل
سومي که براي حضور و نقش زن در ساختن تاريخ و جوامع بشري متصوّر است اين می باشد که
علاوه بر اينکه در تحولات اجتماعی و ساختن فرد و اجتماع نقش ايفا می کند در عين حال
کرامت و ارزش ذاتی خود را نيز حفظ می کند و همچنان شکوه و اعتبار خود را در نزد
مردان حفظ می کند. بدون حالت آرمانی و مطلوبی که می توان نسبت به جايگاه زن تصور
کرد همين موقعيّت است که نه زن را از رشد و تعالی و شرکت فعال در تمدّن سازی باز می
دارد و نه وی را ابزاری در دست هوا و هوس ديگران می سازد. اين رويکرد که با مبانی و
تعاليم دين مبين اسلام نيز سازگار است می تواند به عنوان الگويی متعالی به جوامع
امروز عرضه شود. در ادامه به تبيين ديدگاه اسلام در اين زمينه خواهيم
پرداخت.
شناخت شخصيت زن از ديدگاه اسلام در عصر کنوني، به دلايلي چند، حائز اهميت
است. بيترديد زن در طول تاريخ گرفتار ظلم مضاعف بوده است و در پرتو آگاهيهاي بشر،
اين پرسش فرا روي جوامع قرار گرفته که جايگاه واقعي زنان کدام است؟ در اين راستا
ميتوان با جامع نگري و با تکيه بر کلام وحی به معرفي شخصيت زن پرداخت و در عصري که
به جاهليت مدرن مرسوم است، جامعه زنان را از ثمرات فرهنگي ديني بهرهمند
نمود.
در قرآن کريم تعابيري آمده است که برخي مفسران «فلسفه خلقت زن» را از آن
برداشت کردهاند، از جمله آيه 21 سوره روم که ميفرمايد:
«از نشانههاي اوست که از نوع خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها
آرام بگيرد و ميانتان دوستي و رحمتي نهاد. آري، اين نعمت براي مردمي که ميانديشند
قطعاً نشانههايي است.»[4]
در
جاي ديگري ميفرمايد:
«اوست که شما را از نفس واحدي آفريد و جفت وي را پديد آورد تا بدان آرام
گيرد.»[5]
در
نگاه اوّل به نظر می رسد که با توجّه به اين آيات خلقت زن به تبع خلقت مرد بوده و
جهت آسايش وی بوده و اين خلقت مرد است که متعلّق اصلی خواست و اراده الهی بوده است.
با اين حال بايد توجه داشت که آرامشی که در اين آيه از آن سخن به ميان آمده آرامشی
طرفينی است يعنی هر يک از زن و مرد برای تسکين خاطر و نيز بقاء نسل نيازمند
يکديگرند و خلقت يکی را نمی توان طفيلی خلقت ديگری دانست.
علامه طباطبايي (ره) در مقام تبيين احتياج متقابل زن و مرد به يکديگر می
نويسند:
« هر
يک از زن و مرد به وسايلي از امر توليد مثل مجهز است که به همراه جنس ديگر، کارش به
ثمر ميرسد. بر اين اساس هريک نقصی دارد و به قرين خود نيازمند است و از مجموع اين
دو يک واحد تامّ حاصل ميشود و به جهت همين نياز و نقص، هر کدام به سمت ديگري حرکت
ميکند و زماني که وصلت حاصل شد، آرام ميگيرد، زيرا هر ناقص به کمال خود مايل است
و هر نيازمندي به چيزي که رفع نياز کند، ميل دارد. اين همان ميل جنسي است که در اين
دو قرين قرا داده شده است»[6]
ضمن اينکه براي تعبير از نتيجه پيوند زن و مرد صرفاً به برآورده شدن نيازهای جنسی
اکتفا نشده و از تعبير «سکون» استفاده شده تا به انس روحي حاصل از پيوند زناشوئی
اشاره شود.[7]
خداوند در قرآن کريم با صراحت اعلام میکند: که زنان را از جنس مردان و
از سرشتي نظير مردان آفريديم[8]. و
اين خلاف چيزی است که در بعضي کتب مذهبي آمده که زن از مايهاي پستتر از مايهي
مرد آفريده شده و جنبه طفيلي دارد.
در
آيات متعددي قرآن کريم، داستان هبوط آدم و حوا از بهشت به زمين بيان شده است. از
اين آيات بدست ميآيد که شيطان عامل گمراهي آدم و حوا بود و به هيچ وجه اين آيات
فريب آدم را به عهدهي حوا نميگذارد و نقش شيطان را در فريب آدم و حوا بطور يکسان
و برابر مطرح ميکند. طبق آيات 35و36 بقره، 19و20 از اعراف و 120و121 از طه بدست
ميآيد آدم و حوا هر دو فريب شيطان را خوردند و به مجرد چشيدن ميوهي درخت ممنوعه
از مقام قرب الهي دور شدند. اين آيات بالغ بر چهار مرتبه ضماير تثنيه استفاده
ميکند و اين و مطلب حاکي از آن است که وسوسهي فريب شيطان، آدم و حوا را با هم دربرگرفت.[9]
استاد شهيد مطهري (ره) در اين باره ميگويند:
«قرآن به هيچ وجه نظريه تحقير آميز نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود
ندارد. قرآن کريم با نظر رايج آن عصر که زن عنصر گناه است و از وجود زن شر و وسوسه
برميخيزد، مرد در ذات خود ار گناه مَبَّر است و اين زن است که مرد را به گناه
ميکشاند و آدم از طريق حوّا فريب شيطان را خورد، سخت به مبارزه پرداخت و آنجا که
فريب خوردن آدم از شيطان را مطرح ميکند، نه حوّا را به عنوان مسئول اصلي معرفي ميکند و نه او را از
حساب خارج ميکند بلکه ضميرها را به شکل تثنيه ميآورد و اين خطا را به هر دو نسبت
ميدهد. «فَوَسْوَسَ لهَُمَا الشَّيْطَان»[10]
«وَ قَاسَمَهُمَا إِنىِّ لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِين»[11]
«فَدَلَّئهُمَا بِغُرُورٍ»[12]
[13]
در
فرهنگ اسلام، ارزشهاي انساني که ملاک سنجش انسانها است، براي زن و مرد بطور يکسان
ترسيم شده است. چون خاستگاه ارزشها، جسم آدمي نيست بلکه نفس است و زن و مرد در اين
خصوص تفاوتي ندارند.
در
آيات متعددي از قرآن کريم بر يکساني زن و مرد جهت دستيابي به مقامات معنوي تأکيد
شده است[14]
و اين که تفاوتهاي تشريعي، ريشه در اختلاف جنسيت و تفاوتهاي تکويني دارد، هرگز
دليل بر تفاوت اين دو صفت از نظر کسب کمالات انساني نميباشد. « قرآن اين نظر را که زن
نميتواند به مقام قرب الهي آنطور که مردان ميرسند، برسد، مردود اعلام کرده و در
آيات فراواني تصريح کرده است که پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست بلکه
به ايمان عملي است. اگر قرآن در جايي همسران نوح و لوط را به عنوان زناني ناشايسته
براي شوهرانشان ذکر ميکند، از زن فرعون هم به عنوان زن بزرگي ياد ميکند.» [15]
اگر بخواهيم از لحاظ فلسفی استعدادهای معنوی زنان را بسان مردان به
اثبات برسانيم لازم است بر اين نکته تأکيد ورزيم که زن و مرد هر دو فردی از نوع
انسانی بوده و ولذا از آنجا که آثار يک نوع در تمامی افراد آن نيز موجود است لذا زن
نيز بايد برخوردار از جنبه های روحی باشد که وی را برای نيل به مراتب بالای
انسانيّت مستعدّد می سازد. در حقيقت «بروز
آثار يک نوع، نشان دهنده تحقق خارجي آن نوع است ... ولذا کمالات معنوي که براي يک
فرد[مرد] ميسور است، براي فرد ديگر [زن] نيز دست يافتني است زيباترين و جامعترين
سخني که اين مطلب را بيان ميکند، اين آيه است: «أَنىِّ لَا أُضِيعُ
عَمَلَ عَمِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ بَعْضُكُم مِّن بَعْض»[16]»
[17]
از اينرو مخاطب آيات هدايت و سعادت در قرآن کريم نوع انسان است بدون
اينکه در اين ميان تفاوتي ميان زن و مرد باشد. در عين حال، بيترديد زن و مرد به
لحاظ جسماني و رواني تفاوتهايي دارند. به همين دليل وظايف و مسئوليتهاي آنان نيز
متفاوت است، اما اين به معناي اختلاف شخصيت يا تفاوت رتبه و جايگاهشان نزد پروردگار
نيست، زيرا يگانه معياري که شخصيت و مقام معنوي را محک ميزند، عبارت از ايمان و
عمل صالح است که امکان دستيابي هر دو به آن يکسان است.
علامه طباطبايي(ره) در ذيل آيهي شريفه 97 سوره نحل «مَنْ عَمِلَ
صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً
طَيِّبَة...» ميفرمايند:
«در اين آيه وعده جميل به مؤمنيني است که کار شايسته انجام دهند، هم
چنين بشارتي به زنان است، چرا که خداوند ميان آنان با مردان تفاوت قائل شده و نتيجه
کردار نيک آنان زنده شدن به حيات طيبه و جزاي أحسن است.[18]
آيات قرآن بر برابري زن و مرد در دستيابي به اعمال صالح تصريح
ميکند:
«وَ مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ»[19]
علامه طباطبائي (ره) تعميم حکم به زن و مرد را اينگونه تعليل
مينمايند:
«اين آيه که زن را نيز شامل ميشود، در حقيقت خط بطلاني است، بر تفکرات
نادرست اقوام و ملل مختلف، زيرا مثلاً هندوها کردار زن را به حساب نياورده و اجري
در مقابل، اعمال نيک او قائل نيستند. هم چنين يهود و نصاري همهي عزت و کرامت را در
مرد خلاصه کرده و زنان را پست و ناقص الخلقه معرفي ميکنند.»[20]
حضرت امام خميني(ره) بر امکان تکامل زن و مرد تأکيد نموده
ميفرمايند:
«براي زن ابعاد مختلفه است، چنانچه براي مرد و براي انسان، اين ورق صوري
و طبيعي نازلترين مرتبه انسان است و نازلترين مرتبه زن است و نازلترين مرتبه مرد
است. لکن از همين مرتبهي نازل به سوي کمال است، انسان موجود متحرک است، از مرتبه
طبيعت تا مرتبه غيب، تا فنا برالوهيت»[21]
از آيات قرآن کريم چنين برميآيد که نوعاً در کنار هر پيامبري، زني حضور
داشته است که گاه با چهرهاي ملکوتي يار و ياور پيامبر خويش بوده و گاه شيطان صفت
و شرور، از دعوت حق روي گردانده است. در اين قسمت پس از توضيح مختصری پيرامون مفهوم
اسوه، به اجمال، زناني که نقش برجستهتري در تاريخ بشريت به ويژه در قرآن داشته اند
را معرفي ميکنيم.
اسوه
در لغت به معنای« مقتدا»، «پيشوا» و «پيشرو»[22]
آمده است. ابن خليل در مورد معنای لغوی اين واژه می نويسد: «وقتی میگويی اين قوم و جماعت در امر
خاصي اسوه دارد يعني حالشان در اين امر يکي است»[23]
همچنانکه راغب اصفهانی در مورد معنای اين واژه می نويسد: «اسوه حالتي است
که در آن انسان از غير خود اتباع و پيروي ميکند، خواه خوب باشد يا بد، آشکار باشد
يا پنهان»[24]
با
توجه به معنای لغوی اين واژه و نظر به استعمال آن در عرف اهل لغت در مورد معنای
اصطلاحی اين واژه میتوان گفت: اسوه يعني کسي که با او اقتدا ميکنند؛ و لذا
وقتی گفته ميشود که دنبال او باش يعني او را اقتدا کند و مثل آن باش. [25]
يکي از برجستهترين چهرههاي قرآني، آسيه همسر فرعون است که در دوران
جهل و انحطاط و کفر و طغيان به بهترين شکل در برابر يکي از پليدترين جباران تاريخ،
شجاعانه ايستاد و به از جانب قرآن کريم به عنوان نمونه شايسته برای زنان معرفی شد.
خداوند در مورد او میفرمايد: «و براي کساني که ايمان آوردهاند، خداوند، همسر
فرعون را مثل آورد، آنگاه که گفت: پروردگارا! پيش خود در بهشت خانهاي برايم بساز و
مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان»[26]
اين زن در کاخ فرعون زندگي ميکرد و از تمام نعمتهاي مادي و دنيايي
برخوردار بود، ولي نور ايمان خانه دل او را روشن کرده و آن محيط ظلم و فساد
نتوانسته بود او را آلوده کند، آسيه همچون گوهري پاک بر فطرت خويش استوار ماند و
فساد محيط نتوانست ايمان او را لکهدار کند.
براساس اين آيه، اين بانوي عارف از خدا تمنّا ميکند که نزد خودش در
بهشت براي او خانهاي بسازد.
علامه طباطبايي (ره) درباره ايمان و عبوديت زن فرعون
ميفرمايند:
«خداوند سبحان در جمله «اذا قالت ربّ ابن لي عندک بيتاً في الجنة» تمامي
آرزوهايي را که يک بنده شايسته در مسير عبوديتش دارد، خلاصه نموده است؛ براي اينکه
وقتي ايمان کسي کامل شد، ظاهر و باطنش هماهنگ و قلب و زبانش همآواز شود... چنين
کسي نميگويد و در زبان درخواست آن را نميکند مگر همان چيزي را که با عمل خود آن
را ميجويد و چون خداي تعالي در خلال مَثَل آوردن اين بانو و اشاره به منزلت خاصي
که در عبوديت داشت، جملاتی را نقل ميکند که او را به زبان رانده است، همين خود
دلالت دارد بر اين دارد که او عنوان جامعي براي عبوديت است.»[27]
تلاش آسيه در نجات موسي (علیهالسلام)
وقتي
فرعونيان صندوقي را از آب گرفتند و در آن را باز کردند، نوزادي زيبا را در آن
يافتند. فرعون احتمال داد که نوزاد از بني اسرائيل باشد و تصميم داشت او را بکشد
ولي همسرش محبت موسي را در دلش احساس نمود و گفت: اين طفل نور چشم من و تو خواهد
بود او را نکشيد شايد براي ما مفيد باشد يا او را به فرزندي بگيريم.[28]
در
حديثي آمده است که فرعون به آسيه گفت:
«نور
چشم توست؛ ولي مرا به او حاجتي نيست.
رسول خدا (صلیاللهوعلیهو
آلهوسلم) فرمود: به خدا قسم! اگر فرعون نيز مانند آسيه به اين جمله اعتراف
کرده بود و او را نور چشم خود ميدانست، خداي تعالي او را نيز به وسيلهي موسي
هدايت ميکرد همچنان که آسيه را هدايت کرد.»[29]
در
آن شرايط سنگين که آن جبارترين حاکم بر سرنوشت روم، دستور تعقيب و به قتل رساندن
نوزادان پسر را صادر کرده است، چنين پيشنهادي که همراه با قدم نهادن در عرصهي خطر
و استقبال از مرگ بود در حقيقت اقدامی در راستای تحقق طرح و برنامه ای است که
خداوند برای رسالت موسی طرّاحی کرده بود و از اين جهت بايد آسيه را نابودي حکومت
فرعون و دربار و اقتدار بني اسرائيل دارای نقش تاريخی بدانيم؛ زن نمونه ای که تمام
تلاش و همّ خويش را در راستای حفظ و حمايت از برگزيده خداوند به کار بست و درنهايت
در راه اين هدف مقدس به مقام شهادت رسيد و اين سعادت بزرگ را به دست آورد که رسول
خدا او را از جمله بهترين زنان دانسته[30]
و نام او را در کنار زنان اسوههايي همچون فاطمه(س) و خديجه (س) قرار دهد.[31]
در
مورد کيفيّت شهادت وی در تواريخ آمده است که در دربار فرعون وي زني زندگی می کرد که
خدمتگذار دخترش بود. وقتي فرعون به ايمان او و مؤمن بودنش به خداي موسي پی برد،
تمام اهل خانه او را در آتش سوزاند. در مقابل اين جنايت فرعون فرياد آسيه بلند شد و در نتيجه فرعون باخبر
شد که آسيه، زن خود او نيز به خداي موسي از دير زمان ايمان داشته و آنرا مخفي نگه
داشته است. سرانجام پس آزار و شکنجه، او را به شهادت رساند روح او به ملکوت الهي
پيوست.[32]
شخصيت ديگري که در قرآن کريم به عنوان زنی نمونه معرفي شده است، بزرگ بانوي
پاکدامني است که در طهارت نفس و صفاي باطن تا بدانجا رسيد که قابليت دريافت روح
الهي را پيدا کرد؛ چنانکه در آيه 12 از سوره تحريم ميخوانيم: «مريم دختر عمران، همان
کس که خود را پاکدامن نگه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و
کتابهاي او را تصديق کرد و از فرمانبرداران بود.» [33]
مريم دختر عمران بود و عمران از فرزندان حضرت سليمان و از انبياء و
رؤساي بني اسرائيل بود. اين بانوي بزرگ مادر حضرت عيسي است و از زنان برگزيده جهان
ميباشد. قرآن کريم در دو سوره آل عمران و مريم شرح حال و جريان باردار شدن او را
توضيح داده است. اين بانو تنها زني است که يک سورهي قرآن بنام او ناميده شده است و
نيز تنها زني است نام او در قرآن آمده است.
1- برگزيده بانوان
اين بانوي بزرگ و گرانقدر به درجهاي از معرفت و عبوديت رسيد که خداوند
او را برگزيد و در کلام خويش اينچنين اشاره کرد:
«يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى
نِساءِ الْعالَمينَ»[34]
علامه طباطبايي مينويسند: «طبق اين آيه آن بانو همچون پيامبران معصوم،
از بندگان برگزيده و خاص خدا بود. چنان که پيامبر هم فرمود: خداوند از بانوان جهان
چهار نفر را از جمله حضرت مريم برگزيد.»[35]
2- عصمت
خداوند درباره پاک بودن حضرت مريم فرمود: «وَطَهَّرک» يعنی خداوند تو را
پاکيزه گردانيد. چون در آيه مزبور شهادت بر طهارت مريم بطور مطلق آمده است، معلوم
ميشود که مراد، طهارت از همه نجاستها و ناپاکيهاي مادي و معنوي است و اين بيان
همان مقام عصمت است.[36]
3- تربيت شده خداوند
قرآن کريم تربيت الهي
مريم را توضيح ميدهد و بيان می کند وقتي خداوند، مريم را به زوجه عمران «حنّه» عطا
کرد او نوزاد را به پناه عصمت الهي داد و نذردرگاه خدا کرد.
«فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا
حَسَنًا وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا»[37]
«خداوند، مريم را به نيکي پذيرفت و او را نيک پرورش داد و پيامبري همچون
زکريا را به سرپرستي او گماشت.»
4- بهرهمند از رزق بيحساب
حضرت زکريا هرگاه بر مريم وارد ميشد، ميوههاي در نزد او مييافت که
مربوط به آن فصل نبود. ميوه زمستان را در تابستان و ميوهي تابستان را در
زمستان. وقتي زکريا درباره ميوهها
سئول ميکرد، جواب ميداد که «از جانب خداست به هر کس که بخواهد و شايستگي داشته
باشد، بدون حساب روزي ميدهد.»
5- مطيع و خاضع درگاه الهي
خداوند مريم را امر ميکند:
«يَامَرْيَمُ اقْنُتىِ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ
الرَّاكِعِين»[38]
اي مريم، مطيع و خاضع پروردگارت باش و براي او سجده کن و با رکوع
کنندگان رکوع نما.
6- الگوي مؤمنان
قرآن کريم با ارائه نمونههايي والا در جهت احياي شخصيت زن گامي بزرگ
برداشته است. مطرح کردن زناني هم چون آسيه و مريم بخوان الگوي جامعه بشري و روح
ستايش آنان با توجه به فضاي حاکم بر جامعه جاهلي که زن را از بيشتر کمالات انساني
محروم ميکردند، اقدامي بس بزرگ در راستاي احياي کرامت انساني زن
است.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ
فِرْعَوْنَ ...وَ مَرْيمََ ابْنَتَ عِمْرَان»[39]
خداوند براي اهل ايمان زن فرعون و مريم دختر عمران را مثل
ميزند.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
«در روز قيامت، زن زيبايي را که به خاطر زيبايي و جمال خود به فساد
کشيده شد، ميآورند. او ميگويد: خدا مرا زيبا آفريدي، از اين رو به اين گرفتاري
دچار شدم... پس در جواب اين سخن او حضرت مريم را به ميدان حشر ميآورد و از آن سؤال
ميکنند: تو زيباتر بودي يا مريم؟ ما او را جمال و زيبايي داديم ولي او به گناه
آلوده نشد.»[40]
در آيات متعددي از قرآن کريم بر نجابت لوط و دخترانش از عذاب الهي تأکيد
شده است:
«فَنَجَّيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ، إِلَّا عَجُوزًا فىِ
الْغَابرِِينَ»[41]
(پس او راهش را همگي رهانيديم جز پيرزني که از باقي ماندگان
بود.)
اهل لوط دختران و همسر او بودند. دختران لوط با وجود محيط اجتماعي فاسدي
که حتي خانه پيامبر خدا را نيز مورد تهديد قرار داده و از جمله همسر لوط را با خود
همرنگ نموده بود، توانستند بر فضاي حاکم چيره گشته، موانع را از سر راه بردارند و
راه اصطلاح و رستگاري را برگزينند و با ايمان به لوط، از عذاب الهي رهايي
يابند.
در طرف ديگر قضيه، همسر لوط با وجود معاشرت پيوسته با پيامبر خدا با او
مخالفت کرده، راه باطل را برگزيد. نکته مهمي که در اين داستان نهفته، يکساني زنان
با مردان در قدرت شناخت و انتخاب راه صحيح يا باطل است؛ و اين که زنان همچون مردان،
از توانايي استقامت در مسير حق حتي در آلودهترين فضا
برخوردارند.
از اين رو دختران لوط از چهرههايي موفق در قرآن کريم بشمار
آمدهاند.
يکي از چهرههاي ماندگار که براي ما مسلمانها اسوه تلقي ميشود، در قرآن
کريم، خانواده حضرت شعيب است که بيانگر مسئله حرمت خانواده در جامعه سالم و حاکي از
ارزش و اهميت آن است.
چون فرعون دستور قتل موسي را صادر کرد. او از شهر مصر ميگريزد و به
سرزمين مدين، زادگاه حضرت شعيب، پناه ميبرد و در آن در ضمن جريانی به خانواده شعيب
وارد شده و با يکی از دختران وی ازدواج میکند. در اين جاست که زن ديگري پا به
عرصهي زندگي موسي ميگذارد. مطالعه سرگذشت موسی(عليه السلام) در مدين و نيز فضای
حاکم بر خانه شعيب می تواند حاوی نکات درس آموزی از نحوه تعامل پدران با فرزندان و
به ويژه دختران خود باشد. از جمله اين نکات عبارتند از[42]
:
بدون شک روابط صحيح و سالم و صميمانهاي در خانواده مهمترين عنصر
خانواده را تشکيل ميدهد. اگر اين روابط، سالم و با مهر و محبت باشند، فرزندان آن
خانه خوب تربيت ميشوند و همچنين اگر بين آنها فضاي اعتماد برقرار باشد، آنان خوب
به بار ميآيند. حضرت شعيب براي فرزندان خود فضاي اعتماد را برقرار ساخت که همراه
صميميّت و مهر و محبّت بود. مطالعه داستان شعيب و دخترانش در قرآن کريم می تواند
حاوی نکات ارزشمندی در نحوه تعامل پدر با فرزندان و به ويژه دختران خود باشد. از
جمله اين نکات موارد زير می باشد:
1- شعيب به دختران خود اعتماد کامل داشت و به آنها اجازه داده بود که
بيرون خانه بروند و کارهاي را انجام دهند.
2- دختران حضرت شعيب به پدرشان اعتماد داشتند و به هيچ وجه از حسن ظنّ
پدر سوء استفاده نکردند.
3- مشاوره حضرت شعيب(عليه السلام) با دختران خود و نظرخواهی از آنان در
مورد موسی(عليه السلام) بيانگر اين حقيقت است که دخترها مانند سائر اعضاي خانواده
براساس حکمت و منطق حق پيشنهاد دارند و بين آنها ديگران فرقي
نيست.
از جمله نکاتی می توان در زندگی دختران شعيب خودنمايي می کند حريمی است
که در نحوه برخورد با نامحرمان برای خود قرار داده بودند. ارتباط با نامحرم و حرام
بودن آن يکي از مهمترين مسايل ديني و توحيدي بوده است که شريعتهاي گذشته و تعاليم
انبياي سلف نيز به آن توجه داشتند.
وقتي حضرت موسي به "مدين" رسيد، ديد در کنار چاهی دو زن کنار مردها
ايستادهاند و منتظرند تا کمی خلوت شود تا بتوانند گوسفندان خود را سيراب کنند.
حضرت موسي از آنان پرسيد که جريان چيست... گفتند «ما گوسفندان خودمان را آب
نميدهيم تا چوپان ها همگی از اينجا خارج شوند.»[43]
از اين جريان می توان نتيجه گرفت که کار زن خارج از منزل اشکالي ندارد؛ به چند
شرط:
الف: زن در محيط کار تنها نباشد
ب: با مردان اختلاطي نداشته باشد: «مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَين لَا
نَسْقِى حَتىَ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ»
ج:
مردي که توان کار داشته باشد، در خانه نباشد، «وَ أَبُونَا شَيْخٌ
كَبِير»
2- گفتگوي زن با مرد نامحرم يا برعکس با شرم و حياء و عفت
باشد.
3- رفت و آمد به بيرون خانه با عفت و حيا باشد. «تمشي علي
استحياء»
از نکات درس آموز ديگر داستان دختران شيعب بصيرت و تيز بينی ايشان است.
وقتي يکي از دختران شعيب کردار پاک موسي را ديد و جريان را به پدر تعريف نمود و با
اشاره به توان و نيز امانت داری موسی به پدر خويش پيشنهاد داد تا او را برای کار
استخدام کند.
«قَالَتْ إِحْدَئهُمَا يَأَبَتِ اسْتَْجِرْهُ إِنَّ خَيرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ
الْقَوِىُّ الْأَمِين»[44]
از اينجا فهميده ميشود که زن بايد داراي بصيرتي باشد تا کردار پاک و
خالص را از غيرخالص تمييز دهد. دختر شعيب از کردار موسي فهميد که هم نيرومن است و
هم ايمن و داراي اعتماد.
نتايج حاصل از اين تحقيق را در موارد زير خلاصه
کرد:
1-
زن در اصل هستی و گوهره
انسانيّت مثل مرد آفريده شده و از اين جهت از ارزشهاي انساني مثل مرد برخوردار است
و لذا ميتواند مثل مرد راه سعادت را طي کرده و براي تکامل و اوج گيري خويش اقدام
نمايد.
2-
زنان همانند مردان می
توانند با تکيّه بر اختيار خويش و با عمل و معرفت به مقامي برسد که الگو براي تمام
مؤمنان باشد از سوی ديگر در اثر سوء اختيار ميتوانند مثل همسر لوط (علیهالسلام)
محيط راه تباهی وفساد را در پيش گيرند.
3-
زنان علاوه بر استعداد
شکوفاسازی قوای معنوی خويش قادر هستند در صحنه اجتماع نيز حضوری فعال داشته باشند و
با نقش آفرينی خود در تعيين سرنوشت اجتماعی سهميم گردند همچنانکه در تاريخ زندگانی
موسی (عليه السلام) اين مسئله به خوبی هويداست.
4-
حضور زنان در اجتماع
همواره بايد با حفظ تمامی حريم ها و پرهيز از اختلاط با نامحرم صورت گيرد و زنان
نبايد به بهانه فعاليّت های اجتماعی گوهر عفاف خويش را که ارزشمندترين سرمايه
وجوديشان مي باشد را از دست بدهند. اين نکته را مي توان به وضوح در داستان دختران
شيعب و و نحوه ارتباط آنان با محرمان مشاهده کرد.
1-
قرآن
کريم
2-
راغب اصفهاني، المفردات
قرآن کريم، المکتبة الرضوية، قم.
3-
ابن منظور، لسان العرب،
داراحياء التراث العربي، بيروت، 1405ق.
4-
محمد خليل ابن فراهيدي،
کتاب العين، مؤسسة دارالهجرة، قم، 1409ق.
5-
عميد، حسن، فرهنگ فارسي
عميد (3جلدي)، انتشارات اميرکبير، تهران، 1374ش.
6-
مطهري، مرتضی، مجموعه
آثار، انتشارات صدرا، تهران.
7-
علامه طباطبايي، الميزان
في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي قم.
8-
نورالدين، مريم، المرأة
في ظل الاسلام، دارالزهرا، بيروت، 1405ق.
9-
سيد قطب، في ظلال القرآن،
دارالشرق، بيروت، 1400ق.
10-
رشيد رضا، محمد، تفسير
المنار، دارالمعرفة، بيروت.
11-
رسولي محلاتي، تاريخ
انبياء، قم.
12-
ابن اثير، عزّ الدين، اسدالغابة في معرفة
الصحابه، جمعية المصارف، مصر، 1285ق.
13-
سيوطي، جلال الدين،
الدرالمنثور في التفسير بالمأثور، دارالفکر بيروت، 1414ق.
14-
امام خميني، روح الله،
صحيفه نور، سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، چاپخانه وزارت ارشاد، تهران،
1361.
15-
خامنهاي، سيّد علی،
شخصيت و حقوق زنان، مؤسسه قدر ولايت، تهران، اول، 1384ش.
16-
بابازاده، علی اکبر،
سيماي زنان در قرآن، انتشارات لوح محفوظ، قم، سوم، 1381ش.
17-
نوري، يحيی حقوق زن در
اسلام، مؤسسه رشيديه، تهران، 1374ش.
18-
فتاحيزاده، فتحيه، زن در
تاريخ و انديشه اسلامي، مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، اول،
1383ش.
19-
بزرگ زنان صدر اسلام،
پژوهشکده تحقيقات اسلامي، قم، انتشارات زمزم هدايت، چاپ چهارم،
1383،
20-
تحقيق پاياني پندهاي
تاريخي قرآن، سيده ارم زهرا زيدي، 1387، جامعة الزهرا، قم.
[1]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج17،
ص398-397.
[2]. مريم نورالدين فضل الله، المرأة في ظل الاسلام،
چاپ بيروت، دارالزهراء، 405ق، ص25.
[3]. شخصيت و حقوق زنان، رهنمودهاي مقام معظم رهبري،
مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، چاپ اول، 1384، تهران، ص16-17.
[4]- «وَ
مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ
إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ
يَتَفَكَّرُون»
[5]. «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ
وَ جَعَلَ مِنهَْا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيهَْا...»اعراف/189.
[6]. طباطبائي، محمد حسين، الميزان، دفتر انتشارات
اسلامي قم، ج16، ص165-166.
[7]. سيد قطب، في ظلال القرآن، چاپ هفتم، بيروت،
دارالشرق، 1400ق، ج5، ص2763.
[8].«خَلَقَكمُ مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ
مِنهَْا زَوْجَهَا» نساء/1.
[9]. فتاحي زاده، فتحيه، زن در تاريخ و انديشه
اسلامي، مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چاپ اول، 1383، قم، ص119-120 و رشيد رضا،
محمد، تفسير المنار، بيروت، دارالمرفقه، ج1، ص276.
[10]. اعراف/20.
[11]. اعراف/21.
[12]. اعراف/22.
[13]. مطهري، مرتضي، همان، ج19، ص131-133.
[14]- «إِنَّ
الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ
الْقَنِتِينَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِينَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّابرِِينَ وَ
الصَّابرَِاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخاَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ
الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّائمِينَ وَ الصَّائمَاتِ وَ الحْاَفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ
الْحَافِظَتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ
لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا» (احزاب/35) حضرت آيت الله
خامنهاي با استفاده از اين آيه نتيجه ميگيرند: «در عرصه معنوي و متعالي روح و نفس
انسان، ميان زن و مرد فرقي نيست؛ زن مثل مرد و مرد مثل زن، هر دو ميتوانند مدارج
عالي معنويت و قرب به خدا را طي کنند. لذا قرآن در آيه35سوره احزاب، 10 صفت مشترک
در ميدان قرب الهي براي مرد و زن بيان ميکند. همه جا زن و مرد در کنار هم قرار
دارند.» خامنهاي، سيد علي، شخصيت و حقوق زنان، مؤسسه قدر ولايت، تهران، چاپ اول،
1384، ص84.
[15]. مطهري، مرتضي،همان، ج19، ص131-133.
[16]. آل عمران/195.
[17]. طباطبائي، همان، ج4، ص89.
[18]. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج12،
ص421.
[19]. نساء/124.
[20]. طباطبائي، سيد محمد حسين، همان، ج5،
ص88.
[21]. خميني، روح الله، صحيفه نور، سازمان مدارک
فرهنگي انقلاب اسلامي، شرکت سهامي چاپخانه وزارت ارشاد اسلامي، 1361، ج6،
ص185.
[22]. حسن عميد، فرهنگ فارسي عميد (3جلدي)، مؤسسه
انتشارات اميرکبير، چاپ سوم، 1374، ص196.
[23]. محمد خليل ابن فراهيدي، کتاب العين، مؤسسه
دارالهجرة، قم، 1409، ج7، ص223.
[24]. راغب اصفهاني، المفردات الفاظ القرآن الکريم،
تحقيق نديم مرعشي، المکتبة الرضوية، ص14.
[25]. «الأسوة القُدّة؛ و يقالِ ائتَسِ بِهِ أي اقتَد به وکي مثله»ابن منظور، ابوالفضل جمال
الدين، لسان العرب، داراحياء التراث العربي، 1405ق، ج14، ص34.
[26]. تحريم/11.
[27]. طباطبايي، همان، ج9، ص696.
[28]. قصص/9.
[29]. رسولي محلاتي، تاريخ انبياء، ج2،
ص53.
[30]. «عن
النّبي: و اَمّا آسية فکانت من بني اسرائيل و کانت مؤضةً مخلصةً و کانت تعبد الله
سرّاً... هي من خيار النساء و من بنات الانبياء و کانت امّاً للمؤمنين ترحمهم و
تتصدّق عليهم» بابازاده، علي اکبر، سيماي زنان در قرآن، انتشارات لوح محفوظ، چاپ سوم،
1381، ص109.
[31].ابن اثير، عزالدين، اسدالغابة في معرفة الصحاب،
مصر، جمعية المعارف، 1285ق، ج5، ص437. نيز: سيوطي، جمال الدين، الدر المنثور فی
التفسير بالمأثور، بيروت، دارالفکر، 1414ق، ج6، ص246.
[32]. بابازاده، علي اکبر، سيماي زنان در قرآن،
انتشارات لوح محفوظ.
[33]- «وَ
مَرْيمََ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتىِ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن
رُّوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكلَِمَاتِ رَبهَِّا وَ كُتُبِهِ وَ كاَنَتْ مِنَ
الْقَانِتِين»
[34]. آل عمران/42.
[35]. طباطبايي، محمد حسين همان، ج3، ص214.
[36]. بزرگ زنان صدر اسلام، پژوهشکده تحقيقات اسلامي،
قم، انتشارات زمزم هدايت، چاپ چهارم، 1383، ص34-35.
[37]. آل عمران/37.
[38]. آل عمران/43.
[39]. تحريم/11-12.
[40]. رسولي محلاتي، هاشم، تاريخ انبياء، ج2، ص295.
[41]. شعرا/171-172.
[42]. خلاصه آيات 23 الي 26 سوره طه. نيز: تحقيق
پاياني پندهاي تاريخي قرآن، سيده ارم زهرا زيدي، 1387، جامعة الزهرا، قم.
[43]. قصص/23.
[44]. قصص/26.