جستاری در  مسئله علم غیب

سیّده رابیل


  چکیده: 1

طرح مسئله. 1

بخش اوّل : مفهوم شناسی غیب.. 2

الف) معانی لغوی و اصطلاحی غیب.. 2

ب) مفهوم غیب در قرآن. 2

بخش دوّم: امکان و میزان آگاهی بشر از غیب 2

الف) امکان عقلی دستیابی به علم غیب.. 2

ب) گستره‌ی آگاهی بشر از علم غیب.. 3

اقسام علم غیب.. 3

ج) راههای دستیابی بشر به علم غیب.. 3

1. آگاهی از طریق وحی. 3

2. از طریق فرشته. 3

3. از طریق الهام 3

بخش سوّم: علم غیب از دیدگاه قرآن. 4

الف) امکان علم غیب از دیدگاه قرآن کریم 4

ب) بهره مندان از علم غیب.. 5

1. پیامبران. 5

2. ملائکه. 5

3. اولیاء الاهی و بندگان خاص.... 6

ج) پاسخ به شبهات.. 6

نتیجه بحث.. 7

 

چکیده:

غیب در لغت به معنای هر امر پنهان از انسان است و در اصطلاح به هر آنچه که در دسترس حس و عقل آدمی نیست،‌ گفته می شود. قرآن کریم در مقابل مفهوم غیب،‌ مفهوم شهادت را آورده است و همان معنای اصطلاحی را مراعات کرده است. به لحاظ عقلی امکان دستیابی بشر به امور غیبی امری ممکن است و عملاً هم برخی امور غیبی هستند که امکان رسیدن به آنها وجود دارد که اطلاع از حوادث گذشته از جمله آنهاست،‌ اما برخی امور غیبی همچون ذات الاهی هرگز در دسترس آدمی قرار نمی گیرد. انسان از طریق فرشته، وحی و الهام می تواند به امور غیبی دست یابد؛ بنابر آیات قرآن کریم،‌ علم غیب به طور مطلق و استقلالی از آن خداست؛ اما خداوند برخی بندگان خود را از این علم بهره مند کرده است؛ مطابق با آیات و روایات، پیامبران، فرشتگان و اولیاء‌ الاهی از جمله امامان،‌ از بهره مندان از علم غیب هستند.

طرح مسئله

از جمله مسائلی که از خواسته های اولیه و فطری انسان محسوب می شود،‌ شناخت و آگاهی است؛‌ تمایل به معرفت و عشق به دانستن با سرشت انسان آمیخته شده است و برای رسیدن به آن تلاش های فراوانی انجام داده و متحمل درد و رنج های زیادی نیز شده است. در این میان،‌ علومی وجود دارد که از دسترس حواس انسان ها به دور بوده ولی با وجود این، همین علوم احیانا برای انسان های کاوش گر و حقیقت جو بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

از جمله مسائلی که آگاهی از آن، از دیر زمان مورد توجه حقیقت جویان بوده است،‌ امکان رسیدن به علوم غیبی و اندازه ظرفیت انسان برای آگاهی از این علوم است. در این راستا پرسش هایی مطرح می شود؟ اساسا علم  غیب چیست؟ آیا علم غیب مختص به خداوند است؟ آیا پیامبران و امامان نیز علم غیب دارند؟ آیا برای انسان های عادی نیز امکان دست یابی به چنین علمی وجود دارد و ....

آنچه در این نوشتار به دنبال آن هستیم، بررسی اجمالی مسئله علم غیب و پاسخ گویی به برخی پرسش های طرح شده است.

بخش اوّل : مفهوم شناسی غیب

الف) معانی لغوی و اصطلاحی غیب

در مورد معنای لغوی واژه‌ی غیب باید گفت که اگر چه برخی لغویون[1] واژه غیب را به معنای شک نیز دانسته اند، اما اکثر آنها بر این نکته تاکید کرده اند که غیب عبارت است: «کل ما غاب عنک»[2] یعنی هر چیزی که از تو پنهان شود. بنابراین امور پنهان از انسان را،‌ غیب گویند.

امّا در تعریف اصطلاحی غیب،‌ گفته اند که هر آنچه که تحت حس و درک آدمی قرار ندارد، غیب نامیده می شود.[3] از اینرو در مقابل غیب، مفهوم شهادت به معنای شهود و آشکاری است، چنانکه پیامبر اکرم(ص) پس از پیام تاریخی خود در سرزمین غدیر،‌ فرمودند: «الا فلیبلغن الشاهد الغائب» بدین معنا که «این پیام را شاهدان به غایبان برسانند.»[4]

ب) مفهوم غیب در قرآن

واژه غیب مجموعا 34 بار در قرآن کریم آمده است و مطابق با کاربردهای آن،‌ هر آنچه را که از قلمرو حس بشر بیرون باشد، غائبة یا همان غیب نامیده شده است. مانند آنکه خداوند پس از نقل جریان برخی اقوام پیشین که رسول خدا (ص) نزد آنها حضور نداشته است می فرماید: «ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک ما کنت لدیهم ... »[5] (آن از اخبار غیبی بود که به تو وحی کردیم و تو نزد آنها نبودی... )

 همچنین قرآن کریم مفهوم غیب را در آیاتی در مقابل مفهوم شهادت آورده و خداوند را با عنوان «عالم الغيب و الشهادة» معرفی کرده  است.[6] . حال توجه به این نکته ضروری است که این دو مفهوم برای افراد مختلف، متفاوت و نسبی هستند؛‌ بدین معنا که ممکن است یک شیء‌ واحد برای کسی غائب و برای فرد دیگری حاضر و شاهد باشد و این بدان معناست که ظرفیت های موجودات یکسان نیست و موجودات دارای حدود متفاوتی هستند.

به عنوان مثال،‌ آنچه که برای ما انسان ها غیب محسوب  می شود،‌ برای خداوند متعال شهادت و حضور می باشد. از این جاست که باید در آیه «عالم الغیب و الشهادة» تاملی دوباره کرد. بر اساس این آیه، خداوند متعال عالم به امور غیبی برای انسان ها نیز است،‌ اما این امور غیبی برای خداوند غیب نبوده و عین شهادت و حضور هستند.[7]

بخش دوّم: امکان و میزان آگاهی بشر از غیب [8]

الف) امکان عقلی دستیابی به علم غیب

امروزه بشر از طریق آزمون و خطا قادر بر پیش بینی برخی امور در آینده شده است که نمونه بارز آن اخباری است که متخصصان امر هواشناسی از اوضاع جوی دنیا در روزهای آینده می دهند. بنابراین می توان گفت که بشر از راه کسب بیشتر علم و دانش قادر بر پیش بینی دست کم برخی امور در آینده است. حال سوال این است که آیا امکان دست یابی بشر به امور غیبی از طرق غیر حسی نیز وجود دارد؟

از میان دانشمندان معاصر آقای الکسیس کارل از جمله افرادی است که تا حدی به این مسئله پرداخته است. وی برای مسئله الهام ارزش خاص قائل شده و بر این باور است که روشن بینان کسانی هستند که بدون استفاده از اعضای حسی خود،‌ افکار دیگران را تشخیص می دهند. از دیدگاه وی اکتشافات علمی بشر و اختراعات مخترعان تنها حاصل تلاش حسی و تجربی آنها نیست،‌ بلکه افزون بر آن، آنها از ویژگی اشراق نیز برخوردار بوده اند.

وی دانشمندان را به دو نوع منطقی و اشراقی تقسیم می کند. وی حتی بر این باور است که در علوم ریاضی نیز که اساس و پایه آن مبتنی بر منطق است،‌ اشراق سهم به سزایی دارد و کسانی همچون هرمیت و ایرشتراس از جمله ریاضی دانان اشراقی بوده اند.

از این رو اگر چه ادراک حسی و تعقلی دو وسیله ای است که انسان را بر برخی واقعیات جهان خارج مسلط می سازد،‌ اما در عین حال برای روح انسان وسیله دیگری به نام الهام و اشراق نیز وجود دارد که از طریق آن،‌ می تواند واقعیاتی از نظام هستی را درک کند.[9]

ب) گستره‌ی آگاهی بشر از علم غیب

حال که امکان دستیابی به امور غیبی را به لحاظ عقلی برای انسان،‌ ممکن دانستیم، سؤال اصلی این است که کدام یک از مصادیق علم غیبت برای انسان قابل دسترسی است. برای این منظور باید به اقسام علم غیب نظری افکند تا مشخّص کرد کدامیک از آنها در دسترس انسان است. مصادیق علم غیب را  می توان در چند قسم خلاصه کرد:

اقسام علم غیب

1. قسم اول،‌ اموری هستند که هرگز در محدوده و قلمرو حس انسان،‌ قرار نمی گیرند. مانند حقیقت ذات پروردگار جهان،‌ فرشتگان،‌ امور مربوط به معاد و ... .

انسان زمانی می تواند از حقیقت برخی موجودات مانند فرشتگان آگاهی پیدا کند که ظرف وجودی او دگرگون شده و وارد عالم غیب شود و گرنه با  این ظرفیت وجودی نمی تواند،‌ به این امور علم پیدا کند.

2. حوادث غیبی که در گذشته اتفاق افتاده و یا در آینده رخ خواهد داد. بدین معنا که حوادث گذشته و آینده برای  ما در حال حاضر از امور غیبی هستند که با خبر دادن از آنها،‌ در قلمرو درک ما در خواهند آمد.[10]

3. قسم دوم از امور غیبی،‌ اکتشافات علمی بشر هستند که مدت ها برای انسان غایب بود و پس از آن وارد قلمرو حس انسان شد. قوانینی مانند قانون جاذبه زمین،‌ قانون گریز از مرکز و ... از جمله این قوانین هستند.

 با نظر به این اقسام سه گانه روشن شد که برخی امور غیبی مانند شناخت حقیقت ذات خداوند متعال محال است به صید قوای انسان در آید و برخی دیگر ممکن است، انسان بتواند به آنها دست پیدا کند.[11]

ج) راه­های دستیابی بشر به علم غیب

آگاهی انسان از غیب که پس از عقل و حس باید آن را معرفت سوم نامید، بدون منشا و علت نیست. حال سوال این است که انسان از کدام طریق عالم به امور  غیبی می شود؟

طرق موجود و متصور را می توان اینگونه تقسیم بندی کرد:[12]

1. آگاهی از طریق وحی

پیامبران بزرگ الاهی کسانی هستند که از طریق وحی از امور غیبی خبردار می شوند. تمام خبرهای غیبی قرآن کریم اعم از حوادث گذشته و آینده و نیز ویژگی ها و احوال معاد و ... همگی از این دسته هستند که رسول گرامی اسلام (ص)، از طریق وحی از آن مطلع شد آیه پیش گفته نمونه خوبی از این قسم است:‌

«ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک ما کنت لدیهم ... »[13]

« آن از اخبار غیبی بود که به تو وحی کردیم و تو نزد آنها نبودی... »

2. از طریق فرشته

گاهی فرشته ای از فرشتگان خدا به صورت انسان متمثل شده و اخباری را در اختیار برخی از انسان ها قرار می دهند. این قسم از خبرها اختصاص به انبیاء‌ ندارد و نمونه برجسته آن،‌ تمثل فرشته الاهی برای حضرت مریم علیها السلام بود. همچنین خبردار شدن حضرت ابراهیم علیه السلام از باردار شدن همسرش[14] و نیز خبردار شدن از نابودی قوم لوط و اینکه همسر لوط از جمله نابودشدگان است،‌[15] از طریق فرشته در اختیار آن حضرت قرار گرفت.

3. از طریق الهام

گاهی برخی حقایق و امور پنهان،‌ بر روح انسان القا و الهام می شود،‌ به گونه ای که انسان یقین به درستی آن پیدا می کند.

این قسم از خبرها نیز اختصاص به انبیاء‌ ندارد و نمونه برجسته آن،‌ الهام خداوند به مادر حضرت موسی علیه السلام مبنی بر انداختن آن حضرت در دریا و اطمینان دادن به او به اینکه وی در آینده فرزندش را بازپس خواهد گرفت‌،[16]‌ است.[17]

در پایان این نکته را نیز متذکر می­شویم که با توجه به مصادیق بهره مندان از این علم، که در ادامه نوشتار به آنها خواهیم پرداخت،‌ می توان مدعی شد که پرهیزگاری و جهاد با نفس از جمله راه­های مؤثر در دستیابی به امور غیبی است.

بخش سوّم: علم غیب از دیدگاه قرآن

الف) امکان علم غیب از دیدگاه قرآن کریم

آیات فراوانی راجع به علم غیب وجود در قرآن کریم وجود دارد که پاسخ گوی بسیاری از سوالات در این باره است. اما آنچه در این مرحله به دنبال آن هستیم،‌ پاسخ به این پرسش است که آیا از منظر قرآن کریم،‌ انسان ها نیز می توانند علم غیب داشته باشند؟

قبل از هر چیز لازم است،‌ این آیات دسته بندی شده و نظر نهایی قرآن را در این باره به دست آوریم.

گروه اول آیات

آیاتی که علم غیب را مخصوص خداوند می دانند: «وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو»[18]؛ (نزد او کلیدهای غیب است،‌ کسی جز او آنها را نمی داند.)

گروه دوم آیات

آیاتی که علم غیب را از بشر نفی می کنند: « ولو كنت أعلم الغيب لاستكثرت من الخير»[19](و اگر من غیب می دانستم، خیر فراوانی به دست می آوردم.)

گروه سوم آیات

آیاتی که در صدد القای این مطلب هستند که خداوند برخی از بندگان را از امور غیبی آگاه می سازد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول»[20] (خداوند عالم به غیب است،‌ پس این غیب را برای احدی روشن نمی سازد، مگر کسانی که خداوند از آنها راضی باشد که رسولان هستند.)

گروه چهارم آیات

آیاتی که پیامبران را عالم به غیب معرفی کرده است: «تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك ما كنت تعلمها أنت ولا قومك من قبل هذا»[21] (آن از اخبار غیبی بود که ما آن را به تو وحی کردیم و تو و قومت پیش از این، آن را نمی دانستید)

گروه پنجم آیات

آیاتی که برخی افراد غیر نبی را نیز آگاه به علوم غیبی معرفی کرده است: «قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك»[22] (کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت من قبل از آن که تو پلک چشمهایت را به هم بزنی تخت بلقیس را برایت حاضر می کنم.)

این آیه که در حق آصف بن برخیا نازل شده است،‌ نشان از بهره مندی او از علمی بوده است که دیگران از آن بی بهره بوده اند.

جمع بندی آیات

قبل از پرداختن به این موضوع، توجه به این مقدمه لازم است که این آیات از جانب کسی نازل شده است، که احتمال تناقض گویی از جانب او منجر به انکار ذات واجب الوجودی او خواهد شد. از سوی دیگر خداوند متعال در آیاتی علم غیب را تنها از آن خود دانسته است و از سوی دیگر در آیات دیگری غیر خود را نیز دارای بهره مند از علم غیب معرفی می کند.

حال در جمع میان آیات،‌ می توان گفت که اولا علم غیب که تعلیمی و اکتسابی نیست، اصالتا از آن خداوند است و انسان ها که به طور طبیعی تنها از دو منبع حس و عقل بهره مند هستند،‌ بهره ای از علم غیب ندارند؛ ثانیا به تصریح قرآن کریم،‌ خداوند متعال خود در مواردی برخی از بندگانش را از امور غیبی آگاه ساخته است،‌ بنابراین آن بندگان خاص نیز به فضل الاهی از علم غیب بهره مند شده اند؛ ثالثا بندگان یادشده منحصر به پیامبران نبوده و اولیا‌ء‌ نیز از چنین علمی به فضل خداوند، بهره مند شده اند.

بنابراین از دیدگاه قرآن کریم،‌ انسان نیز می تواند از علم غیب بهره مند شود،‌ اما باید توجه داشت که وی چنین علمی را ذاتا و اصالتا در اختیار ندارد،‌ بلکه با فضل الاهی به او رسیده است.

ب) بهره مندان از علم غیب

پس از آنکه روشن شد،‌ انسان نیز می تواند از علم غیب بهره مند شود،‌ این پرسش مطرح می شود که خداوند متعال چه کسانی را عالم به غیب کرده است؟

آیات و روایات موجود در قرآن و سنت،‌ چند گروه از افراد را از بهره مندان از علم غیب معرفی کرده است که عبارتند از:

1. پیامبران

مطابق آیات قرآن کریم، خداوند متعال، پیامبران الاهی را از علم غیب آگاه کرده است. آیات پیش گفته دلالتی روشن بر این مدعا دارند:

«عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول»[23]

مفسران شیعه[24] و سنی[25] نوعا قسمت اول آیه کریمه،‌ را دلیل بر بهره مندی پیامبر از علم غیب دانسته اند و حتی برخی از مفسران بزرگ اهل سنت،‌ نیز با تقسیم کردن رسول،‌ به رسول ملکی و بشری، این آیه را دلیل بر داشتن علم غیب ملائکه نیز دانسته اند.[26]

در این آیه خداوند ابتدا خود را دانای به غیب معرفی کرده است و از آنجا که ذات احدیت علم مطلق را داراست، علم او علم لدنی است که قابل تعلیم و تعلم نیست.

در قسمت بعدی آیه،‌ خداوند حکیم خداوند از این حقیقت خبر داده است که وی چنین علمی را به  کسانی که خداوند از آنها راضی باشد،‌ عطا خواهد کرد.

در قسمت سوم آیه، حتی مصداق آن افراد نیز روشن شده است، خداوند متعال مصداق آن افراد را رسولان خود معرفی کرده است.

راجع به این آیه برخی از مفسران معاصر بر این باور هستند که پیامبر اکرم (ص) اولین صادر و مخلوق خداوند است،‌ بنابراین او پیش از تمام خزائن غیب آفریده شده و درجه وجودی او مقدم بر همه اشیاء بوده و قهرا عالم به تمام آنها بوده است. حال چگونه ممکن است وی از غیب بی خبر باشد.[27]

به نظر می رسد این بیان،‌ با صریح آیات قرآن کریم منافات دارد، چرا که خداوند پس از بیان برخی داستان های اقوام پیشین خطاب به رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید:

«تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك ما كنت تعلمها أنت ولا قومك من قبل هذا»[28]

«آن از اخبار غیبی بود که ما آن را به تو وحی کردیم و تو و قومت پیش از این، آن را نمی دانستید»

از دیگر آیاتی که برای اثبات علم  غیب پیامبران به آن استناد کرد، دو آیه زیر است:

«إنا أوحينا إليك كما أوحينا إلى نوح والنبيين من بعده»[29] «ما به تو وحی کردیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او نیز وحی کردیم»

روشن است که پدیده وحی،‌ چیزی غیر از حس و عقل است،‌ از این رو فرد مورد وحی، عالم به  غیب است و پیش تر نیز بیان شد که یکی از طرق رسیدن به علم غیب،‌ وحی است.

« وكذلك نري إبراهيم ملكوت السماوات والارض»[30] (و این چنین  ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.)

2. ملائکه

مقدمتا باید یادآور شد که مطابق با صریح آیات قرآن کریم، ملائکه الاهی تا خداوند به آنها علمی نداده است،‌ از چیزی آگاهی ندارند:

«قالوا لا علم لنا الا ما علمتنا»[31]«ملائکه گفتند: علمی برای ما نیست،‌ مگر آنچه که خود به ما یاد داده ای»

از مطالب پیشین نیز به دست می آید که اساسا یکی از طرقی که پیامبران به وسیله آن،‌ از امور غیبی آگاه می شوند،‌ از راه فرشتگان است. بنابراین می توان مدعی شد که خداوند متعال ملائکه ی رسول را آگاه از محتوای پیام وحی کرده و آنها چنین پیامی را به پیامبران ابلاغ می کنند.

روشن است که در این فرایند،‌ ملائکه نیز به طور طبیعی از امور غیبی آگاه می شوند. به این آیات توجه کنید:

«وما كان لبشر أن يكلمه الله إلا وحيا أو من وراء حجاب أو يرسل رسولا فيوحي بإذنه ما يشاء إنه علي حكيم»[32] «هیچ بشری نمی تواند با خدا سخن بگوید مگر از راه وحی یا از پشت پرده و یا اینکه رسولی به سوی او فرستاده شود تا به اذن خدا به او وحی کند»

«نزل به الروح الامين على قلبك»[33]«روح الامین قرآن را بر قلب تو نازل کرد.»[34]

با توجه به آنچه که گذشت،‌ فرشتگان نیز عالم به غیب هستند.

3. اولیاء الاهی و بندگان خاص

زندگانی اولیاء الله حکایت از تحقق علم غیب برای غیر انبیاء‌ نیز دارد. اگر حتی حکایت های نقل شده در این باره را نیز نپذیریم،‌ قرآن کریم به عنوان کلام تحریف نشده خداوند،‌ دلالت بر مدعای ما دارد، چرا که حضرت مریم سلام الله علیها، مادر حضرت موسی علیه السلام و یا آصف بن برخیا هیچکدام از انبیاء‌ الاهی نبودند،‌ اما خداوند حکیم آنها را در مواردی آگاه به غیب کرده است.

«وأوحينا إلى أم موسى أن أرضعيه فإذا خفت عليه فألقيه في اليم ولا تخافي ولا تحزني إنا رادوه إليك وجاعلوه من المرسلين»[35]

«و ما به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را شیر بده،‌ پس وقتی که ترسیدی او را در دریا بینداز و نترس و غمگین نباش، چرا که ما او را به تو برگردانیده و او را از مرسلین قرار خواهیم داد.»

مطابق با این آیه می توان گفت که اولا وحی در این آیه همان الهام است که یکی از طرق دست یابی به غیب  است؛ ثانیا افزون بر آن،‌ بازگشت حضرت موسی علیه السلام به دامان مادر،‌ به مادر موسی علیه السلام اطلاع داده شد؛ ثالثا اینکه حضرت موسی علیه السلام در آینده به مقام رسالت می رسد،‌ نیز خبر دیگری بود که به مادر آن حضرت داده شد.

خداوند متعال راجع به آصف بن برخیا نیز فرموده است: «قال الذي عنده علم من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك»[36] «کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت من قبل از آن که تو پلک چشمهایت را به هم بزنی تخت بلقیس را برایت حاضر می کنم.»

پیش تر راجع به دلالت این آیه بر وجود علم غیب نزد آصف سخن گفتیم. حال باید گفت که بنابر اصل عدل که از اصول پنجگانه شیعه و نیز معتزله است،‌ می توان مدعی شد،‌ که ثبوت علم غیب منحصر به شخص آصف بن برخیا نیست،‌ بلکه خداوند حکیم،‌ هر کسی را که در کمالات سیر کرده و به مقامات والای انسانی دست یابد،‌ از امور غیبی آگاه می سازد.

امامان معصوم شیعه،‌ که از بالاترین اولیاء الاهی هستند،‌ مطابق با باورهای شیعه از جمله بهره مندان این علوم هستند. به روایاتی در این باره توجه کنید:

امام باقر علیه السلام راجع به آصف در کلامی قریب به این مضمون فرمودند:

«خداوند 73 اسم اعظم دارد که تنها یک حرف آن را به آصف داد و توانست تخت بلقیس را نزد سلیمان بیاورد و نزد ما امامان 72 اسم از آن اسامی وجود دارد و تنها یک اسم آن در علم غیب خداوند وجود دارد که به ما داده نشده است.»[37]

امام صادق علیه السلام فرمودند: «هنگامی که امام بخواهد چیزی بداند،‌ خداوند او را آگاه می کند.»[38]

از این روایات روشن می شود که امامان معصوم نیز به عنوان انسان های برگزیده خداوند،‌ عالم به غیب بوده اند.

ج) پاسخ به شبهات

عمده شبهه ای که راجع به مسئله علم غیب وجود دارد،‌ این است که علم غیب،‌ اختصاص به خداوند داشته و غیر خدا از غیب،‌ آگاه نیست.

برای اثبات این مدعا به آیاتی از قرآن، تمسک شده است که می توان آنها را در دو دسته مطرح کرد:

گروه اول آیات

این گروه دربردارنده آیاتی است که علم غیب را مخصوص خدا می داند:

«وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو»[39]

«نزد او کلیدهای غیب است،‌ کسی جز او آنها را نمی داند.»

این آیه از دو جهت دلیل بر اختصاص علم غیب به خداوند دارد:

الف. کلمه عنده که جار و مجرور است،‌ که دلیل بر حصر است؛

ب. بیان مطلب با استفاده از استثنا،‌ دلیل دیگری بر انحصار است.

«فقل انما الغیب لله»[40]

«پس بگو که غیب فقط از آن خداوند است»

گروه دوم آیات

این گروه دربردارنده آیاتی است که علم غیب را از پیامبر نفی می کند:

«قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لابکم ان اتبع الا ما یوحی الی و ما انا الا نذیر مبین»[41]

«بگو من در میان پیامبران،‌ نوظهور نیستم و نمی دانم با من و شما چه خواهند کرد. من تنها از  آنچه که خدا به من وحی می کند،‌ پیروی می کنم و من جز بیم دهنده ای آشکار نیستم.»

« قل لااملک لنفسی نفعا و لاضرا الا ما شاء الله ولو كنت أعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسنی السوء»[42]

«بگو من برای خود،‌ سود و زیانی در دست ندارم مگر آنچه که خدا بخواهد و اگر من غیب می دانستم، خیر فراوانی به دست می آوردم و شری به من نمی رسید»

پاسخ

پیشتر بیان شد که آیات گروه نخست،‌ در صدد اثبات علم غیب به گونه لدنی و استقلالی برای خداوند هستند و چنین علمی مخصوص به خداوند است. اما این مسئله منافاتی با این ادعا ندارد که خداوند عده ای را از این علم بهره مند کرده باشد. همانگونه که غنی مطلق و بالاصاله خداوند است،‌ اما او به ما بندگان نیز از کرم خود،‌ نعمت های فراوانی داده است و هر چه که انسان ها دارند،‌ از او گرفته اند.

اما راجع به گروه دوم از آیات،‌ باید هر یک را جداگانه بررسی کرد.

راجع به آیه نهم سوره احقاف باید گفت به بیان برخی مفسران معاصر این آیه هم معنا با آیاتی همچون «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی»[43] است که به دنبال زدودن افکار باطل مردم راجع به پیامبران است. به بیان دیگر خداوند متعال در مقابل مردمی که انتظار داشتند، پیامبر باید با دیگر انسان ها متفاوت بوده و همه چیز را بداند، به پیامبرش دستور می دهد که به آنها بگوید،‌ من همه چیز را نمی دانم. من هم بشری مانند شما هستم که بر من وحی می شود.[44]

در حقیقت این آیه در مقام بیان این مطلب است،‌ که پیامبر به خودی خود چیزی از غیب نمی داند. به بیان دیگر آیه کریمه،‌ در صدد انکار علم غیب ذاتی برای پیامبر است. اما دقت در قسمت دوم آیه روشن می سازد که خداوند پیامبرش را از علم غیب آگاه ساخته است، چرا که در این قسمت، پیامبر را مرتبط با وحی معرفی کرده است و این به معنای داشتن علم غیب غیرذاتی برای اوست.

بنابراین  این آیه، علم غیب مطلق را از پیامبر نفی می کند نه مطلق علم غیب را.

آیه 188 سوره اعراف نیز به همین ترتیب پاسخ داده می شود،‌ چرا که در آیات  پیش از این آیه قرآن  کریم،‌ نقل می کند که مردم زمان وقوع قیامت را از پیامبر اکرم(ص) سوال کرده بودند و پیامبر در پاسخ فرموده بود که تنها خداوند آن را می داند. آنگاه در برابر انتظار مردم که گمان می کردند، پیامبر باید همه چیز را بداند، آیه نازل می شود و از جانب رسول خدا(ص) اظهار می شود که من حتی مالک نفع و ضرر خود نیستم و اگر به امور غیبی واقف بودم،‌ خیر فراوانی جمع  کرده و مانع از رسیدن شرور به خودم می شدم.

این آیه نیز همچون آیه پیشین،‌ در صدد انکار علم غیب مطلق و استقلالی ذاتی برای پیامبر است. پیامبر اکرم(ص) در این آیه خود را وابسته به خدا معرفی کرده است و خود را از داشتن چنین علمی مبرا می داند.

بنابراین این آیه نیز در صدد انکار علم غیبی که خداوند در اختیار پیامبر بگذارد، نیست.

نتیجه بحث

با توجه به آنچه که گذشت می توان مدعی شد که خداوند متعال عالم علی الاطلاق به غیب است،‌ اما همو برخی بندگان خاص خود را از این علم بهره مند کرده است.



پاورقی

[1] . خلیل فراهیدی،‌ العین، ج4،‌ص454، ابن منظور، لسان العرب،‌ج1،‌ص654 و فیروزآبادی،‌القاموس المحیط،‌ج2،‌ص112.

[2] . خلیل فراهیدی،‌ العین، همان، ابن منظور، لسان العرب،همان، جوهری، صحاح،‌ ج1،‌ص196 و فیروزآبادی،‌القاموس همان.

[3] . سید محمد حسین طباطبایی،‌ تفسیر المیزان،‌ج1، ص73.

[4] . جفعر سبحانی، آگاهی سوم،‌ص 18.

[5] . آل عمران/42

[6] . انعام/73.

[7] .شیخ طوسی،‌ التبیان،‌ ج7، ص32 و 33 و سید محمد حسین طباطبایی،‌ تفسیر المیزان،‌ج11، ص418.

[8] . البته این بحث راجع به اموری همچون اکتشافات بشر که انسان با تجربه  و آزمایش به آن می رسد،‌ نمی باشد بلکه مربوط به آن دسته از امور غیبی است که از طرق غیر حسی به انسان می رسد.

[9] . جعفر سبحانی،‌ منشور جاوید، ج8،‌ص298-301 و همو،‌آگاهی سوم،‌ص46-51.

[10] . جعفر سبحانی،‌ منشور جاوید، ج8،‌ص286-288 و همو،‌آگاهی سوم،‌ص21-26.

[11] . حسین ربانی میانجی،‌انوار بیان،‌ص577.

[12] . البته این بحث راجع به اموری همچون اکتشافات بشر که انسان با تجربه  و آزمایش به آن می رسد،‌ نمی باشد.

[13] . آل عمران/42

[14] . مریم/1ض19و 20.

[15] . هود/71و72.

[16] . قصص/7.

[17] . جعفر سبحانی،‌ منشور جاوید، ج8،ص290 و همو،‌آگاهی سوم،ص30.

[18] . انعام/59.

[19] . اعراف/188.

[20] . جن/26و27.

[21] . هود/49.

[22] . نمل/40.

[23] . جن/26و27.

[24]. شیخ طوسی،‌ التبیان،‌ ج10،‌ص ،‌ امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان، ج10،‌ ص155،‌ سید محمد حسین طباطبایی،‌ المیزان،  ج20،‌ص 58 و ... .

[25] . ابن کثیر،‌ تفسیر القرآن العظیم،‌ ج4، ص462 ، قرطبی،‌ الجامع لاحکام القرآن، ج19،‌ ص27 و سیوطی،‌ الدرالمنثور، ج6،‌ص275 و ... .

[26] . ابن کثیر،‌ تفسیر القرآن العظیم،‌ ج4، ص462 .

[27] . عبدالله جوادی آملی،‌ تفسیر موضوعی،‌ ج6، ص199.

[28] . هود/49.

[29] . نساء/163.

[30] . انعام/75.

[31] . بقره/32.

[32] . شوری/51.

[33] . شعراء/ 193و 194.

[34] . برای تفصیل بیشتر ر.ک. محمدهادی معرفت،‌ علوم قرآنی،‌ ص25و26.

[35] . قصص/7.

[36] . نمل/40.

[37] . کلینی،‌ اصول کافی،‌ ج1،‌ ص230 .

[38] . همان ،‌ج1،‌ص258.

[39] . انعام/59.

[40] . یونس/20.

[41] . احقاف/9.

[42] . اعراف/188.

[43] . کهف/110.

[44] . سید محمدحسین طباطبایی، المیزان،‌ ج15، ص193.

منابع

1.          خلیل بن احمد فراهیدی،‌ العین، موسسه دارالهجرة،‌ 1409.

2.          ابن منظور، لسان العرب، بیروت،‌ نشر ادب حوزه، 1405.

3.          اسماعیل بن حمادجوهری، صحاح تاج اللغة، بیروت،‌ دارالعلم ملایین، 1407.

4.          فیروزآبادی،‌القاموس المحیط

5.          سید محمد حسین طباطبایی،‌ تفسیر المیزان،‌ بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات،‌ 1417.

6.          جفعر سبحانی، آگاهی سوم،‌ تهران،‌ دارالکتب الاسلامیة،‌ 1379.

7.          محمد بن حسن شیخ طوسی،‌ التبیان،‌ مکتبة الاعلام الاسلامی،‌ 1409

8.          روح الله حسینیان،‌رهبری در تشیع،‌ مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1371.

9.          جعفر سبحانی،‌ منشور جاوید، دارالقرآن الکریم، 1410.

10.     حسین ربانی میانجی،‌انوار بیان، تهران،‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سازمان چاپ  و انتشارات تهران.

11.     امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات،‌ 1415.

12.     اسماعیل بن کثیر قرشی،‌ تفسیر القرآن العظیم،‌ بیروت،‌ دار المعرفة،‌ 1412.

13.     محمد بن احمد انصاری قرطبی،‌ الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405

14.     جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، جدّه، دار المعرفة، 1365

15.     عبدالله جوادی آملی،‌ تفسیر موضوعی،‌ مرکز فرهنگی رجاء، 1372.

16.     محمدهادی معرفت،‌ علوم قرآنی،‌ قم،‌ موسسه التمهید.

17.     محمد بن یقعوب کلینی،‌ اصول کافی، دارالکتب الاسلامیة، 1388.

.