قول به «صرفه»؛ برداشت ها، دلائل و کاستی­ها

                                            خدیجه عسگری ولاشانی


چکیده

طرح مسئله

دیدگاههای مختلف درموردکیفیّت صرفه

نقد و بررسى قول به صرفه

نتیجه

منابع و مآخذ

 

چکیده

قرآن کریم به عنوان آخر کتاب آسمانی و معجزه جاوید پیامبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در موارد متعددی مردم را به آوردن مثل خود دعوت کرده است و بدین شکل از اعجاز و فوق بشری خود پرده برداشته است. ماهیّت و وجوه این اعجاز مسئله­ایست که از ابتدا تا کنون محور بحث متکلمین و دانشمندان اسلامی بوده و هست. از جمله دیدگاه­های مطرح در این زمینه قول به «صرفه» می­باشد. این دیدگاه بر آن است که خداوند با دخالت مستقیم مردم را از آوردن مثل قرآن منصرف و منع کرده است؛ هرچند توان انجام این کار بالقوه در آنها ممکن است وجود داشته باشد. این مقاله پس از نگاهی گذرا به تاریخچه این دیدگاه و تبیین نظر قائلین به آن، در پایان به نقد این دیدگاه و کاستی­های موجود در آن پرداخته است.

طرح مسئله

از جمله وجوهى كه سابقه طولانى در مباحث قرآنی دارد و در بحث اعجاز قرآن بدان پرداخته شده، اعتقاد به «صرفه» است. به‏نظر مى‏رسد اين قول از نخستين وجوهى است كه در بين دانشمندان اسلامى مورد بحث و گفتگو بوده و درباره آن بررسى و نقدهاى فراوان واقع شده است. در قرن چهارم و پنجم هجرى، اين اعتقاد، مورد توجه بسيارى بوده و به عنوان نظريه معروف[1] در اعجاز قرآن، جاى خود را تثبيت نمود اما در قرون بعد، عده‏اى آن را متزلزل دانسته و در اعتبار آن ترديد نموده‏اند.

صرفه در لغت از ماده‌ی «صرف یصرف» و به معنای رد کردن چیزی ازصورت اوّلیه آن می­باشد.[2] در قرآن کریم نیز «صرف» در همین معنای لغوی استعمال شده است.  مانند «ثُمَّ انْصَرَفُوا» یعنی از آن مکان بازگشتند و یا «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ‏ » یعنی خداوند به جهت مجازات ایشان، قلوب آنها از حق برگرداند.

امّا در اصطلاح اعتقاد به صرفه باور به این مسئله است که خداوند متعال، عرب را از معارضه با قرآن بازداشته وعلومشان را سلب کرد،؛ در حالی که بر آوردن مثل قرآن قدرت داشتند.[3]

معتقدين به «صرفه» بر اين باورند كه اگرچه خداوند مردم را به معارضه و تحدى قرآن طلبيده و از آنها خواسته تا مثل قرآن را بیاورند امّا خود وی مردم را از معارضه با قرآن بازداشته است. به بیانی دیگر، اگرچه خداوند از کسانی که در حقانيت قرآن ترديد دارند، خواسته به ‏مانند قرآن يا ده سوره و يا يك سوره بياورند و لكن چنين كارى از طرف مخالفين قرآن، هرگز محقق نشده است؛ زيرا خداوند آنها را از اين كار بازداشته است.[4]

بر این اساس عدم معارضه و نياوردن ‏مانند قرآن، در واقع به خاطر فصاحت و بلاغت و ديگر وجوه اعجاز قرآن نبوده است، بلكه علت اصلى، آن بوده كه خداوند مردم را از اين كار منصرف كرده و قدرت و توانايى آنها را، سلب كرد. از اين روى خداوند، براى به سلامت ماندن قرآن از هرگونه معارضه و همانند آوردن آن، دخالت نموده و تمامى كسانى را كه مى‏خواستند به ‏مانند قرآن را بياورند و يا در آينده بخواهند، به مانند قرآن را بياورند، آنها را از این كار بازداشته و مى‏دارد.

با این حال در بيان اينكه خداوند چگونه كسانى را كه مى‏خواستند، به معارضه قرآن بپردازند، منصرف و آنها را از اين كار منع كرد و در واقع كيفيّت صرفه چگونه بوده است، بين صاحب‏نظران، تفاوت رأى فراوان، ديده مى‏شود كه حاصل آنها را، مى‏توان در موارد ذیل برشمرد.

دیدگاه­های مختلف درموردکیفیّت صرفه

1- گروهى معتقدند كه خداوند انگيزه و داعى بر اين كار را از مخالفين گرفت، به شكلى كه فكر و عقل آنها را مسخ كرد تا ديگر در فكر معارضه نباشند و آنها از انديشيدن، در مورد به‏مانندآورى قرآن منصرف شدند. در واقع خداوند در اراده مخالفين، تأثير گذاشت و فكر معارضه را از ذهن آنها، زدود، به شكلى كه ديگر هيچ كس، در هيچ كجا، به فكر معارضه نمى‏افتد و حتى اجازه فكر كردن پیرامون آنرا به خود نمی­دهد.

از اين روى، داعى و انگيزه اين كار، در هيچ‏كس موجود نمى‏شود؛ در حالى كه از طرفى قرآن، همواره آنها را به تحدى دعوت مى‏كرد و مى‏بايد داعى بر اين كار را داشته باشند؛ زيرا قرآن تفكر جاهلى آن‏ها را تخطئه مى‏كرد و به ناتوانى آنها اشاره مى‏نمود و اين نبود مگر به‏خاطر، صرف و منع خداوند كه انگيزه آنها را از بين مى‏برد.[5]

2- گروه ديگرى، در بيان قول صرفه و كيفيت آن، معتقد بودند كه خداوند براى انصراف و روى گرداندن مخالفين از تحدى و همانندآورى قرآن، علوم مورد نياز آنها را سلب و از بين برد. زيرا براى همانندآورى قرآن، آنها انگيزه داشتند و از علوم مورد نياز نيز بهره‏مند بودند كه به واسطه آن مى‏توانستند به مانند قرآن را بياورند و لكن خداوند بجاى صرف و سلب انگيزه آنها، علوم و ابزار مورد نياز آنها را از ایشان گرفت و آنها را در محدوديت علوم و دانش قرار داد تا نتوانند، به مانند قرآن را بياورند.[6]

در واقع عرب بر آن توانا بود كه با علوم خود، كلامى فصيح و بليغ به مانند قرآن بياورد و لكن خداوند، چراغ آن علوم را در وجود آنها، خاموش ساخت، تا آن كه عاجز شدند.[7]

3- گروه ديگرى، نيز معتقد بودند كه صرفه، به سلب انگيزه و یا سلب علوم بشرى نبوده است و معارضين در اين كار، هم انگيزه كافى داشتند و هم در علم و دانش آنها تغييرى ايجاد نشده بود و از علوم مورد نياز برخوردار بودند و لكن چگونگى و كيفيت صرفه، مربوط به سلب قدرت و توانائى معارضين بود، يعنى خداوند قدرت و توانائى معارضه را سلب كرد مانند كسى كه او را از راه رفتن به‏ سوى خانه‏اش، بازداشته‏اند، گرچه هم انگيزه بر رفتن دارد و هم مى‏تواند راه برود؛ زيرا بدن و پاهاى او سالم و راه رفتن براى او ممكن، ولى قدرت حركت كردن را از او گرفته‏اند و او را در جائى متوقف نموده‏اند.[8]

به نظر مى‏رسد در ميان سه ديدگاه مذكور در بيان كيفيت صرفه، قول و اعتقاد دوم، درصورت صحت قول صرفه، مناسبتر باشد، زيرا كه قول اول يعنى، سلب انگيزه، چنين سلبى محقق نشده بود و همواره تحدى، موجب ایجاد انگيزه برای هماوری با قرآن بوده است و از آن كاسته نشده، بلكه بيشتر نيز شده است. و قول سوم هم به‏نظر مى‏رسد، تفاوت مهمى با قول دوم نداشته باشد، زيرا يكى از مصاديق سلب قدرت، سلب و صرف علوم است و سلب علوم به سلب قدرت باز مى‏گردد.[9]

بدين‏جهت، قول دوم مناسبتر مى‏باشد و به ذهن معتقدين و قائلين به صرفه، در شكل دوم يعنى صرف و منع علوم، چنين رسيده است كه قرآن با ديگر كتابها از نظر حروف و كلمات و عبارات نمى‏بايد متفاوت باشد، چون انسان با آن حروف و كلمات آشنا است و آنها همه در اختيار او هست. ازاين‏رو مردم مى‏توانند مانند آن را بياورند و لكن خداوند، علوم مورد نياز آنها را سلب كرده تا نتوانند عباراتى، مانند قرآن، در قالب الفاظ و معنى ويژه آن، ايجاد نمايند؛ اعجاز قرآن در واقع، مربوط به قدرتى است كه آن را حفظ مى‏كند تا همانند آن آفريده نشود.

صرفه نيز اختصاصى به بشر ندارد. بلكه شامل همه موجودات مى‏شود و خداوند همه موجودات را اعم از جنّ، انس، ملك و ... از اين كار بازداشته است چراکه خداوند در قرآن کریم می­فرماید: «وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» یعنی «و اگر شما را شکّی است در قرآنی که بر بنده خود (محمد صلّی اللَه علیه و آله و سلّم) فرستادیم، پس بیاورید یک سوره مانند آن، و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست می‌گویید»[10]. و از اين روى كه صرفه اختصاصى به انسان نداشته است، بلكه عام بوده است، پاسخ اين شبهه نيز داده شده كه چه‏بسا، قرآن ‏كه در اوج فصاحت و بلاغت است، شايد از طرف جن باشد و بشر اگر عاجز باشد، دليلى بر حجيت و اعجاز قرآن نيست؛ لذا براى دفع شبهه، گفته شده است كه صرفه، اختصاصى به بشر نداشته و عام هست و خداوند، همه موجودات را از اين كار بازداشته تا قرآن بى‏نظير بماند.

نقد و بررسى قول به صرفه

قول صرفه كه بدان اشاره شد در قرن چهارم و پنجم، در اوج شهرت خود بود، ولى در قرون بعدى مورد ترديد قرار گرفت و از اعتبار آن كاسته و مورد نقد مخالفين قرار گرفت و براى نشان دادن سستى آن، ايراد و ضعف‏هاى ارائه شد. ضعف‏هاى كه گرچه برخى از قائل به صرفه در مقام پاسخگویی آن برآمدند[11]‏ ‏و لكن آن پاسخ‏ها براى اقناع مخالفين كافى به نظر نمى‏رسيد و آن ايراد و اشكال­ها به ضميمه مواردى ديگر، همواره ملازم قول به صرفه بوده و مورد بررسى دانشمندان قرار گرفته است كه به مهم­ترين آنها اشاره مى‏شود:

1- اگر اعجاز قرآن، به فصاحت و بلاغت و ديگر وجوه اعجازى آن بر نگردد، بلكه صرفه و منع خداوند، از آوردن به مانند آن معجزه باشد، در آن صورت خود قرآن، كتاب فوق العاده، خارق العاده و معجزه نخواهد بود.[12] بلكه، معجزه همان «صرفه» خواهد بود و ربطى به خود قرآن نخواهد داشت. نتیجه این امر آن خواهد شد که قرآن يك كتاب معمولى و يا حداكثر، كتاب تخصصى خواهد بود كه در رديف بهترين كتاب­ها است؛ از اين‏روى همانند آن وجود داشته و آوردن به مانند آن، امرى مشكل نبوده است؛ درحالى‏كه مسلمانان معتقدند كه خود قرآن معجزه است، زيرا در خود قرآن آمده است كه:

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ [13]بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن بياورند، همانند آن را نخواهند آورد.

آيه مذكور دلالت بر آن دارد كه خود قرآن از برجستگى و امتياز خاصى برخوردار است كه همانندآورى آن ممكن نيست. انسان نيز توانائى بر انجام اين كار ندارد و تعبير «لا يأتون»، ظهور در عدم توانائى بشر و جن دارد، نه آن‏كه مى‏توانند و لكن خداوند آنها را از اين كار بازداشته است.

2- با دقت و تأمل در آيات تحدّى مى‏توان پی برد كه قرآن از مرتبه بالائى‏ از فصاحت و بلاغت برخوردار است[14] كه در طاقت بشر نيست تا به‏مانند آن را بياورد و اگر قرآن از چنين امتيازى برخوردار نبود، تعبير اتفاق و اجتماع و همراهى جنّ و انس بر آوردن به مانند آن، بيهوده مى‏نمود[15] درحالى‏كه خداوند با تعبير مذكور، ارزش و اهميت خود قرآن را بيان داشته و مى‏فرمايد:

لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً [16] بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند قرآن را بياورند، نمى‏توانند، گرچه برخى به همراهى و پشتيبانى ديگر درآيد.

اشكال مذكور، گرچه در ابتداء به ذهن خطور مى‏نمايد و لكن ممكن است از طرف معتقدين به صرفه، چنين پاسخ داده شود كه آيه مذكور، اهتمام فراوان بر بيان عجز مردم دارد تا بيان كند كه آنها نمى‏توانند به‏مانند آن را بياورند، اما علت آن در چيست؟، در آيه بدان تصريح نشده و چه‏بسا علت اعجاز، همان‏طور كه ذكر شد، صرفه باشد.

3- اگر اعجاز قرآن به صرفه بازگردد و نه به خود قرآن، لازم مى‏آيد كه عرب­ها در آن زمان و همچنين در دوران­هاى بعد بتوانند مانند آن را حداقل همانند آن در فصاحت و بلاغت بياورند، درحالى‏كه فصحاء بزرگ عرب و شاعران بليغ و سخنورى مانند وليد بن مغيره، لبيد، كعب، نابغه و ... وقتى آيات قرآن را مى‏شنيدند، شگفت‏زده مى‏شدند و در عظمت فصاحت و بلاغت قرآن، خاضع بودند و آن را در رتبه بالائى از فصاحت و بلاغت مى‏ديدند. آنها به خود، اجازه نمى‏دادند كه كلامشان، همسان قرآن گردد و لذا از هيچ يك از بزرگان فصاحت و بلاغت، ادعاى همانندآورى نشده و يا هيچ‏يك، قرآن را كلامى همرديف كلام خود ندانسته‏اند.[17] معتقدين به صرفه، در برابر اين اشكال مى‏گويند، علوّ مرتبت قرآن درفصاحت و بلاغت، امرى قابل قبول است و در آن ترديدى نيست و لكن، ميان كلام فصيح و بليغى كه در اوج است، مانند قرآن و كلام فصيح ديگرى كه در رتبه پائين‏ترى است، رابطه فاصله ميان معجزه و غير معجزه نيست و چه‏بسا كلام فصيح كه در اوج است، معجزه نباشد و در توانائى بشرى باشد. [18]

امّا به ‏نظر مى‏رسد كه اين پاسخ، كافى نباشد، چون كلامى مانند قرآن که در اوج فصاحت و بلاغت است، يا بشر از آوردن آن ناتوان است و یا نيست؛ اگر ناتوان است اين همان اعجاز قرآن و بيانگر شگفتى فوق العاده خود قرآن است و ربطى به صرفه ندارد. و يا بشر از آوردن آن ناتوان نيست، كه دراين‏صورت آن كلام در اوج و رتبه بالائى كه دسترس بشر نباشد، نخواهد بود و لازمه آن، همان است كه قرآن كلامى و كتابى است كه در حوزه توانايى بشر است تا به‏مانند آن را بياورد و حداكثر آن ‏كه در رديف برجسته‏ترين كتابها است و افراد خاصى مى‏توانند به‏مانند آن را بياورند و لازمه آن، عدم اعجاز خود قرآن است، چيزى كه بزرگان و فصحاء عرب باورى برخلاف آن داشتند و معتقد بودند كه خود قرآن كلام فوق العاده و خارق العاده است.

4- اگر اعجاز قرآن، به قول به صرفه بازگردد، لازم مى‏آيد كه پس از نزول قرآن و تحدى آن، و ايجاد صرفه الهى، عرب­ها از آوردن مانند، ممنوع و محدود شده باشند و بنابراين‏چنين صرفه‏اى، قبل از نزول، وجود نداشته است، پس مى‏بايد سخنان يا عباراتى كه همانند قرآن است، قبل از نزول قرآن، وجود داشته باشد و چون قبل از صرفه بوده است، همسان قرآن بوده و عرب­ها مى‏توانستند با وجود آنها، به معارضه قرآن بپردازند. درحالى‏كه در تاريخ هيچ گواه و شاهدى بر آن يافت نمى‏شود كه عرب­ها با اشعار و سخنان قبلى خود به معارضه قرآن پرداخته باشند.[19]

اشكال مذكور نيز گرچه آغاز صرفه را مورد توجه قرار داده و قبل از آن را به عنوان دورانى كه صرفه وجود نداشته است، مطرح مى‏نمايد و معتقد است كه در آن دوران، مى‏بايد همسان قرآن وجود داشته باشد، اما، در هرحال ارائه آن به عنوان معارضه، اگر مى‏خواست مصداق تحدّى باشد، خود مصداقى بوده است كه صرفه شامل حال آن هم شده و خداوند معارضين را از ارائه آن، منع و بازداشته است. [20]

5- اقتضاى صرفه از طرف خداوند متعال، آن است كه عرب­ها پس از تحدّى قرآن و تحققّ صرفه، توانائى و قدرت خود را در ايجاد خطبه‏ها و اشعار فصيح و بليغ از دست داده باشند و همچنان اين سلب قدرت تاكنون ادامه داشته باشد و حال عربها به‏ويژه شعراء و فصحاء پس از صرفه و قبل از آن، از جهت ذوق و استعداد و ارائه سخنان فصيح و بليغ فرق كرده باشد؛ درحالى‏كه چنين امرى مشهود نيست و عربها، اصولا خود را از آوردن به‏مانند قرآن، چه از قبل و چه در پس از تحدّى عاجز مى‏دانستند[21] و كسى در خود احساس نمى‏كرد كه سلب قدرت، از او شده باشد يا مورد سحر و ... واقع شده باشد.

6- اگر اعجاز قرآن در صرفه باشد، لازم مى‏نمود كه صرفه فراگير و عمومى باشد و شامل همه اعراب از جمله شخص پيامبر(صلى اللّه عليه و اله و سلم) نيز باشد، بنابراين پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلم) نيز دچار كاستى در منزلت شده و قدرت و توانائى او سلب گرديده در حالى‏كه قابل قبول نمى‏باشد كه خداوند پيامبر را بخاطر نبوّت و اعجاز آن دچار سلب قدرت كند، مگر آن ‏كه پيامبر )صلى اللّه عليه و اله و سلم( از او سلب قدرت نشده باشد، كه در آن صورت نيز مى‏توانسته شخصاَ به تحدّى قرآن، برخيزد و مانند قرآن را بياورد و موجب آن شود كه قرآن، همانندى داشته باشد؛ تا قرآن كتابى بى‏مانند و بى‏نظير نباشد.[22]

در مورد این نقد گفته شده است که صرفه، وقتى محقق مى‏شود كه كسى در مقام معارضه قرار گيرد و چون پيامبر صلى اللّه عليه و اله و سلم در مقام معارضه‏نيست، براى او سلب قدرت نشده و در منزلت او هيچ كاستى حاصل نمى‏شود. [23]

7- اگر صرفه، درست باشد، موجب آن مى‏شود كه خداوند معارضين را مجبور كرده است كه نتوانند به‏مانند قرآن را بياورند و قول به صرفه مستلزم جبرگرائى خواهد گرديد و لازم مى‏آيد انسانها اختيار خود را از دست بدهند، در حالى‏كه انسان­ها احساس جبر نمى‏كنند، بلكه خود را ناتوان و عاجز مى‏بيند، نه آن‏كه مى‏توانند به‏مانند قرآن را بياورند ولى ازسوى قدرت خارجى، مجبور شده باشند.

از طرفى، تحدّى قرآن مى‏بايد مبنى بر مباهات قرآن باشد و مباهات قرآن، سزاوار قول به صرفه و جبر، در برابر مخالف نيست.

در پایان ذکر این نکته ضرروی است که قول به «صرفه» با تمام کاستی­هایی كه به آنها اشاره شد، در مورد الفاظ قرآن و اعجاز فصاحتى آن مى‏باشد، درحالى‏كه وجوه اعجاز قرآن، تنها به فصاحت و بلاغت آن، منحصر نمى‏شود، بلكه وجوه مهمتر ديگرى براى آن مطرح مى‏باشد كه خود نمايانگر اعجاز این کتاب آسمانی است. به همین جهت است که غالب طرفداران قول به صرفه که قائلند آوردن همانند الفاظ قرآن كارى نبود كه بشر از آن عاجز باشد و لذا خداوند آن را صرفه كرد و قدرت را از آنها بازداشت، اتّفاق نظر دارند که معانى گرانقدر قرآن، از مهمترين وجوه اعجاز قرآن است و هيچ وقت، انسان نمى‏توانسته، به‏مانند آن را بياورد.[24]                                                                                     

نتیجه

از آنچه گذشت روشن می­گردد سخن گفتن مانند قرآن براى بشر محال است به این معناکه ساختار و نيز محتواى قرآن کریم به گونه­ایست كه در توان انسان نيست مثل آن را بیاورد در حالیکه وی آزاد است و می­تواند توان خود را به كار گيرد، ليكن محال است همانند قرآن بياورد. اما اعجاز قرآن به این معنا  که هر گاه كسى بخواهد مثل قرآن سخن بگويد خداى سبحان او را از اين كار منصرف نموده به كار ديگرى مشغول مى‏كند و يا آنكه خدا قدرت او را سلب مى‏كند كه توان سخن گفتن مثل قرآن را نداشته باشد و از اين نكته تعبير به صرفه مى‏كنند. اين سخن با اشکالات زیادی همراه است‏[25] زيرا در اين صورت اعجاز قرآن و هماوردى طلبى آن كه ديگران را فرا ميخواند كه مثل آن را بياورند امرى نامعقول خواهد بود. اين بدان مى‏ماند كه ده نفر در مسابقه­ای شركت كنند و یکی از آنها ادعا کند كه هيچ كس همانند من توان دويدن ندارد، آنگاه هنگام شروع مسابقه، پاهاى نه نفر ديگر را ببندد و خود به تنهايى بدود و در آخر هم ادعا كند هيچ كس مثل من نمى‏تواند بدود، من برنده مسابقه هستم! تحدّی قرآن به این معناست که شما هم كه مواد اصلى سخن و پیدایش چنین قرآنی در اختيارتان قرار دارد اگر در وحى بودن قرآن ترديد داريد همانند آن سخن بگوييد.[26]

علاوه بر این اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت عبارت آن خلاصه نمی شود بلکه شگفت‏يهاى قرآن در محتوى از جمله معارف بی­مانند، پیراستگی از اختلاف، گستردگى معارف و اخبار غیبی همگی از جمله وجوه اعجاز قرآن است که هیچ کسی نمی­تواند مانند آنرا بیاورد. زيرا اين امور در اختيار هيچ‏كس نبوده و نیست و كسى خود را در اين ميدان­ها ماهر نمى‏ديد تا به تحدّى قرآن پاسخ بدهد.[27] 

منابع و مآخذ

1-                  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت، 1414ق.

2-                  احمدی، حبیب الله ، پژوهشى درعلوم قرآن، فاطیما، قم، 1381.

3-                  جوان آراسته، حسین ، درسنامه علوم قرآنی (بوستان قم ، قم ، 1380)

4-                  مودب سید رضا، اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، احسن الحدیث، قم، 1379.

5-                  مروان وحید شعبان، الإعجاز القرآني في ضوء الاكتشاف العلمي الحديث، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا.

6-                  عبدالرحمن بن احمد ایجی، مواقف، شرح علی بن محمد جرجانی، قم، شریف رضی، 1370.

 

 

 



[1]- نخستين بار اين نظريه توسط نظام معتزلى (ت 231 ه ق) مطرح شد او از پيشوايان مكتب اعتزال بود. ر. ك به المعتزله، زهدى حسن، ص 120. ابو اسحاق اسفرائينى از علماء بزرگ اهل سنت و از اشاعره نيز (ت 418 ه ق) معتقد به صرفه بود. ر. ك به شرح المواقف. جرجانى، ج 8، ص 294. سيد مرتضى علم الهدى (ت 436 ه ق) از مشايخ شيعه نيز از معتقدين به قول به صرفه بوده است. ر. ك. به الذخيره في علم الكلام. سيد مرتضى، ص 378.

[2]- ابن منظور  محمد بن مکرم ، لسان العرب، (دارصادر ، بیروت ، 1414ق) ج‏9، ص190.

[3]- الإعجاز القرآني في ضوء الاكتشاف العلمي الحديث.: مروان وحید شعبان، ص74.

[4]- مودب، سید رضا، اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، احسن الحدیث، قم ،1379، ج1، ص137.

[5]- نظام و ابو اسحاق اسفرائينى، چنين فكر مى‏كرده‏اند. ر. ك به شرح المواقف، جرجانى، 8/ 246.

[6]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص 136و جوان آراسته، حسین، درسنامه علوم قرآنی، بوستان قم، قم،1380، ج1، ص 358 و 359.

[7] - اين قول منسوب به مرحوم سيد مرتضى علم الهدى است. ر. ك به الذخيره سيد مرتضى، ص380.

[8]- امام يحيى حسينى زيدى، الطراز عن وجوه الاعجاز،ت ج3، ص391.

[9]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص 138.

[10] - بقره/23.

[11]- مانند سيد مرتضى در كتاب الذخيره كه به بيان برخى از اشكالها، ضعف‏ها و پاسخ آن پرداخته است.

[12]- سيد مرتضى، الذخیره، ص382.

[13]- اسراء/ 88.

[14]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص140.

[15]- خطابی، بيان اعجاز القرآن، ص23.

[16]- اسراء/ 88.

[17]- سید مرتضی، همان، ص385.

[18]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص141.

[19]- ایجی، شرح المواقف، ج8، ص249.

[20]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص 142.

[21]- زیدی، الطراز عن وجوه الاعجاز، ج3، ص395.

[22]- رمانی، النكت فى اعجاز القرآن، ص155.

[23]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص143.

[24]- همان، ص144.

[25]- احمدی حبیب الله ، پژوهشى درعلوم قرآن، ( فاطیما ، قم ،1381) ج1 ، ص 174

[26]- پژوهشى درعلوم قرآن، پیشین، ص: 175

[27]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت ع و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام،