فرانک
رضاپور
گفتار دوم: مظلومیت حضرت علی (علیه السلام) در دوران خلفای
ثلاثه
گفتار سوم: احقاق حق و فلسفه سکوت
گفتار چهارم: عملکرد امیرالمؤمنین در دوران خلیفه
اول
1. فعالیتهای
فرهنگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
گفتار پنجم: عملکرد امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دوران خلیفه
دوم
1. همکاری فرهنگی، سیاسی امیرالمؤمنین با خلیفه
دوم
2. همکاری نظامی امیرالمؤمنین با خلیفه
دوم
3. همکاری قضائی امیرالمؤمنین با خلیفه
دوم
4. تعامل یاران امیرالمؤمنین با خلیفه
دوم
گفتار ششم: عملکرد امیرالمؤمنین در دوران خلیفه
سوم
1. موضع امام علی (علیه السلام) در برابر
عثمان
2. موضع امام (علیه السلام) در اعتراض مردمی علیه
عثمان
با
وجود آنکه امام علی (علیه السلام) به وسیله پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و
آله) به خلافت منصوب شده بود، اما به مدت بیست و پنج سال پس از وفات آن حضرت، از
خلافت دور ماند. طبیعی است که در این دوران امام (علیه السلام) نسبت به مسائل روز
جامعه بیتفاوت نبوده است. این نوشتار بر آن است تا عملکرد امام (علیه السلام)
در دوران خلافت خلفا به ویژه تعامل ایشان با خلفا را بررسی کند. بر اساس
مهمترین یافتههای این تحقیق، بیشترین همکاری امام با خلفا به دوران خلافت
خلیفة دوم بر میگردد که فعالیتهای قضایی، علمی و مشاورههای نظامی آن
حضرت در این ایام بسیار چشمگیر بوده است.
آنگاه که آسمان مدینه النبی در غروب غمین زندگانی رسول خدا (صلی الله علیه
و آله) سراسیمه پیکر گرامیاش را وانهاد و به شتاب پذیرای سایههای ماتم افزای
سقیفه گشت، و آنگاه که دیدگان ماتم زده بنی هاشم به دور از پناهی استوار و در
کمینگاه انتقام جویان دهشت را بارور شد، همان زمان، آغاز عصری از زندگانی علی (علیه
السلام) ایمان آورنده نخست و یگانه شایسته خلافت بود.
بدین
سان کرانههای تاریخی آن دوران که مظلومیت را پیام میداد در سکوت و تحریمی فراگیر
در هالههای ابهام فرو میرفت.
اینکه علی (علیه السلام) با تحمل این سکوت ناخواسته چگونه ارتباطی را با
جامعه اسلامی پیشه ساخت پرسشی زاده از ابهام حقیقت این سکوت و زاینده مسائل بنیادین
دیگر است.
رسول
گرامی اسلام، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از همان آغاز دعوت علنی تا پایان عمر
شریف خویش همواره بر جانشینی و خلافت علی (علیه السلام) تأکید و اهتمام داشتند تا
آن را در جامعه تثبیت کنند اما با تمامی تلاشها و جان فشانیهای پیامبر عظیم الشأن
در این باره هنوز پیکر مبارک ایشان دفن نگشته بود که توطئه گران ماجرای سقیفهی بنی
ساعده را برپا ساختند و به ناحق خلافت را غصب نمودند و حکومت اسلامی را از مسیر
اصلی آن منحرف ساختند و آن را به بیراهه کشاندند.
اما
در این برهه از تاریخ اسلام که حدود بیست و پنج سال به طور انجامید اقدامات علی
(علیه السلام) در بازگرداندن حکومت به مسیر اصلی خویش و احقاق حقوق خویش چه بوده
است؟
و در
نهایت فلسفه سکوت ایشان چیست؟ و آیا سکوت ایشان به معنای کناره گیری و گوشه گیری
کامل از اجتماع بود؟ برای پاسخ این سؤالات نگارنده در نظر دارد عملکرد امیرالمؤمنین
(علیه السلام) را در زمان خلفا مورد تحقیق قرار دهد.
برخی
معانی ذکر شده در مورد خلیفه عبارتند از:
1-
«خلیفه هو السلطان الاعظم و خلفه خلافة کان خلیفته بعده»[1]
خلیفه حاکم بزرگتر است و خلافت به معنای جانشین کسی شدن بعد از
اوست.
2-
«الخلیفة من استخلف مكان من قبله، و يقوم مقامه»[2]
خلیفه کسی است که به جای
فرد پیش از خود مینشیند.»
خلیفه به کسی گفته میشود که بجای شخص دیگری قرار گیرد و جای خالی او را پر
کند.
همچنین در لغت نامه دهخدا در مورد این واژه آمده است: «آن که بجای کسی باشد
در کاری، از پس کسی در کاری، قائم مقام، جانشین، لقب حکامی که پس از پیامبر در
ممالک اسلامی حکم راندند.»[3]
خلیفه در اصطلاح اهل سنت، به حکام اسلامی اطلاق میشود، گاه به طور مطلق و
گاه با عنوان خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله)، که به آیه «و هو الذی جعلکم
خلائف فی الارض»[4]
استدلال کردهاند و میگویند «چون حاکم اسلامی مجری احکام الهی در بین مردم میباشد
پس اطلاق لفظ خلیفة الله بر وی اشکال ندارد.»[5]
خلیفه در اصطلاح اهل تشیع، به هر حاکمی اطلاق نمیشود بلکه به کسانی گفته میشود که
دارای لیاقت و شایستگی جانشینی خدا و رسول باشند، آنان کسانی هستند که از جانب خدا
و رسول او معرفی شدهاند و کسی قادر به تصاحب مقام آنان نیست.
در
خطبه سوم نهج البلاغه «شقشقیه» حضرت به خوبی از مظلومیت ایشان پرده برداشته است. در
اینجا عمده فرمایشات آن حضرت را میآوریم:
بخدا سوگند پسر ابوقحافه «ابوبکر» ردای خلافت به تن کرد در حالیکه خوب
میدانست من برای خلافت مانند قطب و محور وسط آسیا هستم علوم و معارف از سرچشمه فیض
من مانند سیل سرازیر است... در کار خود اندیشیدم آیا بدون دست حمله کرده یا بر
تاریکی و «کوری» گمراهی خلق صبر کنم، که پیران را فرسوده و جوانان را پژمرده و مؤمن
رنج میکشد تا بمیرد. در این وضعیت دیدم صبر بر آن خردمندی است، پس صبر کردم در
حالی که خار در چشمانم و تیغ در گلویم گیر کرده بود و در حالی که میدیدم میراث
خلافت من به تاراج میرفت.
در
دنباله میفرماید: اولی رفت و خلافت را به دومی سپرد «قیا عیجاً بیتاً هو یستحیلها
فی حیانه (ابوبکر میگفت «اقیلونی فلسن بخیرکم و علی فیکم، مرا رها کنید من بهتر از
شما نیستم و حال آنکه علی در میان شما هست. او که چنین حرفی را میزد، پس تعجب از
این فرد که حکومت را به عمر سپرد.
عمر مردی تندخو و زخم زبان میزد، و اشتباه او زیاد و عذر خواهیش
بیشمار. «یکبار دستور داد تا زن حاملهای را سنگسار کنند، حضرت فرمود فرزند تقصیری
ندارد، باید صبر کرد تا وضع حمل نماید و عمر به اشتباه خود پی برد و گفت «لو لا علی
لهلک عمر» و این مطلب را بارها در طول حکومت خود گفته است.»
در
دنباله آمده است؛ مصاحبت با او (عمر) مثل شتر سواری بر شتر سرکش است، اگر افسارش را
بکشد بینی شتر مجروح و اگر رها کند در پرتگاه هلاکت میافتد. من هم در این مدت با
سختی و محنت و غم صبر کردم، مرا در شورائی گذاشتند «فیالله و للشوری... خدایا از تو
یاری میجویم از این شوری که درست کردهاند.» چگونه مردم مرا با عثمان مساوی
دانستند و درباره من شک و تردید کردند تا جائی که امروز با این اشخاص هم ردیف
شدهام در فراز و نشیب از آنها پیروی کردم «برای مصلحت در همه جا با آنها موافقت
کردم.»
سوّمی روی کار آمد. در حالی که باد کرد هر دو جانب خود را (مثل شتری که
از بسیار خوردن و آشامیدن دو طرف شکمش ورم میکند.) اولاً پدرانش با او هم دست
شدند، مال خدا را میخوردند مانند خوردن شتر که با میل تمام گیاهها را میخورد...،
تا اینکه رفتارش سبب سرعت در قتل او شد.
پس
از قتل عثمان هیچ چیزی مرا به صدمه نیانداخت، مگر اینکه مردم مانند موی گردان کفتار
به دورم ریختند و از هر طرف بسویم هجوم آوردند، بطوری که نزدیک بود از ازدحام جمعیت
حسنین زیردست و پا له شوند.
و
در دو طرف جامه و ردای من پاره شد. اطراف مرا گرفتند مانند گلّه گوسفند «اشاره به
ناکثین، قاسطین، مارقین میکند و میگوید: «وقتی حکومت را پذیرفتم گروهی نقض عهد و
پیمان شکنی و گروهی از دین خارج و گروهی ظلم و تعدّی نمودند.
قسم به خدای که دانه را شکافته و ایشان را خلق کرده، لَو لا
حُضُورالحاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّة بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی
العُلَماءِ اَلاّ یقارّوا عَلی کِظَّةِ ظالِم، و لاسَغَبَ مَظلومٍ لأَقیت جلها عَلی
غارِبِهَا.»
اگر حضور مردم نبود و خداوند از علما پیمان نمیگرفت که در برابر سیری
ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن
صرفنظر میکردم و آخر آن را با جام آغازش سیراب میکردم.آنگاه میفهمیدید که دنیا
در نظر من بیارزشتر از آبی است که از بینی گوسفندی بیرون
میآید.
از
مسلمات تاریخ آن است که امام علی (علیه السلام) پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله) از قیام مسلحانه خودداری کرده و صبر را پیشه ساختند. البته باید
توجه داشت که صبر امام، به معنای سکوت مطلق نبود، بلکه ایشان پیوسته در دوران خلافت
خلفا از بیان این مطلب که خلافت حق مطلق اوست خودداری نمیکرد،[6]
تا آنجا که جهت اعادهی حق خویش حتی مردم را به بیعت خود فرا میخواند از جملهی
این حرکتها رفتن حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به مجالس
انصار است که از آنها طلب یاری میکردند.[7]
در
این مسئله یاران نزدیک حضرت او را همراهی میکردند و بعضی از صحابه نزدیک پیامبر
چون ابوذر، سلمان، خالد بن سعید، ابو ایوب انصاری، عثمان بن حنیف، براء بن عازب، در
مسجد مدینه رسماً حمایت گستردهای از حق علی بن ابیطالب (علیه السلام) کردند و با
استدلالهای محکم حتی ابوبکر را تحت تأثیر قرار دادند، بطوری که اگر عمر مجدداً وی
را تقویت نمیکرد از گردونه قدرت خارج شده بود.»[8]
بنابراین سکوت امام نه به معنای واگذاری حق خویش و گذشتن از آن و نه عدم
احقاق حق و صرفنظر از آن، بلکه تنها به معنای انصراف از قیام مسلحانه در مقابل
غاصیبن خلافت ـ آن هم تنها به دلیل عوارض سوء ناشی از این اقدام که در آن شرایط
متوجه اسلام میگردید ـ میباشد.
ابن
ابی الحدید میگوید در روزهایی که علی گوشه عزلت را گرفته دست روی دست گذاشته بود
بانوی گرامی وی فاطمه دخت پیامبر"، او را به قیام و نهضت و بازستانی حق خویش تحریک
کرد، در همین لحظات صدای مؤذن به گفتن «اشهد ان محمداً رسول الله» بلند شد، امام رو
به همسر گرامی خویش کرد و گفت: «آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش
گردد»
فاطمه گفت: «هرگز نه، امام فرمود، پس راه همین است که من در پیش
گرفتهام»[9]
در
چنان موقعیّت اگر علی (علیه السلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه به دنبال باز
ستاندن حقّ خویش برمیآمد جز نتایج زیر عاید وی نمیشد:
الف)
او در این نبرد بسیاری از یاران و عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری
او معتقد بودند و کمر همّت به حمایت وی بسته بودند، از دست
میداد.
ب)
در پی کشته شدن آن افراد، گروه زیادی از صحابهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز
که به خلافت علی (علیه السلام) راضی نبودند، کشته میشدند و در نتیجه قدرت مسلمانان
در مرکز به ضعف میگرایید، این گروه هرچند در مسئله رهبری در مقابل علی (علیه
السلام) موضع گرفته بودند، در امور دیگر اختلافی با آن جناب نداشتند و قدرتی در
برابر شرک، بت پرستی، مسیحیت و یهودیت به شمار میرفتند.
ج)
آنگاه که بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست، که نهال اسلام در سرزمین آنها کاملاً
ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل
میدادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبودن رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحید
برای همیشه به خاموشی میگرایید.
این
امور سبب میشد که علی بن ابیطالب (علیه السلام) هرگاه نیز که زمینه طرح سخن فراهم
شود تنها به اظهار مظلومیت خویش اکتفا کند.[10]
البته سکوت امام نیز سقف معینی داشت که خلفا نیز به خوبی از آن مطلع بوده و
میدانستند که اگر فراتر از آن میزان حرکت کنند، آن حضرت (علیه السلام) دست به
قبضهی شمشیر خواهد برد.
اسناد تاریخی نشان میدهد که روزی عمر بن خطاب در میان جمع چنین گفت: اگر
شما را به سوی آن چه آن را انکار میکنید (دورهی جاهلیت و بت پرستی) بازگشت دهیم،
چه خواهید کرد؟ راوی میگوید: همگان ساکت بودند و خلیفه این جمله را تا سه بار
تکرار کرد، در این شرایط امیرالمؤمنین (علیه السلام) به پا خاست و فرمود: ای عمر!
در این صورت تو را توبه میدهیم و اگر توبه کردی، از تو قبول میکنیم، خلیفه گفت و
چنانچه توبه نکردم؟!!
امام
فرمود: در این صورت سرت را خواهم زد.»[11]
این
در حالی است که در ماجرای یورش به خانة امام، خلیفه دوم دریافته بود که آن حضرت
مأمور به صبر و شکیبایی میباشند، لذا تا آن جا که توان داشت در خشونت ورزی یکّه
تاخت![12]
«زمانی که تلاشها و کوششهای علی (علیه السلام) در بازگرداندن
خلافت به مسیر اصلیاش ثمر نبخشید، علی (علیه السلام) و بعضی از صحابه پیامبر مانند
ابن عبّاس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان، ابوذر، عمّار، براء
بن عارب و ابّی بن کعب با بیعت نکردن با خلیفه، مخالفت خویش را اعلام کردند.»[13]
زهری
گوید: «علی (علیه السلام) و بنی هاشم و زبیر، شش ماه ماندند و با ابوبکر بیعت
نکردند تا فاطمه علیها السلام درگذشت، آنگاه با او بیعت کردند.»[14]
از
مباحث ارائه شده این بخش نتیجه گرفته میشود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قبال
حوادث پیش آمده پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، به ویژه درباره خلفا سه
راه پیش روی داشتند:
الف)
قیام علنی و ایجاد درگیری با آنان به منظور احقاق حق خویش و تغییر مسیر جامعه به
سمت اهداف اصلی و حقیقی خود، که به وضوح پیداست که با وجود انگیزههای بسیار قوی در
برابر صحابه، برای ممانعت و امتناع از قبول ولایت امام علی(علیه السلام) و عزم و
تصمیم جدی آنها بر مخالفت با آن، اقدام به حرکتی تند و مسلحانه بسیار خطرناک و
تاریک جلوه میکند، و بدیهی است که صدور چنین اقدامی از آن حضرت بسیار بعید به نظر
میآید.
ب)
انزوا و گوشه نشینی مطلق
اتخاذ چنین روشی با روح ایمانی و تقوای امام علی(علیه السلام) سازگار
نیست.
ج)
انزوا و گوشه گیری نسبی
آن
حضرت بجای پذیرفتن مسئولیت در حکومت، کار اصلی خویش را کارگری و کشاورزی قرار داد و
نارضایتی و مخالفت خود را در وقایع پیش آمده از خلیفه اول نشان داد ولی خود را از
درگیر شدن در جنگی خونین و بنیان برانداز به شدت بر حذر داشت، ایشان با کمال شجاعت
روحی و مناعت طبع و با یک دنیا عظمت و بزرگواری آنگاه که پای مصالح دین و آبروی
مسلمانان و شوکت اسلام به میان میآمد نظرهای خیرخواهانه و مصلحت آمیز خود را نثار
امت اسلامی و خلیفه مسلمین میکرد به طوری که خلیفه دوم در موارد متعدد گفته
بود:
«لَو
لاَ عَلی لَهَلکَ عُمَر»
در
همین راستا در فصول آینده به زمینه همکاری امیرالمؤمنین با خلفا
میپردازیم؛
دوران خلافت خلیفة اول، تنها دو سال بود. همکاری علی (علیه السلام) با
خلیفه اول بسیار کمتر از همکاری ایشان با دو خلیفه دیگر بود، چرا که خلیفه اول
طلایه دار جریان تغییر خلافت بوده است و امام اینگونه پیام اعتراض خود را به گوش
همه مسلمانان میرساند به همین خلت امام شش ماه با خلیفه اول بیعت نکرد و پس از
آگاهی مردم، به دلیل مصالح مهمتر با خلیفه اول بیعت کرد.[15]
«علمای اهل سنت معتقدند ابوبکر در کارهای مهم با علی (علیه السلام) مشورت
میکرد و به صلاحدید او عمل میکرد.»[16]
از
جمله مهمترین فعالیتهای فرهنگی امام علی (علیه السلام) در این دوران،
جمعآوری قرآن کریم بود. در این باره نقل شده که عدهای به ابوبکر گفتند: علی
نمیخواهد با تو بیعت کند، ابوبکر شخصی را نزد حضرت فرستاد و به او گفت: آیا بیعت
مرا مکروه میشماری؟
علی
(علیه السلام) فرمود: قسم خوردهام که ردای خود را بر دوش نیفکنم تا آنچه را میان
دو لوح است ـ قرآن ـ جمع آوری کنم.[17]
از
امتیازات مصحف علی (علیه السلام) آنچه از روایات استفاده میشود، به قرار ذیل است:
الف)
تنظیم دقیق آیات و سورهها مطابق نزول رعایت گردید.
ب)
تأویل بعض آیات به صورت مفصل نگارش یافته بود.
ج)
منسوخ بر ناسخ مقدم ذکر شده و محکم و متشابه آن به روشنی بیان نموده
بود.
د)
تفسیر بعض آیات به صورت مفصل نگاشته است بگونهای که واقع شده بود، یعنی همان
تفسیری که از جانب خدا بر آن رسیده است.
هـ )
در مصحف علی (علیه السلام) قرائت آیات مطابق قرائت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که
اصیلترین قرائت است ثبت شده بود.
خ)
از آن به یک حرف کم و نه زیاد گردیده، بلکه آنچه از جانب خدای متعال نازل شده بود
همان را نوشت.
چ)
در آن اسماء اهل حق و باطل ذکر شده است.
ح)
آن مصحف به املاء رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و به خطر امام علی (علیه السلام)
نگاشته شده است.[18]
در
این باره ابن عساکر از ابوطفیل نقل میکند: «روزی علی بن ابیطالب (علیه السلام)
بالای منبر صعود فرمودند، حمد و ستایش پروردگار را انجام دادند و سپس فرمود: ای
مردم پیش از آن که من در میان شما نباشم از من سؤال کنید، به خدا سوگند چیزی و
آیهای بین لوح مصحف نیست که بر من مخفی مانده باشد بلکه میدانم در کجا نازل شده و
دربارهی چه کسی و مقصود از آن چیست.»[19]
امام
علی (علیه السلام) مصحف یادشده را به فرزندش امام حسن (علیه السلام) و ایشان نیز به
ائمه پس از خود دادند. از این روست که در احتجاج حضرت علی (علیه السلام) با طلحه،
بنا به روایت سلیم آمده است، که طلحه از آن حضرت میپرسد: از آنچه پیش توست از قرآن
و تأویل آن و علم حلال و حرام، برایم خبر بدهید که آن را بعد از خود به چه کسی
میسپارد؟
حضرت
فرمودند: بهترین مردم نسبت به آنهاست، یعنی پسرم حسن و او به فرزند دیگرم میسپارد
همچنین یکی بعد از دیگری از فرزندان حسین تا این که بر حوض بر رسول خدا (صلی الله
علیه و آله) وارد شوند.»[20]
یکی
از خدمات چشمگیر امام در این دوران این بود که دستگاه نو بنیاد قضائی اسلام را
رهبری میکرد، هر موقع دستگاه قضائی با مشکل روبرو میشد، فورا مسأله را به امام
ارجاع میداد و راه حل آن را خواستار میشد و گاهی خود امام بدون آنکه به وی مراجعه
کند، خلیفه وقت را که متصدی مقام داوری نیز بود، به اشتباه خود واقف میساخت و موجی
از تعجب در اذهان صحابه پیامبر پدید میآورد.
به
عنوان مثال روزی مأموران مرد شرابخواری را برای جاری نمودن حد پیش خلیفه آوردند وی
ادعا کرد که تحریم شراب را نمیدانسته، که خلیفه در تکلیف خود متحیر ماند و خلیفه
حل مشکل را از حضرت علی (علیه السلام) خواست ایشان فرمودند: او را به مجالس مهاجر و
انصار ببرند و از آنان بخواهند که آیا شده یک بار آیه تحریم را برای این مرد تلاوت
کنند، اگر آنان شهادت دهند که باید حد الهی جاری شود و اگر چنین شهادتی ندهند او را
باید توبه داد که در آینده لب به شراب نزند و او را رها ساخت.»[21]
امام
(علیه السلام) که از منبع فیض علم الاهی برخوردار بود، در موارد بسیاری مشکلات علمی
خلفای سهگانه را رفع میکرد. در این باره، شخصی از ابوبکر معنی لفظ اَبا
را در آیه ذیل سؤال کرد:
«وَ فَاكِهَةً وَ أَبًّا مَّتَاعًا لَّكمُْ وَ لِأَنْعَامِكمُْ»[22]
وی
با تحیر چنین گفت: به کجا بروم اگر بدون آگاهی کلام خدا را تفسیر
نمایم.
امام خبردار شد و فرمود مقصود همان علف و گیاه است.[23]
یک
سال و اندی از دوران خلافت ابوبکر به نبرد با مرتدان و پیامبران دروغین و مانعان
زکات گذشت، به همین علّت نیز ابوبکر که تا یک سال پس از ختم غائله ردّه بیشتر زنده
نماند، نتوانست در این مدت کوتاه (دو سال و چهار ماه) به فتوحات چشمگیری دست زند،
تنها وی برای مصاف با رویمان به سوی شام و سوریه لشکر اعزام
داشت.
در
اینجا باید گفت علی (علیه السلام) به علت تجربه زیاد در امور جنگی و فداکاریها
و شجاعتها در غزوات و نبردهای پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) با مشرکان،
از خود کارنامه درخشان و قابل اعتنایی به جای گذاشته بود، خلیفه و یارانش در این
برهه حساس نمیتوانستند از نیروی کارآمدی همچون او بینیاز باشند. و خلیفه جهت فتح
شام و خارج ساختن آن از دست رومیان، از اصحاب نظر خواست و هر یک نظری دادند که مورد
قبول او واقع نگردید، لیکن نظر حضرت را پذیرفت.
حضرت فرمودند: چه خلیفه شخصاً به این نبرد روی آورد و چه لشکری از جانب
خود بفرستد و هر دو حال پیروز خواهد شد زیرا از پیامبر شنیده است که دین اسلام بر
همه ادیان غلبه خواهد کرد، آنگاه حضرت، ابوبکر را به ثبات و استقامت در این امر
سفارش کرد.
ابوبکر نیز از این مژده خوشحال شد، و سپس روی به مردم کرد و گفت: ای
مسلمانان! این علی (علیه السلام) وارث پیامبر است همه که در راستی او شک کند، منافق
است، سخن او مرا در جهان با روم تحریص و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد
ساخت.
در
نهایت لشکر اسلام با تلاش و فداکاریهای زیاد که تعدادی از یاران و شیعیان علی (علیه
السلام) نیز در آن حضور داشتند به پیروزی نائل آمد. خبر پیروزی و فتح پیروزی و فتح
شام هنگامی به مدینه رسید که ابوبکر وفات یافته و عمر بن خطاب به جای وی نشسته
بود.»[24]
«نتیجه اینکه هر چند امام در زمان خلافت ابوبکر در هیچ جنگی شرکت نکرد و
هیچگاه ابوبکر را تأیید نکرد اما در مدینه به حل و عقد احکام شریعت و مشکلات مردم
مشغول بود.» [25]
خلافت عمر بن خطاب حدود ده سال به طول انجامید و نقش آن حضرت در این
دوران بسیار چشمگیر بود. حضور علی (علیه السلام) آن چنان مؤثر بوده است که بیش از
هفتاد بار از خلیفه دوم شنیده شد که میگفت: «لو لا علی لهلک عمر» «اگر علی نبود
عمر هلاک شده بود»[26]
و
یا اینکه بارها میگفت: «پناه میبرم بخدا از مشکلی که ابوالحسن در رفع آن وجود
نداشته باشد.»[27]
وی
در کلامی دیگر در این باره گفت:
«خدایا مرا در کارهای دشوار و پیچیدهای که فرزند ابوطالب در آن نباشد
زنده مدار پس از پایان»[28]
وی پس از یکی از قضاوتها علی (علیه السلام) گفت:
«سپاس خدای را، ای ابالحسن، شما خاندان رحمت هستید، اگر علی نبود عمر به
هلاکت میرسید.»[29]
سخنان عمر در فضیلت علی (علیه السلام)، نه تعارف است و نه تملق، زیرا او
مردی است خشن و انعظافناپذیر که خود را سزاوارترین میداند، و کلام او در مورد
امام (علیه السلام) متأثر از ویژگیهای ممتاز و یگانه و غیر قابل انکار علی (علیه
السلام) است.
اگر چه علی (علیه السلام) در زمان حکومت عمر نیزهمچنان شمشیر در غلاف
اسلام بود و زمینه برای بهرهمندی مردم از عدالت و علم و تقوای علی (علیه السلام)
فراهم نبود، اما او به عنوان یک حکیم فرزانه و دلسوز از وظیفه تعلیم و تشریع دست
برنداشت و سخنان خلفاء نیز دلیلی بر خیرخواهی امام علی (علیه السلام)
است.
ایشان در دوران عمر نیز پر دامنهتر از قبل به جهاد و تلاش علمی و اصلاح
امور مردم میپرداخت.
چنانکه معروف است برای عرب قبل از اسلام «عام الفیل» مبدا تاریخ به شمار
میرفت تا سال سوم خلافت عمر که مبدأ تاریخ تعیین شد.[30]
طبری میگوید: «چون عمر میخواست تاریخ را برای مسلمانان تأسیس کند با
علی (علیه السلام) مشورت کرد و علی (علیه السلام) هجرت رسول خدا را مبدأ تاریخ قرار
داد ... و عمر بر اساس نظر علی (علیه السلام) مبدأ تاریخ اسلامی را همان هجرت و
آغاز آن را نیز محرّم قرار داد.[31]
نمونه دیگر مشورت عمر با امام دربارهی زمینهای عراق پس از فتوحات بود
که در سال 12هجری در مورد تقسیم زمینهای کوفه، حضرت فرمود زمین در دست
صاحبانشان باشد و به حکومت مالیات بدهند، هم برای نسل حاضر و هم برای نسل آینده سود
دارد.[32]
تدابیر امیرالمؤمنین در توطئههای خارجی و جنگها نیز گره گشای
حکومتها بود.[33]
عمر برای شرکت در جنگ با رومیان در سال 15هجری با امام مشورت کرد آن
حضرت فرمود:
«خداوند به پیروان این دین وعده داده که اسلام را سربلند و نقاط ضعف
مسلمین را جبران کند خدائی که مسلمانان را به هنگام کمی نفرات یاری کرد و آنگاه که
نمیتوانستند از خود دفاع کنند، از آنها دفاع کرد، اکنون زنده است و هرگز
نمیمیرد.
هرگاه خود به جنگ دشمن روی و با آنان رو به روی گردی و آسیب ببینی،
مسلمانان تا دورترین شهرهای خود، دیگر پناهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدان
روی آورند، مرد دلیری را به سوی آنان روانه کن و جنگ آزمودگان و خیرخواهان را همراه
او کوچ ده اگر خدا پیروزی داد چنان است که تو دوست داری و اگر کار دیگری مطرح شد تو
پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهی بود.»[34]
همچنین مسلمانان پس از یک ماه که شام را فتح نمودند تصمیم به فتح بیت
المقدس گرفتند که امام به خلیفه فرمود که به فرمانده سپاه بنویسید که به سوی بیت
المقدس پیشروی نماید و سپس به سرزمین قیصر گام نهد که مطمئن باشد پیروزی از آن اوست
همانطور که پیامبر از این پیروزی خبر داده بود.»[35]
با
گسترش اسلام بسیاری از مسائل که نص قرآنی و حدیث نبوی در آن وارد نشده است مسلمانان
با مشکلاتی روبرو میشدند که گروهی تفسیر به رای مینمودند که این گروه را «اصحاب
رای» نامیدند، خلیفه نیز که در برخی موارد در برابر نصوص تفسیر به رای مینمود در
برابر بسیاری از موارد به باب علم مراجعه مینمود و ورد زبان او این جملات بود:
«زنان ناتوانند از اینکه مثل علی را بزایند.»[36]
بخش مهم آن مربوط به مرافعه و فصل خصومت میان دو طرف میباشد که
نمونهای چند عبارتند از:
الف) زنی بر سر شش ماه بچه میآورد:
خلیفه دستور سنگسار زن را داد که حضرت طبق آیه «وَ حَملُه وَ فِصَالُه
ثلثون شهراً»
«دوران بارداری و شیردهی سی ماه است» و آیه «فِصَالهُ فی عاهین» مدت
شیردهی 2سال است که اگر دو سال را از سی ماه کم کنیم برای مدت حمل شش ماه باقی
میماند و امام اینچنین استدلال فرمود و زن تبرئه شد که عمر بعد از شنیدن منطق امام
گفت: «لَو لاَ عَلی لَهَلَکَ عُمر»
ب)
حکم پنج نفر که مرتکب عمل منافی عفت شده بودند
که
خلیفه برای همه حکم یکسان صادر نمود، امام پس از تحقیق از حالات گوناگون آنان حکم
مختلف دادند، اولی کافر ذمی بود که باید گردن زد. دوّمی مرتکب زنای محصنه (همسردار)
شده بود که باید سنگسار شود. سوّمی جوان مجرد بود که باید صد تازیانه زد. چهارمی
غلام بود که نصف کیفر فرد آراد، 50 تازیانه زد. پنجمی که دیوانه بود باید ادب شود
که خلیفه گفت: «عِشتُ فی امةٍ لَستَ فیها یا ابالحسن»[37]
امام علی (علیه السلام) در عین حال که در تقویت بنیان حکومت اسلامی
مشارکت میکرد، به اصحاب و یاران نیز اجازه میداد که عهدهدار مناصب مهم دولتی در
حکومت اسلامی باشند بطور مثال در دوران خلافت عمر میان مجموعه حاکم و جریانی که
امام علی (علیه السلام) در رأس آن قرار داشت ارتباط برقرار شد و عمر از تعدادی از
افراد جبهه علوی درخواست یاری کرد. او عثمان بن حنیف و حذیفه بن یمان را برای
بازدید از شهرها و روستاهای ایرانی که در جریان نبرد قادسیه آزاد شده بودند و
جمعآوری مالیات تعیین کرد که مالیات عراق 80هزار درهم شده
بود.
همچنین عمر پس از سقوط دولت ساسانی مدائن را به سلمان فارسی به خاطر
ایرانی بودنش سپرد. عماریاسر را نیز به ولایت کوفه گماشت.
در
کوفه عدهای از بزرگان این شهر چون عطارد و سعد بن مسعود در پی آن بودند که عمار را
صرفاً آلت دست خود سازند امّا عمار اجازه عرض اندام به آنان را نداد. از این رو به
فکر افتادند که از وجود او رهایی یابند لذا هیأتهایی را نزد عمر بن خطاب
فرستادند عزل او را خواستار شدند، عمر نیز به خواستههایشان تن داد و او را از
استانداری کوفه عزل کرد و ابوموسی اشعری را به جای او مینشاند. وقتی آن دو (عمر و
عمار) با هم ملاقات کردند عمر به عمار گفت، از بر کنار شدن خود ناراحت شدی؟ عمار
گفت: من وقتی به استانداری برگزیده شدم خوشحال نشدم تا با عزل شدن از آن ناراحت
شوم!!»[38]
در
سال 23هجری وقتی در شورای شش نفره تنها با تأیید داماد عثمان «عبدالرحمن» به عثمان
رأی دادند و حقایق مسلم را نادیده گرفتند، حضرت فرمود:
«ای مردم! هیچ کس پیش از من در پذیرش دعوت حق شتاب نداشت و چون من کسی
در صلهی رحم و بخشش فراوان تلاش نکرد، پس به سخن من گوش فرا دهید و منطق مرا
دریابید که در آینده نه چندان دور برای تصاحب خلافت شمشیرها کشیده شده و عهد و
پیمانها شکسته خواهد شد. تا آن که بعضی از شما پیشوای گمراهان و پیرو جاهلان
خواهید شد.»[39]
وقتی عثمان به خلافت رسید، مسیری غیر از روش پیامبر اکرم (صل الله علیه
و آله و سلم) و حتی روش شیخین را انتخاب کرد که به طور خلاصه میتوان علل ذیل را
عنوان نمود.
الف) بدعتهای دینی در مقابل سنت پیامبر، به عنوان مثال نماز را در
منا کامل خواند وقتی به او اعتراض شد، گفت: این رأی من است.
یا
اینکه وقتی ولید بن عقبه نماز صبح را با حالت مستی در مسجد کوفه چهار رکعتی خواند و
او را برای اجرای حد به مدینه آورند عثمان بازتابی نشان
نداد.
ب)
حاکمیت بخشیدن بنی امیه بر بلاد اسلامی به وسیلة عثمان که آنها به فسق و ظلم معروف
بودند، به عنوان مثال حکم بن العاص را که تبعیدی پیامبر بود برگرداند و ریاست قبیله
خزاعه را به وی داد. عبدالله بن سعد ابی سرح را که تبعیدی بود برگرداند و حاکم مصر
گرداند. به ولید بن عقبه که خدوند او را فاسق خوانده بود، مجال داد تا پنج سال در
کوفه بساط عشرت پهن کند.
ج)
بخشش بیحد او به بنی امیه و یاران نزدیک خود، به عنوان نمونه: یک پنجم عنائم
آفریقا را به مروان بخشید، به ابوسفیان 200هزار درهم و به طلحه 200هزار درهم
بخشید.
موضع امام علی (علیه السلام) در برابر اقدامات عثمان را باید در دو
زمینه بررسی کرد: الف) دینی ب)سیاسی
علی (علیه السلام) اعمال عثمان را تقبیح میکرد و به ادامة حکومت او
نمیتوانست راضی باشد، عثمان نیز دلخوشی از علی (علیه السلام) نداشت زیرا با وی
مخالفت علنی میکرد و اگر نبود از قتل عثمان، معاویه و خاندان بنی امیه از آن به
نفع حاکمیتِ مطلقه خویش بهرهبرداری نمایند با آن همه فجایع که از عثمان سر میزد،
طبیعی بود، حضرت از ادامه حکومتش راضی نباشد و خواهان عزل
میباشد.
حضرت در چنین موقعیتی که با قتل عثمان آب به آسیاب دشمنان اسلام ریخته
میشد راضی به قتل وی نبود، زیرا در آن وضعیت از کشته شدن عثمان، معاویه بود که
بهرهبرداری سیاسی میکرد. معاویه که تا قبل از کشته شدن عثمان پاسخی به درخواست وی
نداد در قتل او ماتم سرائی میکرد.
علی (علیه السلام) میفرماید: من مردی از مهاجرین بودم تلاش زیاد نمودم
تا عثمان را وادار به توبه نمایم، طلحه و زبیر در این فتنه سرعت گرفتند و عایشه نیز
از جمله کسانی بود که با او غضب کرد.
حضرت علی (علیه السلام) به عثمان هشدار میداد و میفرمود، مردم پشت سر
تو با من سخن میگویند، تو خود با ما بودی و سیرهی پیامبر (صل الله علیه و آله و
سلم) را دیده بودی، از این جهت او را دعوت به عملی ساختن سیر ه پیامبر میکرد تا
دچار هلاکت به وسیلة خشم مردم نگردد.
امام (علیه السلام) سعی میکرد تا خطر وجود مروان را برای عثمان گوشزد
کند و او را از مشورت با مروان نهی میکرد.
البته علی (علیه السلام) او را مقصر میدانست و میفرمود عثمان مرتکب
خلافهایی شده و او را حمّال الخطایا میخواند و میفرمود عثمان تمام همّش،
همچون کلاغ برای شکم است.
در
اواخر عهد خلافت عثمان، مردم سراسر قلمرو پهناور آن روز اسلام از تبعیضها و حیف و
میلهای کارگزاران خلیفه به ستوه آمده بودند و به همین جهت صدای اعتراض از گوشه
و کنار بلند شده بود. عثمان و کارگزارانش هیچ اعتنایی به این اعتراضها
نمیکردند.
مردم مدینه به برادران مسلمان خود در سایر شهرها نامه نوشتند و از آنها
خواستند تا علیه عثمان جهاد کرده و او را از خلافت خلع کنند.[40]
نخستین گروهی که به این ندا لبیک گفتند مردم مصر بودند، آنها به مدینه
آمدند و به صراحت از عثمان درخواست کردند که توبه کند وگرنه شمشیرهای خود را به کار
خواهند گرفت.[41]
پس
از اعراض خلیفه از درخواست معترضان، خانة وی به محاصره در آمد. در زمان محاصره
عثمان، قیام کنندگان به دستور طلحه آب را به روی عثمان و خانوادهاش بستند.[42]
امام علی (علیه السلام) که در ملک خود در خارج از مدینه بود، به طلحه
پیام فرستاد و از وی خواست تا به عثمان اجازه دهد تا از چاه متعلق به خودش ـ رومه ـ
آب بردارد و از تشنگی هلاک نشود، اما طلحه زیر بار نرفت، چون محاصره کنندگان به شدت
عمل خود افزودند و شرایط برای عثمان سخت شد، مروان، برای امام (علیه السلام) پیغام
فرستاد و آب طلب کرد. امام با طلحه مذاکره کرد و چون دید که طفره میرود. خشمگین شد
تا جایی که طلحه چارهای جز موافقت ندید.[43]
وقتی به امام علی (علیه السلام) گزارش دادند که مردم کمر به کشتن عثمان
بستهاند، آن حضرت برای دفاع از عثمان به رویارویی با محاصره کنندگان برخاست. او به
فرزندان خود دستور داد: شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و
اجازه ندهید کسی به خلیفه دست یابد. [44]
فرزندان حضرت در اجرای امر پدر، خود را به خانه عثمان رساندند و با
مهاجمان به کارزار پرداختند تا جایی که در این ماجرا سر و صورت امام حسن (علیه
السلام) از خون گلگون گشت و سر قنبر، غلام امام (علیه السلام) به سختی مجروح
گردید.[45]
عثمان از امام علی (علیه السلام) خواست تا با مردم صحبت کند و نگذارد که
بر او بشورند اما امام علی (علیه السلام) این شرط که او به هر آنچه که به مردم وعده
میدهد عمل کند، پذیرفت و مردم را دعوت به آرامش کرد. مصریان تعهدنامهای از جانب
عثمان نوشتند و از او خواستند تا آن را امضا کند و در پایان آن نوشتند که علی (علیه
السلام) از جانب عثمان ضامن اجرای تمام این تعهدات است.[46]
در
خطبه 240 نهج البلاغه اینگونه آمده که در سال 35 هجری، وقتی عثمان محاصره شد ابن
عبّاس را فرستاد که علی (علیه السلام) در مدینه نباشد و به باغات ینبع برود که مردم
به نام او شعار ندهند، امام رفت، وقتی احتیاج شدید به یاری داشت پیغام داد و امام
(علیه السلام) به مدینه برگشت دوباره ابن عباس را فرستاد که علی (علیه السلام) از
مدینه خارج شود. که امام در نکوهش از موضعگیریهای ناروای عثمان
فرمود:
ای
ابن عباس! عثمان جز این نمیخواهد که مرا سرگردان نگهدارد، گاهی برون و زمانی
برگردم. یک بار پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم دوباره خبر داد که بازگردم، هم
اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم. به خدا سوگند! آنقدر از او دفاع کردم که
ترسیدم گناهکار باشم![47]
داستان دفن عثمان، بسیار عبرت آموزتر از قتل اوست. خلیفه مسلمین آنگونه
زندگی کرده است که مسلمانان بر او شوریدهاند، او را کشتهاند، نماز خواندن بر او
را ننگ دانسته و دفن او در قبرستان مسلمانان را جایز ندانستهاند.[48]
جنازه عثمان سه شبانه روز بر روی خاک ماند و کسی حاضر به دفن او نشد،
روز سوم امام علی (علیه السلام) واسطه شد و عدهای را مأمور کرد تا او را دفن
کنند.
مردم وقتی دانستند که عثمان را میخواهند دفن کنند دامنهای خود را پر
از سنگ کردند و بر سر راه جنازهاش نشستند. وقتی جنازه عثمان را آوردند، مردم آن را
سنگباران کردند و در نهایت او را در حشّ کوکب که مکان دفن یهودیها بود دفن
کردند.[49]
نتایج به دست آمده از این تحقیق عبارتاند
از:
1.
امام علی (علیه السلام) در دوران خلافت خلفای سهگانه همواره به بیان حقایق
پرداخته، با وجود این، هرگز دست به شمشیر نبرد.
2.
بیشترین همکاری امام (علیه السلام) با خلفا، به دوران خلافت خلیفة دوم بر
میگردد.
3.
همکاریها و مشاورههای امام در امور علمی، قضایی، فرهنگی و نظامی
بود.
4.
افزون بر همکاری امام با خلفا، دوستان نزدیک امام نیز با ادامة همکاری با حکومت
پرداختند.
1-
قرآن مجید
2-
نهج البلاغه
3-
آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران،
1367ش.
4-
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء،
1405هـ.
5-
ابن عساکر،
تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
6-
ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم،الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری،
الطبعه الاولی، منشورات الشریف الرضی، بیروت، 1990م.
7-
ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، جاویدان،
تهران، 1366ش.
8-
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،
بیروت، 1416ق.
9-
بخاری، ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، استانبول، المکتبة
الاسلامیه، 1385هـ.
10-
درخشه، جلال، مواضع سیاسی حضرت علی (علیه السلام) در قبال
مخالفین.
11-
سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفا، بتحقیق محمد محیی الدین بصر
الحمید.
12-
سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی (علیه السلام)، جهان آرا،
قم.
13-
شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362ش.
14- طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل
ابراهیم، الطبعة الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387هـ.
15-
عاملی، سید محسن امین، اعیان الشیعه، ترجمه حسن طارمی، وزارت فرهنگ و
انتشارات، تهران، 1374.
16-
عسکری، مرتضی، القرآن الکریم و روایات المدرسیتن، المجمع العلمی الاسلامی،
قم، 1416ق.
17-
عسکری، مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، انتشارات منیر، تهران،
1375ش.
18-
غلامی، یوسف، پس از غروب، تحلیل رخدادهای پس از رحلت پیامبر، نجم الهدی،
قم، 1385ق.
19-
فراهيدي،
خليل بن احمد، العين، تحقيق مهدي مخزومي و ابراهيم سامرايي، موسسه دارالهجرة،
1409.
20-
قاموس اللغة.
21-
قنبری همدانی، حشمت الله، خورشید غدیر، انتشارات امیرکبیر، تهران،
1381ش.
22-
قنبری همدانی، حشمت الله، اسرار و آثار سقیفه بنی ساعده، انتشارات
امیرکبیر، تهران، 1380ش.
23- کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، الطبعه
الثانیه، الطهران، دارالکتب الاسلامیه، 1389هـ.
24-
لبّاف، علی، گمشده مظلوم در سقیفه، انتشارات مفید، تهران،
1382ش.
25-
ماوردی، ابی الحسن علی بن محمد، احکام السلطانیه، دارالفکر، بیروت،
1422هـ.
26-
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، الجامعه لعلوم الائمه الاطهار، طهران،
مکتبة الاسلامیه، 1411هـ.
27-
شیخ مفید، محمد بن محمدبن النعمان، اوائل المقامات، بیروت، درالمفید،
1993م.
28-
مرعشی تستری، سید نورالله، احقاق الحق و از هاق الباطل، بینا، هندوستان،
1019ق.
29-
موسوی حائری، محسن، 25سال سکوت امام علی (علیه السلام) چگونه گذشت، نشریه
کیهان.
30-
سیره علی بن ابیطالب در قبال خلفا، نشریه اسلام،
9/4/78.
31-
لغت نامه دهخدا
32- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی،
انتشارات علمی فرهنگی، تهران، 1361ش.
33-
عزالدین ابی اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه: سید حسن روحانی، انتشارات
اساطیر، بیجا، 1371ش.
[1]. قاموس اللغة، واژه خلیفه
[2] .
العین، ج4، ص267.
[3]. لغت نامه دهخدا، چاپ 14 جلدی، ج6، ص8724-8723.
[4]. انعام/165.
[5]. ماوردی، ابی الحسن علی بن محمد، احکام
السلطانیه، دارالفکر، بیروت، 1422هـ، 2002م.
[6]. درخشه، جلال، مواضع سیاسی حضرت علی (علیه
السلام) در قبال مخالفین.
[7]. لبّاف، علی، گمشده مظلوم در سقیفه، انتشارات
منیر، تهران، 1382ش، ج2، ص9-10 و مطهری، مرتضی، سیری در سیرهی ائمه اطهار،
انتشارات صدرا، 1368ش، ص22.
[8].
شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص461.
[9]. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی حضرت
علی (علیه السلام)، جهان آرا، قم، ص216-217.
[10]. غلامی، یوسف، پس از غروب، تحلیل رخدادهای پس از
رحلت پیامبر، نجم الهدی، قم، 1385ش، ص192-193.
[11]. قنبری همدانی، حشمت الله، اسرار و آثار سقیفه
بنی ساعده، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1380ش، ص104.
[12]. همان، ص105.
[13]. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمهی محمد
ابراهیم آیتی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، بیجا، 1362ش، ج2، ص24.
[14]. عزالدین ابی اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه:
سید حسین روحانی، انتشارات اساطیر، بیجا، 1371ش، ج2، ص1207.
[15]. ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامه و
السیاسه، تحقیق علی شیری، الطبعه الاولی، منشورات الرضی، بیروت، ج1، ص28-32.
[16]. ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه:
ابوالقاسم پاینده، جاویدان، تهران، 1366ش.
[17]. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن،
مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1419ق، ج1، ص19.
[18]. برگرفته از: شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان،
اوائل المقالات، بیروت، دارالمفید، 1993م، 1372ش، ص55. نیز: عاملی، سید محسن امین،
اعیان الشیعه، ترجمه حسن طارمی، وزارت فرهنگ و انتشارات، تهران، 1373، ج1،
ص89.
[19]. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج17، ص335.
[20]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، الجامعه لعلوم
الئمه الاطهار، تصحیح محمذ باقر المحمودی، الطبقة الثانیه، طهران، مکتبة الاسلامی،
1411ق، ج89، ص42-43.
[21]. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح
علی اکبر غفاری، الطبعه الثانیه، الطهران، دارالکتب الاسلامیه، 1389ق، ج2،
حدیث16.
[22]. عبس:31-32.
[23]. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی امام علی (علیه السلام)، جهان
آرا، قم، ص408.
[24]. تلخیص از: سیره علی بن ابیطالب در قبال خلفا،
نشریه اسلام، 9/4/78.
[25]. آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، مرکز نشر
فرهنگی رجاء، تهران، 1367ش، ص140.
[26]. مرعشی تستری، سید نورالله، احقق الحق و ازماق
الباطل، بینا، هندوستان، 1019ق، ج8، ص182.
[27]. همان، ص193.
[28]. همان، ص186.
[29]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب،
بیروت، دارالاضواء، 1405هـ، ج2، ص366.
[30]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه
محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1366ش، ج1، ص123.
[31] طبری،
ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت،
ج1، ص14.
[32]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی،
ص151.
[33]. قنبری همدانی، حشمت الله، خورشید غدیر، انتشارات
امیرکبیر، تهران، 1381ش، ص165.
[34]. نهج البلاغه، ترجمه خطبه 134.
[35]. سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی
(علیه السلام)، جهان آرا، قم، ص414.
[36] .
بحار الانوار، ج30، ص679.
[37]. تلخیص شده از: سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق
پیرامون زندگی علی (علیه السلام)، جهان آرا، قم، ص413.
[38]. موسوی حائری، محسن، 25سال سکوت امام علی (علیه
السلام) چگونه گذشت، ترجمه: مهرداد آزاد، نشریه کیهان، 1/8/80.
[39]. نهج البلاغه، خطبه 139.
[40]. تاریخ طبری، ج3، ص370.
[41]. عسکری، مرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام،
انتشارات مفید، تهران، 1375ش، ج1، ص228.
[42]. ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و
السیاسه، تحقیق علی شیری، الطبعه الاولی، قم، انتشارات الشریف الرضی، 1371ش، ج1،
ص38.
[43]. همان.
[44]. سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفا، به تحقیق محمد
محیی الدین عبدالحمید، ص159.
[45]. همان، ص160.
[46]. همان، ج1، ص229-230.
[47]. نهج البلاغه، خطبه 240.
[48]. ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامه و
السیاسه، ج1، ص45-46.
[49]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم،
مؤسسه نشر فرهنگ اهل بیت، ج2، ص176.