تنظیم زهرا
نقوی
اسماعيل بن عباد بن عباس ملقب به «صاحب» از
شخصیت های برجسته قرن چهارم در تاریخ تشیع است و نام وی با دولت شیعی آل بویه پیوند
وثیقی دارد. وی در خانواده ای با فضیلت رشد کرده و مراحل علم و کمال را به سرعت و
تحت آموزش اساتید برجسته آن زمان طی کرد. صاحب بن عباد با وجود حضوری فعال در عرصه
سیاست، در مناظرات علمی نیز شرکت داشت. با وجود او در منصب وزارت دولت آل بویه،
فضای علمی جامعه اسلامی از آزادی فراوانی برخوردار شد و کمک های مالی وی از
دانشمندان آن عصر، کمک دو چندانی به این مسئله کرد. صاحب، در عرصه سیاست نیز از
درایت و کارآمدی ویژه ای برخوردار بوده است.
نگاهی بیرونی
به تاریخ تشیع نشان از وجود ادوار مختلف با فراز و نشیب های فراوان در این مکتب
دارد. در مقاطعی از تاریخ، تشیع در افول و فشار بوده و برخی مقاطع نیز دوران اوج
خود را سپری میکرده است. ظهور
آل بویه و به قدرت رسیدن آنها در جهان اسلام را می توان از جمله مقاطع اوج تشیع
دانست. آل بویه اگر چه خود، مردانی لایق و کارآمد بودند، اما وجود وزرایی شایسته
در موفقیت آنها غیر قابل انکار است.
بدون
تردید آشنایی با شخصیّت و زندگانی وزاری کارآمد و دیگر عناصر برجسته در دولت های
موفق شیعی، نقش مؤثری درشناخت بیشتر تاریخ تطور شیعه در آن عصور خواهد
داشت.
آنچه
که در این نوشتار میگذرد آشنایی با اسماعیل بن عباد ملقب به صاحب بن
عباد، یکی از بزرگترین وزرای دولت آل بویه است.
ابوالقاسم
اسماعيل بن عباد بن عباس، ملقب به «صاحب» و مشهور به صاحب بن عباد در روز 16 ذي
القعده سال 326 هجري چشم به جهان گشود. کنيه او ابوالقاسم و از القاب معروف او یکی
«صاحب» و دیگری «کافي الکفاه» است.[1]
صاحب
در محيطي مناسب و خانوادهاي با فضيلت و فرهنگی رشد يافت و به همراه خانواده
در يکي از نواحي اطراف اصفهان بنام
«طالقانچه» سکونت داشت.[2]
پدر او دانشمندی فرهيخته، با فضيلت، پرهيزگار و نيکوکار بود و از مشاهبر شهر اصفهان به شمار میرفت و مردم او را
«الشيخ الامين» لقب داده بودند؛ چرا که او در اصلاح امور مردم تلاش فراوان داشت.
امّا این خورشید فروزان خیلی زود در آسمان زندگی صاحب، غروب کرد و صاحب در سنّ 9
سالگي پدرش را از دست داد ولي با اين همه رنج و غم هم چنان به پيمودن مراحد رشد و کمال خود
ادامه داد.
صاحب بن عباد، در سال 347
ق و در حالی که هنوز بیش از 20 سال نداشت، همراه با مويد الدوله و وزيرش، ابوعلي بن
الفضل کاشاني، به طرف بغداد حرکت کرد
و در اين شهر که در آن زمان، مرکز علوم اسلامي به شمار
میرفت
به حضور دانشمندان بسياری رسید و از دانش و ادب آنان کمال استفاده را
برد. صاحب
خود درباره سفر بغداد مي
گويد:
«اگر تمام
دانشوران جهان فضائل خويش را آشکار کنند توان رسيدن به مرتبه اساتيد آن شهر را
ندارد.»[3]
با اينکه او مدت بسیار
اندکی در بغداد بود، اما با بزرگانی همچون سيرافي، قاضي ابوالمصائب، ابوبکر احمد بن
کامل، مهلبي وزير خليفه، ابوزکريا، يحيي بن علوي و ... آشنا شد و بهره های فراوانی
از آنها برد.
پس از مدتي او به همراه «موبد
الدوله» به اصفهان بازگشت و در آنجا بساط علم و ادب را گسترانيد و به نشر و ترويج
فضل و دانش و تربیت دانشمندان و فرزانگان پرداخت. وی در اصفهان با فقهاء و
دانشمندان در مسائل اعتقادي مناظره و مباحثه ميکرد و در بيشتر موارد بر آنان
غالب مي شد.
سفر بعدی صاحب به شهر «ری» بود. وی
بعد از سال 355 ق به ري مهاجرت کرد[4] واز پس ورود به ري ، به حلقه درس
ابن عميد، وزير دانشمند آل بويه، پيوست و در پرتو تربيت آن استاد و کوشش هاي خود،
فنون ادب را تکميل و در فن کتابت و
انشاء و سرودن شعر به مقامي بالا رسيد و در زمان جواني کتابي بنام «الوقف» را به
رشته تحریر در آورد.
از جمله حوادث برجسته در زندگانی
صاحب بن عماد، پذیرش مقام وزارت دولت آل بویه[5] در زمان صدارت مؤیّد الدوله
بود.
در سال
367ه.ق، رکنالدوله فرمانروای آلبویه درگذشت و سرزمینهای تحت حکومت او
میان سه پسرش عضدالدوله و مویدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. عضدالدوله و مویدالدوله با
فخرالدوله اختلاف پیدا کردند و بین آنها جنگ درگرفت. فخرالدوله به طبرستان گریخت و به «قابوس بن وشمگیر»[6]
که شوهرخالهٔ او بود ودر همین زمان پس از برادرش بیستون در گرگان به تخت نشسته بود، پناه برد.
بعد از وفات رکن الدوله،
مويد الدوله وزير پدر خود، ابوالفتح پسر ابن عميد را که جوانی کم تجربه و مغرور
بود، از کار برکنار کرد و صاحب بن عباد را که 13 سال منشي او بود، به عنوان وزير
خود انتخاب کرد. مويد الدوله از فضائل و کمالات و تجربات صاحب آگاهي داشت، از این
رو پس انتصاب او به مقام وزارت، تمام مسئولیت های دولت را به او
سپرد.
صاحب از فرصت استفاده کرد
و در نشر عدالت، تشکيل قانون خوب، آباد کردن کشور، بهبود بخشیدن وضعیت اقتصادي
مردم، گسترش علم و دانش و ... تلاشهاي فوق العاده ای را در این زمینهها
انجام داد.[7]
«صاحب تا وقتي در اصفهان
بود علم و ادب فضل و دانش را ترويج و گسترش داد. ابوعلي مرزوقي ادیب مشهور و
ابومنصور حلاج ثمره ي وجود علمی صاحب در اصفهان هستند، او در اصفهان، مذهب تشيع را
توسعه بخشید. صاحب درباره ي مسائل، اعتقادي، با فقهاء، علماء و دانشمندان مناظره مي
کرد.»[8]
از جمله عوامل موفقیّت
مؤید الدوله در مقابل قابوس بن وشمگیر که در آن زمان به عنوان دشمنی خارج تلقّی
میشد و به علّت خوی تند وقتل و کشتار افراد بیگناه جایگاهی نیز در بین مردم و
سپاهیان نداشت[9]،
باید به اتّحاد و پیمان دوستی دو
برادر یعنی عضدالدوله و مؤیّد الدوله اشاره کرد که هوش و ذکاوت صاحب در ایجاد این
پیوند نقش اساسی را داشت.
علّت این امر آن بود که
یک سال قبل از وقوع این جنگ، ميان عضد الدوله و مؤید الدوله اختلافی ايجاد شد و عضد
الدوله از بغداد به سوی همدان لشکرکشي کرد، ولي صاحب با کمال درايت و ذکاوت از بروز
اين جنگ ممانعت به عمل آورد و میان آن دو صلح و دوستی برقرار کرد. اين تدبير صاحب باعث شد که سپاهيان عضد
الدوله و مويد الدوله در سال 371 ق بر سپاهیان خراسان و لشکر «قابوس بن وشميگير»
موفق شوند.
بعد از مرگ «مويد الدوله»
با تلاش هاي صاحب، حاکميت «ري» به دست «فخر الدوله» افتاد. در آن زمان عظمت و بزرگي
صاحب بيشتر شد و آزادي بيشتری را به دست آورد، و در اين دوره عظمت و حشمت او چنان بود که فخر الدوله با
احتياط با او روبرو مي شد.
صاحب بن عباد در دوره
فخرالدوله، با تلاشهاي بسيار خلعت حکومتی و القاب و پرچم خلیفه عباسی را به دست آورد. همچنین توانست
مناطق زيادی را فتح کرده، فتنه های
طبرستان را هم خاموش کند.
در نهایت صاحب بن عماد
در
شب جمعه 24 صفر سال 385 ق بر اثر بيماري سلّ، دار فانی را وداع گفت. وقتي مردم ري
از رحلت وزير با وفاي خود آگاه شدند، بازارها را تعطیل کرده و به عزاداری پرداختند. پیکر صاحب، بر دوش
جمع کثیری از مردم تشیع شد و آنگاه برای خاکسپاری به وطنش اصفهان منتقل گردید. پس
فوت او حکومت وقت نیز تجلیل فراوانی از وی به عمل آورد به گونهایکه که
نوشتهاند فخر الدوله و تمام لشکريان در عزاي او شرکت کردند.
اسماعيل،
صاحب بن عباد، در فراگيري دانش سعي و جديت بسيار از خودشان مي داد، او از همان
کودکي در حالي که بيش از 7 سال نداشت به تحصيل پرداخت و پدرش در اوان کودکي مقام
استادي وي را به عهده داشت.
او
کوشش داشت که در تکميل معلومات خود محدود به زماني خاص و معين نباشد. حديث مبارکه «
اطلبو العلم من المهد الي اللحد» را
هميشه به ذهن خود داشته و به آن عمل مي کرد. او بعد از رسيدن به مقام وزارت هم کسب
علم و دانش را فراموش نکرد. در مسافرت ها هميشه با دانشمندان بوده حتي در مأموريتهاي جنگي نيز مجلس بحث و
گفتگو تشکيل مي داد.
صاحب به همنشيني و مصاحبت با اهل علم
و دانش گفتگو با آنها ميل و رغبت بسيار داشت، پيوسته سعي داشت که از نتائج طبع و
ذوق ادبي کساني که در نظم و نثر مقامي دارند استفاده کنند؛ از این رو به جمع آوري
اهل ادب و نويسندگان حريص و مشتاق بود.
ابوالحسن
عبّاد، پدر صاحب و اولين استاد وی، نقش انکارناپذیری در شکل گیری شخصیت دینی و
پرورش سجایای نیک اخلاقی او داشته است.
از
تلاشی که پدر صاحب براي ترويج تشيع به انجام میرساند، می توان نتیجه گرفت که
آنها خانوادهای شیعه مذهب بوده اند، از این رو بزرگان اسلام مثل سيد بن طاووس،
شيخ صدوق، علامه مجلسي، شيخ حر عاملي، شيخ بهائي و آقا بزرگ تهراني درباره ي تشيع
این خانواده به صراحت اظهار نظر کرده اند.
اگر
هم علارغم وجود این شواهد روشن، نتوان به طور قطع راجع به مذهب صاحب سخن گفت، ولی
عشق و محبّت به اهل بیت و به ویژه امیر مؤمنان از ویژگیهای آشکار وی به شمار
میآید.
اشعاری از
صاحب بن عباد بر جای مانده است که
دست کم دلالت بر محبت صاحب به امیرالمومنین علیه السلام
دارد:
«ابا
حسن لو کان حبک مدخلي
جهنم ان الفوز عند حميمها
فکیف
یخاف النار من هو مؤمن
بان امير المؤمنين قسيمها» [12]
«ای
ابا حسن! اگر [همانگونه که عدّهای گمان میکنند] دوستی تو مرا به دوزخ
وارد سازد، همانا که آتش جحیم رستگاری مرا در پی خواهد داشت
.آنکس که تو را تقسیم کننده بهشت و
دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسی دارد؟»
همچنین از
برخی حکایت ها می توان استفاده کرد که مادر صاحب نیز در تربیت دینی او نقش مهمی را
ایفا کرده است، چنانکه نقل شده است که وی هر روز يک درهم به صاحب پول مي داد و
سفارش می کرد که آن را به اولين مستمندي که می بیند، انفاق کند تا از این طریق صاحب
با روحیه ایثار و انفاق انس گیرد.
این
نهال نوپا که توسّط مادر در وجود صاحب، نشانده شد، در سنین بالاتر به درختی تنومندی
تبدیل شد و این برنامهی تربیتی در
سنین کودکی، روحیهی انفاق را به یکی
از صفات برجستهی اخلاقی صاحب تبدیل کرد؛ تا جائیکه نوشتهاند،
در ماه رمضان
رسم وي این بود که هر کس را که بعد از عصر به خدمت او مي رسيد، از هر طبقه و صنف که
بود، براي افطار نگه مي داشت، عطايا، بخشش و صدقات او در تمام سال ادامه داشت. در
هر سال بيش از صد هزار دينار براي رسیدگی به امورات اهل علم و ديگر کارهاي نيک بخشش
مي کرد.
تواضع و
فروتنی از سجایای دیگر اخلاقی صاحب بن عماد بود. او از آغاز جواني رفتاري سنگين و
باوقار داشته است، از رفتار و گفتار منافي ادب اجتناب ميکرد و از بذل و احسان
به عموم مردم خودداري نمي کرد. کرم و سخاء از بارزترين صفات اخلاقي- صاحب بوده
است.
وی
به دانشمندان و سادات خيلي علاقه وافری داشت وآنها را محترم میشمارد و در این
میان به مقام بزرگان دين و ادب را اردات
خاصّی مبذول میداشت،
و در احترام به آنان کوچکترين
مضايقهای نمي کرد تا جائیکه
نوشتهاند وی هر سال پنچ هزار دينار به بغداد مي
فرستاد تا بين فقها و اديبان آن ديار تقسيم شود.[14]
برخي از بزرگان به خدمت وي حاضر مي
شدند، و برخي با مکاتبه و نامه به او اظهار ارادت مي کردند، به عنوان مثال می توان
به مرحوم سيد رضي اشاره کرد که صاحب بن عباد را به هنگام مرگ با اشعار خود ستوده و
پس از مرگ هم برايش مرثيه خوانده است.
صاحب
در حالي که از تواضع و فروتني برخوردار بود، جلالت و هیبت و عظمتی خاص نيز داشته
است؛ به گونه ای که کسي جرأت نمي کرد در حضور وي سخنان نابجا بر زبان
آورد.
عفو
بخشش، ادب، معاشرت، فراست، شجاعت و عشق به اهل بیت از جمله محاسن اخلاقي وی به شمار
میرفت.[15]
1-
قرآن
کريم
2-
لغتنامهی دهخدا
3-
ابن خلکان، «وفياة الاعيان» دار صادر، چاپ دوم، قم، سال 1364،
ش.
4-
بابائي حائري سعيد، «صاحب بن عباد
وزير دين پرور»، سازمان تبليغات اسلامي، قم،1360 ش.
5-
امینی، عبدالحسین، الغدير، بیروت،
دارالکتاب العربی، 1397 ق
6-
بهمينار، احمد، «صاحب بن عباد؛ شرح
احوال و آثار»، دانشگاه تهران،
بي
تا.
7-
عاملي، محسن امين«اعيان الشيعه»
دارالتعاريف للمطبوعات، بيروت، 1403 ق.
8-
کسائي،
نورالله، تاريخ دانشگاههاي بزرگ
اسلامي، دانشگاه تهران،
9-
موسوي، ميرزا محمد باقر، «روضات
الجنات» انتشارات اسماعيليان،
10-
شريفي، محمد و حسن ابراهيم زاده،
«ديدار با ابرار» نشر سازمان تبليغات اسلامي، تهران،1374 ش.
11-
گروه پژوهشگران، «گلشن ابرار»
پژوهشکده باقرالعلوم نشر معروف قم،1379 ش.
12-
ابن کثیر، البدایه و
النهایه
[1] .
بابائی حائری، سعید، صاحب بن عباد وزير دين پرور، ص
21.
[2] .
ابن خلکان وفياة الاعيان، ج1، ص
209.
[3] .
بهمنیار، احمد، صاحب بن عباد، ص 39.
[4] .
عاملی، محسن امین، اعيان الشيعه، ج3، ص 339.
[5] -
خاندان آل بويه يک
خاندان شيعي بود که از مناطق شمال ايران ظاهر شد و از 320 هجري تا 448 هج به مناطق
بزرگ ايران حاکميت داشت. آل
بویه یکی از حکومت هایی است که نام آن با تشیع پیوند ویژه ای دارد. آنها خاندانی با
کمالات فراوان و دوستدار خاندان اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (ص) بودند.
در اين دوره بسیاری از فشارهایي که پیشتر بر شيعه وارد می شد، از بين
رفته بود، از این رو شعارهاي شيعي ترويج شدند، شهادت به ولايت امير المومنين (عليه
السلام) در اذان، نهضت عاشورا، و عظمت شهداء کربلا و نيز ديگر مراسمات شيعي به
وسیله اين خاندان زنده شد. معز الدوله ـ که يکي از فرمانروایان آل بويه بود ـ
در عراق مذهب شيعي را گسترش داد و به دستور او در اولين دهه محرم، شهر بغداد تعطيل
شد و مردم با لباس سياه در عزاداري و سوگواري شرکت کردند. اهميت و فضايل عيد غدير،
جشن و محافل به مناسبت ايام ولادت ائمه معصومين عليهم السلام وتبليغ فضائل معصومين
از خدمات خاندان آل بويه مي باشند، تجديد بنای مرقد حضرت علي عليه السلام و امام
حسين عليه السلام و تأسيس گنبد برای برخی از امامان شیعه هم از دیگر خدمات اين
خانواده به شمار می آید. موسوی، محمد باقر، روضات الجنات، ج6،
ص140
[6] -
ابوالحسن
قابوس بن وشمگیر بن زیار ملقب به شمس المعالی، از امیران سلسلسهی
زیاری بود که در سال ۳۶۷ ه.ق. پس از برادرش بیستون در گرگان (جرجان) به تخت نشست. درمورد
شخصیّت وی گفته شده است از سویی ادیب و خوشنویس
بود و در نظم و نثر به عربی و فارسی سرآمد روزگار خود بود اما از سوی دیگر
بسیار خشن و سنگدل بود.(نقل از دانشنامهی اینترنتی
ویکپدیا)
[7] .
اعيان الشيعه، ج3،ص 331.
[8] .
کسائی، نورالله، تاريخ دانشگاه های بزرگ اسلامي، ص 23.
[9] - لغتنامه
دهخدا در باره او نوشته است:
«قابوس مردی درشتخو و بیرحم و با خشم و غضب بود و به آسانی حکم به کشتن
میداد و به اندک سوءظنی دست به قتل هر بیگناهی میزد، و بهمین علت جمعی بسیار بدست او
کشته شدند و کینهٔ او در سینهٔ غالب
سران لشکری
جا گرفت.» علی اکبر
دهخدا، ج38، ص12-13
[10] - ابن خلکان، وفیات الاعیان
، ج 3، ص 228
[11] .
علامهی امینی، الغدير، ج7، ص
84.
[12] .
اعيان الشيعه، ج3، ص 35 و نيز ر.ک. صاحب بن عباد شرح احوال و آثار، ج3، ص
194.
[13] .
ابن کثیر، البدايه و النهايه، ج11، ص 315.
[14] .
تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي، ص 22.
[15]. گلشن ابرار، ج1،ص38.
[16] .
الغدير، ج4، ص56.