خدیجه عسگری ولاشانی
دیدگاههای مختلف درموردکیفیّت صرفه
از جمله وجوهى كه سابقه طولانى در مباحث قرآنی دارد و در بحث اعجاز قرآن بدان پرداخته شده، اعتقاد به «صرفه» است. بهنظر مىرسد اين قول از نخستين وجوهى است كه در بين دانشمندان اسلامى مورد بحث و گفتگو بوده و درباره آن بررسى و نقدهاى فراوان واقع شده است. در قرن چهارم و پنجم هجرى، اين اعتقاد، مورد توجه بسيارى بوده و به عنوان نظريه معروف[1] در اعجاز قرآن، جاى خود را تثبيت نمود اما در قرون بعد، عدهاى آن را متزلزل دانسته و در اعتبار آن ترديد نمودهاند.
صرفه در لغت از مادهی «صرف یصرف» و به معنای رد کردن چیزی ازصورت اوّلیه آن میباشد.[2] در قرآن کریم نیز «صرف» در همین معنای لغوی استعمال شده است. مانند «ثُمَّ انْصَرَفُوا» یعنی از آن مکان بازگشتند و یا «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ » یعنی خداوند به جهت مجازات ایشان، قلوب آنها از حق برگرداند.
امّا در اصطلاح اعتقاد به صرفه باور به این مسئله است که خداوند متعال، عرب را از معارضه با قرآن بازداشته وعلومشان را سلب کرد،؛ در حالی که بر آوردن مثل قرآن قدرت داشتند.[3]
معتقدين به «صرفه» بر اين باورند كه اگرچه خداوند مردم را به معارضه و تحدى قرآن طلبيده و از آنها خواسته تا مثل قرآن را بیاورند امّا خود وی مردم را از معارضه با قرآن بازداشته است. به بیانی دیگر، اگرچه خداوند از کسانی که در حقانيت قرآن ترديد دارند، خواسته به مانند قرآن يا ده سوره و يا يك سوره بياورند و لكن چنين كارى از طرف مخالفين قرآن، هرگز محقق نشده است؛ زيرا خداوند آنها را از اين كار بازداشته است.[4]
بر این اساس عدم معارضه و نياوردن مانند قرآن، در واقع به خاطر فصاحت و بلاغت و ديگر وجوه اعجاز قرآن نبوده است، بلكه علت اصلى، آن بوده كه خداوند مردم را از اين كار منصرف كرده و قدرت و توانايى آنها را، سلب كرد. از اين روى خداوند، براى به سلامت ماندن قرآن از هرگونه معارضه و همانند آوردن آن، دخالت نموده و تمامى كسانى را كه مىخواستند به مانند قرآن را بياورند و يا در آينده بخواهند، به مانند قرآن را بياورند، آنها را از این كار بازداشته و مىدارد.
با این حال در بيان اينكه خداوند چگونه كسانى را كه مىخواستند، به معارضه قرآن بپردازند، منصرف و آنها را از اين كار منع كرد و در واقع كيفيّت صرفه چگونه بوده است، بين صاحبنظران، تفاوت رأى فراوان، ديده مىشود كه حاصل آنها را، مىتوان در موارد ذیل برشمرد.
1- گروهى معتقدند كه خداوند انگيزه و داعى بر اين كار را از مخالفين گرفت، به شكلى كه فكر و عقل آنها را مسخ كرد تا ديگر در فكر معارضه نباشند و آنها از انديشيدن، در مورد بهمانندآورى قرآن منصرف شدند. در واقع خداوند در اراده مخالفين، تأثير گذاشت و فكر معارضه را از ذهن آنها، زدود، به شكلى كه ديگر هيچ كس، در هيچ كجا، به فكر معارضه نمىافتد و حتى اجازه فكر كردن پیرامون آنرا به خود نمیدهد.
از اين روى، داعى و انگيزه اين كار، در هيچكس موجود نمىشود؛ در حالى كه از طرفى قرآن، همواره آنها را به تحدى دعوت مىكرد و مىبايد داعى بر اين كار را داشته باشند؛ زيرا قرآن تفكر جاهلى آنها را تخطئه مىكرد و به ناتوانى آنها اشاره مىنمود و اين نبود مگر بهخاطر، صرف و منع خداوند كه انگيزه آنها را از بين مىبرد.[5]
2- گروه ديگرى، در بيان قول صرفه و كيفيت آن، معتقد بودند كه خداوند براى انصراف و روى گرداندن مخالفين از تحدى و همانندآورى قرآن، علوم مورد نياز آنها را سلب و از بين برد. زيرا براى همانندآورى قرآن، آنها انگيزه داشتند و از علوم مورد نياز نيز بهرهمند بودند كه به واسطه آن مىتوانستند به مانند قرآن را بياورند و لكن خداوند بجاى صرف و سلب انگيزه آنها، علوم و ابزار مورد نياز آنها را از ایشان گرفت و آنها را در محدوديت علوم و دانش قرار داد تا نتوانند، به مانند قرآن را بياورند.[6]
در واقع عرب بر آن توانا بود كه با علوم خود، كلامى فصيح و بليغ به مانند قرآن بياورد و لكن خداوند، چراغ آن علوم را در وجود آنها، خاموش ساخت، تا آن كه عاجز شدند.[7]
3- گروه ديگرى، نيز معتقد بودند كه صرفه، به سلب انگيزه و یا سلب علوم بشرى نبوده است و معارضين در اين كار، هم انگيزه كافى داشتند و هم در علم و دانش آنها تغييرى ايجاد نشده بود و از علوم مورد نياز برخوردار بودند و لكن چگونگى و كيفيت صرفه، مربوط به سلب قدرت و توانائى معارضين بود، يعنى خداوند قدرت و توانائى معارضه را سلب كرد مانند كسى كه او را از راه رفتن به سوى خانهاش، بازداشتهاند، گرچه هم انگيزه بر رفتن دارد و هم مىتواند راه برود؛ زيرا بدن و پاهاى او سالم و راه رفتن براى او ممكن، ولى قدرت حركت كردن را از او گرفتهاند و او را در جائى متوقف نمودهاند.[8]
به نظر مىرسد در ميان سه ديدگاه مذكور در بيان كيفيت صرفه، قول و اعتقاد دوم، درصورت صحت قول صرفه، مناسبتر باشد، زيرا كه قول اول يعنى، سلب انگيزه، چنين سلبى محقق نشده بود و همواره تحدى، موجب ایجاد انگيزه برای هماوری با قرآن بوده است و از آن كاسته نشده، بلكه بيشتر نيز شده است. و قول سوم هم بهنظر مىرسد، تفاوت مهمى با قول دوم نداشته باشد، زيرا يكى از مصاديق سلب قدرت، سلب و صرف علوم است و سلب علوم به سلب قدرت باز مىگردد.[9]
بدينجهت، قول دوم مناسبتر مىباشد و به ذهن معتقدين و قائلين به صرفه، در شكل دوم يعنى صرف و منع علوم، چنين رسيده است كه قرآن با ديگر كتابها از نظر حروف و كلمات و عبارات نمىبايد متفاوت باشد، چون انسان با آن حروف و كلمات آشنا است و آنها همه در اختيار او هست. ازاينرو مردم مىتوانند مانند آن را بياورند و لكن خداوند، علوم مورد نياز آنها را سلب كرده تا نتوانند عباراتى، مانند قرآن، در قالب الفاظ و معنى ويژه آن، ايجاد نمايند؛ اعجاز قرآن در واقع، مربوط به قدرتى است كه آن را حفظ مىكند تا همانند آن آفريده نشود.
صرفه نيز اختصاصى به بشر ندارد. بلكه شامل همه موجودات مىشود و خداوند همه موجودات را اعم از جنّ، انس، ملك و ... از اين كار بازداشته است چراکه خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» یعنی «و اگر شما را شکّی است در قرآنی که بر بنده خود (محمد صلّی اللَه علیه و آله و سلّم) فرستادیم، پس بیاورید یک سوره مانند آن، و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست میگویید»[10]. و از اين روى كه صرفه اختصاصى به انسان نداشته است، بلكه عام بوده است، پاسخ اين شبهه نيز داده شده كه چهبسا، قرآن كه در اوج فصاحت و بلاغت است، شايد از طرف جن باشد و بشر اگر عاجز باشد، دليلى بر حجيت و اعجاز قرآن نيست؛ لذا براى دفع شبهه، گفته شده است كه صرفه، اختصاصى به بشر نداشته و عام هست و خداوند، همه موجودات را از اين كار بازداشته تا قرآن بىنظير بماند.
قول صرفه كه بدان اشاره شد در قرن چهارم و پنجم، در اوج شهرت خود بود، ولى در قرون بعدى مورد ترديد قرار گرفت و از اعتبار آن كاسته و مورد نقد مخالفين قرار گرفت و براى نشان دادن سستى آن، ايراد و ضعفهاى ارائه شد. ضعفهاى كه گرچه برخى از قائل به صرفه در مقام پاسخگویی آن برآمدند[11] و لكن آن پاسخها براى اقناع مخالفين كافى به نظر نمىرسيد و آن ايراد و اشكالها به ضميمه مواردى ديگر، همواره ملازم قول به صرفه بوده و مورد بررسى دانشمندان قرار گرفته است كه به مهمترين آنها اشاره مىشود:
1- اگر اعجاز قرآن، به فصاحت و بلاغت و ديگر وجوه اعجازى آن بر نگردد، بلكه صرفه و منع خداوند، از آوردن به مانند آن معجزه باشد، در آن صورت خود قرآن، كتاب فوق العاده، خارق العاده و معجزه نخواهد بود.[12] بلكه، معجزه همان «صرفه» خواهد بود و ربطى به خود قرآن نخواهد داشت. نتیجه این امر آن خواهد شد که قرآن يك كتاب معمولى و يا حداكثر، كتاب تخصصى خواهد بود كه در رديف بهترين كتابها است؛ از اينروى همانند آن وجود داشته و آوردن به مانند آن، امرى مشكل نبوده است؛ درحالىكه مسلمانان معتقدند كه خود قرآن معجزه است، زيرا در خود قرآن آمده است كه:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ [13]بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن بياورند، همانند آن را نخواهند آورد.
آيه مذكور دلالت بر آن دارد كه خود قرآن از برجستگى و امتياز خاصى برخوردار است كه همانندآورى آن ممكن نيست. انسان نيز توانائى بر انجام اين كار ندارد و تعبير «لا يأتون»، ظهور در عدم توانائى بشر و جن دارد، نه آنكه مىتوانند و لكن خداوند آنها را از اين كار بازداشته است.
2- با دقت و تأمل در آيات تحدّى مىتوان پی برد كه قرآن از مرتبه بالائى از فصاحت و بلاغت برخوردار است[14] كه در طاقت بشر نيست تا بهمانند آن را بياورد و اگر قرآن از چنين امتيازى برخوردار نبود، تعبير اتفاق و اجتماع و همراهى جنّ و انس بر آوردن به مانند آن، بيهوده مىنمود[15] درحالىكه خداوند با تعبير مذكور، ارزش و اهميت خود قرآن را بيان داشته و مىفرمايد:
لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً [16] بگو اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند قرآن را بياورند، نمىتوانند، گرچه برخى به همراهى و پشتيبانى ديگر درآيد.
اشكال مذكور، گرچه در ابتداء به ذهن خطور مىنمايد و لكن ممكن است از طرف معتقدين به صرفه، چنين پاسخ داده شود كه آيه مذكور، اهتمام فراوان بر بيان عجز مردم دارد تا بيان كند كه آنها نمىتوانند بهمانند آن را بياورند، اما علت آن در چيست؟، در آيه بدان تصريح نشده و چهبسا علت اعجاز، همانطور كه ذكر شد، صرفه باشد.
3- اگر اعجاز قرآن به صرفه بازگردد و نه به خود قرآن، لازم مىآيد كه عربها در آن زمان و همچنين در دورانهاى بعد بتوانند مانند آن را حداقل همانند آن در فصاحت و بلاغت بياورند، درحالىكه فصحاء بزرگ عرب و شاعران بليغ و سخنورى مانند وليد بن مغيره، لبيد، كعب، نابغه و ... وقتى آيات قرآن را مىشنيدند، شگفتزده مىشدند و در عظمت فصاحت و بلاغت قرآن، خاضع بودند و آن را در رتبه بالائى از فصاحت و بلاغت مىديدند. آنها به خود، اجازه نمىدادند كه كلامشان، همسان قرآن گردد و لذا از هيچ يك از بزرگان فصاحت و بلاغت، ادعاى همانندآورى نشده و يا هيچيك، قرآن را كلامى همرديف كلام خود ندانستهاند.[17] معتقدين به صرفه، در برابر اين اشكال مىگويند، علوّ مرتبت قرآن درفصاحت و بلاغت، امرى قابل قبول است و در آن ترديدى نيست و لكن، ميان كلام فصيح و بليغى كه در اوج است، مانند قرآن و كلام فصيح ديگرى كه در رتبه پائينترى است، رابطه فاصله ميان معجزه و غير معجزه نيست و چهبسا كلام فصيح كه در اوج است، معجزه نباشد و در توانائى بشرى باشد. [18]
امّا به نظر مىرسد كه اين پاسخ، كافى نباشد، چون كلامى مانند قرآن که در اوج فصاحت و بلاغت است، يا بشر از آوردن آن ناتوان است و یا نيست؛ اگر ناتوان است اين همان اعجاز قرآن و بيانگر شگفتى فوق العاده خود قرآن است و ربطى به صرفه ندارد. و يا بشر از آوردن آن ناتوان نيست، كه دراينصورت آن كلام در اوج و رتبه بالائى كه دسترس بشر نباشد، نخواهد بود و لازمه آن، همان است كه قرآن كلامى و كتابى است كه در حوزه توانايى بشر است تا بهمانند آن را بياورد و حداكثر آن كه در رديف برجستهترين كتابها است و افراد خاصى مىتوانند بهمانند آن را بياورند و لازمه آن، عدم اعجاز خود قرآن است، چيزى كه بزرگان و فصحاء عرب باورى برخلاف آن داشتند و معتقد بودند كه خود قرآن كلام فوق العاده و خارق العاده است.
4- اگر اعجاز قرآن، به قول به صرفه بازگردد، لازم مىآيد كه پس از نزول قرآن و تحدى آن، و ايجاد صرفه الهى، عربها از آوردن مانند، ممنوع و محدود شده باشند و بنابراينچنين صرفهاى، قبل از نزول، وجود نداشته است، پس مىبايد سخنان يا عباراتى كه همانند قرآن است، قبل از نزول قرآن، وجود داشته باشد و چون قبل از صرفه بوده است، همسان قرآن بوده و عربها مىتوانستند با وجود آنها، به معارضه قرآن بپردازند. درحالىكه در تاريخ هيچ گواه و شاهدى بر آن يافت نمىشود كه عربها با اشعار و سخنان قبلى خود به معارضه قرآن پرداخته باشند.[19]
اشكال مذكور نيز گرچه آغاز صرفه را مورد توجه قرار داده و قبل از آن را به عنوان دورانى كه صرفه وجود نداشته است، مطرح مىنمايد و معتقد است كه در آن دوران، مىبايد همسان قرآن وجود داشته باشد، اما، در هرحال ارائه آن به عنوان معارضه، اگر مىخواست مصداق تحدّى باشد، خود مصداقى بوده است كه صرفه شامل حال آن هم شده و خداوند معارضين را از ارائه آن، منع و بازداشته است. [20]
5- اقتضاى صرفه از طرف خداوند متعال، آن است كه عربها پس از تحدّى قرآن و تحققّ صرفه، توانائى و قدرت خود را در ايجاد خطبهها و اشعار فصيح و بليغ از دست داده باشند و همچنان اين سلب قدرت تاكنون ادامه داشته باشد و حال عربها بهويژه شعراء و فصحاء پس از صرفه و قبل از آن، از جهت ذوق و استعداد و ارائه سخنان فصيح و بليغ فرق كرده باشد؛ درحالىكه چنين امرى مشهود نيست و عربها، اصولا خود را از آوردن بهمانند قرآن، چه از قبل و چه در پس از تحدّى عاجز مىدانستند[21] و كسى در خود احساس نمىكرد كه سلب قدرت، از او شده باشد يا مورد سحر و ... واقع شده باشد.
6- اگر اعجاز قرآن در صرفه باشد، لازم مىنمود كه صرفه فراگير و عمومى باشد و شامل همه اعراب از جمله شخص پيامبر(صلى اللّه عليه و اله و سلم) نيز باشد، بنابراين پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلم) نيز دچار كاستى در منزلت شده و قدرت و توانائى او سلب گرديده در حالىكه قابل قبول نمىباشد كه خداوند پيامبر را بخاطر نبوّت و اعجاز آن دچار سلب قدرت كند، مگر آن كه پيامبر )صلى اللّه عليه و اله و سلم( از او سلب قدرت نشده باشد، كه در آن صورت نيز مىتوانسته شخصاَ به تحدّى قرآن، برخيزد و مانند قرآن را بياورد و موجب آن شود كه قرآن، همانندى داشته باشد؛ تا قرآن كتابى بىمانند و بىنظير نباشد.[22]
در مورد این نقد گفته شده است که صرفه، وقتى محقق مىشود كه كسى در مقام معارضه قرار گيرد و چون پيامبر صلى اللّه عليه و اله و سلم در مقام معارضهنيست، براى او سلب قدرت نشده و در منزلت او هيچ كاستى حاصل نمىشود. [23]
7- اگر صرفه، درست باشد، موجب آن مىشود كه خداوند معارضين را مجبور كرده است كه نتوانند بهمانند قرآن را بياورند و قول به صرفه مستلزم جبرگرائى خواهد گرديد و لازم مىآيد انسانها اختيار خود را از دست بدهند، در حالىكه انسانها احساس جبر نمىكنند، بلكه خود را ناتوان و عاجز مىبيند، نه آنكه مىتوانند بهمانند قرآن را بياورند ولى ازسوى قدرت خارجى، مجبور شده باشند.
از طرفى، تحدّى قرآن مىبايد مبنى بر مباهات قرآن باشد و مباهات قرآن، سزاوار قول به صرفه و جبر، در برابر مخالف نيست.
در پایان ذکر این نکته ضرروی است که قول به «صرفه» با تمام کاستیهایی كه به آنها اشاره شد، در مورد الفاظ قرآن و اعجاز فصاحتى آن مىباشد، درحالىكه وجوه اعجاز قرآن، تنها به فصاحت و بلاغت آن، منحصر نمىشود، بلكه وجوه مهمتر ديگرى براى آن مطرح مىباشد كه خود نمايانگر اعجاز این کتاب آسمانی است. به همین جهت است که غالب طرفداران قول به صرفه که قائلند آوردن همانند الفاظ قرآن كارى نبود كه بشر از آن عاجز باشد و لذا خداوند آن را صرفه كرد و قدرت را از آنها بازداشت، اتّفاق نظر دارند که معانى گرانقدر قرآن، از مهمترين وجوه اعجاز قرآن است و هيچ وقت، انسان نمىتوانسته، بهمانند آن را بياورد.[24]
از آنچه گذشت روشن میگردد سخن گفتن مانند قرآن براى بشر محال است به این معناکه ساختار و نيز محتواى قرآن کریم به گونهایست كه در توان انسان نيست مثل آن را بیاورد در حالیکه وی آزاد است و میتواند توان خود را به كار گيرد، ليكن محال است همانند قرآن بياورد. اما اعجاز قرآن به این معنا که هر گاه كسى بخواهد مثل قرآن سخن بگويد خداى سبحان او را از اين كار منصرف نموده به كار ديگرى مشغول مىكند و يا آنكه خدا قدرت او را سلب مىكند كه توان سخن گفتن مثل قرآن را نداشته باشد و از اين نكته تعبير به صرفه مىكنند. اين سخن با اشکالات زیادی همراه است[25] زيرا در اين صورت اعجاز قرآن و هماوردى طلبى آن كه ديگران را فرا ميخواند كه مثل آن را بياورند امرى نامعقول خواهد بود. اين بدان مىماند كه ده نفر در مسابقهای شركت كنند و یکی از آنها ادعا کند كه هيچ كس همانند من توان دويدن ندارد، آنگاه هنگام شروع مسابقه، پاهاى نه نفر ديگر را ببندد و خود به تنهايى بدود و در آخر هم ادعا كند هيچ كس مثل من نمىتواند بدود، من برنده مسابقه هستم! تحدّی قرآن به این معناست که شما هم كه مواد اصلى سخن و پیدایش چنین قرآنی در اختيارتان قرار دارد اگر در وحى بودن قرآن ترديد داريد همانند آن سخن بگوييد.[26]
علاوه بر این اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت عبارت آن خلاصه نمی شود بلکه شگفتيهاى قرآن در محتوى از جمله معارف بیمانند، پیراستگی از اختلاف، گستردگى معارف و اخبار غیبی همگی از جمله وجوه اعجاز قرآن است که هیچ کسی نمیتواند مانند آنرا بیاورد. زيرا اين امور در اختيار هيچكس نبوده و نیست و كسى خود را در اين ميدانها ماهر نمىديد تا به تحدّى قرآن پاسخ بدهد.[27]
1- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت، 1414ق.
2- احمدی، حبیب الله ، پژوهشى درعلوم قرآن، فاطیما، قم، 1381.
3- جوان آراسته، حسین ، درسنامه علوم قرآنی (بوستان قم ، قم ، 1380)
4- مودب سید رضا، اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، احسن الحدیث، قم، 1379.
5- مروان وحید شعبان، الإعجاز القرآني في ضوء الاكتشاف العلمي الحديث، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
6- عبدالرحمن بن احمد ایجی، مواقف، شرح علی بن محمد جرجانی، قم، شریف رضی، 1370.
[1]- نخستين بار اين نظريه توسط نظام معتزلى (ت 231 ه ق) مطرح شد او از پيشوايان مكتب اعتزال بود. ر. ك به المعتزله، زهدى حسن، ص 120. ابو اسحاق اسفرائينى از علماء بزرگ اهل سنت و از اشاعره نيز (ت 418 ه ق) معتقد به صرفه بود. ر. ك به شرح المواقف. جرجانى، ج 8، ص 294. سيد مرتضى علم الهدى (ت 436 ه ق) از مشايخ شيعه نيز از معتقدين به قول به صرفه بوده است. ر. ك. به الذخيره في علم الكلام. سيد مرتضى، ص 378.
[2]- ابن منظور محمد بن مکرم ، لسان العرب، (دارصادر ، بیروت ، 1414ق) ج9، ص190.
[3]- الإعجاز القرآني في ضوء الاكتشاف العلمي الحديث.: مروان وحید شعبان، ص74.
[4]- مودب، سید رضا، اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، احسن الحدیث، قم ،1379، ج1، ص137.
[5]- نظام و ابو اسحاق اسفرائينى، چنين فكر مىكردهاند. ر. ك به شرح المواقف، جرجانى، 8/ 246.
[6]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص 136و جوان آراسته، حسین، درسنامه علوم قرآنی، بوستان قم، قم،1380، ج1، ص 358 و 359.
[7] - اين قول منسوب به مرحوم سيد مرتضى علم الهدى است. ر. ك به الذخيره سيد مرتضى، ص380.
[8]- امام يحيى حسينى زيدى، الطراز عن وجوه الاعجاز،ت ج3، ص391.
[9]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص 138.
[10] - بقره/23.
[11]- مانند سيد مرتضى در كتاب الذخيره كه به بيان برخى از اشكالها، ضعفها و پاسخ آن پرداخته است.
[12]- سيد مرتضى، الذخیره، ص382.
[13]- اسراء/ 88.
[14]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص140.
[15]- خطابی، بيان اعجاز القرآن، ص23.
[16]- اسراء/ 88.
[17]- سید مرتضی، همان، ص385.
[18]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص141.
[19]- ایجی، شرح المواقف، ج8، ص249.
[20]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص 142.
[21]- زیدی، الطراز عن وجوه الاعجاز، ج3، ص395.
[22]- رمانی، النكت فى اعجاز القرآن، ص155.
[23]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت(ع) و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام، ص143.
[24]- همان، ص144.
[25]- احمدی حبیب الله ، پژوهشى درعلوم قرآن، ( فاطیما ، قم ،1381) ج1 ، ص 174
[26]- پژوهشى درعلوم قرآن، پیشین، ص: 175
[27]- اعجاز القرآن در نظر اهل بيت عصمت ع و بيست نفر از علماى بزرگ اسلام،