نگاهی به آراء موافق و مخالف نظريه­ي صرفه

ريحانه السادات هاشم آبادي


 

چکیده

مقدمه

مفهوم شناسی صرفه

تفاسير سه گانه پيرامون صرفه

تفسیر اوّل

تفسیر دوم

تفسیر سوّم

تأملی در وجه سوّم

جايگاه تاريخي و منشأ پيدايش صرفه

منشأ و خاستگاه پيدايش صرفه

صرفه از دیدگاه قرآن پژوهان

دلائل موافقان نظريه صرفه

1- دليل نظّام

2- دلیل سید مرتضی

3- دیدگاه خفاجی

4- دليل شيخ مفيد

5- برهان عقلي سيد مرتضي

6- دليل ابن حزم ظاهري

7- استناد به آيات قرآن

دلایل منکران و مخالفان صرفه

1- نظم، فصاحت و بلاغت قرآن

2- اسناد اعجاز به قرآن

3-  مناسبت صرفه با كلام عادي

4- صرفه و تعظیم شأن قرآن از سوی مخالفان

5- استفاده از آیات دیگر قرآن

6- دلالت سنت معصومین (علیهم‌السلام) بر اعجاز ذاتی قرآن

نتیجه‌ی بحث

منابع

 

چکیده

 «صرفه» یا باز داشتن خداوند از آوردن مانند قرآن بوسیله مخلوقات دیگر اعم از جنّ و انس یکی از وجوه اعجاز قرآن است. بر اساس این نظریۀ اگرچه آوردن کتابی همانند قرآن در توان بشر می­باشد امّا خداوند به واسطۀ قدرت خویش چنان کرده است که احدی از انس و جن با وجود استعداد و توانمندی ذاتی، قدرت بر انجام آنرا ندارد. این نظریه در بین متفکّرین شیعه از اوائل قرن سوم تا قرن ششم دارای طرفدارانی بوده است، اما غالب اندیشمندان قرن چهارم تا کنون با آن مخالفت کرده­اند و وجه اعجاز قرآن را عوامل ديگري همچون فصاحت و بلاغت بی­مانند قرآن که فراتر از توان ذاتی بشر است، مي دانند.

مقدمه

مسأله «اعجاز قرآن» یکی از مباحث مهم «علوم قرآنی» است، در میان عناوین علوم قرآنی طرح این عنوان قدمت بیشتری دارد، واژه «ع ج ز» در بعضی از مشتقاتش در قرآن کریم استعمال شده است؛ اما هیچ یک از آنها به بحث «اعجاز قرآن» اشاره ای ندارد و غالباً این کلمه در معنای لغوی و در نفی قدرت و اثبات عجز کافران نسبت به مقدّرات الهی و مشیّت ربوبی و اثبات ناتوانی آنها نسبت به رهایی از عذاب مقرر آنها آمده است. [1]

علی رغم این بحث «اعجاز قرآن» مستند به آیات الهی کتاب خداوند است. چرا که در آیات متعددی به ناتوانی بشر در آوردن کلامی چون قرآن اشاره کرده و منکران آسمانی بودن قرآن را به آوردن مانندی برای قرآن، برای ده سوره، یک سوره و حتی آوردن کلامی چون قرآن (بحدیث مثله) تحدی نموده است. پیام اجمالی آیات تحدی[2] آن است که مردم با صرف تمام نیروی خویش و کمک گرفتن از یکدیگر در آفریدن کلامی چون قرآن ناتوان هستند.

سؤالی که از دیر باز در برابر آیات تحدی ذهن قرآن پژوهان را به خود مشغول ساخته است این است چرا مردم از ارائه همانند قرآن ناتوان هستند؟ با آنکه قرآن به زبان عربی است و از حروف و کلماتی که قبل از نزول قرآن در میان عرب رواج داشته است چه خصوصیتی سبب این عجز و ناتوانی گردیده است؟ به تعبیر دیگر قرآن کریم از چه جهت معجزه است و به کدام ویژگی و جلوه قرآن تحدی صورت پذیرفته است؟

بیشتر اندیشمندان علوم قرآنی این اعجاز را به ذات قرآن منتسب دانسته اند؛ از این عده به افراد زیر اشاره می شود: محمد بن یزید واسطی(م 306 ه.ق)، عبد القاهر جرجانی (م 471ه.ق)، ابو بکر قاضی باقلانی (م 403ه.ق)، شيخ طوسی(م460ه.ق). اينان ویژگی هایی چون فصاحت و بلاغت بسیار والای قرآن، نظم بدیع، اخبار به غیب، بلندی معنا و عمق مطالب قرآن و .... را به عنوان وجوهی از اعجاز قرآن اشاره كرده اند؛ البته در میان این گروه همه، وجه اعجاز را یکسان ندیده اند، بعضی به وجوه کمتری اشاره کرده، عده ای نیز در تکثیر این وجوه کوشیده اند. گروهی نیز مجموعه ای از چند ویژگی را موجب اعجاز کلام الهی دانسته و هر یک از این وجوه را به تنهایی نپذیرفته اند.

در مقابل گروهی قایل به اعجاز ذاتی قرآن هستند، عده ای (نه چندان زیاد) نیز کلام خداوند را دارای خصوصیتی ذاتیِ موجب اعجاز ندانسته اند و کلام فصیح و بلیغ دوران جاهلیت را دارای فوایدی بسیار شمرده اند. افراد این گروه عبارتند از: ابو اسحاق نظام (م231ه.ق)، شيخ مفيد (م413ه.ق)، سید مرتضی (م436ه.ق)، ابو الصلاح حلبی (م447ه.ق)، ابن حزم ظاهري (م456ه.ق)، و ابن سنان خفاجی (م466ه.ق). در دیدگاه اینان اعجاز قرآن ذاتی و درونی نیست، بلکه خداوند قادر، برای اثبات صدق پیامبر (ص) و الهی بودن کلام قرآن، مردمان را از آوردن مانند قرآن باز داشته است، آنچه باعث عدم امکان هم آوردی با قرآن است صَرف و منع خداوند است که مطلبی خارج از قرآن است، این نظریه از دیر زمان به عنوان «نظریه صرفه» مشهور گردیده و مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است.

بیشتر طرفداران این نظریه در قرن سوّم تا پنجم می زیسته اند؛ اما از اوائل قرن چهارم این طرز تفکر مورد مخالفت جدی عده ای از قرآن پژوهان از جمله علامه حلي قرار گرفت.

با توجه به اختلاف نظرهای گوناگون در این زمینه بررسی حقیقت این نظریه و دیدگاه های مختلف منتقدان آن به هدف دست یابی به نتیجه ای روشن تر از جهت علمی، موجه می نماید.

مفهوم شناسی صرفه

کلمه صرف در لغت به معنای باز گرداندن[3]، تبدیل کردن[4] و کاری را از صورتی به صورت دیگر برگرداندن است[5]. صرّافی به معنای تبدیل پولی به پول دیگر نیز از این لغت مشتّق شده است چراکه در آن نوعی تغییر و تبدّل نهفته است. [6]

در مورد کاربرد این لغت در قرآن کریم نیز گفته شد است «صرف به معنای برگرداندن است خواه برگرداندن مطلق باشد مثل:« فيصيب به من يشاء و يصرف عمن يشاء» ( نور/ 43) يا برگرداندن از حالي به حالي:« صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون» (توبه/ 127) از اینرو زمانی که خداوند از تصرّف در قلوب سخن می­گوید به معنای ایجاد انقلاب و تغییر و بازگرداندن آنها می­باشد. [7]

تفاسير سه گانه پيرامون صرفه

تقریب هایی که از جمع دیدگاه های مختلف نظریه پردازان صرفه حاصل شده چنين است. یکی از اولین کسانی که این سه تقریب مختلف را از هم متمایز کرده است امیر یحیی بن حمزة العلوی الزیدی است، قبل از ایشان حامیان و منکران این نظریه به تعدد بیان و اختلاف دیدگاه در مورد نظریه صرفه توجهی ننموده اند و یا بدون توجه به این نکته هر کدام صرفه را به نوعی تقریب می نموده و در مقام اثبات یا ابطال آن بر می آمدند.

وی در کتاب الطراز در این باره می­نویسد: «بدان که نظریه «اهل صرفه» ممکن است یکی از تفسیرهای سه گانه را بر تابد چرا که کلمات نظریه پردازان دارای اجمال است و در آن احتمالات بسیاری می رود»

تفسیر اوّل:

مقصود آنان از صرفه این باشد که خداوند «داعی» و انگیزه كساني را كه در صدد مقابله برآيند سلب مي كند. يعني آن انگيزه و داعيه اي كه آنان را براي مقابله با قرآن واداشته، هنگام عمل فروكش مي كند و حالت سردي و بي تفاوتي به آنان دست مي دهد.

تفسیر دوم:

مقصود آنان از صرفه این باشد که: [با وجود داعیه و انگیزه معارضه با قرآن] خداوند با قهر و قسر آنان را از این معارضه باز داشته است، با آنكه توانايي لازم را دارند، ولي در موقع مقابله حالت سستي و رخوت به آنان دست مي دهد. [مانند آنکه کسی دست فردی را که می خواهد چیزی را بر دارد گرفته و مانع او شود].

تفسیر سوّم:

مقصود آنان از صرفه این باشد که: خداوند علومی را که برای آفریدن کلامی چون قرآن مورد نیاز است از آنها سلب کرده است.

سلب علوم را نیز می توان دو گونه تفسیر کرد:يكي آنکه؛ این علوم برای آنان [از قبل] وجود نداشت و تنها خداوند از آموختن آن دانش ها ایشان را بازداشت تا مبادادر معارضه موفق گردند. و معناي «صرف» در آيه ي 146 سوره ي اعراف همين است. دیگر آنکه این علوم از قبل مستمراً در اختیار آنان بوده است اما خداوند [هنگام نزول قرآن و تحدی آن] این علوم را از دلهای آنان پاک کرده و آثارش را محو نمود. [8]

تأملی در وجه سوّم

وجه سوم خود دارای دو احتمال است: یکی آنکه هرگز خداوند بزرگ علوم لازم برای آفریدن کلامی چون قرآن را به اعراب و به غیر آنها نداده بود؛ گر چه در قدرت نامحدود الهی امکان اعطای چنین علومی به بشریت بوده و می باشد در نتیجه صرفه در این احتمال آن است که حدوثاً و بقائاً علوم و بهره های فصاحی و بلاغی و... را خداوند به بشر نداده است.

تفسیر دوم و احتمال دیگر آنکه تنها سلب علوم لازم بصورت بقائی بوده است اما قبل از نزول قرآن مردم علوم لازم بر این هم آوردی را دانسته اند؛ به تعبیر دیگر با نزول قرآن در فصاحت و بلاغت و ... اعراب نقص آشکاری وارد شد و دیگر در ادامه آنانکه به ساختن خطبه­های بلیغ و فصیح قادر بودند توانایی این کار را از دست دادند. به تعبیر دیگر آنان دچار نسیان و جهالت بعد از ذکر و علم گردیدند.

به نظر می­رسد احتمال نخست از تفسير سوم همان نظريه­ي اعجاز قرآن است زيرا اعجاز قرآن، چیزی جز برخورداری قرآن از خصوصیاتی که آدمی از ازل تا ابد بر آوردن آن قدرت ندارد، نیست. اگر خداوند قدرت هم آوردي را به هيچ انساني در برابر معجزاتش نداده باشد، پس مختص به قرآن نيست و در بقيه­ي معجزات هم اين مفهوم وجود دارد.

جايگاه تاريخي و منشأ پيدايش صرفه

بسیاری از مباحثی که در «علوم قرآنی» مطرح است، در قرن اول ظهور اسلام نبوده است بحث «اعجاز قرآن» نیز از این نوع است. گر چه آیاتی در باره تحدّی و بی مانندی قرآن حتی در دوران مکه نازل گردیده است اما عنوان «اعجاز قرآن» و بحث از وجوه آن در عصر نزول وحی و پس از آن مطرح نبوده است، در بعضی از روایات امام صادق علیه السلام به معجزه بودن کتاب اشاره شده است.[9] با وجود این بحث جامعی در باره اعجاز و حقیقت آن و وجوه آن در این قرن نیز وجود نداشته است. اولین تلاش صریح و روشن در باب اعجاز قرآن به نظام معتزلی (م: 231) مستند است، کسی که اولین نظریه پرداز صرفه می باشد. به نظر مي رسد منشأ پيدايش اين نظريه به افكار معتزلي او برمي گردد، اما به هر حال با مراجعه به تاريخ اين مطلب روشن است كه بحث اعجاز قرآن با نظريه صرفه مطرح شده است و قبل از آن اصولا اعجاز به عنوان يك بحث و مسأله قابل بررسي و ارائه ديدگاه مختلف مطرح نبوده است.

تلاشهای گسترده اندیشمندان قرون سوّم تا پنجم و نگارش کتب مختصر یا مفصلی در اعجاز قرآن از سوی اندیشمندانی چون جاحظ، خطابی، رمانی، باقلانی، قاضی عبد الجبّار، سید مرتضی و جرجانی در حقیقت در راه تصحیح و تنقیح نظریه صرفه و یا ابطال آن و ارائه وجوه مطلوبی از اعجاز قرآن تحقق یافته است، از این روی این نظریه سهم بزرگی در راه شکوفایی هر چه بیشتر و تلاش گسترده­تر پژوهشگران علوم قرآنی در زمینه بحث اعجاز قرآن داشته است.

البته اين نظريه تنها به معتزله اختصاص ندارد چرا كه فردي شيعي به نام « ابن سنان خفاجي» نيز به آن رسيده است و «نعيم حمصي» قول او را نقل كرده است: « و اذا عدنا الي التحقيق وجدنا وجه اعجاز القرآن، هو صرف العرب عن معارضته بأن صرفوا العلوم التي بها كانوا يتمكنون من المعارض في وقت مرامهم ذلك»[10]

منشأ و خاستگاه پيدايش صرفه

به طور كلي مي توان گفت كه ديدگاه برخي از قرآن پژوهان اين است كه آيات الهي مسلما داراي اعجاز است و برخي ديگر بر اين عقيده اند كه قرآن داراي اعجاز ذاتي نمي باشد و اين نظر را مخدوش مي دانند، در نتيجه به دنبال وجه اعجاز خارج از ذات قرآن رفته اند كه همان اعجاز به صرفه است. در واقع حال كه بشر نمي تواند يك سوره مثل قرآن بياورد دليلش به خارج از ذات قرآن برمي گردد، چون عرب داراي اشعار فصيح و بليغ بوده و اعجاز ذاتي با صرفه از نظر آنها قابل جمع نيست.

خاستگاهي که ممکن است زمینه این نظریه را فراهم آوده باشد نوعی برداشت از آیاتی است که در آنها از صرف الهی نسبت به منافقین و معاندین خبر داده است. قرآن کریم در سوره اعراف می فرماید:

«بزودی کسانی را که در روی زمین بناحق تکبر می ورزند از (ایمان به) آیات خود منصرف می سازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند به آن ایمان نمی آورند اگر راه هدایت را ببینند آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه اینها) به جهت آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»  (اعراف/146)

آیه شریفه فوق به حالات نفسانی و عملکرد گروه مکذبین و معاندین اشاره نموده است، در آغاز نیز به صرفه الهی نسبت به آیات خبر داده است. در صورتی که مقصود از صرف، صرف تکوینی و غیر مستند به عناد و تکذیب متکبران که زمینه اضلال بیشتر آنها را فراهم می کند باشد و «آیات» به معنای «قرآن» و نه مطلق نشانه های آفاقی و انفسی خداوند باشد احتمال برداشت مذهب صرفه از این آیات وجود دارد.[11] .

صرفه از دیدگاه قرآن پژوهان

قرآن پژوهان و مفسران متقدم و متأخر در برابر نظریه صرفه یکی از مواضع زیر را برگزیده اند:

الف: حامیان نظریه صرفه و منکران اعجاز ذاتی و درونی قرآن مانند: نظّام، شيخ مفيد، سید مرتضی، ابی الصلاح حلبی، ابن حزم ظاهري، ابن سنان خفاجی.

ب: مخالفان نظریه صرفه و حامیان اعجاز ذاتی قرآن مانند: علامه حلي، محمد بن یزید الواسطی، الخطابی الباقلانی، قاضی عبد الجبار، عبد القاهر جرجانی.

سه تقریب مختلف از نظریه صرفه ارائه شده است، مرحوم سید مرتضی و حلبی به صرفه بمعنی سلب علوم و مقدمات علمی لازم برای آوردن کلامی چون قرآن معتقد بودند . نظام خود به صراحت تقریب خاصی را برنگزیده است اما در مجموع کلمات وی با صرفه بمعنای بازگرداندن همت و انگیزه مناسبتر بود، ابن حزم ظاهری نیز به صرفه بمعنای باز گرداندن قهری اراده اشاره داشت. جاحظ و رمانی و عده ای دیگر نیز در تقریب صرفه همراه نظام بودند.

دلائل موافقان نظريه صرفه

کسانی که به نظریه صرفه به عنوان وجه اعجاز قرآن در مقابل اعجاز ذاتی اعتقاد داشته اند دلایل گوناگونی بر مطلوب خویش اقامه کرده اند، به طور مسلم بعضی از این دلایل در مکتوبات مختلفی آمده است، آنچه در اینجا مورد نظر است ارائه نو آوری های هر فرد بر اساس تاریخ زمان حیات وی می باشد؛ بنابراین متأخرانی که جز تکرار دلایل مذکور در عبارات متقدمان چیز دیگری نیاورده اند مورد توجه نخواهند بود.

1- دليل نظّام

نظام که در این زمینه به عنوان اولین نظریه پرداز مشهور است با انکار اعجاز نفسی به نظریه صرفه روی آورده است، خلاصه دلیل نظام به صورت چكيده اینگونه است:

بطور مسلم قرآن کریم معجزه الهی است و وجه اعجاز آن یا اعجاز ذاتی آن است (فصاحت و بلاغت و نظم و...) و یا اعجاز عرضی آن (نظریه صرفه). اما اعجاز قرآن به فصاحت و بلاغت و نظم نیست [بطلان مقدم] چرا که نثر و نظم عرب قبل از اسلام دارای فوائد و محسنات زیادی بوده است و امکان آوردن کلامی بمانند قرآن در حق فصحاء و بلغاء عرب داده می شد، حال که مقدم باطل است پس اعجاز قرآن به صرفه است [اثبات تالی ]. [12]

بطلان مقدم از دیدگاه نظّام، وجدانی است و از آیات قرآن کریم نیز شاهدی بر این وجدان وجود دارد که اعراب در مقابل قرآن و تحدی آن می گفتند: «لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین» (انفال: 31)

نظّام در واقع نمي­خواهد اين نكته را بيان كند كه عرب جاهلي توانايي آوردن مثل و شبيه قرآن را دارد، بلكه مي گويد: آنان بالوجدان استعداد و قوه ي آوردن شبيه قرآن را دارند. مثال: اگر دانشمندي كه توانايي زدن موسيقي را دارد، اگر بعد از چندين قرن زنده شود و بيايد باز نيز توانايي آموختن موسيقي را دارد.

نقد دليل نظّام: اگر قوه در شي وجود داشته باشد يا بالفعل مي تواند بشود يا قابليت بالفعل شدن را ندارد، اگر قابليت نداشته كه ديگر بالقوه نيست؛ و اگر توانايي بالفعل شدن را دارد پس چرا تاكنون يك عرب جاهلي نتوانسته مشابه و مماثلي براي قرآن بياورد؟

نظام ظاهرا به فصاحت و بلاغت قرآن توجه نداشته است كه كلمات و اشعار اعراب جاهلي را همانندي براي قرآن مي دانسته و اين قوه را براي آنان قائل بوده، اگر چه ايشان نسبت به اين كه اين استعداد امكان عقلي داشته يا استحاله داشته مطلبي ذكر نكرده است.

نكته ديگر اينكه کلمات فصحای عرب كه به جای مانده بر مرتبه والای قرآن و شأن خارق العاده آن دلالت می نماید، این بیانات نشانگر آن است که کلام قرآن در متون گذشته مانند نداشته و اعراب هم در خود قدرت آفریدن چنین کلامی را نمی دیدند؛ به تعبیر دیگر آنچه در نزد نظام وجدانی بوده است هیچ شاهدی ندارد و وجدان بسیاری از پژوهشگران عرب و غیر عرب و حتی وجدان اعراب معاصر پیامبر (ص) بر خلاف آن می باشد

2- دلیل سید مرتضی

سید مرتضی که خود دلیل مستقلی ارائه کرده است سنگ بنای برهان نظام را که وجدان عدم تفاوت اعجاز آمیز بین قرآن و اشعار عرب بود را با صورتی برهانی ارائه نمود چكيده استدلال طولاني سيد مرتضي به این شرح است:

«هنگامی که فاصله بین دو کلام [خوب و بد] زیاد شد تشخیص این اختلاف [آسان است و] نیازمند به ذوق سالم و پاکیزه نیست و اختلاف روش و اسلوب آنها تفاوتشان را می نماید، مانند آنکه درک اختلاف بین پشم و پوست خز نیازی به بزازهای حاذق ندارد، آنچه به اندیشه و تأمل فراوان نیازمند است درک تفاوت بین دو کلام متقارب و نزدیک به هم است و بر ما روشن است که با مقدار آگاهی [نسبتا کمی] که به فصاحت و بلاغت داریم بین شعر فصیح «امرء القیس» و شعر افراد تازه کار و جوان فرق می گذاریم و نه نیاز به اندیشمندان علم فصاحت داریم و نه نیازی به تأمل و تفکر [زیاد]. این در حالی است که فاصله بین این دو شعر به اندازه فاصله بین دو کلام معجز و غیر معجز نیست، [یعنی فاصله بین کلام معجز و غیر معجز باید بسیار بیشتر باشد]. بر اساس این مطلب و با توجه به این که فاصله بین فصاحت سوره های مفصل و قصائد فصیح عرب بر ما روشن نیست به آن روشنی و وضوحی که نیاز به تأمل و تخصص نداشته باشد و اگر فرقی باشد تنها متخصصین آنرا در می یابند و ما بدان راه نداریم، این نکته دلالت می کند که [کلام قرآن معجزه نیست و] مردم از معارضه آن باز داشته شده اند».[13]

نقد دليل سيد مرتضي: در حقیقت سید مرتضی بواسطه طرح یک قضیه حملیه(فاصله بین کلام عادی و فصیح از جهت فصاحت خیلی کمتر از فاصله بین کلام فصیح و معجزه می باشد) و یک قیاس استثنائی(اگر قرآن معجزه باشد باید به آسانی به درك تفاوت آن با کلام فصیح و عادی موفق شویم. اما ما که قدرت تمیز بین بعضی از سوره هاي قرآن و کلام فصیح عرب را به آسانی نداریم؛ پس قرآن معجزه نیست.)  به مطلوب وجدانی نظام راه یافته است.

گرچه قسمت وجدانی کلام نظام(قياس استثنايي) در بیان سید مرتضی صورت برهانی گرفته است؛ اما در حقیقت قیاس استثنائی وی نیز مبتنی بر ثبوت یک قضیه(اگر قرآن معجزه باشد باید به آسانی به درك تفاوت آن با کلام فصیح و عادی موفق شویم) و یک درک وجدانی(ما قدرت تمیز بین بعضی از سوره هاي قرآن و کلام فصیح عرب را نداریم؛ پس قرآن معجزه نیست) است که قضيه مفروض گرفته شده و دوّمی نیز به اثبات نرسیده است.

اين ادعا كه ما قدرت تمييز نداريم و از طرف ديگر اين كه قرآن معجزه نيست تازه اول كلام است كه خودش نياز به استدلال دارد؛ از طرف ديگر دور مضمر مي باشد؛ از آنجا كه دليل اصلي معتقدان به صرفه عدم اعجاز و فصاحت قرآن است مستدل كردن قياس استثنايي(كه خودش يقين آور نيست) به طرفي از پايه هاي استدلال دور است.

3- دیدگاه خفاجی

خفاجی عدم اعجاز ذاتی قرآن و نزدیکی فصاحت و بلاغت قرآن نسبت به کلمات دیگر را با ارائه شاهدی تاریخی تثبیت کرده است. وی مسأله تردید صحابه در قرآنی بودن بعضی از آیات و سور را ذکر کرده است و به انکار ابن مسعود در این که آیا معوذتین از قرآن است یا نه اشاره نموده است، پس اگر قرآن از اعجاز ذاتی بر خوردار است و دارای نظم و فصاحت و... فوق العاده است پس جهت این توقف و تردید و حتی تخطئه چیست؟[14]

دليل خفاجي نسبت به ادعاي وجداني نظام و سيد مرتضي واضح تر است اما طبق نظر او ما بايد بين قرآن و ترديد صحابه جمع ببنديم.

نقد شاهد خفاجي: شاهد خفاجی در باره انکار ابن مسعود نسبت به معوذتین است؛ اما این شاهد نیز نمی تواند دلیلی بر همسانی فصاحت و بلاغت و نظم کلام عرب و قرآن باشد، زيرا اولاً: طبق شاهد او جمع قرآن در زمان خلفا صورت گرفته، در صورتي كه نظر قرآن پژوهان اين است كه قرآن در زمان پيامبر اكرم(ص)  و به دست خود ايشان جمع آوري شده است.

ثانیا: آيات اين دو سوره كوتاه بوده و در ذهن مسلمانان به راحتي قرار مي گرفته، چگونه است كه با وجود حافظان فراوان در آن عصر، فقط به گفته­ي ابن مسعود اكتفا كنيم در صورتي كه ديگران اين مطلب را تأييد نكرده اند.

4- دليل شيخ مفيد

يكي از دلايل اعجاز قرآن و ناتوانی مردم در معارضه با پيامبر اكرم در هماوردي قرآن، صرفه است. انصراف اهل فصاحت و لغت از هماوردي مثل قرآن اگر چه توانايي آوردن مثل آن را دارند خودش دليل بر نبوت و معجزه مي باشد. لطف از جانب خداوند در بحث صرفه تا آخرالزمان مي باشد و اين از واضح ترين برهان ها در مبحث اعجاز قرآن مي باشد و عجيب ترين كلام در اين باب انديشه ي نظّام و تابعين وي مي باشد در حالي كه اكثر علماي معتزله با آن بيان مخالفت نمودند.[15]

نقد: ادعاي مرحوم شيخ مفيد اين است كه اهل لغت و فصاحت توانايي هماوردي مثل قرآن را دارند. اولا- کلام ایشان صرف ادّعاست و احتیاج به استدلال دارد. ثانيا- در تاريخ آمده است كه عرب از جهت بلاغت و فصاحت در اوج بوده است و تلاشهايي براي هماوردي با مثل قرآن نيز نموده است مانند داستان مشهور « الفيل و ما ادرئك ما الفيل». ثالثا- «لطفي» كه جناب مرحوم شيخ در استدلال خود بيان داشته هم اكنون نيز بايد برقرار است با این وجود هر از چند گاهي ديده مي شود كه سوره هايي با درجه بسيار خفيفي از بلاغت و فصاحت منتشر مي گردد.

5- برهان عقلي سيد مرتضي

این برهان با توجه به مقدمات عقلی اصولاً امکان آفریدن کلام معجز را نفی می کند و روشن است که اراده خداوند به ممتنع ذاتی تعلق نمی گیرد. خلاصه استدلال اینگونه است:

گفته­ي کسانی که اعجاز قرآن را به نظم و تألیف می دانند باطل است، چرا که همه حروف در قدرت ماست و کلام نیز از این حروف ترکیب شده است که هر متکلمی بر آن قدرت دارد. اما تألیف قرآن در حقیقت حدوث بعضی از کلمات در پس بعضی دیگر است و عدم ضرورت بر این تألیف تنها در اثر عدم آگاهی به فصاحت و چگونگی چینش حروف حاصل می شود نه آنکه محال است و قدرت بر آن نیست، اگر مقصود قائل به اعجاز ذاتی چیزی است که به نداشتن علم به فصاحت باز گردد خطایی در عبارت است نه در معنی.[16]

دلیل فوق را حکیم معاصر مرحوم علامه طباطبایی با بیانی ديگر و شيواتر آورده است:

چگونه ممکن است کلمات و جمله بندیها به صورتی درآید که فکر بشر از آوردن مثل آن عاجز ماند با این که سخن را قریحه خود انسان بواسطه ضرورتهای اجتماعی اختراع کرده است، آیا ممکن است از قریحه انسانی چیزی تراوش کند که فوق توانایی او باشد؟ مگر از نظر فلسفی فاعل دائما از فعل خود قویتر نیست.[17]

اين دليل بر خلاف دلیل اوّل، نه مبتنی بر واقعه تاریخی و نه مبتنی بر وجدان است بلکه بر اساس برهان عقلی اقامه شده و محال ذاتی آوردن کلامی معجز را ثابت می کند، اگر این برهان تمام باشد بر همه برهانهایی که در اثبات اعجاز بیانی فصاحت و بلاغت و... اقامه شده مقدم است.

نقد دليل سيد مرتضي: مرحوم علامه طباطبایی که تقریب مناسبی بر این دلیل نقل کرده پاسخ مناسبی به این شبهه داده است، خلاصه پاسخ ایشان اینگونه است:

آنچه مولود قریحه انسان است وضع الفاظ و کلمات برای معناهای معین است، اما چگونگی تنظیم مطالب بطوریکه، بطور کامل یا ناقص از مافی الضمیر حکایت کند و آن را بطور روشن یا مبهم در قالب کلام نمایش دهد با عالم الفاظ ارتباط ندارد بلکه با مهارت و ذوق ویژه ای در سخنرانی مرتبط است همچنین خود تنظیم ما فی الضمیر در محیط ذهن به گونه ای که از جهت مقدمه، متن و نتیجه و روابط آنها بطور کامل یا ناقص منطبق با واقع باشد نیز به الفاظ و کلمات ارتباطی ندارد، بلکه زاییده ي نوعی قدرت و دقت فکری است که انسان بوسیله آن تمام خصوصیات و ریزه کاری های مطالب واقعی را تشخیص داده و برای بیان کردن آماده می سازد. خلاصه در اینجا سه جهت وجود دارد که ممکن است یکی یا دو یا هر سه جهت در یک جا موجود شود. اشراف و احاطه به لغات، قدرت بیان و قدرت فکر و لطافت ذوق، از این سه تنها اولی زاییده قریحه انسان است و قسمت های بعدی به ساختمان فکری و ذوق افراد بستگی دارد.[18]

نقد علامه: اگرچه استدلال مرحوم علامه، استدلالي قوي است ولي استدلال ايشان جنبه فصاحت و بلاغت قرآن كه ناشي از الفاظ مي گردد نه معاني را رد نموده است؛ در صورتي كه در فصاحت و بلاغت آنچه كه اهميت دارد خود الفاظ مي باشد اگرچه معاني نيز در فصاحت و بلاغت جايگاهي دارند.

6- دليل ابن حزم ظاهري

ابن حزم ظاهری دلایلی را بر صرفه آورده است، آنچه از ابداعات وی به حساب می آید دلیل زیر است:

قسمتی از آیات قرآن کریم نقل قول دیگران است و بعضی دیگر از ردیف کردن نام انبیا تشکیل شده است، اگر این آیات که نقل قول دیگران است اعجاز باشد دلیلی جز صرفه ندارد چرا که قبلاً همین آیات را دیگران بیان کرده بودند در موارد نقل قول پس خداوند آن ها را کلام خود قرار داده و دیگران را از آوردن مثل آن منع نموده است.[19]

ابن حزم کلمات و آیاتی را که مسلما از اعجاز بدور است را شاهد عدم اعجاز ذاتی قرآن می داند، بعضی از این آیات اصولاً آیاتی است که به نقل قول دیگران پرداخته است، مثلاً نقل قول فرعون، و روشن است که کلام افراد بشری اعجاز نیست، بعضی دیگر نیز روشن است که اعجازی ندارد مثل مدهامتان و... آیاتی که به ذکر اسمای انبیا پرداخته و. بنابراين طبق نظر او اين آيات داراي اعجاز نيستند و اگر كسي نتواند مانند آن را بياورد به جهت وجود صرفه است.

نقد: اولا- اگر فرض کنیم که آنچه نقل قول دیگران است با همان الفاظ از افراد بشر صادر شده و خداوند تعالی در معنی و لفظ از آنها حکایت کرده است با وجود این، اشکالی به اعجاز قرآن نخواهد بود؛ زیرا متعلق تحدی نه یک آیه است و نه نقل قولهای قرآن بلکه متعلق آن سوره، ده سوره، حدیث مثله و همه ي قرآن است. ابن حزم پنداشته است که قرآن کریم به تک تک آیات خود تحدی نموده است و این پندار با مدلول آیات تحدی سازگار نیست! ثانيا- آنچه در قرآن به عنوان اعجاز مطرح است فصاحت و بلاغت قرآن است كه اين فصاحت و بلاغت از محتواي جمله بر مي آيد نه الفاظ و كلمات. ثالثا- نقل قول هاي خداوند در قرآن كريم خود نيز داراي فصاحت و بلاغتي ويژه مي باشد. رابعا- فصاحت و بلاغت مقوله اي تشكيكي مي باشد يعني كلام افراد عادي نيز مي تواند مرتبه اي از فصاحت و بلاغت را دارا باشد ولي آنچه كه مهم است اين نكته است كه عرب عصر ظهور قرآن و بعد از آن با آن تعصب و نگاه هاي خاص جاهلي حتما در صدد آوردن كلمات فصيح و بليغي شبيه قرآن بوده اند كه مواردي از آن در تاريخ ذكر گرديده است؛ نكته قابل تامل اينكه همان عرب جاهلي و داراي تعصب فصاحت و بلاغت موارد ياد شده را قبول ننموده است.

7- استناد به آيات قرآن

دلیل دیگر این نظریه می تواند استناد به ظواهر بعضی از آیات قرآن کریم باشد که ذیلاً به دو مورد آن اشاره می کنیم:

الف) «و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده می شود می گویند: «شنیدیم؛ ما هم اگر بخواهیم مثل آنرا می گوئیم؛ این همان افسانه های پیشینیان است.» (انفال: 31)

آیه شرفه فوق که از کافران نقل قول می کند پندار آنان در عدم اعجاز ذاتی قرآن را نقل می کند، اینان می گویند که اگر بخواهیم نظیر آنها را می آوریم چرا که قرآن چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست؟!

اگر آنها واقعا بر آوردن قرآن قادر بوده اند و بر اساس آن توانایی اظهار فوق را داشته اند چیزی جز صرفه الهی مانع هم آوردی آنان نگردیده است. اين آيه را نظام بر اثبات ادعاي خود آورده است.[20]

ب: «بزودی کسانی را که در روی زمین بناحق تکبر می ورزند از (ایمان به) آیات خود منصرف می سازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند به آن ایمان نمی آورند اگر راه هدایت را ببینند آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی را ببینند آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه اینها) به جهت آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند» (اعراف 146)

نقد: آیاتی که در مناسبت با مذهب صرفه ذکر گردید با دقت بیشتر و توجه به مجموعه قرآن نمی تواند دلالتی تام در این جهت داشته باشد. آیه شريفه لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین (انفال: 31) گرچه نقل قول معاندان است و قرآن به صراحت به ابطال آن نپرداخته است، اما در مجموع از آیات 30 تا 32 که حاوی بعضی از ادعاهای باطل آنان است می توان به بطلان گفته آنان پی برد، خصوصا که این سوره مدنی است و پس از نزول همه آیات تحدی نازل شده است، پس چگونه در مدت این چند سال برای یک بار هم تجربه نکردند و به عدم توانایی خود پی نبردند، این نکته نشانگر آن است که ذکر این نکته از سوی اینان جز لاف و ادعای باطل نبوده است.

در آیات دیگر نیز قرآن کریم به تکذیب ادعای آنان پرداخته، می فرماید:

«بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبه المکذبین»  (یونس 39).

آیه شریفه فوق بدون فاصله پس از آیه تحدی واقع شده است و از این روی صریحا بر بطلان ادعای آن ها دلالت دارد. نكته ديگر اينكه آنچه آنان گفته اند آرزويي بيش نبوده و تاريخ هيچ گونه گزارشي مبني بر محقق شدن آرزوي آنها نداده است.

آیه شریفه: «سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق» (اعراف 146) نیز دلالتش متناسب با مذهب صرفه نیست بلکه مقصود از صرفه در آیه آن است که افراد مبتکر و معاند به جهت اعمال فاسدشان توفیق ایمان و فهم آیات الهی را از دست می دهند و در حقیقت ضلالت مکافاتی به آنها نصیب می گردد، مفسرانی چون طبری[21]و طبرسی[22] این معنا را پذیرفته اند. نكته ديگر اينكه مفهوم آيه آن نيست كه متكبران را از معارضه با قرآن بازداشتيم، بلكه به اين معناست كه آنها نسبت به بهره مندي از حقايق قرآن محرومند.[23]از طرف ديگر اساسا «صرفه» را به آن معنا كه گفته اند سلب هرگونه امتيازي از قرآن است و اعجاز قرآن تنها از خارج و به صورت قهري تحقق مي يابد؛ اين گفته با ظاهر بلكه با صراحت قرآن منافات دارد كه جنبه ي اعجاز و خصوصيات آن را در خود قرآن دانسته است.[24]

دلایل منکران و مخالفان صرفه

نظریه پردازان و حامیان اعجاز ذاتی قرآن با توجه به منافرت دیدگاه صرفه با اعجاز ذاتی علاوه بر ارائه دلایلی بر اثبات اعجاز ذاتی قرآن در طرد نظریه صرفه نیز دلایلی اقامه کرده اند.

1- نظم، فصاحت و بلاغت قرآن

این دلیل در مقابل گروه اول و در ابطال صرفه بعنوان تنها وجه اعجاز ارائه شده است، از این روی عده ای از اندیشمندان از اواسط قرن سوم به نگارش رساله هایی در بیان اعجاز قرآن پرداختند. کتاب «نظم القرآن» جاحظ، «اعجاز القرآن» واسطی، کتابهای افراد دیگری چون خطابی، باقلانی، جرجانی صرف نظر از آنکه حاوی دلایلی در ابطال «صرفه» بطور خاص می باشد، به اثبات اعجاز قرآن از جهت فصاحت، بلاغت و نظم آن پرداخته اند. در واقع نظریه صرفه زمینه ساز تألیف کتب متعددي در زمينه كشف وجوه اعجاز قرآن بوده است. پس از اينكه اين نظريه از طرف سيد مرتضي و شيخ مفيد مطرح شد، تا قرن ها اين نظر تنها وجه اعجاز قرآن كريم محسوب مي شد تا اينكه علامه حلي وجه اعجاز قرآن را فصاحت آن بيان كرد. علامه چنين مي فرمايد:« قرآن به اتفاق اجماع مسلمين معجزه است. اگر دليل معجزه از بابت صرفه باشد، پس عجز است كه مانعي از آوردن مثل قرآن مي باشد، پس قرآن ديگر معجزه نيست بلكه خود صرفه معجزه است.»[25]

از طرف ديگر، كمال، فصاحت و بلاغت كلام عرب و قصيده سرايي شاعران عرب و اديبان آنان در زمان ظهور اسلام بر هيچ كس پوشيده نيست. آيات نوراني الهي در اين فضا نازل گرديد، اما زيبايي و رسايي اين آيات به حدي اعجاب آور بود كه عرصه را بر شاعران و اديبان عرب تنگ كرد به طوري كه آنان وادار به اعتراف به عجز و ناتواني شدند. در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفي در اين زمينه به چشم مي خورد كه در كتب تفسيري بيان شده است.[26]

2- اسناد اعجاز به قرآن

لازمه قول صرفه آن است که اسناد اعجاز به قرآن صحیح نباشد و قرآن (فی نفسه) فضیلتی نسبت به کلمات دیگر نداشته باشد، این دلیل از ابداعات باقلانی (م: 403) محسوب می شود و پس از وی نیز عده ای از جمله علامه حلي اين نظر را ارائه كرده اند. علامه مي نويسد:

قرآن به اتفاق و اجماع مسلمين معجزه است. اگر دليل معجزه از بابت صرفه باشد، پس عجز مانعي از آوردن مثل قرآن مي باشد، بنابراين قرآن معجزه نيست بلكه صرفه معجزه است.[27] بنابراين كلام خدا في نفسه نسبت به كلام ديگران برتري ندارد.

نقد: استدلال علامه به این بیان قابل مناقشه است چون یکی از مقدمات آن بدون دلیل آورده شده است، چرا که کلام خداوند باید بر کلام دیگران (فی نفسه) فضیلت داشته باشد، لذا ممکن است کسی بگوید اسناد اعجاز به قرآن اسنادی مجازی است و از اینکه صرفه زمینه اعجاز را فراهم آورده است به دست می آید که کلام خداوند برتری ذاتی بر کلام دیگران ندارد و این هم پذیرفتینی و بی اشکال است.

3-  مناسبت صرفه با كلام عادي

اگر کلام قرآن به واسطه صرفه الهی زمینه اثبات نبوت و صدق الهی بودن قرآن را فراهم می آورد مناسبتر آن است که قرآن کریم از نثر و نظم معمولی برخوردار باشد، چرا که عجز مخالفان در آوردن چنین کلامی خیلی روشنتر دست خداوند در ایجاد صرف و منع را آشکار می­سازد و مشرکان با دیدن آن زودتر ایمان خواهند آورد.

علامه حلي در اين باره مي فرمايد: اگر معجزه بودن قرآن از بابت صرفه و در نهايت ركاكت( در مقابل بليغ) باشد، منع از آوردن كلام عادی اعجازآمیزتر از منع به بليغ است؛ از آنجاکه تالي باطل است پس مقدم هم باطل خواهد بود.[28]

ممکن است گفته شود اگر قرآن داراي فصاحت و بلاغت نباشد اشکالی پیش نمی آمد و صرف مردم از آوردن کلام عادی نیز معجزه است ولی در نحوه ارائه قرآن مصلحتی معتبر بوده است و مانعي ندارد که مصلحتي موجب فصاحت والای قرآن شده باشد و از طرف ديگر در باب معجزات نیز لازم نیست لزوما کاری صورت گیرد که واضحترین و روشنترین شکل معجزه باشد، آنچه لازم است رعایت شود آن است که در ضمن دلالت بر اعجاز بر وفق مصلحت باشد.

اشكال فوق مورد قبول است؛ به این دلیل که هدف از انزال قرآن تنها اثبات صدق نبوت پیامبر (ص) نبوده است بلکه قبل از این هدف، هدفهای بلند مرتبه دیگری چون تعلیم و تزکیه و هدایت مردم در نظر داشته است. حال که قرآن داراي اهداف متعددي هست؛ توقع اینکه در راستای اثبات بیشتر یکی از این هدفها و تأمین یک هدف، هدفهای دیگر مورد بی مهری واقع شود نابجاست و روشن است که زمینه هدایت و تعلیم و تزکیه انسان و ابلاغ معارف بلند با کلام رکیک و حتی با کلام عادی مناسبتي ندارد.

4- صرفه و تعظیم شأن قرآن از سوی مخالفان

در صورتیکه قرآن ذاتا از اعجاز بر خوردار نبوده و کلامی عادی یا فصیح چون کلمات دیگر اعراب بوده باشد؛ برخورد اعراب با نزول این آیات نباید از تحیر و تعجب زیاد حکایت نماید و اعراب فصیح نباید زبان به مدح و تعظیم بگشایند در حالیکه از تاریخ عرب موارد متعددی از خضوع فصحای عرب در مقابل نظم و فصاحت قرآن نقل شده است.

این دلیل را عبد القاهر جرجانی (م: 471 ق) ارائه نموده و می نویسد:

‌‌‌اگر مذهب صرفه صحیح بود شایسته بود که شأن قرآن را عظیم نشمارند و چیزی که دلالت بر بزرگی شأن قرآن در نزد آنها باشد و به تعجب و بهت آنان نسبت به قرآن دلالت کند زبان نگشایند بلکه باید آنان از خود تعجب می کردند از اين كه قبلا مي توانستند كلام فصيح بكار ببرند و بعد از تحدي نمي توانستند. چگونه نظر می­دهی هنگامی که پیامبری به مردم بگوید: «نشانه پیامبری من آن است که در حالیکه هیچ یک قدرت ندارید دست بر سر بگذارید من دستم را روی سر می گذارم» در اینجا مردم از چه چیز تعجب می کنند از قدرت پیامبر یا از عجز خودشان.[29]

کلام سید مرتضی را در این باره شیخ طوسی نقل کرده است. وی می گوید:

همه آنچه را فصحا در فصاحت قرآن گفته اند صحیح است و در جایگاه خویش [یعنی باید می گفتند و قرآن فصاحت والایی دارد] چرا که قایل به صرفه منکر مزیت و برتری قرآن بر غیر آن از جهت فصاحت و بلاغت نیست، تنها منکر صرفه می گوید این مزیت خارق العاده نیست و به حد اعجاز نمی رسد.[30]

سید مرتضی گرچه در نظر خویش پاسخ گفته است اما اگر بدیده انصاف نظر کنیم پاسخ وی تمام نیست، براستی کسانی که کلام مشابه قرآن را بارها شنیده اند و یا کلماتی فصیح و بلیغ گرچه به غیر از اسلوب قرآن داشته و آفریده اند چگونه ممکن است در برابر قرآنی که اینگونه به جنگ مطامع آنان آمده است خضوع نموده و شهادت به علو و بلندی مرتبه دهند. آیا جز احساس شگفتی و فصاحت خارق العاده چیز دیگری می تواند دلیل این کرنش و اذعان و اعتراف شود؟

5- استفاده از آیات دیگر قرآن

با توجه به آيات قرآن ويژگي اعجاز قرآن و راز ناتواني مردم از همانند آوري آن، به ذات قرآن و كلام خدا بودن آن بازمي گردد. اين كتاب الهي از يك بعد و جنبه خاص معجزه نيست، بلكه اعجاز آن وجوه گوناگون و متعددي دارد و براي تمامي انسان ها( اهل فن و غير آن) و در تمام زمان ها تا ابد معجزه محسوب مي شود و هيچ گاه كسي توان آوردن مانند آن را ندارد. لذا خداوند مي فرمايد:

قُلْ لَإنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ علي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِه وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرًا  بگو: «اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند ( اسراء/ 88)

بديهي است كه اين آيه مطلق است و تنها به يك زمان يا يك فرد اختصاص ندارد. به طور كلي خاصيت ذاتي معجزات اين است كه در حد توان بشر نيست، هر قدر هم كه بشر رشد و تكامل يابد نمي تواند چنين اثري را ارائه دهد چرا كه فوق توان انسان است.[31]

مي­توان از اين آیه شریفه كه مسأله اجتماع انسانها و اجنه را برای همیاری در این امر عظیم فرا خوانده است استفاده نمود که تحدی به چیزی است که همیاری عقلها و استعدادها در رسیدن به آن مطلوبتر و نزدیکتر به موفقیت می باشد، در حالیکه اگر اعجاز قرآن به جهت صرفه الهی بود افرادی که مقهور صرف الهی هستند اجتماع و انفرادشان سودی نداشت..حال که در آیه شریفه اجتماع آنها را آورده معلوم است که آنها مصروف از آوردن قرآن نشده اند، بلکه این اوج معانی و فصاحت و بلاغت قرآن است که آنان را به عجز انداخته است.

غالب قرآن پژوهان متقدم و متأخری که در ابطال صرفه قلم زده­اند به مخالفت نظریه صرفه با آیه شریفه «لئن اجتمعت الانس و الجن...» (سوره اسراء آیه: 88) اشاره نموده اند؛ اما به منافات این دیدگاه با آیات تحدی نپرداخته اند، به نظر می رسد آیات دیگر تحدی گرچه از تعبیر «لئن اجتمعت الانس و الجن» خالی است ولی با داشتن تعبیراتی چون «فأتوا» به صیغه جمع و «و ادعوا من استطعتم من دون اللّه» و «و ادعوا شهدائکم» بر اعجاز ذاتی قرآن دلالت می کند، به دلیل اینکه اگر اینان مصروف از معارضه بودند همچنانکه اجتماع انس و جن بی فایده بود دعوت از همه افراد و شاهدان آنان نیز بی فایده می نمود، خصوصا جمله «فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انّما انزل بعلم اللّه» که در ذیل آیه شریفه 13 سوره هود آمده است بخوبی گواهی می نماید که قرآن کریم رشحه­ای از علم ممتاز منحصر به فرد الهی است و از فوق العادگی بر خوردار است

جدای از آیات تحدی آیات دیگری نیز بر این اعجاز نفسی قرآن دلالت دارد، از جمله به آیه زیر اشاره می شود:

أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافًا كَثيرًا  آيا در [معانىِ‏] قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.(نساء: 82)

از این آیه شریفه نیز کاملاً به دست می آید که چون قرآن دارای اختلاف نیست کلام بشری نمی باشد، این آیه شریفه تحدی به جمیع قرآن را از جهت هماهنگی معنوی و عدم اختلاف و تناقض بيان مي نمايد.

هر کس بخواهد در طول بیست و سه سال پر فراز و نشیب با توجه به شرایط و حوادث مختلف به ارائه مطالب بلند و معارف الهی و مناسب مبادرت ورزد و از زیر شکنجه ها و تاریکی غار تا اوج عزت و فتح جزيرة العرب پیش رود امکان ندارد کلامی مستقیم و بدون اختلاف را به این حجم و قوت ارائه دهد. قرآنی که این ویژگی را دارد لزوما از جانب خداوند متعال باید باشد که قدرت بی پایان دارد.

یکی از وجوه اعجاز ذاتی قرآن موارد متعددی از اخبار غیبی قرآن کریم است، این موارد شامل اخبار از اُمم سالفه و کتب آسمانی گذشته، اعلان ما فی الضمیر بعضی از افراد و اخبار از اموری است که در آینده زمانی اتفاق می افتاده است.

از این آیات می توان به عدم توانایی مشرکان در تحدی با قرآن (بقره: 24)، عدم درخواست مرگ از سوی اهل کتاب (بقره: 95)، اخبار از طرح نفاق آمیز بعضی از اهل کتاب (آل عمران: 72) و مغلوب شدن روم بعد از پیروزی (روم: 1 و 2) اشاره کرد، البته اعجاز قرآن به جهت اخبار غیبی یا به جهت عدم اختلاف در آن شامل یک سوره نمی شود بلکه مجموعه قرآن از این جهت ذاتاَ دارای اعجاز است و در مقابل کسی که مجموعه قرآن را دارای اعجاز ذاتی نمی داند دلیل مناسبی است.

6- دلالت سنت معصومین (ع) بر اعجاز ذاتی قرآن

نگاه اجمالی به روایات و سیره معصومین (ع) نیز به تأیید آنان نسبت به اعجاز ذاتی قرآن دلالت دارد. روایت زیر نه تنها حاوی تأیید امام نسبت به اعجاز ذاتی قرآن است بلکه عجز مخالفان را از آوردن بعضی از تک آیه­های قرآن کریم نشان می دهد:

از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود:

ابن ابی العوجاء و سه نفر از همکیشان دهری وی هم­پیمان شدند که به معارضه قرآن مبادرت کنند، قرار آنها که در مکه بسته شد آن بود که هر یک تا سال آینده مانندی بر ربع قرآن بباورند و بار دیگر همدیگر را در مکه ملاقات نمایند. چون موعد فرا رسید در مقام ابراهیم اجتماع کردند. یکی از آنان گفت هنگامی که آیه «یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقعلی و غیض الماء» (هود: 44) را دیدم از معارضه باز ایستادم [و دانستم که مرا یارای هم آوردی نیست]. دیگری گفت: من نیز چون توام، وقتی که آیه «فلما استیئسوا منه خلصوا نجیا» (یوسف: 80) را یافتم از معارضه مأیوس شدم. سومی عرضه داشت: از وقتی که از هم جدا شدیم در آیه «یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» (حج: 73) اندیشه نمودم و بر آوردن مثل آن قدرت نیافتم، چهارمی نیز زبان گشود که: من نیز در این مدت به آیه «لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا» (انبیاء: 22) می اندیشیدم و قدرت بر هم آوردی آن را نداشتم. آنان پنهانی درد دل می کردند که ناگاه امام صادق (ع) بر آنها گذشت و به آنها توجه نموده و آیه زیر را قرائت کرد: قل لئن اجتمعت الجن و الانس علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله (اسراء: 88)، در این حال همه آنان مبهوت گشتند[32] .

از کلام فوق چند نکته به دست می آید:

اولاً: معارضان صرف همت نموده و در بر خورد عملی با بعضی از آیاتی که از اوج فصاحت بر خوردار بوده از معارضه منصرف گشته و از ترس رسوایی دست از هم آوردی کشیده­اند.

ثانیاً: امام نیز به اعجاز ذاتی قرآن مهر تأیید زده و با خواندن این آیه شریفه دلالت این آیه و جهت ناتوانی آن ها را نمایانده است.

روایات زیر گرچه در باره فلسفه تفاوت معجزات پیامبران است اما بر اعجاز ذاتی قرآن نیز دلالت می نماید:

ابن سکیت از امام کاظم (ع) می پرسد: چرا خداوند موسی را با عصا و ید بیضا و عیسی را با وسایل و آلات طب و پیامبر اسلام محمد (ص) را با کلام و خطب مبعوث نمود؟ حضرت کاظم (ع) در پاسخ می فرمایند: خداوند وقتی موسی را مبعوث کرد غالب مردم آن زمان آشنای به سحر بودند و موسی را معجزه­ای داد که آنان نتوانند نظیر آن را بیاورند و سحرشان را باطل سازند، عیسی را نیز در زمانی مبعوث کرد که مردم به بیماریهای مزمن مبتلا بودند و نیازمند به دانش طب بودند و عیسی را معجزه ای داد که مردم نیازمند و محتاج به آن و عاجز از آن بودند، آن حضرت مرده ها را زنده می کرد و نابینایان را شفا می داد و مبتلایان به برص را شفا می داد تا بر آنان حجت تمام گردد و محمد (ص) در زمانی مبعوث شد که بیشتر مردم خطیب بودند و بر آفریدن کلام فصیح و بلیغ قدرت داشتند پس خداوند چیزی (قرآنی) به پیامبر عطا کرد که دارای احکام و مواعظ بود تا حرفهای آنان را باطل سازد و حجت بر آنان تمام گرداند، آنگاه ابن سکیت عرض کرد: قسم به خدای مانند ترا تا به حال ندیده ام[33].

در روایات فوق معجزه پیامبر اکرم (ص) و ارتباط آن با فن زمانه با معجزات انبیاء سلف و ارتباط آنها با فنون و گرایشهای زمانه شان مقایسه و در سیاق واحد دانسته شده است، بدون تردید آن چه از جانب موسی و عیسی ارائه می شد از اعجاز ذاتی برخوردار بود، یعنی مردم نمی توانستند مانند آن را بیاورند نه آنکه مصروف و منع شده نسبت به آنها محسوب می شدند، با این مقدمه در برابر معجزء پیامبر اکرم (ص) نیز همین کلام صادق است یعنی پیامبر اکرم نیز دارای معجزه جاوید و باقی و ذاتی بوده است.

نتیجه‌ی بحث

از آنچه گذشت می­توان نتیجه گرفت که اعجاز قرآن نوعی اعجاز ذاتی بوده و کلام الهی چه از حیث معنا و چه از حیث شکل و ساختار به گونه­ایست که هیج جنّ و انسی از زمان نزول وحی تا پایان جهان قادر به آوردن همانند آن نیست و نظریۀ صرفه که برخی از علماء متأخر شیعه از آن حمایت می­کردند از مؤیّداتی قوی و اقناع کننده­ای برخوردار نیست. از جمله دلائلی که اعجاز ذاتی خداوند را تقویت می­کنند عبارتند از: نظم، فصاحت و بلاغت بی­مانند قرآن، آیات قرآن کریم که اعجاز ذاتی را اثبات می­کند؛ تعظیم و بزرگ شماردن نظم و فصاحت قرآن کریم از سوی مخالفان و نیز برخی روایات معصومین که بر اعجاز ذاتی قرآن دلالت دارد.

 

منابع

1.                 قرآن کریم

2.                 ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1367.

3.                 اسكندر لو، محمد جواد، علوم قرآن، سازمان حوزه ها و مدارس كشور، بي جا، 1379.

4.                 الجرجانی، عبد القاهر، دلائل الاعجاز، منشورات الاروميه، قم، 1404ه.ق.

5.                 خليل جر، لاروس، سيد حميد طبيبيان، امير كبير، تهران، 1367، دوم.

6.                 الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، اسماعیلیان، قم، بي تا.

7.                 راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، موسسه امام مهدي (عج)، قم، 1409ه.ق.

8.                 الزملكاني، کمال الدین عبد الواحد، البرهان الکاشف عن اعجاز القرآن، مطبعه العانی، بغداد، بي تا.

9.                 سعيدي روشن، محمد باقر، علوم قرآن، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1377، اول.

10.             شيخ مفيد، محمد بن محمد بي نعمان، اوائل المقالات، دارالمفيد، بيروت، 1414ه.ق. دوم.

11.             الشريف المرتضي، رسائل الشريف المرتضي، دار القرآن كريم، قم، 1405، دوم.

12.             طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، اسماعيليان، قم، بي تا.

13.             الطبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بي تا.

14.             الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، دار الکتب العلمیة، بیروت، بي تا.

15.     الطوسي، نصير الدين محمد بي الحسن، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، شرح علامه حلي، مكتبه مصطفوي، قم، بي تا.

16.             الطوسي محمد بن الحسن، تمهيد الاصول، انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران، تهران، 1358.

17.             علامه حلي، جمال الدين ابن منصور، منهاج اليقين في اصول الدين، ياران، بي جا، 1416ه.ق.

18.             العروسی الحویزی، علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، اسماعلیان، قم، بي تا.

19.             فراهيدي، خليل احمد ، العين، اسوه، بي جا، 1414 ه.ق، اول.

20.             قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1372، ششم.

21.             الکلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1401ه.ق.

22.             المحصي، نعيم، فكره اعجاز القرآن مند البعثه النبويه حتي عصرنا الحاضر، مؤسسه الرساله، بيروت، بي تا.

23.             المصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، سازمان چاپ و نشر، تهران، 1417ه.ق. اول.

24.             معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، مؤسسه النشر السلامي، قم، 1416ه.ق.

25.     معرفت، محمد هادي، علوم قرآن، خلاصه التمهيد في علوم القرآن، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، بي جا، 1378، اول.

 

 



[1] -  توبه/ 2، انعام/ 134 و زمر/51.

[2] - اسراء/ 88، يونس/ 38، هود/ 13، طور/ 33 و34، بقره/ 23.

[3] - رد الشیی ء من حاله و ابداله بغیره، .الراغب الاصفهانی،

[4] - معجم مفردات الفاظ القرآن، اسماعیلیان، قم، بي تا، ص287.

.[5] خليل جر، لاروس، سيد حميد طبيبيان، امير كبير، تهران، 1367، دوم، ص 1316-1317.

.[6]  الصرف: فضل الدرهم في القيمه، وجوده الفضه، و بيع الذهب بالفضه و منه الصير في لتصريفه احدهما بالاخر. فراهيدي، خليل احمد ، العين، اسوه، بي جا، 1414 ه.ق، اول، ج2، ص985.

.[7]  المصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، سازمان چاپ و نشر، تهران، 1417ه.ق. اول ، ج5-6، ص232.

.[8]  معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، مؤسسه النشر السلامي، قم، 1416ه.ق. ج4، صص 138-139.

.[9]  ان قوما من الیهود قالوا للصادق (ع): ای معجز یدل علی نبوة محمد (ص)؟ قال (ع): کتابه المهیمن الباهر للعقول الناظرین مع ما اعطی من الحلال و الحرام و غیرهما...  . راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، موسسه امام مهدي (عج)، قم، 1409ه.ق، ج1، ص111.

 .[10] المحصي، نعيم، فكره اعجاز القرآن منذ البعثه النبويه حتي عصرنا الحاضر، مؤسسه الرساله، بيروت، بي تا، ص54.

.[11]  معرفت، محمد هادي، همان، ج4، ص 171.

[12] - معرفت، محمد هادي، همان، ج4، ص168.

[13] - الشريف المرتضي، رسائل الشريف المرتضي، دار القرآن كريم، قم، 1405، دوم، ج2، ص325-327.

  .[14] معرفت، محمد هادي، همان، ج4، ص171.

 .[15]  شيخ مفيد، محمد بن محمد بي نعمان، اوائل المقالات، دارالمفيد، بيروت، 1414ه.ق. دوم، ص34.

.[16]  الطوسي، نصير الدين محمد بي الحسن، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، شرح علامه حلي، مكتبه مصطفوي، قم، بي تا، ص281. الطوسي محمد بن الحسن، تمهيد الاصول، انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران، تهران، 1358، ص338.

 .[17] طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، اسماعيليان، قم، بي تا، ج1، ص67.

 .[18] همان، ج1، ص69.

.[19]  معرفت، محمد هادي، همان، ج4، ص148.

.[20]  الزملکانی، کمال الدین عبد الواحد، البرهان الکاشف عن اعجاز القرآن، مطبعه العانی، بغداد، بي تا، ص 53.

.[21]  الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، دار الکتب العلمیة، بیروت، بي تا،  ج 6 ، ص60 61.

.[22]  الطبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بي تا، ج4، ص 591 -592.

 .[23] سعيدي روشن، محمد باقر، علوم قرآن، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1377، اول، ص99.

.[24]  معرفت، محمد هادي، علوم قرآن، خلاصه التمهيد في علوم القرآن، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، بي جا، 1378، اول، ص365.

.[25]  علامه حلي، جمال الدين ابن منصور، منهاج اليقين في اصول الدين، ياران، بي جا، 1416ه.ق. ص 276-277.

.[26]  الطبرسی، فضل بن الحسن، همان، ، ج10، ص 584.

  .[27]  علامه حلي، جمال الدين ابن منصور، همان، ص 276-277.

.[28]  علامه حلي، همان.

[29] . الجرجانی، عبد القاهر، دلائل الاعجاز، منشورات الاروميه، قم، 1404ه.ق. ص390-391.

.[30] الطوسي، محمد بن الحسن، همان، ص338.

.[31]  اسكندر لو، محمد جواد، علوم قرآن، سازمان حوزه ها و مدارس كشور، بي جا، 1379، اول، ص190.

.[32] العروسی الحویزی، علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، اسماعلیان، قم، بي تا، ج3، ص220.

.[33]  الکلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1401ه.ق. ج1، ص24.