حجیت و اعتبار عقل از دیدگاه آیت الله جوادی آملی

صابره احمدی موقّر


چکیده

مقدمه

1.     مفهوم عقل

2.     اقسام عقل

عقل نظری

عقل عملی

عقل دینی

عقل تجریدی و تجربی

عقل برهانی

عقل عرفی

3.     جایگاه عقل

تفاوت عقل با بنای عقلا

رابطه ی عقل با شرع و نقل

عقل عامل وحدت

4.     حجیت عقل

تبیین چرایی حجیت عقل

ذاتی یا جعلی بودن حجیت عقل

5.     حجیت عقل در متون نقلی دین

1-5. آیات قرآن کریم

2-5. روایات

6.     بررسی حجیت عقل دراصول

نتیجه گیری

فهرست منابع

 

چکیده

مباحث مربوط به عقل از گذشته‌های دور میان عالمان و فرهیختگان تمام جوامع مطرح بوده است. یکی از این مباحث،‌ مسئلة حجیت و اعتبار عقل است. در این نوشتار به بررسی این دو مسئلة از دیدگاه آیت الله جوادی آملی پرداخته‌ایم. بر اساس مهم‌ترین یافته‌های این تحقیق می‌توان گفت که در اندیشة آیت الله جوادی آملی، عقل همتای قرآن و سنت یکی از منابع اثباتی دین به شمار آمده نه آنکه در مقابل قرآن و سنت باشد، افزون بر آن، عقل جایگاهی رفیع در قرآن و سنت داشته و بر اعتبار و حجیت آن تأکید شده است.

مقدمه

عقل موهبتی است که خداوند متعال در سرشت انسان به امانت گذارده و به واسطه ی آن امکان شناسایی حقایق و تمیز حق از باطل را به او اعطا نموده است و از این جهت است که عقل در عرض سایر منابع دینی ، حجت الهی و منبع مستقل قلمداد می شود.

اهمیت عقل و حجیت آن ، آنچنان مورد عنایت شریعت می باشد که در قرآن و سنت به تعداد بسیار زیادی آیه و روایت در این زمینه موجود است .

علت این اهمیت از آن رو است که عقل هرگز نمی تواند در برابر شرع قرار گیرد چنانچه بر اساس روایات ، این قضیه ثابت شده است که « کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و کلّما حکم به الشرع حکم به العقل » ؛ برخلاف نقل که همراه و مکمل عقل است و گاهی اوقات با آن متعارض می شود .

تمامی فلاسفه و متکلمان بر حجیت عقل بدیهی متفق اند و تنها بحث اختلافی آنها در محدوده و اقسام عقل می باشد .

هدف از تحقیق پیش رو ، بررسی حجیت و اعتبار عقل از دیدگاه آیت الله جوادی آملی–  دامت برکاته -  می باشد و سعی شده تا به شناسایی و تبیین مفهوم عقل از دیدگاه ایشان و سپس بررسی اقسام و جایگاه عقل و حجیت آن در متون نقلی دین ( آیات قرآن کریم و روایات معصومین – علیهم السلام -  ) و اصول پرداخته شود .

1.      مفهوم عقل  

عقل واژه ای است که بار ارزشی دارد ، زیرا از یک سو به حق و باطل در حکمت نظری[1] و از سوی دیگر به حسن و قبح در حکمت عملی[2] مرتبط می باشد.[3] از این رو لازم است تا در ابتدای بحث به تبیین مفهوم این واژه پرداخته شود.

در نگاه اهل معرفت هر یک از اوصاف «لبیب» ، «ذی حجر» ، «اولوالنُهی» و «اولی الابصار» شأنی از شئون عقل اند.

اکنون به بررسی و تبیین هر یک از این اوصاف می پردازیم :

عقل :

از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که «عقل» را عقل نامیدند ، زیرا زانوی شهوت و غضب را عقال و از سرکشی آن جلوگیری می کند .[4]

و همین طور عقل به معنای منع است و زانو بند شتر را از این جهت عقال گویند که شتر را از حرکت بی جا منع می کند .[5]

نُهی :

هم چنین عقل از آن جهت که صاحبش را از ارتکاب زشتی ها نهی می کند ، نُهی و صاحبش را «اولوالنهی » می نامند .[6]

حِجر :

و نیز عقل، به سبب بازدارندگی اش « حجر » به معنی حد و مرزی سنگچین شده  (چنانچه زمین تحجیرشده مانع ورود بیگانگان است) نامیده می شود ، زیرا عقل نیز از ورود بدی ها و زدوده شدن خوبی ها جلوگیری می کند ، به گونه ای که نه بیگانه می تواند در آن راه یابد و نه آشنا می تواند از آن خارج شود . بر همین اساس است که  عاقل را « ذی حجر » می نامند.[7]

لبیب :

«لبیب» به معنی مغز دار و منزّه از پوست و پوسته می باشد و از «لبّ» یعنی مغز در مقابل قشر گرفته شده است .

به عقلاء، « اولوالالباب » اطلاق می شود ، زیرا که آنها درون نگر هستند و مغز و ژرفای هستی موجودات را می بینند.[8] آری ، کسی که سراسر موجودات عالم را آیات الهی می بیند و خالق هستی را در آیینه ی آیات الهی می نگرد لبیب است .[9]

پس به طور کلی دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی–  دامت برکاته -  نسبت به مفهوم عقل به این صورت می باشد که عقل ، صاحبش را از حرکت بی جا و ارتکاب زشتی ها با ایجاد حد و مرزی مشخص منع کرده و به او بینش و ژرف نگری در عمق موجودات جهان را اعطا می کند تا در پسِ آن خالق هستی را مشاهده نماید  .

2.     اقسام عقل

برای عقل اقسامی ذکر شده است ، که برخی تنها آن را به عقل نظری و عملی و برخی چون آیت الله جوادی آملی–  دامت برکاته - به اقسام متعددی تقسیم نموده اند .

در این گفتار به برخی از این تقسیمات می پردازیم :

عقل نظری :

راهنمای اندیشه ی بشر و مدرِک هست و نیست، بود و نبودِ حقایق جهان تکوین (حکمت نظری) و باید و نبایدِ اخلاقی، فقهی و حقوقیِ نشئه ی اعتبار (حکمت عملی)[10] ، عقل نظری می باشد؛ یعنی درک همه ی مسائل حکمت نظری و حکمت عملی به عهده ی عقل نظری است.[11]

البته باید به این نکته اشاره کرد که حجیت ادراکات عقل در حکمت نظری ، بالذات است و اعتبار آن نه از طریق عقل اثبات می شود و نه از طریق نقل ، اثبات آن از طریق نقل مستلزم دور است، زیرا اصل اعتبار نقل به کمک عقل ثابت می شود ، چون عقل است که می گوید : خدا ، وحی ، نبوت، امامت و قیامت هست و باید به وحی اعتماد نمود.

 حجیت ادراکات عقلی در حکمت عملی از دو راه ثابت می شود : 1. از راه تبیین و تنبیه ؛ یعنی قضایای مطروح در حکمت عملی، با تجزیه و تحلیل عقلی ، تنبیه و تبیین می شوند . 2. از طریق نقل ؛ یعنی آیات قرآن و روایات معتبر.[12]

کار عقل نظری که اهل درایت و معرفت است ، صرفاً ادراکی از قبیل احساس ، تخیل ، توهم و تعقل و... می باشد[13] ، این بدان معنی است که عقل نظری هیچ مولویت و آمریت و ولایتی ندارد .[14]

عقل عملی :

نیرویی که از آن به مدیر و مدبّر تعبیر می شود و کار آن سیاست و تدبیر و فرماندهی امور شخصی است، عقل عملی می باشد؛ البته شخصی که عقل عملی او مسلّط بر قوا و شئون مملکت وجودی او می شود ، این مدیریت و رهبری را می تواند اعمال کند.[15]

متعلّق عقل عملی، کار و فعل انسانی نظیر ایمان ، اخلاص، عبادت، محبت، تولّی ، تبرّی و ... می باشد. ایمان پیوندی است که بین انسان و متعلّق علم او حاصل می شود و این پیوند، کار عملی انسان است و در نتیجه مربوط به عقل عملی می شود .[16]

عقل نظری و عقل عملی در مراتب پایین هستی جدا از یکدیگر و در مراتب برتر هستی متحد با یکدیگرند.[17]

عقل دینی :

اگر محدوده ی درک عقل ، مسائل درون دینی یعنی مسائل اخلاقی ، سیاسی ، حقوقی یا معارف الهی باشد - که انبیاء به عنوان هدایت آسمانی فراسوی انسان ها قرار داده اند – می توان آن را عقل دینی نامید .[18]

عقل تجریدی و تجربی :

عقل تجریدی محض ،در قالب برهان فلسفی و کلامی پدیدار می شود .[19]

دلیل معتبر عقلی تجربی و تجریدی حجت شرعی می باشد و می توان به استناد آن فتوا داد که خداوند در نظام طبیعت چنین کرده است ، در واقع ره آورد عقل ، اعم از تجربی و تجریدی ، علم به بود و نبود یا باید و نباید است .[20]

عقل تجریدی و تجربی ، از ادله ی شرع و از لحاظ هندسه ی معرفتی ، زیر مجموعه ی منابع معرفتی عقاید ، اخلاق ، فقه و حقوق دینی می باشد و حرمت آن همانند احترام دلیل نقلی ، محفوظ است و هرگز در برابر دین قرار نمی گیرد.[21]

عقل برهانی:

عقل برهانی قسمی دیگر از اقسام عقل می باشد که می تواند خداوند را در فعل (نه ذات و صفات ذات) که منطقه ی ممنوعه ی او نیست ، زیر سؤال ببرد.

حجت عقل برهانی،از منظر قرآن حکیم مسموع و معتبر می باشد و خداوند برای دفع آن محذور عقلی ، انبیاء را ارسال کرده است . پس اگر در مواردی با همان مبانی متقن مطلبی را بفهمد که خداوند متعال چنین قرار داده است ، فهم او مانند نقل معتبر می شود .

دلیل نقلی در حقیقت قول خداوند را ارائه می دهد ولی دلیل عقلی می تواند فعل ، حکم و قانون تکوینی و تدوینی را کشف کند و در کنار دلیل نقلی حجت شرعی تلقی شود .[22]

به تعبیر دیگر می توان گفت که عقل برهانی «منبع دین » است و با ملاحظه ی دلیل معتبر نقلی ، فتوایش همان فتوای دین می باشد ، مانند دلیل معتبر نقلی که هر چیزی را با ملاحظه ی برهان عقلی ثابت کند ، همان به حساب دین گذاشته می شود . از این رو ، اگر کسی برخلاف آنچه که برهان عقلی ثابت کرده  عمل نماید ، در معاد محکوم خواهد شد .[23]

درنتیجه عقل برهانی نه تنها در روایات تخطئه نشده ، بلکه به عنوان حجت درونی،  در کنار حجت بیرونی ( نقل معتبر ) مورد تأکید قرار گرفته است .[24]

عقل عرفی :

آخرین قسمی که به تبیین آن می پردازیم ، عقل عرفی می باشد که حجیت دارد زیرا فقها و اصولیون به این تحلیلهای عرفی و عقلایی اعتماد و اطمینان دارند و این از آن جهت است که معیار و میزان در اعتبار و پذیرش دستآورد عقل ، حصول یقین یا اطمینان عقلایی می باشد و واقعیت این است که عقل عرفی در بسیاری از موارد به طمأنینه عقلایی دست می یابد .[25]

در پی مطالب این گفتار با عقل نظری ،مُدرِِک هست و نیست؛ عقل عملی، نیروی مدیر و مدبّر بر افعال انسانی؛ عقل دینی،مدرک مسائل درون دینی؛ عقل تجریدی و تجربی ، زیر مجموعه ی منابع معرفتی و علم به بود و نبود ؛ عقل برهانی به عنوان منبع دین که در کنار دلیل معتبر نقلی ، فتوایش همان فتوای دین می شود وعقل عرفی از آن جهت که حاصلش طمأنینه ی عقلایی است، آشنا شدیم.

3.      جایگاه عقل

در این گفتار باید به دنبال پاسخ این سؤال باشیم که جایگاه برهان عقلی کجاست ، پیش از نقل یا پس از آن یا همراه با آن است ؟

برای پاسخ به این سؤال در ابتداء باید دانسته شود که بنای عقلا با عقل چه تفاوتی دارد و هم چنین از جهتی  باید به رابطه ی عقل با نقل و شرع پرداخت  .

البته به عنوان پیش زمینه باید اشاره کرد که جایگاه برهان عقلی در اصول دین ، قبل از نقل و در محدوده ی دین ، همتا و همراه نقل و در اصول فقه پس از نقل می باشد .[26]

تفاوت عقل با بنای عقلا :

حکم عقل با بنای عقلا متفاوت می باشد، زیرا اولاً عقل از اقسام منبع استنباط است و بنای عقلا زیر مجموعه ی سنت قرار دارد[27] و ثانیاً حکم عقلی از سنخ علم است ولی بنای عقلا از صنف عمل. اعتبار و حجیت علم عقلی را خود او تأمین می کند؛ یعنی اگر دلیل عقلی مفید علم یا طمأنینه بود، علم آن مطلقاً حجت است و طمأنینه ی آن نیز در موردی که شارع مقدس اعتبار آن را امضا کند ، حجت می باشد ؛ پس خود دلیل عقلی معیار حجیت را به همراه دارد . در تمام مواردی که سخن از هماهنگی عقل و نقل به میان می آید، مقصود از آن حکم عقل است نه بنای عاقلان .[28]

در واقع اعتبار عقل ، کاملاً از ملاحظات عاقل جداست ، زیرا عقل و برهان عقلی معصوم است ، ولی عاقل یعنی حکیم ، اصولی و فقیه معصوم نیستند.از این رو نمی توان عقلا ، حکما ، متکلمان ، فقها و ... را با انبیاء مقایسه کرد ؛ اما چون عقل معصوم است ، براهین آن را می توان با مضامین قرآن و روایات ارزیابی نمود، گرچه قداست وحی هم چنان محفوظ است .[29]

رابطه ی عقل با شرع و نقل :

همانطور که در گفتار پیش بیان شد ، عقل تجریدی و تجربی از ادله ی شرع و زیر مجموعه ی منابع معرفتی عقاید ، اخلاق ، فقه و حقوق دینی می باشد و حرمت آن همانند دلیل نقلی، محفوظ است و هرگز در برابر دین قرار نمی گیرد ، تا چنین گفته شود که فلان مطلب عقلی است یا دینی و هم چنین عقلی است یا شرعی[30]، بلکه دین مجموع عقاید، اخلاق، فقه، حقوق و ... می باشد که منبع هستی‌شناسی آن فقط اراده و علمِ ازلی خداوند و منبع معرفت شناسی آن، عقل و نقل است .[31]

در واقع می توان این گونه بیان کرد که عقل و نقل دو بال دین هستند  که در مقابل و قسیم یکدیگر می باشند .[32]

بنابراین چون دلیل عقلی همتای دلیل نقلی ، حجت خدا و نیز الهام الهی است ، اگر کسی با سرمایه ی عقلی به سراغ متون مقدس نقلی برود و چیزی را از آن ها استنباط نماید ، مانند آن است که به کمک آیه ای معنای آیه ی دیگر یا به کمک روایتی ، معنای آیه ای معلوم شود ؛ از این رو هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نمی باشد .[33]

و به همین جهت است که هرگاه برهان عقلی و دلیل معتبر علمی ، مطلبی را ثابت کند ، اگر آن مطلب مخالف اطلاق یا عموم دلیل نقلی مانند آیه ی قرآن یا حدیث مأثور از معصوم باشد ، می توان آن دلیل معتبر علمی را مقیّد یا مخصّص لبّی قرار داد و با آن ، اطلاق یا عموم دلیل نقلی را تقیید کرد یا تخصیص نمود و با پیمودن سایر راه‌های شناخته شده در فنّ اصول فقه ، تعارض ابتدایی بین دو دلیل معتبر دینی را برطرف ساخت.[34] چنانچه اگر دلیل نقلی ، قطعی باشد بر دلیل عقلیِ غیر قطعی مقدّم خواهد شد .[35]

عقل عامل وحدت :

هر چه انسان به نشئه ی عقل نزدیک تر شود ، کثرت و تشتّت در وجود او کمتر و حیاتش به مقام وحدت نزدیکتر می شود و این ، شکل فردی ما می باشد، چرا که به دلیل دوری از قلمرو عقل در درون خود ، با ناهنجاری ها و پراکندگی های فراوان رو به رو هستیم و از این رو در لحظات کوتاه نماز نیز توان ضبط و جمع آوری حواس خویش را نداریم .

اگر آدمی به دنبال وحدت درونی خود و اتحاد بیرون با دیگران است ، به ناچار باید از مرتبة حس و خیال ترقی کرده ، به قلمرو عقل وارد شود و تحت فرماندهی آن ، هم عالمانه گزارش های نظری خود را به خدا مربوط سازد و هم عادلانه و صالحانه گرایش های عملی خویش را به مسیر عبودیت حق تعالی بازگرداند و به عبارت دیگر، عقل انسانی، علم و عمل او را عقال کرده و با بستن دست و پای هوس، شئون ادراکی و تحریکی انسان سالک را ، نه تعطیل، بلکه تعدیل نماید .

از این رو، قرآن کریم علّت تفرقه و تشتّت را به روشنی، عدم عقل می خواند و با اشاره به اختلافات درونی یهودیان می فرماید : «...تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی...»[36] یعنی آنها را به ظاهر ، هماهنگ با هم می پنداری و حال آنکه دلهایشان پراکنده است ؛ سپس می فرماید : این پراکندگی به این خاطر است که آنان اهل عقل نیستند و عاقلانه نمی اندیشند: « ...ذلک بأنهم قوم لا یعقلون»[37] از این بیان قرآن، روشن می شود که ملت پراکنده و دارای اختلاف و تفرقه و تشتّت، عاقل نیست.

پس آنکه عاقل نیست با خود متحد نیست و کسی که با خود متحد نباشد ، چگونه می تواند عامل اتحاد جامعه باشد .[38]

با توجه به مطالبی که ارائه گردید ، مشخص شد که آنچه در مباحث عقلی بررسی می شود همان عقل است نه بنای عقلا . چرا که بنای عاقلان ، از سنخ عمل است نه علم ؛ و تبیین شد ، آنچه در برابر عقل قرار دارد نقل است که قسیم عقل و همراه آن می باشد و ممکن نیست که عقل در برابر و مقابل شرع و دین قرار بگیرد و از طرفی نیز بیان شد که اصل و خمیر مایه ی دوری از تشتت و تفرقه ، عقل است ؛ لذا انسان عاقل هم در ذاتش دارای وحدت و خالی از هر گونه اختلاف و تشتت است و هم می تواند عامل اتحاد جامعه باشد .

4.     حجیت عقل

بحث در حجیت عقل به منجّزیت و معذّریت بر می گردد ، چنانچه وقتی گفته می شود که استدلال عقلی ، معتبر و حجت شرعی است و می تواند در قیامت ، مدار احتجاج خدا بر بنده و بنده بر خدا قرار گیرد ، معنایش این است که در مسائل علمی و جهان بینی اعتقادی ، اگر کسی خواست که حقیقتی را تصدیق و باور داشته باشد ، باید به استناد برهان عقلی باور کند و در مسائل مربوط به عمل نیز اگر خواست به چیزی عمل نماید ، باید به استناد آن عمل کند .

به بیان دیگر، استدلالی در مسائل علمی معتبر است که انسان را به یقین برساند؛ ولی در مسائل عملی، جزم و یقین لازم نیست و همین که اطمینان حاصل شد، می توان به آن عمل نمود؛ نظیر تعبّدیات. اگر دلیل عقلی مفروض، مطابق با واقع باشد، استدلال کننده مأجور است و می تواند به آن عمل کند و اگر مطابق با واقع نبود، استدلال کننده مُؤمِّن و معذِّر دارد ، یعنی در برابر خداوند به استناد آن دلیل ، معذور و در امان است.[39]

تبیین چرایی حجیت عقل :

حجیت عقل برهانی، به دلیل راه نیافتن خطا و نسیان در آن می باشد . چون همان طور که قرآن هر چه می گوید حق است و نیز پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - آنچه می گویند ، بر اساس هوا نمی گویند : «و ما ینطق عن الهوی»[40] و نیز سنت معصومین – علیهم السلام - حق است و هوا در آن راه نمی یابد ، ره آورد عقل ناب هم ، حق است: «و ما ینطق عن الهوی» ، گرچه قبول این حرف، در آغاز دشوار می آید ، اما وقتی مطلب به خوبی تبیین و تحلیل گردد ، معلوم می شود که این سخن حق است.

برای وضوح این مطلب به تبیین چند نکته می پردازیم:

نکته اول: عقل، چراغ الهی است که خدای سبحان آن را در نهان انسان تعبیه کرده و فجور و تقوا را به او الهام نموده است.

نکته دوم: در مکتب الهام، جایی برای ابهام و خطا نیست؛ زیرا آنچه را که خدا به فطرت الهام کرد ، نه معلم اشتباه می کند و نه متعلّم ؛ خدایی که فرموده: « و نفس و ما سویها ، فألهمها فجورها و تقویها»[41] از گزند سهو و نسیان مصون است: «...و ما کان ربک نسیّا»[42] و عقل مُستَلهِم و متعلّم نیز از آسیب سهو و نسیان مصون می باشد ، چون خدا فرموده که من عقل و نفس را به فجور و تقوا الهام کردم.

نکته سوم: در آیة «و إذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی...»[43] که خداوند جریان میثاق گیری را بازگو می کند، جایگاه میثاق ، موطنی است که هم اکنون اگر کسی غبار روبی کند ، به یادش می آید ؛ چون خدا فرمود : «و إذ  اخذ» . کلمه «إذ» ، ظرف و منصوب است و ناصب آن ، فعل امر « اذکر» محذوف می باشد ؛ یعنی به یاد بیاور آن صحنه میثاق را ؛ یعنی اگر کسی اکنون غبارروبی کند ، به یادش می آید که خدا فرمود : « ألست بربکم» و او گفت : « بلی » ؛ اگر چنانچه مربوط به عوالم گذشته باشد و هیچ ارتباطی بین فعلیت انسان و آن عوالم اخذ میثاق نباشد ، خدا نمی فرمود : « و إذ  اخذ » زیرا خداوند الآن احتجاج می کند . پس معلوم می شود آن نشئه ای که انسان میثاق سپرده ، زنده و معصوم و مصون است . بنابراین ، عقل ناب و فطرت آدمی ، « مُستلهم » به الهام الهی است : « و ما ینطق عن الهوی » و مجموع این میثاق و الهام ، به صورت فطرت تبلور یافته: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله... »[44] و این فطرت که همان عقل ناب است ، محفوظ و مصون از خطا می باشد .

بنابراین ، اگر عقل در خطوط اولی و امور بدیهی، مصون از خطا نباشد و بر اساس هوا سخن بگوید، بشر هیچ راهی برای اثبات مبدأ جهان ندارد ، زیرا با برهان عقلی اثبات می شود که جهان صانعی دارد و وحی و نبوت و اعجاز و ... وجود دارد، اگر عقل گاهی بر اساس هوا فتوا دهد و گاهی بر اساس هُدی ، خود عقل یک معیار دیگری طلب می کند؛ در حالیکه این چنین نیست، زیرا حجیت مسائل عقلی به لحاظ منتهی شدن آن به بدیهیات حاصل شده و معنا پیدا می کند .[45]

ذاتی یا جعلی بودن حجیت عقل

با توجه به این که علوم نقلی به برهان عقلی بستگی دارد و علوم عقل نظری نیز به بدیهی وابسته است، لازم است، تأمل شود که اعتبار و حجیت بدیهی چه امری است؛ ذاتی می باشد یا به جایی وابسته است؟

با کمی درنگ ، به این نتیجه می رسیم که حجیت بدیهی به جایی اتکا ندارد ، یعنی بدیهی یک پیش فرض نیست ؛ زیرا اگر یک پیش فرض باشد و به جایی تکیه نداشته باشد ، چیزی غیر از سفسطه و شک نخواهد بود.

به بیان دیگر، ما قضیه بدیهی را «مفروض الحجة» در نظر می گیریم و قضیه نظری را به آن «مفروض الحجة» ارجاع می دهیم. پس، حجیت بدیهی به چیست؟ و به دیگر سخن ، ما وحی را به پشتوانه ی عقل اثبات می کنیم ؛ یعنی می گوییم که جهان خدایی دارد و آن خدا اسمای حسنایی دارد و یکی از اسمای حسنای خدا ، حکیم و هادی است و خدای حکیم و هادی ، بشر را بدون راهنما رها نمی کند و آن راهنما نیز باید نشانه یعنی معجزه داشته باشد و معجزه نیز با علوم غریبه فرق دارد و هم چنین بین اعطای اعجاز و صدق دعوت ، ربط ضروری وجود دارد . همه ی این ها فتوای عقل نظری است که باید به بدیهی برگردد و از سویی ، حجیت بدیهی مفروض است و وقتی مفروض شد، یقین پیدا نمی شود و وقتی یقین حاصل نشد ، ایمان پیدا نمی شود . بنابراین باید بدانیم که حجیت بدیهی به چیست؟

در جواب باید بگوییم: حجیت قضیه عقلی بدیهی، بالذات است، نه اینکه مفروض الحجة باشد، زیرا عقل معتبر ، اعتبارش به بیّن بالذات بودن او است و بیّن و معلوم بالذات، حجت بالذات است و چیزی که حجیت او بالذات باشد ، می تواند اساس و پایه ی بسیاری از مسائل قرار گیرد ؛ نه اینکه در معرفت شناسی اصلاً اساس و پایه ای وجود نداشته باشد .[46]

5.     حجیت عقل در متون نقلی دین  

آیت الله جوادی آملی در آثار خود با استناد به متون نقلی دین به اثبات حجیت عقل پرداخته‌اند:

1-5. آیات قرآن کریم

صدر و ساقه‌ی قرآن، برهان و استدلال است که در مواضع بسیاری در قرآن به چشم می خورد. افزون بر آن، قرآن در بیش از سیصد آیه ، جامعه ی انسانی را به تعقّل ، تفکّر و تدبّر با تعابیری هم چون : «یعقلون»،«تعقلون»،«یتفکّرون»،«تتفکّرون»،«یعلمون» ، «تعلمون» و «یتدبّرون» فرا می خواند .[47] به طور مثال به چند آیه می پردازیم :

خداوند متعال در آیه‌ای می‌فرماید: «أم  خلقوا  من  غیر  شیء  أم هم الخالقون»[48]

در این آیه ازچند قاعدة‌ عقلی استفاده شده است: از قبیل اثبات قانون علّیت و اثبات این حقیقت که افراد خارجی واقعاً موجودند و اینکه آنها خودشان علت خویشتن نیستند و همتای خودشان نیز علت آنان نیست و در نهایت این که باید موجودی غنی بالذات، علت آنها باشد.[49] این مطلب را نیز باید افزود که منظور از شیء در این آیه ، مبدأ فاعلی است نه مبدأ قابلی.[50]

در آیه‌ای دیگر می‌خوانیم:‌ «و لقد ءاتینا لقمان الحکمه أن اشکر للّه ...»[51]

آیت الله جوادی آملی در این باره چنین بیان می‌کند که حکمت، یکی از اوصاف خداوند متعال است و بیانگر اتقان وجودی و إحکام هستی واجب می باشد، به گونه ای که حدّ ماهوی و یا حدّ عدمی در آن وجود مطلق راه نیافته و آن هستی مطلق و صرف، سبّوح از هر عیب و قدّوس از هر نقص است. این حکمت در دفتر تدوین و اندیشه به دو صورت ظاهر می شود: یکی طریق وحی و دیگری صراط عقل ، که این دو نیز به عنوان حجت الهی برای انسان ها معرفی می شوند . چهره ی وحی از آن جهت که ذاتاً حجت بوده می تواند تبیین کننده ی حقایق اشیاء باشد، اما عقل مادامی که در کانال صحیح اندیشه و مجرای درست تفکر، یعنی برهان درآمده باشد و از ماده ی یقینی و از هیئت قطعی بهره برده باشد، می تواند به ذاته حجت بوده و راه دیگری برای معرفی صحیح اشیاء و شناسایی درست موجودات باشد.[52]

در آیه‌ای دیگر چنین آمده است:‌ «ألم تر إلی الذی حاج ابراهیم فی ربه ان ءاتاه الله الملک إذ قال ابراهیم ربی الذی یحی و یمیت قال انا احی و امیت ...»[53]

    این آیه، بیان کننده ی استدلال عقلی حضرت ابراهیم – علیه السلام - می باشد ، چنانچه می فرماید: «ربّی الذی یحیی و یمیت» یعنی چون موت و حیاتی هست ، نشانگر آن است که این موت و حیات از روی تصادف و اتفاق نمی باشد، بلکه « محیی و ممیت » دارد و عامل احیاء و اماته باید موجودی مصون از گزند محو ، وحی محض باشد که او همان خدای سبحان است .[54] و هم چنین در ادامه آیه می فرماید : « فإن الله ....مغرب» این برهان عقلی شفاف تری است در برابر نمرود که گفت : « أنا احیی و أمیت».[55]

خداوند متعال در آيه‌ای دیگر می‌فرماید: «...أنما یخشی الله من عباده العلماء...»[56]

استاد جوادی آملی در این باره می‌فرماید: عقل در شناخت و آگاهی نسبت به قضایا و گزاره های دینی بسیار نیرومند است و در نتیجه به دلیل تأثیری که علم در تقویم و پالایش ایمان صحیح و سالم دارد، بین علم و ایمان صحیح، تلازم وجودی بوده ولی ملازمه ی عدمی نیست و بر همین اساس در بسیاری از متون دینی، ایمان و عبودیت افراد در گرو آگاهی و علم آنها قرار داده شده است، که شفاف و صریح ترین آیه ای که به این تلازم پرداخته همین آیه مذکور می باشد.[57]

2-5. روایات

در روایات ائمه معصومین – علیهم السلام - نیز بر اعتبار عقل تأکید و گاه از آن به عنوان دلیل نیز استفاده شده است.

امام کاظم – علیه السلام -  فرمودند: «يَا هِشَامُ، إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَحُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَئِمَّةُ، وَأَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»[58]

«براستی که خداوند بر مردم دو حجت دارد؛ حجت عیان و حجت نهان. حجت عیان، رسولان و پیغمبران و امامان اند و حجت درونی و نهان، عقل است» که در این بیان، عقل قطعی چون وحی الهی حجت دانسته شده وبه آن اعتبار و بها داده شده است.[59]

همچنین امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم فرمودند:‌ «یا هشام! إن الله تبارک و تعالی ...»، فقال: «وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ».[60]

در این روایت به کامل شدن حجت الهی با عقل و وحی اشاره شده، که در واقع بیان کننده ی این مطلب است که عقل برهانی مانند دلیل معتبر نقلی حجت بالغ خداوند می باشد و هر دو مکمل یکدیگرند .[61]

در روایت دیگری چنین آمده است:‌ «ما آمن المؤمن حتی عقل»[62] «مؤمن تا هنگامی که تعقّل نکند، ایمان نمی‌آورد».

در روایتی دیگر نیز چنین آمده است: «علی قدر العقل یکون الدین»[63] «دین هر کس به مقدار عقل اوست».

در هر دو مورد از این روایات، اشاره به همان نکته است که در آیات بیان شد و آن رابطه ی ملازمه ی بین علم و دین می باشد.[64]

امام صادق علیه السلام نیز راجع به عقل فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ، وَاكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[65] «عقل همان است که خداوند به آن عبادت شده و بهشت به واسطه ی آن کسب می شود» .[66]

إبن سکیت به وجود مبارک امام رضا – علیه السلام -    عرض کرد: «امروز مدعیان زیادند و دعواها فراوان، حجت خداوند بر مردم چیست؟» امام فرمودند : «العقل».[67]

6.     بررسی حجیت عقل دراصول  

متولی بحث عقل ، فن شریف «اصول» می باشد ، ولی در آن به مقدار لازم درباره ی عقل و برهان عقلی در موارد لزوم قطع منطقی ، و تجربه علمی و در موارد کفایت اطمینان (نه ظن مطلق) پرداخته نشده ، بلکه اندکی از حجیت ذاتی قطع، کمی نیز از اعتبار و عدم اعتبار قطع روانی (قطع قطّاع) بحث شده است.

علم اصول باید ثابت کند که کتاب ، سنت ، اجماع و عقل ، ادله ی اثبات دین هستند ؛ با این وجود مشاهده می نمائیم که در این علم از اجماع و سنت به شکل مبسوط سخن رفته ، درباره ی قرآن کمتر و در باره ی عقل ، بسیار اندک سخن به میان آمده است .

به هر روی، در اصول از قطع و یقین روان‌شناختی بحث شده است؛ یعنی اگر کسی به چیزی یقین پیدا کرد، حجت بر او قائم می‌شود؛ خواه قطع او دارای مبنای منطقی باشد یا روانی.

برای تبیین رسالت اصلی عقل، علم اصول باید از آن در دو مرحله سخن به میان آورد: 1. عقل را به عنوان دلیل مستقل اثبات دین بشناساند، نه پیک و سخن گو و مستمع و مخاطب . 2. قطع عقلی باید قطع منطقی باشد، نه قطع روانی؛ تا بتوان آن را روشمندانه تبیین منطقی نمود.[68]

نتیجه گیری

از مباحثی که از ابتدا با توجه به دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی – دامت برکاته - به تبیین آنها برخواستیم ، می توانیم به نتایج ذیل اشاره نمائیم :

1 . خداوند در قرآن کریم ، بیش از سیصد مرتبه بشر را به تعقّل ، تفکّر و تدبّر فرا می خواند و این تعداد آیات چیزی را جز شدت اهمیت استفاده از عقل ، بیان نمی دارد .

2 .در آیات قرآن به صاحبان عقل ، عبارات اولوالنهی ، اولوالابصار ، اولوالالباب و ذی حجر اطلاق شده است و این از آن جهت می باشد که عقل ، صاحبش را از ارتکاب زشتی ها منع کرده و حد و مرزی مشخص برای او تعیین می نماید تا بدی در آن راه نیابد و خوبی ها از آن زدوده نشود و این گونه می شود که صاحبان عقل به عمق موجودات عالم و آیات الهی بصیرت پیدا کرده و در پی آیات الهی ، تنها خالق هستی را می بینند .

3 . آن عقلی که با آن هست ها و نیست ها و بایدها و نبایدها درک می شود، عقل نظری و آن نیرویی که به مدیریت و تدبیر افعال انسان می پردازد، عقل عملی و عقلی که محدوده ی درک آن مسائل درون دینی است ، عقل دینی و عقلی که ره آورد آن علم به بود و نبود می باشد ، عقل تجربی و تجریدی و آن که توانائی زیر سؤال بردن خداوند را در مقام فعلش دارد ، عقل برهانی و تحلیلات عرفی ای که موجب اطمینان و اعتماد فقها و اصولیون می شود عقل عرفی نامیده می شوند .

4 . هر عقلی از منابع اثباتی دین محسوب نمی شود و تنها برهان عقلی ای که از آسیب تمثیل منطقی و استقرای ناقص در امان باشد، یکی از منابع اثباتی اراده‌ی تشریعی خداوند است .    

5 . عقل در عالم تشریع و احکام الهی و دینی ، فقط منبعی برای ادراک احکام الهی است و اگر گفته می شود که عقل حکم می کند ، منظور این است که حکم خدا را می فهمد ، زیرا خود عقل به ذاته فاقد حکم است.

6. میان عقل و بنای عقلا تفاوت وجود دارد ، چرا که عقل از سنخ علم و بنای عقلا از صنف عمل است و عاقل ممکن است گاهی بلغزد و خطا کند و گاهی به مقصد برسد . به تعبیر دیگرباید گفت هر چند این راه معصوم است ولی رونده ی آن معصوم نمی باشد .

7 . عقل ، مصباح و چراغ دین و در کنار نقل ، منبع معرفت بشر از دین و کاشف محتوای اعتقادی و اخلاقی و قوانین فقهی و حقوقی دین است .

8 . بنابر آیات و روایات بسیار، عقل ، قسیم نقل (کتاب و سنت ) و همراه و مکمل آن است و به همین خاطر گاهی در برابر آن قرار می گیرد که در آن صورت یکی از عقل یا نقل باید مقدم شود ، چنانچه وقتی دلیل عقلی غیر قطعی در برابر دلیل نقلی قطعی قرار بگیرد ، دلیل نقلی مقدم می شود . ولیکن هرگز عقل در برابر دین و شرع قرار نمی گیرد که مثلا گفته شود فلان دلیل عقلی شرعی است و آن یکی غیر شرعی .

9. معیار وحدت ، عقل است ، زیرا فردی که عاقل است خالی از هرگونه تشتت و اختلاف بوده و حتی می تواند عامل وحدت در جامعه باشد ؛ مانند حضرت امام خمینی – قدس سره الشریف – که این وحدت را در خود داشته و در جامعه پدید آوردند.

10. حجیت علوم عقل نظری، به گزاره های بدیهی وابسته است، زیرا حجیت قضیه بدیهی بالذات است نه مفروض الحجة. از همین رو قضیه ی عقلیِ بدیهی ، اساس و پایه ی بسیاری از مسائل می باشد .

 

فهرست منابع

1 . قرآن کریم .

2 . نهج البلاغه،گردآورنده: سیدرضی ، مؤسسه نهج البلاغه ، قم ، اول ، 1414ه.ق .

3 . جوادی آملی ، عبدالله ، انتظار بشر از دین ، إسراء ، قم ، چهارم ، 1386 ه.ش .

4 . ــــــــــــــــــــ ، تبیین براهین اثبات خدا ، إسراء ، قم ، اول ، بی تا .

5 . ــــــــــــــــــــ ، تسنیم(تفسیرقرآن کریم)،إسراء ، قم ، اول ، 1385ه.ش .

6 . ــــــــــــــــــــ ، تفسیر انسان به انسان ، إسراء ، قم ، اول ، 1385ه.ش .

7 . ــــــــــــــــــــ ، تفسیرموضوعی قرآن کریم ،إسراء، قم ،اول،1383ه.ش .

8 . ــــــــــــــــــــ ، دین شناسی ، إسراء ، قم ، اول ، 1381 ه.ش .

9 . ــــــــــــــــــــ ،رحیق مختوم(شرح حکمت متعالیه)،إسراء،قم،اول،1375ه.ش .

10 . ــــــــــــــــــــ ، سرچشمه اندیشه ، إسراء ، قم ، اول ، 1383ه.ش .

11 .  ــــــــــــــــــــ ،شکوفایی عقل در پرتونهضت حسینی،إسراء، قم،چهارم،1386ه. ش.

12 . ــــــــــــــــــــ ، فلسفه حقوق بشر ، إسراء ، قم ، چهارم ، 1383 ه.ش .

13 . ــــــــــــــــــــ ، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی،إسراء،قم،دوم،1386 ه.ش .

14 . کلینی ،محمد بن یعقوب،الکافی،دارالحدیث للطباعة والنشر،قم،اول،1429 ه.ق .

                                                                          



[1] . حکمت نظری ، علمی است که عهده دار شناخت حقایقی می باشد که هستی آنها در اختیار انسان نیست . مانند : وجود خدا ،  فرشتگان ، زمین ، آسمان و ... .( رحیق مختوم ( شرح حکمت متعالیه ) ، إسراء ، قم ، اول ، 1375 ه.ش ، ج 1 ، ص 122 .)

[2] . حکمت عملی، مختص به شناخت اموری است که در حوزه ی تدبیر و اراده ی انسان شکل می گیرد ، به طوری که اگر انسان نباشد هرگز آنها محقق نخواهند شد ؛نظیر مسائل اخلاقی ، خانوادگی و اجتماعی . ( رحیق مختوم ، همان .)

[3] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، إسراء ،قم ، دوم، 1386 ه.ش ، ص 28.

[4] .تسنیم (تفسیر قرآن کریم) ، إسراء ، قم ، اول ، 1385 ه.ش ،ج16 ،ص 622 : به نقل از تحف العقول ، ص 15 و بحارالانوار ، ج1 ،ص 117.

[5] . شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی ، إسراء ، قم ، چهارم ، 1386 ه.ش ، ص 119.

[6] . تسنیم ، همان.

[7] . همان.

[8] . همان . و ص 601  : به نقل از مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 102 و مصباح المنیر ، ص 547.

[9] . همان ، ص 602 : به نقل از رحمة من الرحمن ، ج 1 ، ص 417.

[10] . حکم عقل در حکمت نظری ، قابل تخصیص نیست ولی در حکمت عملی ، فی الجمله قابل تخصیص است نه بالجمله.(منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، همان ، ص 98).

[11] . سرچشمه اندیشه ، إسراء ، قم ، اول ، 1383 ه.ش ، ج 4 ص 16 . و  دین شناسی ، إسراء ، قم ، اول ، 1381 ه.ش ،ص 156.

[12] . دین شناسی ، همان ، ص 136.

[13] .تبیین براهین اثبات خدا ، إسراء ، قم ، اول ، بی تا ، ص 76.

[14] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، همان ، ص44 .

[15] . همان .

[16] .تبیین براهین اثبات خدا ، همان .

[17] . همان.

[18] . دین شناسی ، همان ، ص 156.

[19] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، همان ، ص 71.

[20] . تفسیر انسان به انسان ، إسراء ، قم ، دوم ، 1385 ه.ش ، صص 34و 35.

[21] . همان ، ص 32.

[22] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، همان ، صص 65 و 84 .

[23] . دین شناسی ، همان ، ص 130.

[24] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، ص 70.

[25] . همان ، ص 71.

[26] . دین شناسی ، همان ، ص 131.

[27] . فلسفه حقوق بشر ، إسراء ، قم ، چهارم ، 1383 ه.ش ، ص 42.

[28] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، همان ، ص 79.

[29] . دین شناسی ، همان ، ص 127.

[30]. فلسفه حقوق بشر ، همان ، ص 40.

[31]. تفسیر انسان به انسان ، همان .

[32]. دین شناسی ، همان ، ص 129. و فلسفه حقوق بشر ، همان .

[33] . دین شناسی ، همان ، ص 127.

[34] . تفسیر انسان به انسان ، همان ، صص 32- 34.

[35] . دین شناسی ، همان ، ص 148.  و سرچشمه اندیشه ، همان ، ص 101.

[36] . حشر / 14.

[37] . همان.

[38] . تفسیر موضوعی قرآن کریم ، إسراء ، قم ، اول ، 1383 ه.ش ، ج 15 صص 171 الی 173.

[39] . انتظار بشر از دین ، إسراء ، قم ، چهارم ، 1386 ه.ش ، صص 108 و 109.

[40] . نجم / 3.

[41] . شمس/7-8.

[42] . مریم / 64.

[43] . اعراف / 172.

[44] . روم / 30.

[45] . انتظار بشر از دین ، همان ، صص 109 و 110.

[46] . انتظار بشر از دین ، همان ، ص 115.

[47] . دین شناسی ، همان ، ص 169 و تفسیر انسان به انسان ، همان ، ص 297.

[48] . طور/35.

[49] . تفسیر انسان به انسان ، همان .

[50] . دین شناسی ،همان ، ص 157.

[51] . لقمان / 12.

[52] .رحیق مختوم ( شرح حکمت متعالیه )، همان ، صص 5 و 6.

[53] . بقره / 258.

[54] چنانچه در آیات دیگر قرآن اشاره به حی بودن خداوند شده است . مانند : « الحی الذی لا یموت » فرقان / 58 و « هو الحی القیوم »بقره / 255 و ... .

[55] . دین شناسی ، همان ، صص 161و162.

[56] . فاطر/ 28.

[57] . تبیین براهین اثبات خدا ، همان ، ص 117.

[58] . کلینی ، محمد بن یعقوب ، الکافی ، دارالحدیث للطباعه و النشر ، قم ، اول ، 1429 ه.ق ، ج 1 ، ص 35. ( این مطلب نیز در خود کتاب سرچشمه اندیشه ذکر شده بود و تنها به خاطر مراجعه ی مجزا و کاملتر به کتاب کافی ، مراجعه شده است .)

[59]. سرچشمه اندیشه ، همان ، ص 106 و 107.

[60] . کلینی ، همان ، ص 31.

[61] . تسنیم ، همان ، ص 246.

[62] . تبیین براهین اثبات خدا ، همان ، ص 118 : به نقل از شرح غرر و درر ، ج 6 ، ص 70.

[63] . همان : به نقل از شرح غرر و درر ، ج4 ، ص 313.

[64] . همان ، ص 118.

[65] . کلینی ، همان ،  ص 25 .

[66] . تبیین براهین اثبات خدا ، همان ، ص 132. و شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی ، همان : به نقل از کافی ، ج 1 ، ص 11.

[67] . منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ، همان ، ص 71 : به نقل از بحار الانوار ، ج1 ، ص 105.

[68] . دین شناسی ، همان ، صص 154 و 155.