کارشکنی­های فرهنگی و اقتصادی یهود از دیدگاه قرآن

سمیه کارگر



 

چکیده

مقدمه

1. کارشکنیهای فرهنگی

1-1. نسبت فقر به خدا

2-1. ترجیح بت پرستی بر خداپرستی جهت ایجاد تردید در مشرکین

3-1. به بازی گرفتن اصل دین

4-1. تلاش برای ارتداد مسلمانان

5-1. تخریب شخصیت

2. کارشکنیهای اقتصادی

1-2. قرار دادن مسلمانان در بحران اقتصادی

2-2. عدم باز پرداخت اموال مسلمین

3-2. ترغیب مسلمین به بخل ورزی

نتیجه گیری

منابع

 

چکیده

قوم یهود سرگذشتی طولانی و عبرت­انگیز در تاریخ داشته است که قرآن کریم به برخی از آنها اشاره کرده است. قرآن کریم روابط این قوم با مسلمانان را در موارد متعددی مطرح کرده و در مواردی از کارشکنی­های آنها در راه تعالی و پیشرفت دین اسلام سخن به میان آورده است از جمله‌ی آنهاست. این نوشتار با استفاده از آیات قرآن کریم، گذری کوتاه بر کارشکنی­های فرهنگی و اقتصادی قوم یهود در راه پیشرفت و تعالی دین اسلام دارد. بر اساس مهم­ترین یافته­های این تحقیق، قوم یهود برای انحراف مسلمانان و بازگرداندن آنها از دین اسلام از هیچ تلاشی فروگذار نبوده­اند.

مقدمه

تاریخ بشر پیامبران و ادیان گوناگونی را به خود دیده است. در این میان چگونگی برخورد مردم با این پیامبران و نیز با دین­های جدید از موضوعاتی است که در نوع خود قابل تأمل و تحقیق است. به طور طبیعی انسان­هایی که دارای ایمان قوی نباشند، تعصبی خاص بر دین خود داشته و از همراهی با دین جدید پرهیز  می­کنند. سرگذشت قوم یهود و برخورد آنها با پیامبران الاهی از حکایت­ها و وقایع تلخ تاریخ دین و دینداری به شمار می­آید. از سوی دیگر روحیه‌ی نژادپرستانه‌ی آنها مانع از پذیرش دین اسلام و همراهی با مسلمانان شد. یهود مدینه با نه تنها با مسلمانان همراه نشدند، بلکه کارشکنی­های مختلفی در تقابل با اسلام انجام دادند. در این نوشتار بر آن هستیم تا تصویری از کارشکنی­های فرهنگی و اقتصادی قوم یهود را از دیدگاه قرآن ارائه دهیم.

1. کارشکنی­های فرهنگی

فرهنگ­زدایی از حربه­های اساسی معاندین اسلام بوده است که از صدر اسلام به صورت­های مختلف به مورد اجرا در آمده است. یهودیان مدینه نیز به مخالفت با فرهنگ غنی و نوپای اسلام پرداختند و کارشکنی­های خود را در این حوزه به طرق مختلف نشان دادند، گاه شبهاتی را مطرح کرده اند که به اصل و اساس دین به ویژه اعتقادات بر می گردد و گاه بر آن بوده اند فضای فرهنگی جامعه را با نقشه ها و ترفند های مختلف آلوده سازند. اینک به مواردی می پردازیم که در قرآن کریم و تفاسیر به آن اشاره شده است.

1-1. نسبت فقر به خدا

اعتقاد به اصل توحید از ارکان و اصول دین است و انکار آن موجب خروج از دین می شود، در قرآن کریم نیز برای خداوند متعال از ان جا که خالق هستی است، صفاتی را بیان کرده که از جمله آن ها بی نیاز بودن خداست و انکار آن باز خلل در اصل دین است. یهودیان مدینه با وجود آگاهی به شبهه پراکنی در این زمینه پرداختند و نسبت فقر و تنگدستی به خدای متعال دادند که گناهی بس بزرگ است تا آن جا که در ردیف قتل انبیاء قرار داده شده است[1]. خداوند متعال می فرماید:

«لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذینَ قالُوا إنَّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحنُ اَغنیاءٌ سَنَکتُبُ ما قالُوا وَ قَتلَهُمُ الاَنبیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الحَریق»[2]

«خداوند سخن آن­ها که گفتند: «خدا فقیر است و ما بی نیازیم» را شنید. به زودی آن چه را گفتند خواهیم نوشت و (همچنین) به ناحق کشتن پیامبران را (می نویسیم) و به آن ها می گوییم بچشید عذاب سوزان را»

علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه می فرماید شاید یهودیان فقر عمومی مومنین را دیده و به تعریض و زخم زبان گفته باشند که اگر پروردگار مسلمانان توانگر و بی نیاز بود برای آنان غیرت به خرج می داد و از گرسنگی نجات شان می داد.[3]

در شان نزول آیه آمده است پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ابوبکر را مامور رساندن نامه ای به یهود بنی قینقاع کرد و آن ها را به نماز و زکات و قرض دادن در راه خدا دعوت کرد. وقتی ابوبکر به نزد آنان رفت افراد زیادی را دید که بر اطراف شخصی به نام «فنحاص بن عازوراء»‌ حلقه زده اند. ابوبکر دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به جا آورد و آنها را به نماز و زکات و قرض دادن در راه خدا دعوت کرد. فنحاص گفت:‌«‌ اگر آن چه تو می گویی حق است پس خدا فقیر است و ما بی نیازیم و اگر خدا بی نیاز بود از اموال ما قرض نمی خواست.» ابوبکر عصبانی شد و او را زد، پس خداوند متعال این آیه را نازل کرد.[4] بنابر نقل دیگری گوینده این سخن که «‌خدا فقیر است و ما بی نیازیم» حیی بن اخطب است.[5]

مرحوم طبرسی (ره) در تفسیر این آیه آورده است آنان که گفتند « اِنَّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحنُ اَغنِیاء» می دانستند مقصود خداوند قرض گرفتن از آن ها نیست، بلکه راهی پر از لطف است که مردم را به انفاق فرا می خواند. اما برای این که عوام را از مسیر حق منحرف سازند این سخن را گفتند و در توجیه گفته خود، چنین گفتند که خداوند فقیر است چون روزی را بر ما تنگ می کند و ما غنی هستیم چون نفقه و روزی را بر اهل خود توسعه می دهیم.[6]

2-1. ترجیح بت­پرستی بر خداپرستی جهت ایجاد تردید در مشرکین

یهودیان مدینه در مقابل گسترش اسلام به حدی احساس خطر کردند که در بعضی مواقع حاضر بودند برای براندازی آن کفر و شرک و بت­پرستی را بر دین آسمانی مقدم بدارند، افراد امّی و بی سواد را در حالت شک و تردید نگه دارند و مانع از گرایش آنها به اسلام شوند.

قرآن کریم در این باره می­فرماید: «‌اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ اوُتُوا نصیباً مِنَ الکِتابِ یُومِنونَ بِالجِبت و الطّاغوتِ و یَقولُونَ لِلَّذینَ کَفَروا هوُالاءِ أهدی مِن الَّذینَ امَنُوا سَبیلا»[7]

 «آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب [خدا] به آنان داده نشده [با این حال] به «جبت»‌ و «‌طاغوت»‌ [بت و بت پرستان] ایمان می آورند و درباره کافران می گویند آن ها از کسانی که ایمان آورده اند هدایت­یافته­تر هستند.»

در شان نزول این آیه شریفه، روایات زیادی وارد شده است که به چکیده بعضی از آن ها اشاره می شود:

یهود بنی نضیر به دلیل پیمان شکنی و قصد ترور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مجازات شدند و از مدینه اخراج گردیدند. سران بنی نضیر که کینه اسلام را به دل داشتند، طرحی فراگیر جهت براندازی اسلام پی ریزی کردند،‌ از این رو عده ای از آن ها از جمله حیی بن اخطب به مکه رفتند و قریش را تحریک نمودند.[8] قریش گفتند:‌ «‌شما اهل کتاب و آگاه از شرایع پیشین هستید به ما بگویید که آیا دین ما بت پرستان بهتر است یا دین محمد؟ آن ها گفتند: «‌دین خود و دین محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را بر ما عرضه کنید.» بت پرستان مکه گفتند:‌ « ما کسانی هستیم که قربانی می کنیم، حاجیان را آب می دهیم، صله رحم می کنیم، ما اهل حرم هستیم، دین ما قدیمی است اما دین محمد جدید است، قاطع رحم است، از دین پدرانش جدا شده است و ...»‌. حیی بن اخطب و اطرافیانش جواب دادند: « دین شما بهتر است و شما هدایت­یافته ترید!»[9]

علامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان می فرماید: بیهقی در دلائل و ابن عساکر در تاریخ خود از جابر بن عبد الله انصاری روایت کرده اند که گفت: «‌وقتی کار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بدان جا رسید که اقتضا کرد، کعب بن اشرف از مدینه بیرون شد و به ظاهر خود را کنار کشید و به مکه رفت و در آن جا مسکن گزید و به مردم گفت: «من نه حاضرم علیه محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کسی را کمک کنم و نه خود با او بجنگم.»‌ از او پرسیدند: «‌ای کعب آیا دین ما بهتر است یا دین محمد و اصحاب او». گفت: « دین شما بهتر و قدیمی تر است، ولی دین محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نو ظهور است». همین گفته سبب نزول آیه شریفه ۵۱ سوره نساء شد.»[10]

همانطور که بیان کردیم در شان نزول آیه، روایات زیادی وارده شده است. اما آنچه نقطه مشترک همه آن هاست وحدت نظر در اصل قضیه است که برخی از یهودیان در قضاوت و داوری بین این که شرک قریش بهتر است یا دین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) جواب داده اند شرک مشرکین بهتر است[11]

این قضاوت لکه ننگی در تاریخ یهود شده است و مورخان یهود هر موقع به این نقطه از تاریخ می رسند نمی توانند آن را توجیه کنند. دکتر اسرائیل در کتاب «تاریخ یهود و عربستان» می نویسد: « هرگز ارزش نداشت یهود چنین خطایی را مرتکب شود، هرچند قریش با تقاضای آن ها موافقت نکنند، هرگز صحیح نبود ملت یهود به بت پرستان پناه ببرند،‌ زیرا این رفتار با تعلیمات تورات موافق نیست.» [12]

یهودیان با آن که دین محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را حق می دانستند به سبب کینه و عداوتی که از وی داشتند شرک و بت­پرستی را بر توحید و یکتاپرستی ترجیح دادند تا تردید آن ها را درباره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) زیادتر کنند و جنگ احزاب را تشکیل دهند.

3-1. به بازی گرفتن اصل دین

یهود جهت جلوگیری از گسترش روز افزون اسلام در اصل دین اسلام ایجاد شبهه می کردند که آیا دین آسمانی است، آیا همان دین موعودی است که در تورات و انجیل به آن وعده داده شده است. در ضمن طرح ریزی کردند عده ای از یهودیان صبح ایمان بیاورند عصر از اسلام خود برگردند و منکر اسلام شوند و طبق آیین یهود عمل نمایند تا بدین طریق حداقل شبهه ای در اذهان تازه مسلمانان ایجاد کنند و مانع رشد سریع اسلام و گرایش افراد به این دین الهی شوند. قرآن کریم درباره تزویر و مکر و حیله آنان می فرماید:

«و قالَتِ طائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتابِ آمِنوا بِالَّذی اُنزِلَ عَلی الَّذینَ امَنُوا وَجهَ النَّهارِ و اکفُرُوا آخِرَةُ لَعَلَّهُم یَرجِعُون»[13]

«و جمعی از اهل کتاب [از یهود] گفتند [ بروید در ظاهر] به آن چه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید [و بازگردید]. شاید آن ها [از آیین خود] بازگردند.»

آیه فوق بیانگر آن است که یهود جهت متزلزل ساختن ایمان مسلمانان از هر وسیله ای استفاده می کردند[14] اما منظور علمای یهود که گفتند «‌بیایید آغاز روز ایمان بیاوریم و در پایان روز از آن برگردیم»‌ شاید کم بودن فاصله ایمان و کفر باشد و این کوتاهی فاصله سبب خواهد شد که بگویند آن ها اسلام را از دور چیزی خیال می کردند ولی از نزدیک چیز دیگری یافتند.

این توطئه مسلماً‌ در افراد دارای ایمان ضعیف تاثیر می گذاشت، به خصوص که مجریان طرح عده ای از علمای یهود بودند و همه می دانستند آن ها به کتاب­های آسمانی و نشانه های آخرین پیامبر آشنایی کامل

دارند. یهود به تاثیر نقشه ماهرانه شان امیدوار بوند که جمله «لعلهم یرجعون» این مطلب را می رساند.[15]

این جریانی که قرآن از رفتار یهود با اسلام و مسلمین نقل می کند بر اساس یک قاعده طبیعی از رفتار انسانی است که وقتی انسان،‌ دینی را از صمیم قلب پذیرفت و به آن ایمان آورد دیگر به سهولت،‌ آن آیین را رها نمی کند. این همان مطلبی است که « هرقل»‌ از آن  مطلع بود، موقعی که ابوسفیان به نزد وی رفت، ضمن سوال درباره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پرسید: «‌آیا کسی که اسلام اختیار کرد بر می گردد؟» ابوسفیان جواب منفی داد.[16]

یهود مدینه مصمم بودند از این راه به مسلمین خیانت کنند و بگویند اگر برای ایشان بطلان اسلام روشن نشده بود هرگز آن را انکار نمی کردند و حالا که برگشته اند نشانگر این است که اسلام دین واقعی نیست، زیرا اهل کتاب آگاه به نشانه های نبوت هستند و اگر آن ها از اسلام برگردند مسلمانان نیز دچار تردید می­شوند.[17]

در تفسیر قمی در ذیل همین آیه از امام باقر 7روایت شده که فرمود: رسول خدا 6در ابتدای ورود به مدینه رو به بیت المقدس نماز خواند،‌ یهود از این کار، خرسند شدند، اما بعد از آن که خدای تعالی قبله را از بیت المقدس به سوی کعبه (بیت الحرام) برگردانید یهود به خشم آمدند و گفتند : «‌محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نماز صبح را به سوی قبله ما خواند پس به همه شما یهودیان به این دستور که در اول روز نازل شده ایمان بیاورید و به آن چه در آخر روز نازل شده کفر بورزید و منظور کفر ورزیدن به همان تغییر بیت المقدس به سوی کعبه بود، تا بدین وسیله به قبله ما برگردند.»[18]

4-1. تلاش برای ارتداد مسلمانان

یکی دیگر از فتنه­های فرهنگی یهود، تلاش در برگرداندن عده­ای از مسلمانان از اسلام بود، اگر می توانستند در اجرای این توطئه موفق شوند ضربه سنگینی بر پیکره دین نوپای اسلام می خورد، آنان با ترفند های مختلف در کمین مسلمانان بودند تا بتوانند آنان را از مسیر حق منحرف سازند، اما نمی دانستند اگر انسان به چیزی با تمام وجود ایمان داشته باشد و بپذیرد هرگز از آن بر نمی گردد، هرچند هستی خود را در معرض خطر ببیند.[19] خداوند در این باره به هشدار می­فرماید:

 «ودَّت طائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتابِ لَو یضِلُّونَکُم و ما یُضِلُّونَ الاّ اَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون»[20]

 «جمعی از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند (و آرزو می کردند) شما را گمراه کنند، اما آن ها باید بدانند که نمی توانند شما را گمراه سازند،‌ آن ها گمراه نمی کنند مگر خودشان را و نمی فهمند.»

بعضی از مفسرین شان نزول آیه مذکور را چنین نقل کرده­اند که گروهی از یهود تلاش می­کردند تا عده­ای از مسلمانان پاک و شجاع همچون «‌معاذ بن جبل» و «حذیفه» و «‌عمار بن یاسر» و بعضی دیگر را به آیین خود دعوت کنند و با وسوسه های شیطانی از اسلام برگردانند، آیه مذکور نازل شد و به همه مسلمانان هشدار داد.[21]

یهود مدینه برای دور ساختن مسلمانان از آیین اسلام از هیچ گونه تلاشی فروگذار نکردند،‌ حتی نسبت به یاران نزدیک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز چنین طمعی داشتند که آن ها را از اسلام برگردانند. به طور قطع اگر می­توانستند در چند نفر از اصحاب نزدیک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نفوذ کنند ضربه بزرگی بر اسلام وارد می شد و برای ایجاد شبهه در دیگران نیز بستر مناسبی فراهم می­گردید. بنابر این آیه فوق ضمن این که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و مسلمانان را در مقابل حمله فرهنگی دشمن مهیا می سازد به یهود فتنه گر نیز اخطار می دهد دست از فعالیت های بی جا بردارد،‌ زیرا مسلمانان اسلام را با تمام وجود دریافته اند و به آن عشق می ورزند، بنابر این یهود نمی توانند آن ها را گمراه کنند.[22]‌ بلکه خودشان را گمراه می کنند، چون با نسبت دادن خلاف ها به اسلام و رسول خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) روح تنفر و بدبینی را در خود پرورش می دهند و با عینک بدبینی به طرف مقابل نگاه می کنند که همین باعث می شود نقاط مثبت را نبینند یا بر اثر تعصب و لجاجت، نقطه های نورانی در نظرشان تاریک و منفی جلوه می کند، در نتیجه رفته رفته فاصله شان از اسلام بیشتر می شود.[23]

علامه طباطبایی (ره) می فرماید: «از نظر باطنی یهود علاقه­مند به گمراهی مومنین بودن که همین دلیل بر پستی و رذیلت نفسانی آنان است و از نظر عملی نیز با فرض این که القای شبهات آن ها سبب اضلال مومنین شود،‌ در حقیقت اول خود را گمراه کرده اند. زیرا انسان هر خیر و شری که انجام می دهد به نفع یا ضرر خودش است.»[24]

5-1. تخریب شخصیت

یکی از بزرگترین حربه های فرهنگی لکه دار کردن شخصیت های دینی و مذهبی و کارآمد است، زیرا اگر افراد با حیثیت و با نفوذ یک جامعه مورد هجوم فرهنگی دشمن قرار گیرند، نمی توانند مسئولیت خویش را به خوبی انجام دهند چون اعتبار خود را پیش افراد دیگر جامعه از دست داده اند که نمونه های بارز آن از صدر اسلام تاکنون شاهد بر مدعاست.

یهودیان مدینه نیز برای ایجاد کندی در روند رو به رشد مکتب انسان ساز اسلام،‌ به تخریب شخصیت بنیانگذار مکتب و یاران وفادارش پرداختند و تا آن جا که می توانستند تهمت های ناروا به آن ها زدند. این شیوه چه در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و چه پس از آن، حربه بزرگی در دست یهودیان بوده است تا جایی که عده­ای از شاعران ماهر و زبردست را اجیر می کردند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و مسلمین را در اشعار خود مورد استهزاء‌ قرار دهند و شخصیت آن ها را خراب کنند،‌ قرآن کریم با گوشزد نسبت به این توطئه چنین می فرماید:

«لَتُسئَلونَّ فی اموالِکُم و فی انفُسِکُم و لتَسمَعنَّ الذَّینَ اوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم و مِن الَّذینَ اَشرَکوا اذَیً کَثیراً و اِن تَصبِروا و تَتَّقوا فَإنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمُور»[25]

«به یقین [همه شما] در اموال و جان­های خود آزمایش می شوید و از کسانی که پیش از شما به آن ها کتاب [آسمانی] داده شده و از مشرکان سخنان آزاردهنده و فراوان خواهید شنید،‌ [زیرا] این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.»

بعضی از مفسران در شان نزول این آیه نقل می کنند که مسلمانان هنگامی که به مدینه آمدند گرفتار بدگویی و آزار یهودیان مدینه ـ به ویژه «‌کعب بن اشرف»‌ که شاعری بدزبان و کینه توز بود ـ شدند.[26]‌ عده ای از مفسران بر این عقیده اند که این آیه در خصوص «‌کعب بن اشرف»‌ نازل شده است.[27]

کعب پیوسته پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و مسلمانان را با اشعارش مورد اهانت قرار می داد و مشرکین را بر ضد آن ها تشویق می کرد،‌ حتی زنان و دختران مسلمانان را دستمایه غزل سرایی و عشق بازی اش می کرد. کعب قباحت را به جایی رساند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دستور قتل او را صادر کرد و در یک عملیات طراحی شده شبانه به دست چند نفر از مسلمانان به قتل رسید.[28]

رؤسای یهود در صدر اسلام به شیوه های مختلف مسلمانان را آزار و اذیت می کردند،‌ آنان را در اجتماعات گوناگون کوچک می شمردند و نسبت های ناروا به آن ها می دادند، به ویژه شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و افرادی را که مورد توجه وی بودند تا روحیه آن ها را تضعیف کنند و وجهه اجتماعی و اعتبار مذهبی آن ها را در میان مسلمانان کاهش دهند. و بدین طریق مانع گرایش افراد غیر مسلمان که اطلاع دقیقی از اسلام ندارند و مانع گسترش اسلام در پهنای گیتی شوند.

2. کارشکنی­های اقتصادی

مطالعه تاریخ نشان می دهد هیچ امتی مانند یهود شیفته مال و ثروت و ظواهر دنیوی نیست، هدف اصلی آنان پیشرفت در چرخه اقتصادی است، هرچند با ارزش های والای انسانی در تعارض باشد و باعث زوال و نابودی شرف و حیثیت انسانی گردد که در صورت تعارض این دو نیز انتخاب مادیات را ترجیح می دهند. یهود زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز از این حکم کلی مستثنی نیستند. با وجود این که در ابتدای ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به مدینه با وی پیمان صلح و دوستی بستند، چون آن را معارض با رسیدن به اهداف اقتصادی خود دیدند به راحتی عهد و پیمان خود را شکستند و به تعهدات خود نیز پشت پا زدند. بنابر این یهود در حوزه اقتصادی نیز همچون حوزه های دیگر کارشکنی هایی کرده است که باعث کندی روند رو به رشد دین نوپای اسلام شده است، در این جا به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:

1-2. قرار دادن مسلمانان در بحران اقتصادی

سران یهود مدینه برای اینکه مسلمانان را از آیین اسلام برگردانند یا اعتقادات آن ها را تضعیف نمایند آنان را در بحران های اقتصادی شدیدی قرار دادند، به طوری که گروهی از مسلمانان به ویژه مهاجرین در معرض مرگ قرار گرفتند.

وقتی مهاجرین به سبب آزار و اذیت مشرکین مجبور شدند تا خانه و کاشانه خویش را در مکه ترک کردند و به مدینه هجرت کنند،[29] از هیچ گونه امکانات مالی برخوردار نبودند، زیرا نه جان­پناهی جهت استراحت و نه ابزار لازم جهت امرار معاش در اختیار داشتند و انصار مدینه هم به حد کفاف قدرت یاری آن ها را نداشتند، با این که آن چه داشتند بین خود و مهاجرین تقسیم می کردند  و حتی گاهی مهاجرین را بر خود مقدم می داشتند.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چون دید مسلمانان روزگار سختی را می گذرانند شخصی را مامور کرد تا پیش رؤسای یهود برود و از آن ها تقاضای وام نماید، ولی آن ها نه فقط کمکی نکردند بلکه با زخم زبان های خود  مامور پیامبر( صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را بدرقه نمودند.[30] از این رو بود که وحی الهی نازل شد و ضمن خبر از طعنه ها و زخم زبان های آنان به برخی از جرم های سنگین شان در طول تاریخ اشاره کرد و عذاب سوزناک را نتیجه عکس العمل آن ها دانست، چنان چه می فرماید:

«لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذینَ قالُوا إنَّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحنُ اَغنیاءٌ سَنَکتُبُ ما قالُوا وَ قَتلَهُمُ الاَنبیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الحَریق»[31]

«خداوند‌ سخن آن ها را که گفتند «خدا فقیر است و ما بی نیازیم» را شنید. به زودی آنچه را گفتند خواهیم نوشت و [هم چنین] به ناحق کشتن پیامبران را [می نویسیم] و به آن ها می گوییم بچشید عذاب سوزان را»

به هر روی، یهودیان تا آن جا که می توانستند مسلمین را در بحران اقتصادی قرار دادن تا از اسلام برگردند و بدین وسیله قدرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) جهت ابلاغ رسالت و تشکیل حکومت اسلامی را تضعیف نمایند.[32]

2-2. عدم باز پرداخت اموال مسلمین

یکی از توطئه های صریح یهود این بود که از دادن قرض های خود و اموالی که از مسلمین خریده و امانت هایی که به آن ها سپرده بودند خودداری می کردند و برای توجیه اعمال خود می گفتند که برگرداندن این اموال تا زمانی الزام آور بود که شما مسلمان نشده بودید، ولی اسلام آوردن شما باعث ابطال این حقوق شد.[33]

البته همه یهود مرتکب چنین رذایل نفسانی نمی شدند بلکه بعضی از آن ها همچون عبدالله بن سلام به پرداخت حقوق مسلمین توجه داشتند، قرآن کریم در آیه ای این دو گروه را از هم فرق می گذارد:

«و مِن اَهلِ الکِتابِ مَن إن تَأمَنهُ بِقِنطارٍ یُؤَدِّهِ الَیکَ وَ مِنهُم مَن إن تَأمَنهُ بِدینارِ لایُؤَدّه اِلیَک الاّ مادمتَ عَلَیه قائِماًٌ ذلکَ بِأنَّهُم قالُوا لَیس عَلَینا فی الأمیینَ سَبیلٌ ویَقوُلونَ عَلی اللهِ الکَذِبَ وَ هُم یَعلَمون»[34]

«در میان اهل کتاب، کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم امانت به آن ها بسپاری به تو باز می گردانند و کسانی که اگر یک دینار هم به آن ها بسپاری به تو باز نمی گردانند، مگر تا زمانی که بالای سر آن ها ایستاده [و بر آن ها مسلط باشی] و این برای آن است که می گویند ما در برابر امیین [غیر یهود] مسئول نیستیم. و بر خدا دروغ می بندند،‌ در حالی که می دانند [این سخن دروغ است].»

در بعضی از کتاب های تفسیری در ذیل همین آیه وارد شده است که جمعی از مسلمانان در زمان جاهلیت، که هنوز ایمان نیاورده بودند، اموالی را به یهودیان فروختند. بعد از اسلام آوردن از یهود خواستند که اموال آن ها را مسترد نمایند، ولی یهود از بازگرداندن اموال امتناع ورزیدند و گفتند«‌ طبق دستور کتاب ما چون شما آیین خود را ترک کردید نزد ما چیزی ندارید». ولی خداوند متعال ادعای آنان را تکذیب کرد.[35]

3-2. ترغیب مسلمین به بخل ورزی

یهود مدینه نه فقط مسلمانان را در بحرانی ترین وضع زندگی در صدر اسلام یاری نکردند و به بهانه های واهی تقاضاهای آن ها را رد کردند بلکه به نزد گروهی از انصار آمدند و گفتند: «‌اموال خود را برای محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و اصحابش مصرف نکنید،‌ زیرا فقیر خواهید شد.»[36] از این رو خداوند متعال آیه شریفه‌ی ذیل را نازل فرمود:

«الَّذینَ یَبخُلُونَ وَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخلِ و یَکتمُونَ ما اتیهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ وَ اَعتَدنَا لِلکافِرینَ عَذاباً مُهیناً»[37]

«آن ها کسانی هستند که بخل می ورزند و مردم را به بخل دعوت می کنند و آنچه را خداوند از فضل [رحمت] خود به آن ها داده کتمان می نمایند و ما برای کافران عذاب خوارکننده ای آماده کرده ایم.»

طبق فرموده قرآن کریم یهودیان برای ترغیب عده ای از ثروتمندان انصار به این عمل غیر انسانی می گفتند: «ما از روی دلسوزی به شما اهل مدینه می گوییم که به فقرای مسلمین کمک نکنید، در غیر این صورت می­ترسیم شما نیز فقیر و محتاج شوید.»[38]

نتیجه گیری

نتایج به دست­آمده از این نوشتار عبارت­اند از:

1. یهود مدینه از این رو که نمی­توانستند پیشرفت دین اسلام را ببینند، اقدام به کارشکنی­های فرهنگی و اقتصادی کردند. مهم­ترین کارشکنی­های فرهنگی آنها عبارت­اند از:

الف. نسبت دادن فقر به خدا؛

ب. ترجیح بت­پرستی بر خداپرستی؛

ج. به بازی­گرفتن اصل دین؛

د. تلاش برای ارتداد مسلمانان؛

تخریب شخصیت پیامبر اکرم 6.

2. کارشکنی­های یهود منحصر به کارشکنی­های فرهنگی نبود، بلکه آنها در حوزه اقتصاد نیز اقدام به کارشکنی­هایی کردند که مهم­ترین آنها عبارت­اند از:

الف. قرار دادن مسلمانان در بحران اقتصادی؛

ب.  عدم بازپرداخت اموال مسلمانان؛

ج. ترغیب مسلمانان به بخل­ورزی.

 

منابع

1.                  رسولی محلاتی، سید هاشم، درس­هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371 ش

2.                  سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، موسسه امام صادق‌(عليه‌السلام)،‌ ۱۳۷۵ ش.

3.                  طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، قم،  دفتر انتشارات اسلامی،۱۳۶۳ ش.

4.                  طبری، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبری، حبیب یغمایی، تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۷

5.                  طیاره، عفیف عبد الفتاح، چهره یهود در قرآن ، سید مهدی آیت اللهی،‌ انتشارات جهان آرا، بی جا، بی تا.

6.                  فخررازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، علی اصغر حلبی، انتشارات اساطیر، بی جا، 1373 ش

7.                  مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، انتشارات دارالحیاء التراث اسلامی، ۱۴۰۳ ق.

8.                  نجفی، محمد، تفسیر آسان، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1357 ش

 


 

 

 

 

 

 



[1] . طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج4، ص 85 .

[2] . آل عمران/ 181 .

[3] . طباطبایی، سیدمحمدحسین، همان.

[4] . طبری، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبری، ص 259 .

[5] . طباطبایی، سیدمحمد حسین، همان، ج4، ص 86 .

[6] . طبری، همان.

[7] . نساء/ 51 .

[8] . طباطبایی، سید محمد حسین، همان، ج 16 ، ص 298 .

[9] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 6، ص 301 -302 .

[10] . طباطبایی، سید محمد حسین، همان، ج4، ص 393 .

[11] . همان.

[12] . سبحانی، جعفر، منشور جاوید، همان.

[13] . آل عمران/ 72 .

[14] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ص 467 .

[15] . همان.

[16] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج2، ص 378- 380 .

[17] . طباطبایی، محمد حسین، همان، ج3، ص 296 .

[18] . همان.

[19] . طباره، عفیف عبد الفتاح، چهره یهود در قرآن، ص 31 .

[20] . آل عمران/ 69 .

[21] . مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج2، ص 463 .

[22] . همان، ص 464 .

[23] . همان.

[24] . طباطبایی، سید محمد حسین، همان، ج3، ص 393 .

[25] . آل عمران/ 186 .

[26] . مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 3، ص 203 .

[27] . همان.

[28] . همان، ص 204 .

[29] . رسولی محلاتی، سید هاشم، درس­هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، (انتشارات سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1371 ش)، ج4، ص 147.

[30] . طباره، عفیف عبد الفتاح، همان، ص 28- 29.

[31] . آل عمران/ 181 .

[32] . طباره، عفیف عبد الفتاح، همان، ص 27- 28 .

[33] . همان.

[34] . آل عمران/ 75 .

[35] . مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج2، ص 471 .

[36] . فخررازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، علی اصغر حلبی، (انتشارات اساطیر، بی جا، 1373 ش)، ج5، ص 360 .

[37] . نساء/37 .

[38] . نجفی، محمد، تفسیر آسان، (انتشارات کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1357 ش)، ج3، ص 231 .