سکینه
کرمعلی
ورود
اسرائیلیّات به تفسیر قرآن کریم
عوامل و
زمینههای گسترش اسرائیلیّات
آشنائی با
شخصیّت ادریس پیامبرعلیه السلام
سیمای حضرت
ادریس(علیهالسلام) در کتب آسمانی
روایات جعلی
دربارهی حضرت ادریس علیه السلام
واژهی
اسرائیلیات جمع اسرائیلیه است و به داستان یا حادثهای که عمدتاً از منابع
یهودی گرفته شده است اطلاق میشود و شامل سه نوع از روایات است؛ روایات تاریخی؛
روایات آموزندهی اخلاقی ؛ افسانههایی که مربوط به عقاید و رسوم باستانی قوم
یهود وبه طور کلی پیشینیان است. برخی از نویسندگان آغاز ورود اسرائیلیّات در تفسیر
قرآن کریم را عهد صحابه دانستهاند. از جملهی اسرائیلیّات روایاتی است که در
مورد شخصیّت حضرت ادریس علیه السلام از منابع دیگر وارد کتب تفسیری اسلامی شده است.
حضرت ادریس(علیهالسلام) یکی از پیامبران الهی و جدّ پدری حضرت نوح علیه السلام بود
که علاوه بر مقام نبوّت، به علم نجوم و حساب و هیئت نیز احاطه داشت. شخصیّت بسیار
پیچیده و رازآلود ادریس (علیهالسلام)، چهرهای اسطورهای از وی در
فرهنگهای بابلی، یونانی، یهودی، مسیحی به نمایش گذاشته است و بر این اساس
داستانهای افسانهای از وی در منابع این ادیان وجود دارد که پس از اسلام
در قالب روایات تفسیری و تاریخی به متون اسلامی راه یافت. از جمله ابعاد شخصیّتی
ادریس(علیهالسلام) که زمینهساز افسانهپدازی پیشینیان شده است، مسئله
صعود وی به آسمان و ترفیع وی توسّط پروردگار است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره
شده است.
حضرت
ادریس علیه السلام از جمله پیامبران الهی است و از جمله کسانی است که در کتب آسمانی
از وی به بزرگی و جلالت یاد شده است. ایشان علاوه بر دارا بودن منصب نبوّت، در
زمینهی حکمت و علم نجوم نیز سررشته داشته و نام وی در نزد عارفان و نیز حکیمان نیز
نامی آشناست. از جمله ابعاد شخصیّتی حضرت که در کتب آسمانی به نحو پرررنگی منعکس
شده است، صعود ایشان به آسمان و بقا در نزد پررودرگار است که چه در عهدین و چه در
قرآن کریم، به آن اشاره شده است. اجمال موجود در آیهی مربوط به این جریان که در
سورهی مریم از آن ذکری به میان آمده است، زمینه را برای انجام تفسیرهایی که عمدتاً
ریشه در منابع کتاب مقدّسی دارد، فراهم کرده است و به دنبال آن داستانهای
خرافی زیادی در ذیل این آیه در تفاسیر اسلامی وارد شده است.
در
این نوشتار پس از اشارهای اجمالی به چیستی اسرائیلیات و نحوهی ورود آنها در
متون اسلامی، برخی از این روایات را نقل و آنگاه به نقد آنها خواهیم
پرداخت.
واژهی
اسرائیلیات جمع اسرائیلیه است و به داستان یا حادثهای که از منبع اسرائیلی
روایت شود، اطلاق میگردد. اسرائیلی منسوب به اسرائیل است و «اسرائیل» لقب حضرت
یعقوب پیامبر علیه السلام میباشد.[1]
واژهی
«اسرائیل» 43 بار در قرآن کریم به کار رفته است. بعضی از مفسّران کوشیدهاند تا
آن را از ریشهی «سری» به معنای سفر کردن در شب بدانند و میگویند هنگامی که
یعقوب از برادرش عیسو فرار کرد، شبانه به سفر پرداخت و از اینرو به اسرائیل ملقّب
شد. امّا اکثر دانشمندان، آن را اسمی بیگانه از اسامی عرب و کلمهای عبری مرکب
از دو کلمهی «اسرا» به معنای پیروزی و چیره شدن و واژهی «ئیل» به معنای قدرت تام
که یکی از اسماء خداوند متعال است دانستهاند. برخی تفاسیر نیز «اسرائیل را به
معنای «صفی الله» و یا «امیر المجاهد» معنا کردهاند.[2]
اسرائیلیات
را میتوان مشتمل بر سه گونه روایات دانست[3]:
1-
روایات تاریخی که اغلب برای تکمیل اطلاعات مجملی به کار میرود که در کتب
وحیانی راجع به شخصیّتهای کتاب مقدّس، به ویژه پیامبران بیان شده
است.
2-
روایات آموزندهی اخلاقی که در قالب تاریخ دوران باستان بنی اسرائیل قرار
میگیرد.
3-
افسانههایی که مربوط به عقاید و رسوم باستانی است و بدون دلیل، آشکارا از
منابع یهودی گرفته شده است.
با
این وجود گاهی اسرائیلیات صرفاً به معنای گزارشها و وقایع تاریخی قوم یهود و
بنی اسرائیل به کار میرود.[4]
از
آراء گوناگون و تعاریفی مختلفی که دربارهی اصطلاح اسرائیلیّات ارائه گردیده است،
استفاده میشود که گسترهی معنایی آن چندان دقیق و مشخّص نیست. از اینرو ذکر
چند نکته ضروری است.
1-
واژهی اسرائیلیات در اصطلاح گاهی در معنای ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق
میگردد که صبغهی یهودی دارد و گاهی در مفهومی گستردهتر به کار رفته و
شامل روایات مسیحی نیز میگردد و گاهی دایرهی آن وسعت بیشتری یافته و هر نوع و
حکایتی را که از منابع غیر اسلامی وارد قلمرو فرهنگ اسلامی شده است را شامل
میشود.[5]
2-
گاهی در ذیل آیات قرآن، به ویژه آیاتی که در مقام بیان داستانهای
پیامبران الهی و اقوام آنان است، روایاتی از سوی اهل بیت پیامبر اکرم (ص) وارد شده
است که برخی، آنها را در ردیف اسرائیلیّات قرار دادهاند. ولی باید توجّه داشت
که روایات تفسیری اهل بیت(علیهالسلام) هیچ ارتباطی با روایات منقول از اهل کتاب یا
راویان متأثر از یهود و نصارا ندارند و صرفاً تشابه در محتوا نمیتواند دلیلی
بر اسرائیلی بودن آنها باشد.
3-
اسرائیلیات بر خلاف آنچه برخی تصوّر کردهاند، در ظاهر حامل هیچ نوع بار ارزشی
منفی نیست به این معنا که نمیتوان صرفاً به ریشه داشتن یک نقل تاریخی در منابع
یهود و آثار پیشینان، به مقابله با آن برخاست و آنرا مردود شمرد. بلکه چه بسا ممکن
است مطالب حقی را نیز در آنها جستجو کرد. از همین بابت است که دانشمندان اهل سنّت
به طور مطلق، اسرائیلیّات را مردود ندانستهاند، بلکه تنها یکی قسم از آن را
باطل پنداشتهاند.
برخی
از نویسندگان آغاز ورود اسرائیلیّات در تفسیر قرآن کریم را عهد صحابه دانسته اند.
این بدان جهت بود که در زمان حیات رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم به علّت
نهی آشکار ایشان از مراجعه به اهل کتاب و نسخه برداری از نوشتههای آنان، هیچیک
از صحابه به خود اجازه نمیداد تا به ایشان مراجعه کند و یا مطلبی از آنان نقل
کند. امّا پس از فوت رسول صلی الله و علیه و آله و سلم این زمینه هموار شد و
یهودیان مسلمان شده مورد رجوع مسلمانان قرار گرفتند.
ذهبی در ابن باره بیان میکند که صحابه
وقتی به طور طبیعی به داستانی از داستانهای قرآن برخورد میکردند، دوست
داشتند در مورد زوایا و چند و چون آن، که قرآن متعرّض آن نشده است، پرسش و جستجو
کنند؛ ولی در این میان به جز یهودیان تازه مسلمان، شخص مطلّعی را برای پاسخگویی به
سؤالات خود نمییافتند. از اینرو بسیاری از اخبار و اطلاعات را از آنان دریافت
میکردند.[6]
همین مسئله باعث شد تا آرام آرام این نقل قولها، دهن به دهن بگردد و در بین
مردم شایع شود و در اعصار بعد مورد رجوع مفسّرین برای تألیف کتب تفسیری قرار
گیرد.
در
رابطه با زمینهی پیدایش و گسترش اسرائیات، مسائل فراوانی وجود دارد که نویسندگان و
محقّقان، هر یک به بخشی از آنها اشاره و یا تصریح کردهاند. چه بسا بتوان برخی
از مسائل را سبب عمده و اصلی پیدایش و برخی را جز زمینهها و عواملی دانست که
باعث گسترش و نفوذ آنها در فرهنگ و سنّت اسلامی شدهاند.[7]
منظور از
زمینهها، عواملی است که بستر مناسبی را برای پیدایش، رشد و نفوذ روایات
اسرائیلی به فرهنگ اصیل اسلامی فراهم آورده است. از جملهی آنها میتوان به
موارد زیر اشاره کرد.
1-
ارتباط
مسلمانان با اهل کتاب و یهودیانی که به شبه جزیره، مهاجرت کرده
بودند؛
2-
عظمت الهی
اهل کتاب در دید مسلمانان صدر اوّل؛
3-
وجوه اشتراک
متون دینی یهود با قرآن؛
4-
اسطورهگرایی
و حس کنجکاوی مسلمانان.
منظور از
زمینهها، عواملی است که بیشترین نقش و تأثیر را در گسترش اسرائیلیات در بین
مسلمانان و نفود آنها در مجامع تفسیری اسلامی داشته است که میتوان به موارد
زیر اشاره کرد.
1-
حذف اسناد روایات و خوشبینی نسبت به اهل کتاب؛
2-
ممنوعیّت نگارش و نقل حدیث به مدّت صد سال؛
3-
میدان دادن دستگاه خلافت به داستان سرایان.
در
بین عوامل فوق، مورد سوّم در ترویج اسرائیلیات نقش پررنگتری دارد. خلیفهی
دوّم به منابع دینی اهل کتاب علاقهمند بود و به شنیدن آنها علاقه نشان
میداد. از سوی دیگر ناتوانی خلفا در پاسخگوئی به مسائل دینی مردم، زمینه را
برای حضور هر بیشتر داستانسرایان در دستگاه حکومت را فراهم میکرد و خلفاء
میکوشیدند تا بدین وسیله بر این بعد از ضعف دستگاه خلافت، سرپوش بگذراند. اوج
حضور داستانسرایان و جاعلان حدیث در دستگاه امویان و به ویژه در دوران خلافت
معاویه مشاهده میشود. وی با میدان دادن به داستان سرایان و واضعان حدیث، این
امکان را به جاعلان دروغین حدیث داد تا با استناد به داستانهای خرافی و در
پناه حکومت بین امیّه به جعل و نشر احادیث دروغین بپردازند.
حضرت
ادریس علیه السلام یکی از پیامبران الهی و جدّ پدری حضرت نوح علیه السلام بود. نام
ایشان واژهای عربی است که از مادّهی «درس» اخذ شده است؛ چراکه وی اوّلین کسی
بود که با استفاده از قلم، خط نوشت. ولی از آنجا که فردی صاحب حکمت بود و در میان
قوم خود، به تفکّر در آیات و نشانههای عظمت الهی میپرداخت، در کتب حکمت
به نام «هرمس» مشهور است.
ایشان علاوه
بر مقام نبوّت، به علم نجوم و حساب و هیئت نیز احاطه داشت و نخستین کسی بود که طرز
دوختن لباس را به انسانها آموخت. بیشتر لباسهای ایشان از پوست بود.
از نکات آموزنده در زندگی ایشان مداومت بر ذکر و یاد الهی بود تا جائیکه نقل شده
است حتّی هنگام خیّاطی، همزمان تسبیح خداوند را به جای میآورد و تحلیل و تکبیر
میگفت.
در
ذکر شمائل ویژگیهای جسمانی و خلقیّات وی در کتب معتبر آمده است که مردی فربه و
گشاده سینه بود و موهای بلندی داشت. آهسته سخن میگفت و چون راه میرفت،
گامها را نزدیک به هم بر میداشت.
محل
عبادت وی بر اساس برخی از روایات، مسجد سهله بود. در روایتی به سند معتبراز امام
صادق علیه السلام نقل شده است که مسجد سهله، محل خانهی ادریس علیه السلام بوده است
و ایشان در آنجا خیّاطی میکرد و به عبادت خداوند متعال میپرداخت. از
اینرو هر که در آنجا دعا کند، خداوند حاجتش را برآورده میکند و او را در قیامت
به مکانی که درجهی حضرت ادریس علیه السلام بود، بالا
میبرد.
شخصیّت بسیار
پیچیده، رازآلود و آمیخته به افسانه حضرت ادریس علیه السلام، چهرهای
اسطورهای از وی در فرهنگهای بابلی، یونانی، یهودی، مسیحی به نمایش گذاشته
است. بر اساس آنچه کتب مقدّس گزارش
دادهاند، حضرت ادریس علیه السلام پیش از فرارسیدن مرگ طبیعی با نیل به مدارج
عالی توانست با مرگ اختیاری از عالم خاک به عالم افلاک صعود کرده و تا امروز زنده
بماند از اینرو این پیامبر الهی در نزد عارفان ، صاحب شأن و جایگاه ویژه ایست.
معمولاً از او به عنوان دانشمندی بلند مرتبه که خواندن و نوشتن، دوزندگی،
ستارهشناسی، پزشکی و ریاضی را پایهگذاری کرد، یاد میشود.[9]
در
عهد عتیق به زندگی حضرت ادریس علیه السلام خیلی مختصر پرداخت شده است. حضرت ادریس
علیه السلام در تورات، به نام
«اخنوخ» یا «خنوخ» مشهور است. تورات با ذکر اسامی و طول عمر اجداد حضرت
ادریس علیه السلام، وی را هفتمین نسل بشر معرّفی میکند.
تورات از
پیامبری ادریس علیه السلام سخنی به میان نمیآورد و تنها مقامی که از وی ذکر
میکند، راه رفتن به همراه خداوند است:
«...
و خنوخ بعد از آوردن متوشالح، 300 سال با خدا راه میرفت و پسران و دختران
آورد. همهی ایام خنوخ 365 سال بود و خنوخ با خدا راه میرفت و نایاب شد، زیرا
خدا را برگرفت.»[10]
در
عهد جدید با تفصیل بیشتری از شخصیّت حضرت ادریس علیه السلام سخن به میان آمده است.
وی فرد مؤمنی است که با ایمان خود، خداوند را خشنود ساخته و از اینجهت خداوند وی را
نزد خود برده است. در کتاب عبرانیان آمده است:
«
... [خنوخ] از راه ایمان، بدون چشیدن
طعم مرگ، به حیات دیگر انتقال یافت و اثری از وی یافت نشد. زیرا خدا او را بُرده
بود ... کلام خدا دربارهی او شهادت داده و گفته بود که او خدا را خشنود کرده است و
بدون ایمان، محال است که انسان خدا را خشنود سازد؛ زیرا هرکس که به سوی خدا
میآید، باید ایمان داشته باشد که او هست و به جویندگان خود پاداش
میدهد.»[11]
در
جای دیگری از عهد جدید، به پیشگویی حضرت ادریس علیه السلام در مورد رجعت عیسی علیه
السلام جهت انتقام از اشرار و
ستمکاران اشاره شده است:
«[خنوخ] که
نسل هفتم از آدم بود، پیشگویی کرده و گفت: ببینید، خداوند با دهها هزار نفر از
مقدّسین خود میآید تا بر همهی آدمیان داوری کند و انسانهای شریر را که
از روی شرارت، دست به اعمال شریرانه زدهاند و همهی سخنان سختی که گنهکاران
خداناشناس بر ضدّ خدا گفتهاند، محکوم سازد»[12]
قرآن
کریم از حضرت ادریس علیه السلام به بزرگی یاد کرده و وی را پیامبری صابر و راستگو
معرّفی میکند که خداوند به وی مقام و جایگاه رفیع و بلندی عنایت کرده است.
در
قرآن کریم، دو آیه در سورهی انبیاء و دو آیه از سورهی مریم به حضرت ادریس اشاره
دارد. خداوند درسورهی انبیاء میفرماید:
«واسماعیل و
ادریس و ذاالفکل کل من الصابرین* وأدخلناهم فی رحمتنا انّهم من الصالحین»[13]
ترجمه:
(اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد آور که همه از صابران بودند، ایشان را مشمول خود
گردانیدیم که همانا از صالحان بودند)
همچنن در
سورهی مریم آمده است:
«واذکر فی
الکتاب ادریس، انّه کان صدیّقاً نبیّا* رفعناه مکاناً علیّا»[14]
ترجمه: «در
این کتاب از ادریس یاد کن، همانا او پیامبری بسیار راستگو بود و او را به جایگاهی
بلند بالا بردیم.»
خداوند در
سورهی مریم در مورد حضرت ادیس میفرماید: « واذکر فی الکتاب ادريس انّه کان
صديقاً نبيّا و رفعناه مکاناً عليّاً»
عبارت
«رفعناه مکاناً علیّا» به این معنا است که (ما ادریس را به مکانی بلندی بالا
بردیم). این عبارت باعث بروز اختلافاتی در تفسیر این قسمت از آیه شریفه شده و خود
زمینهساز ورود برخی اسرائیات در مجامع تفسیری گشته است.
از
جمله روایات جعلی که در این زمینه وجود دارد، میتوان به موارد زیر اشاره
کرد:
برخی
از مفسّرین از جمله طبری، روایتی را به نقل از یونس بن عبد الأعلی نقل کردهاند
به این مضمون که:
«ابن
عبّاس از کعب الأحبار دربارهی آیهی «و رفعناه مکاناً عليّا» پرسید. کعب پاسخ داد:
خداوند به ادریس وحی کرد که من عمل تو را همه روزه، به اندازهی عمل همهی فرزندان
آدم بالا میبرم. دوست دارم که عمل تو افزوده گردد. آنگاه یکی از فرشتگان نزد
وی آمد و ادریس به او گفت: خداوند به من چنین وحی کرده است. از این رو با ملک الموت
گفتگو کن تا مرگ مرا به تأخیر بیاندازد تا عمل من زیاد شود. پس از آن جبرائیل او را
در بین بالهای خود حمل کرد و به آسمان بالا برد و هنگامی که به آسمان چهارم رسید،
عزرائیل در حالی که به سوی زمین میآمد، او را دید. فرشته سخن ادریس را با ملک
الموت در میان گذاشت. عزرائیل گفت: ادریس کجاست؟ گفت: وی اینجا بر پشت من سوار است
و ملک الموت گفت: شگفتآور است، من مأموریّت یافته بودم تا جان ادریس را در
آسمان چهارم بگیرم. با خود میگفتم چگونه جان ادریس را در آسمان چهارم بگیرم،
در حالی که او بر روی زمین ساکن است. عزرائیل جان وی را در همانجا گرفت و این معنای
سخن خداوند است که فرمود: «و رفعناه مکاناً عليّا»[15]
سیوطی در
الدرالمنثور روایتی را از عمر، مولای غفره و وی بدون ذکر سند از رسول خدا صلی الله
و علیه و آله و سلم روایت کرده است به این مضمون که:
«فرشتهای
هر روز عملی از ادریس علیه السلام را بالا میبرد که معادل عمل همهی اهل زمین
و معاصران وی بود. از همین جهت از ادریس خیلی خوشش آمد ولذا از خداوند خواست تا با
او دوست شود و آنگاه با اجازهی خداوند با وی دوست شد.... ادریس وقتی فهمید که
رفیقش از جنس بشر نیست، بلکه ملک الموت است سه حاجت از او درخواست
کرد:
اوّل
اینکه، یک بار او را قیض روح کند و آنگاه مجدّداً جانش را برگرداند. ملک الموت پذیرفت و
انجام داد.
دوّم
آنکه او را به آسمان ببرد و آتش دوزخ را به وی نشان دهد و ملک الموت با کسب اجازه
از خداوند اینکار را نیز انجام داد.
سوّم
اینکه، بهشت را به او نشان دهد. این خواسته ادریس نیز اجابت شد. وقتی که ادریس به
بهشت وارد شد و از میوههای آن خورد و از آبش آشامید ملک الموت گفت: بیا تا
بیرون برویم. همهی خواستههای تو را برآوردم. ادریس از بیرون آمدن امتناع
ورزید و به یکی از درختهای بهشت چسبید و گفت: به هیچ وجه بیرون نمیآیم و
درمقام احتجاج گفت: مگر غیر این است که هر کسی باید طعم مرگ را بچشد. من که آنرا
چشیدهام و مگر غیراز این است که هر کسی باید وارد جهنّم شود. من که به آن نیز
وارد شدهام و مگر غیر از این است که هر کسی به بهشت وارد شود، دیگر بیرون
نمیآید. پس من از اینجا بیرون نمیآیم. ملک الموت در جوابش ناتوان شد و
ماجرا به خداوند عرضه داشت. خداوند متعال فرمود: ادریس، تو را ناتوان کرد پس متعرّض
او نشو و بگذار بماند و به همین جهت ادریس در بهشت باقی ماند.[16]
علی
بن ابراهیم قمی در تفسیر خود، روایتی را از پدرش با سلسله سند از امام صادق علیه
السلام نقل کرده است که مشابه آنرا سیوطی نیز از ابن شیبه و ابن ابی حاتم نقل کرده
است. متن روایت به این شرح است:
«
خدای تعالی بر فرشتهای از فرشتگانش غضب نمود، بال او را قطع کرد و در
جزیرهای وی را افکند. و این جزیره در وسط دریا بود ولذا این فرشته مدتها
در میان دریا قرار داشت. تا اینکه خداوند ادریس علیه السلام را مبعوث نمود. فرشته
نزد ادریس آمد و از وی درخواست کرد تا از خدای تعالی بخواهد تا از او راضی شود و
بالش را به او برگرداند. ادریس دعا کرد و خدا بالش را برگردانید و او راضی
شد.
فرشته در
تلافی احسان ادریس به وی گفت: آیا حاجتی داری؟ گفت بلی، دوست میدارم من را به
آسمان بری تا ملک الموت را ببینم، چون هر وقت به یاد وی میافتم، زندگی بر من
تلخ میشود. پس فرشته وی را بر بال خود گرفته و وی را به آسمان چهارم آورد. در
آنجا ملک الموت را دید که از تعجّب سر خود تکان میدهد. گفت خدای ربّ العزّه
مرا دستور داده بود تا تو را بین آسمان چهارم و پنچم قبض روح کنم. من عرضه داشتم:
پرورداگارا! میان هر یک از آسمانها، پنجاه سال راه است و قطر هر آسمانی نیز
پانصد سال است و فعلاً فاصلهی من و ادریس چهار آسمان است، چگونه او خود را بدینجا
میرساند. اینک میبینم که خودت آمدهای، پس او را قبض روح نمود و این
است معنای «ورفعناه مکاناً علیّا»»
علامهی
طباطبائی در تفسیر المیزان پس از نقل این روایت به نقد آن پرداخته وبیان میکند
که این حدیث علاوه براین که دچار ضعف سند است، با ظاهر کتاب که دلالت بر عصمت
ملائکه و نزاهتشان از کذب و خطا دارد، مخالف است.[17]
در
مورد این روایات باید گفت که هم از لحاظ سندی دچار مشکند و هم محتوا و مضمون آنها
با موازین عقلی ونقلی سازگار نیست.
امّا
از حیث سند، در سلسله سند این روایات اشخاصی مانند کعب الأحبار[18]
و وهب بن منبه[19]
قرار دادند که به شهادت تاریخ از چهرههای شاخص جعل حدیث و نشر اسرائیلیّات
میباشند.
از
طرف دیگر علاوه بر اینکه سند این روایات موثّق و مورد اعتماد نیست، دلالت و محتوای
آنان نیز دچار مشکل است چراکه بسیاری از آنها با ظاهر کتاب و آیات قرآنی سازگاری
ندارد. به طور مثال، برخی از این روایات، از گناهان برخی از ملائکه خبر میدهد،
در حالی که به نص قرآن کریم فرشتگان هیچگاه با امر الهی مخالفت نکرده و دچار عصیان
نمیشوند. «لايعصون الله ما امرهم و يفعلون
مايؤمرون»[20]
امّا
در مورد معنای عبارت «و رفعناه مکاناً علیّا» که در آیه شریفه، در مورد ادریس علیه
السلام آمده است باید گفت که به احتمال زیاد منظور از ترفیع و بالابردن، ترفیع
مکانی نبوده بلکه ناظر به نوعی رفعت و علو درجه و مقام است.
مفسّر
گرانقدر، مرحوم علامهی طباطبائی در تفسیر این آیه بیان میدارند که از سیاق
داستانهایی که در این سوره به ترتیب ذکر میشود و نبوّت و ولایت از مواهب
الهی و از مقامات معنوی میشمارد، میتوان استفاده کرد که مراد از «مکاناً
علیّا» که خداوند حضرت ادریس علیه السلام را بدان رفعت داده، یکی از درجات قرب
باشد؛ زیرا رفعت مکانی و صعود دادن به جائی بلند هرچند که بلندترین مکانهای
متصوّر باشد، مزیّتی به شمار نمیرود.[21]
ولذا تفسیر عدّهای که مراد از «مکاناً علیّا» را به بعضی از طبقات آسمان
دانستهاند، صحیح نمیباشد.
از
آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که تاریخ زندگانی حضرت ادریس علیه السلام در
قرآن کریم نیز مانند سرگذشت برخی انبیاء دیگر، از انجام تفسیرهای خرافی و مبتنی بر
روایات اسرائیلی در امان نمانده و روایات خرافی فراوانی که از لحاظ محتوا هماهنگی
کاملی با گزارشهای کتاب مقدّسی از زندگانی آن حضرت دارد، در ذیل آیات مربوط به
حضرت ادریس، در تفاسیر اسلامی وارد شده است. عمدهی این روایات به جریان صعود حضرت
ادریس علیه السلام به آسمان مربوط میشود که قرآن کریم با تعبیر «ورفعناه
مکاناً علیّا» از آن خبر داده است. ولی با توجّه به قرائن درونی متنی و عبارات قبل
و از بعد آن، میتوان نتیجه گرفت که لزوماً این صعود، یک صعود مکانی نبوده و به
معنای بقای حضرت در آسمان تا پایان جهان نمیباشد، بلکه امکان دارد مراد از آن،
ترفیع رتبه و مقام بوده و خداوند از ترفیع درجه و مقام معنوی ادریس خبر داده
است.
1- قرآن
کریم
2- کتاب
مقدس
3- طباطبائی،
سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمهی سید محمد باقر
موسوی همدانی، قم: دفتر انشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزهی علمیّهی قم،
1374ش.
4- طبری، جریر الدین، جامع البیان فی تفسیر القرآن،
بیروت: دارالمعرفه، 1412ق.
5- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر
المأثور، قم: انتشارات آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1404ق.
6- دیّاری، محمد تقی، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر
قرآن، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1379ش.
7- قاسمی، حمید محمد، اسرائیلیات و تأثیر آن بر
داستانهای انبیاء در تفاسیر قرآن، انتشارات سروش، 1380ش.
8- مقدّم، کاظم، داستان پیامبران، قم: محدث،
1382ش.
9- مکارم شیرازی، ناصر، قصّههای قرآن، تهران:
دارلکتب السلامیّه، 1380ش.
10- راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، قصص
الأنبیاء، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیّه، 1409ق.
11- لاریجانی، محمد،، داستان پیامبران در تورات، تلمود، انجیل
و قرآن و بازتاب آن در ادبیات فارسی، تهران: انتشارات اطلاعات،
1380ش.
[1] - پژوهشی در
باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، ص73
[2] - به نقل از
همان منبع
[3] - همان، ص
74
[4] - اسرائیلیات
و تأثیر آن بر داستانهای انبیاء، ص6-11
[5] - پژوهشی در باب
اسرائیلیات در تفاسیر قرآن ، ص75
[6] - نقل از
همان، ص78
[7] - همان، ص81 -
142
[8] - برگفته از:
کاظم مقدّم، داستان پیامبران، ص 37و38؛ مکارم شیرازی، قصّههای قرآن، ص 37،
راوندی، قصص الأنبیاء، ص 9.
[9] - محمد
لاریجانی، داستان پیامبران در تورات، تلمود، انجیل و قرآن و بازتاب آن در ادبیات
فارسی، ص71
[10] - کتاب مقدّس،
عهد قدیم/ 5: 18- 28
[11] - کتاب مقدس،
عهد جدید، عبرانیان: 11: 5
[12] - همان،
نامهی یهودا
[13] - انبیاء/85 و
86
[14] - سورهی
مریم/ 56و 57
[15] - طبری، جریر
الدین، جامع البیان، ج16، ص 73
[16] - سیوطی، الدر
المنثور، ج4، ص 274
[17] - المیزان، ج
14، ص 91 و 92
[18] - نام وی ،کعب بن مانع، و کنیهاش ابو
اسحاق بود و بعدها در میان مسلمانان به «کعب الأحبار» یا «کعب الحبر» معروف شد. و
این لقب را به خاطر علومی که نسبت به شرایع آسمانی و کتب انبیاء و سرگذشت پیشینیان
داشت به وی دادهاند. کعب از کسانی بود که زمان پیامبر صلی الله و علیه و آله و
سلم را درک کرده بود و در زمان ابوبکر یا عمر اسلام آورد و برای اسلام آوردنش خود
نیز جریانی را جعل کرد که پدرش نوشتاری از تورات برای او گذاشت و گفت که حفظش کند و
سپس او ر امهر کرد. بعد میگوید هنگامی که از اسلام خبردار شد آن نوشته را باز
کرد و چون وصف پیامبر اکرم صلی الله
و علیه و آله و سلم و امّتشان را یافت، به اسلام ایمان آورد. کعب از کسانی است که
متأخرین اهل سنّت مانند رشیدرضا، احمد امین، ابوریه و... او را نفی کرده و وی را از
حیلهگرانی میدانند که با نام اسلام، عقاید و اهداف خود را وارد فرهنگ و
معارف اسلامی کردند.
[19] - نام او عبدالله بن وهب بن منبه است که از
اهالی صنعاء از شهرهای یمن بود. گفته شده پدرش در زمان خود پیامبر صلی الله و علیه
و آله و سلم ایمان آورد ولی خود وی از تابعین به شمار میآید. وی در نقل
داستانهای اسرائیلی نقش زیادی داشت. کتب زیادی از پیشینیان از ناحیهی برادرش
که برای تجارت به شام میرفت، در اختیارش گذاشته میشد. وهب از کسانی بود
که روایاتی را که نقل میکرد، گردآوری و تألیف میشد و برای استفاده در
اختیار دیگران قرار میگرفت.
[20] - تحريم/
6
[21] - طباطبائی،
سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص 85