طاهره
رحیمی
ه) در امان ماندن از شرّ شیطان. 6
ب) دچار شدن به عذاب سخت الهی.. 7
د) تنگی زندگی دنیا و کوری آخرت. 8
از
واژههای پرمعنا و عمیقی که در فرهنگ دینی و قرآن کریم استعمال فراوانی دارد،
واژهی «ذکر» است. ذکر به معنای یادآوری چیزی است که قبلاً در ذهن محفوظ بوده است و
از اینرو در مقابل غفلت قرار میگیرد. غفلت به معنای بیتوجهی به حضور یک امر و
فراموش کردن آن است و به همین دلیل در قرآن کریم غافلان از حضور و یاد پروردگار
مورد نکوهش فراوان قرار گرفتهاند. ذکر خداوند دارای مراتبی است که عبارتند از
ذکر لفظی، ذکر همراه با توجّهی به
معنا، ذکر قلبی و در نهایت، توجّه تام به مقام ربوبی در تمامی لحظات زندگی که از
مقامات مقرّبین پروردگار است. از جمله مهمترین آثار ذکر میتوان به جلب نظر
الهی، آرامش قلبی و قدرت روحی، خشیت
از پروردگار، نورانیت و بصیرت دل و در امان ماندن از شرّ شیطان اشاره کرد. همچنین
غفلت از یاد خداوند پیامدهای شومی را برای انسان به همراه میآورد که آلوده شده
جان، دچار شدن به عذاب سخت الهی، همنشینی با شیطان، تنگی زندگی دنیا و کوری آخرت از
جملهی آنهاست.
سیب
سیب سبمهتثبحه
حمد و
ستایش خدای را سزاوار است که حمد را مفتاح ذکرش نهاد و سبب فزونی فضلش شمارد، ذکری
که دل حیران را قرار و سکون میبخشد و آدمی را از پرتگاه غفلت به آستان حضور
آرد و از ظلمات به کرانهی نور رساند.
ذکرش
صیقل دل است و اکسیر عشق، موجب الفت است و سرمایه عزت. خدایی که از سر لطف و
بندهپروری باب ذکر خود را بر همگان گشود و گنج معرفتش را به رمز اذکار گشودن
داد.
و به
این حقیقت در مناجات امام زین العابدین(ع) اشاره شده است: «الهی لَو لا الواجِبُ
مِن قبولِ أمرِکَ لَنَزهتکَ مِن ذِکری ایّاکَ عَلی أنّ ذِکری لَکَ بقدری
لایقدرِک»
«معبود
من، اگر نبود پذیرش فرمانت واجب، منزه میدانستم که چون من ذکر تو گوید زیرا ذکر
من، به اندازهی فهم من است نه به اندازهی عظمت تو.»
در این
تحقیق پس از مفهوم شناسی برخی واژهها، به برخی از آثار و موانع ذکر به اختصار
میپردازیم.
از
واژههای پرمعنی و عمیقی که در فرهنگ دینی و معارف الهی رایج است و کاربرد زیادی
دارد، لفظ «ذکر» است. کلمهای که با مشقات مختلف در قرآن کریم بسیار از آن یاد شده
است و در فرهنگ لغت، دارای معانی متعددی میباشد.
ابن
منظور در کتاب لسان العرب مینویسد:: «ذکر نگهداری چیزی است که یاد
داری، همچنین ذکر به چیزی اطلاق
میشود که بر زبان روان باشد.» و در ادامهی آن معانی دیگری برای ذکر، مانند: شرف،
ثنا، دعا، نماز، کتاب آسمانی و... نقل میکند.[1]
راغب در
کتاب مفردات چنین بیان میکند: «ذکر یادآوری است. گاهی چیزی به یاد میآید و مراد
از آن حالتی است در نفس که به وسیلهی آن انسان چیزی را که معرفت و شناخت آن را
قبلاً حاصل کرده است حفظ میکند.» [2]
به
عقیدهی ایشان، ذکر و یادآوری مانند حفظ کردن است؛ جز اینکه واژهی حفظ به اعتبار
بدست آوردن و دریافتن چیزی گفته میشود، ولی ذکر به اعتبار حضور در ذهن و به خاطر
آوردن آن است، گاهی نیز ذکر را برای حضور در دل و سخن هر دو بکار میبرند؛ از این
جهت گفته میشود که ذکر دو گونه است: یکی قلبی و دیگری زبانی.[3]
غفلت،
به معنای سهو و لغزش است و توجه قلب
به خلاف یک امر را غفلت مینامند. در قرآن کریم، غفلت به معنای بیتوجهی به حضور
امر و فراموش کردن و ترک آن به کار رفته است و به همین دلیل است که غافلان از حضور
خداوند، در اکثر آیات مورد نکوهش، قرار گرفتهاند.
با
عنایت به این که ذکر خداوند، به معنای درک و حضور و نظارت وی است، بنابراین غفلت از
حق تعالی، اعراض از یاد وی است که با درک و آگاهی آمیخته است و غافلان به عمد،
تظاهر به غفلت میکنند.[4]
بر این
اساس، کلمه ذکر در مقابل «غفلت» قرار میگیرد کمااینکه در قرآن کریم نیز او این دو
واژه در مقابل هم به کار رفته است: «وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن
ذِكْرِنَا»[5]
یعنی«کسی را که ما دلش را از یاد خود غافل کردهایم اطاعت مکن.» غفلت عبارت است از
نداشتن «علم به علم» یعنی اینکه ندانم که میدانم. و ذکر در مقابل غفلت، عبارتست از
اینکه بدانم که میدانم.
در فن
اخلاق، غفلت به عنوان «مانع»، و بیداری به عنوان «شرط لازم» تهذیب نفس و سیر وسلوک
شمرده شده است. «مقدمهی واجب سیر و سلوک آن است که انسان توجه کند که «ناقص» است و
باید «کامل» شود و «مسافر» است و به زاد و راحله و راهنما نیاز دارد و بدیهی است
اگرکسی غافل باشد و نداند مسافر است، در جای خود میماند.»[6]
نسیان
به مفهوم فراموشی است. بدینگونه که، صورت ذهنی امر، از نیروی ذاکره محو شود و از
اینجهت در مقابل ذکر قرار میگیرد، امّا از آنجا که معمولاً این فراموشی با
اختیار همراه نیست.این نوع نسیان، مورد ملامت نیست.
با
توجّه به معنای لغوی نسیان میتوان گفت که ذکر در مقابل نسیان استعمال میشود و
نسیان عبارتست از اینکه صورت علم به کلی از خزانهی ذهن زایل شود و ذکر بر خلاف
نسیان عبارتست از اینکه آن صورت همچنان در ذهن باقی باشد و در آیه: «واذکر ربک إذا
نسیت» به همین معنا از «نسیان» اشاره دارد. «بنابراین در چنین استعمالی ذکر مانند
نسیان معنائی است دارای آثار و خواصی که آن آثار بر وجود ذکر مترتب میشود، و به
همین جهت کلمه ذکر، مانند نسیان، در مواردی که خودش نیست ولی آثارش است، استعمال
میشود.»[7]
با
این وجود برخی
غفلت و نسیان را به یک مفهوم دانستهاند و معتقدند که به شی حقیر مورد غفلت،
«النسی» گویند. [8]
در این دیدگاه با توجّه به اینکه نسیان حقیقی، از فعلیت تکلیف و حلول عقوبت جلوگیری
میکند، معنای اصطلاحی جدید را برای نسیان مطرح کرده و بیان داشتهاند که
«نسیان در معنای اصلاحی یعنی ترک نگهداری امانت است و آن رو گردانی از طاعت خداوند
و رسولش(ص)، تمسخر آنان وعدم آمادگی برای قیامت و لقاءخدا است»[9]
ذکر
دارای مراتبی است که به آن اشاره میکنیم:
اولین
مرتبه از مراتب ذکر، ذکر لفظی و زبانی است، ذکر زبانی به جا آوردن حمد و ثنای الهی،
درد و دل کردن، درخواست کمک از خداوند است. این نوع ذکر اگرچه درجهی آن از
دیگرانواع آن کمتر است ولی مفید است، زیرا زبان در این ذکر به وظیفهی خود قیام
کرده و علاوه بر آن ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز
شدن زبان قلب نیز باشد.
دومین
مرتبه، ذکر معنوی است، یعنی در حالی که انسان مشغول ذکر لفظی است، به معانی الفاظ
هم توجه کند تا آثاری از این توجه در دل سرایت کند و آن را متأثر سازد.[10]
مرتبهی
سوم، ذکر قلبی است، یعنی انسان با تمام قلب متوجه خدا و عظمتش و علم و آگاهیش و
حاضر و ناظر بودنش باشد و این توجه مبدأ حرکت و فعالیت او به سوی جهاد و تلاش و
تحصیل نیکیها گردد و میان او و گناه سد مستحکمی ایجاد کند.[11]
یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار میگیرد به یاد خدا بیفتد و آن را
ترک کند.
این
مرتبه از ذکر، حد اعلی آن بوده و تأمین کنندهی اهدافی است که به جهت آن به «ذکر»
توصیه و سفارش اکید شده است چراکه «هدف ذکر این است که خدا در تمام زندگی انسان
حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگی او را فراگیرد، همواره به او بیندیشد و
فرمان او را نصف الدین سازد.»[12]
اگر قلب
به تذکر محبوب و یاد حق تبارک وتعالی عادت کرد و با آن عجین شد، انسان را دگرگون
میکند به طوری که حرکات و سکنات و چشم، زبان، دست، پا و سایر اعضاء، با ذکر حق
انجام میگیرد و بر خلاف وظایف، امری انجام نمیدهند. کاملترین و بهترین مراتب ذکر
نیز همین است.[13]
امام
خمینی(ره) در کتاب اربعین حدیث خود مینویسد:
«پس ای
عزیزم، در راه ذکر و یاد محبوب، تحمل مشقت هر چه بکنی، کم کردهای دل را عادت بده
به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا، صورت قلب، صورت ذکر حق شود و کلمه طیبه لا اله
اله الله صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد که از این زادی بهتر برای سلوک الی الله
و مصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوبتر در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر
طالب کمالات و مهاجر الی الله هستی، قلب را عادت بده به تذکر محبوب...انسان اگر در
جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر
ببیند، البته از اموری که خلاف رضای اوست خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری
کند. این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس اماره و شیطان از غفلت از یاد حق و عذاب
و عقاب اوست. [14]
مرتبهی
چهارم که مخصوص بندگان خاص خداست، یاد کردن خدا در تمامی احوال است. برای اولیای
خدا حتی یک لحظه غفلت از یاد خدا، گناه محسوب میشود. از این جا میتوان دریافت که
مفهوم گناه و استغفار برای بندگان خاص خدا غیر از مفهوم آن برای افراد عادی
است.
این
مرحله، مرحلهی «انقطاع الی الله» است که بنده از همه منقطع شده و به درگاه
پروردگار میپیوندد.[15]حضرت
علی (ع) چنین انقطاعی را از خداوند طلب میکند: «الهی هَبلی کَمالَ الاِنقِطاعِ
إلیکِ»[16]
خدایا کمال انقطاع به سوی خود را برایم عطا کن.
نقش
سازندهی یاد خدا در حیات فردی و اجتماعی جامعهی انسانی غیر قابل تردید است.
جامعهای که در آن یاد خدا حاکم شد، مفاسد اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی در آن کمتر
به چشم میخورد، زیرا مفاسد اخلاقی فردی و مفاسد اجتماعی همگی ناشی از غفلت از خدای
متعال است و هرگاه آرامش فردی ناشی از یاد خدا، مبدل به آرامش جمعی گردد و روابط
اجتماعی و اقتصادی براساس آن استوار گردد، دیگر برای بیعدالتی و ستم و زیر پا
نهادن حقوق دیگران و بیانصافی و رباخواری و... جایی نخواهد ماند.[17]
در قرآن کریم برای یاد خدا آثار و نتایجی بیان شده است که هر یک از آنها در سعادت انسان و جامعه
تأثیر بسزایی دارد و در ادامه به چند مورد از مهمترین آنها اشارهای خواهیم
داشت.
خداوند
در سورهی بقره مهمترین اثر و نتیجهی یاد کردن خدا را چنین بیان میکند:
«فَاذْكُرُونىِ
أَذْكُرْكُمْ»[18]
مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم.
خداوند
در این آیه به مؤمنین بشارت داده است که توجه آنها به درگاه الهی از جانب خداوند
بیپاسخ نمیماند و متقابلاً خداوند نیز آنها را یاد میکند، اگر یاد خدای متعال،
تنها همین اثر و فایده را داشته باشد، برای اثبات ارزشمندی ذکر خدای متعال کافی
است.[19]
در این
جمله که بیان کرده «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» اشاره به یک معنی عاطفی میان
خدا و بندگان نیست، آن گونه که در میان انسانهاست که به هم میگویند: به یاد ما
باشید تا به یاد شما باشیم. بلکه اشاره به یک اصلی تربیتی و تکوینی است، به یاد من
باشید یعنی به یاد ذات پاکی که سرچشمهی تمام خوبیها و نیکیهاست و به این وسیله
روح و جان خود را پاک و روشن سازید و آمادهی پذیرش رحمت پروردگار، توجه شما به این
ذات پاک شما را در فعالیتها مخلصتر و نیرومندتر میسازد.[20]
«الا
بذکر الله تطمئن القلوب»[21]
آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
در این
آیه سخن از تأثیر یاد خدا در آرامش دلهاست؛ آرامشی که میتواند انسان را از لغزشها
برهاند و به فضایل اخلاقی بیاراید.
این
آرامش به خاطر نگرانیهایی که گاهی به خاطر آیندهی تاریک و مبهمی است که در پیش
دارد و گاه گذشته تاریک زندگی، فکر او را به خود مشغول میدارد، و نیز دنیا پرستی و
دل باختگی نسبت به دنیا، توهّمها، هر یک از اینها میتواند باعث نگرانی و سلب آرامش
از انسان گردد.[22]
پس هر
قلبی با ذکر خدا اطمینان مییابد و اضطرابش تسکین پیدا میکند. آری، این معنا حکمی
است عمومی که هیچ قلبی از آن مستثنی نیست، مگر اینکه کار آن قلب به جایی رسیده باشد
که در اثر از دست دادن بصیرت و رشدش دیگر نتوان به آن قلب گفت و چنین قلبی از ذکر
خدا گریزان و از نعمت طمأنینه و سکون محروم خواهد ماند.[23]
از جمله
آثار یاد خدای متعال برای مؤمنان، خداترسی و خشیت است. خداوند متعال
میفرماید:
«إِنَّمَا
الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ وَ إِذَا
تُلِيَتْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِيمَانًا وَ عَلىَ رَبِّهِمْ
يَتَوَكلَُّون»[24]
(مؤمنان کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده میشود، دلهایشان به هراس
میافتد و چون آیاتش را بر آنان فروخوانند بر ایمانشان افزوده شود و بر
پروردگارشان توکل کنند.)
شاید
میان این آیهی شریفه و آیهی قبل نوعی تعارض مشاهده شود. در آیه قبل خداوند متعال
فرمود هرکس یاد خدا را کند دلش آرامش
مییابد ولی در اینجا میفرماید هرگاه یاد خدا شود، دلش ترسان
میشود.
امّا
حقیقت این است که میان این دو آیه ناسازگاری نیست، زیرا ترس ناشی از ذکر خدا مربوط
به ذکر کیفر خدا و آرامش ناشی از ذکر خدا مربوط به یادآوری عفو و احسان اوست. مؤمن
هرگاه به یاد نعمتها و آمرزش خدا بیفتد، حسن ظن پیدا میکند و آرامش مییابد و
هرگاه به یاد گناهان خود بیفتد، ناراحت و پریشان میشود «وجل» یعنی ترسی که همراه
با اندوه است. [25]
خشیتی
که در آیهی 2 انفال آمده ترسی نیست که با حالت اطمینان منافات داشته باشد، بلکه
حالتی است قلبی که طبعاً قبل از آمدن اطمینان عارض قلب میشود و ناشی از اعمال خود
انسان است نه از خداوند. توضیح اینکه هر عذاب و ناراحتی که متوجّهی انسان
میشود از آنجا نوعی سلب نعمت است لذا امر وجودی نیست، بلکه امری است عدمی، و
عبارت است از امساک از رساندن نعمت و انزال رحمت و لذا نمیتوان آنرا نوعی شرّ
که امری وجودی است تلقّی کرد. حال وقتی مسلم شد که هیچ شرّی از ناحیه خدا نازل
نمیشود، و چون ترس همیشه از شری است که ممکن است پیش بیاید، نتیجه میگیریم که
حقیقت ترس از خدا همانا ترس آدمی از اعمال زشت خویش است که باعث میشود خداوند از
انزال رحمت و خیر خود، خودداری کند، پس هر وقت آدمی به یاد خدا بیفتد اولین اثرش
این است که متوجه گناهان خود میشود و لرزه بر اندامش میافتد و دومین اثر این است
که متوجه پروردگارش میشود در نتیجه سکون و آرامش در دلش ایجاد میشود.[26]
از جمله
آثار یاد خدای متعال پیدا شدن بینش و بصیرت برای صاحبان ذکر است. زمانیکه انسان رو
به سوی خدا میکند، نوری از باطن بر نفس او میتابد و دل او را تابناک میسازد،
از این رو در تعالیم اسلامی از یاد خدا به عنوان «نور دلها و جلای قلوب» تعبیر شده
است این نور معنوی دل را از انواع ظلمتها و کدورتهای حاصل از توجه به غیر حق
میرهاند و آثار معنوی عظیمی بر جای میگذارد.[27]
قرآن
مجید در آیهی 201 سوره مبارکه اعراف در وصف متّقین میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ
اتَّقَوْاْ إِذَا مَسهَُّمْ طَائفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم
مُّبْصِرُون» (چون اهل تقوی را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد هماندم خدا
را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.)
حرف
«مِن» در این آیه وجه دارد: یا بیانیه است که به معنای خود شیطان میشود یا اینکه
نشویه است که در این صورت به معنای وسوسه شیطان است، و در هر دو حال به یک چیز
بازگشت دارد،[28]
کلمهی«طائف» نیز به معنای «طواف کننده» است، نتیجه اینکه شیطان و یا وسوسههای
شیطانی همچون طواف کنندهای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش میکنند تا راهی
برای نفوذ بیابند، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب سخت و شوم گناه
بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهایی مییابد وگرنه سرانجام در برابر این
وسوسهها تسلیم میگردد.[29]
هرکس در
هر مرحلهای از زندگی و در هر سنی که باشد گرفتار وسوسههای شیطان قرار میگیرد،
حتی افراد با ایمان و با شخصیت همیشه از این مورد احساس خطر میکنند، در چنین
شرایطی، نخست فراهم ساختن سرمایه «تقوا» است که در آیه هم اشاره شده است، و سپس
«مراقبت» و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، و یاد نعمتهای او و مجازات
او است.[30]
پس پناه
بردن به خدا یک نوع تذکر است، چون اساسش بر این است که خدای سبحان که پروردگار آدمی
است رکن و پناهگاهی است که میتواند این دشمن مهاجم را دفع کند.[31]
غفلت
یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا و سبب گمراهی جان است. در فرهنگ دینی، غفلت نوعی
رجس و پلیدی بر قلب انسان معرّفی شده است. در مناجات شعبانیّه آمده است:
«فَشَکرتُکَ
بِإدخالی فی کَرَمِکَ و لِتَطهیر قَلبی مِن أوساخِ الغَفلةِ عَنک»[32]
خدایا! ما تو را شاکریم که دلهایمان را از آلودگی غفلت پاک
کردی.
منشأ هر
آفتی که از بیرون دامنگیر ما میشود، غفلت درون ماست و اگر در درون ما قلعهی
اعتقاد و التفات وجود داشته باشد، آسیبی به ما نمیرسد.
غفلتهایی
که در مورد حفظ مال و مانند آن است، ضرر دنیایی دارد؛ ولی غفلت از تزکیه و نزاهت
روح، غفلت از جان است و خسارت بزرگی در پی دارد، چون سرمایه از دست میرود. این که
خدا عدهای را «خاسر» معرفی کرده و میفرماید: «والعصر، إنّ الانسان لَفی
خسر»[33]
برای همین است که عدهای بر اثر غفلت، از خویشتن جدا میشوند. شیطان هم با مال و
جاه و منصب انسانها کاری ندارد و تنها با ایمان آنها کار دارند.[34]
براساس
آیات قرآن یکی از آثار شوم غفلت از خدا عذاب دردناک است، چنانکه قرآن میفرماید:
«و مَن
یعرض عن ذکر ربّه یسلُکه عذاباً صعداً»[35]
هرکس از یاد پروردگار خود روی گرداند، خداوند او را به راه عذابی سخت
میاندازند.
«صَعَد»
بر وزن سفر به معنای صعود کردن و بالا رفتن است، و گاه به معنای «گردنه» آمده است،
و آنجا که بالا رفتن از گردنهها، مشقتبار است این واژه به معنی «امور مشقت بار»
به کار میرود و منظور از آن عذاب مشقت بار است.[36]
و آن عذابی است که مداوم در حال شدّت گرفتن است و هر دم، فرد معذب را مغلوبتر
میکند. بر اساس این آیهی شریفه آنچه انسان به این عذاب دردناک دچار میسازد،
غفلت از یاد خدا و فراموش کرد ذات باری تعالی است. این غفلت باعث میشود تا
انسان از راه حق بازمانده و به راه فساد و تباهی کشیده شود که انتهای آن عذاب الهی
و جهنّم قهر پروردگار خواهد بود. از همین روست که برخی مفسّرین پس از بیان اینکه
«صعد» را به معنای عذاب شاق تفسیر کردهاند بیان داشتهاند که « اعراض از
ذکر خدا لازمهی استقامت نداشتن بر طریقهی درست است و اصل در سلوک عذاب هم همین
است و به همین جهت به جای اینکه خداوند ملزوم را بیاورد و بفرماید «و من لم یستقم
علی الطریقه یسلکه» لازمه آن را ذکر کرده است تا به این وسیله بفهماند سبب اصلی در دخول
آتش همین اعراض از ذکر خداست.»[37]
رفاقت و
مصاحبت با شیطان ناشی از غفلت از یاد خدا است. خداوند میفرماید:
«وَ مَن
يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِين»[38]
هرکس از یاد خدا روی گردان شود شیطانی را به سراغ او میفرستیم و همواره قرین او
باشد.
«عشی»،
«یعشی» در مورد کسی به کار میرود که چشمانش دچار آفتی شده باشد که هیچ چیزی را
نمیبیند و یا تنها شب کور است امّا «عشا»، «یعشوا»، «عشواً» و «عشوّاً» در
مورد کسی استعمال میشود که خود را به کوری و یا شب کوری میزند، بدون اینکه در
چشمانش آفتی باشد. از اینرو این آیه بیانگر این مطلب است که برخی افراد، خود را از
یاد خدا به کوری میزنند و این امر باعث میشود تا همنشینانی از شیطان ملازمشان
گردند و هیچگاه از ایشان جدا نشوند، تا در آخر با خود وارد عذاب آخرتشان کنند.[39]
جملهی
«نُقَیّض» با توجه به مفهوم لغوی آن هم بر استیلاء شیطان و هم قرین بودن آنها با برخی انسانها
دلالت دارد، در عین حال جملهی «هو له قرین» بعد از آن آمده تا این معنی تأکید کند
که شیاطین از اینگونه افراد هرگز جدا نمیشود.
اینکه
خداوند در این آیه برخی از افراد را غافل از ذکر «رحمن» دانسته، اشارهی لطیفی دارد
به اینکه آنها چگونه از خدایی که رحمت عامش همگان را فراگفته روی گردان میشوند، و
از یاد او غافل میگردند[40]
و یا اشاره دارد به اینکه یاد خدا نیز در نتیجهی خواست و ارادهی الهی محقّق
میشود و از این حیث خود رحمتی از ناحیهی خدا میباشد.[41]
ممکن
است گفته شود که این مسئله باعث جبر میشود و اساساً ذکری ارزشمند است که با اختیار
فرد به انجام رسد.
در جواب
باید گفت: خیر، این جبر نیست، بلکه این نتیجهی اعمالی است که خود انسانها انجام
میدهند، تأثیر اعمال ناشایست انسان و به ویژه غرق شدن در لذات دنیا و آلوده شدن به
گناهان مختلف، این است که پرده بر
قلب و گوش... انسان میافکند و او را از خدا بیگانه میکند و شیاطین بر او مسلط
میشوند، تا آنجا که راه بازگشت بسته میشود و این نتیجه اعمال خود انسان است.[42]
گاه
میشود درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته میشود، و انسان دست به هر کاری
میزند با درهای بسته روبه رو میگردد، و گاهی به هرکاری اقدام میکند
میبیند که مقدمات آن کار برایش فراهم میشود و بن بست و گرهی در برابر او
نیست. این حال را وسعت زندگی و حالت
دوّم حالت اول به ضیق تنگی معشیت تعبیر میکنند و قرآن کریم نیز از حالت اوّل
به «معشیت ضنک» تعبیر کرده است.[43]
خداوند میفرماید:
«وَ
مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نحَْشُرُهُ يَوْمَ
الْقِيَمَةِ أَعْمَى»[44]
(و هرکس از یاد من روی گردان باشد، همانا برای او زندگی سخت خواهد بود و او را در
روز قیامت نابینا محشور میکنیم.)
کسی که
خدا را فراموش میکند، دیگر چیزی غیر دنیا برای او باقی نمیماند که به آن دل
ببندد، در نتیجه همه کوششهای خود را منحصر در آن میکند و فقط به اصلاح زندگی
دنیایی خود میپردازد و هر چه به این امور بیشتر میپردازد، حرص و تشنگی او
بیشتر میشود و بیشتر طمع میکند، در حالی که اگر مقام پروردگار خود را می شناخت و
به یاد او بود، یقین میکرد که نزد پروردگار حیاتی است که آمیخته با مرگ نیست، و
شادی و آسایشی به او دست میدهد که با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست و هر چه خدا
بر او مقدر کرده باشد، برایش فراخ گشته، دیگر روی تنگی و ضنک را نمیبیند.[45]
خداوند
در مواضعی متعدّدی از قرآن کریم مؤمنان را به تداوم «ذکر» و یاد خداوند توصیه کرده
و آنها را نسبت به غفلت از یاد خدا برحذر داشته است. ذکر که به معنای یادآوری حضور
ذات اقدس پروردگار در تمامی عالم و توجّه به نظارت وی بر تمای اعمال و رفتار آدمی
است، منشأ برکات زیادی برای حیات معنوی شخص مؤمن بوده و از یک سو به وی در تلاطم
امواج سهمگین حوادث و بلاها آرامش و طمئنینه میبخشد و از سوی دیگر احساس
مسئولیّت وی در برابر خداوند نسبت به اعمال و رفتارش را افرایش میدهد. در
مقابل، فراموش کردن خداوند در زندگی و فرورفتن در گرداب غفلت از یاد خدا، نورانیّت
دل را از بین میبرد و زمینهی کافی را برای حضور شیاطین و کارگر شدن
وسوسههای ایشان در جان آدمی فراهم میسازد و در نهایت گرفتار شدن به عذاب
سخت الهی را سرنوشت محتوم انسان میسازد.
1-
قرآن
کریم.
2-
مکارم
شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، مدرسه الامام علیبن ابی طالب، چاپ اول،
سال1377.
3-
خمینی،
روح الله. شرح چهل حدیث(اربعین حدیث)، تهران: مؤسسهی نشر و تنظیم آثار امام
خمینی،1387
4-
جوادی
آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن (مراحل اخلاق در قرآن) ، مرکز نشر اسراء،
چاپ اول، تابستان 1377.
5-
مکارم
شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 24،
1380.
6-
مسعودی،
علی رضا، فضائل و آثار ذکر، انتشارات ام ابیها، چاپ اول، بهار1378.
7-
احسانی
تیرتاشی، فضایل و رذایل اخلاقی، یدالله، نشر رامین، تابستان
1379.
8-
قرشی،
سید علی اکبر، قاموس القرآن ، دارالکتب الاسلامیه.
9-
ابن
منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، محرم 1405.
10-
طباطبائی،
محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه همدانی، دفتر انتشارات اسلامی،
1363.
11-
طبری،
مجمع البیان، ترجمهی احمد بهشتی، مؤسسه انتشارات فراهانی، چاپ
اول.
12-
راغب
اصفهانی، حسین بن محمد بن فضل، المفردات، انتشارات مرتضوی، چاپ دوم،
1374.
[1]- ابن منظور،
لسان العرب، نشرادب حوزه، محرم 1405، ج4، ص308.
[2]- راغب اصفهانی،
ابوالقاسم حسین بن محمد بن فضل، کتاب المفردات فی غریب القرآن (تفسیر لغوی و ادبی
قرآن)، دکتر سید غلام رضا خسروی حسینی، انتشارات مرتضوی، چاپ دوم، 1374، ج2، ص10.
[3] - همان
[4]- قرشی، سید علی
لکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، ج5، ص111.
[5]- کهف/28.
[6]- جوادی آملی،
تفسیر موضوعی قرآن کریم (مراحل اخلاق در قرآن)، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، تابستان،
1377، ص23.
[7]- طباطبائی،
محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص510.
[8]- راغب اصفهانی،
مفردات فی غریب القرآن،ج3، ص512.
[9] - همان
[10]- احسانی تیر
تاشی، یدالله، فضائل و رذائل اخلاقی، نشر رامین، تابستان 1379، چاپ اول،
ص117.
[11]- طباطبائی،
محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، 1363، ج1،
ص215.
[12]- مکارم شیرازی،
ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم، ج17، ص266.
[13]- مکارم شیرازی،
ناصر، اخلاق در قرآن، مدرسه الامام علی بن ابی طالب، چاپ اول، 1377، ج1،
ص361.
[14]- خمینی، روح
الله، اربعین امام، ص291.
[15]- احسانی
تیرتاشی، فضایل و رذائل اخلاقی، ص118.
[16]- مناجات
شعبانیه.
[17]- مسعودی،
علیرضا، فضایل و آثار ذکر، انتشارات ام ابیها، چاپ اول، بهار 1378،
ص101.
[18]- بقره/152.
[19]- همان،
ص102، احسانی تیرتاشی، فضائل و رذائل اخلاقی، ص124.
[20]- مکارم
شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص513.
[21]- رعد/28.
[22]- مکارم
شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج1، ص349.
[23]- طباطبائی،
المیزان، ج11، ص486.
[24]- انفال/2 و نیز
حج/35.
[25]- طبرسی، مجمع
البیان، احمدبهشتی، مؤسسه انتشارات فراهانیف چاپ اول، 1350، ج10، ص161.
[26]- طباطبائی،
المیزان، ج11، ص485.
[27]- احسانی
تیرتاشی، فضائل و رذائل اخلاقی، ص .
[28]- طباطبائی،
المیزان، ج8، ص498.
[29]- مکارم
شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و چهارم، انتشار1380، ج7،
ص66.
[30]- مکارم
شیرازی، نمونه، ج7، ص66.
[31]- طباطبائی،
المیزان، ج8، ص498.
[32]- مناجات
شعبانیه.
[33]- عصر/2.
[34]- جوادی
آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ص25-28.
[35]- جن/17.
[36]- مکارم
شیرازی، نمونه، ج25، ص123.
[37]- طباطبائی،
المیزان، ج20، ص200.
[38]-
زخرف/36.
[39]- طباطبائی،
المیزان، ج18، ص150.
[40]- مکارم شیرازی،
نمونه، ج21، ص65.
[41]- طباطبائی،
المیزان، ج18، ص150.
[42]- مکارم شیرازی،
نمونه، ج21،
ص65.
[43]- مکارم شیرازی،
نمونه، ج13، ص327.
[44]- طه/124.
[45]- طباطبائی،
المیزان، ج4، ص314.