بتول سادات امینی
اگر چه مسلمانان تورات
كنوني را به عنوان كتاب آسمانياي كه خداوند بر بنياسرائيل ارزاني داشت، به رسميت
نميشناسند، اما آموزههاي موجود در آن را ميتوان به عنوان آموزههاي رسمي يهوديان
به شمار آورد. آنچه كه در اين نوشتار ميآيد، مقايسه تطبيقي ميان ديدگاه يهوديان و
مسلمانان در مسئله هبوط آدم و حوا است. بر اساس يافتههاي اين تحقيق اگر چه قرآن و
تورات هر دو اصل مسئله هبوط را پذيرفتهاند، اما در جزئيات آن تفاوتهاي آشكاري
دارند.
نگاه اديان ابراهيمي به
مسئله آفرينش انسان و سرگذشت او در بهشت نگاهي متفاوت است، چنانكه چنين تفاوتي در
نگاه به ساير پيامبران نيز به چشم ميآيد.
امروزه تورات و انجيلي كه
خداوند بر موسي و عيسي عليهما السلام ارزاني داشت، در دسترس نيست و براي يافتن
اعتقادات يهوديان و مسيحيان در موضوعات مختلف اعتقادي چارهاي جز مراجعه به عهدين
نيست.
از جمله مسائلي كه از
ديرباز مورد بحث دانشوران اديان ابراهيمي بوده است، مسئله هبوط آدم از بهشت به سوی
زمین بوده است.
آنچه كه در اين نوشتار به
دنبال آن هستيم، بررسي ديدگاه قرآن و تورات در خصوص مسئله هبوط و جزئيات آن
است.
واژه «هبوط» از ريشه
«هبط» به معناي فرود آمدن گرفته شده است.
ابن فارس در اين باره
میگوید: «هبوط کلمهاي است كه دلالت بر فرود آمدن ميكند.»[1]
ابن منظور هم در اين
راستا معتقد است كه هبوط نقیض و ضد صعود است.[2]
در همين راستا راغب
اصفهاني میگوید: هبوط به معنی پایین آمدن قهری است مثل هبوط و افتادن سنگ و...
.
راغب اضافه ميكند كه اين
واژه چون در مورد انسان به کار رود بر سبیل استخفاف و سبک شمردن میباشد، بر خلاف
انزال که در مورد چیزهای شریف مثل انزال ملائکه و قرآن به كار رفته است.[3]
آنچه از کلام لغت شناسان
به دست میآید؛ هبوط پایین آمدن از جایی بلند است که میتوان از آن هم مکان را و هم
مقام را استفاده کرد.
با توجه به آنچه که گذشت
روشن شد که هبوط حضرت آدم (علیهالسلام) نيز نوعی تنزل بوده است حال چنین تنزلی
مکانی بوده یا مقامی و یا هر دو، میان مفسران اختلاف نظر وجود
دارد.
خداوند آدم و حوا را به
عنوان اولین انسانها، در بهشت سکونت داد و تمام نعمتها از خوردنیها و
آشامیدنیها و... را در اختیارشان گذارد و به آنان هشدار داد که مبادا فریب شیطان
را بخورید که همانا شیطان دشمن آشکار شماست.
اما آدم و حوا پس از مدتی
که در بهشت ماندند فریب شیطان را خورده و از بهشت اخراج شدند و پس از آن به سوی
زمین هبوط کردند.
مفسران برای هبوط آدم،
علتهایی را ذکر میکنند که برخی از آنها در ذیل مباحث مربوط به عهد و میثاق الهی
با آدم پیگیری میشود که در این بخش به بررسی این مورد از نگاه قرآن و عهدین
میپردازیم.
قرآن کریم از عهد و
میثاقی میان خدا و آدم سخن به میان میآورد:
«و لقد عهدنا الی آدم من
قبل فنسی و لم نجد له عزماً»[4]
«و به یقین پیش از این با
آدم پیمان بستیم، و فراموش کرد و برای او عزمی [استوار]
نیافتیم.»
از آیهی فوق برمیآید که
میان خداوند و آدم (علیهالسلام) عهد و پیمانی وجود داشته که آدم آن را فراموش کرده
است. سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه مراد از آن عهد و پیمان
چیست؟
در این باره چندین احتمال
داده شده است:
1-
عهد آدم همان فرمان نزدیک نشدن به
درخت بوده است.
«لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من
الظالمین»[5]
«به اين درخت نزديك
نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود!»
فخر رازی در این باره
میگوید: بدون شک مراد از عهد، امر یا نهی از جانب خداوند است كه همان دستور نزدیک
نشدن به درخت است.[6]
2-
مراد از عهد، اعلام دشمنی ابلیس با
آدم و همسرش و بر حذر داشتن آن دو از پیروی شیطان بوده است.
«ان هذا عدو لک و
لزوجک»[7]
«اين شيطان دشمن براي تو
و براي همسر توست.»
طبری در تفسیر آیه «و لقد
عهدنا الی آدم من قبل...» با استناد به آيه «ان هذا عدو لک و لزوجک» تمايل خود را
به اين ديدگاه نشان ميدهد.[8]
در تورات به طور صریح از
عهد و پیمان میان خداوند و آدم ذکری به میان نیامده، اما از برخی عبارات تورات
میتوان فهمید که مراد از عهد، نخوردن از درخت معرفت نیک و بد بوده، آنجا که
میگوید:
«و خداوند خدا آدم را امر
فرموده گفت: از همه درختان باغ بیممانعت بخور. اما از درخت معرفت نیک و بد زنها
نخوری زیرا روزی که از آن بخوری هر آینه خواهی مرد.» [9]
اينكه آدم و حوا بر اثر
فريب خوردن از بهشت به سوي اين دنيا هبوط كردند، مورد اتفاق است، اما سخن در اين
است كه چه كسي آدم و حوا عليهما السلام را فريب داد؟
در ادامه سیر داستان آدم،
قرآن کریم از درختی سخن به ميان آورده که آدم و همسرش از نزدیک شدن به آن نهی
میشوند.
«و قلنا یا ءادم اسکن انت
و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من
الظالمین»[10]
«و گفتيم: «اى آدم! تو با
همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مىخواهيد، گوارا بخوريد
(اما) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.»
براساس آیات نورانی قرآن
کریم، فریب دهنده حضرت آدم (علیهالسلام) و حوا کسی جز شیطان نبوده است:
«فوسوس الیه الشیطان قال
یا ءادم هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلی»[11]
«ولى شيطان او را وسوسه
كرد و گفت: «اى آدم! آيا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاويد، و ملكى بىزوال
راهنمايى كنم؟»
براساس این آیه شیطان،
آدم و حوا را چنین وسوسه میکند كه خوردن از این درخت موجب بهرهمندی از عمر
جاودانه میشود.
تورات درباره درخت ممنوعه
میگوید:
«و خداوند خدا هر درخت
خوش نما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت
نیک و بد را.» [12]
در ادامه میخوانیم:
«و خداوند خدا آدم را امر
فرموده گفت از همه درختان باغ بیممانعت بخور. اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار
نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.» [13]
اما راجع به اینکه فریب
دهنده آدم و حوا چه کسی بوده است، تورات میگوید:
«و مار از همه حیوانات
صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت آیا خدا حقیقتاً گفته است
که از همه درختان باغ نخورید، زن به مار گفت: از میوه و درختان باغ میخوریم، لکن
از میوه درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید آن را لمس مکنید مبادا
بمیرید، مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن
بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» [14]
آنچه از متن کتاب مقدس به
دست میآید، فریب دهنده در اینجا «مار» است، بر خلاف قرآن، که فریب دهنده را ابلیس
معرفی میکند.
با اینکه خداوند رحیم است
و توبهی آدم (علیهالسلام) را پذیرفت، اما اثر طبیعی خوردن میوهی شجرهی ممنوعه ـ
حتی پس از توبه ـ به قوت خود باقی ماند، زیرا توبه در کاهش بعد از درگاه الهی مؤثر
است؛ ولی اثر وضعی عمل آدم بر جای خود باقی ماند که آن هم ظاهر شدن عورات آدم و حوا
و سپس پوشاندن آنها به وسیلهی برگ درختان و سپس هبوط و فرد آنها به سوی زمین
است.
پس در این قسمت به بررسی
آیات قرآن و همچنین تورات در دو زمینه میپردازیم.
1-
آشکار شدن
عورات
2-
هبوط
آشكار شدن عورات آدم وحوا
نخستين اثر نافرماني آن دو بوده است.
قرآن میفرماید:
«فَدَلَّئهُمَا بِغُرُور
فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لهَُمَا سَوْءَاتهُُمَا وَ طَفِقَا يخَْصِفَانِ
عَلَيهِْمَا مِن وَرَقِ الجَْنَّةِ
وَ نَادَئهُمَا رَبهُُّمَا أَ لَمْ أَنهَْكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ
وَ أَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِين»[15]
«و به اين ترتيب، آنها را
با فريب (از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، اندامشان
[عورتشان] بر آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاى (درختان) بهشتى بر
خود، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد كه: «آيا شما را از آن
درخت نهى نكردم؟! و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى
است؟»
از آيه بالا به خوبى
استفاده مىشود كه به مجرد چشيدن از ميوه درخت ممنوع، اين عاقبت شوم به سراغ آنها
آمد، و در حقيقت از لباس بهشتى كه لباس كرامت و احترام خدا بود برهنه
شدند.
از اين آيه به خوبى
استفاده مىشود كه آنها قبل از ارتكاب اين خلاف، برهنه نبودند بلكه پوششى داشتند كه
در قرآن، نامى از چگونگى اين پوشش برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانهاى
براى شخصيت آدم و حوا و احترام آنها محسوب مىشده كه با نافرمانى از اندامشان فرو
ريخته است.[16]
در تورات نیز این مطلب
بدین صورت بیان شده است:
«...پس از میوهاش ـ
گرفته بخورید و به شوهر خود نیز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و ـ
فهمیدند که عریانند پس برگهای انجیر به هم دوخته سترها برای هویشتن ساختند.»[17]
در سطور پيشين روشن شد كه
از ديدگاه قرآن كريم، آدم و حوا قبل از ارتكاب اين خلاف، برهنه نبودند بلكه پوششى
داشتند، اما در تورات آمده:
«و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت
نداشتند.»[18]
بنابراین تورات میپندارد
که آدم و حوا قبل از ارتکاب خطیئه، کاملاً برهنه بودند ولی زشتی آن را درک
نمیکردند و هنگامی که از درخت ممنوع که درخت علم و دانش بود خوردند چشم خردشان باز
شد و خود را برهنه دیدند و از زشتی این حالت آگاه شدند.
بنابراین آدمی که تورات
معرفی میکند به قدری از علم و دانش دور بود که حتی برهنگی خود را هم تشخیص
نمیداد، اما آدمی که قرآن معرفی میکند نه تنها از وضع خود با خبر بود بلکه از
اسرار آفرینش (علم اسماء) نیز آگاهی داشت و معلم فرشتگان محسوب میشد و اگر شیطان
توانست در او نفوذ کند نه به خاطر نادانی او بود بلکه از پاکی و صفای او سوء
استفاده کرد.[19]
تا كنون از مقدماتي كه
منجر به هبوط آدم و حوا شد، سخن به ميان آورديم، اكنون نوبت به بررسي اصل مسئله
هبوط ميرسد.
قرآن كريم اصل هبوط و
خروج انسان از بهشت به سوي زمين را دستكم در چهار مورد يادآور
ميشود:
«فَأَزَلَّهُمَا
الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا
بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى
حين»[20]
«پس شيطان موجب لغزش آنها
از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و (در اين هنگام) به آنها
گفتيم: «همگى (به زمين) فرود آييد! در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود. و براى
شما در زمين، تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهره بردارى خواهد
بود.»
البته راجع به اينكه
بهشتي كه آدم و حوا عليهما السلام در آن سكونت داشتند، كدام بهشت بوده است، بايد
يادآور شد كه گرچه بعضى آن را بهشت موعود نيكان و پاكان مىدانند، ولى ظاهر اين است
كه آن بهشت نبود. بلكه يكى از باغهاى پر نعمت و روحافزاى يكى از مناطق سر سبز
زمين بوده است.
زيرا اولا بهشت موعود
قيامت، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره
شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست و ثانيا ابليس آلوده و بىايمان را در آن بهشت
راهى نخواهد بود، نه وسوسههاى شيطانى است و نه نافرمانى خدا.
ثالثا در رواياتى كه از
طرق اهل بيت علیهالسلام بما رسيده اين موضوع صريحا آمده است، چنانكه يكى از
راويان حديث مىگويد از امام صادق عليه السلام راجع به بهشت آدم پرسيدم امام عليه
السلام در جواب فرمود: باغى از باغهاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مىتابيد، و
اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمىشد:
«جنة من جنات الدنيا يطلع
فيها الشمس و القمر و لو كان من جنان الاخرة ما خرج منها ابدا»[21]
و از اينجا روشن مىشود
كه منظور از هبوط و نزول آدم به زمين نزول مقامى است نه مكانى يعنى از مقام ارجمند
خود و از آن بهشت سر سبز پائين آمد.
اين احتمال نيز داده شده
كه اين بهشت در يكى از كرات آسمانى بوده است هر چند بهشت جاويدان نبوده، در بعضى از
روايات اسلامى نيز اشاره به بودن اين بهشت در آسمان شده است ولى ممكن است كلمه سماء
(آسمان) در اين گونه روايات اشاره به «مقام بالا» باشد، نه مكان
بالا.
ولى بهر حال شواهد
فراوانى نشان مىدهد كه اين بهشت غير از بهشت سراى ديگر است چرا كه آن پايان سير
انسان است و اين آغاز سير او بود، اين مقدمه اعمال و برنامههاى او است و آن نتيجه
اعمال و برنامههايش.[22]
در اين راستا مرحوم علامه
طباطبايي با تأكيد بر اين كه مقصود از بهشت، بهشت آخرتي نيست، با استناد به روايات
بر اين نظر ميشود كه مقصود از بهشت، بهشت برزخي است.[23]
در جريان سرگذشت حضرت آدم
عليه السلام خداوند چندين بار امر به هبوط كرده است، چنانكه در يك مورد با صيغه
مفرد امر به هبوط كرده است:
«قال فاهبط منها فما یکون
لک أن تتکبّر فیها فاخرج انك من الصاغرين »[24]
«گفت: «از آن (مقام و
مرتبهات) فرود آى! تو حقّ ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبّر كنى! بيرون رو، كه تو
از افراد پست و كوچكى.»
روشن است كه در اينجا
مخاطب هبوط، تنها ابليس است.
در يك مورد نيز خداوند به
صورت تثنیه امر به هبوط كرده است:
«قال اهبطا منها جمیعا
بعضکم لبعض عدوّ»[25]
«[خداوند] فرمود: «هر دو
از آن (بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد
بود!»
در اين جا نيز ترديدي
نيست كه مخاطب آدم و حوا هستند.
در سه مورد نيز خداوند به
صورت جمع، امر به هبوط كرده است:
«فَأَزَلَّهُمَا
الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا
بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى
حين»[26]
«پس شيطان موجب لغزش آنها
از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و (در اين هنگام) به آنها
گفتيم: «همگى (به زمين) فرود آييد! در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود. و براى
شما در زمين، تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهره بردارى خواهد
بود.»
امر خداوند به هبوط آدم و
حوا عليهما السلام به صيغه «جمع» آمده است، از اين رو در این که مخاطبان هبوط در
کلام الاهی چه کسانی هستند، مفسران احتمالهای متفاوتی را مطرح
كردهاند.
در برخی تفاسیر، مخاطبان
هبوط، آدم، حوا و ابلیس شناخته شدهاند،[27]
در برخی دیگر از تفاسير آدم، حوا و وسوسه عنوان مخاطبان هبوط معرفي شدهاند. [28] برخي ديگر از مفسران بر اين باور شدهاند
كه مخاطبان هبوط، آدم، حوا و نسل آن دو هستند؛ به عبارت دیگر اگر یک زن و مرد را از
مملکتی اخراج کنیم نسل آن دو را نیز که بعداً به وجود خواهد آمد، اخراج
کردهایم. [29]
مفسران ديگري نيز مخاطبان هبوط را فقط آدم و حوا دانستهاند که در این صورت، طبق
عادت عرب فعل به صورت جمع «اهبطوا» آمده است.[30]
در سوره بقره، هم قبل از
توبه و هم پس از آن به آدم و حوا دستور فرمود آمدن به زمین داده شده است. دربارهی
تکرار امر به هبوط و این که یک بار اتفاق افتاده، چند وجه ذکر شده
است.
1-
جبائی میگوید: هبوط اول با هبوط دوم
تفاوت دارد اولی از بهشت به آسمان دنیاست و دومی از آسمان دنیا به زمین.[31]
2-
تکرار، به جهت تأکید بوده است.[32]
3-
تکرار هبوط، به خاطر اختلاف حکم در
هر یک از آن دو بوده است: هبوط اول به عداوت و دشمنی آنها در بین خودشان اشاره
میکند، و هبوط دوم، بیان میدارد که هرکس از خداوند تبعیت کند او را هدایت میکند
و کسی که مخالفتش نماید بدبخت میشود.[33]
به ديگر بيان امر اول به هبوط قبل از توبه بوده كه سرانجام اين هبوط همان دشمني و
عداوت است. اما امر دوم به هبوط قبل پس از توبه و قبل از خروج از بهشت بوده است كه
با توبهاي كه انجام شد، زندگي آنها در اين دنيا همراه با هدايت خواهد بود.[34]
4-
تکرار هبوط به خاطر آگاهی آدم و حوا
از تغییر نکردن حکم هبوط آنها به زمین است. به این بیان که آنها پس از توبه ـ که در
میان دو امر به هبوط قرار گرفته ـ گمان میکردند که هبوط آنها به زمین نیز مرتفع
شده، لذا جهت آگاهی آنها به ابقاء حکم قبلی، و تحقق بخشیدن به وعدهی «انی جاعل فی
الارض خلیفه» هبوط تکرار شده است.[35]
پيش از توضيح مسئله هبوط
در تورات بيان اين نكته شنيدني است كه در تورات كنوني مجازاتهاي ويژهاي براي مار،
آدم و حوا بيان شده است.
تورات نسبت به تنبيه مار
ميگويد:
«پس يهُوَه
خدا به مار گفت: “چونكه اين كار كردي از جميع بهايم و از همه حيوانات صحرا ملعون تر
هستي! بر شكمت راه خواهي رفت و تمام ايام عمرت خاك خواهي خورد. و عداوت در ميان تو
و زن و در ميان ذُريت تو و ذريت وي ميگذارم او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنة وي
را خواهي كوبيد.» [36]
همچنين
راجع به تنبيه و مجازات حوا آمده است:
«و به زن
گفت: اَلَم و حمل تو را بسيار افزون گردانم با الم فرزندان خواهي زاييد و اشتياق تو
به شوهرت خواهد بود و او بر تو حكمراني خواهد كرد.» [37]
تورات
گفتگو خداوند با حضرت آدم عليه السلام و مجازات وي را نيز چنين به تصوير
ميكشد:
«و به آدم
گفت: “چونكه سخن زوجه ات را شنيدي و از آن درخت خوردي كه امر فرموده گفتم از آن
نخوري پس به سبب تو زمين ملعون شد و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهي خورد. خار و
خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزه هاي صحرا را خواهي خورد. و به عرق پيشاني ات نان
خواهي خورد تا حيني كه به خاك راجع گردي كه از آن گرفته شدي زيرا كه تو خاك هستي و
به خاك خواهي برگشت. و آدم زن خود را حوا نام نهاد زيرا كه او مادر جميع زندگان
است. و يهُوَه خدا رختها براي آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد. و
يهُوَه خدا گفت: همانا انسان مثل يكي از ما شده است كه عارف نيك و بد گرديده. اينك
مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته بخورَد و تا به ابد زنده
ماند..»[38]
سرانجام
تورات كنوني راجع به مسئله هبوط ميگويد:
«پس يهُوَه خدا او را از باغ عدن بيرون كرد
تا كار زميني را كه از آن گرفته شده بود بكند. پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقي
باغ عدن كروبيان را مسكن داد و شمشير آتشباري را كه به هر سو گردش ميكرد تا طريق
درخت حيات را محافظت كند.»[39]
گفتني است در برخی دیگر
از تفاسیر یهودی، نتیجهی خوردن از میوهی ان درخت ممنوعه را «مرگ» میدانند و
مینویسند:
«مرگ، نتیجهی گناهکاری
است، و اگر شخص گناهی مرتکب نشود، بالطبع هرگز نخواهد مرد... فرشتگان خدمتگزار به
حضور ذات قدوس متبارک چنین عرض کردند: ای پرورگار عالم چرا مجازات مرگ را برای آدم
معین کردی؟ خداوند در پاسخ فرمود: من فرمانی سبک به او دادم، او آن را نقض کرد
هرگاه کسی از تو بپرسید که اگر آدم ابوالبشر خطا نمیکرد و از میوهی درخت ممنوع
نمیخورد، آیا تا ابد زنده و جاوید میماند یا نه، تو در جواب او بگو که (الیاس)
پیامبر خطا نکرد و تا ابد زنده و جاوید ماند.»[40]
در جایی دیگر
میخوانیم:
«خداوند مرگ را نیافرید،
زیرا نابودی زندگان او را شادمان نمیکند.او هر چیز را برای جاودانگی آفرید و آنها
را سالم و به دور از زهر کشنده قرار داده، بنابراین زمین جای مرگ نیست.[41]
بنابر آنچه كه گذشت در
تفاسیری یهودی، انسان با هبوطش به سوی زمین، گرفتار مرگ میشود. مرگی که اگر دچار
گناه نمیشد هرگز به سراغ او نمیآمد. تا جائی که اگر آدم گناه نکرده بود، تمامی
تورات نیز به او نازل میشد؛ چنانکه برخی از احکام و قوانین پیش از ظهور شریعت موسی
به آدم داده شده بود. چون مراعات روز بَبت که از زمان او واجب شد.[42]
با توجه به آنچه كه گذشت
روشن ميشود كه هبوط آدم و حوا در قرآن و تورات، شباهتها و تفاوتهایی داشت. این
شباهتها را میتوان در علت هبوط و نتیجه هبوط که رنج و سختی است دیده به موارد از
این شباهتها و تفاوتها میپردازیم:
1- خداوند در قرآن، از
قبل به آدم و حوّا هشدار میدهد که مبادا شیطان شما را فریب دهد و از بهشت خارج
کند، ولی به علت غفلت آدم و حوّا، دچار وسوسهی شیطان میشوند. ولی در تورات، سخنی
از هشدار خداوند در مورد مثلاً مار یا وسوسه و فریب
نمیباشد.
2- در قرآن سابقه دشمنی
ابلیس با آدم آمده است؛ شیطان پس از سجده نکردن و مورد عتاب الهی قرار گرفتن، بنای
دشمنی با آدم و بنی آدم را مینهد ولی در عهد تورات سابقهای بر دشمنی بین مار و
آدم و حوّا وجود ندارد.
3- در تورات، حوّا فریب
میخورد امّا در قرآن در یک جا آدم ذکر شده و در سورهی اعراف از فریب آدم و حوّا
سخن گفته شده است.
4- در تورات، نهی الهی
متوجه میوهی درخت است ولی در قرآن نهی، متوجّه نزدیکی به درخت
میباشد.
5- در تورات، درخت را
درخت شناخت نیک و بد و دانائی معرفی میکند امّا در قرآن از سخن شیطان به آدم و
حوّا چنین استنباط میگردد که آن درخت، درخت خُلد و جاودانگی بوده
است.
6- در تورات، نتیجه خوردن
از میوهی آن درخت، مرگ بيان میدارد ولی قرآن نتيجه آن را ستمکار شدن و خارج شدن
از بهشت میداند.
7- در تورات، پس از خوردن
ميوهی آن درخت، آدم و حوّا نمردند، يعنی آنچه خداوند در مورد خوردن از ميوهی آن
درخت گفته بود، تحقق نيافت ولی در قرآن، گفتهی خداوند تحقق میيابد و آنان از بهشت
اخراج میگردند.
8. قرآن و تورات در
نتيجهی حاصله از خوردن ميوهی آن درخت، که همان آشکار شدن «عورات» و برهنگی باشد
با هم مشترکند.
9- قرآن و تورات در اينکه
پس از دريافتن برهنگی، خود را با برگ درختان پوشاندند، متفقند، ولی در تورات برگ
درخت انجیر به عنوان ساتر ذکر شده و در قرآن نوع درخت مشخص نشده
است.
10- مهبط آدم و حوا
عليهما السلام، در هر دو کتاب، زمین است.
1-
سيد اكبر قرشی، احسن الحدیث، مرکز
چاپ و نشر بعثت، ج1، 1371.
2-
اپوکریفای عهد عتیق، م عباس
رسولزاده و جواد باغبانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام
خمینی(ره).
3-
محمد بن حسن طوسی، تبیان، بیروت،
دارالمعرفة، چاپ اول، 1412ق.
4-
محمد بن طاهر ابن عاشور، التحریر
التنویر، بیجا، الدار التونسیه للنشر، بیچا، بیتا.
5-
عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،
قم، اسراء، چاپ اول، 1380.
6-
محمود طالقانی، پرتوی از قرآن،
بیجا، شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم، بیتا.
7-
ابن جرير طبری، جامع البیان،
دارامعرفه، چاپ اول، 1412ق.
8-
گروهي از نويسندگان،دائرة المعارف
بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول،
1367.
9-
سيد محمود آلوسی، روح
المعانی، قاهره، دارالحدیث، بیچا، 1426ق.
10-
سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت،
دارالشروق، بیچا، 1415ق.
11-
ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، قم،
انتشارات پیدا، چاپ دوم، 1415ق.
12-
اسماعيل بن عمر ابن کثیر دمشقي، قصص
الانبیاء، بیروت، درالفکر، چاپ اول، 1416ق.
13-
فخر رازی، تفسیر الکبیر، بیروت،
داحیاء التراث العربی، چاپ چهارم، 1422ق.
14-
کتاب مقدس،
15-
محمود زمخشری، الکشاف، من منشورات
البلاغه، بیچا، بیتا.
16-
ابراهام کهن، گنجینهای از تلمود،
امیر حسین صدری پور، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1382.
17-
ابن منظور، لسان العرب، بیروت،
داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1419ق
18-
فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان،
تحقيق شیخ علی کاظمی، تهران،
انتشارات فراهانی، بیچا، 1363.
19-
راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قران،
دارالقلم، دمشق.
20-
ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، قم،
مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
21-
رشید رضا، المنار، بیروت، دارالحیاء
التراث العربی، 1423ق.
22-
سيدمحمد حسين طباطبایی، المیزان،
موسوی همدانی، چاپخانه دفترانتشارات اسلامی.
23-
ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،
دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیزدهم، 1371.
24-
شيخ صدوق،
علل الشرايع، نشر داوري.
25-
علي بن
ابراهيم القمي، ، تفسير القمي، قم، دارالكتاب، 1367 ش.
[1]. ابن
فارس، معجم مقائیس اللغة، ج6، ص30.
[2]. ابن
منظور، لسان العرب، ج15، ص18.
[3]. راغب
اصفهاني، المفردات، ص834.
[4]. طه/115.
[5] .
اعراف/19.
[6]. فخز
رازی، مفاتيح الغيب، ج3، ص26. نیز: ر.ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص2353.
[7].
طه/117.
[8] . طبري، جامع
البيان، ج16، ص160.
[9]. سفر
پیدایش،14:3-19.
[10]. بقره/35. نیز
ر.ک: اعراف/19.
[11]. طه/120.
[12]. سفر
پیدایش/2 :9.
[13]. سفر
پیدایش/16-17.
[14]. همان/
3 : 1-9.
[15]. اعراف/22.
[16] . مكارم
شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج6، ص117و 118.
[17]. سفر
پیدایش3: 6-7.
[18]. سفر
پیدایش2: 25.
[19]. مکارم
شیرازی، همان، ج6، ص118.
[20] . بقرة/36 و
نيز ر.ك. بقرة/38، اعراف/24 و طه/123.
[21] . شيخ صدوق،
علل الشرايع، ج2، ص600 و القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج1، ص43.
[22] . مكارم
شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص186 و 187.
[23] . طباطبايي،
سيدمحمدحسين، همان، ج1، ص139 و 140.
[24]. اعراف/13.
[25]. طه/123.
[26] . بقرة/36 و
نيز ر.ك. بقرة/38 و اعراف/24.
[27]. شيخ
طوسی،
التبیان، ج4، ص375 . نیز: طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص137، طباطبايي، سيدمحمدحسين،
الميزان، ج1، ص132 و جوادی آملی، تسنیم، ج3، ص490.
[28]. مجمع
البیان، ج1، ص138.
[29]. طوسی،
التبیان، ج1، ص164، مكارم شيرازي، ناصر همان، ج1، ص199 و ابن عاشور، محمد بن طاهر،
التحریر و التنویر، ج1، ص434.
[30]. ملاصدرا،
تفسیر القران الکریم، ج3، ص109.
[31]. فخر
رازی، همان،
ج3، ص26.
[32]. زمخشری،
محمود، الكشاف، ج1، ص129. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، ج1،
ص323.
[33]. ابن
کثیر، قصص الانبیاء، ص33. رشیدرضا، المنار، ج1، ص279.
[34] . طباطبايي،
سيدمحمدحسين، الميزان، ج1، ص135.
[35]. طبری،
جامع البيان، ج1، ص264، مكارم شيرازي، تفسير نمونه، همان، ج1، ص199.
[36] .سفر پيدايش،
4: 14 و 15.
[37] .سفر پيدايش،
4: 16.
[38] .سفر پيدايش،
4: 17- 22.
[39] .سفر پيدايش،
4: 23 و 24.
[40]. ابراهام کهن،
گنجینهای از تلمود، ص92.
[41]. اپوکریفای عهد
عتیق، ترجمه عباس رسول زاده و ديگران، ص119.
[42]. دائرة
المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص175.