علل نفوذ تشیع در سرزمينهای
مختلف
3.فرصت طلایی و فعالیتهای امامين صادقین
(عليهماالسلام)
شيعه به معناي كسي است كه خلافت و جانشيني پيامبر
اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را حق اختصاصي اميرالمومنين عليهالسلام و فرزندان
او ميداند. اگر چه تشيع در ابتدا به عنوان اقليتي در مقابل طيف گسترده ديگر مسلمانان به شمار ميآمد، اما رفته
رفته توانست هويت واقعي خود را شناسانده و در سراسر جهان اسلام منتشر شود. اگر چه
تشيع خود داراي امتيازات منحصر به فردي است كه موجب گسترش آن در جهان اسلام شده
است، اما عواملي همچون خصوصيات فرهنگي مردم ايران و نيز خستگي از سالها فشار نظام طبقاتي در اين كشور از جمله عوامل
نفوذ تشيع در ايران به شمار ميآيد.
روزهاي آغازين وفات پيامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مقارن با
نخستين اختلاف جدي ميان مسلمانان شد. آري مسلماناني كه سالها بر محور وجود
پيامبرشان تلاش در حفظ اتحاد و همبستگي ميان خود داشتند، با ديدن جاي خالي آن حضرت،
هر يك مدعي جانشيني آن حضرت شدند و بدين سان نخستين اختلاف ميان آنها راجع به مسئله
جانشيني و خلافت به وجود آمد. اگر چه اكثريت مسلمانان به خلافت ابوبكر تن داده و با
او بيعت كردند، اما از همان زمان عدهاي معدود از شيفتگان امام علي عليه السلام بر
شايستگي منحصر به فرد وي براي تصدي منصب خلافت تأكيد ورزيدند. آنها شيعيان و پيروان
راستين پيامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اميرالمومنين عليه السلام
بودند.
از سوي ديگر، كشور پهناور ايران سالهاست كه در اثر فتوحات اوليه
مسلمانان، دين مبين اسلام را پذيرفته است و در طول سالهاي متمادي سلسلههاي شيعي
فراواني را نيز به خود ديده است. امروزه نيز مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي اين كشور
بوده و قانون اساسي آن نيز بر اساس معارف و احكام اين مذهب پايهريزي شده
است.
آنچه در اين نوشتار هدف نگارنده است، بررسي عوامل اساسي نفوذ تشيع در
كشور ايران است.
واژه
شيعه را مي توان از نظر لغوي و اصطلاحي مورد بررسي قرار داد:
اغلب
لغت نويسان راجع به معناي لغوي شيعه بر اين نظر هستند كه: «شيعه يك مرد، پيروان و
ياران او هستند.» [1]برخي
ديگر از لغتنويسان در اين باره مي نويسند:
«شيعه گروهي هستند كه بر يك امر متفق و مجتمع هستند و هر گروهي كه بر
يك امر اجتماع كنند، آنها شيعه
هستند.» [2]
در
اين ميان ابوهلال عسكري در تفاوت ميان شيعه و جماعت مي نويسد:
«الفرق بين الشيعة والجماعة : أن شيعة الرجل هم الجماعة المائلة
إليه من محبتهم له»
«تفاوت ميان شيعه و جماعت از این قرار است که شيعهي مرد، جماعتي هستند
كه به جهت محبتشان نسبت به او، به وي گرايش پيدا كرده اند.» [3]
براي
شيعه معاني اصطلاحي متعددي بيان شده است:
1.
شيعه
به كساني گفته مي شود كه محبت اهل بيت پيامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در
دل دارند؛
2.
شيعه
به كساني گفته مي شود كه جانشيني پيغمبر اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را حق
اختصاصي خانواده رسالت مي دانند و در معارف اسلام پيرو مكتب اهل بيت مي باشند.[4]
دربارهی منشأ پیدایش تشیع دیدگاههای مختلفی مطرح شده است که در مجموع
میتوان آنها را به دو دسته تقسیم نمود:
1-
دیدگاهی که پیدایش تشیع
را در همان زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میداند. به باور پيروان
اين نظريه، ـ كه همان محققان شيعه هستند ـ بذر تشیع توسط شخص نبی اکرم
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کاشته شد و عقیده و گرایش شیعه در آن دوران شکل گرفت، هر
چند که شیعه به عنوان گروهی متمایز و جدا از بقیه مطرح نبودند.[5]
2-
دیدگاهی که پیدایش تشیع
را بعد از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ميداند. که البته در زمان
پیدایش و کیفیت شکل گیری تشیع میان اصحاب این رأی اختلاف وجود دارد. «ابن خلدون»[6]،
«احمد أمین» و «رشید رضا» از مؤیدین این دیدگاه میباشند و از مستشرقان نیز
گولد زیهر و بروکلمن قائل به همین دیدگاه هستند.»
[7]
از بین دو دیدگاه فوق، نظریۀ اوّل با واقع تطابق بیشتری دارد چراکه
مطابق احادیث بسیاری که از محدثین شیعی و سنی نقل کردهاند: پیامبر اکرم
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اولین بذر تشیع را کاشت و خود، پیروان علی (عليهالسلام)
را به این نام خواند:
1)
سیوطی در تفسیر آیهی
«انّ الذين ءامنوا و عملو الصالحات اولئک هم خير البرية» میگوید که پیامبر
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به علی اشاره کرد و فرمود: «او و شیعیانش روز قیامت
رستگارانند.»[8]
2)
ابن اثیر هم از پیامبر اکرم
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت کرده که به علی (عليهالسلام) خطاب کرد: «تو و
شیعیانت روز قیامت بر خداوند وارد میشوید و دشمنانت با ناراحتی و شرمندگی بر
خداوند وارد خواهند شد.» [9]
تشیع به عنوان یک مذهب در سرزمین حجاز متولّد شد امّا در آنجا منحصر
نگردید و هیچگاه به اقلیم و طایفهی خاصی تعلّق نگرفت و بر اثر عوامل و اسباب
مختلفی به مناطق دور هم راه یافت و به سرعت منتشر شد. از جمله عوامل مهم در نفوذ و
انتشار تشیع در بلاد مختلف میتوان امور زیر را نام برد.
از خصوصیات و امتیازات بارز مذهب تشیع این است که برهان و استدلال را
پایهی اعتماد خود میداند و از تقلید محض منع میکند. از آنجایی که تشیع به
وسیلهی ائمهی معصومین عليهمالسلام اسلام حقیقی را مجسم میکند و با توجه به
اینکه اسلام در دعوت خود عقل را مخاطب ساخته و موافق فطرت الهی بشر است بنابراین
مجذوب این دو گشته و قلوب را با دعوت به سوی حق تسخیر نموده
است.
تشیع نیز طبق روش اسلام تقلید کورکورانه را مذمت نموده و با قاعدهی
«أنا وجدنا آباءنا علی امّة و انّا علی آثارهم مقتدون»[10]
و «الناس علی دین ملوکهم» به نبرد برخاسته و این فرهنگ مناقض طبع بشری را نهایت
بیفرهنگی دانسته است. تشیع در تعالیم خود با همه سخن گفته و عقل و فطرت را مخاطب
ساخته و در دعوت خود راه اعتدال را پیموده و به همهی مسائل اعتقادی پاسخ داده است.
علامهی طباطبائی (ره) در این خصوص میگوید: «شیعه در جمیع شؤون دینی از اول اصول
معارف گرفته تا آخر فروع و جزئیات آنها به بحث و انتقاد پرداخته و ذخایر روایتی
آنها به حدّ کفایت پاسخ هرگونه سؤال دینی را میداد و میدهد.» [11]
از عوامل مهم نفوذ و گسترش تشیع ظلم و ستم بی حدّ و مرز حکومتهای وقت
به علویان و شیعیان بود.
با شهادت امیرالمؤمنین (عليهالسلام) که حامی و تکیهگاه شیعیان بود سیل
ظلم و جور و شکنجه بر شیعیان نازل گردید و شیعه وارد دوران محنت
شد.
دورهی حکومت بنی امیه از سختترین و ظالمترین دورهها برای علویان و
شیعه بود. پناه شیعیان کوفه به
صحنهی خونین مبدّل گشت و شاهد قتل و شکنجهی بسیاری از اصحاب علی (عليهالسلام)
توسط عمّال معاویه و یزید بود. زیاد، سمرة بن جندب، حجاج بن یوسف ثقفی و دیگر
کارگزاران اموی کمترین رحمی به شیعه نکردند.
کشتار و آزار امویان به کوفه منحصر نشد، معاویه فرمان داده بود تا اسامی
اصحاب اميرالمومنين عليه السلام از بیت المال حذف گردد و شهادت آنان در امر قضاوت
پذیرفته نشود. [12]
مرگ معاویه غائله را خاتمه نداد؛ چرا که بعد از او پسرش یزید که به
عیاشی و فساد و شراب خواری مشهور بود بر کرسی خلافت نشست و برای تثبیت منصب خود
اقدام به گرفتن بیعت از شخصیتهای برجستهی جهان اسلام كرد، بارزترین چهرهی اسلامی
که یزید طمع داشت تا از وی بیعت بگیرد امام حسین (عليهالسلام) بود، که تن به چنین
ذلّتي نداد و برای احیای دین محمدی و رهایی امت جدّش فداکارانه به مبارزه با طغیان
برخاست و در کربلا همراه اهل بیت و یاران وفادار خود به شهادت رسید. واقعهی
کربلا
تحولی عظیم در جهان اسلام بوجود آورد، اذهان خفته را بیدار و چهرهی واقعی يزید و
عمّال او را رسوا ساخت و مردم را با دینداران حقیقی و پیروان راستین اسلام آشنا
نمود.
ظلم
و فجوری که یزید به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وارد کرده بود انزجار
و تنفّر مسلمین از وی را به دنبال داشت، آنان توانستند اسلام واقعی را از اسلام
دروغین تشخیص دهند و بسیاری از آنان برای اعلام طرفداری خود از نهضت کربلا، دست به
شورش و قیامهای متعددی زدند، قیام توابین و مختار از معروفترین این شورشها
بود.
عباسیان از فجایع و ظلم امویان نسبت به علویان برای شروع تبلیغات خود
استفاده کرده و دعوت خود را با شعار «الرضا من آل محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)»
آغاز نمودند و به گفتهی اصفهانی بیش از هر چیز شروع به بازگوئی فضائل علی بن
ابیطالب و فرزندانش و مظلومیت آنان کردند. [13]
بنی عباس با این امر ناخواسته عشق و محبّت مردم نسبت به اهل بیت پیامبر
(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را فزونی بخشيدند.
گرچه در آغاز مسلمانان فریب این شعارها را خورده و به عباسیان پیوستند؛
امّا پس از رسیدن آنها به منصب خلافت و آشکار شدن نیت سوء آنان و شروع ظلم و
ستمشان به علویان، مردم با انگيزههاي حقيقي ایشان آشنا شده، از آنان منزجر شدند و
به سوی علویان متمایل گشتند. [14]
جوّ خفقان حکومتهای جور از سویی و شکست قیامها از سوی دیگر موجب شد تا
علویان و شیعه در کوفه احساس ناامنی کنند و برای خلاصی از شکنجه و قتل هجرت مناطق
دور را اختیار کنند، در نتیجه بسیاری از آنان راههای کوهستانی و صعب العبور را
برمیگزیدند تا به آسانی در دسترس حاکم قرار نگیرند.
مهاجرین با استقرار در منطقهای مردم آن را از ظلم و ستمهایی که امویان
و پس از آنها عباسیان به خاندان نبوی و پیروانشان روا داشتهاند آگاه میساختند،
مردمان آن مناطق هم با دیدن اخلاق و تقوای پناهندگان و نیز شنیدن جور و بیرحمی
حکّام به سوی علویان متمایل شده و مراتب احترام را نسبت به ایشان روا داشتهاند. پس
از مرگ آنها هم بر سر قبورشان مزار و بارگاه میساختند و داستان آنها را نسل به
نسل منتقل مینمودند.
آغاز دعوت عباسیان در سال 111هـ بود. با شروع این دعوت و همچنین آغاز
اختلافات داخلي میان امویان امیه موجب غفلت آنان از شیعه و رهبران آنان شد،[15]
از اين رو فشار بر شیعیان و ائمهی آنان کاسته شد، ضمن آنكه تبلیغات گستردهی
عباسیان ضدّ بنی امیه موجب آگاهی مردم شده و آنها به سوی امامان حق شتافتند تا از
دریای علم و معرفت ایشان بهره جویند.
امام باقر و فرزندش امام جعفر صادق عليهما السلام توانستند در این فرصت
به دستآمده، فرهنگ اسلامی را پرورش دهند و سعی در گسترش آن نمایند، چنانكه امام
صادق (عليهالسلام) هزاران شاگرد را در علوم مختلف پروراند. دانشگاه جعفری منحصر به
مدینه نبود و از مناطق دوردست همچون نیشابور، کوفه، بصره دانشجویان گرد آمده بودند
تا از چشمهی علوم و معارف بنوشند.[16]
به
طور یقین خاستگاه تشیع حجاز بود و اولین شیعیان از همان منطقه برخاستهاند. امّا با
وجود عوامل مختلفی که به آن اشاره شد، این مذهب به جزيرة العرب منحصر نگشت و سراسر
سرزمینهای دور و نزدیک را فراگرفت.
از
سرزمینهایی که مورد توجه علویان و شیعیان بوده است سرزمین پهناور ایران بود که به
تدریج و طی دورههای مختلفی تشیع به این بلاد راه یافت و آن قدر توسعه و گسترش پیدا
کرد که حتی در دورانهایی شاهد حکومتهای شیعی در آن هستیم.
حکومت آل بویه، صفویان و امروزه حکومت اسلامی که توسط امام خمینی (قدس سره)
تشکیل یافت ـ و امید است که به حکومت امام عصر (عج) متصل گردد ـ بارزترین حکومتهای
شیعی نه در ایران بلکه در سراسر جهان میباشد.
هر
چند که این حکومتها ایرانی بوده است؛ امّا اساس ورود تشیع به ایران و نفوذ اوّلی
آن به این سرزمین به زمان ورود اشعریان عرب به قم باز میگردد که در اواخر قرن اول
هجری به این شهر آمدهاند.[17] این
در حالی بود که ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و استوار ماندن بر دین
نياكان و پيشنيان خود بود. با وجود اين، مذهب شيعه رفته رفته در سراسر ايران منتشر
شد.
آنچه
در اين جا مهم است شناخت عواملی است که در نفوذ تشیع و گسترش آن میان ایرانیان نقش
اساسی ایفا کرده است. از مهمترین عوامل نفوذ تشیع در ایران میتوان امور زیر را
نام برد:
ایران کشوری با تمدّن بسیار قدیم و فرهنگ اصیل و ریشهای است که تاریخ
تمدّن آن به پنج هزار سال پیش میرسد. در آن زمان که عیلامیان به جنوب غربی ایران
آمده و به تأسیس دولتی باشکوه پرداختند همواره مهد تمدّن و فرهنگ اصیل و جاودان
گشته که جلوههای این تمدن درخشان شرق و غرب عالم را فراگرفت.» [18]
تمدنهای باستانی که زمانی طولانی دارای رونق و شکوه فراوان بوده ـ مثل
سومر و کلده و مصر باستان ـ در اثر عوامل متعددی رو به افول نهاده و از میان رفتند.
حتی تمدن یونان قدیم که از درخشانترین تمدنهای عالم پیشین بود و زمانی دنیا را
تحت سلطهی خود قرار داده بود
سرانجام به دست رومیان محو گردید و دیگر نتوانست سیادت خود را در جهان تمدّن به دست
آورد، در حالی که قوم ایرانی با تدبیر و هوش و استعدادی که داشت فرهنگ وتمدّن خود
را حفظ کرده
و حتی پس از تسلّط بیگانگان نیز اصالت خود را از دست نداد.» [19]
به طور یقین تأثیر فرهنگ را در عقیدهی ملّتها نمیتوان انکار کرد.
مردمی که از تمدّن اصیل و فرهنگی عمیق برخوردار باشند به طور نسبی دارای قدرت تمییز
و تشخیص بیشتری از بقیه دارند و این خود عاملی مهم برای پذیرش آیین تشیع در ایران
بود، شهید مطهری (ره) در این باره میگوید: «ایران از هر نقطهی دیگر برای بذر تشیع
زمین مناسبتری بوده است. تشیع به اندازهای که در ایران تدریجاً نفوذ کرد در جای
دیگر نفوذ نکرد، ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گمگشتهی خویش را در
اسلام یافت. به همین دلیل توجه بیشتری به خاندان رسالت دادند و معنای حقیقی اسلام
را در نزد خاندان رسالت یافتند. عترت طاهره بود که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی
روح ایرانیان بود.» [20]
ایران تا پیش از انقلاب اسلامی مهد سلسلههای متعددی از پادشاهان هخامنشی،
سامانی، غزنوی، ساسانی و... بود که آخرین آنها هم سلسلهی پهلوی بوده است که با
انقلاب اسلامی برچیده شد.
هر
یک از این سلسلهها سالهای متمادی بر این بلاد حکومت کرده بود و اغلب پادشاهان
آنها افرادی ستمگر، خودكامه و زورگو بوده و زندگی را بر مردم دشوار ساخته بودند،
به عنوان نمونه دربارهی پادشاهان ساسانی چنین آمده است:
«چیزی که بیش از همه در میان مردم ایران نفاق افکنده بود امتیاز طبقاتی
بسیار خشنی بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند و ریشهی آن در تمدنهای
ایرانی پیشین بوده، اما در دورهی ساسانی بر سختگیری افزوده شده بود. در درجهی
اول هفت خانواده اشراف و پس از ایشان طبقات پنجگانه امتیازاتی داشتند و عامهی
مردم از آن محروم بودند. تقریباٌ مالکیت انحصار به آن هفت خانواده ـ هفت فامیل ـ
داشت و بقیه از این حق طبیعی محروم بودند. در نتیجه ناچار هر آیین تازهای که این
امتیازات ناروا را از میان میبرد و برابری فراهم میکرد و امتیازات طبقاتی را از
میان میبرد مردم همه با شور و هیجان بدان میگرویدند.» [21]
این محرومیت اغلب مردم از سویی و ظلم حکّام ساسانی از سوی دیگر موجب به
ستوه آمدن ملّت گردد و در نتیجه آنها چشم به سوی یک آیین جدیدی دوخته بودند تا
آنها را از این ممنوعیتها و محرومیتها برهاند، با آمدن اسلام و سرانجام هجوم
مسلمین بر ایران این مردم بودند که دروازهها را برای سپاه اسلام باز نموده و بدون
هیچ مقاومتی تسلیم شوند، آنها به اسلام گرویدند امّا با مشاهدهی رفتار ناشايست
برخي از مسلمین با خود که حکایت از تعصّب نژادی داشت به اسلام ظاهری اکتفا نکرده و
به دنیال کسانی شدند که اسلام واقعی را مجسّم سازند و اینان کسانی نبودند جز أهل
بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
از عوامل مهم نفوذ تشیع در میان ایرانیان پدیدهی تعصّب نژادی خلفا
بود.
سید جعفر مرتضی در این باره میگوید:
«تبعیض ـ تعصّب ـ نژادی یعنی براساس نژاد یا رنگ پوست و از این قبیل
امور به کسی امتیازی داده شود و بر همین مبنی به دیگران ظلم شود یا از آن امتیاز
محروم و ممنوع گردند.» [22]
تبعیض نژادی امری است که هم از طرف فطرت و هم عقل و شرع مطرود است. این
پدیده امری نو و ظاهرهای جدید نیست بلکه به زمان خلقت آدم (عليهالسلام)
بازمیگردد، آن هنگامی که خداوند متعال به ملائکهی خود فرمان سجده به آدم را داد
ابلیس جنس و نژاد خود را برتر دانسته و با این تکبّر از اطاعت فرمان خدای تعالی
سرباز زد «قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین».[23]
عصر جاهلیت نیز از این
پديده بیبهره نبوده و در میان اعراب جاهلی تعصّب طایفهای و نژادی رایج
بود.
اسلام که آمد با این جریان برخورد تندی نمود و برتری را جز به تقوی
معرفی نکرد. [24]
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همهی مسلمین را برادر دانست و سیاه و
سفید، عرب و عجم را در کنار هم قرار داد و با هرگونه تبعیض مخالفت شدیدی
میکرد.امّا بعد از رحلت آن حضرت و با وحود سفارشها و تأکیدهای مکرر ایشان بر
تساوی و یقین ملاک برتری ـ تقوا ـ لیکن عادت بر دین غلبه کرد و تعصّب بار دیگر احیا
شد.در زمان خلیفهی دوم، تاریخ اسلامی شاهد بازگشت سریع و یکبارهی این جریان بود و
این عرف و طبیعت غیر طبیعی در گوشههایی از زندگی خلیفه به وضوح دیده میشد. [25]
در جریان فتوحات اسلامی و با فتح کوفه تشیع به عراق وارد و در این منطقه
ریشه دواند. حضور صحابه و قبایل بزرگ یمنی همچون همدان، ربیحه و مضر که تشیع آنها
مشهور است زمینه را برای گسترش تشیع فراهم ساخت.[26]
این قبایل عربی همراه خود
موالی داشتند،[27]
و این موالی رفتار تعصبآمیز خلیفه را با خود به خوبی مشاهده و لمس میکردند. عمر
بن خطاب آن قدر با آنها برخورد تندی داشت که اجازه ازدواج يك مرد غير عرب را با يك
زن عرب نميداد و با وجود بردهی غير عرب، گرفتن بردهی عرب را روا نمیدانست.[28]
او در جاهای مختلفی تصریح میکرد که فراگیری زبان فارسی نشانهی کم خردی و نادانی و
منجر به از دست دادن مروّت میدانست.[29]
گفتني است كه چنين رويهاي در زمان عثمان تشدید شد.[30]
با آغاز حکومت علی (عليهالسلام) وضع به کلی عوض شد. موالی همچون سایر
عرب و در کنار آنها دارای حقوق مساوی و برابر گشته و زندگی طبیعی را شروع کردند و
امیرالمؤمنین (عليهالسلام) نسبت به آنها مهر ميورزيد. [31]
در جریان صفین وقتی که عدهی زیادی از لشکریان حضرت علی (عليهالسلام)
از سپاه وی جدا شده و پا یه فرار نهاده و یا به معاویه پیوستند، گروهی نزد ایشان
آمده و عرض کردند که: «ای امیرمؤمنان! به اینها ـ عرب ـ اموال بیشتری ده و آنان را
بر موالی و عجم برتر نما تا بلکه آن عده بازگردند. حضرت در پاسخ گفت: آیا پیروزی را
با زور و جور به دست آورم؟ به خدای تعالی هرگز، اگر این اموال از آنِ من بود با
تساوی بین آنان قسمت میکردم حال که اینها اموالشان است.»[32]
این سیاست عادلانهی حضرت علی (عليهالسلام) و نیز رفتار تعصب آمیز
خلفای پیشین نسبت به موالی قطعاً محبت علی (عليهالسلام) را در دل آنها
کاشت.
آنها که اسلام آورده بودند با مشاهدهی تعامل خلفا و برخورد آنها با
خود نسبت به آنان واکنش منفی نشان دادند و از طرفی با دیدن عدالت امیرالمؤمنین
(عليهالسلام) و رفتار نیک ایشان به سوی وی جذب شدند. آقای جعفریان از فان فلوتن
نقل میکند که: «علّت گرایش خراسانیان و ایرانیان به علویان این بود که آنها عدل
واقعی را جز در حکومت علی(عليهالسلام) مشاهده نکردند.» [33]
در طول تاریخ همواره افرادی بودهاند که نامشان جاودان مانده و نقش مهمی
در گمراهی یا هدایت انسان ایفا نمودهاند.
سامری از اشخاصی بود که از غیبت حضرت موسی (عليهالسلام) و میقات چهل
روزهی وی با پروردگار استفاده کرده و با ساختن گوسالهای به عنوان خدا برای مدتی
جمعی از بنی اسرائیل را منحرف ساخت و بدین ترتیب بار سنگین ضلالت آنها را به دوش
گرفت. و نام او در قرآن کریم جاوید ماند.
پیامبران، امامان (عليهمالسلام) و اولیاء صالح هم در برابر گمراه
کنندگان وظیفهی هدایت بشر را بر عهده داشته و دارند. از این بندگان سعادتمند خدای
تعالی سلمان محمدی بود که علاوه بر رستگاری خود موجب هدایت اقوامی شد که تاکنون نام
وی را به عنوان رکنی مهم از ارکان اسباب سعادت خود ضبط و ثبت
نمودهاند.
او پرورش یافتهی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و شیعهی مخلص
علی (عليهالسلام) بود و به فرمودهی امیرالمؤمنین (عليهالسلام) جزء پنج تن سابقین
به اسلام بود. [34]
او از پایههای استوار
اسلام و از ارکان تشیع بود که در زمان خلافت عمر فرماندار مدائن گردید، در آن منطقه
اسلام راستین که در علی (عليهالسلام) مجسّم بود، را احیا
کرد.
سلمان به زهد و ساده زیستی و پارسایی مشهور بود، جلوهی تشیع راستین
بود. در بین مردم هم با عدالت و انصاف حکم میکرد، این خصوصیات سبب شد تا أهل مدائن
و موالی به وی ارادت خاصی نشان دهند و شیفتهی اخلاق علوی وی گردند، او هم تشیع ناب
را با رفتار و گفتار خود به نمایش گذاشت و از این راه علی (عليهالسلام) و در حقیقت
اسلام اصیل را به مردم معرّفی نمود.
همانطور که گذشت یکی از علل نفوذ تشیع در بلاد مختلف مهاجرت علویان و
شیعیان به آن مناطق بود که در زمان حکومت امویان و عباسیان صورت گرفت و دلیل آن ظلم
و فشار حکّام نسبت به علویان و شیعه بود.
ايران از جمله سرزمینهایي بود که برای حفظ جان مهاجرین مناسب بود؛ چرا
که هم از نظر جغرافیایی موقعیت مطلوبی برای پناهندگان داشت و هم اینکه حاکمان آن جا
وابسته به دولت اسلامی نبوده و اعلان استقلال کرده بودند. علویان با هجرت به این
مناطق مورد استقبال مردمان آن قرار میگرفتند و ساکنان با شنیدن مظلومیتهای ایشان
و نیز با مشاهدهی تعامل و اخلاق نیک و تقوای آنان شیفتهی میهمانان خود میشدند و
به سوی آنها میشتافتند.
از علویان بارز مهاجر به ایران امام هشتم (عليهالسلام) بود که به دستور
مأمون ایشان از مدینه احضار شد تا در کنار مأمون و تحت مراقبت وی قرار گیرد، هجرت
این امام همام به خراسان بار سفر ببندند.
این مهاجرین در بعضی از مناطق ایران یا توسط عمّال حکومت به شهادت
میرسیدند و یا به مرگ طبیعی از دنیا میرفتند و در همان جا مدفون میشدند و بسیاری
از آنان که مورد احترام مردم بودهاند صاحب مزار و مرقد مجلّل میگشتند. از جملهی
مهاجرین به ایران حضرت فاطمه دختر امام موسی بن جعفر (عليهالسلام) و خواهر امام
رضا (عليهالسلام) بود که برای دیدار برادر به سمت خراسان همراه عدهای از نزدیکان
و مریدان امام حرکت کرده اما در ساوه با هجوم سربازان مأمون مواجه میشوند و بسیاری
از همراهان ایشان به شهادت میرسند. ایشان بیمار میگردد و دستور میدهد که وی را
به قم که مرکز تشیع ایران بود انتقال یابند و پس از رسیدن به این شهر از دنیا چشم
فرو میبندد و شیعیان قم برای آن حضرت بارگاه مجلّلی میسازند که تا امروز مورد
توجه شیعیان جهان میباشد.[35]
نتايج به دستآمده از اين تحقيق عبارتند از:
1-
بر خلاف تصوّر برخی از
نویسندگان تشیع در ایران هرگز تحت تأثیر نظام شاهنشاهی و عقیدهی وراثت و وصایت
ایرانیان نبوده است.
2-
ورود تشیع به ایران با
مهاجرت اعراب اشعری به شهر قم صورت گرفت، بنابراین هرگز تشیع ساختهی ایرانیان نیست
و دولتهای آل بویه و صفویه که بعد از سالها از تشیع قم تشکیل شده بودند مولد تشیع
نبودهاند. هر چند که در گسترش آن نقش بسیار مهمی داشتند.
3-
ایرانیان از روی علاقه و
میل خود به تشیع گرویدند نه اینکه به تصور بعضی تشیع عکس العمل ایرانیها در برابر
هجوم اسلام به آنان است.
4-
فرهنگ عاملی مهم در تصحیح
اعتقادات بشر است. ملّتی که دارای ریشهی فرهنگی مستحکمی باشد از قدرت تفکر و درست
اندیشی بیشتری برخوردار است.
1.
قرآن
کریم
2.
ابن الأثیر، النهایة فی
غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، 1364ش.
3.
ابن الأثیر، الکامل فی
التاریخ، بیروت، دارصادر، 1966م.
4.
ابن خلدون، تاریخ ابن
خلدون، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
5.
ابن
منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، قم، أدب الحوزه، 1405ق.
6.
الأزدی، فضل بن شاذان،
الإیضضاح، تهران، دانشگاه تهران، 1351ش.
7.
أسد حیدر، الإمام الصادق
و المذاهب الأربعه، طهران، مکتبة الصدر، 1411ق.
8.
الإصفهانی، أبوالفرج،
مقاتل الطالبین، الشریف الرضی، زاهدی.
9.
الأمینی، محسن، أعیان
الشیعه، بیروت، دارالتعارف.
10.
الأمینی، عبدالحسین،
الغدیر فی الکتاب و السنة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1977م.
11.
الثقفی، ابراهیم بن محمد،
الغارات، [افست چاپ بهمن]، [بیتا]
12.
جعفریان، رسول، تاریخ
تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، تهران، علم، [بیتا].
13.
الجوهری، الصحاح، بیروت،
دارالعلم، 1407ق.
14.
الحرانی، ابن تمیمة،
اقضاء الصراط المستقیم، القاهرة، السنّة المحمدیة، 1369ق.
15.
الحلی، حسن بن سلیمان،
مختصر البصائر، [بیجا]
16.
زبيدي، محمدمرتضي، تاج
العروس، بيروت، مكتبة الحياة.
17.
سلیم، أحمدأمین، دراسات
فی تاریخ ایران القدیم و حضارتها، بیروت، دارالنهضة العربیه،
1988م.
18.
السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، بیروت، دار احیاء التراث
العربی.
19.
الشهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، دارالمعرفة.
20.
الصدوق، محمد بن علی،
الخصال، قم، جماعة المدرسین فی الحوزه العلمیة، 1403ق.
21.
الطباطبائی، محمد حسین،
الشیعة فی الاسلام.
22.
الطباطبائی، محمد حسین،
شیعه (مذاکرات با پروفسور هانری کربن)، قم، بوستان کتاب،
[بیتا]
23.
الطوسی، محمد، الأمالی،
قم، دارالثقافة، 1414ق.
24.
العاملی، جعفر مرتضی،
سلمان الفارسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، [بیتا]
25.
عسكري، ابوهلال، الفروق
اللغوي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1412.
26.
فیض، عباس، گنجینه آثار قم،
[بینا].
27.
القمی، حسن بن محمد بن
حسن، تاریخ قم، تصحیح سید جلال الدین تهرانی، تهران، طوس، 1361 ش
؛
28.
المسعودی، مروج الذهب،
alwarraq.com
29.
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، صدرا،
1362ش.
30.
مغنیة، محمد جواد، الشيعة فی المیزان، بیروت، دارالتعارف،
1979م.
31.
المفید، محمد بن نعمان، الأمالی، بیروت، دارالمفید،
1414ق.
32.
ممتحن، حسین علی، راز بقی تمدّن و فرهنگ ایران (مقالهی تاریخی)، دانشگاه
ملی ایران، [2535شاهنشاهی]
33.
ناصر
الشریعة، محمد حسین، تاریخ قم، دارالفکر، [بیتا].
34.
الهلولی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری،
[بینا]
35.
الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر،
[بیتا].
36.
الیوسفی، محمد هادی، موسوعة التاریخ الإسلامی، قم، مجمع الفکر الإسلامی،
1417ق.
37.
الوائلی، أحمد، هویة التشیع، قم، مؤسسة السبطین (عليهماالسلام) ،
1428ق.
[1] . جوهري ، صحاح، ج3، ص1240، ابن اثير، النهاية في
غريب الحديث، ج2، ص519، ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص188، زبيدي، تاج العروس، ج5،
ص405.
[2] . ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص188.
[3] . ابوهلال عسكري، الفروق اللغوية،
ص307.
[4] . طباطبايي، سيدمحمد حسين، شيعه در اسلام،
ص28.
[5]. در اين باره ر.ك. الطباطبائی، محمد حسین، الشیعة فی الاسلام، [بینا]، [بی تا]، ص17، الأمین،
محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص23 و مغنیه، محدم جواد، الشیعة فی
المیزان، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص23.
[6]. ابن
خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج1، ص196.
[7]. الوائلی، أحمد، هویة التشیع، قم، مؤسسة السبطین، 1428ق، ص33-34 به نقل از
این نویسندگان.
[8]. السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج8،
ص538.
[9]. ابن
الأثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، معنای «ق م ح»
[10]. «ما پدران خود را بر آئينى يافتيم و به آثار
آنان اقتدا مىكنيم.»زخرف:23.
[11]. طباطبائی، محمدحسین، شیعه (مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن، قم،
بوستان کتاب، ص60.)
[12]. الحلی، الحسن بن سلیمان، مختصر البصائر [بینا]، ص14. نیز: ر.ک: الأمینی،
عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1977م، ج11،
ص28.
[13]. الإصفهانی، أبو الفرج، مقاتل الطالبین، الشریف الرضی، زاهدی،
ص27.
[14]. برای
اطلاع از عباسیان، ر.ک: ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1966م، ج5،
ص356.
[15]. برای
اطلاع بیشتر، ر.ک: الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر،
ج2، ص319.
[16]. أسد
حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، طهران، مکتبة الصدر، 1411ق، ج2،
ص26.
[17]. ناصر
الشریعة، محمد حسین، تاریخ قم، دارالفکر، [بیتا]، ص27. نیز: فیض، عباس، گنجینة
آثار قم، ص250.
[18]. سلیم،
احمد امین، دراسات فی تاریخ ایران القدیم و حضارتها (1)، بیروت، دارالنهضة العربیة،
1988م، ج1، ص301.
[19]. اقتباس از: ممتحن، حسین علی، راز بقای تمدن و فرهنگ ایران (مقالهی
تاریخی)، دانشگاه ملّی ایران، 2535 شاهنشاهی، ص4-8.
[20]. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، صدرا، 1362ش، ص136.
[21]. مطهری، همان به نقل از تاریخ اجتماعی ایران، ص283. نیز: ر.ک: الیوسفی، محمد
هادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1417ق، ج1،
ص155-158.
[22]. العاملی، جعفر مرتضی، سلمان الفارسی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی،
ص77.
[23]. گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفريدهاى و او
را از گل!» اعراف/12.
[24]. «إنّ
أکرمکم عندالله اتقاکم»، حجرات/13.
[25]. الدزدی، فضل بن شاذان، الایضاح، تهران، دانشگاه تهران، 1351ش، ص286. نیز:
ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، همان، ج2، ص382.
[26]. برای
اطلاع بیشتر از این قبائل، ر.ک: المسعودی، مروج الذهب، alwarrag.com، ج1، ص385.
[27]. منظور از موالی افرادی هستند که با قبیلهای
پیمان میبستند ـ خصوصاً افراد غیر عرب که با اعراب پیمان میبستند تا از حمایت
آنها برخوردار باشند ـ به ایرانیان هم از آن جهت موالی میگفتند که یا اجدادشان
برده و سپس آزاد شده بودند ـ که زیاد نبودند ـ و یا با برخی قائل عرب پیمان حمایت
بسته بودند.» مطهري، مرتضي، همان، ص357.
[28]. الدزدی، همان.
[29]. الحرانی، ابن تمیمه، اقتضاء الصراط المستقیم، القاهره، السنة المحمدیه،
1369ق، ص205.
[30]. الهلدلی، سلیم بن قیسريال کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری،
[بینا]، ص282.
[31]. الثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، [افست چاپ بهمن]، ج1، ص75وج2،
ص499.
[32]. المفید، محمد بن نعمان، الأمالی، بیروت، دارالمفید، 1414ق، ص176. نیز:
الطوسی، العمالی، قم، دارالثقافه، 1414ق، ص194.
[33]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، تهران،
علم، ص119.
[34]. «پیشی گرفتگان به اسلام پنج نفرند: من از عرب، سلمان از فارس،
سهیب از روم، بلال از حبشه و خبّاب از نبط.»
الصدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جماعة المدرسین فی الحوزه العلمیه،
1403ق، ص320.
[35] . در
اين باره ر.ك. قمي، حسن بن محمد، تاریخ قم ، ص
213.