فاطمه عبادينيك
گفتار دوم: سیر
تاریخی به کارگیری عقل در استنباط احکام شرعی
1- دوره تشریع
اسلام یا عصر حضور پیامبر
اسلامصلیاللهعلیهوآلهوسلم
2- دوره امامان
معصوم عليهم السلام
گفتار سوم: عقل
و استنباط احکام شرعی
5ـ قلمرو دخالت عقل در استنباط احکام
شرعی
عقل
به معناي نيروي انديشه و تفكر از بزرگترين نعمتهايي است كه خداوند به انسان
ارزاني داشته است. عقل در ساحتهاي گوناگوني حضور فعال دارد، اما آنچه در اين
نوشتار مورد توجه قرار ميگيرد نقش عقل در استنباط احكام شرعي است. بر اساس
مهمترين يافتههاي اين تحقيق، عقل افزون بر اينكه به عنوان ابزاري در خدمت ساير
منابع از جمله قرآن و سنت قرار ميگيرد، از آنجا كه خود بر تشخيص مصلحت و مفسده
امور توانمند است، از اين رو ميتواند كاشف از اراده الاهي خداوند و در نتيجه حكم
خداوند باشد.
عقل
از نخستین مخلوقات معنوی آفرینش است. انسان به عنوان اشرف مخلوقات، به جهت دارا
بودن چنین گوهری، از سایر موجودات متمایز گشته است. سعادت و شقاوت او در دنیا و
آخرت در گرو رشد و شکوفایی عقل او است. چرا که انسانی که عقل دارد، هر آنچه را که
ندارد، با به کار انداختن صحیح عقل خود کسب مینماید، و انسانی که عقل ندارد،
هر آنچه را که دارد نیز از دست خواهد داد.
امروزه آنچه از پیشرفت و ترقی و رشد و شکوفایی علوم، فرهنگ، تمدن و ...
دیده میشود، مرهون به کارگیری صحیح عقل است.
در
طول تاریخ مباحث پیرامون عقل از جمله جایگاه و نقش او در علوم مختلف، مطرح بوده است
اما امروزه رونق چشم گیری یافته است. علماء و دانشمندان نیز در طول تاریخ مواضع
متفاوت و گاه متناقض در قبال آن اتخاذ نمودهاند. تا جایی که عده ای به لحاظ
عدم معرفت صحیح از عقل و جایگاه واقعی آن، دچار افراط يا تفريط
شدهاند.
در
این نوشتار در جست و جوی نقش واقعی عقل و میزان توانایی آن البته در گستره علم فقه
و استنباط و احکام شرعی هستیم. به نظر میرسد عقل و استنباط احکام شرعی از
جایگاه والائی بر خوردار باشد. چرا که یکی از منابع شناخت و معارف بشری، عقل است و
وحی و سنت هم برای رشد و تکامل عقل بشری بوجود آمده است.
در
اصول دین و مسائل اعتقادی، مهمترین و اولین دلیل، دلیل و برهان عقل است. حال باید
دید در فروع دین و احکام شرعی وضعیت به چه گونه است؟ آیا در این امور هم عقل به
عنوان مهمترین یا لااقل یکی از ادله محسوب میشود یا
خیر؟
آنچه
که به عنوان دغدغه ذهنی و سؤال اصلی در اینجا مطرح است این است که آیا عقل
میتواند منبع مستقلی برای رسیدن به احکام شرعی باشد یا فقط ابزاری است برای
فهم و درک دیگر منابع (قرآن و سنت)؟ اگر میتواند منبع باشد، محدوده و قلمرو و کار آیی آن تا
کجاست؟
لغت
شناسان معانی متعددی برای واژه عقل ذکر کردهاند از جمله نقیض جهل،[1]
حجر و نهی،[2]
ضد حماقت، حبس،[3]
حصن، قلعه، دیه، قوه و نیروی تمییز. [4]
واژه
عقل در اصل، جامد و به معنای «منع کردن» و «متوقف کردن» است و عاقل یعنی کسی که
نفسش را از خواهشهای پست منع کند. در بسیاری موارد، عقل در معنای مشتقی و اسم فاعل
یعنی «مانع» به کار رفته است. و این معنای مشترک و کلی را میتوان از تمامی
معانی مذکور بدست آورد.
استعمال عقل در برخي معانی چون حصن و قلعه از این جهت است که مانع ورود
دشمن و باعث توقف او میگردد. دیه نیز از این باب عقل نامیده شده که مانع ریختن خون
جانی و ديگر حرکتهای انتقامجویانه میشود. در لغت فارسی عقل معادل «خرد» است
و در فرهنگ عمومی در معانیاي چون، دانش، فهم، شعور، دانائی، ادارک، هوش، فراست،
تدبیر و ... به کار رفته است. [5]
به
طور كلي ميتوان تمام معانی عقل را در معنای کلی« منع کردن» و «متوقف کردن» مشترك
دانست.
وقتی
آیات قرآن را بررسی میکنیم، در مییابیم که در هيچيك از آيات قرآن كريم،
واژه عقل به صورت اسمي به کار نرفته است، شاید دليل آن را چنين تبيين كرد كه قرآن،
وجود عقل را در انسانها مفروض و مفطور میداند؛ از اين رو از تعریف ماهوی آن
سخنی به میان نمیآورد، اما از انسانها میخواهد که عقل خویش را در
عرصههای مختلف زندگی، فکری، علمی، عملی و ... به کار برند و از مخفی یا پنهان شدن
آن توسط پردههایی چون نفاق، حسد، خشم و کفر جلوگیری نمایند.
به
عبارتی دیگر، تنها صاحب عقل بودن ملاک نیست، بلکه به کار گرفتن آن ملاک عاقل بودن
است اگر چه واژه عقل به صورتی اسمی در قرآن به کار نرفته اما صورتهای مختلفی از
استعمال این واژه در قرآن مشاهده میشود که عبارتند از:
1-
استعمال مشتقات واژه عقل آن هم به صورت فعل مثل: یعقلون[6]،
تعقلون[7]،
عقلوه[8].
خداوند در قرآن در این آیات با تعبیرهای گوناگون، گاه در قالب توبیخ «افلا
تعقلون»[9]
و گاه در قالب اعتراض «لا یعقلون»[10]
و گاه در قالب امیدواری «لعلکم تعقلون»[11]
اشاره به این امر مینماید که به وسیله عقل انسان به آگاهی، علم، بیداری، رهایی
از بدیها، نجات و هدایت میرسد.
در نگاه قرآن کسانی که عقل خود را به کار نمیگیرند، و
نمیاندیشند، کر و کور و لال و بدترین جنبنده آلوده به رجس و پلیدی معرفی شده
است.
2-
استعمال واژههایی که مترادف عقل و تعقل است مثل: تفقه «یفقهون»،[12]
تفکر «یتفکرون»،[13]
تذکر «یتذکرون»،[14]
تدبر «یتدبرون»[15]
و ...
با تأمل در این آیات میفهمیم که عقل از نظر قرآن، نیرویی است که انسان
در امور خود از آن منتفع میشود این نیرو انسان را به معارف حقیقی و اعمال
شایسته رهبری مینماید. پس عقل نیرویی است برای درک کردن، فهمیدن، اندیشیدن و
...
3-
استعمال واژههایی که به معنای عقل هستند مثل : حجر و نهی قرآن صاحبان خرد
را «ذی حجر»[16]
و «اولی النهی»[17]
و «الوالباب»[18]
میخواند.
در
یک نگاه کلی میتوان گفت: عقل از نگاه قرآن علاوه بر اینکه نیرویی است برای
درک، فهم و ... ابزاری است برای هدایت، نجات، و سعادت انسان در هر دوجهان. به وسیله
عقل انسان از جهل و نادانی رها شده و از خواهش های پست نفسانی صرف نظر کرده و به
راه عبودیت و بندگی سوق داده و به سعادت حقیقی نائل میشود[19].
هم چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
«وقالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر»[20]
«و
آنان گفتند: اگر گوش میسپردیم یا عقل را به کار میگرفتیم، اکنون در آتش
برافروخته نبودیم.»
عقل
در کلام معصومین عليهم السلام از جایگاه والایی برخوردار است، ائمه عليهم السلام در
کلام خود عقل را به عنوان مهمترین و اساسیترین بعد وجودی انسان میستایند و
اغلب در صدد بیان آثار وجودی عقل، و آثار به کارگیری و عدم به کارگیری عقل هستند،
از اين رو کمتر به بحث ماهوی و تعریف عقل پرداختهاند.
در
کتابهای حدیثی شیعه مثل کافی و بحار الانوار، یک فصل به روایات و احادیث مربوط به
عقل اختصاص داده شده است. اما نکتهای که قابل ذکر است این که به جهت فراواني
روایات مربوط به عقل، هیچیک از این کتابها به دستهبندی آنها تحت عناوین فرعی مثل
تعریف، نقش، جایگاه، آثار و ... نپرداختهاند. اما به طور ميتوان گفت از منظر
روايات، عقل نخستین آفریده خداوند است،[21]خدا
با چیزی بهتر از عقل پرستش نشده است،[22]
عقل گوهری است که به وسیله آن خداوند پرستش میشود و بهشتها به دست
میآید،[23]
در كنار پيامبران، رسولان و ائمه كه حجت آشكار خداوند بر مردم هستند، عقل نيز حجت
باطني بر مردم است.[24]
به
طور كلي تأمل در روایات نشان میدهد که انسان قوهای دارد که خیر و شر را درک و
از یکدیگر جدا میکند. این قوه که انسان ها را به گزینش خیر و اجتناب از شر فرا
میخواند در روایات «عقل» نامیده شده است.[25]
بعد
از بررسی واژه «عقل» در لغت، قرآن و سنت، با توجه به موضوع تحقیق، حال این پرسش
مطرح است که آیا واژه عقل در فقه معنای خاصی دارد یا خیر؟ و اينكه فقها این واژه را
چگونه استعمال کردهاند؟
به
جهت ارتباط تنگاتنگی که بین علم فقه و علم اصول وجود دارد و از طرفی نیز فقیه باید
آشنایی کامل با علم اصول داشته باشد، لذا باید جایگاه عقل را توأماً در علم فقه و
اصول بررسی کنیم.
به
گرفته برخی محققان، اصولیون متقدم، مثل شیخ مفید، سيد مرتضی، شیخ طوسی، عقل را به
عنوان یکی از منابع دستیابی به احکام شرع ذکر کردهاند. با این حال کمتر به
تعریف و تشریح حقیقت عقل پرداختهاند. زیرا چه بسا در نظر ایشان معنای عقل روشن
بوده است.[26]
البته در برخی نوشتههای اصولی که اخیراً نگاشته شده، عقل به عنوان نیرویی که
توانایی درک استلزامات عقل را دارد تعریف شده است.[27]
اصولیون از آنجا که همگی عقل را به عنوان یکی از منابع دست یابی به احکام
شرع معرفی کردهاند، لذا در مورد «دلیل عقل» و کاربرد های آن بحث نمودهاند
و علاوه بر آن روشن است که عقل صرفاً از این جهت که نیرو و ابزار فهم است
نمیتواند منبع و دلیل حکم شرعی باشد، بلکه به لحاظ یافته ها و معارف خودش است
که به عنوان دلیل و منبع حکم شرعی مطرح و مورد بررسی قرار
میگیرد.
ظاهراً نخستین کسی که به تعریف دیلل عقل پرداخته است میرزای قمی
میباشد. وی در تعریف آن چنین نوشته است: «مراد از دلیل عقلی، هر حکم عقلی است
که توسط آن میتوان به حکم شرعی رسید و از علم به آن، به حکم شرعی دست یافت»[28]
.
پس
در نظر ایشان، دلیل عقلی، منحصر در دلیل عقلی قطعی است.
اصولیون معاصر نیز به تعریف «دلیل عقل» پرداختهاند که به جهت اختصار
از بیان آنها خودداری مینمائیم و تنها این مطلب را یاد آور میشویم که وجه
مشترک همه تعاریف موجود در مورد «دلیل عقل» این است که «دلیل عقل یعنی دریافت و حکم
عقل نسبت به قضیهای که میتوان حکم شرعی را از آن بدست آورد[29].
مطلب
دیگری که فقها در مورد آن بحث نمودهاند، کارائی و کاربردهای عقل در استنباط
احکام است. در یک تقسیم کلی، کاربرد عقل را بر دو قسم تقسیم ميشود: 1- کاربرد
استقلالی 2- کاربرد غیر استقلالی. در کاربرد اول، عقل، منبعی مستقل از قرآن و حدیث
شمرده میشود. هرگاه عقل در انجام دادن کاری مصلحت قطعی یا مفسده قطعی دید
میتوان با استناد به این كشف عقل، آن کار را واجب شرعی یا حرام شرعی
خواند.
در
کاربرد دوم، عقل ابزاری در خدمت سایر منابع است. ابزاری که میتوان به کمک آن
حکم شرعی را از منابع دیگر مثل قرآن و حدیث استنتاج کرد. برای مثال فقیه پس از
شنیدن «اقیموا الصلاه» و مسلم شدن «ظهور صیغه امر در وجوب» و «حجیت ظواهر» از عقل
خویش بهره هایی در وجوب شرعی نماز را نتیجه میگیرد.
با
دقت در کاربرد اول و دوم عقل در مییابیم که معنای عقل در هر دو کاربرد به
عنوان یک اصطلاح خاص به شمار نمیآید، بلکه همان نیرویی است که میتواند
خیر و شر را درک کند و یا از درک یک مسأله کلی و چینش چند مسئله «معلوم» در کنار هم
به یک سری مسائل جدید منتقل شود. پس دانش فقه در این واژه اصطلاحی خاص
ندارد.
استنباط در لغت از ریشه «نبط» گرفته شده است. نبط به آبی گفته میشود
که پس از حفر چاه از قعر آن میجوشد و بیرون میآید[30].
هنگامی که گفته میشود: «استنباط کرد» یعنی کننده چاه با تلاش آب را از زمین
خارج کرد.
استنباط در اصطلاح علم فقه نیز در بردارنده معنای لغوی خود است. زیرا فقیه
با تلاش و کوشش، احکام خداوند را همچون آب، از منابع استخراج
میکند.
با
توجه به معنای لغوی و اصطلاحی «استنباط» تلاش نفس گیر برای یافتن احکام شرع است
وحقیقت آن، چیزی جز شناخت، کشف و توضیح مقصود شارع نیست.
حکم
در لغت، در بر دارنده معانی گوناگونی مانند علم، فقه، داوری بر اساس عدل است.[31]
حکم در اصطلاح معانی دیگری نیز دارد از جمله در دانش فقه در معنایی در برابر معنای
حق به کار میرود. در این نگاه، حکم، انشائی است که چیزی را به عهده دیگری قرار
میدهد. این معنا، شامل فتوا نیز هست. ولی به طور کلی حکم در دانش فقه به معنای
هر قانون و ضابطهای است که واضع آن خداوند بوده و در کتاب و سنت از آن یاد شده
است.[32]
برای
بررسی سیر تاریخی به کارگیری و بهرهمندی از عقل در استنباط احکام شرعی یا علم فقه،
باید تاریخ به کارگیري و نیازمندی به اجتهاد را بررسی کنیم، نیاز به اجتهاد لازمه
بهرهمندی از عقل است؛ چرا که اجتهاد یعنی تلاش برای کشف احکام شرعی و این تلاش در
حقیقت یک تلاش فکری و جستجوی عقلی است.
در
طول تاریخ این نیاز و بهرهمندی به یک شکل جلوهگر و نمایان شده است. بلکه در عصرها
و دورههای مختلف، معنا و محدوده متفاوتی داشته است، به گونهای که در بعضی دورهها
نیاز به اجتهاد و بهرهمندی از عقل شکلي ساده داشت، در دورهای دیگر رشد و شکوفایی
چشمگیری داشت و در زماني ديگر دوران رکود خود را پشت سر ميگذاشت. به طور كلي
دورهبنديهاي يادشده عبارتند از:
در
این دوره بهرهمندی از عقل و اجتهاد به صورت ابتدائی آن از سوی یاران پیامبر نمود
دارد؛ به این شکل که پذیرش مسائل اعتقادی و اصول دین بر اساس عقل و به کارگیری آن
بوده است.
اما
از آنجا که احکام در قالب وحی لفظی یعنی قرآن و وحی غیر لفظی یعنی سنت از جانب
پیامبر بیان میشد؛ به عبارتی به جهت موجود بودن منبع وحی و دسترسی به آن، دیگر
زمینهای برای تلاشهای عقلانی در جهت دستیابی به احکام باقی
نمیماند.
البته برخی محققان، وقایع نادری مانند قضیه میثم تمار و تیمم بدل از غسل را
به عنوان نمونهای از اجتهاد یاران در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ذکر
کردهاند، که به فرض قبول و رد مناقشات وارده، امثال این موارد بسیار اندک و
محدود بوده است.
اما
اجتهاد به معنای مصطلح آن یعنی کشف احکام شرعی از ادله در مورد شخص
پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم هرگز ممکن و متصور نیست، چرا که ایشان به منبع وحی
متصل بودند و نیاز به این امر نداشتند[33].
این
دوره با رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آغاز و تا پایان غیبت صغری (سال 329 ه.ق)
ادامه دارد. برای اهل سنت نیاز به اجتهاد از همین زمان آغاز شده است اما برای شیعه
از آنجا که معتقد است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم سنت خویش و تمام علوم
مورد نیاز را به حضرت علی علیهالسلام که از دو ویژگی علم و عصمت برخوردار بود،
سپرد؛ از اين رو همچنان نیاز چندانی به اجتهاد احساس نشده است. البته این به معنای
ممنوعيت استفاده از عقل نبود؛ زیرا در این دوره نیز گروهی بودند که با سود جستن از
تشویقها و آموزشهای ائمه اطهار عليهم السلام تنها به بازگو کردن سخنان آنها اکتفا
نمیکردند بلکه در مواقعی که از امام علیهالسلام دور بودند، به ناچار با توجه به سخنانی که
از آنان شنیده بودند، به تکلیف خود عمل میکردند و چه بسا فهم سخنان آنها
نیازمند استفاده از برخی اصول و قواعد بود، لذا ناگزیر دست به اجتهاد ـ البته
اجتهاد به نص، نه اجتهاد به رأی ـ میزدند و از اين طريق حكم الاهي را به دست
ميآوردند. اجتهاد به نص عبارت است از تلاش برای فهم نصوص شرعی و به دست آوردن
احکام در قالب تطبیق ملاکها بر نمونههای بیرونی، توجه به عام و خاص، ناسخ و
منسوخ، از میان بردن تعارض بین اخبار و .... که همه این امور در پرتو بهرهمندی از
عقل امکانپذیر است. اما اجتهاد به رأی یعنی کوشش برای به دست آوردن حکم بر اساس یک
سلسله گمانها که هرگز مقبول ائمه و شیعه نبوده و نیست.[34]
پس
بهرهمندی ازعقل و اجتهاد در این دوره به طور گسترده مطرح نبوده بلکه در حد تفریع
فروع و تطبیق قواعد و اصول بر امور جزئی، آن هم به سفارش خود ائمه عليهم السلام
بوده است؛ چنانكه امام رضا علیهالسلام در اين باره فرمودند: «علینا القاء الاصول
و علیکم التفریع».[35]
با
آغاز غیبت کبری در حدود سال (330ه.ق) فراوانی پرسش از یک سو، و محدودیت نقل از سوی
دیگر، نیاز به اجتهاد و بهرهمندی از عقل به طور چشمگیری نمایان شد؛ چرا که اجتهاد
راهکاری برای جبران دوری و جدایی از امام علیهالسلام است.
در
دوره غیبت دو گروه و دو شیوه در برخورد با متون دینی پدید آمد كه عبارت بودند از:
اخباریان و اصولیون یا مجتهدان. روش و طرز تفکر اخباریان به این گونه بوده که آنان
همه سخنان نسبت داده شده به امامان عليهم السلام را میپذیرند و هر گونه دخالت
رأی و نظر انسانی را در بر داشت از سخنان امامان (ع) ممنوع و مردود میدانند.
طبق نظر این گروه هيچيك از ظواهر قرآني، عقل و اجماع منبع فقه به شمار نميرود و
تنها منبع دستیابی به احکام، اخبار و روایات است. گروه دوم یعنی اصولیون، برخلاف
اخباریون، علاوه بر روايات، ظواهر قرآني و عقل و اجماع را نیز به عنوان منابع فقه و
دستیابی به احکام قبول دارند. آنان معتقدند به دلیل برخی عوامل و موانع از جمله جعل
حدیث، تقیه و ... سنت راستین به دست ما نرسیده است ناگزیر برای دست یابی به احکام
شرعی (با توجه به مسائل مستحدثه و جدید در هر عصر) علاوه بر قرآن و سنت از منبع
دیگری به نام عقل باید استفاده کرد. با پیدایش اصولیون، در بهرهمندی از عقل تحولي
اساسی پديد آمد. در یک نگاه كلي تحولات رخ داده در فرایند بهرهگیری از عقل در
دوران پس از غیبت در گروه اصولیون را به سه مرحله و دوره میتوان دسته بندی
کرد:
1-
مرحلهي روی آوری به عقل و روشهای عقلانی در استدلالات اصولی و فقهی بدون
این که از عقل به عنوان یکی از منابع دست یابی به احکام یاد گردد. (قرن چهارم تا
ششم هـ .ق) در این مرحله از کسانی چون ابنجنید، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی
میتوان نام برد.
2-
مرحلهای که افزون بر روی آوری به عقل از آن به عنوان یکی از منابع دست
یابی به احکام یاد میگردد بدون اینکه از آن تعریف شود و در باره آن کندوکاوی
انجام پذیرد. (اواخر قرن ششم تا قرن سیزدهم ه . ق) در این مرحله ابن ادریس حلی، عقل
را آشکار از منابع احکام میشمارد بدون اینکه تعریفی از آن ارائه
کند.
3-
مرحلهای که از عقل به عنوان یکی از منابع دست یابی به حکم یاد میگردد
و افزون بر آن، دلیل عقل را تعریف کرده و به تحلیل آن پرداختهاند. (قرن سیزدهم
تا کنون)
آغازگر این مرحله شاگردان مرحوم وحید بهبهانی، با الهام و تأثیرپذیری از
وی، بودند بهويژه میرزای قمی و بعد از آن مرحوم شیخ انصاری است که با نبوغ خود
بنای اصول فقه را تجدید کرد و آن را به شکلی بسیار دقیق و اصولی از نو پایهریزی
كرد.
از
جمله شخصیتهای برجسته عصر حاضر که گام بزرگ و مؤثری را در بهرهگیری از عقل و
اجتهاد برداشت، امام خمینی (ره) است که با ارائه نظریه «ولایت فقیه» و تجربه عینی
آن در جمهوری اسلامی ایران، که به برکت مجاهدتهای علمی و عملی این فقیه فرزانه
تحقق یافت، و با ارائه نظریه تأثیر زمان و مکان و پویائی فقه و عدم کفاف اجتهاد
مصطلح و ... آغازگر فصل جدیدی در فقه امامیه شد که میتوان بازنگری واقع بینانه
به ابعاد فردی و توجه خاص به ابعاد اجتماعی و حکومتی فقه را مهمترین مشخصه آن
دانست. البته نکتهای که لازم به ذکر میباشد این است که در طول دوران پس از
غیبت، در بعضی دورهها، اجتهاد و بهره گیری از عقل، دچار رکود و تعطیلی نیز شده است
بخصوص در دورهای که اخباریگری به اوج خود رسیده بود. از جمله میتوان سده های
سوم، یازدهم و دوازدهم (ه.ق) را نام برد . همچنین در قرن پنجم، شیخ الطائفه، شیخ
طوسی، تحولی را در فقه اجتهادی در مقام استنباط پدید آورد. شیخ در نزد شاگردانش و
عالمان زمانهاش از جایگاه و مقام خاص برخوردار بود و آراء او در نزد آنان به حدّی
مقدس جلوه کرده بود که حتی بعد از در گذشت وی تا نزدیک به یک قرن، هیچ کس به خود
اجازه نمیداد که آنها را مورد نقد و اعتراض قرار دهد. در نتیجه در این دوره نیز به مدت یک قرن
اجتهاد دچار رکود شد تا اینکه نوه او ابن ادریس فقیه نو پرداز و مجتهد شجاع به این
رکود پایان داده و باعث شکوفایی مجدد اجتهاد شد[36].
نتيجه آنكه اجتهاد و بهرهمندی از عقل در دوران حضور امام علیهالسلام
به شکل ساده و در نهایت به صورت
تطبیق قواعد و ملا ها بر موارد جزئی نمود داشته است. دوران شکوفائی و رشد
بهرهمندی از عقل و اجتهاد از دوران غیبت آغاز شد و در بعضی دروانها فقط به صورت
ابزاری برای درک احکام از منابع دیگر و نهایتاً به عنوان منبعی در کنار منابع دیگر،
البته در صورت فقدان نص محسوب میشده که این حد بهرهمندی از عقل تا قرن سیزدهم
ادامه داشت و در دوره اخیر یعنی قرن سیزدهم و عصر میرزای قمی به بعد نيز عقل به
عنوان منبعی مستقل معرفی شده است.
از
دیدگاه شیعه عقل یکی از منابع چهارگانه دستیابی به حکم شرع میباشد. اما از
آنجا که عقل یک ابزار بشری محسوب میشود در مقابل قرآن و سنت که ابزار الهی و
وحی هستند، این پرسش مطرح است که همانگونه که ابزار های الهی، مستقلاً فقیه را به
حکم شرعی میرسانند آیا این ابزار بشری هم میتواند بدون واسطه به حکم شرع
دست یابد یا آنکه نیازمند واسطه است؟ قبلاً ذکر شد که عقل در حوزه احکام و استنباط
احکام شرعی، دو کارآیی دارد.
1-
کارآیی استقلالی 2- کارآیی غیر استقلالی
کارآیی استقلالی یا عقل منبعی، یعنی عقل در ردیف و در کنار منابع دیگر
(قرآن و سنت) یک منبع مستقل است برای استخراج حکم، و کارایی غیر استقلالی یا عقل
ابزاری یعنی عقل به عنوان ابزاری برای استخراج حکم از منابع دیگر
است.
کارآیی استقلالی عقل خود به دو نوع است: 1- مستقلات عقلیه 2- غیر مستقلات
عقلیه[37]
مستقلات عقلیه یعنی احکامی که عقل بدون دخالت و کمک گرفتن از شرع، درک کرده
و صغری و کبرای قیاس، هر دو عقلی هستند مثل حکم به حسن عدل.
صغری: عدل عقلاً نیکوست.
کبری: آنچه عقلاً لازم است، شرع آن را واجب
میسازد.
نتیجه: عدل واجب شرعی است.
غیر
مستقلات عقلیه یعنی احکامی که عقل با توجه به حکم شارع آنها را درک وبیان
میکند و به عبارتی صغرای قیاس، شرعی و کبرای قیاس، عقلی است مثل وجوب مقدمه
.
صغرا: نماز واجب شرعی است .
کبرا: هر عملی که واجب شرعی است مقدماتش هم شرعاً واجب است.
نتیجه: مقدمات نماز شرعاً واجب است .
برای
برسی نقش عقل در استنباط احکام، ابتدا باید موضع و جایگاه بحث را معین
نمود.
جایگاه بحث اولاً در مورد کارایی استقلالی عقل یعنی عقل منبعی است چون
کارایی غیر استقلالی عقل ـ كه همان كاركرد ابزاری عقل است ـ مورد پذیرش همگان حتی
مخالفان عقل نیز میباشد از اين رو از محل بحث خارج است . ثانیاً در صغرا و
کبرای مستقلات عقلی و کبرای غیر مستقلات عقلی است. اما از آنجا که در غیر مستقلات
عقلی نیز عقل با کمک شرع (صغرای قضیه) به حکم دست یافته است و از طرفی محل بحث در
مورد جایی است که عقل به عنوان منبع مستقل به احکام دست یابد، لذا این موضع نیز
خارج از بحث است. در نتیجه موضوع بحث مستقلات عقلیه است .
البته با دقت در مستقلات عقلیه و غیر مستقلات عقلیه در مییابیم که
استنباط و احکام شرع به وسیله عقل در هر دو بخش، مستلزم پذیرش یک قاعده به نام
قاعده «ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع» میباشد. از رو در این فصل ابتدا به
بررسی قاعده ملازمه در مستقلات عقلی میپردازیم و سپس محدوده و قلمرو کارایی
عقل را مطرح مینمائیم.
اصوليون از قاعده ملازمه با عبارت «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع» ياد
كردهاند. مقصود از قاعده ملازمه این است که هر آنچه عقل بدان حکم کند، شرع نیز
بدان حکم مینماید و کبرای قیاس در مستقلات عقلیه در مقام این است که هر گاه
عقل وجود مصلحت حتمی و یا مفسده حتمی در انجام عملی یا ترک فعلی را کشف کند، و فاعل
فعل یا تارک آن را مستحق ثواب یا عقاب ببینید، شرع مقدس نیز به وجوب یا حرمت آن عمل
حکم میدهد. چنانكه روشن است در مدعاي يادشده دو اصل مهم وجود
دارد:
1.
ادراک حسن و قبح یا مصلحت و مفسده به وسيلهي عقل؛
2.
ملازمه میان آن ادراک و کیفر و پاداش شارع.
هر
دو اصل در میان اندیشمندان مورد بحث و نزاع است. اصل اول اگر چه مورد انكار
دانشمندان اشاعره قرار گرفته است، در میان اندیشمندان شیعه اصلي ثابت و پذیرفتهشده
به شمار ميآيد. اما اصل دوم که در واقع زمینهساز بحث از قاعده ملازمه به شمار
میآید، مهمترین بحثی است که در اینجا مطرح است؛ چرا که تنها با پذیرش این
ملازمه و قاعده میتوان عقل را در ردیف سایر منابع شرعی به حساب آورد و از درک
آن به حکم شرعی پی برد.[38]
قاعده ملازمه، گزاره شرطی است و در شرط و جزای شرط آن، واژگانی به کار رفته
است که توضیح و تبین آنها ضروري است. این واژگان عبارتند از، حکم و
عقل.
واژه
«حکم» همچنانکه در فصل اول، در بحث تعریف لغوی واصطلاحی گفته شد، در اصطلاح فقه و
شرع عبارت است از اراده یا کراهت مقام صلاحیتدار درباره انجام یا ترک عملی
.
حکم طبق
این اصطلاح از آن کسی است که شایسته قدرتمداری و مالکیت باشد. لذا همه متفکران
مسلمان که به مباحث عقلی پرداختهاند، درباره عقل بر این باورند که کار آن چیزی
جز دستیابی به آگاهی و دانش نیست و تنها خداوند شایسته جایگاهی است که انسان را
مقتدرانه به سوی خویش فرا خواند.
تنها وظیفهي عقل، کشف ارادهي الهی و قوانین اوست. بر این اساس، منظور از
«کل ما حکم به العقل»، «کل ما ادرک العقل» است. اما مراد از عقل در قاعده چیس . آیا
عقل فردی مراد است یا عقل جمعی (عقلاء)؟
در میان علماي علم اصول فقه
در این زمینه اختلاف نظر هست. برخی چون مرحوم مظفر قاعده ملازمه را تنها در عقل
جمعی یعنی آراء عقلاء پذیرفتهاند.[39]
اما برخی دیگر نیز مانند میرزای قمی، مراد از عقل را در این قاعده، عقل فردی
میداند. طبق نظر او منظور از عقل، هر چیزی است که مودای فهم مجتهد بوده و عقل او
آن را دریافت کرده است.[40]
به
نظر میرسد با توجه به حجیّت قطع که امری پذیرفته شده در نزد علماي شیعه است،
نمیتوان در ملازمه ميان حکم عقل و شرع، میان عقل فردی و جمعی جدایی افکند. چون
کسی که به ملاک حکم یعنی مصلحت و مفسده قطع پیدا کرده، در نظرش چنین عملی متعلق
اراده و کراهت شارع قرار گرفته و علاوه بر آن کسی که حجیت قطع را پذیرفته،
نمیتواند بین دریافت قطعی عقل و حکم شرع ملازمه برقرار نکند؛ چون لازمهاش نفی
حجیت ذاتی قطع است. حال خواه عقلا نیز به چنین قطعی برسند، خواه نرسند؛ البته،
اینکه گاه اجماع عقلاء بر یک امر نیز میتواند کاشف از حکم عقل باشد، قابل انکار
نیست.
بنابراين مراد از عقل، حقیقت عقل، به دور از احساسات و عواطف يا همان گوهر
و عقل خاصل است.
اما
جزای شرط «حکم به الشرع» مراد از حکم شرع، قطعاً خطاب لفظی نیست چرا که اگر خطاب
لفظی وجود داشت نیازی به حکم عقل نبود. بلکه منظور از «حکم به الشرع» اراده و کراهت
شارع است به این معنی که چنان چه عقل به مصلحت یا مفسده امری پی برد، درحقیقت کشف
از این امر خواهد بود که آن عمل متعلق اراده یا کراهت خداوند است. و خداوند دراین
مورد اراده یا کراهت دارد و از مکلفان میخواهد که براساس اراده یا کراهتی که
از سوی شارع درک کردهاند عمل کنند.پس این قاعده مفید این معناست که «عقل آنچه
را که به طور قطعی درک میکند، کاشف ازحکم شرع است.»[41]
قاعده ملازمه را ميتوان با ادله عقلي و نقلي مبرهن
ساخت.
اصولیون ادله عقلی متعددی را در اثبات این قاعده ارائه کردهاند که
عبارتند از: دلیل خلف، دلیل بداهت و دلیل حکمت.
کسانی همچون مرحوم مظفر که قائلاند مراد از عقل درقاعده، عقلاء است، دو
دلیل خلف و بداهت را بیان کردهاند که چون این نظر مورد قبول نیست ادله آن نیز
مطرح نمیشود.
در
مبرهن ساختن قاعده ملازمه به وسيله دلیل حکمت ميتوان گفت همه کارهای انسان دارای
حکمی از جانب خداوند است و ملاک و معیار این احکام وجود مصلحت یا مفسده، درآن افعال
است، حال اگر عقل نسبت به این مصلحت یا مفسده قطع پیدا کرده و آن را درک کند، حکمت
خداوند میطلبد که او نیز بر پایه آن مصلحت یا مفسده اراده یا کراهت وامر ونهی
داشته باشد. وگرنه با حکمت خداوند ناسازگاراست.[42]
روایات متعددی دراثبات این تلازم وجود دارد که صریحترین آنها روایتی است
از امام کاظم علیهالسلام به هشام بن
حکم كه فرمودند:
«
یا هشام ان لله علی الناس حجتین، حجهٌ ظاهره، وحجهٌ باطنه. فاما الظاهرهُ
فالرُّسُلُ والانبیاء والائمه. واما الباطنهُ فالعقول»[43]
«ای هشام، خداوند دو حجت برمردم دارد: حجتی ظاهر و حجتی باطن، پس حجت
ظاهر همان رسولان و پیامبران وائمه هستند وحجت باطن عقول
هستند.»
در
این روایت عقل را به عنوان یک حجت در کنار رسولان و پیامبران و ائمه قرار داده است.
لذا همان طور که سخن رسول، پیامبر، وامام کاشف از سخن خداوند است، درک قطعی عقل نیز
کاشف از قول خداوند میتواند باشد.
چنان که اشاره شد تا وقتی عقل را قادر بر درک ملاک احکام شرعی ندانیم،
نمیتوانیم آن را به عنوان منبع مستقل اجتهاد به شمار آوریم و قائل به ملازمه
بین حکم عقل وشرع شویم. گروهی از اصولیون شیعه، قدرت عقل بر درک ملاک احکام شرع را
انکار کردهاند و بر این نکته اصرار دارند که اساساً عقل نمیتواند ملاکات
واقعی احکام را دریابد و از این رو صغرای قاعده را انکار و ردّ
مینمایند.
در
توضیح سخنان آنان باید گفت اینکه عقل حسن و قبح افعال را درک میکند و اینکه
بین حکم عقل وحکم شرع ملازمه وجود دارد امري پذيرفتهشده به وسيله این افراد است؛
اما اصل اشکال و سخن آنها در این است که چگونه ميتوان مطمئن شد آن مصلحت ومفسدهای
که عقل درک کرده، همان مصلحت و مفسدهای است که شارع بر اساس آن جعل حکم
مینماید. به ديگر بيان، وحدت ملاكات عقل و شرع امري است كه چندان بديهي نيست و
نميتوان نسبت به آن جازم بود. به عنوان نمونه شیخ انصاری چنین
میفرماید:
«انصاف این است که اعتماد
به عقل در آنچه به ادراک ملاکات احکام شرعی تعلق میگیرد، در اکثر موارد منجر
به وقوع در خطا واشتباه میشود، اگر چه مُدرک به جهت قطعی که دارد ممکن است
متوجه این خطا نشود و روایاتی بسیار به این مضمون وارد شده است. ازجمله «ان دین
الله لایصاب بالعقول»[44]
در
رد این اشکال دو پاسخ اساسی میتوان داد: پاسخ نقضی، پاسخ
حلی
با
یک بررسی کوتاه در مییابیم برخی از اين بزرگان، گاه در استنباط حکم شرعی از
عقل به عنوان دلیل استفاده کردهاند؛ مرحوم شیخ انصاری در کتاب مکاسب خود به
دفعات از عقل به عنوان یکی از ادله حکم مورد نظر یاد کرده و مینویسد: «و یدل
علیه الادله الاربعه» از جمله در بحث کذب[45]
وغیبت[46] و....
نه
تنها شیخ انصاری و منکرین این قاعده، که بسیاری از فقها در موارد متعدد عقل را منبع
استنباط خویش قراردادهاند.
روشن است که برای پاسخ دادن به این مسئله که آیا مصلحت ومفسدهي کشفشده
به وسیله عقل، مورد تأیید و قبول شرع هست یا نه؟ بهترین راه اینست که سراغ شارع
رفته و پاسخ را از او بخواهیم. وقتی در روایات دقت میکنیم میبینیم که
خداوند متعال، عقل را حجت و رسول باطنی میشمارد، تشخیص نیک و بد را به او
سپرده و درکش را ملاک حساب، پاداش و عقاب قرار داده است. همه اینها اقتضا
میکند که مصلحت و مفسده درکشده به وسيلهي عقل مورد قبول شارع باشد و شارع
طبق درک عقل، حکم نماید.[47]
با
توجه به مباحث مطرحشده میتوان به سادگی گفت قلمرو دخالت عقل در استنباط احکام
شرعی تا جایی است که عقل بتواند مستقلاً ملاک حکم را که مصلحت ومفسده قطعی است،
دریافته وکشف نماید.
دانشمندان اصولی شیعه با تقسیم احکام عقل به مستقلات وغیر مستقلات بر
این باورند که خرد بشر در بخش مستقلات عقلی، میتواند به نحو موجبه جزئيه
ملاکات احکام را دریابد و در این باره نیازی به راهنمايی شارع ندارد. البته علاوه
بر اصولیون امامیه، گروهی از دانشمندان اهل تسنن نیز قائلاند که عقل میتواند
ملاکات احکام را کشف نماید اما نه مستقیماً و به طور محض، بلکه با مطالعه و جستجو
در نصوص.
آنان معتقدند که مجتهد میتواند با مطالعه، جستجو و بکارگیری عقل
خود از راه قرائن و شواهد احوال که در بعضی نصوص وجود دارد به ملاکات احکام دست
یابد و اساساً از این راه بیشتر به قیاس و علت مشترک میان اصل وفرع میپردازد.
از این رو آنان قیاس را به عنوان یکی از راههای دستیابی به احکام وملاکات احکام
میدانند. و معتقدند قیاس تعمیم علت یا ملاکی است که شارع آن را معرفی کرده است.
از نظر علما و دانشمندان شیعه، قیاس، سرایت حکم ازموردی که درنص آمده به موردی که
درنص نیامده است وبه دو گونه است:1- قیاس مبتنی بر قطع 2- قیاس مبتنی
برظن
قیاس اگر بر پایه قطع وکشف ملاک قطعی استوار باشد حجت است اما اگر مبتنی
بر ظن غیر معتبر و یا ظن شخصی باشد مردود است. مثال معروفی که در این زمینه وجود
دارد این است که دلیل میفرماید: «الخمر حرام لانه مسکر» یعنی علت حرمت اسکار
بودن خمر است. و این علت، علت تامه حرمت است. در نتیجه میتوان این علت را
تعمیم دادکه :«کل مسکرحرام» یعنی هر چیزی که سکرآور باشد حرام است که اصطلاحاً به
این قیاس، قیاس «منصوص العله» هم گفته ميشود و در نزد شیعه معتبر و راهی برای کشف
ملاک حکم محسوب میشود.[48]
حقیقت چشمه دین از دو
منشأ جوشیده، بر قلوب صاف جاری و آن را سیراب میکند آن دو منشأ عبارتند از وحی و
عقل که حجتهای الهی هستند. ارتباط عقل و وحی یک ارتباط تنگاتنگ میباشد به
گونهای که گاه شرع ابزاری برای رشد و شکوفایی عقل میشود وگاه عقل ابزاری برای
کشف وحی میشود.عالمان دین باتوجه به منشأ وحی (آیات وروایات)جایگاه بلند
ورفیعی را برای عقل قائل شدهاند. عقل مانند چراغی است که نورش درتاریکی جهل،
راهگشای طریق دانایی وکشف حقیقت برای سالکان واقعی است. ازهمین روی به عنوان یکی از
منابع معرفتی وشناختی معرفی شده است .وقتی عقل درحوزه عقاید احکام، که اصول دین
میباشند، مهمترین وزیر بنایی ترین دلیل محسوب میشود معقول نیست که دراحکام
وفروع دین که مسائل فرعی دین هستند، نتواند خدمتی ارائه کند. علماء شیعه برای عقل
در این حوزه نقش بسزایی قائل هستند به گونه ای که از آن به عنوان یکی ازمنابع
دسترسی به حکم شرع وبه اصطلاح رکن اجتهاد نام بردهاند.
دراین گستره عقل دونقش متمایز ایفا میکند یکی به عنوان ابزاری برای
کشف حقایق دین ازدیگر ادله (منشأ وحی) و دیگری به عنوان منبعی مستقل برای کشف حقایق
واحکام شرع بدون راهنمایی ووساطت دیگر ادله ومنابع. البته علی رغم جایگاه رفیع ونقش
مهم عقل، امّا حوزه قلمرو ودرک آن محدود است از این رو توان درک برخی از حقایق
عالم وازجمله برخی از احکام را ندارد و نیازمند وحی است. لذا مرز بین تعقّل وتعبّد
باید شناخته ورعایت شود. گاه عقل بشر معیارها وملاکها یا مصالح ومفاسد مربوط به
احکام را درک میکند و بر اساس همان درک، انسان ملزم به رعایت مصالح وترک مفاسد
میشود. وگاه توان درک آن معیارها و ملاک ها راندارد که آن وقت به اطاعت ازوحی وخداوندحکیم روی
میآورد. وازروی تعبّد پیروی از آن احکام را واجب میشمارد . تا با انجام
آن، روح تعبد رادرخود تقویت کند. این چنین بشر بادوبال عقل ووحی، تعقّل وتعبّد، راه
سعادت ورستگاری را میپیماید.
1.
قرآن كريم
2.
ابن منظور، محمد بن مكرم،
لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی 1416هـ.ق
3.
انصاري، مرتضي، فرائد
الاصول، قم مجمع الفکر الاسلامی، چاپ چهارم 1424هـ . ق.
4.
ــــــــــــــ، المكاسب،
قم، مؤسسه الهادي، 1417ق.
5.
جناتی محمد ابراهیم،
فصلنامه فقه، مقاله سیرتحول فقه اجتهادی در بستر زمان، ش 60ـ 59، قم، دفتر تبلیغات
اسلامی حوزه علمیه قم، سال 1388.
6.
دهخدا، علي اكبر،
لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران1341هـ.ش.
7.
راغب اصفهانی، حسين،
مفردات الفاظ قرآن، منشورات طلیعه النور، چاپ چهارم،
1429هـ.ق.
8.
عابدی، سید غلامحسین،.
پایان نامه کارشناسی ارشد: چیستی و ویژگیهای عقل به عنوان منبع استنباط احکام
شرعی، قم، مجتمع آموزشی امام خمینی(ره)، 1388 هـ.ش.
9.
عاملي، حر، وسائل الشیعه،
قم، موسسه آل البیت (ع)، 1416هـ.ق.
10.
علیدوست، ابوالقاسم، فقه
وعقل،.تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی،
1386هـ.ش.
11.
فراهیدی، خلیل بن احمد،
العین، قم، مؤسسه نشر الاسلامی، 1414 هـ.ق.
12.
قماشی، سعید، جایگاه عقل
دراستنباط احکام شرعی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه
علمیه قم، چاپ دوم 1386هـ.ش.
13.
کلینی، محمدبن یعقوب،
الکافی، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات،1411 هـ.ق.
14.
گرجی، ابوالقاسم، تاریخ
فقه وفقهاء، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، چاپ نهم1387
هـ.ش.
15.
مجلسی، محمد باقر،
بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء،1403 هـ.ق0
16.
مظفر، محمد رضا، اصول
فقه، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ سوم، 1410هـ.ق.
17.
ميرزاي قمي، ابوالقاسم،
قوانین الاصول، بی جا، 1324ق.
[1] - فراهیدی، خلیل ابن
احمد، العین، ص 565.
[2] - جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج 5، ص
1768.
[3] - ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص
458.
[4] - راغب اصفهانی، المفردات، ص 576.
[5] - دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج 32، ص
37.
[6] - بقره:164 .
[7] - آل عمران: 118.
[8] - بقره: 75.
[9] - بقره: 44.
[10] - انفال: 22.
[11] - بقره: 73.
[12] - انعام: 98
[13] - رعد: 3.
[14] - بقره: 221.
[15] - نساء 82.
[16] - فجر : 5 .
[17] - طه :54.
[18] - زمر : 9.
[19] - در اين باره ر.ك. عابدی، سید غلامحسین، چیستی و ویژگیهای عقل به
عنوان منبع استنباط احکام شرعی. ص 28.
[20] - ملک : 10.
[21] - «اول ما خلق الله العقل» مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، ص
97.
[22] - «ما عبد الله بشی افضل من العقل» کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ص
21.
[23] - «قلت له ما العقل قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»،
همان، ص 11.
[24] - «ان الله علی الناس حجتین: حجت ظاهره و حجت باطنه. فأما الظاهره
فالرسول و الانبیاء و الائمه. و أما الباطنه فالعقول» کلینی، محمد بن یعقوب،
الکافی، ج 1 ص 19.
[25] - علی دوست، ابوالقاسم، فقه و عقل، ص
33.
[26] - قماشی، سعید، جایگاه عقل در استنباط احکام، ص
38.
[27] - همان. به نقل از دروس فی اصول الفقه الامامیه. فضلی، عبدالهادی.
ج2. ص 352.
[28] - میرزای قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج2،
ص2.
[29] - قماشی، سعید، جایگاه عقل در استنباط احکام،
ص40.
[30] - ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 21
.
[31] - همان.
[32] - قماشی، سعید،
جایگاه عقل در استنباط احکام، ص 63.
[33] - ر.ك. عابدی، سید غلام حسین، جیستی و ویژگیهای عقل به عنوان منبع
استنباط احکام شرعی، ص 9 و قماشی، سعید، جایگاه عقل در استنباط ااحکام، ص
99.
[34] - همان، ص 103 .
[35] - عاملی، حر، وسائل الشیعه، ج27، ص62.
[36] - همان، و گرجی، ابوالقاسم، تاريخ فقه و فقها، ص140، فصلنامه فقه، ش
59-60 و جناتی، محمد ابراهیم، سیر تحول فقه اجتهادی در بستر زمان، ص
35.
[37] - قوانین الاصول، میرزای قمی، ج 2، ص
2.
[38]- عابدی سید غلام حسین،
چیستی و ویژگی های عقل به عنوان منبع استنباط احکام شرعی، ص262 و قماشی،
سعيد،
جایگاه عقل
در استنباط احکام شرعی، ص120.
[39] - مظفر ، محمد رضا، اصول فقه ، ج1 ، ص
237.
[40] - ، میرزا قمي، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج2 ، ص
4.
[41] - قماشی، سعید، جایگاه عقل
دراستنباط احکام، ص 123 و گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقهاء،
ص253
[42] - همان ص134.
[43] - کلینی، محمد
بن یعقوب، الکافی، ج1، ص19.
[44] - شیخ انصاری،
مرتضی، فرائد الاصول، ص 12.
[45]- شیخ انصاری، مرتضی، المکاسب، ج2، ص11.
[46] - همان، ج1،
ص315.
[47] - علی دوست، ابوالقاسم، فقه
و عقل، ص122.
[48] - رک: همان،
ص188و192