گذری بر برخی اختلافات فقهی شیعه و اهل سنّت

زهرا نقوی


چکیده: 2

طرح مسئله. 2

وضو. 2

1. اختلاف در کیفیت شستن  دست ها 2

الف. روایات رسیده از طریق اهل بیت علیهم السلام 2

ب. مراجعه به فهم عقلا. 3

نقد و بررسی. 3

2. اختلاف در کیفیت مسح پا 3

نقد و بررسی. 3

نماز. 4

1. اذان. 4

الف. نصوص رسیده از اصحاب پیامبر اکرم(ص) 4

ب. روایات رسیده از ائمه اطهار علیهم السلام 4

نقد و بررسی. 4

2. تفریق یا جمع بین دو نماز. 5

نقد و بررسی. 5

3. جزئیت بسمله و حکم آن در نماز. 6

بررسی ادله 6

4. حکم نماز در سفر. 6

بررسی  ادله 7

6. تعداد تکبیرات در نماز میت.. 8

روزه در سفر. 8

بررسی نظریه اهل سنت.. 9

خمس.. 9

طواف نساء. 10

ازدواج موقت.. 10

دلایل شیعه بر مشروعیت متعه عبارتند از: 10

1. قرآن کریم 10

2. روایات و سیره اصحاب رسول الله(ص) 10

بررسی نظریه اهل سنت.. 11

نتيجه بحث.. 11

 

چکیده:

شیعیان در مسئله وضو، شستن دست­ها از بالا به پائین و نیز مسح پا را لازم می­دانند و در مقابل اهل سنت، شستن دست­ها را به هر کیفیتی باشد، صحیح دانسته و به جای مسح پا، فتوا به شستن آن داده­اند؛ گفتن جمله «حی علی خیر العمل» را در اذان و اقامه در نزد شیعیان لازم است ولی اهل سنت، بر عدم جزئیت این ذکر تاکید دارند؛  بر خلاف اهل سنّت، شیعیان بر این باورند که اگر چه تفریق میان دو نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء افضل است، اما جمع میان آن دو در حالت اختیار نیز مانعی ندارد؛ شیعیان بسمله را جزء تمام سوره­ها ـ جز سوره توبه ـ  دانسته و گفتن آن را در نماز نیز واجب می­دانند؛ در حالیکه شافعی از ائمه اهل سنت، قول به جزئیت بسمله را تنها برای سوره حمد صحیح دانسته است، و مالک، جزئیت بسمله را حتی برای سوره حمد نیز انکار کرده است و دیگر فقهای اهل سنت، در این باره با نظریه شیعه موافقند؛ شیعیان با پیروی از ائمه راستین خود، قصر نماز در سفر را لازم می­دانند، امّا مذاهب اهل سنّت در این زمینه اختلاف نظر دارند؛ شیعیان بر خلاف اهل سنت، خواندن سوره سجده­دار را در نماز موجب بطلان نماز می­دانند و در مورد نماز میّت، حکم به وجوب گفتن پنج تکبیر می­کنند؛ بر خلاف اهل سنت که مسافر را در روزه یا افطار کردن،‌ مخیر کرده­اند، شیعه فتوا به بطلان روزه مسافر داده است؛ همچنین شمول وجوب خمس نسبت به ارباح تجارات، وجوب طواف نساء در حج و جواز ازدواج موقّت، از احکام اختصاصی شیعه می­باشد.

طرح مسئله

حضور فیزیکی و معنوی رسول گرامی اسلام(ص) خود یکی از عوامل اتحاد میان مسلمانان به شمار می­رفته است؛‌ بدین معنا که اختلاف میان مسلمانان از روز وفات آن حضرت شروع شد و اختلاف و انحراف در مسیر جانشینی رسول خدا(ص)، به اختلاف در احکام فقهی و عملی نیز کشیده شد و اندک اندک این اختلافات در آموزه­های اعتقادی همچون شفاعت و رجعت نیز کشیده شد. با این توضیح روشن می­شود که ریشه تمام اختلافات به اختلاف در اصل امامت بر می گردد.

آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد، گذری کوتاه به برخی اختلافات فقهی شیعه و سنی با اشاره به ادله طرفین است.

وضو

از امور مورد پذیرش همه مسلمانان،‌ مسئله وجوب وضو برای نماز است و روایت مشهور «لا صلاة الا بطهور»[1] از پیامبر اکرم(ص) نیز مؤید چنین امری است. اما آنچه مورد اختلاف قرار گرفته باست،‌ کیفیت انجام آن است. این اختلاف ناشی از دو برداشت متفاوت از آیه‌ی 6 سوره مائده است،‌ آنجا که خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم الی المرافق و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین»

اختلاف برداشت از این آیه موجب دو اختلاف عمده در وضوی مسلمانان شده است:

1. اختلاف در کیفیت شستن  دست ها

شیعیان بر اساس این آیه شستن دست ها را از آرنج لازم می دانند و عکس آن را موجب بطلان وضو دانسته اند. دلایل آنها بر این مدعا عبارتند از:

الف. روایات رسیده از طریق اهل بیت علیهم السلام

 در این باره شیخ طوسی(ره) نقل می کند که بکیر و زراره هر دو از امام باقر علیه السلام راجع به کیفیت وضوی پیامبر اکرم (ص)‌ سوال کردند و ایشان هنگام شستن دست ها،‌ از آرنج تا سر انگشتان خود را شستند.[2]

ب. مراجعه به فهم عقلا

برای تبیین این دلیل لازم است به این مثال توجه کرد: هنگامی که به یک نقاش می گوییم این دیوار را تا بالا رنگ کن، منظورمان این است که تمام دیوار را رنگ کن وعقلای عالم برای چنین کاری از بالا شروع کرده و به پائین ختم می کنند.

امّا اهل سنت بر اساس این آیه بر این باور هستند که دست ها را باید از انگشتان تا آرنج شست و عکس آن موجب بطلان وضو است. دلیل آنها بر این مدعا چنین است که آیه کریمه، ظاهر در این معناست، چرا که کلمه «الی» دلیل بر غایت است،‌ پس آرنج آخرین عضوی از دست که باید شسته شود.

نقد و بررسی

اولاً کلمه «الی» در صدد بیان مقدار واجب شستن دست است؛ بدین معنا که باید تمام دست تا آرنج شسته شود و کیفیت شستن دست را به پیامبر اکرم(ص) و جانشینان بر حق او واگذار کرده است؛

ثانیا اگر معنای مذکور از آیه برداشت نشود، آیه مجمل بوده و برای رفع اجمال آن، باید به روایات بیانیه مراجعه کرد؛ ثالثاً کلمه «الی» در صورتی به معنای غایت است که همراه با کلمه «من» باشد و در آیه چنین نیست.[3]

2. اختلاف در کیفیت مسح پا

شیعیان همگی بر مسح پا – و نه شستن آن – تأکید دارند. آنها برای مدعای خود دلایلی دارند که عبارتند از:

اولاً خداوند در آیه کریمه سوره مائده می فرماید: «وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم». مطابق این آیه کلمه «ارجلکم» عطف بر کلمه «رؤوسکم» بوده و مجرور خوانده می شود،‌ از این رو باید مانند سر که مسح می شود،‌ پا نیز مسح شود؛

ثانیاً قرائت نصب خیلی کم است و قاریان مشهور به جرّ خوانده اند؛

ثالثاً در صورت نصب نیز می توان حکم مسح پا را استنباط نمود؛‌ چرا که رؤوسکم محلا منصوب است؛‌ بدین معنا که مفعول برای فعل وامسحوا می باشد؛ [4]

رابعاً روایات موجود در منابع اهل سنت و نیز شیعه بر مسح پا دلالت دارند. رفاعة بن رافع می گوید که نزد پیامبر اکرم(ص) نشسته بود و ایشان راجع به وضو فرمودند:

«إنها لا تتم صلاة لاحد حتى يسبغ الوضوء كما أمره الله تعالى . يغسل وجهه ويديه إلى المرفقين ، ويمسح برأسه ورجليه إلى الكعبين»[5]

«کسی نماز را انجام نداده است،‌ مگر آنکه وضو را همانگونه که خداوند امر کرده است،‌ انجام دهد یعنی صورت و دستها را تا آرنج شسته و سر و پا را تا برآمدگی روی آن مسح کند.»

مرحوم کلینی نیز در این باره از طریق محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: «امسح علی مقدم رأسک وامسح علی القدمین»[6] یعنی بر جلوی سر خود مسح کن و پاهای خود را نیز مسح کن.

خامساً عمل برخی صحابه حکایت از صحت قول به مسح پا دارد. ابن عباس در این باره می گوید:

«ان الناس ابوا الا الغسل و لااجد فی کتاب الله الا المسح»[7]

«مردم تنها پاها را شستند و من در کتاب خدا حکم مسح پا را یافتم».

طبری نیز از طریق عکرمه از ابن عباس نقل می کند که گفته است:«وضو دو شستن و دو مسح است.»[8]

سادساً دیدگاه برخی مفسران اهل سنت نیز حکایت از همراهی آنها با نظریه شیعه  دارد. طبری از عکرمه و قتاده نقل می کند که آنها نیز مسح پا را حکم الاهی دانسته اند.[9]

در برابر دیدگاه علمای شیعه، اهل سنت بر این باور هستند که در وضو پاها باید همانند صورت و دست ها شسته شود. آنها برای ادعای خود اینگونه  دلیل می آورند:

اولا کلمه ارجلکم عطف بر وجوهکم بوده و منصوب است؛‌ بنابراین پاها نیز باید شسته شود؛

ثانیا روایات متعدد از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که بر مدعای اهل سنت دلالت دارد.[10]

نقد و بررسی

با توجه به آنچه که در بحث از ادله شیعه گذشت، دو دلیل اهل سنت پاسخ داده می شود.

نماز

نماز از اصول مورد اشتراک تمام ادیان و مذاهب است و مسلمانان نیز همگی بر وجوب آن اتفاق نظر داشته و انکار آن را موجب خروج از دین می دانند. با وجود این، مسلمانان راجع به جزئیات این اصل مورد اتفاق، در مواردی اختلاف نظر دارند که به برخی از آنها اشاره می شود.

1. اذان

از جمله مستحبات مؤکد در دین مبین اسلام،‌ اذان و اقامه برای نماز است. مسلمانان اعم از شیعه و سنی در این خصوص، اتفاق نظر دارند و آنچه که موجب اختلاف نظر شده است، فصول و اجزاء اذان و اقامه است؛ بدین معنا که آیا گفتن ذکر «حی علی خیر العمل» در اذان و اقامه مشروع است یا نه؟

 سید مرتضی علم الهدی در کتاب الانتصار بر این باور است که گفتن ذکر«حی علی خیر العمل» در  اذان و اقامه از جمله اختصاصات شیعه امامیه است و دلیل وجوب آن را نیز اجماع علمای شیعه می داند. وی هم چنین بر این باور است که بنابر اظهارات علمای عامه،‌ این ذکر در مقاطعی از عصر پیامبر اکرم(ص) گفته می شد؛ ولی پس از آن، نسخ و رفع شد. سید در مقابل این ادعا مطالبه دلیل کرده است.[11]

2. علامه حلی(ره) از اندیشمندان قرن هشتم هجری بر این باور است که علمای شیعه به دلیل روایات متواتر بر استحباب گفتن ذکر مورد نظر در اذان و اقامه اتفاق نظر دارند.[12]

3. صاحب جواهر(ره) پس از نقل کلام اندیشمندان شیعی راجع به ذکر «حی علی خیر العمل»،‌ چنین می نویسد که بر اساس شهرت فتوایی، اذان هیجده فصل دارد که «حی علی خیر  العمل» نیز جزء آن است و از این نظر اذان و اقامه با یکدیگر تفاوتی ندارند.[13]

امامیه برای اثبات مدعای خود به سیره اصحاب پیامبر اکرم(ص) و نیز روایات رسیده از امامان خود استناد می کنند:

الف. نصوص رسیده از اصحاب پیامبر اکرم(ص)

در منابع اهل سنت و نیز شیعه از بزرگانی همچون بلال حبشی، عبدالله بن عمر و سهل بن حنیف روایاتی نقل شده که دلالت بر این معنا دارد که آنان در اذان خود،‌ این لفظ را بیان می کرده اند:

1. عمار و عمر دو پسر حفص از پدران خود نقل کرده اند که بلال حبشی هنگامی که  اذان صبح را می گفت، جمله «حی علی خیر العمل» را نیز بیان می کرد.[14]

2. نافع نقل می کند که عبدالله بن عمر برخی از اوقات هنگامی که «حی علی الفلاح» را می گفت،

پس از آن جمله «حی علی خیر العمل» را بیان می کرد.[15]

ب. روایات رسیده از ائمه اطهار علیهم السلام

روایات فراوانی از ائمه اطهار علیهم السلام در این باره رسیده است که برخی از آنها عبارتند از :

1. امام علی علیه السلام خطاب به ابن نباح که در اذان خود،‌ حی علی خیر العمل را می گفت،‌ فرمودند: «مرحبا بالقائلین عدلا و بالصلاة مرحبا و اهلا»[16]

2. ابوبکر حضرمی و کلیب اسدی از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که در اذان خود جمله  «حی علی خیر العمل» را بیان می کرد.[17]

امّا اهل سنت بر این باور هستند که گفتن ذکر «حی علی خیر العمل» در اذان و اقامه جایز نیست.

ادله اهل سنت بر مدعای خود را می توان اینگونه بیان کرد:

اولا مصادر حدیثی معتبر بر آن تأکید ندارند و سنن و بیهقی و مانند آن از منابع دست دوم هستند؛

ثانیا راویان احادیث مورد ادعای شیعه از ضعفا هستند، از این رو روایات آنها نیز از اعتبار ساقط است؛

ثالثا آنچه نزد ما معتبر است عمل و گفتار خود پیامبر اکرم(ص) است و عمل برخی صحابه ملاک و حجت برای عمل نیست.[18]

نقد و بررسی

برخی محققان در پاسخ به این ادله چنین گفته اند:

1. نسبت به دلیل اول می توان گفت که عدم ذکر روایات مورد نظر در صحیحین دلیل بر عدم صحت آنها نیست،‌ زیرا خیلی از احادیث مورد قبول شما در صحیحین نیست؛

2. نسبت به دلیل دوم می توان گفت که اولا دلیل ضعف راویان از نظر شما، مذهب آنهاست و چنین امری،‌ مورد قبول عقلاء نیست؛

ثانیا بر فرض ضعف راویان،‌ باز هم کثرت روایات اجازه ترک آنها را نمی دهد.

3. نسبت به دلیل سوم می توان گفت که اگر چه شیعیان توجه چندانی به عمل صحابه ندارند؛ اما اهل سنت عنایت ویژه ای به عمل صحابه داده و آن را حجت می دانند.[19]

2. تفریق یا جمع بین دو نماز

 آیا می توان بین دو نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء فاصله  انداخت؟‌ راجع به این سؤال شیعیان و اهل سنت هر کدام دیدگاهی متفاوت دارند.

شیعه معتقد است که انجام هر نماز در وقت خود از فضیلتی ویژه برخوردار است از این رو تفریق دو نماز به حکم اولی، افضل است، اما به جهت عسر و حرج و دشواری در تفریق خصوصا در نماز جماعت، ائمه معصومین حکم به جواز جمع بین دو نماز کرده اند. این حکم با توجه به اینکه مجموعه شریعت با توجه به توانایی مردم در نظر گرفته شده و راحتی و آسانی را نیز مورد توجه قرار داده است، بیشتر مورد پذیرش قرار می گیرد. بنابراین اگر چه استحباب تفریق میان دو نماز امری مورد انکار شیعه نیست، اما جمع میان آن دو نیز مورد تأکید و قبول آنهاست. در این باره می توان به روایت عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام اشاره کرد که فرمودند پیامبر اکرم(ص) در هنگام سفر به دلیل عجله، بین دو نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء جمع کردند. آن گاه امام صادق علیه السلام فرمودند: تفریق میان آن دو افضل است.[20] 

افزون بر آن، در منابع اهل سنت روایاتی وجود دارد که نشان از جمع کردن میان دو نماز در حالت بدون عذر نیز می باشد.[21]

امّا مراجعه به متون فقهی اهل سنت روشن می سازد که ایشان نظریه واحدی را ارائه نکرده اند؛ چرا که سرخسی از فقهای حنفی مذهب در کتاب عظیم خود به نام المبسوط، جمع میان دو نماز را جز در دو مکان عرفه و مزدلفه جایز نمی داند. همو شافعی را کسی می داند که جمع میان آنها را در حالت سفر و باران جایز می داند[22] و مالک را نیز کسی می داند که افزون بر آن، در حالت بیماری نیز جمع میان دو نماز را جایز دانسته است،‌ حال آنکه به نقل او احمد حنبل جمع میان دو نماز را

در حالت غیر سفر نیز جایز دانسته است.[23]

با توجه به آنچه که گذشت می توان مدعی شد که اغلب فقهای اهل سنت، جمع میان دو نماز را جز در حالت های خاص جایز نمی دانند.

ادله اهل سنت بر این مدعا را می توان اینگونه تبیین کرد:

اولاً آیه کریمه «حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى» دلالت بر این دارد که نماز را باید در وقت مخصوص به خود خواند؛[24]

ثانیاً آیه کریمه «ان الصلاة كانت على المؤمنين كتابا موقوتا» اشاره به این معنا دارد که نماز باید در وقت خود خوانده شود؛[25]

ثالثاً از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«هر کس بدون عذر بیان دو نماز جمع کند،‌ بابی از ابواب گناهان بزرگ را به روی خود باز کرده است.»[26]

رابعا بیهقی نقل کرده است عمر به ابوموسی اشعری نوشته است که جمع میان دو نماز از گناهان بزرگ است مگر در صورت عذر»[27]

نقد و بررسی

قبل از پاسخ به این دلایل باید توجه داشت که وجود این همه اختلاف در میان مسلمانان و حتی اهل سنت ریشه در اختلاف عمیق در اصل امامت و توحید تشریعی دارد و اگر در آن اصل،‌ وفاق حاصل می شد، این اختلافات بروز پیدا نمی کرد. با وجود این در پاسخ به دو دلیل اول باید گفت که این دو آیه تنها اهمیت به نماز و توجه ویژه به وقت نماز را مورد تأکید قرار داده است،‌ و این مطلب منافاتی با رخصت و جواز در جمع میان دو نماز ندارد،‌ چنانکه جمع میان دو نماز در سیره

رسول گرامی اسلام نیز به چشم می خورد؛

اما روایات نقل شده از سوی اهل سنت،‌ در صورت پذیرش آنها، می توان در پاسخ آنها گفت که این احادیث با احادیث فراوان نقل شده از سوی پیامبر اکرم(ص) که در منابع اهل سنت منافات دارد،‌ چرا که ابن عباس نقل کرده است پیامبر اکرم(ص) بدون عذر و باران نیز میان دو نماز جمع

کرده است.[28]

همچنین همو نقل کرده است که همراه با پیامبر اکرم(ص) میان دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کرده است.[29]

اين روايات چنان محکم هستند که مفسر بزرگ اهل سنت یعنی آلوسی اذعان کرده است که جواز

جمع بین صلاتین مطلبی است که روایات صحیحه آن را تأئید می کند.[30]

3. جزئیت بسمله و حکم آن در نماز

از جمله اختلافات مطرح میان شیعه و سنی،‌ اختلاف راجع به این مسئله است که آیا بسمله  جزء هر سوره است که در این صورت خواندن آن در نماز به همراه سوره،‌ واجب است و یا اینکه جزء سوره نیست که در این صورت خواندن آن در نماز  همراه با سوره لازم نخواهد بود.

ائمه  شیعه و به پیروی از آنها علمای شیعه همه متفق هستند که  به غیر از سوره توبه، بسمله جزء سوره بوده و در نتیجه خواندن آن با  سوره در نماز واجب است و چنانکه در نماز همراه با سوره  خوانده نشود‌، آن نماز محکوم. به بطلان خواهد بود.[31]

در این باره می توان افزون بر استناد به سیره مسلمانان[32] و نیز مراجعه به مصحف های صحابه و تابعین، به روایات فراوانی که از طریق شیعه و سنی رسیده است،‌ تمسک کرد:

الف. معاویه بن عمار می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم:‌ هنگامی که آماده نماز شدم،‌ هنگام قرائت سوره حمد،‌ بسم الله الرحمن الرحیم را نیز بگویم؟ فرمود: بله. سوال کردم:‌ هنگامی که سوره را خواندم،‌ بسمله را همراه با سوره نیز بخوانم؟ فرمود:‌ بله.[33]

ب. ابن قدامه در کتاب خود از ام سلمه روایت نقل کرده است که رسول خدا(ص) در نماز خود بسم الله الرحمن الرحیم را ابراز کرد.[34]

 این در حالی است که پیشوایان و فقهای اهل سنت در این باره اتفاق نظر ندارند،‌ شافعی صراحتا قول به جزئیت بسمله برای سوره حمدرا صحیح دانسته است، اما همو قول به جزئیت بسمله برای سایر سوره ها را پنداری باطل می داند.[35] ابن قدامه حنبلی مذهب نیز با اینکه قول به جزئیت بسمله در تمام سوره ها را نظر اکثر علما دانسته است، اما مالک را مخالف با این نظر حتی برای سوره حمد قلمداد کرده است.[36] 

ممکن است مخالفان نظریه شیعه در توجیه نظریه خود، به دو روایت زیر تمسک کنند:

الف. قتاده از انس بن مالک نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان قرائت حمد در نماز را با آیه «الحمدالله رب العالمین» آغاز می کردند؛[37]

ب. عبدالله بن مغفل می گوید که هنگام نماز پدرم شنید که من «بسم الله الرحمن الرحیم» را به زبان آوردم. وی مرا از این کار نهی کرده و گفت که من با پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان نماز خوانده و هیچکدام قرائت را با بسمله شروع نکردند.[38]

بررسی ادله

شافعی که از مخالفان روایت نخست بوده است، در پاسخ به روایت مزبور می گوید که منظور از این روایت این است که پیامبر اکرم و خلفای سه گانه، قبل از سوره، فاتحة‌ الکتاب را می خوانده اند، بدین معنا که قرائت را به سوره حمد شروع می کرده اند.[39]

افزون بر آن، می توان گفت که این دو روایت در مقابل انبوه روایاتی که بر جزئیت بسمله برای سوره های قرآن کریم، تاب مقاومت نداشته و روایات فراوان دال بر مطلوب نظریه شیعه و اکثریت اهل سنت، مقدم بر آن دو روایت است.[40]

4. حکم نماز در سفر

اختلاف دیگری که میان مسلمانان راجع به نماز وجود دارد،‌ کیفیت نماز مسافر است. تمام مسلمانان بر اينكه قصر نماز در سفر امری مشروع است،‌ اتفاق نظر دارند،‌ آنها مشروعیت این عمل را قرآن کریم برداشت کرده اند،‌ آنجا که می فرماید:

«وإِذا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْض فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَن تَقْصُروا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُم أَن يَفْتِنَكُمُ الّذينَ كَفَرُوا انّ الكافرينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوّاً مُبيناً»[41]

اما اختلاف در این مسئله است که آیا می توان نماز را قصر خواند یا اینکه واجب است نماز را قصر خواند؟

فقهای شیعه به پیروی از ائمه اطهار علیهم السلام،‌ حکم به وجوب قصر نمازهای چهار رکعتی در هنگام سفر کرده اند،‌ بدین معنا که اگر کسی از روی علم،‌ نماز چهار رکعتی را در سفر،‌ به صورت قصر نخواند،‌ باید نماز خود را اعاده کند.[42]

شیخ طوسی(ره) این نظریه مورد اتفاق میان شیعه دانسته و حتی عمر بن خطاب را نیز موافق شیعه در این باره معرفی کرده است.[43]

شیعیان در این باره به سنت پیامبر اکرم(ص)، بیانات ائمه اطهار علیهم السلام و نیز سیره مسلمانان استناد می کنند.

راجع به سنت پیامبر اکرم(ص) می توان به روایات متعددی که اهل سنت از ایشان نقل کرده اند،‌ اشاره کرد.

ابن عباس در این باره می گوید:

« فرض الله الصلاة على لسان نبيكم في السفر ركعتين»[44]

«خداوند نماز را در هنگام سفر، بر زبان پیامبرتان دو رکعتی واجب کرد»

راجع به سیره مسلمانان می توان به روایت نافع از عبدالله بن عمر استناد کرد که وی می گوید با پیامبر اکرم(ص)،‌ ابوبکر و عثمان مسافرت کردم و آنها نماز ظهر و عصر را دو رکعتی خواندند و قبل از سفر و بعد از سفر چنین کاری نکردند و من هم اگر قبل از سفر یا بعد از سفر بودم، نماز را تمام می خواندم.[45]

در روایت دیگری عبدالله بن عمر نقل می کند که پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان به طور پیوسته در سفر نماز خود را قصر می خوانده اند.

ترمذی پس از نقل این روایت می نویسد:

«و العمل علی هذا عند اکثر اهل العلم من اصحاب النبی(ص) و غیرهم»[46]

«عمل بر طبق این روایت(قصر)،‌ نزد اغلب علما از اصحاب پیامبر  اکرم(ص) و غیر ایشان ثابت است.»

همچنین عمران بن حصین می گوید که با پیامبر  اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان مراسم حج را انجام دادیم و همگی نماز را قصر خواندند.[47]

اما در میان فقهای اهل سنت در این باره وفاقی وجود ندارد،‌ چرا که ابوحنیفه همچون شیعه قائل به وجوب قصر نماز مسافر است،[48] مالک نیز همچون شیعه آن را سنت مؤکد پیامبر دانسته است بگونه ای که دیده نشده که پیامبر اکرم(ص) در نماز به طور تمام نماز بخواند،[49] اما شافعی بر این باور است که مسافر می تواند نماز را به طور قصر یا اتمام بخواند[50] اگر چه تقصیر بهتر است.[51]

محیی الدین النووی از فقهای شافعی این قول را به عثمان بن عفان،‌ سعد بن ابی وقاص،‌ عایشه و عبدالله بن عمر و .... نسبت داده است.[52]

حنابله نیز همچون شافعی مسافر را در قصر و اتمام،‌ مخیر می دانند.[53]

کسانی که قصر و اتمام را در سفر جایز می دانند ممکن است دلایلی را بدین شرح اقامه کنند:

اولا خداوند در آیه کریمه فرموده است: «لاجناح علیکم» بدین معنا که اشکالی بر شما نیست اگر نماز را قصر بخوانید. این تعبیر نه تنها مناسب با نظریه تخییر میان قصر و اتمام است، بلکه شافعی گفته است که این تعبیر تنها در مورد اباحه آمده است؛[54]

 ثانیا روایاتی در این باره نقل شده است که دلالت بر تخییر میان قصر و تمام برای مسافر در نماز است. از باب نمونه می توان به این دو روایت اشاره کرد:

1. مسلم از يعلى بن أُميّة نقل می کند که گفت راجع به آیه(فليس عليكم جناح أن تقصروا من

الصلاة أن يفتنكم الّذين كفروا) از عمر بن خطاب سوال کردم. وی گفت راجع به این آیه از پیامبر اکرم(ص) سوال کردم که ایشان فرمودند:

«صدقة منّ اللّه بها عليكم فاقبلوا صدقته».[55]

«قصر در نماز صدقه ای است که خداوند به واسطه آن بر شما منت گذارده است،‌ پس آن صدقه را قبول کنید»

دلالت این حدیث بر مدعای اهل سنت اینگونه ثابت می شود که قبول کردن صدقه لازم نیست،‌ بنابراین قصر نماز به هنگام سفر نیز لازم نیست.[56]

2. از عایشه روایت نقل شده است که گفت در سفر همراه با پیامبر اکرم(ص) بودیم او نماز را قصر خواند و روزه هم نگرفت،‌ ولی من نماز را کامل خوانده و روزه هم گرفتم. حضرت به من فرمود:‌ «احسنتِ یا عایشة».[57]

و نیز همو نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) در هنگام سفر نمازش را هم به طور قصر می خواند و هم به طور تمام.[58]

بررسی  ادله

راجع به دلیل نخست،‌ باید گفت که تعبیر لاجناح علیکم لزوما به معنای رخصت و تخییر نیست،‌

چرا که قرآن کریم در جای دیگری می فرماید: «انّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائِر اللّه فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عليهِ أَنْ يَطَوَّفَ بِهِما»[59]

در این آیه هیچ فقیهی حکم به تخییر حاجی نسبت به انجام دادن یا انجام ندادن سعی صفا و مروه نداده است.

در آیه مورد بحث نیز،‌ خداوند در مقام دفع توهم حظر است،‌ بدین معنا که کسانی که نماز شکسته را نقص در نماز دانسته و آن را ممنوع دانسته اند،‌ بدانند که چنین نیست.[60]

و اما راجع به حدیث عمر بن خطاب از پیامبر اکرم(ص) می توان اینگونه پاسخ داد که اولا امر به قبول این صدقه دلالت بر وجوب آن دارد،‌ ثانیا اگر چه انسان ها در قبول صدقه یکدیگر حق انتخاب دارند،‌ اما وقتی که خداوند حکیم چیزی را به عنوان صدقه به انسان ها می­دهد،‌ حکایت از مصلحت دار بودن آن و در نتیجه لازم بودن قبول آن دارد.[61]

همچنین راجع به روایت اول عایشه از پیامبر اکرم(ص)،‌ برخی محققان با دقت در سیره و تاریخ زندگانی پیامبر اکرم(ص) اینگونه جواب داده اند که افزون بر ضعف سند، در حدیث عایشه نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) در ماه رمضان برای عمره مفرده به مکه رفته بوده است، در حالیکه به شهادت تاریخ­نویسان اهل سنت،‌ آن حضرت هیچگاه در ماه رمضان به عمره مفرده نرفته است؛ ضمن آنکه چگونه قابل تصور است که عایشه که پیامبر و اصحاب را در حالت افطار و قصر نماز می دید، بر خلاف آنها روزه گرفته و نماز را کامل خوانده باشد؛ این نکته چنان شگفت انگیز است که ابن تیمیه حکم به جعلی بودن این روایت داده است؛[62]

راجع به روایت دوم عایشه نیز می توان اینگونه جواب داد که این روایت با روایات فراوانی که خود عایشه و دیگر بزرگان اهل سنت از پیامبر اکرم(ص) مبنی بر لزوم قصر نماز هنگام سفر نقل کرده اند،‌ منافات دارد.[63]

5. قرائت سوره سجده دار در نماز

از دیگر اختلافات میان شیعه و سنی در مسئله نماز،‌ جواز یا عدم جواز قرائت سور عزائم در نماز است.

شیعیان بر این باور هستند که خواندن سوره سجده دار،‌ موجب بطلان نماز است،‌ چرا که خواندن چنین سوره ای،‌ لزوم سجده رفتن هنگام نماز را در پی دارد که کاری اضافه بوده و موجب بطلان نماز است و اگر به سجده نرویم، مرتکب کار حرامی شده ایم.[64]

در این باره زراره از امام صادق علیه السلام،‌ این روایت را نقل کرده است:

«لاتقرأ فی المکتوبة بشیء من العزائم فانّ السجود زیادة فی المکتوبة»[65]

«در نماز چیزی از سوره های سجده دار را نخوان؛ چرا که سجده {ناشی از قرائت سوره سجده دار} امری زائد در نماز است.»

امّا اهل سنت خواندن سوره­های سجده دار را در نماز جایز می دانند. در این باره آنها به سیره خلفا عمر بن خطاب و عثمان[66] و نیز سیره صحابه همچون ابوهریره[67] تمسک می­کنند که در نمازهای خود، سوره سجده دار را خوانده و در همان حال سجده کردند.

6. تعداد تکبیرات در نماز میت

یکی از واجبات مورد پذیرش تمام مسلمانان،‌ خواندن نماز بر جنازه میت است. افزون بر آن، فقهای شیعه سنی هر دو بر وجوب کفایی نماز میت تأکید کرده اند.[68] آنچه که مورد اختلاف قرار گرفته است،‌ تعداد تکبیرات نماز  میت است.

فقهای شیعه بر این باور هستند که پنج تکبیر در نماز میت باید گفته شود.[69] در این باره مرحوم کلینی و شیخ طوسی روایات فراوانی را از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام نقل کرده­اند. از جمله اینکه امام صادق علیه السلام،‌ از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که فرمودند:

«ان الله تبارک و تعالی فرض الصلاة خمسا و جعل للمیت من کل صلاة تکبیرة»[70]

«خداوند تبارک و تعالی پنج نماز را واجب  کرد و برای میت از هر نماز یک تکبیر قرار داد»

همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«ان رسول الله(ص) صلی علی ابنه ابراهیم و کبر خمسا»[71]

«پیامبر اکرم(ص) بر پسرش ابراهیم نماز خواند و چهار تکبیر گفت.»

در مقابل فقهای اهل سنت بر خلاف شیعه، تنها چهار تکبیر را در نماز  میت واجب می دانند. در این باره شافعی پس از بیان روایتی از ابوهریره، فتوا به لزوم چهار تکبیر در نماز داده است.[72] همچنین محیی الدین النووی در کتاب المجموع، عمل عمر بن خطاب،‌ عبدالله بن عمر و زید بن ثابت را خواندن چهار تکبیر در نماز میت دانسته است. همو از زید بن ارقم و ابن مسعود قول به وجوب گفتن پنج تکبیر را نقل کرده در حالی که از ابن عباس و انس بن مالک نظریه وجوب سه تکبیر را نقل می کند.[73]

در همین راستا،‌ بخاری در کتاب خود بابی را با عنوان «باب التکبیر علی الجنازة اربعا» مطرح کرده و روایاتی را نقل کرده که سیره پیامبر گرامی اسلام بر خواندن چهار تکبیر در نماز میت بوده است.[74] از جمله این روایات،‌ روایتی است که ابوهریره نقل می کند. در این روایت آمده است که پیامبر اکرم(ص)، در نماز میت نجاشی،‌ چهار تکبیر را ادا نمود.[75]

آنچه در مقابل نظریه اهل سنت می توان گفت، اشاره به اختلافات موجود در منابع سنی است که خود آنها نظریه وجوب پنج تکبیر و حتی سه تکبیر را نیز از بزرگانی همچون ابن مسعود و ابن عباس نقل کرده­اند.[76]

روزه در سفر

شیعه و سنی مطابق با آیات قرآن کریم،‌ فتوا به وجوب روزه در ماه مبارک رمضان داده اند. اما آنچه موجب اختلاف در واجب الاهی شده است،‌ مسئله وجوب امساک و یا افطار برای مسافر در ماه مبارک رمضان است.

شیعیان با پیروی از آیات قرآن کریم و روایات رسیده از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام، بر این باور هستند که روزه مسافر باطل می باشد.

شیخ طوسی در این باره می نویسد:

«كل سفر يجب فيه التقصير في الصلاة يجب فيه الافطار»[77]

«هر سفری که در آن، قصر نماز  واجب  باشد، افطار در آن نیز واجب است.»

قرآن کریم راجع به این مسئله می فرماید: «من کان مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر»[78]

در این باره یحیی بن ابی العلاء از امام صادق روایت نقل می کند که فرمودند: «روزه­دار مسافر در ماه رمضان  مانند مفطر در وطن است. سپس فرمودند که مردی نزد پیامبر اکرم(ص) آمده و گفت: آیا در ماه رمضان هنگام مسافرت،‌ روزه بگیرم؟ حضرت فرمودند: نه. مرد گفت: این کار برای من آسان است. حضرت فرمودند: خداوند با حکم به افطار در ماه رمضان نسبت به مریضان و مسافران امت من،‌ تصدّق کرده است،‌ آیا کسی دوست دارد که وقتی به کسی صدقه ای داد،‌ آن صدقه را پس دهند.»[79]

امّا پیشوایان و فقهای اهل سنّت در این مسئله بر این باور هستند که مسافر در ماه رمضان، می تواند روزه بگیرد و می تواند افطار کند. محیی الدین النووی شافعی، مالک،‌ ابوحنیفه و احمد حنبل و نیز جمهور از صحابه و تابعین را بر این نظر دانسته است.

اهل سنت در این باره به روایاتی از رسول گرامی اسلام(ص) تمسک می کنند. از جمله این روایات،‌ روایتی است که عایشه می گوید:‌ حمزة‌ بن عمرو الاسلمی در سفر حج از پیامبر اکرم(ص)، سوال کرد:‌ «اصوم فی السفر؟ قال:‌ ان شئت فصم و ان شئت فافطر؟»[80]

«آیا در سفر روزه بگیرم؟ فرمود: اگر خواستی روزه بگیر و اگر خواستی افطار کن.»

بررسی نظریه اهل سنت

با مراجعه به منابع روایی اهل سنت روشن می شود که روایات موجود در آن منابع،‌ بر دو دسته است. دسته نخست،‌ دلالت بر جواز روزه در مسافرت دارد و دسته دوم دلالت بر عدم جواز مسافرت در ماه رمضان دارد.

از روایات دسته دوم می توان به این روایات اشاره کرد:

الف. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «لیس من البر الصوم في السفر»[81]

«روزه در هنگام مسافرت،‌ نیکی نیست.»

ب. در سفر فتح مکه به پیامبر اکرم(ص) خبر دادند که عده ای از مسلمانان روزه گرفته اند. حضرت دو بار فرمودند: «اولئک العصاة اولئک العصاة»[82] «آنها گناهکاران هستند».

گفتنی است که در سنن ترمذی این  حدیث،‌ صحیح شناخته شده است.[83]

با توجه به این روایات،‌ دیگر نمی توان به طور قطعی گفت که مسافر می تواند در ماه رمضان روزه بگیرد.

خمس

از جمله واجبات مشترک میان مسلمانان،‌ مسئله خمس است. مسلمانان مطابق با آیه کریمه «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل»[84] پرداخت خمس را واجب می دانند. اما در اینکه متعلق خمس چه مواردی است، میان شیعیان و اهل سنت اختلاف وجود دارد.

شیعیان بر این باورند که خمس در هفت مورد واجب است که یکی از آنها همان غنیمت حاصل از کسب و کار و تجارت است. شیخ طوسی در این باره  می نویسد:

«یجب الخمس فی جمیع ما یستفاد من ارباح التجارات و الغلات و الثمار ... و لم یوافقنا احد من الفقهاء»[85]

«در تمام آنچه که از سود تجارات و غلات و میوه ها و ...  به دست می آید‌،‌ خمس واجب است و در این مسئله هیچ یک از فقها {ائمه چهارگانه اهل سنت} با ما موافق نیستند.»

در این باره روایات فراوانی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است. سماعة‌ می گوید که از امام کاظم علیه السلام راجع به خمس سوال کردم. ایشان فرمودند:

«فی کل ما افاد الناس من قلیل او کثیر»[86]

«خمس در تمام چیزهایی است که مردم سود برده اند چه کم و چه زیاد»

امّا اهل سنت اگر چه خمس را به عنوان واجب الاهی می پذیرند، اما آن را در موارد معدودی همچون غنائم حرب،‌ معدن و گنج واجب می دانند و هرگز ارباح تجارات را مشمول خمس نمی دانند.

نکته  قابل توجه اینکه فقهای اهل سنت،‌ اساسا در کتب فقهی خود،‌ کتاب و باب مستقلی برای مسئله خمس تصنیف نکرده اند و در لابه لای بحث از زکات و یا جهاد از آن نیز بحثی به  میان آورده اند. [87] و حتی شافعی در کتاب خود، الام، با وجود آنکه بر این باور شده است که آل محمد(ص) در زمان آن حضرت، به جای صدقه، خمس دریافت می کرده اند،‌ ولی همو از مسئله خمس به طور مستقل بحث نکرده است.[88] 

طواف نساء

یکی از واجبات بسیار مهم مسلمانان، حج خانه خداست که بر هر فرد مستطیع واجب است. خداوند متعال نسبت به بپاداشتن فریضه حج تأکید فراوانی داشته است. حج مانند هر فریضه دیگری دارای واجبات و مستحباتی است که از جمله امور مهم در حج، طواف خانه خداست. طواف خود انواع و اقسامی دارد و در این باره میان شیعه و سنی اختلافاتی وجود دارد. عمده اختلاف میان شیعه و سنی راجع به مسئله طواف نساء است.

شیعه بر این باور است که طواف نساء در دو مورد واجب است: اوّل در حج تمتع،‌ پس از پایان اعمال حج و دوّم درعمره مفرده پس از اعمال مفرده.

شیعه معتقد است که حلیت جماع با همسر برای حاجی تنها پس از انجام طواف نساء مشروع و ممکن است.[89]

مطابق با روایات شیعی،‌ مسئله طواف نساء حتی در حج حضرت آدم علیه السلام[90]  و حضرت نوح علیه السلام[91] نیز وجود داشته است.

امّا در فقه اهل سنت اساسا سخنی از طواف نساء‌ به میان نیامده است و در مقابل از طواف قدوم، طواف افاضه و طواف وداع بحث شده است.[92]

ازدواج موقت

از دیگر مسائل مورد اختلاف میان مسلمانان، جواز یا عدم جواز ازدواج موقت یا همان متعه است. به بیان دیگر می توان گفت که دین مبین اسلام توصیه فراوان به امر ازدواج کرده است و آن را سنت پیامبر اکرم(ص) می داند، اما همین امر مقدس می تواند به دو صورت انجام گیرد:. ازدواج دائم و ازدواج موقت و مدت دار.

ازدواج نوع اول را همه مسلمانان پذیرفته اند؛ اما در ازدواج نوع دوم اختلافاتی وجود دارد.

شیعه بر این باور است که بر اساس آیات قرآن کریم و نیز روایات، متعه امری جائز و مشروع می باشد.[93]

دلایل شیعه بر مشروعیت متعه عبارتند از:

1. قرآن کریم

«فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضة»[94]

«پس هر گاه که از زنان بهره مند شدید،‌ اجر و مهر آنها را بپردازید.»

جالب اینجاست که این آیه کریمه را بزرگانی همچون ابن عباس، ابی بن کعب، سعید بن جبیر[95] ابن مسعود، جابر بن عبدالله انصاری و عمران بن حصین[96] اینگونه قرائت می کردند:

 «فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمی فآتوهن اجورهن فریضة»

«پس هر گاه که از زنان تا زمان معینی بهره مند شدید، اجر و مهر آنها را بپردازید.»

2. روایات و سیره اصحاب رسول الله(ص)

در این باره روایاتی در منابع اهل سنت نیز وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:

الف. جابر بن عبدالله و سلمة بن اکوع نقل کرده اند که منادی رسول الله (ص) صدا زد که پیامبر اکرم(ص) متعه زنان را به شما اجازه داده است؛[97]

ب. جابر بن عبدالله می گوید: ما در عهد رسول خدا(ص) و ابوبکر متعه می کردیم تا اینکه عمر ما را از این کار نهی کرد؛[98]

بر اساس روایت اخیر، این کار حتی در زمان ابوبکر نیز انجام می شد و از زمان خلیفه دوم، ممنوع اعلام شد.

ج. ابن عباس می گوید:«متعه رحمتی از جانب خداوند برای امت پیامبر(ص) بود که اگر از آن نهی نمی شد،‌ دیگر کسی به زنا احتیاج پیدا نمی کرد،‌ مگر عده اندکی از مردم»[99]

دراین میان فقهای اهل سنت به پیروی از ائمه چهارگانه خود،‌ بر عدم جواز ازدواج موقت فتوا داده اند.[100]

بزرگان اهل سن دلایل اهل خود در فتوا به حرمت متعه را این چنین بیان می کنند:

اولا پیامبر خدا(ص) از آن نهی کرده است؛ چراکه ربیع بن سبرة گفته است که پیامبر اکرم(ص) در حجة‌ الوداع از نکاح متعه نهی کرد و فرمود که من نکاح متعه را اجازه دادم و خداوند آن را تا روز قیامت حرام کرد؛[101] مضاف بر اینکه امام علی علیه السلام فرموده است که در روز جنگ خیبر، پیامبر اکرم(ص)،‌ متعه را حرام کرد؛[102]

ثانیاً آیه مورد نظر شیعه،‌ به وسیله دیگر آیات از جمله آیه «الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم» نسخ شده است، چرا که مطابق با این آیه، جواز حلیت جماع، منحصر در زوجیت و ملک یمین است.

بررسی نظریه اهل سنت

راجع به دلیل نخست ایشان یعنی نهی پیامبر اکرم(ص) از متعه،‌ می توان گفت که:

اولا دو روایت ذکر شده از سوی اهل سنت با یکدیگر اختلاف دارند؛‌ چرا که مطابق یک روایت،‌ منع متعه از روز خیبر و مطابق روایت دیگر این منع از حجة الوداع بوده است و حتی طبق دیگر روایات پیامبر اکرم(ص)،‌ متعه را از روز فتح مکه منع کرده است؛[103]

ثانیا مطابق روایت نخست، حکم پیامبر خدا(ص)،‌ در عرض حکم خدا قرار گرفته است،‌ و این مطلب با توحید تشریعی خداوند منافات دارد؛

ثالثا این روایات با دیگر روایات از اهل سنت منافات دارد به عنوان نمونه جابر بن عبدالله می گوید: ما در عهد رسول خدا(ص) و ابوبکر متعه می کردیم تا اینکه عمر ما را از این کار نهی کرد؛[104]

همچنین بیهقی در کتاب خود، از عمر نقل کرده است که گفت:

«انهما كانتا متعتان على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم وانا انهى عنهما واعقاب عليهما احداهما متعة النساء ... والاخرى متعة الحج»[105]

«همانا دو متعه در زمان رسول خدا(ص) بود و من از آنها نهی کرده و مرتکب آنها را مجازات خواهم کرد: متعه زنان و متعه حج»

با توجه به آنچه که گذشت،‌ می توان به این نتیجه رسید که ازدواج موقت امری مشروع و مورد تأئید رسول گرامی اسلام(ص) و نیز ابوبکر بوده است و منع از آن، به وسیله عمر بن خطاب صورت گرفته است.

نتيجه بحث

با توجه به آنچه که گذشت،‌ می توان گفت که ریشه تمام اختلافات فقهی میان شیعه و سنی به اختلاف در اصل مهم امامت بر می گردد به گونه ای که اگر در این مسئله توافق حاصل می شد، شاهد چنین اختلافاتی نبودیم.

با وجود این، با مراجعه به منابع اصیل اهل سنت  و نیز منابع معتبر شیعی روشن می شود که اختصاصات فقهی شیعیان همگی از پشتوانه قرآنی و نیز سنت نبوی برخوردار است.

 



پاورقی

[1] . من لایحضره الفقیه، ج1، ص33. البته اهل سنت شبیه این روایت را اینگونه از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند: «لایقبل الله صلاة الا بطهور» سنن ابن ماجه، ج1، ص100 و سنن الترمذی، ج1،‌ص3.

[2] . کتاب الخلاف، ج1،‌ص78 و 79.

[3] . فی رحاب اهل بیت علیهم السلام،‌ص15.

[4] . الانتصار سید مرتضی، ص106 – 108.

[5] . سنن ابن ماجه،‌ ج1،‌ص156 و نیز ر.ک. مسند حمیدی،‌ج1،‌ص26.

[6] . کافی، ج3، ص29.

[7] . سنن ابن ماجه،‌ج1، ص156.

[8] . جامع البیان،‌ ج6، ص175.

[9] . جامع  البیان، ج6، ص176.

[10] . در این باره ر.ک. صحیح بخاری، ج1، ص58.

[11] . ومما انفردت به الإمامية : أن تقول في الأذان والإقامة بعد قول : ( حي على الفلاح ) : حي على خير العمل . والوجه في ذلك : إجماع الفرقة المحقة عليه . وقد روت العامة  أن ذلك مما كان يقال في بعض أيام النبي ( صلى الله عليه وآله ) ، وإنما ادعي أن ذلك نسخ ورفع ، وعلى من ادعى النسخ الدلالة له ، وما يجدها . الانتصار، ص137.

[12] . تذکرة الفقهاء، ج3، ص42.

[13] . جواهر الکلام، ج9، ص81و82.

[14] . کنزالعمال،‌ج4، ص266.

[15] . سنن الکبری بیهقی، ج1، ص424.

[16] . من لایحضره الفقیه،‌ ج1،‌ص287و 288.

[17] . همان،‌ص289 و 290.

 

[19] . فی رحاب اهل بیت علیهم السلام،‌ص14.

[20] . وسایل الشیعه، ج4، ص220.

[21] . در ادامه به این حدیث اشاره می شود.

[22] . شافعی خود در کتاب الام،‌ حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که در جنگ خندق ونیز عرفه بین دو نماز جمع کرد. کتاب  الام،‌ج1،‌ص106.

[23] . المبسوط،‌ج1،‌ص149.

[24] . همان.

[25] . همان.

[26] . مستدرک حاکم،‌ج1،‌ص275.

[27] . السنن الکبری،‌ج1، ص169.

[28] . صحیح مسلم، ج2،‌ص152.

[29] . همان و المبسوط سرخسی،‌ج1،‌ص149 روایات دال بر جواز جمع میان دو نماز منحصر بر دو روایت ذکر شده نیست.

[30] . تفسیر روح المعانی، ج15،ص 132 و 133 به نقل از سید محمدرضا مدرسی،‌ الجمع بین الصلاتین،‌ص8.

[31] . المبسوط للشیخ الطوسی،‌ ج1،‌ص105.

[32] . در این باره ر.ک. الدرالمنثور للسیوطی، ج1، ص7.

[33] . کافی،‌ ج3، ص312و 313.

[34] . المغنی،‌ج1،‌ص520.

[35] . کتاب الام،‌ج1، ص129و130.

[36] . المغنی،‌ج1، ص521.

[37] . سنن الترمذی، ج1،ص155.

[38] . همان،‌ص154و155.

[39] . همان، ص156.

[40] . برای مطالعه در این باره ر.ک. الدرالمنثور،‌ج1،‌ص7.

[41] . نساء/101.

[42] . کتاب الخلاف،‌ج1،‌ص569.

[43] . همان.

[44] . صحیح مسلم، ج2،‌ص143.

[45] . سنن  الترمذی،‌ج2، ص28.

[46] . همان.

[47] . همان،‌ص29.

[48] . کتاب المجموع لمحی الدین النووی، ج4، ص337.

[49] . کتاب الخلاف،‌ج1، ص569 و القصر فی السفر علی ضوء الکتاب و السنة،‌ص5.

[50] . کتاب الام، ج1، ص207و 208.

[51] . کتاب المجموع لمحی الدین النووی، ج4، ص337.

[52] . همان.

[53] . المغنی، ج2، ص90-95.

[54] . کتاب المجموع لمحی الدین النووی، ج4، ص339.

[55] . السنن الکبری للبیهقی،‌ج3،‌ص141.

[56] . القصر فی السفر علی ضوء الکتاب و السنة،‌ص38.

[57] . السنن الکبری للبیهقی،‌ج3،‌ص142.

[58] . کتاب المجموع لمحی الدین النووی، ج4، ص340.

[59] . بقرة/158.

[60] . القصر فی السفر علی ضوء الکتاب و السنة،‌ص13.

[61] . همان، ص39 و 40.

[62] . همان،‌ص42-45.

[63] . این روایات پیشتر نقل شد.

[64] . النهایة للشیخ الطوسی، ص77 و شرایع الاسلام،‌ج1،ص65.

[65][65] . الکافی، ج3،ص318.

[66] . المحلی لابن حزم، ج5،ص108 و 109.

[67] . صحیح مسلم، ج2،ص89.

[68] . کتاب السرائر، ج1،ص359 و کتاب المجموع محیی الدین النووی، ج5،ص211.

[69] . کتاب الخلاف،‌ج1،ص724 و کتاب السرائر ابن ادریس حلی،‌ج1،ص359و360.

[70] . الکافی،‌ج3،‌ص181 و ر.ک. من لایحضره الفقیه،‌ج1،‌ص164.

[71] . الاستبصار، ج1،ص474.

[72] . کتاب الام، ج1،ص308.

[73] . المجموع،‌ج5،ص231.

[74] . صحیح بخاری،‌ج2،ص91 و نیز ر.ک. صحیح مسلم، ج3،ص54و55.

[75] . همان.

[76] . المجموع،‌ج5،ص231.

[77] . کتاب الخلاف،ج2،ص201.

[78] . بقرة/185.

[79] . من لایحضره الفقیه،‌ ج2،ص140.

[80] . صحیح بخاری،‌ج2،ص237 و سنن ترمذی،‌ج2،ص107.

[81] . همان،ص238 و صحیح مسلم،‌ج3،ص144 و سنن ترمذی،‌همان.

[82] . صحیح مسلم، ج3،ص141و142.

[83] . سنن ترمذی،‌ج2،ص107.

[84] . انفال/41.

[85] . کتاب الخلاف، ج2،ص118

[86] . وسائل الشیعة،‌ج9،ص503.

[87] .مع الشیعة الاثنی عشریة فی الاصول و الفروع، ج4،ص168.

[88] . کتاب الام، ج2،ص88 و 89.

[89] . کتاب الخلاف، ج2،ص348.

[90] . الکافی، ج4،ص190و191.

[91] . همان،ص212.

[92] . ر.ک. کتاب المجموع،‌ج9.

[93] . کتاب الخلاف، ج4،ص340 .

[94] . نساء/24.

[95] . جامع البیان طبری، ج5،ص18و تفسیر القرطبی، ج5،ص130.

[96] . اصل الشیعه و اصولها، ص254.

[97] . صحیح مسلم، ج4،ص130.

[98] . همان، ص131.

[99] . النهایة ابن اثیر،‌ج2،ص488.

[100] . المغنی ابن قدامه، ج7،ص571 و المجموع، ج

[101] . المغنی، همان.

[102] . سنن ترمذی، ج2،ص295.

[103] . السنن الکبری للبیهقی، ج7،ص706.

[104] . صحیح مسلم، ج4، ص131.

[105] . السنن الکبری للبیهقی، ج7،ص706.

 

 

منابع و مآخذ

1.     مبارک بن محمد بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، بیروت،‌ دارالکتب العلمیة، 1418.

2.     محمد بن منصور بن ادریس حلی، السرائر،‌ قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1410.

3.     عبدالله بن قدامة، المغنی،‌ بیروت،‌ دارالکتاب العربی.

4.     محمد بن یزید قزوینی ابن ماجه، سنن ابن ماجه،‌ بیروت، دارالفکر.

5.  شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، تحقیق علاء آل جعفر، موسسه الامام علی علیه السلام.

6.     محمد بن احمد انصاری قرطبی، تفسیر القرطبی،‌ بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405.

7.     احمد بن سعید بن حزم اندلسی، المحلی،‌ تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، دارالفکر.

8.     محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401.

9.  علی اصغر بهبهانی، فی رحاب اهل بیت علیهم السلام، قم، مجمع عالمی اهل بیت علیهم السلام، 1422.

10. احمد بن  حسین بیهقی، السنن الکبری،‌ بیروت، دارالفکر.

11. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی،‌ تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دارالفکر، 1403.

12. حسن ین یوسف علامه حلی، تذکرة الفقهاء، قم،‌ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء‌ التراث، 1414.

13. عبدالله بن زبیر حمیدي، المسند، تحقیق حبیب الرحمان العظمی، بیروت،‌ دارالکتب العلیمه، 1409

14. علی احمد سالوس، مع الشیعة الاثنی عشریة فی الاصول و الفروع،‌ قطر.

15. ‌جعفر سبحانی، الفصر فی السفر علی ضوء الکتاب و السنة، قم، موسسه امام صادق علیه السلام.

16. شمس الدین سرخسی، المبسوط،‌ بیروت، دارالمعرفة، 1406.

17. جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، جدة، دارالمعرفة، 1365.

18. محمد بن ادریس شافعی،کتاب الام،‌ بیروت، دارالفکر، 1403.

19. محمد بن علی بن بابویه شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه،‌ تحقیق علی اکبر غفاری، قم،‌ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1404.

20. محمد بن جریر طبری، جامع البیان،‌ بیروت، دارالفکر، 1415.

21. محمد ین حسن شیخ طوسی، الخلاف، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1407.

22. محمد بن حسن شیخ طوسی، الاستبصار، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363.

23. محمد بن حسن شیخ الطوسی، المبسوط فی فقه الامامیة، تهران،‌ المکتبة المرتضویة،‌ 1387.

24. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، بیروت، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1414.

25. علی بن حسین سید مرتضی علم الهدی، الانتصار، قم،‌ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1415..

26. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388.

27.                        سید محمدرضا مدرسی،‌ بررسی مسئله جمع بین صلاتین و حدود آن در پرتو کتاب و سنت.

28. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، تحقيق شيخ عباس قوچانی، تهران،‌ دارالکتب الاسلامیة، 1367.

29. محی الدین بن شرف النووی، المجموع فی شرح المهذب، بیروت، دارالفکر.

30. مسلم بن حجاج نیسابوری، صحیح مسلم،‌ بیروت، دارالفکر.

31. محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف المرعشلی، بیروت، دارالمعرقة، 1406.

32. علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنزالعمال،‌ تحقیق شیخ بکری حیانی، بیروت، موسسه الرسالة.