1. زمان و مکان
ولادت عيسي عليه السلام
1. ظهور ستاره مربوط به آن حضرت در
مشرق
2. نزول فرشته يهوه به همراه ديگر
فرشتگان
3. والدين، خواهران و برادران حضرت عيسي عليه
السلام
4. کودکي حضرت عيسي عليه السلام
5. نبوت و
تعاليم حضرت عيسي عليه السلام
ب. تأييد نبوت
و رسالت حضرت عيسي عليه السلام
د. تأکيد بر
رسالت حضرت عيسي عليه السلام در مقابل انديشه خدايي آن
حضرت
و. معجزات حضرت عيسي عليه السلام
ز. عيسي عليه
السلام مروج يکتاپرستي
ط. عيسي عليه
السلام تصديق کننده کتب آسماني
ح. عيسي عليه
السلام بشارت دهنده به حضرت
محمد(صلياللهعليهوآلهوسلم)
نبوت و تعاليم
حضرت عيسي عليه السلام عهد جديد
الف. آغاز نبوت
حضرت عيسي عليه
السلام
ج. معجزات حضرت
عيسي عليه السلام
6. تصليب حضرت
عيسي عليه السلام
7. رستاخيز و صعود عيسي عليه السلام
زمان ولادت آن حضرت در قرآن کريم به
درستي روشن نشده است و تنها ميتوان تولد وي را بعد از تولد حضرت يحيي عليه
السلام دانست.
راجع به مکان ولادت آن حضرت، قرآن
کريم ميفرمايد:
«فحملته فانتبذت به مكانا قصيا
فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة قالت يا ليتني مت قبل هذا وكنت نسيا منسيا»[1]
«سرانجام (مريم) به او باردار شد و
او را به نقطه دور دستى برد. درد زايمان او را به كنار تنه درخت خرمايى كشاند (آن
قدر ناراحت شد كه) گفت: «اى كاش پيش از اين مرده بودم، و بكلّى فراموش
مىشدم!»
بنابراين نميتوان راجع به مکان
دقيق تولد حضرت عيسي عليه السلام نيز، از قرآن کريم مطلبي را به دست
آورد.
در عهد جديد مسئله نامزدي حضرت مريم
سلام الله عليها با مردي به نام يوسف مورد تاکيد قرار گرفته است. بنابر نقل انجيل
متي و لوقا در ايام پادشاهي هيروديس،
يوسف که از خاندان داود عليه السلام و اصالتا اهل بيت لحم و مقيم ناصره بود،
جهت شرکت در طرح الزامي سرشماري عمومي آن زمان به بيت لحم رفته که حضرت مريم نيز
همراه او بود و عيسي مسيح عليه السلام در همان جا به دنيا آمد.[2]
ترديدي نيست که تولد حضرت
عيسي عليه السلام تولدي استثنايي و به امر خداوند بوده است. خداوند متعال در قرآن
کريم، تولد حضرت عيسي عليه السلام را به آفرينش حضرت آدم عليه السلام تشبيه کرده و
مينويسد:
«ان مثل عيسي عندالله
کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فيکون»[3]
«مَثَل عيسى در نزد خدا،
همچون آدم است كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً
موجود شد.»
بنابر آيات قرآن کريم
تولد حضرت مسيح با حوادثي غير متعارف همراه بوده است که برخي از آنها به پيش از
ولادت و برخي ديگر به زمان پس از ولادت بر ميگردد.
حوادث قبل از ولادت حضرت عيسي عليه
السلام در قرآن کريم، بدين شرح است:
1. گفتگوي يک منادي با حضرت مريم
عليها سلام و دلداري دادن به ايشان؛
2. جوشيدن چشمه آب گوارا
از زير پاي آن حضرت؛
3. بارور شدن شاخه خشکيده
نخل.
«فناداها من تحتها ألا
تحزني قد جعل ربك تحتك سريا وهزي إليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا»[4]
«ناگهان از طرف پايين
پايش او را صدا زد كه: «غمگين مباش! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار
داده است! و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازهاى بر تو فرو
مىريزد»
بنابر آيات قرآن کريم،
همان منادي حضرت مريم سلام الله عليها را به حضرت عيسي عليه السلام بشارت داده و وي
را سفارش به روزه سکوت در مقابل مردم کرد:
«فكلي واشربي وقري عينا
فإما ترين من البشر أحدا فقولي إني نذرت للرحمن صوما فلن أكلم اليوم إنسيا»[5]
«(از اين غذاى لذيذ) بخور
و (از آن آب گوارا) بنوش و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار! و هر گاه كسى از
انسانها را ديدى، (با اشاره) بگو: من براى خداوند رحمان روزهاى نذر كردهام بنابر
اين امروز با هيچ انسانى هيچ سخن نمىگويم.»
قرآن کريم از گفتگوها و
طعنههاي مردم آن عصر نسبت به حضرت مريم سلام الله عليها پرده برداشته و
ميفرمايد:
«فأتت به قومها تحمله
قالوا يا مريم لقد جئت شيئا فريا يا أخت هارون ما كان أبوك امرأ سوء وما كانت أمك
بغيا»[6]
«(مريم) در حالى كه او را
در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد، گفتند: «اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام
دادى. اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود، و نه مادرت زن بد
كارهاى»
حضرت مريم (س) نيز با
اشاره به فرزندش از آنها خواست که با وي سخن گويند،
«فأشارت إليه قالوا كيف
نكلم من كان في المهد صبيا»[7]
«(مريم) به او اشاره كرد
گفتند: «چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟»
پس از اظهار شگفتي مردم از اشاره مردم،
حضرت عيسي عليه السلام به اذن خداوند لب به سخن گشوده و
ميفرمايد:
«قال إني عبد الله آتاني
الكتاب وجعلني نبيا وجعلني مباركا أين ما كنت وأوصاني بالصلاة والزكاة ما دمت حيا
وبرا بوالدتي ولم يجعلني جبارا شقيا والسلام علي يوم ولدت ويوم أموت ويوم أبعث
حيا»[8]
«(ناگهان عيسى زبان به
سخن گشود و) گفت: «من بنده خدايم او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار
داده است و مرا- هر جا كه باشم- وجودى پربركت قرار داده و تا زمانى كه زندهام، مرا
به نماز و زكات توصيه كرده است و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و جبّار و
شقى قرار نداده است و سلام (خدا) بر من، در آن روز كه متولّد شدم، و در آن روز كه
مىميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته خواهم شد!»
ولادت حضرت عيسي عليه
السلام در عهد جديد نيز همراه با حوداثي است که عبارتند از:
بنابر آيات انجيل متي
عدهاي از مجوسيان نزد هيردوس پادشاه آمده و ابراز کردند که ستاره پيامبرِ
متولد شدهاي را در مشرق ديده و براي پرستش او آمدهاند. پادشاه موضوع را
از علماي يهود پرسيده و پس از تأييد ادعاي مجوسيان از سوي علماي يهود، مجوسيان به
طور مخفيانه نزد پادشاه دعوت شدند.
پادشاه آنها را روانه بيت لحم کرده تا به جستجوي آن طفل پرداخته و پادشاه را خبر
کرده تا وي نيز به پرستش او بپردازد. انجيل متي ادامه داستان را اين چنين نقل
ميکند:
«چون سخن پادشاه را شنيدند
روانه شدند كه ناگاه آن ستارهاي كه در مشرق ديده بودند پيش روي ايشان ميرفت تا
فوق آنجايي كه طفل بود رسيده بايستاد. و چون ستاره را ديدند بينهايت شاد و
خوشحال گشتند و به خانه درآمده طفل را با مادرش مريم يافتند و به روي در افتاده او
را پرستش كردند و ذخاير خود را گشوده هداياي طلا و كُندُر و مر به وي گذرانيدند»[9]
يکي
از حوداث هنگام تولد حضرت عيسي عليه السلام نزول فرشته يهوه بر شبانان و بشارت دادن
به تولد آن حضرت بود. انجيل لوقا اين واقعه را چنين شرح
ميدهد:
«و در آن نواحي شبانان در
صحرا بسر ميبردند و در شب پاسباني گلههاي خويش ميكردند. ناگاه فرشتة
يهُوَه بر ايشان ظاهر شد و
كبريايي يهُوَه برگرد ايشان تابيد و
بغايت ترسان گشتند. فرشته ايشانرا گفت: «مترسيد زيرا اينك بشارتِ خوشي عظيم به شما
ميدهم كه براي جميع قوم خواهد بود. كه امروز براي شما در شهر داود
نجاتدهندهاي كه مسيح سرور باشد متولّد شد. و علامت
براي شما اين است كه طفلي در قنداقه پيچيده و در آخور خوابيده خواهيد يافت.» در
همان حال فوجي از لشكر آسماني با فرشته حاضر شده خدا را تسبيح كنان ميگفتند:
«خدا را در اعليعليين جلال و بر زمين سلامتي و در ميان مردم رضامندي باد.» و چون
فرشتگان از نزد ايشان به آسمان رفتند شبانان با يكديگر گفتند: «الآن به بيتلحم
برويم و اين چيزي را كه واقع شده و يهُوَه آنرا به ما اعلام نموده
است ببينيم.» پس به شتاب رفته مريم و يوسف و آن طفل را در آخور خوابيده يافتند.»[10]
اينکه اعضاي خانواده حضرت
عيسي عليه السلام چه کساني هستند، از موضوعاتي است که براي پاسخ آن بايد به سراغ
قرآن و عهد جديد رفت.
در قرآن کريم تنها از
حضرت مريم (س) به عنوان مادر آن حضرت ياد شده است. حضرت مريم که نامش 123 بار در
قرآن کريم تکرار شده است، عظمت مقام وي تنها از جهت مادري حضرت عيسي عليه السلام
نيست، بلکه ظاهر آيات قرآن کريم گوياي مقام عصمت وي نيز ميباشد:[11]
«يا مريم ان الله اصطفاک
و طهرک و اصطفاک علي نساء العالمين»[12]
راجع به هر يک از اعضاي
خانواده حضرت عيسي عليه السلام در عهد جديد آياتي به چشم
ميخورد:
در ديدگاه مسيحيان حضرت
عيسي عليه السلام پسر خداست و پدر انساني نداشته است، با وجود اين عهد جديد از اين
واقعه پرده بر ميدارد که در نگاه مردم پدر آن حضرت، مردي به نام يوسف بوده
است. انجيل لوقا پس از تعيين حدود سن
پيامبري عيسي عليه السلام در سي سال، مينويسد:
«خود عيسي وقتي كه شروع
كرد قريب به سي ساله بود. و حسب گمان خلق پسر يوسف»[13]
با وجود اينکه يوسف پدر
حقيقي عيسي عليه السلام نبوده است، اناجيل متي و لوقا هنگامي که در مقام بيان
نسبنامه آن حضرت هستند، از يوسف شروع کرده و به اسحاق و ابراهيم عليه السلام و
سپس به حضرت آدم عليه السلام
ميرسد.[14]
يوسف مردي درستکار و
پايبند به اصول اخلاقي بود که پس از آنکه حامله شدن حضرت مريم (س) به وسيله روح
القدس در زمان نامزدي او با يوسف صورت گرفت، براي در امان ماندن از تهمتهاي
مردم در صدد جدايي از حضرت مريم (س) بود که فرشته يهوه را در خواب ديد. فرشته يهوه
وي را توصيه به زندگي با مريم سس کرد. يوسف پس از تولد حضرت عيسي عليه السلام نام
وي را نيز به توصيه فرشته يهوه، عيسي
گذاشت.[15]
از نظر عهد جديد مادر
حضرت عيسي عليه السلام، يعني حضرت مريم باکره است. اناجيل موجود تصويري از وي تا
قبل از بارداري آن حضرت، ارائه نميکنند.
مطابق با اناجيل عهد
جديد، حضرت مريم (س) در آن هنگام که باکره، اما نامزد يوسف بود، با القاء روح القدس
حامله شد. وي در گفتگو با فرشته خدا که وي را بشارت به حاملگي کرده بود، ترسان شده
و گفت:
«اين چگونه ميشود و حال
آنكه مردي را نشناختهام؟ فرشته در
جواب وي گفت: روح
القدس بر تو
خواهد آمد و قوّت حضرت اعلي بر تو سايه خواهد افكند از آنجهت آن مولود مقدّس پسر
خدا خوانده خواهد شد... نزد خدا هيچ امري محال نيست. مريم گفت: اينك كنيز
يهُوَه ام. مرا برحسب سخن تو واقع
شود. پس فرشته از نزد او رفت»[16]
بر اساس گفته انجيل متي
عيسي عليه السلام داراي خواهر و برادراني بوده است. نام خواهران وي در عهد جديد
بيان نشده است، اما برادران حضرت عيسي عليه السلام، عبارت بودند از يعقوب و يوسف و
شمعون و يهودا[17]
عهد جديد در مواردي
بيانگر اين حقيقت است که برادران حضرت عيسي عليه السلام به وي ايمان نياورده
بودند.[18]
در قرآن کريم راجع به
دوران کودکي حضرت عيسي عليه السلام، جز همان حادثه گفتگوي وي با يهوديان در گهواره،
سخني به ميان نيامده است.
انجيل لوقا به طور مختصر
به برخي حوداث دوران کودکي حضرت عيسي عليه السلام پرداخته است. آن حوادث عبارت
بودند از:
1.نامگذاري وي به عيسي در روز
هشتم و به هنگام ختنه ايشان؛
2. بردن وي به اورشليم به
جهت انجام رسومات دين حضرت موسي عليه السلام؛
3. ملاقات با مردي به نام شمعون که
از پيش در انتظار ايشان بود؛
انجيل لوقا در اين باره
مينويسد:
«و اينك شخصي شمعون نام
در اورشليم بود كه مرد صالح و متقّي و منتظر تسلّي اسرائيل بود و روح
القدس بر وي
بود. و از روح
القدس بدو
وحي رسيده بود كه تا مسيح يهُوَه را نبيني موت را نخواهي
ديد.پس به راهنمايي روح به هيكل درآمد و چون والدينش آن طفل يعني عيسي را آوردند تا
رسوم شريعت را بجهت او بعمل آورند او
را در آغوش خود كشيده و خدا را متبارك خوانده گفت: «الحال اي سرور،بندة خود را رخصت
ميدهي به سلامتي برحسب كلام خود. زيرا كه چشمان من نجات تو را ديده است كه آنرا پيش روي جميع امتها مهيا
ساختي.»[19]
4. ملاقات با زني نبيه به نام حنّا
که دائم در مناجات با خدا بود؛
وي نيز با ديدن آن حضرت
به شکرگزاري خداوند پرداخت.
5. برگشت به شهر ناصره و رشد و نمو
حضرت عيسي عليه السلام؛
6. رفتن هر ساله به اورشليم براي عيد
فصح؛
7. ناپديد شدن عيسي عليه
السلام در اورشليم در سن 12 سالگي از چشمان يوسف و مريم (س).
بدين معنا که به هنگام
بازگشت يوسف و مريم (س) به ناصره،
عيسي عليه السلام بدون اطلاع به مادرش، در اورشليم ماند. يوسف و مريم پس از يک روز
حرکت وي را در ميان قافله پيدا نکرده و به اورشليم بازگشتند و و بعد از سه روز او
را در هيكل يافتند كه در ميان معلّمان نشسته سخنان ايشان را ميشنود و از ايشان
سؤال ميپرسد و هركه سخن او را ميشنيد از فهم و جوابهاي او متحير
ميشد.
انجيل لوقا ادامه ماجرا
را اينگونه شرح ميدهد:
«پس مادرش به وي گفت: «اي
فرزند چرا با ما چنين كردي؟ اينك پدرت و من غمناك گشته تو را جستجو ميكرديم.»
او به ايشان گفت: «از بهر چه مرا طلب ميكرديد مگر ندانستهايد كه بايد من در
امور پدر خود باشم؟»[20]
8. رضايت خاطر مردم و خداوند از حضرت
عيسي عليه السلام به هنگام رشد و نمو؛
لوقا در اين باره
مينويسد:
«و عيسي در حكمت و قامت و
رضامندي نزد خدا و مردم ترقّي ميكرد.»[21]
راجع
به نبوت و تعاليم حضرت عيسي عليه السلام مباحثي وجود دارد که برخي از آنها عبارتند از
ظاهر
آيات قرآن کريم دلالت بر نبوت حضرت عيسي عليه السلام در کودکي دارد:[22]
«فاشارت اليه
قالوا کيف نکلم من کان في المهد صبيا قال اني عبدالله ءاتني الکتاب و جعلني نبيا»[23]
«مريم به سوى
عيسى اشاره نمود،(يعنى از خود طفل سؤال كنيد تا به شما جواب بدهد) گفتند ما چگونه
با بچهاى كه در گهواره است صحبت كنيم؟ناگهان عيسي عليه السلام گفت در حقيقت من عبد
خداوند هستم به من كتاب داده و مرا پيغمبر قرار داده است»
البته بايد
دقت داشت که نبوت با رسالت متفاوت است، از اين رو مرحوم علامه طباطبايي و برخي
ديگر از مفسران با استناد برخي روايات، رسالت حضرت عيسي عليه السلام را در زماني
غير از کودکي او دانستهاند.[24]
بر
اساس آيات قرآن کريم، حضرت عيسي عليه السلام افزون بر داشتن مقام نبوت، مقام رسالت
را نيز دارا بود:
«تِلْكَ
الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ
رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ
أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُس»[25]
«بعضى از آن
رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم برخى از آنها، خدا با او سخن مىگفت و بعضى را
درجاتى برتر داد و به عيسى بن مريم، نشانههاى روشن داديم و او را با «روح القدس»
تأييد نموديم»
قرآن
کريم تصريح ميکند که حضرت عيسي عليه السلام داراي کتابي آسماني به نام انجيل
بوده است:
«وقفينا على
آثارهم بعيسى ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التوراة وآتيناه الانجيل فيه هدى ونور
ومصدقا لما بين يديه من التوراة وهدى وموعظة للمتقين»[26]
«و
بدنبال آنها [پيامبران پيشين]، عيسى بن مريم را فرستاديم در حالى كه كتاب تورات را
كه پيش از او فرستاده شده بود تصديق داشت و انجيل را به او داديم كه در آن، هدايت و
نور بود و (اين كتاب آسمانى نيز) تورات را، كه قبل از آن بود، تصديق مىكرد و هدايت
و موعظهاى براى پرهيزگاران بود»
بر
اساس اين آيه، کتاب آسماني انجيل هدايت بخش متقين و نيز تصديق کننده تورات بوده
است.
قرآن
کريم در مقابل انديشه الوهيت حضرت عيسي عليه السلام موضعگيري شديدي دارد و به
دفعات اين انديشه را مردود اعلام کرده است به گونهاي که در برخي موارد اين
انديشه را کفر به خداي تعالي معرفي کرده است:
«لقد
كفر الذين قالوا إن الله هو المسيح ابن مريم قل فمن يملك من الله شيئا إن أراد أن
يهلك المسيح ابن مريم وأمه ومن في الارض جميعا»[27]
«آنها كه
گفتند: «خدا، همان مسيح بن مريم است»، بطور مسلّم كافر شدند بگو: «اگر خدا بخواهد
مسيح بن مريم و مادرش و همه كسانى را كه روى زمين هستند هلاك كند، چه كسى مىتواند
جلوگيرى كند؟»
در
برخي موارد نيز اين انديشه را افزون بر کفر، مساوي با شرک نسبت به خداي متعال نيز
دانسته است که سزاي آن دوري از بهشت و سکني گزيدن در جهنم
است:
«لقد
كفر الذين قالوا إن الله هو المسيح ابن مريم وقال المسيح يا بني إسرائيل اعبدوا
الله ربي وربكم إنه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنة ومأواه النار وما
للظالمين من أنصار»[28]
»آنها كه
گفتند: «خداوند همان مسيح بن مريم است»، بيقين كافر شدند، (با اينكه خود) مسيح گفت:
اى بنى اسرائيل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد! زيرا هر كس
شريكى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است و جايگاه او دوزخ است
و ستمكاران، يار و ياورى ندارند.»
در
مواردي نيز قرآن کريم به طور کلي انديشه تثليث را باطل دانسته و عذاب دردناک را
سرانجام پيروان اين انديشه معرفي کرده است:
«لقد
كفر الذين قالوا إن الله ثالث ثلاثة وما من إله إلا إله واحد وإن لم ينتهوا عما
يقولون ليمسن الذين كفروا منهم عذاب أليم»[29]
«آنها كه
گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» به يقين كافر شدند معبودى جز معبود يگانه نيست و
اگر از آنچه مىگويند دست بر ندارند، عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين
عقيده ايستادگى كنند،) خواهد رسيد.»
در
برخي موارد نيز قرآن کريم با غلو دانستن انديشه الوهيت حضرت عيسي عليه السلام بر
جنبه رسالت وي تأکيد ميکند:
«يا
أهل الكتاب لاتغلوا في دينكم ولا تقولوا على الله إلا الحق إنما المسيح عيسى ابن
مريم رسول الله»[30]
«اى
اهل كتاب! در دين خود، غلوّ (و زياده روى) نكنيد! و در باره خدا، غير از حق نگوييد!
مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا است.»
قرآن
کريم در برخي آيات خود از حقيقتي
ديگر در زمان عيسي عليه السلام پرده برميدارد که همان اعتقاد برخي از مردم
نسبت به الوهيت حضرت عيسي عليه السلام و حضرت مريم سس بوده
است:
«وإذ قال الله يا عيسى
ابن مريم أأنت قلت للناس اتخذوني وأمي إلهين من دون الله قال سبحانك ما يكون لي أن
أقول ما ليس لي بحق إن كنت قلته فقد علمته تعلم ما في نفسي ولا أعلم ما في نفسك إنك
أنت علام الغيوب»[31]
«و آن گاه كه
خداوند به عيسى بن مريم گفت: «آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را به عنوان
دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟!»، او مىگويد: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را
كه شايسته من نيست، بگويم! اگر چنين سخنى را گفته باشم، تو مىدانى! تو از آنچه در
روح و جان من است، آگاهى و من از آنچه در ذات (پاك) توست، آگاه نيستم! به يقين تو
از تمام اسرار با خبرى.»
در
قرآن کريم مجموعا چهار بار از موجودي به نام «روح القدس» سخن به ميان آمده است که
در سه بار آن به عنوان مويد حضرت عيسي عليه السلام از او ياد شده
است.
«لقد
آتينا موسي الکتاب و قفينا من بعده بالرسل و آتينا عيسي بن مريم البينات و ايدناه
بروح القدس»[32]
«وما
به موسى كتاب داديم و بعد از او، پيامبرانى پشت سر هم فرستاديم و به عيسى بن مريم
دلايل روشن داديم و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم»
مفسران بزرگ
در باره روح القدس، تفسيرهاى گوناگونى دارند:
1-
برخى گفتهاند منظور جبرئيل است،[33]
شاهد
اين سخن آيه 102 سوره نحل است قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ
بِالْحَقِّ:
«بگو
روح القدس آن را به حقيقت بر تو نازل كرده است»
اما
چرا جبرئيل را روح القدس مىگويند؟ به خاطر اين است كه از طرفى جنبه روحانيت در
فرشتگان مساله روشنى است و اطلاق كلمه «روح» بر آنها كاملا صحيح است، و اضافه كردن
آن به «القدس» اشاره به پاكى و قداست فوق العاده اين فرشته است.[34]
2-
بعضى ديگر معتقدند «روح القدس» همان نيروى غيبى است كه عيسى عليه السلام را تاييد
مىكرد، و با همان نيروى مرموز الاهى مردگان را به فرمان خدا زنده مىنمود.[35]
البته اين
نيروى غيبى به صورت ضعيفتر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ايمان وجود دارد و همان
امدادهاى الهى است كه انسان را در انجام طاعات و كارهاى مشكل مدد مىكند و از
گناهان باز مىدارد، از اين رو در بعضى از احاديث مىخوانيم كه پيامبر
(صلياللهعليهوآلهوسلم) در وصف حسان بن ثابت ـ از شعراي صدر اسلام ـ
فرمود:
«لن
يزل معك روح القدس ما ذببت عنا»
اى
حسان ما دام كه با اشعارت از ما دفاع كنى روح القدس با تو
است
3-
بعضى از مفسران نيز روح القدس را به معنى" انجيل" تفسير
كردهاند.
ولى
دو تفسير اول نزديكتر به نظر مىرسد.[36]
پيامبران الاهي براي
تصديق و اقناع مردم ناگزير به ارائه معجزه هستند. قرآن کريم معجزات حضرت عيسي عليه
السلام را اموري همچون زنده کردن
مردگان به اذن خداوند، خبردادن از آنچه که مردم در خانههايشان داشتند، ساختن
کبوتر گلي و دميدن روح در آن و شفاي بيماران به اذن خداوند معرفي
ميکند:
«اني قد جئتكم
بآية من ربكم أني أخلق لكم من الطين كهيئة الطير فأنفخ فيه فيكون طيرا بإذن الله
وأبرئ الاكمه والابرص وأحيي الموتى بإذن الله وأنبئكم بما تأكلون وما تدخرون في
بيوتكم إن في ذلك لآية لكم إن كنتم مؤمنين»[37]
«من
نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آوردهام من از گِل، چيزى به شكل پرنده
مىسازم سپس در آن مىدمم و به فرمان خدا، پرندهاى مىگردد. و به اذن خدا، كورِ
مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مىبخشم و مردگان را به اذن خدا زنده
مىكنم و از آنچه مىخوريد، و در خانههاى خود ذخيره مىكنيد، به شما خبر مىدهم
مسلماً در اينها، نشانهاى براى شماست، اگر ايمان داشته
باشيد.»
بر
اساس آيات قرآن کريم، مردم آن عصر از ديدن معجزات حضرت عيسي عليه السلام متعجب شده
و چنين اعمالي را سحر ميدانستند:
«فقال الذين
كفروا منهم إن هذا إلا سحر مبين»[38]
«پس
کساني که کفر ورزيدند گفتند: اين چيزي جز سحر آشکار نيست»
همچنين قرآن
کريم از معجزهاي ديگر براي حضرت عيسي عليه السلام سخن ميگويد که همان
نزول سفرهاي آسماني درخواست حواريون از حضرت عيسي عليه السلام بوده
است:
«إذ
قال الحواريون يا عيسى ابن مريم هل يستطيع ربك أن ينزل علينا مائدة من السماء قال
اتقوا الله إن كنتم مؤمنين قالوا نريد أن نأكل منها وتطمئن قلوبنا ونعلم أن قد
صدقتنا ونكون عليها من الشاهدين قال عيسى ابن مريم اللهم ربنا أنزل علينا مائدة من
السماء تكون لنا عيدا لاولنا وآخرنا وآية منك وارزقنا وأنت خير الرازقين قال الله
إني منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فإني أعذبه عذابا لا أعذبه أحدا من العالمين»[39]
«در
آن هنگام كه حواريون گفتند: «اى عيسى بن مريم! آيا پروردگارت مىتواند مائدهاى از
آسمان بر ما نازل كند؟» او (در پاسخ) گفت: «از خدا بپرهيزيد اگر با ايمان هستيد!»
گفتند: مىخواهيم از آن بخوريم، و دلهاى ما مطمئن گردد و بدانيم به ما راست گفتهاى
و بر آن، گواه باشيم
عيسى
بن مريم عرض كرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائدهاى بر ما بفرست! تا براى اول
و آخر ما، عيدى باشد، و نشانهاى از تو و به ما روزى ده! تو بهترين روزى دهندگانى!»
خداوند (دعاى او را مستجاب كرد و) فرمود: «من آن را بر شما نازل مىكنم ولى هر كس
از شما بعد از آن كافر گردد، او را مجازاتى مىكنم كه احدى از جهانيان را چنان
مجازات نكرده باشم»
نخستين هدف
حضرت عيسي عليه السلام همچون ساير انبياء الاهي، دعوت به يکتا پرستي و مبارزه با
کفر و شرک است. قرآن کريم در اين باره از زبان آن حضرت
ميفرمايد:
«إن الله ربي وربكم فاعبدوه هذا صراط
مستقيم»[40]
«همانا
خداوند پروردگار من و شماست پس او را عبادت کنيد که اين همان راه راست
است.»
در
ادامه اين آيات از حساسيت حضرت عيسي عليه السلام نسبت به کفر ورزيدن مردم سخن به
ميان آورده و مينويسد:
«فلما أحس
عيسى منهم الكفر قال من أنصاري إلى الله قال الحواريون نحن أنصار الله آمنا بالله
واشهد بأنا مسلمون»[41]
«هنگامى كه
عيسى از آنان احساس كفر كرد، گفت: «كيست كه ياور من به سوى خدا گردد؟» حواريان
گفتند: «ما ياوران خداييم به خدا ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام
آوردهايم.»
مطابق با
آيات قرآن کريم، برخي تعاليم حضرت عيسي عليه السلام اختصاص به تأييد کتب آسماني
انبياء پيشين به ويژه تورات داشته
است:
«وقفينا على آثارهم بعيسى
ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التوراة وآتيناه الانجيل فيه هدى ونور ومصدقا لما
بين يديه من التوراة وهدى وموعظة للمتقين»[42]
[ مائدة 46
«و بدنبال آنها [پيامبران پيشين]، عيسى بن مريم را فرستاديم در
حالى كه كتاب تورات را كه پيش از او فرستاده شده بود، تصديق داشت»
بر
اساس آيات قرآن کريم، بخشي از تعاليم حضرت حضرت مسيح عليه السلام معرفي پيامبر
آينده بوده است:
«وإذ قال عيسى ابن مريم يا
بني إسرائيل إني رسول الله إليكم مصدقا لما بين يدي من التوراة ومبشرا برسول يأتي
من بعدي اسمه أحمد فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين»[43]
«و (به ياد آوريد) هنگامى
را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى
كه تصديقكننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [تورات] مىباشم، و بشارتدهنده به
رسولى كه بعد از من مىآيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او [احمد] با معجزات و
دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشكار».
عهد
جديد نيز به دفعات از نبوت حضرت عيسي عليه السلام سخن به ميان آورده است و چنين
امري را مسلم انگاشته است.[44]
بر
اساس آنچه که در عهد جديد آمده است، حضرت عيسي عليه السلام نبوت خود را در سني حدود
سي سالگي شروع کرد.
[45]
در ديگر عبارات عهد جديد شروع نبوت ايشان پس از
تعميد يافتن به وسيله حضرت يحيي عليه السلام بود، معرفي شده است. پايان تعميد آن
حضرت، مقارن با شنيدن آوازي از آسمان که ميگفت «تو پسر حبيب من هستي كه به تو
خشنودم.»و نيز نزول روح بر وي بوده است. آنگاه به مدت چهل روز در بيابان، از
امتحاناتي سخت با موفقيت بيرون آمده و با بازگشت به شهر جليل، موعظه مردم را آغاز
کرد.[46]
عقيده
مسيحيان در باره روح القدس
در
كتاب قاموس كتاب مقدس چنين مىخوانيم: روح القدس، اقنوم سوم از
اقانيم ثلاثه الهيه خوانده شده است و آن را" روح" گويند، زيرا كه مبدع و مخترع حيات
مىباشد، و مقدس گويند بواسطه اينكه يكى از كارهاى مخصوص او آنكه قلوب مؤمنين را
تقديس فرمايد، و بواسطه علاقهاى كه به خدا و مسيح دارد او را" روح اللَّه" و" روح
المسيح" نيز مىگويند".
تفسير ديگرى
كه در اين كتاب آمده اين است كه:
"
اما روح القدس كه تسلى دهنده ما مىباشد همانست كه همواره ما را براى قبول و درك
راستى و ايمان و اطاعت ترغيب مىفرمايد، و او است كه اشخاصى را كه در گناه و خطا
مردهاند زنده مىگرداند و ايشان را پاك و منزه ساخته لائق تمجيد حضرت واجب الوجود
مىفرمايد".
چنان
كه ملاحظه مىكنيد در اين عبارات قاموس كتاب مقدس به دو معنى اشاره شده است: يكى
اينكه روح القدس يكى از خدايان سهگانه است كه اين موافق عقيده تثليث است، همان
عقيده شركآلودى كه آن را از هر نظر مردود مىدانيم، و ديگرى شبيه دومين تفسيرى است
كه در بالا ذكر كرديم.
براي
حضرت عيسي عليه السلام در عهد جديد معجزاتي بيان شده است که برخي از آنها عبارتند
از:
1. زنده کردن
مردگان؛[47]
2. شفاي
بيماراني که مبتلا به بيماريهايي همچون جزام، نابينايي، فلج و ... بودند؛[48]
3. آرام شدن
طوفان به امر حضرت عيسي عليه السلام؛[49]
4.
برکت دادن به
نان و ماهي به گونهاي که با پنج نان و دو ماهي جمعيتي بالغ بر پنج هزار نفر
سير شده و دوازده سبد نيز از غذا پر شد؛[50]
5. راه رفتن روي
آب؛[51]
6. خشک شدن درخت
انجير به گفتن اين جمله «از اين به بعد ميوه تا به ابد بر تو
نشود!»[52]
7. شراب کردن شش
خمره آب در جريان يک عروسي در قاناي جليل.[53]
نكته
مهم در اين معجزات اين است که بر اساس نقل عهد جديد، دليل اقامه اين معجزات از سوي
حضرت عيسي عليه السلام تنها دلسوزي و ترحم نسبت به بيماران و يا ديگر افراد است،
ضمن اين که سخني از اينکه اين معجزات به اذن خداوند متعال است، به ميان نيامده
است.
از
جمله مسائل بسيار مهم در زندگاني حضرت عيسي عليه السلام بحث از تصليب ايشان
است.
قرآن
کريم به صراحت مسئله به صليب کشيدن حضرت عيسي عليه السلام را رد ميکند و
ميفرمايد:
«وقولهم إنا قتلنا المسيح عيسى ابن مريم
رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبه لهم وإن الذين اختلفوا فيه لفي شك منه ما
لهم به من علم إلا اتباع الظن وما قتلوه يقينا بل رفعه الله إليه وكان الله عزيزا
حكيما»[54]
«و
گفتارشان كه: «ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم!» در حالى كه نه او را
كشتند، و نه بر دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او
اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مىكنند
و قطعاً او را نكشتند! بلكه خدا او
را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است.»
راجع
به اين دو آيه مرحوم علامه طباطبايي بر اين باور است که وجه اينکه قرآن کريم علاوه
بر نفي قتل از حضرت عيسي عليه السلام، مسئله تصليب را هم رد کرده است، اين است که
تصليب نوعي مجازات زجرآور و سخت است، تلازمي با قتل ندارد، از اين رو خداوند متعال
افزون بر نفي قتل، تصليب را هم از ايشان نفي کرده است.[55]
از
نظر قرآن کريم، مخالفان حضرت عيسي عليه السلام فرد ديگري که شبيه آن حضرت بود، را
به اشتباه گرفته و به دار آويختند وخداوند، آن حضرت را به آسمان و نزد خود برده
است.
در
اين باره از امام باقر عليه السلام روايت شده که فرمودند آخرين شبي که حضرت عيسي
عليه السلام در جمع شاگردان خود بود، خطاب به ايشان گفت که کدام يک از شما قبول
ميکند که شبح من بر او انداخته شود و به جاي من به صليب کشيده شود، اما با من
همدرجه باشد.[56]
عهد
جديد ماجراي تصليب حضرت عيسي عليه السلام را به تفصيل بيان کرده و آن را مسلم
ميداند. به گفته عهد جديد ماموران رومي جامهاي قرمز بر او پوشانيدند و تاجي
از خار بافته بر سرش گذاردند، آنگاه با حالتي مسخرهآميز به او گفتند: «سلام
اي پادشاه يهود!»
آنها با ني بر سر او زدند
و آب دهان بر وي ميانداختند و به حالت مسخره در مقابل او زانو زده و به او تعظيم مينمودند.
آنها به آن حضرت شراب مخلوط با سبزيجات تلخ دادند تا بنوشد و درد شکنجه کمتر شود،
اما وي قبول نكرد.
آنها آن حضرت را در ميان
دو شخص مجرم ديگر به صليب کشيدند. عابران او را دشنام داده و سر خود را جنبانده
ميگفتند: «هان اي كسي كه هيكل را خراب ميكني و در سه روز آنرا بنا
ميكني، از صليب به زير آمده خود
را برهان.»
بر اساس آنچه
که در عهد جديد آمده است، پس از به صليب کشيدن آن حضرت، سربازان لباس او را تقسيم نموده قرعه
بر آن افكندند تا سهم هر كس مشخص شود.
وقتي که هوا تاريک شد،
عيسي با صداي بلند گفت: «الهي الهي چرا مرا واگذاردي؟» و پس از لحظاتي جان
داد.
از جمله مباحث مورد بحث
در قرآن و عهدين، مسئله رستاخيز يا صعود حضرت عيسي عليه السلام
است.
قرآن کريم که به طور کلي
انديشه تصليب حضرت عيسي عليه السلام را رد کرده است، و در
مقابل مسئله
صعود آن حضرت به نزد خداوند را مطرح کرده است:
«وإن
الذين اختلفوا فيه لفي شك منه ما لهم به من علم إلا اتباع الظن وما قتلوه يقينا بل
رفعه الله إليه وكان الله عزيزا حكيما»[57]
و
كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و
تنها از گمان پيروى مىكنند و قطعاً او را نكشتند! بلكه خدا او
را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است.»
بنابراين اصل بالا بردن حضرت عسيي عليه
السلام به نزد خدا امري مسلم است، همچنين ظاهر اين آيه دلالت بر صعود جسماني و
روحاني حضرت عيسي عليه السلام دارد و گرنه صعود روحاني انسانها پس از مردن که
امري همگاني است.[58]
همچنين قرآن
کريم در آيهاي ديگر در اين باره ميفرمايد:
اذ
قال الله يا عيسى إني متوفيك ورافعك إلي ومطهرك من الذين كفروا»[59]
«هنگامى را
كه خدا به عيسى فرمود: «من تو را برمىگيرم و به سوى خود، بالا مىبرم و تو را از
كسانى كه كافر شدند، پاك مىسازم»
ممکن
است کسي از اين آيه چنين برداشت کند که واژه «متوفيک» دلالت بر مردن حضرت عيسي عليه
السلام دارد.
در
پاسخ بايد گفت که ماده « فوت» به معنى از دست رفتن است؛ ولى «توفى» (بر وزن ترقى)
از ماده «وفى» به معنى تكميل كردن چيزى است و اينكه عمل به عهد و پيمان را وفا
مىگويند به خاطر تكميل كردن و به انجام رسانيدن آن است، و نيز به همين دليل اگر
كسى طلب خود را به طور كامل از ديگرى بگيرد، عرب مىگويد: توفى دينه، يعنى طلب خود
را به طور كامل گرفت.
در
آيات قرآن نيز توفى به معنى گرفتن به طور مكرر به كار رفته است
مانند:
«وَ
هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ»[60]
«او
كسى است كه روح شما را در شب مىگيرد و از آنچه در روز انجام مىدهيد آگاه
است».
در
اين آيه مساله خواب به عنوان توفى روح ذكر شده، همين معنى در آيه 42 سوره زمر و
آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است، درست است كه واژه توفى گاهى به معنى مرگ آمده و
متوفى به معنى مرده است، ولى حتى در اينگونه موارد نيز حقيقتا به معنى مرگ نيست،
بلكه به معنى تحويل گرفتن روح مىباشد و اصولا در معنى توفى، مرگ نيفتاده، و ماده
فوت از ماده وفى به كلى جدا است.[61]
ماجراي رستاخيز حضرت عيسي
عليه السلام در اواخر هر چهار انجيل عهد جديد و با روايتهايي متفاوت آمده است
که خلاصه آن چنين است.
پس از آنکه مردي به نام
يوسف از پيلاطس حاکم، اجازه دفن عيسي عليه السلام را گرفت، و او را به خاک سپرد،
برخي از زنان پيرو حضرت عيسي مانند مريم مجدليه و مريم مادر يعقوب به رسم قوم يهود
براي تدهين پيکر حضرت عيسي عليه السلام به مزار او آمدند. در اين هنگام
زلزلهاي آمده و فرشته يهوه به
زمين نازل شد و خبر از زنده شدن و برخاستن حضرت عيسي عليه السلام از درون قبرش
داد.
آنها به توصيه فرشته يهوه
نزد شاگردان آن حضرت رفته و آنها را آگاه ساختند.
البته در انجيل يوحنا
آمده که مريم مجدليه بر سر قبر آمد و ديد که سنگ قبر کنار رفته و به سرعت نزد يوحنا
و شمعون و پطرس رفته و آنها را آگاه ساخت.
پس از ماجراهايي شاگردان
حضرت عيسي عليه السلام با آن حضرت دور هم جمع شده و حضرت به ايشان چنين
فرمود:
«تمامي قدرت در آسمان و
بر زمين به من داده شده است، پس رفته همة امتها را شاگرد سازيد و ايشانرا به اسمِ
اب و ابن و روح
القدس تعميد
دهيد»[62]
بر اساس انجيل مرقس،
فرمود:
«در تمام عالم برويد و
جميع خلايق را به انجيل موعظه كنيد. هركه ايمان آورده تعميد يابد نجات يابد و اما
هركه ايمان نياورد بر او حكم خواهد شد. و اين آيات همراه ايمانداران خواهد بود كه
به نام من ديوها را بيرون كنند و به زبانهاي تازه حرف زنند. و مارها را بردارند و
اگر زهر قاتلي بخورند ضرري بديشان نرساند و هرگاه دستها بر مريضان گذارند شفا
خواهند يافت.»
بر اساس انجيل مرقس، حضرت
عيسي عليه السلام پس از اين جلسه به سوي آسمان رفته و به دست راست خدا نشست. [63]
آنچه از در اين تحقيق
گذشت را ميتوان در موارد زير خلاصه کرد:
1.
بر اساس قرآن کريم، زمان و مکان
ولادت حضرت عيسي عليه السلام روشن نيست؛ اما بر اساس عهد جديد، حضرت عيسي عليه
السلام در عصر پادشاهي هيردوس و در شهر بيت لحم به دنيا
آمد؛
2.
بر اساس آيات قرآن کريم، ولادت حضرت
عيسي عليه السلام همراه با حوادثي شگفتانگيز از جمله جوشيدن چشمه از زير پاي
حضرت مريم سس، خرما دادن شاخه خشکشده درخت خرما و سخن گفتن در گهواره با مردم
بوده است؛ در حاليکه بر اساس عهد جديد ولادت حضرت عيسي عليه السلام همراه با طلوع
ستارهاي خاص در آسمان و نزول فرشته يهوه بر مردم و بشارت مردم به تولد آن حضرت
بوده است؛
3.
قرآن کريم حضرت عيسي عليه السلام را
فردي بدون پدر دانسته و سخني از برادران و خواهران وي به ميان نياورده است، اما
عهد جديد حضرت عيسي عليه السلام را داراي برادران و خواهراني معرفي کرده و نام
برادران ايشان را نيز روشن کرده است؛
4.
قرآن مجيد از کودکي حضرت عيسي عليه
السلام همان سخن گفتن وي با مردم در گهواره را يادآور شده است، اما عهد جديد کودکي
آن حضرت را تشريح کرده و برخي از اتفاقات آن را بيان
ميکند؛
5.
بر اساس ظاهر آيات قرآن کريم، آغاز
نبوت حضرت عيسي عليه السلام از همان کودکي بوده است؛ اما عهد جديد آغاز نبوت ايشان
را حدود سي سالگي ميداند؛
6. برخي معجزات حضرت عيسي عليه السلام
در قرآن کريم و عهد جديد، مشترک و برخي ديگر متفاوت است؛
7.
تصليب حضرت عيسي عليه السلام در قرآن
کريم، انکار شده است، اما عهد جديد آن را از مسلمات
ميپندارد؛
8.
بر اساس آيات قرآن کريم، خداوند
متعال حضرت عيسي عليه السلام را به نزد خود برده است، اما عهد جديد از رستاخيز و
برخاستن وي از قبر و آنگاه نشستن کنار دست خداوند، سخن
ميگويد.
1. قرآن كريم؛
2. آلوسي،
سيدمحمود، روح المعاني، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415؛
3. ابن شهر آشوب
مازندراني، محمد بن علي، متشابه القرآن و مختلفه، قم ، انتشارات بيدار،
1410؛
4. ابن کثير،
اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلمية،
1419؛
5. جعفري،
يعقوب، تفسيرکوثر، بي جا، بي تا؛
6.
رازي،
ابوالفتوح حسين بن علي، روض الجنان، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس
رضوي، 1408؛
7. رازي،
فخرالدين، مفاتيح الغيب، بيروت، داراحياء التراث العربي؛1420؛
8. طباطبايي،
سيد محمدحسين، تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417؛
9. طبرسي، فضل
بن حسن،جوامع الجامع، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1377؛
10.
طنطاوي، سيد
محمد، التفسير الوسيط، بي جا، بي تا،
11.
شيخ طوسي،
التبيان في تفسير القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي؛
12.
فضل الله،
سيدمحمدحسين، من وحي القرآن، بيروت، دارالملاك للطباعة و النشر،
1419؛
13.
فيض کاشاني،
ملامحسن، تفسير صافي، تهران، انتشارات الصدر، 1415؛
14.
قرشي، سيد
علي اکبر، احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت، 1377؛
15.
قمي، علي بن
ابراهيم، تفسير القمي،قم، دارالكتاب، 1367ش؛
16.
مراغي، احمد
بن مصطفي، تفسير المراغي، بيروت، داراحياء التراث العربي؛
17.
مغنيه،
محمدجواد، تفسير کاشف، تهران، دارالكتب الاسلامية،1424؛
18.
ــــــ،
تفسير مبين، قم، بنياد بعثت؛
19.
مکارم
شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374.
20.
ميبدي،
رشيدالدين احمد بن ابي سعد، کشف الاسرار، تهران، انتشارات اميركبير،
1371؛
21.
شيخ مفيد،
محمد بن محمد، تفسير القرآن المجيد، قم، مركز انتشارات دفتر تبيليغات اسلامي،
1424.
[1] .
مريم/22و23.
[2] . متي1:2 و
لوقا 2: 1-7.
[3] . آل
عمران/59.
[4] .
مريم/24و25.
[5] .
مريم/26.
[6] .
مريم/27و28.
[7] .
مريم/29.
[8] .
مريم/30-33.
[9] . متي 2
:1-11
[10] . لوقا 2:
8-16.
[11] . سيد
محمدحسين طباطبايي(ره)، تفسير الميزان، ج3، ص188.
[12] . آل
عمران/42.
[13] . لوقا
23:3.
[14] . متي 1: 1-17
و لوقا 3: 23-38.
[15] . متي 1:
18-25.
[16] . لوقا1:
34-38.
[17] . متي
56:13.
[18] . يوحنا
5:7.
[19] . لوقا2:
35-32.
[20] . لوقا2:
21-40.
[21] .
لوقا53:2
[22] . البته در
اين باره ديدگاههاي مختلفي از سوي مفسران شيعه و سني ارائه شده است به عنوان
مثال مفسران شيعي از جمله مرحوم شيخ
مفيد(تفسير القرآن المجيد، ج1،ص347)، مرحوم طبرسي(جوامع الجامع، ج2، ص393)،
ابوالفتوح رازي(روض الجنان، ج13،ص75) مرحوم علامه طباطبايي(الميزان، ج14،ص47) سيد
علي اکبر قرشي(احسن الحديث، ج6،ص318) به همراه فخر رازي(مفاتيح الغيب،ج1،ص534) از
اهل سنت قائل به نبوت عيسي عليه السلام در کودکي هستند.
از
سوي ديگر مفسراني از شيعه همچون
محمدجواد مغنيه( تفسير کاشف، ج5، ص179 و تفسير مبين، ج1، ص399)، سيدمحمدحسين فضل
الله(من وحي القرآن، ج15،ص40) يعقوب جعفري(تفسيرکوثر، ج6،ص513) به همراه مراغي
(تفسير المراغي، ج16،ص48) از اهل سنت قائل به نبوت عيسي عليه السلام در بزرگسالي
شدهاند و حتي ابن شهر آشوب مازندراني مدعي است که اماميه نيز بر همين نظر
است(متشابه القرآن و مختلفه،ج1،ص258) و رشيدالدين ميبدي از اهل سنت نيز نقل
ميکند که بيشتر مفسران بر اين باور هستند که حضرت عيسي عليه السلام در اين آيه
از لوح محفوظ خبر داده است.کشف الاسرار، ج،ص37)
[23] .
مريم/29و30.
[24] . طباطبايي،
سيدمحمدحسين، الميزان، ج14،ص47 و فيض کاشاني، تفسير صافي، ج3،ص218
[25] .
بقره/253.
[26] .
مائده/46.
[27] .
مائده/17.
[28] .
مائده/72.
[29] .
مائده/73.
[30] .
نساء/171.
[31] .
مائده/116.
[32] . بقره/87 و
نيز بقره/253 و مائده/110.
[33] . شيخ طوسي،
التبيان في تفسير القرآن، ج1، ص340 و فخر رازي، مفاتيح الغيب،ج1،ص596، رشيدالدين
ميبدي، کشف الاسرار، ج1،ص265، ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج1،ص216، سيدمحمود
آلوسي، روح المعاني، ج1، ص316، طنطاوي،سيد محمد، التفسير الوسيط، ج1،
ص196.
[34] . مکارم
شيرازي، ناصر، تفسير نمونه،ج1، ص339.
[35] . مراغي احمد
بن مصطفي، تفسير المراغي،ج1، ص165
[36] . مکارم
شيرازي، ناصر،تفسير نمونه،ج1، ص339.
[37] . آل
عمران/49.
[38] .
مائده/110.
[39] .
مائده/112-115.
[40] . آل عمران/51.
[41] . آل
عمران/52.
[42] .
مائده/46.
[43] .
صف/6.
[44] . لوقا
23:3.
[45] . لوقا
23:3.
[46] . مرقس 1: 9 –
14 و لوقا 3: 22.
[47] . متي 9: 18 –
26.
[48] . متي 9: 28 –
33، متي 8: 1-3.
[49] . متي 8: 23 –
26.
[50] . متي 14: 19
– 21.
[51] . متي 14:
26.
[52] . متي 21:
19.
[53] . يوحنا 2: 1
– 10.
[54] . نساء/ 157و
158.
[55] .
طباطبايي،سيدمحمدحسين، الميزان، ج5،ص132.
[56] . قمي، علي بن
ابراهيم، تفسير القمي،ج1،ص157.
[57] . نساء/ 157و
158.
[58] . طباطبايي،
سيدمحمدحسين، الميزان، ج5،ص133و 134.
[59] . آل
عمران/55.
[60] .
انعام/60.
[61] . مکارم
شيرازي،ناصر، تفسير نمونه، ج2،ص569
[62] . متي 28: 18
و 19.
[63] . مرقس 16: 15
– 19.