صلحه سعید
از جمله رویکردهای تفسیری که از دهههای اوّلیه هجری در بین مفسّران رواج داشته و به مرور زمان تکامل یافته است، گرایش ادبی و بیانی میباشد. در این رویکرد مفسّران میکوشند با استفاده از علومی مانند صرف و نحو و معانی و بیان، معانی دقیق واژگان را روشن سازند و به برکت آن به کنه معنای یک آیه دستیابند. تاریخچهی این گرایش تفسیری، اصول و مراحل انجام آن و آشنایی با برخی از تفاسیری که با این رویکرد نگاشته شدهاند، موضوع بحث این تحقیق میباشد.
قرآن كريم و معارف عمیق آن از صدر اسلام تاكنون مورد توجه دانشمندان اسلامى و غير اسلامى بوده و پردهبرداشتن از معانی و معارف موجود در آن و فهم آیات الهی یکی از دغدغههای همیشگی در فضای اسلامی بوده است. در این میان پيامبر گرامى اسلام(ص) به عنوان اوّلين مفسر کلام الهی، مهمترين گام را در تفسير آيات قرآن برداشتهاند و پس از ایشان اميرمؤمنان(ع) و ائمه معصومین(علیهمالسلام) مفسّر و مبیّن قرآن کریم و نیز تربیت کنندهی شاگران در زمینهی تفسیر قرآن بودهاند. پس از عصر حضور امامان معصوم نیز دانشمندان امامیه با استفاده از تراث ارزشمند روایی و نیز تأمل و تفكر در آیات الهی و با بکارگیری نیروی فکر و اندیشه، روشها و گرايشهاى متنوعی به کاربستهاند و در این زمینه دستاوردهای ارزشمندی را جهت تفسیر و تبیین آیات الهی داشتهاند. نوشتار حاضر با هدف آشنائى با گرايش ادبى با شيوه بيانى و همچنين آشنائى با تفاسير و مفسرانى كه داراى گرايش ادبى مخصوصا گريش ادبى با شيوه بيانى هستند، تهیّه و تدوین شده است.
«اتجاه» در لغت از ماده «وجه» است که در اصل به عضو و اندام خاصی اطلاق میشده است[1] و در یک توسعهی معنایی به معناى روى و صورت هر چيزى است.[2] از اسم «وجه» مصدر «اتّجاه» مشتق شده است و زمانی که گفته میشود «إتجه الى» به این معناست که صورت خود را بطرف چيزى برگرداند و اگر «إتجه له» به این معناست که برايش فكرى پدید آمد و فكرى بخاطرش گذشت.[3]
بر مبنای این معنای لغوی، در اصطلاح، «اتّجاه» به معنای رویکرد و گرایش است و در معنایی دقیقتر به معناى خصايص فكرى، تمايلات نفسانى و آمادگيهايى است كه براى رسيدن به ديدگاهها و آراء یک فرد آشكار مىشود[4] و مقصود از واژهی «گرايش» که ترجمه «اتّجاه» میباشد نیز در تحقیق حاضر، «تأثير باورهاى مذهبى، كلامى، جهتگيريهاى عصرى و سبكهاى پردازش در تفسير قرآن است كه بر اساس عقايد، نيازها و ذوق و سليقه و تخصص علمى مفسر شكل مى گيرد»،[5] میباشد.
گرايشهاى مختلف در تفسير قرآن به شيوههاى فرعى زير تقسيم مى شود:
صاحبان مذاهب اسلامى در اعصار مختلف به تفسير آيات قرآن بر اساس باورهاى خويش اقدام کردهاند؛ به طورى كه گاهى يك مذهب، شيوهی خاصى را در تفسير خويش برگزيده است. براى مثال، مفسران شيعه بر اساس رهنمودهاى اهل بيت(عليهم السلام) به ظاهر و باطن قرآن نظر افکندهاند و آيات مربوط به اهل بيت(عليهم السلام) را با نگرش خاصی لحاظ کرده و یا مسئلهی «عصمت» پيامبران را در تفسير آيات مربوط به پیامبران مدّ نظر قرار دادهاند و به تبع این رویکرد ویژه به آیات، شيوهی خاصى در تفسير پيدا كردهاند.
برخى از طرفداران مكاتب كلامى، مانند معتزله، اشاعره و متكلمان شيعه، اقدام به تفسير قرآن بر اساس گرايش فكرى خويش نموده اند. براي مثال میتوان تفسير كشاف زمخشرى که با گرايش معتزلى نوشته شده است را نام برد.
برخی مفسران قرآن بر اساس تخصصى كه در علم خاصی داشتهاند يا بر اساس علاقه و ذوقى كه به يك علم يا مبحث خاص داشتهاند، در نگارش تفسير به طرح همان مبحث يا علم رفته و آن را در تفسير خود بيشتر مطرح كردهاند؛ از اين رو، گرايشها و سبكهاى تفسيرى متفاوتى به وجود آمده است. از جمله گرايشها و سبكهاي ادبى، فقهى، اجتماعى، اخلاقى و تاريخى.
د) گرایشهای عصرى
در برخی اعصار، ذهن و اندیشهی مفسران قرآن در اثر تعامل با شرايط و مسائل عصر خود و احساس ضرورت نسبت به یک مسئله، تمایل بیشتری نسبت به آن مسئله پيدا كردهاند و همین باعث شده است تا تفسیر آنها سمت و سوى خاصى پيدا کند. در این میان گاهي مسائل معنوى و تربيتى و اخلاقى جهتگيرى عمدهی مفسر را تشکیل داده و در نگارش تفسير قرآن به آيات اخلاقى و معنوى توجه بيشترى شده است؛ مانند تفسير فى ظلال القرآن. گاهي نیز توجه و جهت گيري عمدهی مفسر، رویکرد سياسى و مبارزه با برخی حكومتهای فاسد است؛ از اين رو، به آيات مربوط به اين مطلب، توجه بيشترى شده است؛ مانند تفسير مبين محمد جواد مغنيه که با رویکرد مقابله با صهیونیستها به نگارش درآمده است. گاهي نیز مفسر، به تقريب بين مذاهب اسلامى و وحدت اسلامى مىانديشد؛ از اين رو، در تفسير خود به آيات مربوط به وحدت توجه بيشترى مى كند.[6]
تفسير ادبى
تفسیر ادبی که در زمرهی گرایشهای تخصّصی تفسیر قرآن کریم به شمار میرود، بیشتر به مباحث ادبي و نحوي قرآن میپردازند. در چنين تفسيرهايي، اهميت فوقالعادهاي به مباحث واژه شناسي لغت زبان عرب داده شده و مفسرّان با كمك از علوم ادبي مانند صرف و نحو و تسّلط بر آنها به تفسير آيات مي پردازند و معاني آيات را با توجه به تركيب كلمات و قرائت آنها اجتهاد و بيان مي كند. باور این مفسرّان بر این است که قرآن به زبان عربي نازل شده است و لذا بايد قواعد آن را به طور كامل فراگرفته و به كار بست تا فهم معاني آن ميسّر شود؛[7] همچنانکه از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است: «تعلمّوا العربيه فانها كلام الله يكلم به خلقه»؛ زبان عربي را فراگيريد كه قرآن به زبان عربي است و خداوند با مردم با اين زبان سخن گفته است.[8]
تاريخچه گرايش ادبى
نخستين مفسّرانى كه به جنبه ادبى و بيانى قرآن (به معناى اعم) اهتمام ورزيدهاند را میتوان شخصیّت گرانقدر رسول خدا( صلی الله عليه و آله) و پس از ایشان حضرت على( عليه السلام) دانست؛ همچنانکه پيامير اسلام( صلی الله عليه و آله) در تفسير آيه شريفه: «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر»[9]؛ فرمودند: «مراد این آیه از سفیدی و سیاهی فجر، سفیدی روز و سیاهی شب است» و لذا از کلمهی «فجر» در این آیه يك معناى مجازى اراده شده است و «نهار» و «ليل» در اينجا حذف شده است.
پس از پيامبر( صلی الله عليه و آله) و على(عليه السلام)، ابن عباس بسيارى از آيات قرآن به شیوهی ادبی روی آورده و بسیاری از آیات را با اين شيوه تفسير نموده است و از لغت و استعاره عرب در فهم معاني الفاظ و جملههاى قرآن بسيار استفاده میکرده است.[10] ابن منظور در لسان العرب از ابن عباس نقل ميكند که من معناى «فاطر السموات و الارض را نمي دانستم» تا اينكه دو شخص اعرابي كه درباره چاهي با یکديگر دعوا داشتند نزد من آمده و يكي از آنها گفت: «أنا فطرتها اي انشق» پس از این کلام وی پیبردم که «فطر» در عربی اصیل به معناى شكافتن است.[11]
در عصر صحابه نيز برخي از مفسران صحابه، متأثر از اين شيوه و گرايش بودهاند كه از جمله آنان مىتوان، مجاهد را نام برد. ضمن اینکه ائمه اطهار( عليهم السلام) نيز از اين شيوه استفاده كردهاند و پس از آن بزرگواران در عصر تدوين نیز اين شيوه ادامه یافته است.[12]
تفسير بيانى
گرايش ادبى تفسير قرآن به سه شيوه تفسير بيانى، تفسير لغوي و تفسیر هرمنوتيكی تقسيم مىشود[13] و در این نوشتار تنها به شرح تفسير بيانى پرداخته شده است.
تفسير بياني شيوهاي است كه با در نظر گرفتن فصاحت و بلاغت قرآن به تفسير آيات میپردازد. مفسران در تفسيرهاي بیانی به جنبهی بلاغي عبارات و كلمات قرآن، اهتمام بيشتري دارند و اجتهاد در تفسير مركبات قرآن با كمك علم معاني و بيان صورت میپذیرد. عنايت بر ادوات، ساختار حروف و اسالیب كلام، مانند كنايات، استعارات، تشبيهات، تمثيل، مجاز، تقديم و تأخير در تفسير اجتهادي بلاغي فراوان به چشم ميخورد. از نظر مفسران بلاغي، از جمله برترين اعجازهاي قرآن، جنبه فصاحت و بلاغت و نكات بياني آن است. به نظر آنها فهميدن نكات بلاغي و بياني به دانستن صرف و نحو و علم لغت بستگی دارد. از تفسيرهاي بلاغي گاهي تعبير به مجازات القرآن، تشبيهات القرآن و استعارات القرآن نیز شده است.[14]
شيوه بيانى قرآن از دو جهت قابل بحث و بررسي است:
الف) از حیث محتوایی: بدون شك، قرآن تأثير فراوانى در طول تاریخ بر قلب انسانها داشته است و لذا از این منظر میتوان تأثير قرآن بر جانها و تأثیرپذیری انسانها از ندای آسمانی آنرا مورد بررسی قرار داد. جبير بن مطعم وقتي از زبان پيامر اکرم(صلی الله عليهوآله) آية «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ»[15] را شنید به تأثير شگرف قرآن بر روح خود اعتراف كرده و گفت: «قلب من مىخواهد پرواز كند» و در همان لحظه ايمان آورد.[16]
ب) از حیث شکلی و ساختاری: الفاظ قرآن، مفردات و تركيب آيات قرآن نیز خود بعدی از ابعاد اعجاز قرآن است و الفاظ قرآن كريم از حیث زيبايى مفردات و تركيب كلمات بهترين جايگاه را دارد، به گونهاي كه معناى مقصود جز در غير از آن الفاظ و تركيب تحقق نمىپذيرد. قرآن داراى بهترين نظم است و به شکل «عربى مبين» كه مخالف ساير اسلوبهاى عربى موجود در آن زمان بوده نازل شده و بین فصيحترين الفاظ و صحيح ترين معانى جمع نموده است.[17]
نمونههای از تفسیرهای با گرايش بيانى
در این قسمت به برخى از تفسيرهايى كه با گرايش بیانی نگاشته شدهاند، اعم از تفاسیر شيعی یا تفاسیر اهل سنت، اشاره ميكنيم:
1) الكشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل:
این تفسیر، تأليف جار الله محمود بن عمر زمخشري (م538) از مفسّران اهل سنّت میباشد. او در آخر خلافت عباسي در خوارزم که در آن زمان شهر علم و ادب بوده، میزیسته است. وى پس از تحصیلات علوم اسلامى مدتى به بغداد و سپس به مكه مى رود و بدين جهت به جار الله معروف مى گردد. فوت او در جرجانيه واقع شده است.[18]
حدود نيم قرن از زمان جرجانى گذشته بود كه زمخشرى بررسي جديد آیات قرآنی را به روش بلاغى آغاز كرد. اگرچه نظم آن بر اساس ابتكارات عبد القاهر جرجانى بود، اما نكاتى كه او در بلاغت و معانى اعجازى آیات قرآنی جمعآوری کرد، بسيار تازه بود، زيرا وي علاوه بر معانى، به مسائل بيان و بديع قرآن نیز پرداخت، در حالى كه گذشتگان تنها به معانى و نظم ر جمله بندىها و عبارات اهميت داده بودند.[19] او در تفسير خود بر جهات لغوي، كلامي و ادبي مانند صرف و نحو اهتمام داشته و در ذيل آيات به بيان نكات ادبي و لغوي و مباحث كلامي مي پردازد. وی از روايات و گفتار صحابه و تابعين در تفسير خود بهره مند شده ولي از پرداختن به اسرائليات دوري گزيده است.[20]
نمونههایی از توجّه به نکات بلاغی قرآن در تفسیر کشاف را میتوان در موارد زیر مشاهده کرد:
الف) زمخشری در ذيل آيه شريفه: « وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[21] مىنویسد:
«اين آيه فصيح و بليغ است و نكته عجيب و دقيقى در آن نهفته است. زيرا (جمع بين دو چيز متضاد نموده است چراکه) قصاص، كشتن و از بين بردن حيات و زندگى شخص است؛ در حالى كه همان قصاص مكان و ظرف حيات قرار گرفته است، نكته دقيق بلاغى آن، معرفه بودن «القصاص» و نكره بودن «حياه» است. الف و لام معرفه «القصاص» براى دلالت بر جنس بودن آن و نكره بودن «حيات»، دلالت بر بزرگى این نوع حیات ميكند و لذا معنای آیه اين مى شود كه در اين جنس از حكم قصاص يك حيات با عظمت وجود دارد، چرا كه در زمان جاهليت بخاطر كشته شدن يك نفر، عده بسياري را مىكشتند و از بين مىبردند كه خود موجب فتنههاى بزرگى مىشد. با آمدن اسلام و تشريح حكم قصاص، حيات و زندگى با عظمتى براى مردم پديد آمده است؛ زيرا بر اساس اين حكم، تنها قاتل بايد كشته شود و هر كسى شخص ديگرى را نيز به قتل برساند، او حكم قصاص بر او نیز جاری شده و به قتل رسانده میشود. در نتیجه اين حكم باعث شد تا افراد مرتکب قتل نشوند.»[22]
ب) در ذيل آيه شريفه: « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِين»[23] در تفسیر کشاف آمده است:
در اين آیه تقدیم مفعول به جهت افاده اختصاص است. همانگونه که در آیهی «قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّـهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ[24]» جمله « غير الله» مفعول براى «أَعْبُدُ» است و در آیهی « قُلْ أَغَيْرَ اللَّـهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ»[25] کلمهی «غیرالله» مفعول «أبغى» است و مقدم شده و مفيد اختصاص است و لذا معنای آیهی مذکور در سورهی حمد نیز چنین مىشود كه «ما تنها تو را سزاوار پرستش و كمك خواستن مىدانيم». نكته ديگر در آیهی فوق، بحث التفات است كه در سوره حمد از حالت غيبت كه (خطاب به) نامهاى الله، رب، رحمن، رحيم و مالك است، تبديل به خطاب به «اياك» یعنی ضمير مخاطب شده است... و این بحث که از مباحث علم بيان است، فوائدى دارد كه از جملهی آن، برانگيختن نشاط شنونده براى شنيدن بهتر مطالب است.[26]
در تفسیر كشاف علاوه بر گرايش ادبى، گرايش كلامى مكتب معتزلى كه مخالف اشعرى است نیز قابل مشاهده است. براى نمونه درباره رؤيت خدا در ذيل آيات شريفه: « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ »[27] با استشهاد به آيات فراوان و ادلّه ادبى بيان مىكند كه آيه نمىتواند دلالتی بر نظاره كردن به ذات حقّ داشته باشد و چنين نگاه کردنی محال است. [بلکه معنای این آیه دستیابی به علم یقینی نسبت به وجود باری تعالی است] همچنانکه «وجه» به جود شيء نیز معنا شده است. کلمهی «ناضره» نیز از ريشه «نضره» به معناى شادابى و درخشندگى از مواجهه با نعمت است. لذا «إلى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» يعني تنها به خدايشان مى نگرند نه به غير او و اين به جهت تقديم مفعول است؛ چنان كه در آيات دیگری نيز آمده است.»[28]
2- جوامع الجامع
این تفسیر تأليف امين الاسلام ابو علي فضل بن حسن طبرسي(م 548 ق) از عالمان بزرگ عالم تشيع است. مرحوم طبرسي هم عصر زمخشرى بوده است و هنگام ملاحظه تفسیر كشاف زمخشری آن را پسنديده و تصميم مىگيرد آن را خلاصه كند و ديدگاههاى شيعه را نيز در آن بگنجاند و به همين دليل تفسیر جوامعالجامع را نوشت.[29]
تفسير جوامع الجامع دربردارنده تمام آيات قرآن است و شیوهی گزيدهگویى را برگزیده است. در این تفسیر بحث واژهشناسی كلمات قرآن صورت گرفته و نکات ادبی به ضميمه نكات بلاغى بيان شده است و از حیث كلامى بررسى شده است. طبرسى در آغاز هر سوره به مكى و مدنى بودن، عدد آيات و فضيلت سورهها، قرائت لغت اشاره کرده و آنگاه تفسير كوتاه و گزيدهای از هر آيه ارائه میکند و در مباحث كلامى نوعى تعريض نسبت به كشاف دارد.[30]
علیرغم شباهتهای این تفسیر با تفسیر کشاف نکات افتراقی نیز میتوان یافت که در ذیل به چند مورد آن اشاره میشود:
الف) حذف زوائد و مطالب غير ضرورى؛ طبرسي كوشيده است، بيشتر مطالب را در قالب موجز و كوتاه تري ارائه كند، هرچند در برخي موارد، اين اختصار موجب پيچيدگى در عبارت يا اخلال لفظى و معنوى شده است در حالى كه آن موارد در كشاف روشن و رسا است.[31]
ب) در بسياري از موارد، روايات از طريق شيعه نقل شده كه البته در برخی موارد با نقل صاحب كشاف موافقت دارد[32] مانند روایت موجود در ذيل آيه 213 سوره بقره که هر دو از عبد الله روايت کردهاند.[33] در برخی موارد دیگر نیز دو نقل با یکدیگر متفاوت است مانند ذيل آيه 38 از سوره بقره که طبرسي از اهلبيت(علیهمالسلام) روايتی نقل مىكند مبنی بر اینکه منظور از كلماتی که به آدم آموخته شد، اسامى اصحاب كساء(عليهم السلام) است[34] ولی زمخشرى روایتی را از ابن مسعود نقل مىكند که «إن احب الكلام إلى الله ما قاله ابونا آدم..... سبحانك اللهم و بحمدك و تبارك» که مفهوم آن این خواهد شد که منظور از کلماتی که به آدم آموخته شده این عبارت است «سبحانک اللهم...».[35]
ج) در مواردى كه آراء كلامى اماميه با نظر معتزله موافق نبوده يا نظر شخصى طبرسي در تفسير آيه با نظر زمخشري مخالف بوده است، طبرسی از نظر صاحب كشاف عدول كرده و آنچه را خود، حق مىدانسته بیان کرده است؛ مثل آنچه در تفسير آيه 50 سوره نساء بیان کرده است.[36]
3 - القرآن و اعرابه و بيانه
این تفسیر تأليف شيخ محمد على طه دره، از مفسّران معاصر اهل سنت میباشد. اين تفسير علاوه بر اين كه دربردارنده تمامى آيات است، در عين حال، گزيده و موجز نيز مى باشد. طه دره در تفسير خود با اتّخاذ رویکری ادبي، توجه فراوانى به ادبيات عرب دارد و كلمات مشكل قرآنی را از نظر اعراب و قواعد صرف و نحوى بررسي كرده است.
او معتقد است كه مهمترين گام براى فهم قرآن، شناخته كلمات آن از نظر قواعد عربى است، لذا باید در تفسير هر آيه نخست، کلمات آن از نظر لغت، اعراب و صرف و نحو به طور دقيق بررسي شود. طه دره در تفسير خود به سبب نزول و فضيلت سور و قراءات نيز پرداخته و از پرداختن به آيات الاحكام و استفاده از روايات به شكل مبسوط و روایات اسرائیلی خوددارى كرده است.[37]
از جمله دیگر تفسیرهایی که با گرايش ادبي به نگارش درآمدهاند و یا گرايش ادبی در آنها غالب بوده است میتوان به مجمع البيان، تأليف فضل بن حسن طبرسي و التبیان في تفسير القرآن تأليف ابى جعفر محمد بن الحسين طوسى اشاره کرد.
تفسير بيانى در عصر جديد
در عصر حاضر، عدهاي از مفسّران به بررسي بيانى قرآن، به شكل جديدى پرداختهاند. اين روش اگرچه داراى مراحل گوناگونی است، اما به طور خلاصه عبارت است از استقراء لفظى کلمات مشابه واژگان یک آیه همراه با بررسي سياق آيات، براى رسيدن به دلالت ظاهرى آن. در ادامه به مراحل این روش تفسیری اشارهای خواهیم داشت:
مراحل تفسير بيانى به شكل جديد
1- بررسی موضوعى
مهمترين ويژگىهاى اين روش، گردآورى آيات شبيه به هم و بررسي سياق آنهاست. روشن است كه يك موضوع، در جاهاى گوناگون قرآن بحث شده است؛ به طور مثال در مورد واژهی «يؤمنون»، براى فهم صحيح مؤمنان و حالات و ويژگىهاي آنها چارهاي نيست جز اين كه به آيات و سورههايى كه درباره مؤمنان است و واژههاى مشابه دارد مراجعه شود، يا برای فهم معنای واژهی «منافقون» باید به سوره منافقون، و آياتى كه ويژگىهاى منافقان را بيان مىكند، مراجعه شود، و يا براى فهم داستان حضرت آدم(ع) كه در سوره بقره است، به داستان آدم در سوره هاى اعراف، حجر، كهف نیز مراجعه شود.[38]
2 – لحاظ ترتيب زمانى
در اين مرحله آياتى كه درباره يك موضوع است بر اساس ترتيب زمانى نزول، كه آيا در مكه بوده است يا مدينه؟ و اگر در مكه بوده است آيا اوائل بعثت بوده يا اواخر بعثت؟، مرتب شده و بررسي میشود؛ براى انجام این کار بايد به كتابهایی که در بردارندهی اسباب نزول استف مراجعه نمود.
3- بررسي مسائل مطرح در علوم قرآن از جمله تاريخ و چگونگی نزول قرآن و كتابت و قرائت قرآن.
4- بررسي عمومى مسائلی که در توصیف حالات و ویژگیهای آنها، آیاتی نازل شده است؛ اعم از مسائل مربوط به موجودات مادّی از قبیل زمين، آسمان، كوه، رودخانهها و مسائل فرهنگی مانند تاریخ یک امّت و یا عادات، آداب و رسوم، تقليدها.
5- بررسي مفردات قرآنى، و اين كه يك لغت در چه مواردى از قرآن و با چه معنايى به كار رفته است.
6- بررسي تركيبات قرآن كه به كمك علوم ادبى مانند نحو و علم بلاغت به دست مىآيد، با این توضیح که تنها نباید به بررسی ویژگىهاى نحوى بسنده شود، بلكه افزون بر دقت در اين نكات، بايد زيبايى، اسلوب و معنويت آن نيز روشن گردد.[39]
برخى از مفسران معاصر با شیوهی بیانی
1- استاد امين خولى، نويسنده كتاب محاضرات في الامثال القرآنيه. اين كتاب مجموعه درسهايى است كه استاد امین خولی در دانشگاه الأزهر قاهره براى طلاب سطوح عالى، تدريس کرده است.
2- دكتر عايشه عبدالرحمن بنتالشاطى، مؤلف التفسيرالبيان للقرآن الكريم و الإعجاز البياني للقرآن الكريم و كتاب التفسير البياني که در دو جزء مىباشد كه جزء اول آن، تفسير سورههاى ضحى، انشراح، زلزال، عاديات، بلد، و تكوير است و جزء دوم تفسير سورههاى علق، قلم، عصر، اللیل، فجر، همزه و ماعون مىباشد.[40]
3 - دكتر محمد حسين على صغير از اساتید برجستهی کشور عراق و نويسنده كتاب الصورة الفنية في المثل القرآن. اين كتاب تفسيری با گرایش بلاغى است که با نقد و بررسي نیز همراه میباشد.[41]
از جمله تفاسیر دیگری که به نكات ادبى قرآن و عمدتاً اعراب آیات پرداختهاند و در ضمن به نكات بلاغى آيات نيز اشاراتى نموده اند، عبارتند از:
1 – املاء ما من به الرحمان من وجوه الاعراب و القرائات في جميع القرآن، تألیف ابوالبقاء عبدالله بن حسين عكبرى (م 616 ). اين تفسیر مختصرترين كتابى است كه به اعراب قرآن پرداخته و شامل تمام آیات قرآن نيز مىباشد.[42]
2 – البيان في غريب القرآن، تأليف عبدالرحمن بن محمد ابوالبركات، معروف به ابن انبارى (م577 ق). این تفسیر قديمىترين كتابى است كه با اسلوب زيبايى به اعراب قرآن پرداخته است.
3 – اعراب القرآن الكريم و بيانه، تأليف محيى الدين درويش در ده جلد.
4– الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، تألیف محمود صافى در 15 جلد.[43]
نتیجه
از آنچه گذشت مشخّص گردید که گرايش ادبى كه در زمان پيامبر(صلیالله عليه و آله) به شکل روايى رایج بوده و در قرنهاى پنجم و ششم به روش اجتهادى روی آورده، در اعصار بعد به جهت پيدايش استدلالهاى عقلى و ايجاد اختلاف در مباحث كلامى، در تفسیر قرآن جایگاه ویژهای یافته است. لذا اگرچه در روش بیانی با استفاده از علوم ادبي مانند صرف و نحو و علم معانی و بیان، معاني آيات اجتهاد و بيان ميشود، با این حال حجم بالایی از تفاسير ادبي كه در اعصار گذشته نوشته شده، صبغهی گرايش كلامى به خود گرفته يا از این گرايش بهرههای فراوان بردهاند؛ مانند تفسير مجمعالبيان و جوامعالجامع اثر مرحوم طبرسي که با روش اجتهادى و گرايش ادبى و كلامى مكتب شيعه نوشته شده و تفسير الكشاف اثر زمخشرى که با گرایش بيانى و كلامى مكتب معتزله تألیف شده است.
فهرست منابع
1. قرآن کریم
2. ابن منظور، لسان العرب، دارصادر، بیروت، بیتا.
3. الياس انطون، القاموس العصرى، به اهتمام سیدمصطفی طباطبائی، نشر اسلامیه، تهران،1380.
4. فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب العین، ابراهیم سامرائی (محقق)، اسعد طیب (مصحح)، مهدی مخزومی (محقق)، نشر اسوه، قم، 1414ق.
5. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، بیتا.
6. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، نشر ذوی القربی، 1388.
7. رضايى اصفهانى، محمد على، منطق تفسير قرآن 2، مركز جهانى علوم اسلامى، قم، چاپ دوم، 1385.
8. زمخشرى، ابو القاسم محمود بن عمر، الكشاف، دار الكتب العربي، بيروت- لبنان .
9. علوى مهر، حسين، روشها و گرايشهاى تفسيرى، سازمان اوقاف و امور خيريه، قم، 1381.
10. علوى مهر، حسين، آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، انتشارات جامعة المصطفى، قم، چاپ دوم، 1387.
11. طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسين، تفسير جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مركز مديريت حوزه علميه قم، چاپ دوم، بیتا.
12. معرفت، محمد هادى، تفسير مفسران، مؤسسه فرهنگى تمهيد، قم، 1380.
13. مؤدب، سيد رضا، روشهاى تفسير قرآن، ناشر: اشراق، قم، 1380.
[1]- راغب اصفهاني، مفردات، ماده وجه.
[2] - الخليل، العين، ماده وجه.
[3]- الياس انطون الياس، القاموس العصري (فرهنگ نوين عربي فارسي)، باهتمام سيد مصطفى طباطبايي.
[4] - علويمهر، حسين، روشها و گرايشهاي تفسيري، ص27.
[5] رضايي اصفهاني، محمد علي، منطق تفسير قرآن2، ص 23
[6]- همان، ص33.
[7]- مؤدب، سيدرضا، روشهاي تفسير قرآن، ص 215.
[8] - صدوق، ابي جعفر محمد بن علي بابويه قمي، الخصال، ص266، ح 134.
[9]- بقره/ 187.
[10] - علوى مهر، حسين، روشها و گرايشهاى تفسيرى، ص 257.
[11] - ابن منظور، لسان العرب.
[12] - علوى مهر، همان، ص257.
[13] - همان، ص255.
[14] - مؤدب، سيدرضا، روشهاي تفسير قرآن، ص221.
[15]- طور/ 35
[16] - علوىمهر، حسين، همان، ص255.
[17] - همان،، ص256.
[18] - علوىمهر، آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، ص252.
[19] همان، ص259
[20] - مؤدب سيد حسين، روشهاى تفسير قرآن، ص221.
[21] - بقره/179
[22] - زمخشرى، ابوالقاسم، محمود بن عمر، الكشاف، ج 1، ص248.
[23] - فاتحه/5.
[24] - زمر/64.
[25] - انعام/64.
[26] -زمخشری، همان، ص 55 و56.
[27] - قیامت/ 22و 23.
[28] - معرفت، محمدهادى، تفسير مفسران، ج2، ص309 .
[29] - علوى مهر، حسين، آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، ص252.
[30] -مؤدب، سيدرضا، روشهاي تفسير قرآن، ص 216 .
[31] - معرفت، محمد هادى، تفسير و مفسران، ج 2، ص 321 .
[32] - همان، ص321.
[33] - طبرسي، جوامع الجامع، ج 2، ص 116 / زمخشري، الكشاف، ج1، ص 255.
[34] - طبرسي، همان، ص40.
[35] - زمخشري، ص 128.
[36] -همان، ص322.
[37] مؤدب، سيدرضا، روشهاي تفسير قرآن، ص 218.
[38] - علویمهر، حسين، روشهاى و گرايشهاى تفسيرى، ص262.
[39] - همان.
[40] - همان.
[41] - همان.
[42] - معرفت، محمدهادى، تفسير و مفسران، ج2، ص331.
[43] - علویمهر، حسين، روشها و گرايشهاى تفسيرى، ص263.