مبینه
اختر
آرایههای ادبی
به کاررفته در قرآن کریم
نمونههایی از نظم
آهنگین آیات قرآنی
بدون شک معجزه
برای پیامبران وسیلهای به شمار میآید تا
سند نبوّت و شاهد صدق ادعای آنها باشد و بر این مطلب دلالت کند که
ایشان از جهان غیب پیام آوردهاند. معجزهی آخرین
پیامبر الهی، آخرین کتاب آسمانی یعنی قرآن
است که وجوه چندی برای معجزه بودنش ثابت شده و در این
تحقیق به یکی از آن وجوه یعنی «نظم آهنگین
قرآن» میپردازیم. در همین راستا پس از مفهومشناسی
برخی واژگان کلیدی، اعجاز قرآن کریم و نیز اعجاز
ادبی و بیانی آن تعریف شده و آنگاه در بخش آخر به
توضیح سجع و فواصل و بیان مصادیقی از اعجاز در آهنگ و
جاذبهی قرآن پرداخته شده است.
قرآن، کتاب
جدّیت است و شوخی بر نمیدارد[1] و
یادآور مسئولیت خطیر انسانی و هشدار دهندهی عاقبت
شوم زندگی براساس افکار غلط و روحیّات فاسد، میباشد و
پیوسته حقایق زندگی دنیا و آخرت را به ما گوشزد مینمایند
از این رو فضای نزول قرآن با حزن آمیخته است و اساساً هر چه
جدّی است و عمیق و گویای حقیقت، در هالهای
از حزن قرار دارد و برعکس، هر آن چه سطحی است و سرگرم کننده، با سرور و سرخوشی
همراه میباشد.[2] امام
صادق(علیهالسلام) می فرمایند: قرآن متلبس به حزن نازل گشته است
پس آن را با حزن بخوانید.[3]
با این حال نظم
و آهنگ قرآن چنان زیبا و شکوهمند است که عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست
اقرار کنند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها میتواند
سخن خداوند باشد.[4]
نظم و آهنگ واژگان
قرآن، نغمهای دلکش و نوایی دلپذیر پدید میآورد؛
نوایی که احساسات آدمی را بر میانگیزد و دلها را
شیفتهی خود میکند نوای زیبای قرآن
برای هر شنوندهای؛ هر چند غیر عرب محسوس است،[5] چه
رسد به این که شنونده عرب باشد. هنگام گوش جان سپردن به آوای قرآن،
نخستین حالتی که دلها را جذب میکند، نظم بدیع و
شیوایی صوتی آن است.[6]
مصطفی محمود در
خاطراتش آورده است: «نخستین برخورد من با قرآن در سن چهارسالگی بود که
در مکتب شیخ محمود در صف کودکان نشسته بودم و او بر تخته نوشته بود و
می خواند: (وَالضُّحَى * وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى) و ما به دنبال وی
بی آنکه یک کلمه را بفهمیم، آیه را تکرار می
کردیم. در خانهی ما نه فشاری برای درس خواندن و نه
اصراری در دینداری بود. هر کس غرق در زندگی خود و
نتایج قهری آن بود. طبیعی بود که نخستین
عبارتی را که از قرآن شنیدم با دل سفید همچون برف و بدون سابقه
ذهنی پذیرا شدم, همان گونه که درس های دیگر. برای
من دشوار است که اثر شنیدن نخستین عبارت قرآنی را وصف کنم و به
وسیله ی کلمات حالت پیچیده روحی یا
انفعالی که در خاطر و تأثیری را که بر روی گوش من گذاشته
بود بیان کنم زیرا هنگام تنهایی آیه را تکرار
می کردم. آن چه در من اثر عمیق گذاشته همان مقاطع حروف و توالی
و آهنگ خوش آن بود: نظیر ردیف با گام موسیقی بی آن
که انتظار فهم محتوای آن نتها را داشته باشم در روح من غوغایی
بود و وزن دلنشین آن جان مرا مسخر خود کرده بود.[7]
جاذبهای که
درکلمات و عبارات قرآن وجود دارد، هر انسانی را به خود جذب می
نماید. جاذبه کلمات و آهنگ قرآن، آن قدر زیاد است که تنها سخن و
کلامی است که ملال و رنجش خاطری را برای شنوندان آن نمیآورد
و تنها آهنگی است که هر چه بر آن میگذرد، کهنه و فرسوده نمی
شود.[8]
در این نوشتار
به برخی وجوه سبک آهنگین قرآن و آرایههای ادبی که
در این کتاب آسمانی به کاررفته و نظم اعجازگونه آن را رقم زده است،
اشاره خواهد شد.
الف ـ سبک: سبک در لغت به معنای قالب ریختن میباشد و
در اصطلاح کلمات را به طرزی نیکو تلفیقکردن و آراستن است. در اصطلاح علم بیان روش یا شیوهی
خاصی که شاعر یا نویسنده برای بیان مطلب و افکار
خود اختیار میکند را سبک میگویند که عبارت از طرز جملهبندی
و استعمال لفظ و ترکیبات و چگونگی تعبیر و بیان
مضامین میباشد.[9]
ب ـ نظم: نظم در لغت به
معنای آراستن، ترتیب دادن و به رشته کشیدن میباشد و در
اصطلاح، به کلام منظوم و موزون اطلاق میگردد.[10]
ج ـ آهنگ: آهنگ
یعنی آواز، لحن، نوا و آوا و وزن یا موزونی آواز.[11]
د- معجزه از ریشه «عجز» و اسم از باب افعال و
به معنای به عجز درآوردن میباشد.[12] و
«أعجز فلان فلاناً» یعنی او را عاجز نمود.[13] و
گاهی نیز به معنای یافتن عجز نیز میباشد
مانند «أعجزت زیداً» یعنی زید را عاجز یافتم.[14]
البته لغت «اعجاز» گاهی
به معنای «فوت شدن» نیز آمده است؛ مانند زمانی که گفته میشود
«أعجزه الأمر الفلانی» یعنی فلان کار از او فوت شد[15]
اما در معنای
اصطلاحی آن، تعریفهای متعددی دیده میشود
چنانچه خواجه نصیر طوسی در «تجرید الاعتقاد» می
نویسد:
معجزه اثبات
اموری است که معتاد نباشد و یا نفی چیزی است که
معتاد است، در صورتی که خارق العاده باشد و با ادعا نیز مطابقت کند.[16]
سیوطی در
«الاتقان» می نویسد: «معجزه امری است خارق عادت که در مقام
محاجه آورده میشود و دیگران از آوردن آن عاجز باشند».[17]
آیت الله
خوئی (ره) می نویسد: معجزه آن است که مدعی منصبی از
مناصب الهی آن را بیاورد که خرق عادت باشد و دیگران از آوردن آن
عاجز باشند که گواه باشد بر مدعای او.[18]
علامه طباطبائی
می نویسد: معجزه عبارت است از امری است خارج عادت که دلالت کند
براینکه امری ماوراء طبیعی در طبیعت و امور
مادی، تصرف کرده است و این به آن معنی نیست که معجزه مبطل
امری عقلی و ضروری است.[19]
سجع در لغت به
معنای آواز کبوتر و فاخته است و به عبارت دیگر همان «سجع
الطیر»، (بانگ کبوتر) می باشد[20] و در
اصطلاح، کلمات همآهنگ آخر دو کلام قرینه به بانگ کبوتر و قمری
تشبیه شده و به آن سجع اطلاق میشود.[21] بر
این اساس در علم بدیع، «سجع» عبارت است از آوردن دو واژه که در وزن و آهنگ
یا یکی از این دو برابر باشند.
با نگاهی گذرا
از تعاریف متعدد سجع از علمای متقدم و متأخر بلاغت می توان
چنین نتیجه گرفت که:
ـ سجع اختصاص به نثر
دارد و به ندرت در شعر میآید.
ـ به آخر قرینهها
اختصاص دارد.
ـ آرایهی
سجع در کلامی دیده میشود که حداقل دو جمله باشد.
ـ در سجع کلمات
پایانی قرینهها در وزن یا حرف باید همآهنگ
یا هر دو موافق باشند.
همچنین در سجع
باید به چند مورد توجه داشت:
1ـ بهترین سجع
آن است که قرائن آن مساوی باشند؛ مانند سجع موجود در این کلام
الهی: (فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ * وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ * وَظِلٍّ مَمْدُودٍ).[22]
2ـ اگر قرائن کلام
متساوی نباشند بهتر آن است که قرینه دوم و سوم طولانیتر از
قرینه اول باشد. و اگر قرینه دوّم کوتاهتر از قرینه اوّل باشد
سجع چنان زیبایی نخواهد داشت.
3ـ بنای سجع بر
این است که عجزها(کلمات آخر مصرع دوم) همیشه ساکن باشند؛ چراکه غرض از
سجع این است که فواصل همیشه مثل یکدیگر باشند، پس اگر
مبتنی بر وقف و سکون نباشد خلاف غرض خواهد بود.[23]
پس از
آشنایی مختصری با «سجع» نوبت به این سؤال میرسد که
آیا در قرآن سجع هست یا نیست؟
در این
زمینه اقوال مختلفی وجود دارد. بعضی مانند ابو هلال عسکری
در کتاب الصناعتین و ابنسنان در کتاب سرّ البلاغه قبول دارند
و بعضی هم مانند ابوالحسن اشعری، باقلانی، رهّانی که
نمیپذیرند.
دلایل
کسانی که میپذیرند در قرآن سجع وجود دارد؛ به طور خلاصه به
این شرح است:
ابوهلال عسکری
پس از آنکه در کتاب الصناعتین می گوید: «قرآن
دارای سجع است، امّا سجعی که در اوج بلاغت است و هیچ سخنی
به پایهی آن نمی رسد.»،[24] برای
استدلال این مطلب به نمونهای از سخنان کاهنان اشاره میکند:
«و السماء و الارض و
القرض و الفرض و الفجر و الرض» (قسم به آسمان و زمین و وام و قرض و
دریای بزرگ و جوانه)
ایشان آنگاه
بیان میکند که چنین سجعی زشت و ناپسند است و دارای
تکلف و ناهماهنگی است و از اینرو نبیاکرم(ص) دربارهی
مردی که با صدای خوش میگفت: «من لا شرب و لا أکل و لا صاح
فاستهل...» فرمودند: «همچون کاهنان، سجع می بافی؟!» زیرا در
سجع آنان، تکلف و مشقّت آشکار است و اگر پیامبر(ص) آن مرد را به خاطر سجع،
مورد نکوهش قرار داده بود، باید می فرمود: چرا سجع آوردی؟ و از
اینجا روشن میشود که اگر سخنی دارای سجع بدون تکلف و
ظاهرسازی باشد، هیچ کلامی به زیبایی آن
نخواهد رسید.[25]
ابن سنان نیز
در کتاب سرالبلاغه آیاتی را که مقاطع یکسان دارند، سجع
نامیده است و آنرا سجعی دانسته که هیچ کس مثل آنرا نمیتواند
بیاورد. وی سپس برای اثبات این مدعا نمونههایی
از قرآن را ذکر میکند، از جمله این آیهی قرآنی که
در آن آمده است:
(وَالْفَجْرِ *
وَلَيَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ * وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ * هَلْ
فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ)[26]
او میگوید:
در آیهی فوق «یاء» در «یسر» حذف شده است، و چنین
چیزی در لغت به انگیزهی رعایت فواصل «لام»
صحیح میباشد.[27]
اما کسانی که
وجود سجع را در قرآن نفی کردهاند، دلیل شان این است که سجع در
سخن، امری ناپسند و زشت است. و در شأن قرآن کریم نیست.[28]
بنابراین هرکه
سجع را عبارت میداند از یکی بودن حروف مقاطع، بدون این
که معنا پیرو لفظ باشد، میپذیرد که قرآن کریم
دارای سجعی برتر از توان بشر است. و هر که سجع را (در این که
معنایش تابع قافیه و وزن است) مانند شعر میداند، طبعا قرآن را
منزه از آن می داند.
رمّانی «فواصل»
را عبارت از حروفی میداند که در مقاطع کلام هم شکلند و باعث
می شود تا انسان معانی را خوب درک کند. وی فواصل را موجب بلاغت
کلام میداند.[29]
فرق بین «فاصله»
و «سجع» این است که در فاصله، حروف مقاطع کلام، به هم نزدیک و
شبیهند، مثل «نون و میم» در این سخن خدای متعال در سوره
حمد «الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین» ولی در سجع حروف
مقاطع کلام یکی هستند. و لذا «فاصله» اعم از «سجع» است.[30]
قرآن دارای
فواصلی است که حروف مقاطع آن یکی است و چون در اوج بلاغت قرار
دارد، هدف اصلی آن معانی است و الفاظش با تمام
زیبایی و درخشندگی و خوش نوایی، پیرو معانی
است و گاهی هماهنگی مقاطع حروف از جلوههای
زیبایی و انسجام نغمه ها و موسیقی کلام است و از
چنان تأثیری برخوردار است که هیچ کس نمی تواند مثل آن را
بیاورد.
1ـ سورهی
تکاثر/ آیهی 1و2
أَلْهَاكُمُ
التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ: یکی از فنون
بلاغی به کار رفته آن است که به جای «قبور»، «مقابر» آمده است تا
همگونی لفظی میان این کلمه و کلمه «تکاثر» مراعات شود.
اهل بلاغت در این تعبیر همگونی آهنگ و انسجام
موسیقی کلمات را احساس می کنند.[31]
2ـ همزه/آیهی
5 و6.
(نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ
* الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ)
برخی قرآن
پژوهان بیان کردهاند که در این آیه «الْأَفْئِدَةِ» به معنای
«قلوب» است و به منظور رعایت همگونی میان رئوس آیات، از
کلمه قلوب عدول شده و این کلمه آورده شده است.[32]
3ـ سورهی
لیل/آیهی 12 و13.
(إِنَّ عَلَيْنَا
لَلْهُدَى * وَإِنَّ لَنَا لَلْآَخِرَةَ وَالْأُولَى) اینجا نیز به
خاطر رعایت فاصله، آخرت بر دنیا مقدم آورده شده است.[33] گرچه
همانند آیات قبل، این تقدم و تأخر از مقتضیات معنا نیز
هست.
قرآن کتاب
آسمانی است که برای هدایت بشر و نشان دادن راه تکامل به
وی است. با این حال خود این کتاب آسمانی نیز معجزه
است و دیگران از آوردن آن عاجز میباشند. معجزه بودن قرآن از جهات
مختلف قابل بررسی است که یکی از آنها اعجاز ادبی و
بیانی قرآن است که در آن موسیقی و آهنگ قرآن مطرح است.
موسیقی و
نظم آهنگ قرآن در پرتو برخی آرائههای زبانی از جمله سجع و رعایت
فواصل است که به نحوی اعجازگونه ساختاری بیبدیل به آن
داده است. با این حال نباید این نکته را نیز از نظر دور
داشت که اعجاز قرآن و ساختار اعجازگونه آن تنها منحصر در این امور
نیست و ما چه به سجع و فواصل در قرآن قائل شویم و چه نشویم، باز
هم آن نظم و آهنگ و زیبایی و لطافت و جذابیت قرآن
پابرجاست. یعنی اگر در صنعت شعر، سجع و فاصله رعایت نشود، نظم و
آهنگ خود را از دست میدهد ولی قرآن بدون سجع و فاصله نیز آن
معنای زیبا و بلیغ را در قالب الفاظ زیبا و پر معنا
میرساند و این همان معجزه بودن قرآن است.
1ـ قرآن کریم.
2ـ الازهری،
ابومنصور محمد بن احمد، تهذیباللغة، موقع الوراق.
3ـ ابن منظور، محمد
بن مکرم، لسان العرب، انتشارات دار صادر، بیروت، 1414 ق.
4ـ بنت الشاطی،
عائشه بنت الرحمن، اعجاز بیانی، حسین صابری، شرکت
انتشارات علمی و فرهنگی تهران، 1376.
5ـ بی آزار
شیرازی، عبدالکریم، قرآن ناطق، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،
تهران، 1376.
6ـ حسینی
تهرانی، سید محمدحسین، نور ملکوت قرآن، انتشارات نور ملکوت
قرآن، مشهد، 1421.
7ـ خوئی،
سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، دار الزهراء،
بیروت، لبنان، 1395 ق.
8ـ ابوزهره، محمد، معجزه
بزرگ پژوهشی در علوم قرآنی، ترجمه محمود ذبیحی، آستان
قدس، 1379.
9ـ راغب
اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن،
دارالعلم الدار الشامیه، بیروت، 1412 ق.
10ـ نقی پورفر،
ولی الله، پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، ناشر، اسوه، تهران،
1381.
11ـ
سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، الهیئة
المصریة العامه للکتاب، 1394 هـ.
12ـ طاهرخانی،
جواد، بلاغت و فواصل قرآن، جهاد دانشگاهی، تهران، 1383.
13ـ العلامه
حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، مؤسسهی النشر
الاسلامیالتابعه، ... 1415 هـ.
14ـ علامه
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی
تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی قم، 1417 ق.
15ـ عسکری،
ابوهلال الحسن بن عبدالله بن سهل ... الصناعیتن، موقع الوراق.
16ـ کلینى،
الکافی، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران ، ۱۴۰۷هـ
ق، ص614.
17ـ فولادوند، محمدمهدی،
قرآن شناسی، الست فردا، تهران، 1380.
18ـ معرفت،
محمدهادی، علوم قرآنی (معرفت)، موسسه فرهنگی التمهید قم،
1380.
19ـ مؤدب،
سیدرضا، اعجاز القرآن در نظر اهل بیت عصمت و 20 نفر از علمای
...، احسن الحدیث، قم، 1379.
[1]. (إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ)، سوره طارق
/ 14 و 13.
[2]. نقی پورفر، ولی الله، پژوهشی پیرامون
تدبر در قرآن، انتشارات، اسوه، ج 1، ص 407.
[3]. «إنَّ القرآن نزل بالحزن فاقروء بالحزن» کلینى،
الکافی، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران ، ۱۴۰۷هـ
ق، ج ۲ ، ص ۶۱۵ .
[4]. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، موسسه فرهنگی
المتهید، 1380، ج 1، ص321.
[5]. یک ژنرال سونل فرانسوی در مورد قرآن می
گوید: «هیچ کتابی به اندازهی قرآن انسان به شور وا
نمیدارد و با کلمات جادوئی و موسیقی پر هیجان خود
به روی عقده ها و خصومت ها اثر نمی گذارد»، حسینی
تهرانی، سید محمدحسین، نور ملکوت قرآن،انتشارات علامه
طبابایی، 1368 ج 4، ص 109.
[6]. همان.
[7]. فولادوند، محمدمهدی، قرآن شناسی، الست فردا، ج 1، ص
33 ـ 32.
[8]. مؤدب، سیدرضا، اعجاز القرآن در نظر اهل بیت عصمت و
بیست نفر از علمای بزرگ اسلام، ج 1، ص 182.
[9]. فرهنگ فارسی عمید، ج2، صلی الله و علیه
و آله1381 ، (نقل از: قرآن ناطق،
عبدالکریم بی آزار شیرازی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،
ج 1، ص280.
[10]. همان، ج 3، ص 22 ـ 24 (نقل از همان).
[11]. همان، ج 1، ص 78 (نقل از همان).
[12]. طاهرخانی، جواد، بلاغت و فواصل قرآن، جهاد دانشگاهی،
ص 9 ـ 1.
[13]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، دارالعلم
الدار الشامیة، دمشق، بیروت، 1412 ق. ص 547.
[14]. ابن منظور، محمد بن مکی م، لسان العرب، ج 5، ص 369 /
فیومی،احمد بن محمد، مصباح المنیر، ج 2، ص 394.
[15]. الازهری، ابومنصور، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ص
219.
[16]. العلامه الحلّی، کشف المراد فی شرح تجرید
الاعتقاد، مؤسسه النشر الاسلامی التابعة لجماعة، 1415 هـ ، ص 350.
[17]. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم
القرآن، الهیئة المصریة العامه للکتاب، 1394 هــ. ج 4، نوع 64، ص 30.
[18]. آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، البیان
فی تفسیر القرآن، ص 35.
[19]. علامه طباطبایی، سید محمدحسین،
المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات، اسلامی جامعهی
مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق. ج 1، ص 73.
[20]. معانی دیگر سجع عبارت است از قصد کردن، رفتن به
راهی و نالیدن شتر ماده.
[21]. طاهرخوانی، جواد، بلاغت و فواصل قرآن، ج1، ص83.
[22]. سوره واقعه / 28 ـ 30.
[23]. همان، ص 84.
[24]. عسکری، ابوهلال الحسن بن عبدالله بن سهل بن سعید بن
یحیی بن مهران، الصناعنین، موقع الوراق، ص 79.
[25]. همان.
[26]. سوره فجر /1 ـ 5.
[27]. ابوزهره، محمد، معجزه بزرگ: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه
محمود ذبیحی، آستان قدس، ج 1، ص 376.
[28]. همان، ص373.
[29]. طاهر خوانی، جواد، بلاغت و فواصل قرآن، ص 114، ج 1.
[30]. محمد ابوزهره، همان، ج1، صص367 ـ 366.
[31]. بنت الشاطی، عایشه بنت الرحمن، اعجاز
بیانی، ترجمه حسین صابری، شرکت اتشارات علمی و
فرهنگی، ج1، ص293.
[32]. همان، ج1، ص294.
[33]. همان، ج1، ص296.