کارشکنی  یهود مدینه پس از هجرت پیامبر  از  دیدگاه قرآن(1)

کارشکنی­های سیاسی

سمیه کارگر


چکیده

مقدمه

1. آشنایی با یهود مدینه

1-1. علل مهاجرت یهود به جزیرة العرب

2-1. نژاد پرستی یهود

3-1. طوایف یهودی مدینه

2. کارشکنی های سیاسی

1-2. جاسوسی علیه مسلمین

2-2. جلوگیری از اتحاد و همبستگی

3-2. تهدید امنیت (ایجاد ناامنی)

1-3-2. فتنه یهود بنی قینقاع

2-3-2. فتنه یهودیان به ظاهر مسلمان

4-2. طرح ترور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

نتیجه گیری

کتابنامه

 

چکیده

آئین یهود که منسوب به حضرت موسی علیه‌السلام است، پیشینه­ای بس طولانی در تاریخ دینداری جهان دارد و قرآن کریم در آیات بسیاری به سرگذشت آن قوم اشاره کرده و در موارد متعددی به مذمت آنها پرداخته است. این نوشتار با اشاره به آیات قرآن کریم، گذری کوتاه بر کارشکنی­های سیاسی قوم یهود در راه تبلیغ دین اسلام دارد تا هر چه بیشتر به ماهیت آن قوم مذمت­شده پی برده شود.

بر اساس مهم­ترین یافته­های این تحقیق، یهود مدینه از هر تلاشی برای متوقف بر کردن پیشرفت اسلام فروگذار نمی­کرد تا جایی که توطئه قتل پیامبر نیز به وسیلة این قوم طراحی شد.

مقدمه

بشر در مسیر تکاملی خویش از ابتدای خلقت به راهنما نیاز داشته است، تا او را در فراز و نشیب زندگی از خطرها رهایی بخشد و به سعادت رهنمون سازد، بنابر این خداوند متعال در هیچ برهه ای او را تنها نگذاشته و افرادی صالح و پیراسته را به سوی او فرستاده است تا وی را از ضلالت و تاریکی نجات دهند، فلسفه ارسال رسولان و ادیان الهی خود گواه بر این مدعاست.

دین یهود هم یکی از ادیان الهی است، اما دینی که پیروانش در طول تاریخ آن را به هوا و میل خویش تغییر داده و حقایقش را وارونه کرده اند، آنان به قدری در دنیا غوطه ور شده بودند که تعالیم انبیای الهی را به فراموشی سپردند یا جهت نیل به آمال دنیوی خویش تعالیم دینی را تحریف کردند.

اگر دیدگاه قرآن کریم و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در این زمینه جویا شویم، خداوند متعال و رسولش (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از یهودیان تنفر و انزجار خاصی داشته اند و آنان را دشمنان اصلی مومنین معرفی کرده اند. علت تنفر از یهود به کارشکنی های آن ها در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و ... بر می گردد.

یکی از این گروه های یهودی که مشکلات فراوانی برای پیامبر اسلام به وجود آوردند، یهود مدینه و اطراف آن بودند. با وجود اینکه دانشمندان یهود، خود در انتظار ظهور اسلام بودند و نشانه های پیامبر اسلام را در کتاب خود دیده بودند و او را به روشنی و به تعبیر قرآن همانند فرزندان شان می شناختند، باز برای حفظ موقعیت و منافع مادی خود با پیامبر اسلام دشمنی کردند و توطئه­های بسیاری برای نابودی اسلام به راه انداختند و این علی رغم پیمانی بود که در آغاز تشکیل حکومت اسلامی در مدینه با مسلمانان بسته بودند.

در این نوشتار با استناد به آیات قرآن کریم، گذری کوتاه بر کارشکنی­های سیاسی یهود مدینه در راه تبلیغ و تعالی دین اسلام خواهیم داشت.

1. آشنایی با یهود مدینه

1-1. علل مهاجرت یهود به جزیرة العرب

این که چرا یهودیان به جزیرة العرب کوچ کردند به نظریه های گوناگونی می رسیم که مهمترین آن ها عبارتند از:‌

۱- هنگام حمله پادشاه آشور، بخت النصر (نبوکد نصر) به فلسطین،‌ یهود از آشور و دیار خود بیرون رانده شدند، عده ای از آن ها به جزیرة العرب رفتند و در آنجا مسکن گزیدند.[1] این گروه وقتی به حجاز وارد شدند با بیرون راندن عمالقه و جرهمیان و صاحب گردیدن مزارع آنان در وادی القری و تیما و یثرب ساکن شدند.[2] گروهی بر این عقیده اند که تعدادی از این افراد از بین رفتند.[3]

۲- در سال ۷۰ میلادی با حمله تیتوس و خرابی معبد یهود تعدادی از آن ها از فلسطین آواره شدند.[4] بعد بر اثر شدت شکنجه و آزار آدریان رومی عده ای از یهودیان در سال ۱۳۲ میلادی از سرزمین خویش بیرون رفتند و به جزیرة العرب که محیط امنی تشخیص داده بودند کوچیدند،[5] چون از نظر آنان جزیرة العرب سرزمینی بود که در آن هیچ گونه محرک مادی برای افراد جهت توجه به آن جا وجود نداشت.

۳- کشیش های یهودیت و مسیحیت از راه ارتباط با ملت های متمدن همسایه به این سرزمین راه یافته است[6]. که داد و ستد های تجاری، نفوذ این دین ها را بیشتر می کرد،‌ سرزمین فلسطین، کشورهای عرب و سوریه را به مصر و عراق پیوند می داد،‌ قافله ها و کاروان های کشورهای عرب به سوی بازار های شهر های بنی اسرائیل و کنعان می رفتند و بازرگانان و تجار یهود در دوران حضرت سلیمان و پس از او به کشور سبا[7] مسافرت می کردند.[8] با این مهاجرت ها و فعالیت های بازرگانی یهود رسم و آیین آن ها در حجاز و یمن انتشار یافت.[9]

۵- در بعضی روایات آگاهی از ظهور پیامبر جدید، علت مهاجرت یهود به این منطقه ذکر شده است. در ضمن این که یهودیت را بر ادیان دیگر ترجیح می دادند می توان سببی بر این مهاجرت بر شمرد. امپراطور روم، یهود را سخت در فشار و شکنجه قرار داده بود و یهود را تعقیب می کرد و پس از ویرانی هیکل، یهود در عالم متفرق شدند که بنی نضیر، بنی قریظه و بنی بهدل از این زمره اند.[10]

به گفته برخی محققان، طوایف یهودی بعد از سکونت در یثرب با موج جدیدی از مهاجرین رو به رو شدند که به دلایلی- بیشتر جغرافیایی و تغییرات جوی یا خرابی مملکت سبا- از سمت جنوب به طرف شمال مهاجرت کرده بودند و بعد از ورود به یثرب،‌ دو گروه بزرگ عرب آن جا را به وجود آوردند. درگیری های موجود در یثرب سرانجام منجر به اتحاد طوایف مختلف عرب با یهود علیه طایفه دیگر می شد. اما در ترکیب اجتماعی یهود چنین ملاحظه می شود که نتوانست خود را از تاثیر و تاثر متقابل با اعراب دور بدارد.[11]

2-1. نژاد پرستی یهود

یکی از خصلت های ناپسند قوم یهود، تعصب نژادی آنهاست، چنانکه خود را تافته جدا بافته ای می دانند و همه قبایل و افراد بشر را برده و غلام خویش تلقی می کنند. یکی از علل کارشکنی یهود در مقابل پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هم این بود که دین اسلام فرقی بین عرب و عجم و یهود و نصاری نمی گذاشت، بلکه ملاک ارزش را تقوی می دانست، و آنان با قبول اسلام نمی توانستند یهود را قوم برتر و دین یهود را دین برتر معرفی نمایند، به این علت نه فقط اسلام را نپذیرفتند ، بلکه مانع پیشرفت روز افزون آن نیز می شدند و به بهانه های مختلف در مقابل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ایستادگی می کردند و با تمام قوا جهت بر اندازی نظام نوپای اسلامی تلاش می کردند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«و قالَو لَن تَمَسَّنا النَّارُ إلاّ اَیّامَاً مَعدودَةً قُل أتَّخَذتُم عِندَ اللهِ عَهداً فَلَن یُخلِفَ اللهَ عَهدَهُ اَم تَقولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعلَمُون»[12]

«گفتند:‌ هرگز آتش دوزخ، جز چند روزی به ما نخواهد رسید.» بگو« آیا پیمانی از خدا گرفته اید؟! ـ خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی ورزد ـ یا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟!»

اعتقاد به برتری نژادی ملت یهود و این که گنهکاران شان ایام محدودی مجازات می شوند و سپس بهشت الهی در اختیار آنان قرار می گیرد، یکی از دلایل انحراف و خود پرستی یهود است،[13] چنانکه آنها معتقدند در آخرت نیز این امتیاز نژادی به کمک آن ها می آید و برخلاف سایرین، تنها مجازات کوتاه و خفیفی در حد چهل روز یا بنابر نقل دیگر در حد هفتاد روز خواهند دید.[14]

3-1. طوایف یهودی مدینه

به طور کلی قبایل یهودی مدینه ساکن بودند، عبارت بودند:: بنی عکرمه، بنی ثقلبه، بنی محمر، بنی زعورا، بنی قینقاع، بنی زید، بنی نضیر، بنی قریظه، بنی بهدل، بنی عوف، بنی قصیص‌(عصیص)، بنی ماسله و کسان دیگری غیر از بنی اسرائیل که همراه آن ها در یثرب ساکن شدند، بنی حرما قبیله ای ای یمن، بنی مرتر قبیله ای از بلی، بنی انیوه که آنان نیز از بلی بوند، بنی معاویه قبیله ای از سلیم، بنی حرث بن بهشه یا بنی مارثه  و بنی شطیبه.

گروهی از این قبایل چون یهودیان بنی عوف،‌ بنی حرث، بنی ساعده، بنی نجار، بنی ثقلبه، جفنه و بنی شطیبه در پیمان نامه مدینه به صراحت نام برده شده اند[15].

با وجود این، اگر طوایف یهود مدینه به طور کلی بررسی شود می توان گفت سه گروه بنی نضیر و بنی قینقاع و بنی قریظه بیشتر از همه مورد توجه بوده اند. مورخ بزرگ یعقوبی در این زمینه می گوید:

«بنی نضیر طایفه ای از جذام بودند که یهودی شدند و در کوهی به نام نضیر فرود آمدند و به آن اسم نامگذاری شدند و بنی قریظه نیز طایفه ای از جذام و برادران آن ها بودند که یهودی شدنشان در زمان سموئیل بن عادیا صورت گرفت و سپس در کوهی به نام قریظه فرود آمدند و به آن نسبت داده شدند و به قولی قریظه نام جد آن هاست.»[16]

یعقوبی در نوشته های خود از بنی قینقاع سخن نمی گوید، به همین جهت گروهی اعتقاد دارند این طایفه در سال های نزدیک به اسلام به دیگر قبایل یهود پیوستند و نفوذ کمی در یاران هم کیش خود داشتند.[17]

2. کارشکنی های سیاسی

ویژگی هایی چون مال پرستی و علاقه به لذایذ دنیوی و ترس به خطر افتادن منافع مادی و دنیوی با پذیرفتن اسلام، نوعی ترس و کمبود شجاعت در یهودیان به وجود آورده بود که برای جبران این ترس به حیله و فریب و خیانت دست زدند[18]. برخی از کارشکنی­های سیاسی یهود عبارت­اند از:

1-2.‌ جاسوسی علیه مسلمین

عده ای از قوم یهود برای ضربه زدن به مکتب نوپای اسلام در مدینه دست به عملیات جاسوسی زدند، حتی طبق بیان مورخین در ظاهر به اسلام ایمان آوردند تا بهتر بتوانند به جاسوسی بپردازند و به اسرار و اطلاعات مسلمین دست یابند.

این افراد در مجالس و محافل مسلمانان شرکت می جستند و از تصمیمات شان مطلع می شدند و اطلاعات بدست آمده را در اختیار رهبران خود قرار می دادند تا برای خنثی نمودن طرح های مسلمین تدبیر شود[19]. در ضمن در میان مسلمین نفوذ می کردند و به شیوه های مختلف می کوشیدند آنان را از ادامه مسیر حق باز دارند و مانع کمک رساندن ایشان به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شونند یا با منافقین طایفه اوس  و خزرج رابطه برقرار می کردند و با آنان به فتنه و آشوب دست می زدند. اما با نزول این آیه،‌ نقشه آن ها بر هم ریخت:‌

«یا ایُّها الَذّینَ آمَنوا لاتَتَّخِذوا بِطانَةً مِن دونِکُم لا یَألُوَنَکُم خَبالاً وَدّوا ماعَنِتُّم. قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن اَفواهِهِم وَ ما تُخفِی صُدورُهُم اکبَرُ قَد بَیَّنّا لَکُمُ الایاتِ اِن کُنتُم تَعقِلوُن»[20]

«ای کسانی که ایمان آورده اید محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید. آن ها از هر گونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند. آن ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه های دشمنی از دهان و (کلام) شان آشکار شده و آن چه در دل هایشان پنهان می دارند از آن مهمتر است. ما آیات (و راه های پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.»

این آیه حقیقتی را بیان می کند که امیر مومنان در سخنان خود توضیح فرموده است: « هیچکس در ضمیر باطن،‌رازی را پنهان نمی دارد مگر اینکه از رنگ چهره و لابه لای سخنان پراکنده و خالی از توجه او آشکار می شود.»[21]

خداوند متعال در این آیه شریفه طریقه شناسایی باطن دشمنان را نشان داده و از ضمیر باطن و از درونی شان خبر می دهد و می فرماید: « آن چه از عداوت و دشمنی در دل خود پنهان کرده اند به مراتب از آنچه بر زبان می آورند بزرگ تر است.» سپس اضافه کرده می فرماید:‌« ما برای شما این آیات را بیان کردیم که اگر در آن تدبیر کنید به وسیله آن می توانید دوست خود را از دشمن تشخیص دهید و راه نجات را از شر دشمنان پیدا کنید.

نمونه دیگر از جاسوسی یهود که نوعی پیمان شکنی محسوب می شود به طوری که قرآن کریم نیز به آن اشاره کرده به این شرح است که خداوند متعال در آیه ۲۶ سوره احزاب می فرماید:

«و اَنزَلَ الَّذینَ ظَهَرُوهُم مِن اَهلِ الکِتابِ مِن صَیاصیهِم وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ فَریقَاً تَقتُلُونَ وَ فَریقاً تَأسِرون»

«و خداوند گروهی از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [ مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعه های محکمشان پایین کشید و در دل هایشان رعب افکند [و کارشان به جایی رسید که] گروهی را به قتل می­رساندید و گروهی را اسیر می کردید.»

البته ابتدا از یهودیان بنی قریظه بودند که پیمان شکستند، آنان پیمان خود را در بحرانی ترین اوضاعی که مسلمانان داشتند، ندیده انگاشتند و به تصور آنکه سپاه احزاب چیره خواهد شد در حکم ستون پنجم عمل کردند و با جاسوسی و تخریب روحیه و جنگ های ایذایی مسلمانان را در برابر خطر نابودی قرار دادند.

2-2. جلوگیری از اتحاد و همبستگی

یکی از مشکلاتی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هنگام ورود به مدینه با آن مواجه بود اختلاف موجود بین دو قبیله اوس و خزرج بود، آن حضرت جهت تثبیت پایه های حکومت اسلامی باید این گونه دشمنی ها و تفرقه ها را از بین می برد، بنابر این در اولین فرصت میان این دو قبیله اتحاد و برادری به وجود آورد و همین اقدام شایسته حضرت کینه های چندین ساله اوس و خزرج را از بین برد.

یهودیان که با وجود اتحاد و صمیمیت اوس و خزرج نمی توانستند به اهداف اقتصادی و دیگر منافع خود برسند برای مقابله با رشد روز افزون اسلام کوشیدند میان مسلمانان تفرقه و جدایی افکنند.

یهودیان با استفاده از اصل کارساز و مشهور «تفرقه بیانداز و حکومت کن»[22]‌ میان دو قبیله اوس و خزرج اختلاف و دودستگی ایجاد کرده بودند و بدین وسیله تمرکز قدرت را از آن ها سلب نموده بودند و همین مسئله عامل رشد یهود در زمینه های مختلف اقتصادی و سیاسی و ... شده بود. یهودیان که با آمدن اسلام طرح شوم خود را در معرض نابودی می دیدند، دست به اقدامات مختلفی زدند تا رابطه میان آن ها را تیره کرده، آنان را به عصر جاهلیت برگردانند و بدین طریق مانع پیشرفت سریع اسلام شوند، به همین منظور یهودیان مترصد فرصتی بودند تا به مقصود خود دست یابند و نقشه های خود را جهت این امر مهم عملی کنند.

روزی «شاهل بن قیس» که یهودی ثروتمندی بود از محلی می گذشت،‌ وقتی دید افراد قبیله اوس و خزرج با صمیمت در آنجا جمع شده اند نتوانست رشک و حسد خود را کنترل کند و فرصت را برای اجرای طرح شوم مغتنم شمرد. یک جوان یهودی را واداشت در جمع آن ها حضور یابد و کینه های دیرینه جاهلی را بین آن ها تازه کند و این دوستی و اتحاد را به تفرقه و عداوت و دشمنی تبدیل نماید.[23] همین که جوان اختلافات و درگیری های گذشته آنان را یادآور شد و اشعار اهانت آمیزشان را در هجو همدیگر خواند محفل بسیار گرم و صمیمی آن ها، تبدیل به درگیری شد،‌ هر دو قبیله دست به شمشیر شدند و افراد دیگر نیز به کمک آن ها شتافتند. خبر به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رسید، بی درنگ در جمع آن ها حضور یافت و فرمود: «به خدا پناه ببرید، آیا به سوی جاهلیت باز می گردید و من در میان شما هستم؟ خدا شما را به اسلام هدایت کرد و عزیز گردانید و رشته جاهلیت را برید و شما را از کفر نجات داد و قلوب شما را متحد ساخت.»[24]

سخنان پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) همچون سیلی بود که بر صورت افراد از هوش رفته نواخته شد همگی پی بردند کار آن جوان یهودی یک برنامه شیطانی از پیش طراحی شده و حیله دشمن بوده است. بنابر این پشیمان و گریان سلاحشان را بر زمین انداختند و استغفار کردندو دست در گردن هم افکندند و الفت و پیوند برادری را تجدید نمودند.[25]

خداوند متعال در اشاره به این واقعه چنین می فرماید:

«یا اَیَّهَا الَّذینَ آمَنُوا إن تُطیعُوا فَریقاً مِن الَّذینَ اُوتُوالکِتابَ یَرُدُّکُم بَعدَ ایمانِکُم کافِرین»[26]

«ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از گروهی از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنی و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید شما را پس از ایمان به کفر باز می گردانند.»

3-2. تهدید امنیت (ایجاد ناامنی)

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اوایل هجرت به مدینه، روزهای سختی را می گذارند از یک طرف تعداد مسلمانان کم بود و از طرف دیگر فشار دشمنان اسلام (مشرکان و بت پرستان و یهودیان) بیش از حد بود، از جمله حوادثی که در این ایام اتفاق افتاد وقوع جنگ های بدر و احد با مشرکین و درگیری هایی با قبایل یهودی بنی قینقاع و بنی نظیر و بنی قریظه و یهود خیبر بود که اگر الطاف خفیه الهی و امدادهای غیبی و فرماندهی قوی و توانمند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ایمان کامل عده ای از مسلمین نبود مقاومت در برابر این همه فشار طاقت فرسا ممکن نبود.

یکی از عوامل خطر ساز برای مسلمین در آن زمان، قبایل مختلف یهود مدینه بودند که به مواردی از آن به طور اجمال اشاره می کنیم.

1-3-2. فتنه یهود بنی قینقاع

این طایفه در داخل مدینه و در حد فاصل حرّه شرقی و غربی زندگی می کردند و از طوایف قدرتمند یهود بودند. آنان کشت و زرعی نداشتند و کارشان زرگری و صنعت گری بود.[27]

قبیله بنی قینقاع در زمره کسانی بودند که امضای عهدنامه یا قرارداد حضور داشتند و متعهد به انجام آن بودند، ولی بعد از جنگ بدر که قدرت نظامی مسلمانان و قدرت نمایشی آنان در این جنگ موجب ترس و وحشت آنان شده بود از شدت ناراحتی دست به فتنه انگیزی زدند و شعارهای توهین آمیزی علیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می دادند.[28]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چون احساس کرد آن ها قصد فتنه دارند جهت اتمام حجت در اجتماع آنان فرمود:

‌«سرگذشت قریش برای شما عبرت انگیز است و از آن بترسید که بلایی شما را فرا گیرد، از دانشمندان خود بپرسید، من پیامبر خدا و مبعوث او می باشم و خصوصیات نبوت من در تورات است.»[29]

در این هنگام وحی الهی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دستور می دهد که آیات زیر را برای آنان تلاوت کند:

« قل لِلَّذینَ کَفَروا سَتُغلَبونَ وَ تُحشَرونَ اِلیَ جَهَنَّمَ وَ بِئسَ المِهادِ . قَد کانَ لَکُم آیَةٌ فی فِئَتَینِ اَلتَقتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللهِ وَ اُخریَ کافِرَةٌ یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأیَ العَینِ وَ اللهُ یُؤیَّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ إنَّ فی ذلِکَ لَعِبرَةَ لأِلیِ الابصَار»[30]

«به آن ها که کافر شدند بگو از پیروزی موقت خود در جنگ احد شاد نباشید و به زودی مغلوب خواهید شد و [سپس در رستاخیز ] به سوی جهنم محشور خواهید شد و چه بد جایگاهی است! در دو گروهی که « در میدان جنگ بدر» با هم رو به رو شدند نشانه [ و درس عبرتی] برای شما بود:‌ یک گروه در راه خدا نبرد می کرد و جمع دیگری که کافر بود[در راه شیطان و بت] در حالی که [گروه مومنان] را دو برابر آن چه بودند می دیدند [و این خود عاملی برای وحشت و شکست آن ها شد] و خداوند هر کسی را بخواهد [و شایسته بداند] به یاری خود تایید می کند، در این عبرتی است برای بینایان».

بنی قینقاع به جای استقبال از گفته های مدبرانه آن حضرت قدرت نظامی خود را به رخ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کشیدند و گفتند: « پیروزی بر قریش تو را مغرور کرده است، قریش گروهی بازرگان بودند و از فنون جنگ آگاهی کامل نداشتند، اگر با ما بجنگی می بینی که ما چگونه مردمی هستیم و چگونه با تو می جنگیم.»[31]

پیامبر که با آنها اتمام حجت کرده بود سکوت کرد، اما مسلمانان منتظر فرصت و بهانه ای بودند که غرور آنان را فرو بنشانند.

یهودیان بنی قینقاع اخطار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را جدی نگرفتند و همچنان به ناسازگاری خود ادامه دادند. لذا کارشکنی های آن ها سبب صدور دستور محاصره دژ آنان از جانب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شد. مسلمانان آنجا را به محاصره در آوردند و از هر داد و ستد و رفت و آمدی با آنان جلوگیری کردند.[32] پس از پانزده روز با وساطت و اصرار و خواهش عبد الله بن ابی (خزرجی) که قبلاً با آنان هم پیمان بود،‌ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) موافقت کرد سلاح های خود را تحویل دهند و از مدینه بروند. آنان به زراعات شام کوچ کردند.[33] این واقعه در شوال سال دوم هجری رخ داد.[34]

با اخراج یهود بنی قینقاع وحدت سیاسی به مدینه بازگشت، اما این بار وحدت سیاسی امتیاز دیگری را نیز با خود به همراه داشت و آن توام بودن وحدت سیاسی با وحدت مذهبی در مدینه بود، زیرا بیشتر مردم مسلمانان بودند و بت پرستان و منافقان در برابر این وحدت بسیار ناچیز بودند.[35]

2-3-2. فتنه یهودیان به ظاهر مسلمان

هر حکومتی حامیانی دارد که سبب تقویت و ثبات آن می شود و دارای موانع و دشمنانی است که البته این دشمنان نیز به دو نوع ‌خارجی و داخلی تقسیم می­شوند. دشمنان داخلی نیز به چند گروه انشعاب پیدا می کنند:؛ عده ای موضع خود را با صراحت آشکار می سازند و دلائل مخالفت شان را بیان می کنند،‌ گروهی هم موضع خود را صریح ابراز نمی کنند؛ خود را دوست نشان می دهند تا در فرصت مناسب ضربه کاری بر پیکره نظام فرود آورند، این دسته از دشمنان خطرشان بیش از گروه های دیگر است. چون اگر فردی یا جمعی، دشمن را بشناسد خود را در مقابل او مجهز می کند، اما وقتی که ناشناخته باشد چگونه می تواند در مقابل تهاجمات وی از خود دفاع نماید.

مکتب نوپای اسلام نیز در مدینه از این قاعده خارج نبود و می توان گفت ضربه های خطرناک و سنگینی را از جانب آن ها متحمل شد. آنان عده ای از یهود بودند که به ظاهر اسلام آورده و در باطن بر دین پدران خود بودند و از اسلام و مسلمین کینه و نفرت داشتند. وجود چنین افرادی در مدینه،‌ سد بزرگی در برابر اهداف بلند اسلام بود و مانع رشد سریع و پیشرفت روز افزون حکومت اسلامی می شد. قرآن کریم چهره منافقانه آنان را در آیات متعدد معرفی می کند و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در مقابل اعمال ناشایست آن ها دلداری می دهد، می فرماید:‌

«یا اَیُّها الرَّسولُ لا یَحزُنکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ مِن الَّذینَ قالُوا آمَّنا بِاَفواهِهِم وَ لَم تُومِن قُلُوبُهُم»[36]

«ای فرستاده (خدا)! آن ها که در مسیر کفر شتاب می کنند و با زبان می گویند« ایمان آورده ایم»‌ و قلب آن ها ایمان نیاورده،‌ تو را اندوهگین نسازد.»

4-2. طرح ترور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

بررسی آیات مختلف دیدگاه قرآن کریم،‌ نشان از مذمت فراوان قوم یهود است، چنانکه در برخی آیات آنها بدترین دشمن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و مسلمین معرفی شده­اند.[37] آنها اگر فرصت مناسبی به دست می آوردند تا آن جا که می توانستند عداوت و کینه خود را از اسلام آشکار می کردند. یکی از این فرصت ها برای یهود «بنی نظیر» پیش آمد.

«ابوبراء» (یکی از بزرگان قبیله بنی عامر) در ماه صفر سال چهارم به مدینه آمد و خدمت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رسید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) او را به اسلام دعوت کرد. او نپذیرفت ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را هم مایوس نکرد و گفت: «اگر عده ای از اصحابت را به سرزمین نجد بفرستی تا آن ها را به اسلام دعوت کنند شاید که دعوت تو را اجابت کنند».

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «من از اهل نجد بر جان اصحابم می ترسم». ابو براء گفت:‌ «من فرستادگان شما را در پناه خود می گیرم»[38]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چهل نفر از اصحاب خود را به فرماندهی «‌منذر بن عمرو» به آنجا فرستاد. آن ها وقتی به «بئر معونه»[39] رسیدند شخصی به نام «حرام بن ملحان» را همراه نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به سوی عامر بن طفیل یکی از سران قبیله بنی عامر، فرستادند. عامر نامه را گرفت و بدون این که آن را بخواند او را کشت، ‌سپس از بنی عامر خواست تا در کشتن دیگر فرستادگان او را کمک کنند، ولی آن ها امتناع کردند و گفتند: ‌« چون ابو براء ایشان را در پناه خود گرفته ما عهد او را محترم می داریم.»[40]

عامر بن طفیل از قبایل دیگر کمک خواست و بدین طریق همه آن ها را به شهادت رساندند، مگر یک نفرشان به نام « عمربن امیه» که اسیر شد. چون عامر بن طفیل فهمید وی از قبیله « مضر»‌ است او را آزاد کرد.

«عمر بن امیه»‌ در مسیر خود به مدینه به دو نفر از قبیله «بنی عامر» برخورد و آن ها را به انتقام شهدا کشت، ‌غافل از این که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با آن قبیله پیمان عدم تعرض بسته بود و مسلمانان نمی توانستند افراد آن قبیله را بکشند.[41]

بنابراین عامر بن طفیل شخصی را به نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرستاد و دیه آن دو نفر را طلب کرد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قبول کرد دیه آن ها را بپردازد و برای پرداخت دیه آن ها به سراغ طایفه بنی نظیر رفت، زیرا یهودیان بنی نضیر هم با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و هم با قبیله بنی عامر پیمان دوستی داشتند. بنی نضیر مساعدت در پرداخت دیه را پذیرفتند.

بنی نضیر در حالی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در محله شان پشت دیوار قلعه ای به انتظار کمک نشسته بود،‌ با هم خلوت کرده گفتند :‌«شما هرگز برای کشتن این مرد چنین فرصتی پیدا نخواهید کرد، هم اکنون مردی بر بالای دیوار قلعه رود و سنگی را از بالا بر سر او بیاندازد و کارش را تمام کند». «عمر بن جحاش»  انجام این کار را به عهده گرفت،‌ بلافاصله خود را به بالای دیوار رساند تا توطئه یهود را اجرا کند،[42] اما قبل از این که نقشه شوم خود را عملی سازد خداوند متعال حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را از توطئه ایشان آگاه کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بی درنگ از پشت دیوار بر خاست و بدون این که اصحاب خود را مطلع سازد به مدینه رفت.

وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تاخیر کرد، ‌یهود بنی نضیر از این که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به نقشه ایشان پی برده باشند مضطرب شدند، ‌اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) خواستند آن جا را ترک کنند که حیی بن اخطب گفت: «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) عجله کرده ما می خواستیم خواسته او را به جا آوریم».

یهودیان بنی نضیر از کار خود پشیمان شدند. کنانة بن صویرا به آن ها گفت:‌ آیا می دانید چرا محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رفت؟ گفتند:‌ نه. آیا تو می دانی؟ کنانة گفت: به تورات قسم، می دانم، محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از خیانت شما آگاه شده است. خودتان را گول نزنید، به خدا قسم او فرستاده خداست و اگر او رفت برای این بود که از قصد شوم شما مطلع شده بود، او آخرین پیامبر خداست،‌ شما می خواستید او از خاندان هارون باشد، ولی اراده خدا بر این بود و در کتاب تورات هم خوانده ایم که محل تولدش مکه و محل هجرتش یثرب است،‌ آنچه از صفات او در کتاب ما آمده است اندکی تفاوت ندارد، اگر به او ایمان آورید در امان خواهید بود، در غیر این صورت باید اینجا را ترک کنید و به جای دیگر بروید.»[43]

اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نگران شدند و به جستجوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پرداختند. ناگهان دیدند شخصی از طرف مدینه می آید، از او درباره رسول خدا‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) سوال کردند و فهمیدند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به مدینه رفته است. به سوی مدینه رفتند و وقتی به خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شرفیاب شدند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آنان را از توطئه شوم یهود آگاه کرد.[44] بدین طریق طایفه ای دیگر از یهود مدینه آشکارا عهد خود را شکستند و با تصمیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که جنگ با آن ها بود مواجه شدند، و راهی جز قبول اسلام یا ترک وطن ندیدند و در نهایت ترک وطن را اختیار کردند[45].

بنابر نظر مفسرین، شان نزول سوره حشر[46] در مورد این قوم خیانت پیشه از یهود بوده است. آنها ابتدای ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به مدینه با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پیمان بسته بودند که هرگز بر ضرر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و یاران وی قدمی بر ندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به او نزنند و هرگاه یکی از این سه قبیله یهود، برخلاف متن پیمان رفتار کنند دست پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در ریختن خون و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آن ها باز خواهد بود. با وجود این، آنها پیمانشان را شکستند و نه تنها قصد آزار و اذیت، بلکه قصد ترور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را داشتند. خداوند در نکوهش آنان می فرماید:

«هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن اَهلِ الکِتابِ مِن دِیارِهِم لأِوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم أن یَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أنَّهُم ما نِعَتُهُم حُصُونُهم مِن اللهِ فَاتیهُمُ اللهُ مِن حیثُ لَم یَحتَسِبُوا وَ قَذفَ فِی قُلُوبِهِم الرُّعبَ یُحزِبوُنَ بُیُوتَهُم بِأیدیهِم وَ أیدِی المُومنینَ فاعتَبِروا یا اُولِی الابصارِ وَ لَو لا أن کَتَبَ اللهُ عَلَیهِم الجَلاءَ لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الاخِرةِ عذابُ النّارِ . ربِّکَ بّأنَّهُم شاقُّوا اللهَ وَ رَسولَهُ وَ مَن یَشاقُّ اللهَ فَإنَّ اللهَ لشَدیدُ العِقاب»[47]

«او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند. گمان نمی کردید که آنان خارج شوند و خودشان نیز گمان می کردند که دژهای محکمشان آن ها را از عذاب الهی مانع می شود، اما خداوند از آن جا که گمان نمی کردند به سراغشان آمد و در دل هایشان ترس و وحشت افکند، به گونه ای که خانه های خود را با دست خویش و با دست مومنان ویران می کردند. پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم! و اگر خدا این جلای وطن را بر آنان مقرر نکرده بودگ قطعاً آن ها را در دنیا مجازات می کرد و در آخرت [نیز] عذاب آتش داشتند، این برای آن است که با خدا و رسولش دشمنی کردند و هر کس با خدا دشمنی کند (باید بداند که) مجازات شدید دارد.»

نتیجه­گیری

نتایج به دست­آمده از این  نوشتار عبارت­اند از:

1. قوم یهود وابسته به حضرت موسی علیه السلام بوده اما به دلیل انحراف از مسیر اصلی این دین آسمانی بارها مورد مذمت قرآن کریم قرار گرفته است؛

2. قرآن کریم نژادپرستی و خودبرتربینی قوم یهود را به عنوان یکی از شاخص­های انحراف این قوم بیان می­کند؛

3. قوم یهود کارشکنی­های فراوانی در راه تبلیغ دین اسلام ایجاد کرد که مهم­ترین آنها عبارت بودند از:

الف. جاسوسی علیه مسلمانان؛

ب. جلوگیری از اتحاد و هم­بستگی؛

ج. ایجاد ناامنی؛

د. طرح  ترور پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ... .

کتاب­نامه

1.                  آرتولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ابوالفضل عزتی، بی نا، بی جا، بی تا.

2.                  امین، احمد، پرتو اسلام، عباس خلیلی، تهران، انتشارات اقبال، 1337 ش.

3.                  ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، حسن قره لو، بی نا، بی جا، بی تا.

4.        ابن هشام، عبدالملک، زندگانی پیامبر اسلام، ترجمه میر هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات السلامیه، 1366 ش

5.                  البدادهری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ترجمه محمد متوکل، تهران، نشر سروش، 1364 ش.

6.        پورت، جان ریون، عذر تقصیر به پیشگاه محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و قرآن، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، قم، انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، بی تا.

7.        جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیره رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، تهران، سازمان چاپ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1373 ش.

8.                  حسین، طه، آینه اسلام، ترجمه محمد ابراهیم آیتی،شرکت سهامی انتشار، بی جا، 1353 ش.

9.                  سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376 ش.

10.              ــــــــــــــــــــــ، منشور جاوید، قم، انتشارات موسسه امام صادق (عليه‌السلام)، 1375 ش.

11.              طباره، عفیف عبد الفتاح، چهره یهود در قرآن، ترجمه سید مهدی آیت اللهی، انتشارات جهان آرا، بی جا، بی تا

12.      طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات دفتر انتشارات اسلامی، 1363 ش.

13.              علی، امیر، روح الاسلام، ترجمه رزاقی و محمد مهدوی صدر، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1366 ش.

14.              فتحی، رضوان، محمد رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، ترجمه محمد علی خلیلی، بی نا، بی جا، بی تا.

15.              طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، 1362 ش.

16.              طلاس، مصطفی، پیامبر و آیین نبرد، حسن اکبری مرزناک، انتشارات بعثت، بی جا، بی تا.

17.              مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات دار الحیاء التراث السلامی، 1403 ق.

18.              مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، 1373 ش

19.              یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت، انتشارات دار بیروت و دارحیار، 1379 ش.

 



[1] . امین، احمد، پرتو اسلام، عباس خلیلی، (انتشارات اقبال، تهران، 1337 ش)، ص 15.

[2] . علی، امیر، روح الاسلام، رزاقی و محمد مهدوی صدر، (انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1366 ش)، ص 58.

[3] . البدادهری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، محمد متوکل، (نشر سروش، تهران، 1364 ش)، ص 22.

[4] . آرتولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ابوالفضل عزتی، (بی نا، بی جا، بی تا)، ص 6.

[5] . پورت، جان ریون، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، سید غلامرضا سعیدی، (انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، قم، بی تا)، ص 5.

[6] . حسین، طه، آینه اسلام، محمد ابراهیم آیتی، (شرکت سهامی انتشار، بی جا، 1353 ش، ص 5.

[7] . سبا، دولتی در جنوب غربی جزیرة العرب یعنی در یمن بود که حدود هشت قرن بر جنوب حکومت کرد.

[8] . طباره، عفیف عبد الفتاح، چهره یهود در قرآن، سید مهدی آیت اللهی، (انتشارات جهان آرا، بی جا، بی تا)، ص 17 .

[9] . ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسه، حسن قره لو، (بی نا، بی جا، بی تا)، ص 17 .

[10] . فتحی، رضوان، محمد رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، محمد علی خلیلی، (بی نا، بی جا، بی تا)، ص 290 .

[11] . همان، ص 334- 347.

[12] . سوره بقره، آیه 80 .

[13] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، (انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1373 ش)، ص 322 .

[14] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، (انتشارات اساطیر، تهران، 1362 ش)، ص 54 .

[15] . ابن هشام، عبدالملک، زندگانی پیامبر اسلام، میر هاشم رسولی محلاتی، (انتشارات السلامیه، تهران، 1366 ش)، ج1، ص 335 -336.

[16] . یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب واضح، تاریخ یعقوبی، (انتشارات دار بیروت و دارحیار، بیروت، 1379 ش)، ج 1، ص 408 و 411 .

[17] . طلاس، مصطفی، پیامبر و آیین نبرد، حسن اکبری مرزناک، (انتشارات بعثت، بی جا، بی تا)، ص 230 .

[18] . ر.ک: سوره آل عمران/ 112 .

[19] . طباره، عفیف عبد الفتاح، همان، ص 32 .

[20] . آل عمران/ 118 .

[21] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، (انتشارات دار الحیاء التراث السلامی، بیروت، 1403 ق)، ج 75، ص 204 .

[22] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376 ش)، ج 1، ص 468 .

[23] . ابن هشام، عبد الملک، همان، ج2، ص 204.

[24] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، (انتشارات موسسه امام صادق(عليه‌السلام)، قم، 1375 ش)، ج 6، ص 230- 299.

[25] . سبحانی، جعفر، همان، ص 300.

[26] . آل عمران/ 100 .

[27] . جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیره رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، (سازمان چاپ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1373 ش)، ص 179

[28] . همان، ص 453 .

[29] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، همان.

[30] . آل عمران/ 12 و 13.

[31] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ص 312 - 317.

[32] . همان.

[33] . ابن هشام، عبد الملک، همان، ج3، ص 51- 52.

[34][34] . طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ابوالقاسم پاینده، (بی نا، بی جا، بی تا)، ج 3، ص 997 .

[35] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 1، ص 533 .

[36] . سوره مائده/41.

[37] . ر.ک: سوره مائده، آیه 82 .

[38] . ابن هشام، عبدالملک، همان، ج 3، ص 193- 194 .

[39] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 81 .

[40] . ابن هشام، عبدالملک، همان.

[41] . همان، ج 2، ص 142 .

[42] . همان.

[43] . همان.

[44] . همان، ج 3، ص 200 .

[45] . همان.

[46] . طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، (انتشارات دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1363 ش)، ج19، ص 201-  214.

[47] . حشر/ 2-4 .