سلفیه و وحدت­شکنی

فاطمه عبادی نیک


چکیده

مقدمه

1. مفهوم شناسی

1-1. معنای لغوی

2-1. معنای اصطلاحی

2. تاریخچه پیدایش سلفیه و سیر تحولات آن

1-2. دوره اول: سلفیان نخستین یا اهل حدیث

2-2. دوره دوم : ابن تیمیه

3-2. دوره سوم: وهابیت یا سلفیه

3. عملکرد وهابیان سلفی

1-3. اقدامات عملی وهابیون

1-1-3.حمله به کربلا و نجف

2-1-3. قتل عام مردم طائف

3-1-3. جنایات وهابیان در مکه

4-1-3. جنایات وهابیون در مدینه

5-1-3. جنایات وهابیان در حج و تعطیلی آن

6-1-3. جنایات وهابیان در افغانستان و پاکستان

2-3. اقدامات فرهنگی، تبلیغی

1-2-3. مبارزه و مقابله با کتابهای شیعه

2-2-3. تحریف کتب اهل سنت

3-2-3. سوء استفاده از موسم حج

نتیجه گیری

منابع و مآخذ

 

چکیده

امروزه سلفیه اصطلاحا بر کسانی اطلاق می­شود که پیروان محمد بن عبدالوهاب بوده و در سرزمین حجاز مشغول به فعالیت هستند. این نوشتار بر آن است تا گذری بر پیشینه‌ی تاریخی سلفیه، ادوار گوناگون آنها و فعالیت­های این گروه و تعامل آنها با دیگر مذاهب داشته باشد. سلفیه در بعد عملی، جنایات فراوانی مرتکب شدند که قتل عام مردم طائف و حمله‌ی آنها به کربلا، نجف، مکه و مدینه از جمله‌ی آنهاست. در ساحت فرهنگی نیز مبارزه با منابع و کتاب­های شیعی و تحریف کتاب­های حدیثی و تاریخی اهل سنت، از جمله‌ی آن اقدامات است.

مقدمه

تاریخ اندیشه­ورزی مسلمانان شاهد شکل­گیری فرقه­ها و مکاتب مختلف فکری و عقیدتی بوده است. آغاز پیدایش این فرقه­ها به روزهای آغازین پس از وفات رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر می­گردد که شکافی عظیم و در پی آن دو فرقه‌ی اصلی میان مسلمانان شکل گرفت که مشهور به شیعه و اهل سنت شدند. هر کدام از این دو فرقه در گذر زمان خود به فرقه­های کوچک­تری منشعب شدند، با وجود این، به نوعی تعامل میان این گروه­ها همچنان وجود داشت. تا اینکه در سده­های اخیر گروهی به نام سلفیه یا وهابیت شکل گرفت که اگر چه خاستگاه آن، به اهل سنت بر می­گردد، اما این گروه در عمل با اهل سنت نیز در افتاد و عقایدی را ترویج کرد که با اعتقادات تمام مسلمانان جهان ناسازگار بود.

در این نوشتار بر آنیم تا با ریشه­یابی تاریخی گروه وهابیت و سلفیه گذری بر جنایات آنها در طول تاریخ افکنده و اقدامات ضدفرهنگی آنها را بررسی کنیم.

 

1. مفهوم شناسی

1-1. معنای لغوی:

جوهری در الصحاح در تعریف این واژه می گوید:

«سلف، ای مضی و القوم السلّاف: ای المتقدمون . و سَلَف الرجل ای آباوه المتقدمون»[1] سلف یعنی گذشته و قوم سلاف یعنی جماعت پیشی گیرنده متقدمین، و سلف مرد: یعنی پدران و اجداد پیشین او.

راغب اصفهانی نیز چنین می گوید:

«سلف: المتقدم. «فجعلناهم سلفاً و مثلاً للآخرین»[2]

سلف یعنی متقدم و پیش گیرنده . «آنها را گذشتگان و مایه عبرت دیگران قرار دادیم.»

نتیجه آنکه واژه‌ی «سلف» به معنای گذشتگان و پیشی گیرندگان است.

2-1. معنای اصطلاحی

برای واژه سلف معانی اصطلاحی متعددی شده است.

دکتر رمضان البوطی می گوید:

«لغت سلف به تقدیم زمانی اشاره دارد. معنای لغوی سلف یک معنای نسبی است چون هر زمان نسبت به زمان­های آینده که پس از آن به وجود می آیند، سلف و نسبت به زمانهایی که قبل از آن به وقوع پیوسته و گذشته است، خلف محسوب می شود.»[3]

وی در ادامه می­نویسد: «سلف همان سه قرن نخست از حیات امت اسلامی است.» ایشان در این امر به حدیثی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که از عبد الله بن مسعود روایت شده استناد می کند که فرموده است: «خیرُ الناس قرنی ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم ...» یعنی بهترین مردم، مردم زمان من هستند، سپس مردمی که پس از آنان می آیند، سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند...» [4]

اما اینکه مراد از سه قرن نخست چه کسانی هستند، آیا تمام مسلمانان این سه قرن منظور است یا افراد خاصی، ایشان می فرمایند: در این مورد جمهور قائل­اند که منظور تمام مسلمانان این سه قرن است و خیریت برای تمام افراد این سه قرن، با توجه به اختلاف درجاتشان و تفاوت در صلاح و استقامتشان، ثابت است.

با وجود این، ایشان خود بر این باور است که منظور از خیر الناس و قرون ثلاثه، در واقع سه گروه از افراد هستند:

1-                 اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که احکام و عقائد و معارف اسلام را به طور مستقیم، از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دریافت کرده­اند.

2-                 تابعین پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را ندیده اند اما از طریق اصحاب پیامبر به دین اسلام هدایت شدند.

3-                 تابعینِ تابعین.

از دیدگاه ایشان، امروزه سلف در یک معنای جدیدی مصطلح شده و در واقع یک گروه معین از مسلمانان عنوان سلفیه را بر خودشان اطلاق کرده اند و خود را با این عنوان از بقیه مسلمین جدا کرده اند. گفتنی است وی در ادامه بحث بر این باور می­شود که سلفیه نه تنها یکی از مذاهب اسلامی نیست بلکه یک بدعت است.

به نظر می­رسد گذشته از این که این حدیث به لحاظ سندی و دلالی نیاز به بررسی دارد؛ اما حق هم همین است که تمام مسلمانان سه قرن نخست نمی توانند خیر الناس باشند چرا که بنی امیه و بنی العباس جزء افراد همین قرون هستند و شکی در شر الناس بودن آنها نیست. و بسیاری از فرقه های باطل مثل خوارج و مرجئه در این قرون شکل گرفتند.

برخی دیگر حرفی از خیر القرون و خیر الناس، نزده اند بلکه به طور مطلق گفته اند که منظور از سلف، صحابه و تابعین و تابعین تابعین هستند[5].

در این میان شهرستانی عده ای نیز از علمای اسلامی که در سه قرن نخست هجری می زیسته اند، به عنوان سلف یاد کرده و احمد بن حنبل را یکی از آنها دانسته است. و گاهی از نخستین تابعیان به سلف صالح نعبیر می شود.[6]

بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت در مورد معنای اصطلاحی سلف پنج نظریه وجود دارد.

1-                 تمام مسلمانان سه قرن نخست هجری؛

2-                 صحابه و تابعین و تابعین تابعین تا قرن سوم هجری؛

3-                 صحابه و تابعین و تابعین تابعین؛

4-                 نخستین تابعین؛

5-                 علمای اسلام که تا قرن سوم هجری زیسته اند.

به لحاظ بیرونی، امروزه سلفیه کسانی هستند که ادعای پیروی و تبعیت از سلف در فقه و عقاید و مسلک می کنند و آنها را وهابیون نیز می­نامند.[7]

به دیگر بیان، این لفظ بر کسانی که معتقد به برگشت به سیره سلف صالح و تمسک به کتاب خدا و سنت رسول خدا هستند اطلاق می شود.[8]

آقای ابو زهره درباره سلفیه چنین می گوید: «آنان در قرن چهارم هجری ظهور کردند و از حنبلیان بودند و چنین می پنداشتند که تمام آرایشان به امام احمد بن حنبل منتهی می شود. همان کسی که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن جنگید. سپس در قرن هفتم ظهور تازه یافتند و شیخ الاسلام ابن تیمیه آن را دوباره زنده کرد و در فراخوانی به آنان، دو چندان کوشید و مسائل دیگری به آن افزود که بزرگان عصر خویش را به اندیشه واداشت سپس در قرن دوازدهم هجری در شبه جزیره عربستان، محمد بن عبد الوهاب این اندیشه ها را احیا کرد که وهابیان همچنان تا امروز منادی این افکارند و برخی از عالمان مسلمان نیز باشور و هیجان به حمایت از آن برخاستند.»[9]

2. تاریخچه پیدایش سلفیه و سیر تحولات آن

اندیشه و جریان سلفیه در طول تاریخ، سه دوره اصلی را پشت سر گذاشته است به طوری که در هر دوره تغییر و تحولات چشم گیری در این اندیشه ایجاد شده است. این سه دوره عبارت است از:

1-                 دوره اول: سلفیان نخستین یا اهل حدیث.

2-                 دوره دوم : دوره ابن تیمیّه.

3-                 دوره سوم: دوره محمد بن عبد الوهاب یا وهابیت.

1-2. دوره اول: سلفیان نخستین یا اهل حدیث

در ابتدا باید این نکته را متذکر شد که پیشینه به کارگیری واژه «سلفیه» به سده های متأخر اسلامی باز می­گردد و در سده های متقدم اسلامی بیشتر با اصطلاحاتی چون «اهل حدیث» یا «اصحاب حدیث» مواجه هستیم.

اهل حدیث عنوان گروهی از عالمان و جریانی در سده های نخست اسلامی است که در زمینه معارف و اعتقادات دینی به منابع نقلی یعنی قرآن و سنت اعتنای ویژه داشته اند. این گروه در مباحث اعتقادی و دینی دو روش تشبیه و تأویل را قبول نداشتند، با وجود این، به ظاهر آیات و روایات به گونه ای استناد می­کردند که نه منجر به تشبیه شود و نه منجر به تأویل. آنان در مورد آیات مربوط به صفات خبری خداوند همچون وجود دست، پا، چشم و ... برای خدا می­گفتند خداوند این صفات را دارا است چون در شرع وارد شده اما چگونگی آن بر ما معلوم نیست.

احمد بن حنبل (161 – 240 هـ . ق) معروف به امام اهل حدیث در عصر خود مشاهده کرد که از طرفی، معتزله در مسائل کلامی فرورفته و با دخالت عقل در مسائل اعتقادی با سنتی که از سلف رسیده، مخالفت می کنند و از طرفی دیگر هم، فرهنگ های بیگانه و افکار و عقاید غیر اسلامی از هند و یونان و ایران وارد حوزه های علمی اسلامی شده اند، لذا به این فکر افتاد که حدیث را از این هجمه نجات دهد. او اولین کسی بود که برای نجات اعتقادات اسلامی به سلفی گری شدید روی آورد. در حقیقت او بود که تعبد نسبت به فهم سلف را زنده کرد و عقل­گرایی و عقلانیت را به طور کلی انکار کرد و راه ورود آن ها را به حدیث بست. وی بر این باور بود که ما به قرآن و سنت وارد شده ایمان داریم بدون آنکه متعرض تأویل شویم.

احمد بن حنبل به خاطر تلاشی که در جهت تنظیم این روش فکری انجام داد به عنوان شخصیت برجسته و رهبر مهم فکری اصحاب حدیث، معروف شد.

افکار احمد بن حنبل حتی پس از مرگ او نیز تا حدود یک قرن ترویج می یافت؛ اما از آنجا که عقاید اهل حدیث با خرافات زیادی آمیخته شده بود در سال 305 هـ . ق با ظهور ابوالحسن اشعری و تحت تأثیر مذهب و مکتب اشعریه، تا حدی از رونق افتاد.[10]

2-2. دوره دوم : ابن تیمیه

هم چنان که گفته شد با ظهور اشاعره، افکار حنبلی از رونق افتاد تا اینکه در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، یکی از دانشمندان حنبلی به نام احمد بن عبد الحلیم بن حنبلی، معروف به ابن تیمیه (661 – 728 ق) به احیای افکار و عقاید احمد بن حنبل پرداخت.

ابن تیمیه از بزرگترین عالمان دینی در میان اهل سنت است. او با انبوه آثاری که از خود به جای گذاشته است از مهمترین و شاخص ترین عالمان در جریان تفکر سلفی محسوب می شود. امروزه در میان عالمان و نویسندگان سلفی کمتر کسی را می توان یافت که به گفته ها و نظریات ابن تیمیه استناد نکرده و به عظمت علمی او اعتراف نکند.

به هر حال ابن تیمیه عقاید حنبلی را به گونه ای افراطی تر احیا کرد و احیا گری خود را با شعار «دعوت به شیوه سلف» آغاز کرد. وی می گفت «ما تابع اهل سنت و جماعت هستیم که در سه قرن نخست زیسته اند.»

ابن تیمیه صرفاً به احیا گری اکتفا نکرد و علاوه بر آن به نوآوری­هایی در مکتب حنبلی نیز دست زد.

او برخی عقاید خاص را مطرح و سرسختانه از آنها دفاع کرد که این عقاید را می توان در سه بند مهم خلاصه کرد:

1-                 ممنوعیت تقریب یافتن به خدای متعال به وسیله شایستگان و اولیای الهی.

2-                 ممنوعیت کمک خواهی و توسل به مردگان و غیر مردگان.

3-                 ممنوعیت زیارت قبور پیامبران و اولیاء به قصد تبرک جستن و تقدیس.

 ابن تیمیه این امور را بدعت و شرک خواند. علاوه بر این موارد، وی بسیاری از احادیث را که در باره فضایل اهل بیت (علیهم السلام)  در صحاح و مسانید و حتی در مسند احمد بن حنبل آمده بود را مردود دانست.

به این ترتیب او در حقیقت نه روش حنبلیه بلکه روش عثمانیه در عهد معاویه و بنی امیه را احیا کرد.

علمای اسلامی در نقاط مختلفی از جهان اسلام، چه شیعه و چه سنی به مخالفت با آرای جدید ابن تیمیه و به ویژه درباره زیارت قبر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر خاستند. برخی او را تکفیر کردند، برخی دیگر از او خواستند تا در حضور علمای اسلامی توبه کند. اما او بر سر عقاید و افکار خود اصرار ورزید و همین امر باعث شد تا چندین بار به پای میز محاکمه کشانده شود و حتی بارها در شام و مصر (زادگاه و محل فعالیتش) به زندان افتاد.

بعد از مرگ ابن تیمیه، برخی از شاگردان او مثل ابن قیّم جوزی و ذهبی راه او را ادامه دادند؛ اما آنها هم نتوانستند شیوه ابن تیمیه را ترویج و گسترش دهند و پیروانی چندانی را فراهم آورند.

علت اصلی که افکار ابن تیمیه در آن زمان نتوانست چندان رواج پیدا کند، این بود که او افکار خود را در نقطه ای که مرکز علم و دانش و فقاهت بود ـ یعنی شام و مصر ـ مطرح کرد لذا مورد هجوم فقهای همه مذاهب واقع شد.[11]

3-2. دوره سوم: وهابیت یا سلفیه

عقاید و افکار ابن تیمیه قرن ها به فراموشی سپرده شد تا اینکه در قرن 12 هجری قمری، محمد بن عبد الوهاب نجدی (1115 – 1206 هـ . ق) در سرزمین نجد که فاقد فرهنگ اسلامی و علمای برجسته بود ظهور کرد و به ترویج عقاید ابن تیمیه پرداخت.

محمد بن عبد الوهاب در شهر عینیه از ولایات حجاز متولد شد بعد از مدتی تحصیل علوم برای تکمیل تحصیلات خود به چند کشور اسلامی سفر کرد؛ اما به دلیل تفسیر به رأی قرآن، داشتن عقاید باطل و نیز انکار تأویل برخی آیات قرآن، با مخالفت علما روبرو شد و دوباره به وطن خود بازگشت. او که دارای مذهب حنبلی بود، وقتی کتاب­های ابن تیمیه را مطالعه کرد، به آنها علاقه­مند شده و به ترویج آن پرداخت. گفتنی است وی بیش از همه بر همان آرائی که ابن تیمیه ابداع کرده بود تاکید می کرد.

محمد بن عبد الوهاب با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل و پیروی سلف صالح و با الهام از اندیشه های ابن­تیمیه مبارزه جدیدی را با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند، آغاز کرد.

محمد بن عبد الوهاب درباره عقاید چیزی بر آنچه ابن تیمیه آورده بود نیفزود و در حقیقت افکار و عقاید او را از محدوده فکر و نظر به مرحله عمل رسانید و تحقق بخشید و برای مبارزه با بدعت­ها دست، خشونت را پیشه‌ی خود ساخت. وی در ابتدا برای توسعه دعوت خود به شهر دِرعیه رفت و از طریق اتحاد با محمد بن سعود حاکم آن شهر، راه را برای پیروزی های خود هموار کرد. آنها حرکت خود را به اسم نصرت و یاری توحید و محاربه بدعت و شرکت و مظاهر آن شروع کردند.

هم چنانکه گفته شد چون عبد الوهاب افکار و عقاید خود را در سرزیمن نجد که فاقد فرهنگ اسلامی و علمای برجسته بود و در میان عرب های بدوی و بیابانی دور از علم و فرهنگ مطرح کرده بود، لذا به راحتی توانست پیروان زیادی را در اطراف خود گرد آورد؛ البته حرکت او نیز در همان آغاز با مخالفت جدی علمای اسلامی روبه رو شد و حتی برخی نزدیکان او مثل برادرش سلیمان بن عبد الوهاب از مخالفان سر سخت او بود؛ اما به هر حال به جهت حمایت آل سعود از یک سو، و استعمار انگلیس از سوی دیگر او به اهداف خود رسید. محمد بن عبد الوهاب و پیروانش مسلمانان را به اتهام اینکه آنان متوسل به پیامبر اسلام می­شوند و بر قبور اولیای خود گنبد و بارگاه می سازند و به قصد زیارت قبور سفر می کنند و از اولیاء طلب شفاعت می کنند، بدعت گزار، و مشرک و کافر می خواندند. وهابیون با این بهانه به سرزمین­های مختلف حمله می کردند و آنان را به عقاید خود دعوت می کردند و در صورت عدم اجابتِ مردم، پس از غارت شهر، افرادش را به قتل می رساندند و شهر را به خاک و خون می کشیدند.

وهابیون ـ چنانکه در ادامه‌ی نوشتار خواهد آمد ـ تحت حمایت حاکمان آل سعود ابتدا سرزمین نجد را تحت پوشش خود در آوردند سپس در پی نبردها و خونریزی های فراوان یمن، سوریه، عراق، سواحل خلیج فارس و تمامی منطقه حجاز (مکه و مدینه) را تحت سلطه خود قرار دادند.

نکته جالبی که قابل ذکر است این که در طول تاریخ وهابیان حتی یک بار هم با کافران (حربی) نجنگیدند و تمام نبردهای آنان با مسلمانان منطقه بوده است.[12]

گفتنی است دوره سوم سلفی­گری ـ یعنی دوره وهابیت ـ خود دارای دو مرحله است:

نخست یک دوره 75 ساله از سال 1157 تا سال 1235 ق که با ظهور و دعوت محمد بن عبد الوهاب آغاز شد و خاندان سعود (یعنی محمد بن سعود، عبد العزیز بن محمد بن سعود، مسعود بن محمد و عبد الله بن سعود) که حاکمان حجاز بودند پس از مرگ عبد الوهاب آن را ادامه دادند.

تا اینکه به دست ابراهیم پاشای عثمانی دولت نجد سرنگون شد و عبد الله بن سعود در اسلامبول کشته شد و به این ترتیب این خاندان از قدرت ساقط شدند. بعد از آن برای مدتی قریب به 80 سال در عزلت روزگار را گذراندند.

مرحله دوم دعوت وهابیان با فعالیت عبد العزیز عبد الرحمان ـ که خود را وارث محمد بن عبد الوهاب می دانست، ـ در سال 1319 ق آغاز شد. این دوره هم عصر با انحلال دولت عثمانی و تجزیه امپراتوری عثمانی به وسیله‌ی قدرت های استعماری بود. عبد العزیز از کویت به نجد آمد و حرکت خود را از نجد آغاز کرد و پس از تسلط بر نجد، به توسعه قدرت خود تا تسلط کامل بر حجاز پرداخت. حرکت عبد العزیز در تسلط بر حجاز بیش از 20 سال به درازا کشید تا اینکه لشکریان وی به سال 1344 ق بر مدینه مسلط شدند. آنها در طول این سال­ها جنایات بسیاری در شهرهای مختلف اسلامی مرتکب شدند که در فصل بعد به ذکر نمونه هایی از آنها می پردازیم.

به هر حال عبد العزیز بعد از تسخیر حرمین شریفین و تسلط بر حجاز کشور عربستان سعودی را ایجاد کرد و به این ترتیب با حمایت استعمار بریتانیا از یک سو و قدرت شمشیر آل سعود و ثروت هنگفت حاصل از ذخائر نفتی از سوی دیگر، وهابیت به عنوان مذهب رسمی بر این سرزمین تحمیل گشت و تمام مراکز علمی و دانشگاهی و مساجد و منابر در اختیار آنها قرار گرفت و تا امروز فرزندان عبد العزیز، بر این کشور حکومت می کنند.[13]

در اینجا لازم است به این مطلب پرداخته شود واژه سلفیه چگونه و از چه زمانی مطرح شد و بر سر زبان­ها افتاد.

حقیقت امر این است که واژه سلفیه به عنوان یک مذهب اسلامی در قرون اخیر مطرح شد که البته در مورد آن دو گرایش وجود دارد.

گرایش اول: از نظر محققان، شعار سلفیه نخست در مطبوعات مصر مطرح شد، آنگاه که بعد از انحلال دولت عثمان، و تجزیه دولت های اسلامی به وسیله‌ی استعمار، مصر در اشغال انگلستان در آمد. به دیگر بیان، هنگامی که وهابیت مرحله نخست خود را به پایان رسانده بود و سال­های عزلت را می گذراند، در کشور مصر، گروهی از مصلحان مثل سید جمال الدین اسد آبادی (1316 ق) و شیخ محمد عبده (1323 ق) تصور کردند که راه رهایی از چنگ اشغال گران این است که مردم را به همان اسلام پیشینیان دعوت کنند. هدف آنها متّحد ساختن ملت های اسلامی با اعتنای به سلف و بهره گیری از روش آن ها و اصالت دادن به ارزش های اسلامی در مقابل استعمار و استکبار جهانی بود. این گروه که اصلاح گر بودند لازم دیدند که حرکت خود را با شعاری زیبا همراه کنند. از این رو شعار «سلفیه» را انتخاب کردند تا بگویند ما پیرو اسلام راستین قرون نخستین هستیم.

آنان با احیای این مکتب قصد تکفیر دیگران یا ایجاد شکاف در میان مسلمانان را نداشتند بلکه این امر را نجات بخش امت اسلامی می دانستند.

گرایش دوم سلفیه، در واقع همان مرحله دوم وهابیت و درست در نقطه مقابل گرایش نخست بود که متأسفانه عامل تفرقه در میان ملل اسلامی گردید.

چنانکه گفته شد، مرحله دوم وهابیت معاصر با انحلال دولت عثمانی و تفرقه در میان جهان عرب و تقسیم و تجزیه آن به وسیله‌ی استعمار بوده وهابیت با کمک استعمار بر حجاز حاکم شد و از این موقعیت و شرائط به هم ریخته جهان اسلام برای استحکام موقعیت خود استفاده کرد. علاوه بر آن، آنها در این راستا از واژه سلفیه که شعار گرایش اول بود، سوء استفاده کردند و این واژه را از معنای اصلی و درستش که بازگشت مسلمانان به ارزش­های دینی و عدم تسلیم آنها در مقابل مادی گرایی جدید غرب بود، جدا کرده و معنای دلخواه خود را جایگزین آن کردند و بر این اساس موجی از تندروی و سخت گیری به راه انداختند و دیگر مسلمانان را متهم به کفر و شرک نموده و تنها خود را مسلمانان راستین و پیروان سلف امت دانستند و به این ترتیب خود را «سلفیه» نامیدند.

در مورد وضعیت فعلی سلفیه باید توجه داشت که امروزه سلفی­های نجدی یک دست نیستند: بلکه گروهی «سلفی تبلیغی یا سنتی» هستند و گروهی دیگر «سلفی جهادی یا انقلابی» هستند.

سلفی تبلیغی یا سنتی کسانی هستند که تا حدود زیادی به افکار محمد بن عبد الوهاب به عنوان بنیان­گزار وهابیت وفادار مانده اند و خطوط اصلی اندیشه آنان بر گرفته از اندیشه های اوست و به دلیل حمایت همه جانبه عالمان این گروه از سیاست های حاکمیت و دولت سعودی می توان آنان را وهابیان در باری نیز نامید.

سلفی انقلابی یا جهادی، جریانی است که طی دوره های اخیر ظهور کرده است. این جریان در مقابل حاکمیت عربستان سعودی و عالمان وهابی طرفدار حاکمیت، موضع انتقادی دارند . اینان بر این باورند که با تشکیل جنبش های مسلحانه زیر زمینی باید دولت ها را سرنگون کرد و قدرت را به دست گرفت و اسلام اصیل را پیاده کرد.

گروه اول شیعه را خطر اول جهان اسلام می دانند در حالی که گروه دوم، در عین حالی که با شیعیان به شدت مخالف هستند اما قدرت های استعماری غربی غیر اسلامی و از جمله آمریکا و حامیان آنها را دشمنان درجه یک مسلمانان می دانند. و چون دولت سعودی به رابطه با غرب و آمریکا گرایش دارد لذا این گروه نسبت به آنان موضع انتقادی دارند.[14]

3. عملکرد وهابیان سلفی

عملکرد وهابیان در طول تاریخ بر پایه چند امر استواراست که عبارتند از:

1.                    خشونت فوق العاده؛

2.                    تحمیل عقیده؛

3.                    عدم آشنایی با ارزش های فرهنگی؛

4.                    جمود و مخالفت با هر پدیده نوین؛

5.                    ضعف منطق و برداشت نادرست از برخی واژگان مهم قرآنی؛[15]

از آنجا که وهابیان، اهل حدیث و مخالف با تأویل، عقل و عقلانیت هستند، نسبت به تفسیر و کتب تفسیری و مفسران بی اعتنا بوده و در مقابل، تمام توجه و عنایتشان به حدیث و قرآن است؛ از این رو در فهم بعضی واژگان قرآنی و روایی مانند شرک، کفر، بدعت، شفاعت، توسل و ... دچار مشکل شده و برداشت نادرست نموده اند.

نخستین واژه مهمی که وهابیان در فهم آن گرفتار اشتباه و خطا شده و بر اثر آن فتوا به حلال بودن خون و مال و نوامیس بسیاری از مسلمانان را صادر کرده اند، واژه شرک و مشرک است.

شرک در مقابل واژه‌ی توحید قرار دارد توحید یعنی اعتقاد به وحدانیت و یگانگی خداوند و در مقابل شرک یعنی شریک و همتا و هم تراز قرار دادن برای خداوند.

وهابیان معتقدند اگر کسی به پیامبری ا غیر او از اولیاء استغاثه کند به اعتقاد اینکه او می تواند حاجتش را برآورده کند و همچنین توسل و حاجت خواستن از اموات و استعانت از آنها، و به طور کلی هر گونه تقاضا و در خواست از غیر خدا، انحراف از عبادت خدا و شریک قرار دادن برای خداوند است.

گفتنی است شیعیان نیز بر این باورند که حاجت خواستن و تقاضا از غیر خدا با اعتقاد به اینکه او مستقلاً می تواند چنین کاری انجام دهد شرک است اما آنچه که شیعیان و دیگر مسلمانان در دعا و تقاضا و حاجت خواستن از بندگان صالح خدا انجام می دهند، همراه با این اعتقاد است که آنها را تنها واسطه‌ی خیر و همه امور را مستند به خدا و اذن خدا می دانند . هم چنانکه طبق صریح آیات قرآن شفای کور مادرزاد و زنده شدن مرده به دست حضرت عیسی(علیه السلام)  اما به اذن خداوند صورت گرفت.[16] روشن است که چنین اعتقادی نه تنها شرک نیست که کاملاً در راستای توحید و برخاسته از فرهنگ قرآنی است.[17]

واژه‌ی کفر نیز از پرکاربرد ترین واژگان وهابیان است به گونه ای که اگر مسلمانی عقاید آنها را قبول نداشته باشد او را متهم به کفر و ارتداد و ... می کنند، واژه کفر گاهی در مقابل ایمان و گاهی در مقابل اسلام به کار می رود. ایمان : یعنی تصدیق و اصطلاحاً تصدیق به قلب و اقرار به زبان نشانه ایمان است. اما اسلام یعنی تسلیم شدن و پذیرفتن و اصطلاحاً تنها اقرار زبانی، نشانه اسلام آوردن است.

و کفر یعنی عدم تصدیق عدم تسلیم و انکار آنچه که باید تصدیق شود. و اصطلاحاً در کتب فقهی کافر به کسی گفته می شود که یکی از ضروریات دین را انکار کند.[18]

در کتب اهل سنت هم تصریح شده که نمی توان به راحتی حکم به کفر مسلمان و اهل قبله نمود. به عنوان نمونه، حسن بن علی بن خلف بر بهاری فقیه و محدث برجسته حنبلی در قرن چهارم (329 هـ . ق) چنین می گوید: «هیچ مسلمانی از دین بیرون نمی رود مگر آیه ای از قرآن یا حدیثی از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را رد کند، یا برای کسی جز خدا نماز گزارد، یا برای غیر خدا ذبح کند، در این صورت از اسلام بیرون خواهد رفت، اما اگر چنین کارهایی از او سر نزند مؤمن و مسلمان نامیده می شود هر چند در حقیقت چنین نباشد»[19]

ابن قدامه نیز می گوید ارتداد و کفر با امور زیر حاصل می شود:

«انکار شهادتین، دشنام خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، انکار کتاب خدا، انکار فرائض دینی که وضوح دارند و همگان در مورد آنها اجماع دارند مانند عبادات و خمس، حلال شمردن امور حرامی که مشهور و مورد اجماع­اند، تطهیر شراب، گوشت خوک، خون و عمل زنا و مانند آن.»[20]

در اینجا لازم است به خَلَفی (وهابیون) که خود را پیرو سلف صالح می دانند یادآوری کرد که حتی روش سلف نیز این بود که گوینده شهادتین را مسلمان تلقی کرده و هرگز قلوب مردم را نمی­شکافنتد و از عقیده آن ها تفتیش نمی­کردند؛ چنانکه از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نقل شده که وقتی خالد بن ولید به ایشان گفت: بسیاری از نمازگزاران به زبان چیزی را می گویند که در دل قبول ندارند، حضرت در پاسخ فرمودند:«من هرگز مأمور به تفتیش قلوب مردم وشکافتن درون آنها نشده ام »[21]

واژه دیگری که وهابیون وسلفیه درمورد آن به خطا رفته اند، بدعت است. بدعت یعنی نوآوری ودر اصطلاح فقهاء منظور از بدعت که در شرع مذمت شده این است که «ادخال ما لیس من الدین، فی الدین» یعنی آنچه را که جزء دین نیست در دین وارد کردن وآن را به عنوان دستور الهی شمردن.

وهابیان بر اساس مبانی مخدوش خود، درصدد توسعه مفهوم این واژه برآمدند وآن را شامل هر امری که امروزه پدید آید، اما در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نبوده باشد، دانسته­اند. آنان بر این باورند که برای هر حرام شرعی باید از جانب شرع نص خاصی رسیده باشد وگرنه داخل مفهوم بدعت می شود؛ از این رو در ابتدا با هر نوآوری و پدیده جدیدی به مخالفت برخاستند تا آنجا که قهوه و امثال آن وهمچنین استعمال دخانیات را بر خود حرام کردند؛ دوچرخه را مرکب شیطان و دوربین عکاسی را چشم شیطان خواندند، با نصب خطوط تلفن به مخالفت برخاستند و... ؛ درحالی که روشن است که هیچ کس استفاده از اختراعات جدید مانند دوچرخه، تلفن، دوربین عکاسی، رایانه و.... را به عنوان یک امر واجب یا مستحب دینی انجام نمی دهد بلکه اینها همه از امور عرفی و اعمال عرفی هستند که ارتباط خاصی با شرع ندارند. به عبارتی دیگر نوآوری های مفیدی هستند که بر اثر گذشت زمان تغییر می کنند و نشانه پیشرفت علم و تکنولوژی بشر است؛ البته وهابیان وقتی دیدند دنیا به سرعت به سوی صنعتی شدن پیش می رود آنها هم کوتاه آمده و از در مسامحه آن هم به شکل افراطی وارد شدند به گونه ای که در برابر پدیده های صنعتی غرب نه تنها تسلیم شدند بلکه غرق در آنها شدند و همان کسانی که روزی دوچرخه را مرکب شیطان می شمردند، امروز در عربستان سوار اتومبیل­های آمریکایی و غربی شده و حتی افراد دست فروش کنار خیابان های عربستان تلفن همراه به دست دارند.

آنها مخالفت با این نوع از نوآوری و بدعت ها را کنار گذاشتند، اما به جای آن به مخالفت با بدعت هایی که از نظر آنان آب و رنگ مذهبی داشت پرداختند و به این ترتیب مسائلی را که هیچ ربطی به عبادت نداشت را بدعت پنداشتند که در این باره می­توان به اموری همچون ساختن بنا و گنبد برروی قبور، مراسم بزرگداشت میلاد پیامبر و بزرگان دینی، مراسم عزاداری بر شهیدان، تبرک به پارچه کعبه و دست کشیدن بر روی آن قراردادن پرده و پوشش بر روضه شریف پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اشاره کرد.[22]

در مرحله‌ی بعدی به اسم اینکه بدعت منکر است و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر واجب است، جنگ با این امور را در سرلوحه کارهای خود قرار دادند. آنها یک سری برنامه های عملی را ترتیب دادند که خشونت و کشتار در راس آنها بود. وهابیان در طول تاریخ جنایاتی مرتکب شدند که روی سیاه چنگیز خان مغول و هیتلر و ... را سپید کرد. اینک به فهرستی از این جنایات می پردازیم:

1-3. اقدامات عملی وهابیون :

1-  کشتار بی رحمانه شیعیان درکربلا، نجف و سایر بلاد عراق درسال 1216 هـ ق؛

2-  قتل عام مردم طائف درسال 1217هـ ق؛

3- جنایات وهابیون در مکه در سال 1218هـ ق؛

4- جنایات وهابیون در مدینه در سال 1220هـ ق؛

5- جنایات وهابیون در سوریه در سال 1225هـ ق و در اردن در سال 1343هـ ق و در یمن در سال 1341هـ ق؛

6- جنایات وهابیون در افغانستان درسال 1414 هـ ق؛

7- جنایات وهابیون در پاکستان در سال 1400هـ ق؛

8- جنایات وهابیون در حج و تعطیلی حج به مدت 4 سال درسال 1219هـ ق.

چنان که ذکر شد بعد از اینکه وهابیان سرزمین نجد را تحت پوشش خود قرار داند تصمیم گرفتند به صرف دعوت اکتفا نکنند بلکه برای مبارزه با بدعت ها و منکرات خیالی خود دست به شمشیر برند؛ از این رو جنگ با مخالفان خود را آغاز کردند.

1-1-3.حمله به کربلا و نجف:

اولین اقدام بی رحمانه وهابیان علیه دیگر مسلمانان و به خصوص شیعیان در سال 1216 هـ ق درکربلا و نجف و سایر بلاد عراق بود. در این سال در هجدهم ذی الحجه سالروز عید غدیر، امیر سعود (سعود بن عبد العزیز وهابی) با سپاهی متشکل از بیست هزار مرد جنگی به شهر کربلا حمله ور شد.

کربلا دراین ایام در نهایت شهرت وعظمت بود و زائرین ایرانی وترک و عرب، بدان روی می آوردند. سعود پس از محاصره شهر، سرانجام واردآن گردید و اقدام به کشتار مدافعان وساکنان و مردم کوچه و بازار کرد؛ به گونه­ای که جوی خون درکوچه های کربلا به راه افتاد. گفتنی است برخی تعداد کشته شدگان را 150 هزار تن نوشته­اند.

سپس وهابی ها حرم مطهر امام حسین بن علی(علیه السلام)  را ویران نموده و ضریح مبارک آن حضرت را از جای خود کندند. آنها تمام ذخائر و اشیاء قیمتی حرم حسینی را چپاول کرده و آن چنان فساد و ویرانی به بار آوردند که فاجعه کربلا و کردارهای بنی امیه بار دیگر تکرار شد. پس از آن به نجف حمله کردند که البته با مقاومت مردم آن جا مواجه شده و شکست خوردند.

وهابیان در طی ده سال چندین بار به کربلا و نجف حملات شدیدی را داشتند.[23]

2-1-3. قتل عام مردم طائف

شاید بعضی تصور کنند که وهابیان فقط بلاد شیعه نشین را مورد تاخت و تاز قرار داده اند اما با نگاهی گذرا به تاریخ عملکرد آنها می بینیم که حتی مناطق سنی نشین از حملات وحشیانه آنها در امان نبوده است. از جمله این مناطق سنی نشین منطقه طائف بود که در سال 1217 ق مورد حمله وهابیان قرار گرفت.

به نوشته‌ی یکی از نویسندگان از زشت ترین کارهای وهابیان قتل عام مردم طائف بود. آنها بر کوچک و بزرگ رحم نکردند و طفل شیرخوار را روی سینه مادرش سر بریدند، جمعی را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند، کشتند و حتی گروهی که در مسجد مشغول نماز بودند را به قتل رساندند. آنها تمام گنبد و بارگاه ها و قبور متبرکه و مساجد و مدارس دینی را ویران نموده و با خاک یکسان کردند و حتی قبر بسیاری از صحابه و علما را نبش نموده و بی­حرمتی کردند.[24]

3-1-3. جنایات وهابیان در مکه

یک سال بعد از حمله به طائف، در سال 1218 ه.ق در هشتم ماه محرم وارد مکه معظمه شدند و تمامی مسلمانان و اهالی مکه را مادامی که به آنها نپیوندند، کافر خواندند. و عصر همان روز سعود حاکم وهابی ها گفت: فردا این قبه و بارگاه ها و این بت هایی را که درست کرده اید به دست خود ویران کنید تا برای شما معبودی جز خدا نماند. صبح فردا مکان هایی را که مزار صالحان در آن قرار داشت و نیز گنبدهای بسیاری ـ از جمله گنبد زادگاه حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گنبد و بارگاه حضرت خدیجه، حضرت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب و حتی گنبد روی زمزم و گنبدهای اطراف کعبه را با خاک یکسان کردند. به هر حال بعد سه روز تمام آثار و اماکن تاریخی اسلام که بیان­گر فرهنگ و تمدن درخشان اسلامی بود ویران شد. وهابیان به علمای مکه دستور دادند که عقاید و کتاب های محمد بن عبدالوهاب را بر مردم تشریع و تدریس نمایند.

یکی از دردناک ترین کارهای آنها که ننگ آن برای ابد در پیشانی آنها باقی ماند، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبه العربیه» بود که بیش از 60 هزار جلد کتاب گرانقدر و کم نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطی معروف و منحصر به فرد داشت و برخی آثار خطی دوران جاهلیت و قراردادها و آثار خطی علی(علیه السلام)  و ابوبکر و عمر و انواع سلاح های رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و چیزهای تاریخی دیگری که همه را به بهانه وجود کفریات در کتابخانه، به آتش کشیدند و به خاکستر تبدیل کردند.

افزون بر این، آنها بسیاری از دانشمندان اهل سنت را بی دلیل به شهادت رساندند و هرکه در اعتقادات مذهبی ثبات قدم نشان داد به انواع شکنجه ها تهدید کردند.[25]

4-1-3. جنایات وهابیون در مدینه:

وهابی ها پس از تصرف مکه، در سال 1220 هـ . ق دو گردان از نیروهای خود را به سوی شهر مدینه فرستادند و طی نامه ای اهالی مدینه را به اطاعت از خود دعوت و ترغیب کردند؛ اما اهالی مدینه که از جنایات و هابی ها در طائف و مکه و حشت زده بودند پاسخ نامه آنها را ندادند. در نتیجه، سپاهیان وهابی، مدینه را محاصره کردند و راه­های ورودی مواد غذایی و چشمه «زرقا» را ویران نمودند و به این ترتیب شهر را دچار قحطی، گرانی و بی آبی نمودند. سرانجام پس از چند ماه اهالی مدینه مجبور به تسلیم و قبول شرائط آنان شدند.

آنها به محض تسلط بر شهر مدینه کلیه جواهرات و اشیای گرانبهای حرم مطهر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و حرم مطهر ائمه بقیع(علیهم السلام)  را به غارت بردند. پس از این عمل قبیح، مردم را از زیارت قبر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) منع و بسیاری از گنبد و بارگاه­های این شهر را ویران کردند.

پس از 4 سال قتل و غارت و جور و ستم بر اهالی مکه، مدینه و دیگر بلاد، با حمله عثمانی­ها، وهابیان از بین رفتند و سرزمین مقدس مکه و مدینه از لوث وهابیان جنایتکار پاک شد. اما متأسفانه مجدداً در سال 1343 هـ . ق دوره دوم حکومت وهابی با حمایت های بی دریغ و سخاوتمندانه انگلیس شروع شد و آنها مجدداً شهر مکه و مدینه را در اختیار گرفتند و جنایات خود را دوباره از سر گرفتند. آنها با گرفتن فتوای زور از علمای مدینه بر جواز ویران گردن قبور و زیارتگاه­ها، در هشتم شوال سال 1343 هجری تمام گنبد ها و بارگاه­ها و ضریح هایی که در مدینه و اطراف آن بود را ویران کردند از جمله گنبد و بارگاه حضرت عبد الله پدر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و حضرت آمنه مادر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مزار همسران پیامبر، و حتی گنبد و بارگاه ائمه بقیع(علیهم السلام)  و اهل بیت رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، بیت الاحزان، محله بنی هاشم، قبور شهدای بدر و ... .

و به این ترتیب 8 شوال 1343 هـ.ق به خاطره ای تلخ و دردناک برای جهان تشیع تبدیل گشت.

نکته قابل توجه این است که این ویرانگری ها که تا به امروز نیز ادامه دارد در حالی صورت می گیرد که رژیم سعودی و وهابیان از آثار یهودیان در مدینه منوره محافظت و نگهداری می کند و با نصب تابلوهای هشدار دهنده مردم را از نزدیک شدن به آنها باز می دارند.[26]

5-1-3. جنایات وهابیان در حج و تعطیلی آن:

یکی دیگر از مصادیق بارز خشونت فوق العاده وهابیان، ایام حج و ممنوعیت هایی است که آنها از به جا آوردن این فریضه الهی، انجام داده اند. اولین بار در سال 1219 هجر ی که مکه به محاصره وهابیان درآمد به سبب فتنه و آشوب‏هایی که آنها در مسیر حجاج و در عرفات ایجاد کرده بودند، حتی یک نفر از حجاج نتوانست به زیارت کعبه بیاید.

سال بعد یعنی سال 1220 هجری که مکه به تسلط کامل وهابیون درآمد، عراقی ها از حج و زیارت خانه خدا ممنوع شدند.

در سال 1221 هجری حجاج شامی و در سال 1222 هجری حجاج مصری از حج منع شدند. تا اینکه با سرنگونی دوره اول وهابیان در سال 1224 هجری دوباره حج آزاد گشت. اما مجدداً با شروع دوره وهابیون در سال 1343 هجری به دلیل جنگ میان وهابیان و اهالی مکه و جدّه، برنامه حج در این سال کاملاً تعطیل گشت. در سال 1344 هجری وهابیان به دلیل حرام دانستن برخی اعمال حجاج مصری در منی، آنها را به سنگ بسته و عده ای از حجاج مصری را کشتند و بالاخره در سال 1407 هجری در ششم ذی الحجه وهابیان حجاج ایرانی، سوریه ای و لبنانی را در ایام حج و در مکه، حرم امن الهی، به جرم سر دادن فریاد برائت از مشرکین و کفار، در حال احرام، به خاک وخون کشیدند و حرم امن الهی را به دستور اربابان خود (آمریکا، انگلیس و اسرائیل) با خون حجاج رنگین نمودند. و به مدت سه سال حجاج ایرانی نتوانستند در اعمال حج شرکت کنند.[27]

6-1-3. جنایات وهابیان در افغانستان و پاکستان

یکی دیگر از اقدامات و عملکردهای وهابیت که در دهه های اخیر ظهور و بروز پیدا کرده، تشکیل گروه های نظامی و تروریستی مثل طالبان، القاعده و سپاه صحابه است.

این گروه ها، میوه های تلخ و محصولات نامیمون و نامبارک، شجره خشونت وهابیان است که امروزه در جهان اسلام به خصوص در افغانستان، پاکستان و عراق با عملکردهای خود تصویر زشتی از اسلام در اذهان جهانیان ترسیم کرده‏اند. ضربه ای که از این ناحیه به اسلام که در حال پیشروی در جهان است، وارد شده، ضربه ای جبران ناپذیر است. در سال 1441 هجری /1994 میلادی، شخصی وهابی به نام «ملا محمد عمر» گروه طالبان را در افغانستان تشکیل داد. البته حرکت اولیه طالبان به صورت ضعیف در سال های بین 1979 تا 1985 میلادی شکل گرفت. او با حمایت پاکستان، عربستان سعودی و آمریکا توانست کابل پایتخت افغانستان را تصرف کند.

بعد از تصرف کابل، به کشتار مسلمانان و مجاهدان شیعی مذهبی روی آورد و صدها هزار مسلمان را به خاک و خون کشید و با به اجرا درآوردن قوانینِ خشکِ مذهبیِ افراطی وهابی ها باعث عقب ماندگی در افغانستان شدند. طالبان از طریق رادیوی کابل و به وسیله‌ی بلندگوهایی که بر روی کامیون مستقر بود، قوانین خود را به گوش ساکنین می رساندند. سینماها وتئاترها را تعطیل کردند و مردان را به ضرب شلاق مجبور به اقامه نماز در مساجد کردند، مدارس دخترانه را تعطیل و کار کردن زنان را در خارج از خانه ممنوع نمودند. بدون تشکیل دادگاه افراد مجرم را مجازات و مانند گوسفند سر می بریدند. هر کس که مخالف آنها بود، چه شیعه و چه سنی، همه را از دم تیغ می گذراندند.

در سال 1419 هجری مفتی های درباری مزدور وهابی جمع شده و فتوایی صادر کردند که همه مردان شیعه و پسر بچه های شیعه بالای هفت سال به قتل برسند و زنان و دختران و پسران کمتر از هفت سال شیعه به عنوان برده به اسارت درآیند. پس از صدور این فتوا قتل و غارت شیعیان توسط طالبان آغاز شد. آنها مردم شهر مزارشریف را از روی بام­ها به رگبار بستند و سپس به بیمارستان ها رفته و بیماران شیعه مذهب را روی تخت بیمارستان به شهادت رساندند. ظرف دو الی سه روز اجساد هزاران شیعه روی زمین انباشته شده و طعمه درندگان شد.

طالبان خشونت را در افغانستان به حدّی رساندند که وقتی آمریکا که خود سردمدار خشونت در جهان است به آنها حمله کرد، مردم افغان با تمام مشکلاتی که آمریکای استعمارگر برای آنها به وجود آورده بود اما آنها را به طالبان ترجیح دادند چون فکر می کردن خشونت طالبان بیشتر از آمریکایی ها است.

در پاکستان نیز در سال 1400 هجری / 1980 میلادی سپاه صحابه به وسیله‌ی یک روحانی سنی به نام «مولانا حق نواز» تأسیس شد. هدف آنها این بود که پاکستان به طور رسمی یک کشور سنی نشین معرفی شود. لذا حملات خود بر ضد شیعیان و به خصوص شیعیان ایرانی مقیم پاکستان آغاز کردند؛ چون بر این باور بودند که آنها از ناحیه حکومت شیعی ایران مورد حمایت قرار می گیرند، از این رو باید از میان برداشته شوند. آنها تا به امروز هزاران نفر از شیعیان مظلوم و بی گناه پاکستان را به جرم داشتن مذهب تشیع و حمایت از ولایت اهل‏بیت(علیهم السلام)  به شهادت رساندند.

نمونه دیگر از این گروه ها، القاعده است. در سال­های اخیر، پس از اشغال عراق توسط آمریکا و متحدانش، این گروه از فرصت استفاده کردند و برای ضربه زدن به اسلام و ایجاد تفرقه میان مسلمانان بارها و بارها مردم مظلوم عراق اعم از شیعه و سنی، عرب و کرد و... را هدف اقدامات تروریستی خود قرار دادند.

در روز 25 رجب سال 1425 هجری مصادف با شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام)  با انفجار متعدد در کاظمین میان صفوف عزاداران، جنایت دیگری را مرتکب شدند. و همچنین حرم مطهر امامین عسگریین(علیهما السلام)  را ویران و با خاک یکسان نمودند.[28]

امروزه عملیات انتحاری که در عراق، پاکستان، افغانستان و در هر کشور اسلامی دیگر مشاهده می کنیم عموماً با پشتوانه فکری همین سلفی های وهابی است. آنان در اذهان مردم و به خصوص جوانان چنین القاء می کنند که شیعه از دین خارج شده و اماکن مقدسه آنان، بت خانه ای بیش نیست؛ از این رو کشتن آنان و تخریب آن اماکن نه تنها جایز است که اصلاً واجب است. آنها با این افکار جوانان بسیاری را به کام مرگ می فرستند و به آنان چنین تفهیم می کنند که اگر این چنین به میان جمعیت شیعیان بروند و خود را منفجر کنند به بهشت می روند.[29]

با مراجعه به کتب تاریخی، در می یابیم که هدف سلف صالح این بود که انسان ها از بندگی غیر خدا به بندگی خدا در آیند. شیوه آنها در تمام برخوردهای نظامی، بر نرمش و مدارا و سازش با رسوم و آداب مردم و ملت ها بوده و رمز موفقیت و گسترش سریع اسلام در گرو همین عدم مداخله در آداب و فرهنگ ها بوده است. ؛ اما سلفیه امروزی یک سری مسائل فرعی و جزئی، مثل زیارت قبور، توسل به ارواح مقدسه، و... را در رأس همه امور قرار داده اند و از مسائل اصلی جهان اسلام مثل، سیطره کفار بر مسلمانان، اشغال سرزمین های اسلامی، به خاک و خون کشیده شدن مسلمانان، گسترش محرمات مثل قمار، شراب و روابط نامشروع و... غافل شده اند و هیچ احساس وظیفه ای در قبال این امور در خود نمی کنند.[30]

2-3. اقدامات فرهنگی، تبلیغی

وهابیون برای پیش برد افکار و عقاید خود علاوه بر روش عملی و اقدامات عملی از روش فرهنگی و تبلیغی نیز استفاده کردند که به ذکر نمونه هایی از آنها می پردازیم:

1-2-3. مبارزه و مقابله با کتاب­های شیعه

وهابیان با شیوه های مختلف درصدد مقابله با شیعه و آثار علمی آنان برآمده و مانع از نشر کتب شیعه در میان جوانان هستند.

گفتنی است آثار علمی شیعه که در نمایشگاه بین المللی کتاب مصر عرضه می شود، به وسیله‌ی وهابیان خریداری و سوزانده می شود و حتی در برخی نمایشگاه ها مانع از عرضه و فروش کتاب­های شیعی می شوند.[31]

2-2-3. تحریف کتب اهل سنت

وهابیون علاوه بر از بین بردن کتب شیعه، کتب تفسیری و حدیثی و تاریخی اهل سنت را نیز تحریف می کنند. به این صورت که روایات و کلماتی را که به ضرر آنان آمده را یا حذف و یا تغییر می دهند. سپس سفارش چاپ آن را به چاپخانه می دهند. لذا اگر کسی در کتاب خود به حدیثی استدلال کرد و مصدر آن را نیز ذکر نموده باشد، با مراجعه به چاپ های جدید، اثری از آن حدیث نمی یابد و با مراجعه به چاپ های قدیم در می یابیم که این حدیث در چاپهای جدید حذف شده است به عنوان نمونه حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها» را ابن اثیر در جامع الاصول و سیوطی در تاریخ الخلفا و ابن حجر در الصواعق المحرقه از صحیح ترمذی نقل می کنند در حالی که این حدیث الان در چاپ های جدید این کتاب موجود نیست. حتی گاهی با عنوان مختصر کردن کتاب، بخشی از آن را حذف می کنند. این کارها متاسفانه در میان آنها فراوان رواج دارد خصوصا نسبت به احادیث و قسمت هایی از تاریخ که فضیلتی از فضایل اهل بیت(علیهم السلام)  یا ذکری از لغزش خلفا، یا یکی از صحابه باشد.[32]

3-2-3. سوء استفاده از موسم حج

از جمله اقدامات ضدفرهنگی وهابیان این است که در ایام حج که صدها هزار حاجی مسلمان از اطراف عالم جمع می شوند، به نشر افکار خود می پردازند. آنها مبلغان خود را میان حجاج به زبان های مختلف می فرستند و با بحث­های علمی و اهدای کتاب و دعوت به مراکز علمی شان (اگر از شخصیت های علمی باشد) به تبلیغ مذهب خود می پردازند. آنها حتی میان حجاج ایرانی کتاب های فارسی بر ضد شیعه را با تیراژ بالا به صورت رایگان توزیع می کنند و از این طریق به تخریب عقاید شیعه و دیگر مذاهب اسلامی می پردازند.

از دیگر روش های تبلیغی و فرهنگی آنها اعزام مبلغ، انجام فعالیت های تبلیغی و برگزاری دوره های آموزشی جهت ائمه جماعات و مبلغان در کشورهای مختلف مثل : دبی، قطر، بحرین و ... همچنین تاسیس کتابخانه، ساخت مسجد و ...) است.[33]

نتیجه­گیری

نتایج به دست­آمده از این تحقیق عبارت­اند از:

1.       سلفیه دارای سه دوره‌ی تاریخی بوده است: سلفیه‌ی نخستین، دوره‌ی ابن تیمیه و دوره‌ی وهابیت یا سلفیه‌ی جدید.

2.                 افکار و عقاید وهابیان در مواردی ناسازگاری فراوانی با اعتقادات سایر مسلمانان دارد.

3.       وهابیان با استفاده‌ی نابجا از مفهوم بدعت، بسیاری از عقاید مسلمانان از جمله توسل، زیارت اهل قبور، شفاعت و ... را متهم به بدعت کرده و بر اساس آن، جنایات فراوانی را در کربلا، نجف، طائف، مکه، مدینه و ... انجام دادند.

4.                 وهابیان تلاش فراوانی محو فضایل اهل بیت علیهم السلام و مبارزه با انتشار منابع و کتاب­های شیعی داشته­اند.

منابع و مآخذ

1.                    قرآن کریم.

2.                    ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر. چاپ بیروت ، چاپ سوم، 1414ق.

3.                    الامین، شریف یحیی، معجم فرق اسلامی، دارا الاضواء، بیروت، الطبعه الاولی، 1406 ق.

4.                    البوطی السیوطی، محمد سعید رمضان، السلفیه مرحله زمنیه مبارکه لامذهب اسلامی، دارالفکر سوریه، الطبعه الاولی. 1408 ق.

5.                    جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تحقيق احمد بن عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملائين، 1407.

6.                    حیدری، محمد شریف، سلفی گری نوین در تقابل با راهبرد وحدت اسلامی، فصلنامه تخصصی مذاهب و فرق اسلامی، طلوع نور، ش 27، 1388.

7.                    راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، دارالعلم الدار الشامیه، بیروت، چاپ اول، 1412 ق.

8.                    ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ سوم، 1383.

9.                    رضوانی، علی اصغر، سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول 1384.

10.                 سبحانی، جعفر، آشنایی بیشتر با مکتب سلفیه، فصلنامه فرهنگی اجتماعی سیاسی تاریخی، میقات حج، ش 67، 1388.

11.                 ـــــــــــــــــ، پیدایش وهابیت و نگاهی به دستاوردهای آن، مجله تخصصی کلام اسلامی، ش51، 1383.

12.                 طبسی، نجم الدین، السلف و السلفیون، انتشارات ذکری، چاپ سوم، 1430.

13.                 فرمائیان، مهدی، فرق تسنن، قم نشر ادیان، 1386.

14.                 فلاحی ، محمد ابراهیم، فاجعه بقیع داغی فراموش نشدنی، ماهنامه خبری وتحلیلی شیعیان جهان، اخبار شیعیان سال پنجم/ ش 47، سال 1388.

15.                 قریب گرگانی، محمد حسین، به کوشش رسول جعفریان، تاریخ وهابیه، فصلنامه تخصصی ادیان و مذاهب، هفت آسمان، ش 3 و 4، 1378.

16.                 معاونت پژوهش دفتر نماینده مقام معظم رهبری در امور اهل سنت بلوچستان، ره آورد گفتمان دستاورد کمیسیون علمی تحقیق علمای تشیع و تسنن ، زمستان 1379.

17.                 مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، مدرسه امام علی بن ابیطالب علیه السلام، 1384.



[1] - جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج4، ص1376 و ابن منظور، لسان العرب، ج 9 ص 159.

[2] - راغب اصفهانی، حسین بن محمد. المفردات فی غریب القرآن ، ج1، ص 420.

[3] - البوطی، محمد سعید رمضان، السلفیه مرحله زمنیه مبارکه لامذهب اسلامی، ص 9.

[4] - همان، ص 9 و 10 و 11.

[5] - طبسی، نجم الدین، السلف و السلفیون ، ص 9 به نقل از سلفیه و دعوت محمد بن عبد الوهاب.

[6] - ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی ، ص 31 به نقل از النهایه فی غریب الحدیث و الاثر.

[7] - طبسی، نجم الدین. السلف و السلفیون، ص 11.

[8] - الامین شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، ص 135.

[9] - فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، ص 591 به نقل از کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه، ابوزره  محمد، ترجمه ایمانی، علی رضا.

[10] - ر.ک. رضوانی ـ علی اصغر، «سلفی گری و پاسخ به شبهات» ص 18 و 19 و 21 و 22.

[11] - ر.ک : سبحانی ، جعفر، پیدایش وهابیت، مجله تخصصی کلام اسلامی، ش 51، ص 81، ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص 180 و حیدری، محمد شریف، سلفی گری نوین، فصلنامه طلوع نور. شماره 27، ص 92 و

[12] - ر.ک. سبحانی، جعفر، همان، حیدری، محمد شریف، همان، ص95، رضوانی . علی اصغر، سلفی گری و پاسخ به شبهات، ص 181،  فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، ص 657 به نقل از کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه، ابو زهره، محمد ترجمه ایمانی. علی رضا.

[13] - قریب گرکانی. محمد حسین به کوشش رسول جعفریان، تاریخ وهابیه،  مجله هفت آسمان ش 3 – 4، ص 177.

[14] - ر.ک:             سبحانی، جعفر، آشنایی با مکتب سلفیه، فصلنامه میقات حج. ش 67، ص 147، حیدری، محمد شریف. همان، ص 98 و ره آورد گفتمان دستاورد کمیسیون  علمی تحقیق علمای تشیع و تسنن، ص 143.    

[15] - مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، ص 15.

[16] - آل عمران: 49.

[17] - مکارم شیرازی، ناصر، ص 88 و رضوانی، علی اصغر، سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص 298.

[18] - رضوانی، علی اصغر، همان، ص 301.

[19] - حیدری، محمد شریف، همان ص 91 به نقل از طبقات الحنابه ابن ابی یعلی ـ ص 303.

[20] - همان. ص 92 ـ به نقل از «الکافی فی فقیه الامام احمد بن حنبل . عبد الله بن قدامه المقدسی ج 4، ص 72.

[21] - سبحانی، جعفر، آشنایی با مکتب سلفیه، فصلنامه میقات حج. ش 67، ص 155.

[22] - مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، ص 70 و 115.

[23] . ر . ک رضوانی، علی اصغر، همان، ص 183 به بعد و http:llsalaf.blogfa.com/cat-z.aspx . سلفی گری و نقد وهابیت.

[24] . همان.

[25] - همان.

[26] - همان و فلاحی، محمد ابراهیم، فاجعه بقیع، ماهنامه شیعیان جهان، ش 47، ص 38.

[27]. سلفی گری نقد وهابیت. اینترنت- http://salaf.blagfa.com/cat-2aspx.

[28]. مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، ص 18.

[29]. حیدری، محمد شریف، همان. ص87.

[30]. سبحانی، جعفر، همان، ص157.

[31] . رضوانی، علی اصغر، همان، ص 193.

[32]. همان، ص 194 ـ 196.

[33] . همان، ص 197.