مفهوم شناسی نور و ظلمت در قرآن کریم

اسماء سلطان


چکیده

واژه شناسی

«نور» در قرآن کریم

سوره‌ی توبه، آیه‌ی 32

سوره‌ی نور، آیه‌ی 35

سوره‌ی نور، آیه 40.

سوره‌ی زمر، آیه 22

سوره‌ی مائده، آیه 15

سوره‌ی انعام، آیه122

سوره‌ی حدید، آیه 28

سوره‌ی بقره، آیه 257

سوره‌ی مائده، آیه 16

سوره‌ی انعام، آیه 1

سوره‌ی اعراف، آیه 157

سوره‌ی رعد، آیه 16

سوره‌ی ابراهیم، آیه 1

سوره‌ی احزاب آیه 43

سوره‌ی زمر، آیه 69

ظلمت در قرآن

سوره‌ی انعام، آیه 59

سوره‌ی انعام، آیه 63

سوره‌ی بقره، آیه 17

سوره‌ی زمر، آیه 6

سوره‌ی بقره، آیه 257

سوره‌ی مائده، آیه 16

سوره‌ی انعام، آیه 1

سوره‌ی انعام، آیه 122

سوره‌ی انبیاء، آیه 87

نتیجه

فهرست منابع

 

چکیده

نور و مشتقاتش در قرآن 194 بار ذکر شده است و مورد دارای معنایی خاص می­باشد. ظلم و مشتقاتش که از جمله آنها «ظلمت» می­باشد نیز در قرآن 315 بار تکرار شده است. در این تحقیق آیات مختلفی که در آنها دو واژه «نور» یا «ظلمت» وجود دارد جمع­آوری شده و آنگاه در هر آیه معنای نور و یا ظلمتی که در آن آیه منظور و مقصود است از منظر تفاسیر مختلف از جمله المیزان، تفسیر ملا صدرا، تفسیر أنوار التنزیل و أسرار التأویل، مخزن العرفان، التبیان، مفاتیح الغیب و نور الثقلین بررسی شده است.

واژه شناسی

الف) نور: ابن فارس در مورد معنای این واژه می­نویسد: این کلمه از نون و واو و راء ترکیب شده است به معنای روشن کردن و روشنی و اضطراب و قلت ثبات می­باشد.[1] همچنین خلیل در العین نیز همین معنا را ذکر کرده و نور را به معنای ایضاء و روشنی می­داند.[2]

ب) ظلمت: در مورد این واژه دو معنا در مقاییس اللغه ذکر شده است: یکی ضد نور و روشنی و دیگری وضع کردن شیء در غیر موضعش [3]  که ظلم در معنای دوم معنایی اصطلاحی بوده و در مقابل عدل قرار دارد؛ همچنانکه در کتب لغت دیگر ظلمت به نبود نور معنا شده است.[4] 

 

«نور» در قرآن کریم

واژه نور در قرآن کریم مظهر مبدأ هستی و آفریدگار جهان و هدایتگر تکوینی و تشریعی همه عالم است، جهان بدون نور حضرت حق، مفهوم و معنا ندارد و اشیاء متعدد و گوناگون از یکدیگر جدا نمیگردند و تشخیص وتمیز پیدا نمیکنند. نور سبب جدایی انواع و اجناس از یکدیگر است، در پرتو برکت وجودی نور، هر چیزی در جای خود قرار دارد و به موقع وظیفه و تکلیف خود را انجام میدهد که در این امور آسمانها و زمین و هرآنچه وجود دارد در پرتو نورانیتش راه صحیحی را طی میکنند.

در ادامه به برخی از استعمال­های این واژه و معنای مراد هر یک از منظر برخی تفاسیر می­پردازیم.

- سوره‌ی توبه، آیه‌ی 32

يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ  (آنها با دهان قصد خاموش كردن نور خدا را دارند، ولى خدا نمى‏گذارد و نورش را كامل مى‏كند اگر چه كافران كراهت داشته باشند.)

همین مضمون در سوره‌ی صف، آیه‌ی 8 نیز آمده است:

يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولى خدا كامل كننده نور خويش است هر چند كافران خوش نداشته باشند.)

 مفسرین در مورد معنای نور خدا در آیات فوق نظرات مختلفی دارند از جمله:

1.        نور خدا یعنی قرآن و اسلام و از جبائی نقل شده که نور خدا یعنی دلالت و برهان..[5] علامه طباطبایی در المیزان نیز با نقل دیدگاه زمخشری که معنای خاموش کردن نور را باطل کردن نبوت خاتم الانبیاء می­داند، منظور از نور در این آیه را «نور اسلام» معرفی می­کند.[6]

2.                  نور خدا یعنی دلایلی که صحت نبوت را اثبات کنند، مثل معجزه، قرآن، و غیره.[7]

3.        نور خدا یعنی قرآن یا اسلام یا توحید است و در این آیه که در صدد مذمت یهود و نصاری است که منکر توحید بودند این معنای اخیر مناسبتر است.[8]

4.        نور خدا یعنی دلایلی که وحدانیت خدا را اثبات می کنند و تقدس او از فرزند داشتن یا قرآن یا نبوت حضرت محمد (ص).[9]

در مورد آیه‌ی سوره صف نیز مفسرین می گویند که منظور نور ایمان و اسلام است[10] و یا منظور پیامرانند که مظهر نور خدایند و قانون اسلام، است[11] و یا مقصود از نور دین و کتاب و حجتهای خداست.[12]

در تفسیر مجمع البیان به نقل از تفسير برهان روایتی به اسنادش از حضرت موسى بن جعفر(علیه‌السلام) نقل نموده است مبنی بر اینکه از آن حضرت در مورد قول خداى عزّ و جل یعنی «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» سؤال شد و حضرت فرموده­اند: «ميخواهند ولايت امير المؤمنين را با دهانشان انكار كنند» آنگاه حضرت در معنای این فقره از آیه «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» فرمودند «خدا تمام كننده امامت است و امامت آن نوريست كه ميفرمايد: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا، ايمان آورند بخدا و پيامبر و نورى را كه ما آن را نازل كرديم و آن نور امام است.»[13]

- سوره‌ی نور، آیه‌ی 35

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (خداوند نور آسمانها و زمين است، مثل نورش چراغدانى را مى‏ماند با چراغ كه آن چراغ در ميان شيشه‏اى است و آن شيشه چونان ستاره درخشان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده است كه نه شرقى است و نه غربى و بدون تماس با آتش در حد شعله‏ور شدن است، نورى است افزون بر نور، خداوند هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند و براى مردم مثالها مى‏آورد، خداوند بر هر چيز آگاه است.)

مفهوم نور در جمله «الله نور السموات و الارض...» نزد برخی مفسرین از این قرار است:

1-     خدا نور آسمانها و زمین است یعنی هدایت کننده أهل آسمانها و زمین به سوی مصالحشان است[14]

2-  خدا به وسیله‌ی خورشید و ماه و ستارگان آسمانها و زمین را روشن می کند، و یا اینکه خداوند زینت بخش آسمانها به وسیله‌ی فرشتگان و زینت بخش زمین به وسیله‌ی پیامبران و علماء است.[15]

3-  خداوند نظم دهنده آسمان و زمین به بهترین شکل است و یا روشن کننده‌ی آنهاست[16] و این منور کردن یا توسط ملائکه در آسمان و پیامبران در زمین، یا شمس و قمر و ستارگان، یا آسمان توسط شمس و قمر و ستارگان و زمین توسط پیامبران و علماء.[17]

4-     منظور از نور، نورى است كه هر چيزى به وسيله آن روشن مى‏شود و اين همان رحمت عام الهى است.[18]

5-  منظور آن است که وجود تمام عالم از ناحیه خداوند است و خداوند موجود آنهاست[19] چراکه ظهور از آن وجود است و ظلمتى نيست كه تاريك ‏تر از عدم باشد، پس چيزى كه ظلمت عدم را به ظهور وجود منتفى ميگرداند سزاوار است كه نور ناميده شود و وجود نورى است از نور ذات حق تعالى که بر تمام اشياء فائض گرديده اين است. علاوه بر این هماگونه که هر ذره از نور خورشید دلالت بر وجود خورشید نورانی دارد، هر ذره­ای از وجود آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست دلالت بر پدید آورنده آن یعنی خداوند دارد.[20]

نور در جمله «مثل نوره...» به معانی مختلفی از جمله موارد زیر تفسیر شده است:

1.                  به معنای ایمان، یا قرآن، یا نور پیامبر که منسوب به خداست.[21]

2.                  منظور از این نور، نوری است که خداوند بوسطه‌ی آن انسان مؤمن را هدایت می کند.[22]

3.                  منظور از این نور، نور خاصی است که به مؤمنین اختصاص داده شده و آن نور ایمان و معرفت است.[23]

4.                  مراد از نور، حقیقیت محمدیه است.[24]

5.        مقصود از نور خدا قوّه ناطقه يا مطلق قواى درّاكه انسانى است يا روح جاودانى وى است كه همانند نور بخود ظاهر و ظاهر كننده علوم و معارف است و نظر به شرافت عقل و روح خداوند او را به خود نسبت ميدهد.[25]

«نورٌ علی نور...»:

 مقصود نور پیامبر(ص) است که از نسل پیامبران است و یا در حدیثی از امام رضا (علیه السلام) این نور، نور علم معرفی شده است که در سینه‌ی پیامبر(ص) قرار دارد.

در مورد این نور که به تعبیر قرآن کریم در زجاجه قرار دارد گفته شده است که نور زجاجه نورى است عظيم که بالاى نور عظيمى ديگر قرار دارد، يعنى نورى در كمال تلعلع و درخشش می­باشد و تعددش مراد نیست.[26]

نیز گفته شده است مراد از این نور عقل مستفاد است، به این بیان که صور معقوله یک نور و نفس قابله آن نور دیگریست.[27]

در مورد معنای این نور این فقره‌ی آیه «یهدی الله لنوره من یشآء...» نیز نظرات مختلفی مطرح است از جمله:

1.                  منظور از نور دین و ایمان و یا نبوت و ولایت است.[28]

2.                  مراد از نور هدایت به علم و عمل است[29]

3.                  مراد از نور ایمان و معرفت است که خدا مؤمنین را به آن هدایت می­کند و کفار را از آن محروم.[30]

4.                  مراد از این نور، نور محمدی است که کاشف حقایق اشیاء است آن طور که هستند.[31]

5.                  مراد از نور فیض رحمت رحمانی است و یا نور خدا كه آن نور آسمان و زمين است.[32]

 

- سوره‌ی نور، آیه 40.

أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ یا (مثل اعمال کافران) به ظلمات دریای موّاج عمیقی ماند که امواج آن (که شک و جهل و اعمال زشت است) بعضی بالای بعضی دیگر دریا را بپوشاند و ابر تیره(کفر) نیز فراز آن برآید تا ظلمت‌ها چنان متراکم فوق یکدیگر قرار گیرد که چون دست بیرون آرد آن را نتواند دید، و هر که را خدا نور (علم و معرفت و ایمان) نبخشید هرگز (جان) روشنی نخواهد یافت.

در مورد معنای نوری که خداوند برای عده­ای قرار نداده است، دیدگاه­های مختلفی مطرح شده از جمله:

1- مراد نور نجات و یا نور خداست؛ یعنی هر کس در روز قیامت از نور خدا محروم است نور ندارد.[33]

2- مقصود از نور، نور هدایت است.[34]

3- نور ایمان و رحمت است و در تفسیر روح البیان حدیثی آمده است به این مضمون که از پيغمبر اكرم(ص) پرسيدند در روز قيامت امّت تو بر صراط چگونه مي­گذرند، فرمودند: امّت من به نور على (عليه السّلام) مي­گذرند و على(علیه السلام) بر صراط به نور من مي­گذرد و من به نور خدا، و نور امّت من از على است و نور على از من و نور من از خدا است و هر كس ولايت ما نداشته باشد را نور نباشد و آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند.[35]

 

سوره‌ی زمر، آیه 22

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ (به راستى كسى كه خدا دل او را به روى اسلام گشوده است و در پرتو نور پروردگارش قرار داد (همانند كسى است كه چنين نيست؟). واى بر آنان كه در برابر ياد خدا سخت دل هستند، آنها آشكارا گمراهند.)

1.                نور یعنی دلالت و هدایتی و یا قرآن است.[36]

2.                مقصود از نور هدایت خدا و دین صحیح است.[37]

3.                منظور از نور معرفت و هدایت به سوی حق است.[38]

4.                نور چیزی است که بوسیله‌ی آن حق را از باطل تمیز می دهد.[39]

5.                مقصود از نور، نور معرفت و اسلام است.[40]

 

سوره‌ی مائده، آیه 15

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ (اى اهل كتاب پيامبر ما نزد شما آمد تا حقايق بسيارى را كه از كتاب پنهان كرده‏ايد بيان كند، و از بسيارى درگذرد. از جانب خدا نور و كتاب روشنگرى به سوى شما آمد.)

 

مراد از نوری که از ناحیه پروردگار نزد اهل کتاب آمده،اینگونه تشریح شده است:

1.                  منظور از نور، حضرت محمد (ص) است زیرا مردم به وجود او هدایت می­شوند.[41]

2.                  نور، قرآن است که به وسیله‌ی آن حق از باطل جدا می­شود.[42]

3.                  مقصود از نور، اسلام است.[43]

 

·                     سوره نساء، آیه174

«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً» اى مردم حجتى از طرف پروردگارتان براى شما آمد و نورى آشكار به سويتان فرستاديم.

در این آیه مقصود از نور یا قرآن است[44] و یا بنا بر روایتی از امام صادق (علیه السلام)، ولایت امام علی (علیه السلام) است.[45]

سوره‌ی انعام، آیه122

«أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»  آيا آن دل مرده‏اى كه زنده‏اش كرديم و نورى برايش مقرر داشتيم كه با آن در ميان مردم حرکت کند، مانند كسى است كه در تاريكي­ها به سر مى‏برد و راه خروجى ندارد؟ كردار كافران بدينگونه آراسته شده است.

چند معنی برای نور در این آیه ذکر شده است:

1.                مراد از نور، علم یا حکمت است[46] و یا قرآن یا ایمان است[47].

2.       مراد از نور، همان روشنائی است که مؤمنان در قیامت می­بینند، یا راهنمائی شدن مؤمنان در قیامت است  و یا منظور احکام است.[48]

3.                مقصود از نور ایصال نور وحی و تنزیل آن است.[49]

4.       منظور از نور، علمی است که از ایمان متولد می­شود. شاهدش روايتى است كه شيعه و سنى آن را از رسول خدا (ص) نقل كرده‏اند كه فرمود: هر كه عمل كند به آنچه كه عالم به آن است خداوند علم به آنچه را هم كه نمى­­داند، روزيش نموده آنچه را هم كه نمى­‏دانست به او ياد مى­‏دهد.[50]

5.                مراد از این نور، نوری است که از ایمانی که به مرتبه یقین رسیده، به وجود می­آید.[51]

6.                نور حجت­ها و آیاتند که تمیز می­دهند حق را از باطل و محق را از مبطل.[52]

 

سوره‌ی حدید، آیه 28

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ  (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا بترسيد و به رسولش ايمان بياوريد تا از رحمتش شما را دو بهره ببخشد و براى شما نورى قرار دهد كه با آن راه بجوييد و گناهان شما را بيامرزد كه خداوند آمرزنده مهربان است.)

معانی ذکر شده برای نور در این عبارتند از:

1.                  نور یعنی رهبر و راهنما.[53]

2.                  نور قرآن است و یا هدایت است.[54]

3.        مقصود از نور همان است که در آیه 12 سوره‌ی حدید (يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ) به این معنا که یا نور حقیقی است که اولا خداست و بعد نور علم است که همان بصیرت است و نور در قیامت معرفت خداست[55] و یا نور آن چیزی است که مورد هدایت مؤمنین است[56] و یا هدایت به بهشت است.[57]

4.        نور در آیه فقط نوری نیست که منحصر به قیامت باشد، بلکه مؤمنان در دنیا هم نور دارند. همانطور که در آیه 122، سوره‌ی انعام ذکر شده است.[58]

 

سوره‌ی بقره، آیه 257

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»  خدا ياور مؤمنان است و آنها را از تاريكى به روشنايى مى‏برد، ولى طاغوت ياور كافران است و آنها را از روشنايى به تاريكى مى‏برد. آنان جاودانه در آتشند.

مفسرین گفته­اند که مقصود از نور در این آیه یا هدایت است[59] و یا ایمان و طاعت می­باشد[60] و در تفسیر نور الثقلین آمده است که مقصود از نور، آل­محمد (علیهم­السلام) هستند.[61]

سوره‌ی مائده، آیه 16

«يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» خداوند بدان، طالبان و پيروان خشنوديش را به راههاى سلامت هدايت مى‏كند و از ظلمت به سوى نور مى‏برد و آنها را به راه راست رهبرى خواهد كرد.

مفسرین گفته­اند که نور در این آیه نور ایمان[62] یا اسلام[63] یا راه مستقیم است[64] و یا نور امام علی(علیه‌السلام) و ائمه‌ی اطهار(علیه السلام) هستند.[65]

سوره‌ی انعام، آیه 1

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ» سپاس خداوندى را كه آسمانها و زمين را بيافريد. و تاريكيها و روشنايى را پديد آورد و باز كافران به او شرك مى‏آورند.

1.                  منظور از نور در آیهِ، روز است و یا بهشت.[66]

2.                  مقصود از نور، نور محسوسی است که با چشم دیده می­شود و یا نور یعنی اسلام، ایمان، نبوت و یقین است.[67]

3.                  مراد از نور طریق رحمانی و یا وجود است.[68]

4.                  نور به معنای هدایت است.[69]

 

سوره‌ی اعراف، آیه 157

«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»  آنان كه از اين رسول پيروى مى‏كنند، پيامبر امى كه صفاتش در تورات و انجيلى كه در اختيار دارند آمده است، كه آنان را به كار خوب فرمان مى‏دهد و از زشتى‏ها بازشان مى‏دارد و پاكيزه‏ها را براى‏شان حلال و پليدي­ها را حرام مى‏شمرد و بارهاى سنگين و تكاليف شاق را از دوش آنها برمى‏دارد، آنان كه به او ايمان آوردند و حرمتش را رعايت كردند و از نورى كه بر او نازل شده است پيروى كردند، همان رستگارانند.

برخی از تفاسیر انجام شده در مورد معنای نور در این آیه از این قرار است:

1.                  مراد از نور در آیه قرآن است.[70]

2.                  مقصود از نور هدایت، بیان و رسالت و یا به معنای حق است.[71]

3.                  نور، علی­ابن­ابی­طالب­(علیه السلام) است.[72]

 

سوره‌ی رعد، آیه 16

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (بپرس: پروردگار آسمانها و زمين كيست؟ بگو: خداست. بپرس: آيا غير خدا را براى خود برگزيده‏ايد كه مالك سود و زيان خود نيستند؟ بگو: آيا نابينا و بينا برابرند، يا تاريكى و نور يكسان است؟ يا شريكانى براى خدا قرار داده‏اند كه مانند آفريده‏هاى او آفريده‏اند و آفرينش بر آنها مشتبه شده است؟! بگو: خداوند خالق همه چيز و يكتا و چيره است.)

برخی معانی ذکر شده برای واژه‌ی نور در این آیه عبارتند از:

1.                  مراد از نور در آیه هدایت، ایمان و علم است.[73]

2.                  مقصود ار نور ایمان به حق است.[74]

3.                  نور به معنای توحید می­باشد.[75]

 

سوره‌ی ابراهیم، آیه 1

الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ  الف. لام. را. اين است كتابى كه بر تو نازل كرديم تا به فرمان پروردگار، مردم را از تاريكى به روشنايى و به راه خداى توانمند ستوده درآورى.

مفسرین گفته­اند که مراد از نور در این آیه هدایت[76] و ایمان است[77].

سوره‌ی احزاب آیه 43

«هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً»  او به همراه فرشتگانش بر شما درود مى‏فرستد تا شما را از تاريكى به روشنى بيرون برند، و خدا با مؤمنان مهربان است.

مراد از نور در این آیه موارد زیر می­باشد:

1.                  مراد از نور در این آیه معرفت خداست.[78]

2.                  نور یعنی ذکر خدا.[79]

3.                  نور به معنای هدایت است.[80]

4.                  مقصود از نور، اسلام، دانش و معرفت است.[81]

5.                  مراد از نور ایمان و طاعت است.[82]

 

سوره‌ی زمر، آیه 69

«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»  (و زمين به نور پروردگارش روشن شود و نامه اعمال را در ميان بگذارند و پيامبران و گواهان را بياورند و در ميان آنها به حق داورى شود و بر كسى ستم نخواهد شد.)

درباره‌ی کلمه نور در این آیه، مفسرین گفته­اند منظور «عدل» خداوند است و علامه در المیزان به نقل از تفسیر الکشاف بیان می­کند ممکن است مقصود «حق» هم باشد.[83]

 

ظلمت در قرآن

در قرآن کریم ظلمت، مظهر تاریکی، ستم، زورگویی، تبعیض، بیعدالتی، گناهان، جنایات انسانی و غیر انسانی و تجاوز نسبت به یکدیگر است و هر آن کس در آن وادی قدم نهد در باتلاقی فرو رفته است که لحظه به لحظه و آن به آن تیرهروزی و سیاهبختی را برای خود و همراهانش بوجود آورده و از انسانیت به حیوانیت و از آن به عالم جمادات نزول کرده تا جایی که هیچگونه تکلیفی را برای خود احساس نمی­کند. قرآن این حالت را چه زیبا تبیین میکند:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الإْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالأْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ؛ به یقین گروه بسیاری از جنیان و انسانها را برای دوزخ آفریدیم آنان دلها (عقلها)یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند) نمیفهمند و چشمهایی که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشوند، آنان همانند چهارپایان هستند، بلکه وضعیت بدتری (گمراهترند) دارند، اینان غافلان کوردل (که در ظلمت به سر بردهاند) هستند، چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند.[84]

در ادامه به برخی از استعمالات این واژه در قرآن و دیدگاه­های برخی مفسرین در مورد معنای آن اشاره خواهیم کرد:

 

سوره‌ی انعام، آیه 59

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ»  كليدهاى غيب نزد اوست و جز او كسى به آن واقف نيست، آنچه را در خشكى و درياست مى­داند، هيچ برگى بى‏ اطلاع او نمى­‏افتد و هيچ دانه‏اى در نهانگاه زمين نمى­ ماند و هيچ تر و خشكى نيست جز اين كه در كتاب مبين مسطور است.

­در مورد معنای «ظلمات» در این آیه گفته شده است که منظور باطن زمین است و یا منظور اين است كه در زير سنگ­هاى بزرگ، در طبقات زيرين زمين يا در زير چيزهاى ديگر پنهان باشد.[85]

همچنین در تفسیر نور الثقلین آمده که منظور از ظلمات، ارحام است.[86]

سوره‌ی انعام، آیه 63

قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ  «بگو: چه كسى شما را از خطرات خشكى و دريا مى ‏رهاند؟ آن گاه كه او را به زارى و نهانى مى‏­خوانيد كه اگر ما را نجات دهد از شكرگزاران خواهيم بود.»

برخی مفسرین بیان داشته­اند که مراد از ظلمات در این آیه «سختی­ها و شداید» است.[87]

 در همین زمینه زجاج مى‏گويد: عرب به روزهاى سخت و دشوار «روز تاريك!» می­گوید حتى گاهى مى‏ گويد: «روزهاى ستاره‏دار!» يعنى ظلمت به حدى رسيده است كه همچون شب تاريك ستاره ‏ها آشكار شده‏اند.[88].

سوره‌ی بقره، آیه 17

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في‏ ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُون  «مثل آنها مثل كسانى است كه آتشى افروختند و چون اطرافشان را روشن كرد، خداوند روشنايى از آنان باز گرفت و در تاريكى رهایشان ساخت و چيزى را نمى‏ديدند.»

در مورد معنای واژه‌ی «ظلمات» در این آیه تفاسیر زیر صورت گرفته است:

1.                  ظلمت، عدم نور است.[89]

2.                  مراد از ظلمت، کفر و نفاق است.[90]

3.        منظور از ظلمت یعنی نفاق  و کفر و تاریکی در روز قیامت یا ضلالت و عقاب سرمدی و تاریکی شدید یا غضب و خشم خدا.[91]

4.                  «ظلمت» به معنای ندیدن فضل اهل­بیت پیامبر(ص) می­باشد.[92]

 

سوره‌ی زمر، آیه 6

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ في‏ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ  «او شما را از يك تن آفريد و همسر او را از جنس خودش. از چارپايان برايتان هشت جفت پديد آورد و شما را در شكم مادرانتان در تاريكى سه گانه مرحله به مرحله آفريد، اين خدا پروردگار شماست كه فرمانروايى از آن اوست و جز او معبودى نيست، پس به كجا رو مى‏ آوريد؟»

مفسرین گفته­اند که مراد از ظلمات سه گانه، ظلمت شکم، رحم و مشیمه است.[93]

سوره‌ی بقره، آیه 257

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون «خدا ياور مؤمنان است و آنها را از تاريكى به روشنايى مى­‏برد، ولى طاغوت ياور كافران است و آنها را از روشنايى به تاريكى مى­­برد. آنان جاودانه در آتشند.»

در مورد معنای ظلمت در آیه فوق موارد ذیل ذکر شده است:

1.                  مراد از ظلمت کفر است.[94]

2.                  مقصود از ظلمت گمراهی است.[95]

3.                  ظلمت یعنی جهل.[96]

4.                  مراد از ظلمت پیروی از هوای نفس، پذیرش وسواس و شک و شبهه­ایست که به طرف کفر می­برد.[97]

5.                  ظلمت عداوت آل محمد است.[98]

 

سوره‌ی مائده، آیه 16

یَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ «خداوند بدان، طالبان و پيروان خشنوديش را به راه­هاى سلامت هدايت مى‏كند و از ظلمت به سوى نور مى‏برد و آنها را به راه راست رهبرى خواهد كرد.»

وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم (سوره‌ی انعام، آیه 39) تكذيب كنندگان آيات ما كر و لالهايى هستند در تاريكى. خداوند هر كه را بخواهد از هدايت خود محروم مى‏كند و هر كس را اراده كند به راه راست مى‏آورد.

مفسرین فرموده­اند که مراد از ظلمت در این آیات، کفر[99] و یا جهل است.[100]

و درباره ظلمت در آیه دوم تفسیر أنوار التنزیل غیر از این دو معنا بیان می­کند که ممکن است ظلمت در این آیه به معنای «عناد و تقلید» باشد.[101]

سوره‌ی انعام، آیه 1

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ «سپاس خداوندى را كه آسمانها و زمين را بيافريد. و تاريكيها و روشنايى را پديد آورد و باز كافران به او شرك مى‏آورند.»

معنای ذکر شده برای واژه‌ی «ظلمت» در این آیه عبارتند از:

1.                  مراد از ظلمت، شب است.[102]

2.                  مراد جهنم است.[103]

3.                  مقصود از ظلمت، شرک، نفاق و کفر است.[104]

4.                  منظور جهل و معصیت و طریق شیطانی است.[105]

5.                  مراد گمراهی و ضلالت است.[106]

 

سوره‌ی انعام، آیه 122

أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «آيا آن دل مرده‏اى كه زنده‏اش كرديم و نورى برايش مقرر داشتيم كه با آن در ميان مردم به رفتار آيد، مانند كسى است كه در تاريكي­ها به سر مى‏برد و راه خروجى ندارد؟ كردار كافران بدينگونه آراسته شده است.»

مفسرین گفته­اند که مراد از ظلمت در آیه کفر[107] یا جهل است و یا منظور ضلالت می­باشد.[108]

سوره‌ی انبیاء، آیه 87

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ « ذو النون را ياد كن وقتى كه غضبناك رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز بر او تنگ نمى‏ گيريم، و در آن تاريكى فرياد زد: «جز تو معبودى نيست، تو منزهى، من از ستمكاران هستم.»

مفسرین ذکر کرده اند که مقصود از ظلمت در آیه تاریکی شب، شکم ماهی و یا دریاست.[109]

 

 

نتیجه

در این مقاله واژه نور و ظلمت در آیات قرآن بررسی شد و از آراء مفسرین مختلف استفاده گردید که در قرآن کریم واژه‌ی «نور» عمدتاً به معانی ذیل آمده است: قرآن – اسلام – دلالت و برهان – توحید – ولایل اثبات خداوندی خدا و نبوت – ایمان – دین – هدایت – نور خدا – ولایت امیر مؤمنین(علیه السلام) و دیگر ائمه(علیهم السلام) – نوری که در قلب مؤمن است – عقل – فیض خداوند – معرفت خدا – نور پیامبر(ص) – نور در قیامت – علم و حکمت – طاعت  - راه مستقیم – ذکر – عدل.

واژه‌ی «ظلمت» نیز عمدتاً در این معانی استعمال شده است: سختی ها و شداید – روز سخت – عدم نور – کفر – جهل – گمراهی – نفاق – شرک – غضب خدا – عناد – عقاب سرمدی – محرومیت از فیض اهل بیت – ظلمت سه گانه شکم، رحم و مشیمه – پیروی از هوای نفس – وسوسه – دشمنی آل محمد (علیهم السلام) – شب – جهنم – معصیت.

 

فهرست منابع

قرآن کریم

 نهج البلاغه

ابن احمد الفراهیدی، ابی عبد الرحمن الخلیل،العین،  دار و مکتبة الهلال، بی تا.

اصفهانی، سیده نصرت بانو امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، نهضت زنان مسلمانان، تهران، 1361.

ابن فارس بن زکریا، ابو الحسین احمد، معجم مقاییس اللغة، دار الفکر، 1399 ه ق.

بیضاوی، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1418 ه ق.

صدر التألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم (صدرا)، انتشارات بیدار، قم، 1366.

طباطبائی،سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمد باقر، دفتر انتشارات جامعه­ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374.

طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415 ه ق.

فخر الدین رازی، ابو عبد الله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420 ه ق.

مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات فراهانی، تهران، 1360.



[1]- ابن فارس، ابو الحسین احمد، معجم مقاییس اللغة، دار الفکر، 1399 ه ق، ج 5، ص 294.

[2]- فراهیدی، ابی عبد الرحمن الخلیل، العین، دار و مکتبة الهلال، ج 2، ص 174.

[3] - ابن فارس، همان، ج 3، صص 367-366.

[4] - فراهیدی، همان، ج 2، ص 148.

[5] - مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات فراهانی، تهران، 1360، ج 11، ص 73 و نیز طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 5، ص 205.

[6] - طباطبائی،سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمد باقر، دفتر انتشارات جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374، ج 9، ص 329.

[7] - فخر الدین رازی، ابو عبد الله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420 ه ق، ج 16، ص 32.

[8] - بانو امین اصفهانی، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، نهضت زنان مسلمانان، تهران، 1361، ج 6، ص 35.

[9] - بیضاوی، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1418 ه ق، ج 3، ص 79.

[10] - مترجمان، همان، ج 24، ص 401 و طوسی، همان، ج 9، ص 594 و فخر رازی، همان، ج 29، ص 530.

[11] - اصفهانی، همان، ج 12، ص 278.

[12] - بیضاوی، همان، ج 5، ص 209.

[13] - مترجمان، همان، ج 24، ص 402.

[14] - بیضاوی، همان، ج 4، ص 107.

[15] - مترجمان، همان، ج 17، ص 138 و طوسی، همان، ج 7، ص 436 (دو وجه اول) واصفهانی، همان، ج 9، ص 113.

[16] - همان..

[17] - فخر رازی، همان، ج 23، ص 380.

[18] -طباطبائی، همان، ج 15، ص 170.

[19] - بیضاوی، همان، ج 4، ص 107.

[20] - اصفهانی، همان، ج 9، ص 114..

[21] - مترجمان، همان، ج 17، ص 139 و طوسی، همان، ج 7، ص 437  و بانو اصفهانی، همان، ج 9، صص 115-114.

[22] - طوسی، همان، ج 7، صص 437-436.

[23] - طباطبائی، همان، ج 15، ص 171.

[24] - صدر التألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بیدار، قم، 1366، ج 4، ص 365.

[25] - اصفهانی، همان، ج 9، ص 115 .

[26] - طباطبائی، همان، ج 15، صص 173 و 174.

[27] - صدر المتألهین، همان، ج 4، صص 379 و 380.

[28] - مترجمان، همان، ج 17، ص 143 و طوسی، همان، ج 7، ص 437.

[29] - فخر رازی، همان، ج 23، ص 380.

[30] - طباطبائی، همان، ج 15، ص 174.

[31] - صدر التألهین، همان، ج 4، ص 383.

[32] - اصفهانی، همان، ج 9، صص 118 و 122.

[33] - مترجمان، همان، ج 17، ص 148.

[34] - طوسی، همان، ج 7، ص 443 و نیز بیضاوی، همان، ج 4، ص 110.

[35] - اصفهانی، همان، ج 9، صص 130 و 131.

[36] - مترجمان، همان؛ ج 21، ص 167 و اصفهانی، همان.

[37] - طوسی، همان، ج 9، ص 20.

[38] - فخر رازی، همان، ج 26، ص 441 و نیز بیضاوی، همان، ج 5، ص 40.

[39] - طباطبائی، همان، ج 17، ص 387.

[40] - اصفهانی، همان، ج 11، ص 198.

[41] - مترجمان، همان، ج 6، ص 254 و طوسی، همان، ج 3، ص 475 و طباطبائی، همان، ج 5، صص 398 و 399 و فخر زازی، همان، ج 11، ص 327 و بیضاوی؛ همان، ج 2، ص 120.

[42] - همان .

[43] - فخر زازی، همان، ج 11، ص 327.

[44] - مترجمان، همان، ج 6، ص 171 و طوسی، همان، ج 3، ص 406 و فخر زازی، ج 11، ص 274 و طباطبائی، همان، ج 5، ص 248 و اصفهانی، همان، ج 4، ص 245 و بیضاوی، همان، ج 2، ص 112.

[45] - مترجمان، همان و اصفهانی، همان.

[46] - مترجمان، همان، ج 8، ص 256.

[47] - همان و طباطبائی، همان، ج 7، ص 467.

[48] - طوسی، همان، ج 4، ص 259.

[49] - فخر رازی، همان، ج 13، ص 134.

[50] - طباطبائی، همان، ج 7، ص 467.

[51] - اصفهانی، همان، ج 5، ص 123.

[52] - بیضاوی، همان، ج 2، ص 180.

[53] - مترجمان، همان، ج 24، ص 252

[54] - همان و طوسی، همان، ج 9، ص 538 و صدر المتألهین، همان، ج 6، ص 305.

[55] - فخر رازی، همان، ج 29، ص 455.

[56] - فخر رازی، همان و بیضاوی، همان، ج 5، ص 187.

[57] - فخر رازی، همان..

[58] - طباطبائی، همان، ج 19، ص 306.

[59] - مترجمان، همان، ج 3، ص117 و طباطبائی، همان، ج 2، ص 528 و اصفهانی، همان، ج 2، ص 300 و بیضاوی، همان، ج 1، ص 155.

[60] - همان و طوسی، همان، ج 2، ص 315 و فخر رازی، همان، ج 7، ص 18 و ملا صدرا، همان، ج 4، ص 244 و اصفهانی، همان.

[61] - عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415 ه ق، ج 1، ص 265 و طباطبائی، همان، ج 2، ص 530..

[62] - مترجمان، همان، ج 6، ص 255 و طوسی، همان، ج 3، ص 475 و فخر رازی، همان، ج 11، ص 327.

[63] - بیضاوی، همان، ج 2، ص 120.

[64] - اصفهانی، همان، ج 4، ص 285.

[65] - عروسی حویزی، همان، ج 1، ص 601..

[66] - مترجمان، همان، ج 8، ص 7.

[67] - فخر رازی، همان، ج 12، ص 379.

[68] - اصفهانی، همان، ج 5، ص 4.

[69] - بیضاوی، همان، ج 2، ص 153.

[70] - مترجمان، همان، ج 10، ص 81 و طوسی، همان، ج 4، ص 560 و فخر رازی، همان، ج 15، ص 382 و طباطبائی، همان، ج 8، ص 367 و صفهانی، همان، ج 5، ص 303 و نیز بیضاوی، همان، ج 3، ص 37.

[71] - فخر رازی، همان.

[72] - اصفهانی، همان و عروسی حویزی، همان، ج 2، ص 83.

[73] - مترجمان، همان، ج 13، ص 40 و فخر رازی، همان، ج 19، ص 27.

[74] - طباطبایی، همان، ج 11، ص 444.

[75] - بیضاوی، همان، ج 3، ص 185.

[76] - مترجمان؛ همان، ج 3، ص 192 و طوسی، همان، ج 6، ص 271 و فخر رازی، همان، ج 19، ص 58 و طباطبائی، همان، ج 12، ص 6 و اصفهانی، همان، ج 7، ص 60 و بیضاوی، همان، ج 3، ص 192.

[77] - طوسی، همان و فخر رازی، همان و اصفهانی، همان.

[78] - مترجمان، همان، ج 20، ص 138 و طوسی، همان، ج 8، ص 348.

[79] - طباطبائی، همان، ج 16، ص 493.

[80] - فخر رازی، همان، ج 25، ص 172.

[81] - اصفهانی، همان، ج 10، ص 239.

[82] - بیضاوی، همان، ج 4، ص 234.

[83] - مترجمان، همان، ج 21، ص 214 و طوسی، همان، ج 9، ص 47 و فخر رازی، همان، ج 27، ص 477 و طباطبائی، همان، ج 17، ص 446 و 447، و بیضاوی، همان، ج 5، ص 49.

[84] - http://www.ahmadzamani.ir/120

[85] - مترجمان، همان، ج 8، ص 120 و فخر رازی، همان، ج 13، ص 11.

[86] - عروسی حویزی، همان، ج 1، ص 722.

[87] - مترجمان، همان، ج 8، ص 127 و 128، و طباطبائی، همان، ج 7، ص 189 و اصفهانی، همان، ج 5، ص 61 و بیضاوی، همان، ج 2، ص 166.

[88] - مترجمان، همان و طوسی، همان، ج 4، ص 161 و فخر رازی، همان، ج 13، ص 20 و بیضاوی، همان.

[89] - مترجمان، همان، ج 1، ص 83 و فخر رازی، همان، ج 2، ص 314.

[90] - طوسی، همان،  ج 1، ص 87

[91] - بیضاوی، همان، ج 1، ص 50.

[92] - عروسی حویزی، همان، ج 1، ص 36.

[93] - مترجمان، همان، ج 21؛ ص 151-150 و طوسی، همان، ج 9، ص 9 و فخر رازی، همان، ج 26، ص 325  و طباطبائی، همان، ج 17، ص 363 و اصفهانی، همان، ج 11، ص 182 و بیضاوی، همان، ج 5، ص 37.

[94] - مترجمان، همان، ج 3، ص 116 و طوسی، همان، ج 2، ص 315 و اصفهانی، همان، ج 2، ص 400 و بیضاوی، همان، ج 1، ص 155.

[95] - مترجمان، همان و طباطبائی، همان، ج 2، ص 528 و اصفهانی، همان.

[96] - اصفهانی، همان.

[97] - بیضاوی، همان.

[98] - عروسی حویزی، همان، ج 1، ص 264.

[99] - مترجمان، همان، ج 6، ص 255 و ج 8، ص 82، نیز طوسی، همان، ج 4، ص 131 و ج 3، ص 476، نیز فخر رازی، همان، ج 11، ص 327 و ج 12، ص 530، نیز بیضاوی، همان، ج 2، ص 161 و ج 2، ص 120.

[100] - مترجمان، همان، نیز طوسی، همان، بیضاوی، همان.

[101] بیضاوی، همان، ج 2، ص 161.

[102] - مترجمان، همان، ج 8، ص 7 و اصفهانی، همان، ج 5، ص 5.

[103] - مترجمان، همان و اصفهانی، همان.

[104] - فخر رازی، همان، ج 12، ص 479.

[105] - اصفهانی، همان.

[106] - بیضاوی، همان، ج 2، ص 153.

[107] - مترجمان، همان، ج 8، ص 256 و طوسی، همان، ج 4، ص 260 و اصفهانی، همان، ج 5، ص 124.

[108] طوسی، همان و فخر رازی، همان، ج 13، ص 132 و طباطبائی، همان، ج 7، ص 365 و اصفهانی، همان و بیضاوی، همان، ج 2، ص 180.

[109] مترجمان، همان، ج 16، 158 و طوسی، همان، ج 7، ص 274 و فخر رازی، همان، ج 22، ص 181 و طباطبائی، همان، ج 14، ص 445 و اصفهانی، همان، ج 8، ص 297 و بیضاوی، همان، ج 4، ص 59.