جايگاه عقل در
نظام فكري وهابيان
آثار و نتايج
عدم اعتنا به عقل در وهابيت
3.شرک بودن
توسل واستغاثه از ارواح اولياي الهي
4.شرک بودن
ساختن بنا، گنبد و بارگاه بر روي قبور
5- بدعت دانستن
بزرگداشت مواليد و وفيات اولياء خدا
برخي از
فتواهاي غير عقلاني علماي وهابي
2. حرمت اهداي
گل در ملاقات بيماران
3. حرمت خوردن
زولبيا در ماه رمضان
8. تحريم
كمربند ايمني و زبان انگليسي
وهابيت نام جرياني است كه در قرن دوازدهم هجري قمري به وسيلهی محمد بن
عبدالوهاب بنا نهاده شد و با همكاري محمد بن سعود در سرتاسر حجاز و سرزمين عربستان
گسترش يافت و سرانجام به آئين رسمي اين كشور تبديل شد. گرايش شديد به روايات و عدم
استفاده از عقل در فهم روايات از اصليترين شاخصههاي اين مكتب است. هدف از نگارش
اين نوشتار بررسي برخي ديدگاههاي وهابيان است كه بر اثر عدم استفاده از عقل در فهم
آيات و روايات به انحراف گرائيده است. بر اساس مهمترين يافتههاي اين تحقيق، افراط
در جمود بر ظاهر آيات و روايات است كه موجب تكفير تمام مسلمانان و نيز صدور برخي
فتواهاي عجيب و ضد عقلاني از سوي وهابيان شده است.
قرآن
كريم و روايات پيشوايان ديني توصيه فراواني به وحدت و همدلي ميان مسلمانان دارند،
چرا كه رمز پيروزي اسلام وحدت و اتحاد ميان پيروان آن است. در عصر حضور پيامبر اكرم
صلیاللهعلیهوآلهوسلم اختلاف چنداني ـ دستكم به حسب ظاهر ـ ميان مسلمانان
آشكار نبود، اما با رحلت ايشان نخستين جرقههاي اختلاف و انشعاب پديد آمد و دو
مذهب بزرگ اسلام يعني شيعه و اهل سنت راه خود را از يكديگر جدا كردند. با وجود اين،
سيرهی عملي ائمه اطهار عليهم السلام بر محور همزيستي و همدلي نه تنها با مسلمانان
بلكه با پيروان ساير اديان استوار بود.
در
طول تاريخ انديشهی ديني مسلمانان اگر چه اختلافاتي ميان مكاتب و مذاهب مختلف وجود
داشته است، اما تكفير و مشرك دانستن ديگر مسلمانان در سرلوحهی كار آن مكاتب و
مذاهب نبوده است. در اين ميان، فرقهی وهابيت حكايتي ويژه و متفاوت دارد و در مسائل
متعددي راه خود را با تمام مسلمانان جدا كردهاند. آنها در برخي مسائل تمام پيروان
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را تكفير كرده و تنها خود را مسلمان
پنداشتهاند.
ريشهی برخي از انحرافات وهابيان عدم اعتناء به عقل و عقلانيت و جمود بر
ظاهر احاديث است.
آنچه
در اين نوشتار ميآيد گذري بر برخي انديشههاي انحرافي وهابيان است كه بر اثر
بيتوجهي به مباني عقلي و جمود بر ظاهر آيات و روايات از آنها صادر شده
است.
مذهب
وهابي به وسیلهی شخصي به نام محمد بن عبدالوهاب نجدي شکل گرفت. او در سال 1115
هجري قمري در شهر عينيه از سرزمين نجد واقع در عربستان سعودي در خانوادهاي حنبلي
مذهب به دنيا آمد و در سال 1206 هجري قمري از دنيا رفت.
او
بيشتر تحصيلات خود را در مکه و مدينه گذراند و از همان موقع نيز به مسلمانان
انتقاداتي ـ به ويژه راجع به زيارت قبر پيامبر اكرم6 و درخواست شفاعت از آن حضرت ـ
ميکرد که چرا به قبر پيامبر پناه مياورند و از آن حضرت شفاعت ميطلبند. پدر و
برادرش با اين عقايد او به مخالفت پرداختند تا آنجا كه برادر وي بر رد عقايدش کتابي
نوشت.
بي
شک عواملي در شکلگيري اين فرقه دخالت داشتند که يکي از آن عوامل را ميتوان
استعمار پليد انگليس دانست. استعمار انگليس که دنبال فرصت مناسب براي اجراي اهداف
ننگين خود در کشورهاي اسلامي بود بهترين راهکار را ايجاد اختلاف ميان مسلمانان
ميدانست.
از
اين رو براي اجراي اهداف خود به دنبال افرادي بودند تا بتوانند از طريق آنها اين
اهداف را عملي کنند. يکي از جاسوسان انگليسي به نام «مستر همفر» چنين ميگويد: «در
بصره با فردي به نام محمد بن عبدالوهاب آشنا شدم. او جواني بسيار بلندپرواز و
آزادانديش بود، حتي براي مذاهب چهارگانه اهل سنت هم جايگاهي قائل نبود و از قرآن و
سنت هم آنچه ميفهميد، عمل مي کرد و در واقع به فهم خودش متکي
بود.»
چنين
فردي آزاد انديش، بلندپرواز و ناراضي از عالمان زمان خود و استقلال راي داشتن،
بهترين سوژه براي آنها بود پس از مدتها کار کردن روي او و افکار و عقايدش توانستند
او را آنچنان که مورد نظرشان است، تربيت کنند.
در
سال 1143 هجري قمري محمد بن عبدالوهاب با کمک و ياري دولت انگليس توانست ياراني جذب
کند و اندكاندك شروع به گسترش دعوت خود کرد. آنها پس از مدتها کار وتلاش توانستند
«محمد بن سعود» امير شهر درعيه را نيز با محمد بن عبدالوهاب همراه کنند و با ياري
همديگر حکومتي را تشکيل دهند. اين حكومت در واقع حکومتي بود که دين آن از محمد بن
عبدالوهاب و قدرت آن از محمد بن سعود بود. آنها شهر درعيه را نيز پايتخت حکومت و
دين تازه قرار دادند و پشتيبان اين حکومت تازه دولت استعمار انگليس
بود.
اگر
چه محمدبن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيت است و اين فرقه منسوب به اوست؛ ولي اين
نکته
قابل ذکر است که او مبتکر عقايد و انديشههاي وهابيت نيست.
ريشه
و اساس اعتقادات اين فرقه به قرنها قبل يعني حدود قرن هشتم در زمان «ابوالعباس
احمد بن عبدالحليم» معروف به «ابن تيميه» برميگردد.[1]
ابن تيميه نيز تحت تأثير احمد بن حنبل از پيشوايان و رئيس مذهب حنابله قرار
داشت.
احمد
بن حنبل براي عقل ارزشي قائل نبود و عقل را حجت نميدانست و ميگفت «ما روايت را
همان گونه که هست روايت ميکنيم و آن را تصديق مينمائيم»[2]
ابن
تيميه نيز در قرن هشتم تحت تأثير افکار احمد بن حنبل، احاديث تشبيه و تجسيم را که
اساس اعتقاد حنبليها بود مطرح کرد و با استناد به آيات و روايات خدا را جسم دانسته
و برايش دست و پا وچشم و زبان و دهان قائل بوده وخدا را بالاي آسمان ونشسته بر تخت
تصور مينمود.در عين حال منکر تشبيه خدا هم بود بنابراين با توجه به اين مطلب
ميتوان گفت يک نوع تعارضاتي در اعتقاداتش نيز ديده ميشد.[3]
با
توجه به اين مطلب که ريشه اعتقادات وهابيت برگرفته از ابن تيميه ميباشد. اين فرقه
نيز به مانند ابن تيميه به ظاهر آيات و روايات بسنده ميکنند و براي فهم آيات و
روايات از عقل کمک نميگيرندو بنابراين ميتوان آنها را نصگرا و ظاهرگرا
دانست.
مسأله عقل و وحي و ميزان بهكارگيري آن دو در حوزههاي مختلف انديشه و نظر،
از جمله مباحثي است كه از گذشته تا كنون ميان متفكران مسلمان و غير مسلمان مورد بحث
بوده است. در اين ميان گروهي راه افراط را در پيش گرفته و عقل را تنها معيار و ملاك
و ابزار فهم و انديشه پنداشتند و گروهي ديگر به تفريط در اين مسئله روي آورده و عقل
را از صحنه بهدر كردند كه از آنان به نصگرايان تعبير
ميشود.
با
وجود آنكه قرآن كريم به دفعات از عقل ستايش كرده و مردم را به تعقل فراخوانده است،
اما در ميدان انديشه و نظر جريان نصگرايي اعلام وجود كرد و پيروان بيشماري پيدا
كرد كه جريان موسوم به اصحاب حديث يا اهل حديث نمونهي بارز آن
است.
وهابيان با پيروي از سيره ابن تيميه و ديگر حنابله از حضور عقل در مباحث
نظري بسيار فروكاهيدند و راه خود را از عقلگرايان جدا
كردند.
از
جمله مباحثي كه در آنها عقلگرايان راه خود را از نصگرايان جدا ميكنند، مسئله
صفات خبريه و متشابهات قرآن هستند؛ چنانكه عقلگرايان راه تأويل را برگزيده و
نصگرايان به ظاهر بسنده كرده و حاضر نشدند از عقل در فهم آيات و رواياتي كه متضمن
صفات خبريه هستند كمك گيرند. بنابر اعتقاد وهابيت تأويل در هرصورت مذموم است و
نميتوان ظاهر را به باطن برگرداند بايد ظاهر را حفظ کرد اگرچه مخالف واقع و عقل
باشد.[4]
گذشت
كه عقل در نظام فكري وهابيان جايگاهي متزلزل و ضعيف دارد. چنين تعاملي با عقل لوازم
و نتايجي در پي داشته است كه برخي از آنها عبارتاند از:
يکي
از مسائل مهم وبحث انگيز در بين متکلمان مسئله رؤيت خداوند است که آيا خدا در دنيا
يا قيامت ديده ميشود يا نه؟
شيعه
اماميه معتقد است که خداوند را با چشم سر به هيچ وجه نه در دنيا و نه در قيامت
نميتوان ديد؛ چون لازمه ديدن اين است که براي خداوند جهت و جسم قائل شويم که اين
مسأله در مورد خداوند محال است.
اما
وهابيون از جمله محمد بن عبدالوهاب به پيروي از معلمان فکري و اعتقادي خود از جمله
ابن تيميه قائل به جواز رؤيت خداوند با چشم در روز قيامت
شدهاند.
ابن
تيميه در کتاب «منهاج السنه» که در رد کتاب «منهاج الکرامه» علامه حلي نوشته شده
ميگويد: عموم منسوبين به اهل سنت براي اثبات رؤيت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر
اين است که ذات احديت را در آخرت با
چشم ميتوان ديد ولي در دنيا نميتوان ديد.[5]
بنابراين سلفيه تمام اوصاف خداوند سبحان يا امور مربوط به وي را که در قران
کريم يا سنت آمده مانند محبت، غضب، دشمني، خشنودي خدا، و... را اثبات ميکنند بدون
اين که اين آيات را تأويل کنند اما اين صفات را همانند موجودات حادث نميدانند.[6]
چنانچه عبدالعزيز بن باز با استناد به ظواهر برخي آيات و روايات[7] اين طور ميگويد: «کسي که منکر رؤيت
خداوند متعال در آخرت است پشت سرش نميتوان نماز گزارد و او نزد اهل سنت و جماعت
کافر است.»[8]
از
جمله مسائل رائج ميان وهابيت اعتقاد به تجسيم است. ابن تيميه در اين باره كلماتي
متفاوت دارد. وي از سويي ميگويد: در کتاب خدا و سنت رسول اکرم 6 و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان دين
نيامده که خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزه است انکار يک
معنايي که شرع و عقل آن را نفي نکرده، يک نوع ناداني و گمراهي است.[9]
ابن
تيميه همچنين ميگويد: هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انکار يا توجيه کند
بدعتگزار و گمراه است.[10]
ابن
بطوطه در سفرنامه خود چنين مينويسد: ابن تيميه در مسجد جامع دمشق که من حضور داشتم
بر بالاي منبر گفت:خداوند به آسمان دنيا فرود ميآيد همچنان که من از پله اين منبر
فرود ميآيم سپس يک پله پايين آمد ابن الزهراء از فقهاء مالکي اعتراض کرد و اظهارات
وي را به اطلاع ملک ناصر رساند وي دستور داد تا او را زنداني کردند و در زندان از
دنيا رفت.[11]
از
سوي ديگر وي در مجموع فتاواي خود مينويسد:
«هر
كس بگويد علم خدا مانند عل من است، يا قدرت او مانند قدرت من يا كلام او مانند كلام من يا اراد و محبت و رضايت
و غضب او مانند اراد و محبت و رضايت و غضب من است يا قرار گرفتن او بر عرش مانند
قرار گرفتن من بر يا پائين آمدن او مانند پائين آمدن من و آمدن او مانند آمدن من و
امثال اين كلمات را بگويد خداوند را به آفريدههايش تشبيه كرده ... و او گمراه،
خبيث، باطلكننده بلكه كافر است.»[12]
با
اين وجود، وهابيان در اين باره به برخي ديدگاههاي ابن تيميه گرايش پيدا كردهاند.
به عنوان نمونه، در آيه «الرحمن علي العرش استوي» کلمه استوي را به معني علو و بالا
دانسته نه به معناي استيلاء که اهل تأويل ميگويند. لذا براي خدا جهت قائل شدند و
ميگويند خداوند روي عرش که بالاتر از آسمانها و زمين است قرار ميگيرد.[13]
همچنين هيأت عالي افتاي سعودي در مسئلهی جسمانيت خداوند چنين ميگويد: با
توجه به اينکه درباره جسمانيت خداوند نفيا و اثباتا در روايات گفتگو نشده است
بنابراين نبايد سخني گفته شود چون سخن خداوند توقيفي است يعني آنچه در روايات و
آيات آمده است ميشود به زبان آورد.[14]
با
نگاهي به مباني اعتقادي وهابيت اين نکته به خوبي مشخص ميشود که تمام عقائد و سخنان
وهابيت را ميتوان در دو محور مسأله توحيد و شرک و مسأله بدعت جمع
کرد.
آنها با ديد خاصي که در ميزان شرک و توحيد دارند بسياري از اعمال مسلمانان
را شرک ميدانند و عمل کنندگان به آن اعمال را مشرک و در نتيجه خون و مال آنها را
حلال ميشمارند.
و
همچنين با مفهومي که از بدعت مورد نظرشان است آن را به اندازهاي گسترده گرفتند که
بر اساس آن با هر نوآوري و اختراعي مخالفت ميشود. اينان بر اين باورند كه هر
مسئلهاي که در زمان پيامبر و صحابه وجود نداشته و در قرنهاي بعد به وجود آيد بدعت
و حرام است و تمام اين اختراعات و پيشرفت علوم چون نصي از کتاب و سنت بر حلال و
مباح بودن آنها نيامده لذا حرام به شمار ميآيد.
بر
خلاف اينان، فرقههاي ديگر اسلامي معتقد به اصل اباحه هستند يعني هر چيزي که در
کتاب و سنت نص بر حرمت آن وجود نداشته باشد حلال و مباح است. اگر واقعا اين چنين
افکار خشک مورد نظر وهابيان باشد، نتيجهي آن چيزي جز ركود دين و عقبماندن از
مسائل نوظهور جهاني نيست و چنين امري با جهانيبودن آن منافات
دارد.
از
باب نمونه، ابن تيميه كمك خواستن از ارواح را شرک ميدانست و توسل به پيامبر و
اولياي الهي را مشروع نميدانست. وهابيان نيز به پيروي از ابن تيميه و بلکه
شديدتر از عقايد وي چنين ميگويند که اگر کسي از دنيا رفت، اگر چه از اولياء الهي
باشد، ديگر معدوم شده و نميتوان به او توسل جست. از اين روست كه کمک خواستن و
استغاثه از ارواح اولياء شرک است و کسي که اين کار را بکند مشرک و در نتيجه مال و
خون او حلال است. بر اساس مباني فكري آنها، کساني که به ارواح پيامبران و اولياي
الاهي استغاثه ميکنند اعتقادشان اين است که ارواح دعايشان را شنيده و از احوالشان
اطلاع دارد و به اصطلاح آنها غيب را ميدانند. اعتقاد به علم غيب براي پيامبران و
اولياي الاهي نيز شرک است، چرا که غيب را فقط خدا ميداند و همه اموات با مرگ
ارتباطشان با اين دنيا قطع ميشود.
عبدالعزيز بن باز در اين باره ميگويد: «دعا از مصاديق عبادت است هر کس در
هر بقعهاي از بقعههاي زمين بگويد: يا رسول الله، يا نبي الله، يا محمد به فرياد
من برس، مرا درياب، مرا ياري کن، مرا شفا بده، امتت را ياري کن، بيمارانت را شفا
بده، گمراهان را هدايت کن، يا امثال اينها، با گفتن اين جملهها براي خدا شريک در
عبادت قرار داده و در حقيقت پيامبر را عبادت نموده است.[15]
گفتني است شيعيان آن هنگام كه از پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم يا ائمه
عليهم السلام در خواستي ميکند در واقع او را بخاطر آبرويي که نزد خدا دارد واسطه
فيض الهي قرار ميدهد، نه آنكه او را داراي قدرت تام دانسته و اجابت دعا را
استقلالا به او نسبت دهد.[16]
بنابراين با صرف گفتن يا محمد، يا رسول الله، مرا ياري کن، مرا کمک کن، کسي
مشرک نميشود و اين حرف مخالف با عقل ميباشد.
احترام به بزرگان دين به خصوص ائمه اطهار عليهم السلام همچنان که در حال
حياتشان لازم است، پس از آن وفات نيز امري لازم و ضروري ميباشد. احترام و بزرگداشت
نسبت به بزرگان دين و زنده نگه داشتن ياد و خاطره آنها موافق با عقل و منطق است،
چرا که تمام عقلاي دنيا نسبت به بزرگان خود احترام ويژهاي قائل هستند و ساخت بناي
يادبود بزرگان هر قوم و ملتي از نمونههاي وجود اين سنت ميان مردم جهان
است.
ساختن گنبد و بارگاه نيز از مصاديق احترام به بزرگان دين ميباشد، از اين
رو نه تنها اين عمل شرك محسوب نميشود، بلكه از اين جهت كه نوعي تقدير از تلاشهاي
آنها به شمار مي رود، امري مورد توصيه نيز ميباشد.
با
وجود اين، در زمان ابن تيميه مخالفت با اين عمل شروع شد و تمام گلدستهها و بناهاي
تاريخي جزء مظاهر شرک شناخته شدند، تا اينکه در زمان آل سعود با فتواي علماي وهابي
عملا مبارزه با اين عقيده به اوج رسيد و دستور به تخريب گنبد و بارگاه و بناهاي
قبور صادر شد.
وهابيان به علت عدم تحليل درست از مفاهيم دين و عدم توجه به مباني نظري آن،
به بهانه شرک و بدعت تمام بناهاي تاريخي و ميراث فرهنگي را ويران کردند و خسارات
جبرانناپذيري به مسلمانان وارد آوردند. ويران کردن قبور ائمه بقيع و با خاک يکسان
کردن آن از نمونههاي برجسته جمودگرايي وهابيان است و اگر از ويران كردن قبر پيامبر
اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرهيز كرده اند تنها از ترس شورش مسلمانان بوده
است.
همچنين مجمع افتاي دائمي وهابيان چنين ميگويد: «بناي بر قبر بدعت و منکر
است که در آن غلو در تعظيم صاحب قبر و راهي به سوي شرک است و لذا بر ولي امر مسلمين
يا نائب اوست که امر به تخريب بناهايي کند که روي قبور ساخته شده وآنها را با زمين
يکسان سازد، تا با اين بدعت عملا مقابله شده و راه شرک بسته شود.»[17]
مستند ديدگاه وهابيت برخي روايات است. به عنوان مثال پيامبر اكرم
صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «لعن الله اليهود و النصاري اتخذوا قبور
انبيائهم مسجدا.» خداوند يهود و نصاري را از رحمت خود دور کند که قبرهاي پيامبران
خود را مسجد قرار دادند.[18]
وهابيان به دليل آنکه باب اجتهاد را به روي خود بستند در فهم احاديث
واستناد به آن دچار مشکل ميشوند؛ چرا كه اگر خداوند يهود و نصاري را لعن کرده به
اين خاطر بود که آنان قبور پيامبران را سجدهگاه خود قرار دادند و حقيقتا آنها را
ميپرستيدند و روشن است كه مسلمانان هرگز قبر بزرگان دين را سجدگاه قرار
نميدهند.
نكته
جالب توجه آنكه اكنون وهابيان خود در عمل گاه از مبناي خود عدول ميكنند؛ چنانكه
آنها نيز در مسجد نبوي ـ آن قسمتي که متصل به قبر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
ميشود ـ نماز ميخوانند و بعد هم به زيارت قبر ميروند، حال آنكه به گمان آنها
نماز خواندن در کنار قبور پرستش قبور محسوب ميشود.[19]
وهابيان همانطور که ساختن گنبد و بارگاه را بر قبور حرام ميدانند ساختن
مسجد را نيز در کنار قبور حرام ميدانند و معتقدند اين کار راهي به سوي شرک است،
چون ممکن است دعا و نمازي که در مسجد ميخواند براي صاحب قبر بخواند و او را تکريم
کند؛ از اين رو ساختن مسجد در کنار قبور اولياي دين حرام است، اگر چه ساختن مسجد في
حد نفسه مستحب است، ولي چون ممکن است عدهاي را وارد در وادي شرک، كند، از اين رو
بنا بر حكم ثانوي ساختن مسجد حرمت است. وهابيان براي حرمت ساختن مسجد در کنار قبور
به برخي روايات و نيز قاعدهی سدّ ذرايع استدلال کردهاند. به روايت زير كه مورد
استناد آنهاست دقت كنيد:
«...
ان امحبيبه و امسلمه ذکرتا کنيسة رأيتها بالحبشه فيها تصاوير لرسول الله (صلي
الله عليه وآله) فقال رسول الله ان اولئک اذا کان فيهم الرجل الصالح فمات بنوا علي
قبره مسجدا و صوروا فيه تلک الصور اولئک شرار الخلق عند الله يوم القيامه»[20]
«امحبيبه و امسلمه از وجود كنيسهاي در کشور حبشه ياد كردند كه تصاويري
از پيامبر خدا در آن نقش بسته بود. پيامبر فرمود آنان مردمي هستند که هر وقت مرد
صالحي از آنان ميمرد بر قبر او مسجدي ميساختند و صورتهائي را در آنجا نقش
ميبستند. آنان بدترين مردم نزد خدا در قيامت ميباشند.»
دريافت پيام حقيقي اين روايت در سايهی آگاهي از روح عمل مسيحيان
امكانپذير است و تأمل در كار آنها گوياي اين حقيقت است كه هدف آنها از قرار دادن
تصوير صالحان در کنار قبور آنان اين بود که بر قبر و صورت آنان سجده کنند و آن را
قبله قرار دهند و در حقيقت اين عمل مسيحيان ـ که به بشرپرستي گرايش دارند ـ است كه
مورد نهي است نه ساختن مسجد در کنار قبور که خالي از اينگونه امور است.[21]
استناد آنها به قاعدهی سد ذرايع چنين است كه بر اساس اين قاعده اگر عملي
في حد نفسه مباح يا مستحب باشد ولي منجر به عمل حرامي شود، به خاطر جلوگيري از سوق
دادن ديگران به حرام، خود عمل نيز حرام ميشود، حال از آنجا كه ساختن مسجد كنار
قبور اولياي دين منجر به شرك ميشود، پس عمل ساختن مسجد نيز حرام است. ابن قيّم
براي اثبات اين قاعده به برخي آيات قرآن كريم استدلال کرده است. به عنوان مثال،
خداوند متعال ميفرمايد:
«ولاتسبو الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغيرعلم»[22]
«(به
معبود) كسانى كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم
و) جهل، خدا را دشنام دهند!»
خداوند متعال از دشنام دادن به خدايان مشرکان نهي ميکند چرا که ممکن است
اين عمل منجر شود به اين که آنها نيز خداوند متعال را دشنام
بدهند.
در
پاسخي وهابيان ميتوان گفت درست است كه مقدمه واجب، واجب است، ولي هر مقدمهاي واجب
نيست مقدمهاي واجب است که ما را مستقيما به واجب برساند و همچنين مقدمهاي حرام
است که ما را مستقيما به حرامي برساند. صرف ساختن مسجد در کنار قبور باعث شرک
نميشود بلکه اين به قصد و نيت انسان بستگي دارد اگر ساختن مسجد به قصد شرک نباشد
اشکالي در ساختن مساجد در کنار قبور نيست اگر چه ممکن است عدهاي سوء استفاده کنند
و نيتهاي سوئي داشته باشند ولي نميشود اين عمل را به همه عموميت داد و تا جايي که
ممکن است بايد عمل مسلمانان را حمل بر صحت کنيم. اگرچنين نکنيم در معاملات روزمره
نيز دچار مشکل ميشويم؛ مثلا در خريد
چاقو، راديو و... ممکن است عدهاي اينها را براي ايجاد فساد خريداري کنند، در اين
صورت بايد همه معاملات را باطل و حرام بدانيم، حال آنكه كسي اين معاملات را باطل و
حرام نميداند.
بنابراين ما نميتوانيم به
صرف ساختن مسجد کنار قبور، اين عمل را شرک دانسته و کساني که در آن نماز و دعا
ميخوانند را مشرک بدانيم؛ بلکه همه اينها به قصد و نيت افراد بستگي دارد و ما
وظيفه داريم فعل مسلمانان را حمل بر صحت کنيم تا جايي که ممکن است.[23]
وهابيان بر پايي مراسم جشن و بزرگداشت مراسم وفات اولياء خدا را بدعت و
حرام ميدانند و معتقدند اينها موجب پرستش آنان ميشود و به نوعي عبادت آنها
محسوب ميگردد.
چنانچه عبدالعزيز بن باز ميگويد: «جايز نيست براي پيامبر و غير پيامبر
مراسمي بر پا شود و اين عمل از بدعتهاي در دين است، زيرا پيامبر و خلفاي راشدين و
ديگران از صحابه و تابعين اين چنين عملي انجام ندادند.[24]
وهابيان براي اثبات حرمت برپايي اعياد و جشنها به برخي روايات استناد
ميكنند. به عنوان مثال ثابت الضحاک ميگويد: کسي نذر ميکند شتري را در محلي به
نام بوانه قرباني نمايد. حضرت فرمود: آيا در آن مکان بتي از بتهاي جاهليت يا عيدي
از اعياد آنهاست؟ آن شخص پاسخ منفي داد سپس حضرت فرمود پس عيبي ندارد، در اين صورت
به نذر عمل کن چون نذري که نبايد عمل شود نذر در معصيت است.[25]
در
بررسي اين روايت، ميتوان گفت بر فرض صحت سند اين روايت، سوال اين است که آيا واقعا
منظور پيامبر از اين حديث اين بود که بر پايي عيد و جشن را به طور مطلق ممنوع کند و
يا آنكه منظور ديگري از اين منع وجود دارد؟ وقتي به مراسم جاهليت نگاهي بياندازيم
ميبينيم که آنها مراسمهايشان را در بتخانه برگزار مينمودند و بتها را واسطه
براي شفاعت قرار ميدادند و جشن و اعياد خود را با گناه و معصيت آلوده مينمودند.
قطعا اين گونه اعياد و جشنها که احياگر اين آلودگيها باشد مورد تأئيد اسلام و
پيامبر خدا نيست. تأكيد رسول گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نيز در اين بر
اين نكته است كه در مکاني که بتي از بتهاي جاهليت و عيدي از اعياد آنهاست نذر کردن
اشکال دارد. نه هر عيدي و نه هر مکاني؛ بلکه اگر اعياد و مکانها يادآور سنتهاي
خوب و مورد سفارش اسلام بوده و عاري از هر گونه معصيت و گناه باشد منعي در برپايي
آن وجود ندارد؛ بلکه برپايي اينگونه مراسمها مورد پسند اسلام نيز ميباشد؛ چرا كه
در اين گونه اعياد، ياد پيشوايان دين زنده شده و ويژگيهاي رفتاري آنها بازگو شده
تا الگو و اسوهاي براي مردم باشد و روشن است كه اين امور چيزي جز ترويج اسلام
نيست.
از
ديگر احاديثي كه مورد استناد وهابيان است، كلامي از رسول خدا
صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که فرمودند قبر مرا عيد قرار ندهيد.[26]
مرحوم شبر در رابطه با اين سخن پيامبر چنين ميفرمايند مقصود پيامبر اكرم
صلیاللهعلیهوآلهوسلم از اين كلام اين است كه اجتماع شما بر مزار من مانند
اجتماعتان در روز عيد نباشد زيرا روز عيد همراه با لهو و لعب و شادي است در حالي که
حال زيارت غير از آن است. چون يهود و نصاري قبور پيامبران خود را مسجد و قبله قرار
دادند و مورد لعن قرار گرفتند پيامبر براي اين که امت اسلامي مرتکب چنين اعمال زشتي
نشوند تکرار اين اعمال را بر مزار خودش نهي فرموده است. اما اگر انسان در کنار قبري
از ائمه و اولياء خدا باشد ولي توجهش به حضرت حق منصرف شود اين اشکالي ندارد.[27]
علاوه بر اين در دين اسلام همواره مکانها و زمانهاي خاص مورد توجه و
احترام همگان بوده و خداوند متعال نيز مسلمانان را به توجه ويژه نسبت به اين
زمانها و مكانهاي خاص فراخوانده است. از جمله آن زمانها ماه مبارك رمضان، شب
قدر، عيد فطر و ... است و از جملهی آن مكانها شهر مكه، مقام ابراهيم، صفا، مروه
و... است. خداوند متعال خود ميفرمايد «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي»[28]
«مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خداوند قرار دهيد»
قرآن
كريم در اين آيه به مسلمانان دستور ميدهد جاي پاي حضرت ابراهيم علیهالسلام را به
عنوان جايگاه و مصلي براي عبادت خداوند متعال قرار دهند تا ياد و خاطرهی حضرت
ابراهيم علیهالسلام هميشه زنده
بماند.
همچنين قرآن كريم به صراحت مسلمانان را به مودت و محبت نسبت به ذوي القربي
دعوت مينمايد و مودت نسبت به اهل بيت را اجر و مزد رسالت پيامبر معرفي ميکند: «قل
لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي»[29]
روشن
است كه يكي از راههاي مودت نسبت به اهلبيت پيامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و
بزرگداشت مقام آنها برگزاري مراسماتي به مناسبت مولد و وفات آنها و شادي و عزاداري
در آن مراسمات است.
افزون بر آن، اگر وهابيان هر عملي را به صرف اينکه پيامبر انجام نداده و
بعدا کساني انجام دهند، متهم به بدعت ميکنند ميتوان به آنها چنين اشكال كرد که
چرا شما قبر پيامبر را زيارت ميکنيد در حاليکه پيامبر قبر خود را در زمان حياتش
زيارت نکرده، و به قول خودتان عملي که بدعت و حرام است مرتکب ميشويد.[30]
بنابراين برپايي مراسم جهت بزرگداشت اولياء الهي نه تنها بدعت و حرام نيست؛
بلکه مورد تأئيد دين اسلام ميباشد و اين سخنان شما خلاف تعقل و انديشهورزي در
حوزه دين است.
وهابيان در موارد متعددي نظرياتي عجيب دارند كه ناشي از جمودگرايي در حوزه
دين است. برخي از اين نظريات عبارتاند از:
بن
باز بر اين باور است كه قول به گردش زمين قول باطلي است و اين منافات با آنچه در
قرآن کريم آمده دارد چون قرآن زمين را ثابت دانسته و کوهها را ميخهاي زمين
ميداند، از اين رو قائل به اين
نظريه عمل حرامي انجام داده است.[31]
وهابيان بر اين باورند كه در طول قرون متمادي اهداء گل (طبيعي يا مصنوعي)
هيچگاه جزء سنت عيادت از بيماران نبوده و اين عادتي است که از بلاد کفر وارد
شده و عدهاي که ايمان ضعيفي داشتهاند از آنها تأثير گرفته و اين عادت را
انتقال دادهاند حقيقت اين است که بردن گل نفعي براي بيمار ندارد، بلکه تشبّه و
تقليد محض از کفار محسوب ميشود. اين كار فقط خرج کردن پول در غير راه درست است و
اين اعتقاد فاسد را به دنبال دارد که اين گلها باعث شفا ميشود. بر اين اساس نبايد
از گل در مورد يادشده استفاده کرد، نه به صورت فروش و نه خريد و نه اهداء[32]
«شيخ
محمد علي فرکوس المکني» معروف به ابو عبدالعزيز، در فتوايي حکم حرمت «الطمينة»
(زولبيا) و شيرينيهاي ديگري که در ماه رمضان استفاده ميشود را صادر کرد. دليل
حرمت خوردن اين شيريني را بدعت و همينطور وجود بخش صليبي مانند در ميان اين شيريني
ذکر ميکند. وي ميافزايد «براي تناول اين شيريني وجود دليل شرعي لازم است در حالي
که چنين دليلي وجود ندارد»
احمد
الحجي الكردي از علماي وهابي معتقد است زعفران مواد مخدر است، خوردنش جايز نيست و
مخلوط کردنش با غذا نيز نزد اکثر فقهاء حرام است. بعضي از وهابيان کمي از زعفران را
که مخدر کننده نباشد جايز ميدانند و خداي بزرگ داناتر است.[33]
وهابيان بر اين باورند كه تعداد شيعيان در ادارات و مدارس و دانشگاههاي
دولتي بسيار زياد است، در اين حال بايد ببينيم که اگر اکثريت با اهل سنت باشد، بايد
آنها را خوار و ذليل کرد و اهانت نمود و عرصه را بر آنان تنگ نمود. اما چگونگي
رفتار با آنان اين گونه بايد باشد که بايد انسان با شدت تمام با آنها برخورد نمايد
و با تنفر و بغض و تحقير و کينه با آنان روبرو شود و آغاز سلام به آنان ننمايد و
براي ايشان از جا بلند نشود و با آنان دست ندهد، ولي اگر آغاز به سلام کردند همانند
آنان جواب دهد.[34]
در
نظام فكري وهابيان، تقريب بين رافضه و اهل سنت غير ممکن است، زيرا عقائد آنها مختلف
است. چرا كه عقيده اهل سنت و جماعت توحيد خدا و اخلاص در عبادت اوست و آنها همراه
با او احدي را نميپرستيدند نه ملک مقرب ونه نبي مرسل و فقط خداي تعالي از اسرار
غيب آگاه است و نيز از عقائد اهل سنت محبت نسبت به صحابه رضي الله عنهم و اعتقاد به
اينکه آنها بعد از انبيا افضل خلق الله هستند و افضل آنها هم ابوبکر صديق و سپس عمر
و سپس عثمان و سپس علي رضي الله عنهم ميباشند. اما رافضه خلاف آن را اعتقاد دارند
پس وحدت بين آنها ممکن نيست همانطور که دوستي بين یهود و نصارا و بتپرستان اهل سنت
ممکن نميباشد. بر همين اساس تقريب بين رافضه و اهل سنت به سبب اختلاف عقيده ممکن
نيست.
عبدالله النجدي از ديگر علماي وهابي ميگويد فوتبال حرام است مگر با شروط و
ضوابط زير:
اول: خطوط چهار طرف دور زمين
نباشد زيرا اين خطوط ساختهی کفار و قانون بين المللي فوتبال است.
دوم:
کلمات اوت، گل، پنالتي، و... گفته نشود چون کفار وضع کردند و حرام است.
سوم:
در تعداد بازيکنان و زمان بازي با کفار مشابهت نداشته باشيد. مثلا به جاي يازده
نفر تعداد آن را کم و زياد کنيد و زمان بازي را نيز نبايد چهل و پنج دقيقه قرار دهيد.
چهارم: هر کسي که گل بزند و سپس بدود تا بقيه او را دنبال کنند و بغل
نمايند بايد به صورتش تف انداخت و تنبيه کرد زيرا ورزش بدني شما چه ارتباطي به شادي
و بغل کردن و بوسيدن دارد. پنجم: هر کدام از شما که اين شروط و ضوابط را رعايت کرد
بايد قصدش از بازي فوتبال تقويت بدني براي جهاد في سبيل الله و آمادگي براي زماني
باشد که به جهاد فرا خوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادي از پيروزي.[35]
بر
اساس مباني فكري وهابيان، بستن کمربند ايمني حرام است چون مانع قضا و قدر ميشود.
همچنين بنا به فتواي ابن عثيمن، آموزش زبان انگليسي نيز حرام است.[36]
با
توجه به مطالب گفته شده براي جمعبندي ميتوان آنها را در چند نکته زير بيان
کرد:
1-
بنيانگذار فرقه وهابيت، محمد عبدالوهاب است. وي در واقع احياگر انديشههاي
ابنتيميه ميباشد كه او نيز تحت تأثير
انديشههاي احمد بن حنبل قرار داشت.
2-
وهابيان به پيروي از ابن تيميه و احمد حنبل از حضور عقل در حوزه دين كاستند
و به همين دليل نظرياتي عقلگريز يا عقلستيز مطرح كردند كه برخي از آنها عبارتاند
از:
الف-
رؤيت خدا در قيامت؛
ب- قائل شدن تجسيم براي خدا؛
ج- شرک دانستن توسل به اولياء الهي؛
د- شرک بودن ساختن بناء وگنبد برروي قبور؛
ه- بدعت دانستن بزرگداشت مواليد و وفيات اولياء خدا.
1-
ابراهيمي، محمدحسين، تحليلي نو بر عقائد وهابيان، چاپ دوم، مرکز انتشارات
دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1370؛
2-
ابن
حنبل، احمد، مسند احمد، بيروت، دارصادر؛
3-
الهامي، داوود، دو محور عقائد وهابيان، چاپ اول، مؤسسه دفاع از حريم
اسلامي، 1379؛
4-
بن
باز، عبدالعزيز، مجموعه فتاواي بن باز، نسخه ديجيتالي؛
5-
رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب کلامي، مرکز جهاني علوم اسلامي، قم،
1383؛
6-
رضواني، علي اصغر، سلفيگري، مسجد جمکران، قم،
1384؛
7-
سبحاني، جعفر، آئين وهابيت، دفتر انتشارات اسلامي، قم،
1386؛
8-
سبحاني، محمدتقي، عقلگرايي و نصگرايي، مجله نقد و نظر،
شماره3؛
9-
سيدعلوي، سيدابراهيم، وهابيها، اميرکبير، چاپ سوم، تهران،
1369؛
10-
سيستاني، سيدعلي، مناظرات في التوحيد،
11-
شهرستاني، عبدالكريم، ملل و نحل،
12-
فتاوي اللجنه الدائمه للبوحث العلميه والافتاء، ج3،
13-
فرمانيان، مهدي، آشنايي با فرق تسنن، انجمن علمي اديان و مذاهب، قم،
14-
فرمانيان، مهدي، فرق تسنن، چاپ دوم، نشر اديان، قم،
1386؛
15-
قزويني، سيدمحمدحسن، فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آنها، ترجمه علي دواني،
16-
گروهي از نويسندگان، دائرة المعارف بزرگ
اسلامي،
17-
مکارم شيرازي، ناصر، شيعه پاسخ ميگويد، چاپ سوم، مدرسه الامام علي بن
ابيطالب، قم، 1385؛
18-
نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دارالفکر؛
19-
مختصر منهاج السنه،
20-
مجموعه فتاواي ابن
تيميه،
22-
http://ummanas.netfirms.com/earth.htm
23-
http://ummanas.netfirms.com/english.htm
24-
http://ummanas.netfirms.com/flower.htm
25-
http://ummanas.netfirms.com/ig.htm
26-
http://ummanas.netfirms.com/lying.htm
[1] .
جعفر سبحاني، آئين وهابيت، ص 33.
[2] .
عبدالكريم شهرستاني، ملل و نحل، ج1،
ص 165.
[3] .
سيدمحمدحسن قزويني، فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آنها، ترجمه علي دواني، ص 15، مهدی
فرمانیان، آشنايي با فرق تسنن، انجمن علمي اديان و مذاهب، ص153.
[4] .
المسئلة و الاجوبة الاصولية، ص46 به نقل از محمدحسين ابراهيمي، تحليلي نو بر عقايد
وهابيون، ص113.
[5] .
مختصر منهاج السنه، ج2، ص 240.
[6] .
مهدي فرمانيان، فرق تسنن، ص 598.
[7] .
برخي از اين آيات عبارتاند از: «وجوه يؤمئذ ناضره، الي ربها ناضره» قيامت: 22 و23،
«فمن کان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرک بعباده ربه احدا» کهف:
110.
[8] .
مجموع فتاواي بن باز، ج6، ص 45.
[9] . «و
ليس في کتاب الله و لا سنه رسوله و لا قول احد من سلف الامه و ائمتها انه ليس بجسم
و ان صفاته ليست اجساما و اعراضا.» التاسيس في رد اساس التقديس، ج1، ص101. به نقل
از سيدعلي سيستاني، مناظرات في التوحيد، ص 128.
[10] .
مجموعه الرسائل الکبري، رساله يازدهم، ص451
[11] .
رحله ابن بطوطه، ص 113. به نظر ميرسد داستان فوق نميتواند واقعيت داشته باشد. چرا
كه ابن بطوطه پس از مسافرتهاي متعددي كه انجام داد، در نيمه دوم قرن هفتم به مراكش
رفت و به درخواست پادشاه مراكش سفرنامهاي را بعد از چهل سال نوشت. وي ميگويد در
نهم ماه رمضان سال 726 قمري وارد دمشق شده و آنگاه چنين داستاني را از ابن تيميه
نقل ميكند، حال آنكه به استناد منابع تاريخي ابن تيميه در شانزده شعبان سال 726
قمري به زندان افتاد و پس از مدتي جنازهاش بيرون آمد. ر.ك. گروهي از نويسندگان،
دائرة
المعارف بزرگ اسلامي، ج3، ص178.
[12] . مجموعه فتاواي ابن تيميه، ج3، ص481 و
482.
[13] .
براي اطلاع بيشتر ر.ک: محمد حسين ابراهيمي، تحليلي نو بر عقائد وهابيان، ص117 و علي
اصغر رضواني، سلفيگري، ص241.
[14] .
فتاوي اللجنه الدائمه للبوحث العلميه و الافتاء، ج3،
ص227.
[15] .
مجموع فتاوي بن باز، ج2 ص388.
[16] .
براي اطلاع بيشتر ر. ک: سيدابراهيم سيدعلوي، وهابيها، ص270 و علياصغر رضواني،
سلفيگري، ص280.
[17] .
اللجنه الدائمه للبوحث العلميه والافتاء، رقم7210
[18] .
مسلم نيسابوري، صحيح مسلم، ج2،
ص67
[19] .
براي اطلاع بيشتر ر.ک: مکارم شيرازي، شيعه پاسخ ميگويد، ص 104 و جعفر سبحاني، آئين
وهابيت، ص93.
[20] .
مسلم نيسابوري، صحيح مسلم، کتاب المساجد، ج2 ص66.
[21] .
ر.ك. جعفر سبحاني، آيين وهابيت،ص97.
[22] .
انعام/108.
[23] .
ر.ك. علي اصغر رضواني، سلفي گري، ص601.
[24] .
مجموعه فتاوي و مقالات متنوعه، ج1 ص179.
[25] . فتح
المجيد، به نقل از محمدحسين ابراهيمي، تحليلي نو بر عقايد وهابيون،
ص153.
[26] .
احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص367.
[27] . سيد
عبدلله شبر، مصابيح الانوار، به نقل از تحليلي نو بر عقائد وهابيان،
ص137.
[28] .
بقره: 125.
[29] . حج:
32.
[30] .
براي اطلاع بيشتر ر.ک: علي اصغر رضواني، سلفي گري، ص626، جعفر سبحاني، آيين وهابيت،
ص176 و تحليلي نو بر عقائد وهابيان، محمدحسين ابراهيمي،
ص137.
[33] .
سايت فتاواي شرعية تابع هيئت افتاء كويت شماره فتوا: 7081؛ مفتي: أ.د.أحمد الحجي
الكردي، (يکي از علماي موسوعه فقهيه عضو هيئت افتاء كويت؛ تاريخ نشر فتوى :
2006-09-21