آشنائی با تميم داري (چهره پديدآورنده اسرائيليّات)

آمنه غفاري

چكيده:

مقدمه

مفهوم اسرائيليات

عوامل پيدايش و گسترش اسرائيليات در حوزه اسلام

1- ارتباط و همجواري مسلمانان با اهل کتاب

2ـ اجازه فعاليت دادن به قصه گويان و افسانه پردازان تازه مسلمان

3ـ وجود برخي مشترکات بين متون ديني گذشته و قرآن کريم

4- ممنوعيت نگارش و نقل احاديث نبوي

شخصیّت تميم داري

اسلام آوردن تميم

تميم از نگاهي ديگر

تميم داري در دوره حکومت عمر

تميم؛ اولين قصه گو

داستان جساسه

نقد و بررسي حديث جسّاسه

نتيجه گيري

منابع:

 

چكيده:

از امور مسلم و غير قابل انكار در حوزه علوم حديث، وجود رواياتي جعلي به نام اسرائيليات در متون حديثي و تفسيري مسلمانان است. از جمله چهره­های شاخص در حوزه‌ی جعل و نشر اسرائیلیّات، تمیم داری است. افزون بر برخي عوامل عمومی گسترش اسرائیلیات، آنچه موجب رواج كار تميم داري شده است، همكاري خواسته يا ناخواسته برخي خلفاي مسلمانان با وی است كه به طور رسمي اجازه نقل قصه را به وي دادند. معروفترين داستان نقل شده از وي كه در منابع اهل سنت به وفور يافت مي شود، داستان جساسه راجع به دجال است.

مقدمه

پس از قرآن كريم، معتبرترين منبع ديني مسلمانان روايات پيامبر اكرم(ص) است. اهميت ضبط و نقل صحيح اين روايات بر كسي پوشيده نيست، به گونه اي كه علوم رجال و درايه به منظور تشخيص روايات صحيح از غير صحيح به وجود آمده است. در همين راستا محدثان اهل سنت نيز كتاب هايي را با عنوان صحاح به منظور تمييز ميان روايات صحيح از غير صحيح و جمع آوري روايات صحيح در مجموعه هايي مستقل به رشته تحرير در آوردند. با وجود اين، وجود روايات جعلي و ساختگي در مجموعه متون حديثي و تفسيري بر كسي پوشيده نيست. بخش كثيري از روايات جعلي را رواياتي با عنوان اسرائيليات به خود اختصاص داده اند كه در ابتدا به وسيله عوامل يهودي وارد متون حديثي و تفسيري شده است. تاريخ مسلمانان چهره هاي برجسته اي از كساني كه اقدام به گسترش اسرائيليات كرده اند را معرفي كرده است كه تميم داري را مي توان از شاخص ترين آنها به شمار آورد.

آنچه كه در اين تحقيق ارائه مي شود، آشنايي با تميم داري و برخي از روايات جعل شده از سوي اوست.

مفهوم اسرائيليات

«اسرائيليات «جمع اسرائيليه» منصوب به اسرائيل است. اسرائيل از القاب حضرت يعقوب فرزند اسحاق و نوه ي حضرت ابراهيم (عليه السلام) است که قوم يهود به او منسوب مي شوند. اسرائيل مرکب از «اسري» به معناي عبد و بنده يا برگزيده و «ايل» به معناي الله و پروردگار مي باشد. اسرائيل يعني عبد الله، بنده خدا و برگزيده الاهي.[1]

«اسرائيل» يعني چيره شدن و پيروز آمده بر قدرت کامل خداوند تعالي و چون به پندار آنان حضرت يعقوب با خداوند پيکار کرد و در نتيجه بر خداوند فائق شد، به وي لقب «اسرائيل» داده شده است.[2]

واژه­ي «اسرائيليات»گرچه در ظاهر به معناي داستان­هايي است که از يک منبع يهودي سرچشمه گرفته باشد­؛ ولي در اصطلاح مفسران و محدثان مفهوم وسيع تري به خود گرفته است به گونه اي كه برخي از محققان آن را به رواياتي نيز که از مآخذ مسيحي نقل شده باشد، اطلاق کرده اند.[3]

 برخي ديگر از نويسندگان معناي عام تري را نيز براي آن در نظر گرفته اند و آن را شامل تمام افسانه‌هاي کهني که از گذشتگان وارد تفسير و حديث و تاريخ شده است، اطلاق كرده اند؛ اعم از اينکه منشأ اصلي آن يهودي و مسيحي يا غير آن باشد.

گفتني است كه يهوديان بيشتر از ديگر اهل کتاب با مسلمانان رابطه داشتند و از دانش گسترده تري برخوردار بودند. آنها نيرنگ ها و حيله هاي خبيثانه اي در جهت خدشه دار ساختن چهره ي اسلام بکار مي بستند بنابراين در جعل احاديث، حجم وسيعي را به خود اختصاص داده است، لذا احاديث جعلي به اسرائيليات مرسوم و مشهور شد.[4]

اغلب اين روايات به دانشمندان يهود و نصراني که مسلمان شده بودند نظير کعب الاحبار، وهب بن منيه، تميم داري و عبد الله بن سلام بر مي گردد که با تقرب به دربار خلفا، توانسته بودند انديشه هاي خرافي خويش را در بين مسلمانان انتشار دهند. و برخي صحابه خوش­نام مانند ابن عباس هم در شرح و توضيح داستانهاي قرآن، به اين اشخاص مراجعه مي کردند.[5] و آنها که فرصت را مغتنم مي ديدند انديشه هاي خرافي خويش را که بر گفته از تورات و انجيل تحريف شده بود به عنوان حقايق الهي به جامعه القا مي کردند.

 برخي ديگر از مفسران و محدثان نيز پا را فراتر نهاده و مفهوم گسترده­تري را براي اين مفهوم در نظر گرفته­اند و آنچه دشمنان اسلام از شر دشمني و کينه توزي در تفسير و حديث وارد ساخته اند را اسرائيليات ناميده‌اند.[6]

بنابراين اطلاق واژه­ي «اسرائيليات» بر همه جعليات از باب تغليب است؛ چون بيشتر اين احاديث خرافي و بي اساس در اصل به يک منبع يهودي متصل مي شود و نقش عنصر يهودي بر ديگر عناصر غالب است، آن را اسرائيليات ناميده اند.[7]

عوامل پيدايش و گسترش اسرائيليات در حوزه اسلام

درباره عوامل پيدايش و گسترش اسرائيليات در ميان مسلمانان، مطالب متعددي بيان شده است که به برخي از اين عوامل اشاره مي کنيم:

1- ارتباط و همجواري مسلمانان با اهل کتاب

عده­اي از اهل کتاب ، به ويژه يهود که در جزيرة العرب پراکنده بودند و در اطراف مدينه قبايلي مانند: بني قينقاع. بني قريظه و بني نظير را تشکيل مي دادند، از سال 70 ميلادي براي خلاصي از شکنجه و آزار، «تيتوس رومي» به آنجا آمده بودند[8]و بسياري ديگر به انتظار ظهور پيامبر جديد در اين منطقه به جزيرة العرب روي آورده بودند. و در ميان آنان دانشمندان بسياري وجود داشت که از علم و فرهنگ بهره مند و از سرگذشت پيامبران و اقوام گذشته با خبر بودند و نزد اعراب جاهلي مقام و موقعيت علمي داشتند به گونه اي که اعراب براي يافتن پاسخ بسياري از سؤال ها به آنان مراجعه مي کردند؛ چنين امري سبب شد تا فرهنگ اهل کتاب به حوزه اسلام وارد شود.

2ـ اجازه فعاليت دادن به قصه گويان و افسانه پردازان تازه مسلمان

يکي از مهمترين علت هاي گسترش اسرائيليات در ميان مسلمانان، اجازه فعاليت دادن به قصه گويان تازه مسلمان بود. از سائب بن يزيد نقل است که از زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر قصه گويي رواج نداشت؛ ولي از زمان عمر مجوز اين کار صادر شد و اولين شخصي که به طور رسمي به قصه گويي پرداخت «تميم داري» بود او از عمر اجازه خواست تا قصّه گويد و عمر هم اجازه داد.[9]

کعب الاحبار نيز از کساني بود که قصه هاي يهودي را در ميان مسلمانان رواج داد. چون عمر از او خواست تا مطالب مختلفي که از کتب اهل کتاب به ياد دارد براي او نقل کند.[10]

کار افسانه پردازي تا آن جا پيش رفت که آنچه براي هر عقل سليمي قابل پذيرش نبود به آساني در ميان مردم گفتگو مي شد. مثل اسرائيلياتي که درباره پيامبران از جمله سليمان.داوود. يوسف و.... گفته شده است.

3ـ وجود برخي مشترکات بين متون ديني گذشته و قرآن کريم

يکي ديگر از زمينه هاي گسترش اسرائيليات در ميان مسلمانان، آن است که قرآن کريم بسياري از قضايا و تاريخ پيامبران و امت هاي پيشين را نقل کرده و در نقل مطالب برگزيده به نکته هاي مهم و مفيد بسنده کرده است. همين مطالب از سوي اهل کتاب نيز با ذکر جزئيات غير واقعي، شرح و بسط فراوان يافته است. به همين جهت برخي از مسلمانان ساده لوح براي وقت گذراني و ارضاي حس کنجکاوي به شنيدن اسرائيليات مي پرداختند و برخي از مفسران نيز براي آنکه داستاني کامل و جامع ساخته و پرداخته شود، اسرائيليات و روايات غير معتبر را در کتاب هاي خود مي آوردند و باعث گسترش آنها در ميان مسلمانان شدند؛ غافل از آنکه آنچه كه در در قرآن به طور مختصر آمده است، اولا از نظر محتوا، بر اساس حقايق و واقعيت ها استوار مي باشد. ثانيا از نظر مقدار، به اندازه اي است که براي هدايت و تربيت افراد مؤثر مي باشد بيش از آن به تضييع عمر و دور شدن از اهداف قصّه مي انجامد.[11]

4- ممنوعيت نگارش و نقل احاديث نبوي

يکي ديگر از علت هاي مهمي که موجب شد، ميدان براي نشر و گسترش اسرائيليات باز شود و احاديث واقعي و ساختگي در هم آميخته گردد، ممنوعيت نگارش و نقل روايات پيامبر اکرم(ص) بود. اين رخداد تلخ كه پس از رحلت پيامبر اکرم(ص)آغاز گرديد، تا بيش از يک قرن ادامه يافت و از اين راه ضربات سختي بر رشد فرهنگي و پيشرفت جامعه ي اسلامي وارد شد، چرا که احاديث نبوي رفته رفته دچار فراموشي و تغيير شد، در پي آن اختلافات عقيدتي و فقهي فراوان شد و همين امر تشكيل فرقه هاي فراواني را به دنبال داشت، ضمن آنكه در زمان تابعين، جريان جعل حديث رونق بسياري يافت، چنان که «ابوريه» در اين زمينه به بحث و بررسي پرداخته و خطر نفوذ انديشه هاي انحرافي يهود را به فرهنگ اسلامي اعلام کرده و مي نويسد: « از جمله پيامد هاي تأخير در امر تدوين و نگارش حديث تا پس از قرن اول هجري و بخش زيادي از قرن دوم، اين است که در هاي نقل حديث گشوده شد و جريان جعل حديث بدون هيچ قانوني و ضابطه اي رونق و گسترش يافت.»[12]

شخصیّت تميم داري

نام وي «تميم بن اوس بن خارجه» و کنيه اش «ابو رقيه» است. وي در سال نهم هجري اسلام آورد و پس از قتل عثمان، رهسپار شام شد و در بيت المقدس سکني گزيد.[13]

شايان ذکر است که اسلام آوردن وي به توصيه ي پيامبر اکرم(ص)و به دنبال سرقتي بود که از ناحيه او و رفيق ديگرش «عدي بن بداء» - که از خويشاوندان عمرو عاص بود - هنگام سفر تجارتي به شام صورت گرفته بوده است.[14]

به نوشته ابن حجر، تميم از راهبان مسيحي اهل فلسطين و از عابدان آن ديار به شمار مي رفته است،[15] افزون بر آن، وي را از دانايان به تورات و انجيل به شمار آورده اند.[16]

تميم بي واسطه از پيامبر(ص) حديث نقل مي کرده است و کساني مانند ابن عمر، ابن عباس، ابوهريره، انس بن مالک، زراره بن اوفي، روح بن زنباع، عبدالله بن موهب و عطا بن يزيد از او حديث نقل مي کنند.[17] گفته اند تميم و  پيامبر(ص) از يکديگر حديث نقل کرده اند بخاري و مسلم 18 حديث از او ثبت کرده اند البته تنها يک حديث، يعني حديث جساسه، در صحيح مسلم آمده است.[18] در سنين ابن ماجه از قول ابوسعيد خدري آمده است: نخستين کسي که در مساجد چراغ روشن کرد تميم داري بود.[19]

در اينكه زمان وفات وي چه هنگام بوده است، اختلافاتي وجود دارد؛ چنانكه برخي نويسندگان مرگ وي را در سال 40 ق دانسته اند،[20]  از سوي ديگر، از برخي روايات استفاده مي شود که شخص مزبور، در زمان پيامبر اسلام(ص) اسلام آورده است و در حيات آن حضرت نيز درگذشته است. مانند روايت زير که مرحوم کليني از علي بن ابراهيم نقل مي کند:

«تميم داري و ابن بيدي و ابن ابي ماريه، در يکي از سفرها با هم بودند. آن دو نفر، مسيحي و تميم مسلمان بود. در اين سفر، تميم خورجيني داشت که محتواي آن را کالا و ظروف منقوش به طلا و يک گردنبند تشکيل مي داد وي مي خواست آنها را در بازارهاي هرب بفروشد. ولي به بيماري شديدي مبتلا شد و چون مرگش فرارسيد اشياي همراه خود را به ابن بيدي و ابن ابي ماريه سپرد...ولي اين دو پس از بازگشت به مدينه وجود اين اشياء را پيش خود انکار کردند از اين رو فرزند تميم ، آن دو را پيش رسول خدا برد.»[21]

اسلام آوردن تميم

تميم در عصر جاهليت و پيش از پذيرش اسلام، علاوه بر اين که راهب بود به تجارت نيز مي­پرداخت. بخاري در صحيح خود چنين نقل مي کند:

تميم داري و عدي بن بدّاء با مردي از طايفه بني سهم به مسافرت تجاري رفتند. اين مرد در بين راه در سرزميني که در آنجا هيچ مسلماني وجود نداشت، مرد. اموال او به دست تميم و عدي افتاد؛ در اموال آن مرد، جامي از نقره وجود نداشت که ارزشمند ترين بخش اموال صاحبش بود و نام و نشان آن، در شمار اموال او ثبت شده بود. تميم و عدي اين جام را فروختند و پول آن را تصاحب کردند و بقيه مال التجاره را به خانواده شريک پدرشان مراجعه کرده، آن را طلب نمودند. آن دو آن را انکار کردند. آنان براي حل اختلاف به نزد پيامبر(ص) رفتند. حضرت دستور داد تا اين دو پس از نماز، در مسجد نزديک منبر به خداوند سوگند بخورند که ما خيانت نکرده ايم و هرچه بوده است، را آورده ايم آن دو سوگند خوردند بعدها جام در نزد آنان پيدا شد. از تميم در اين مورد سؤال کردند؛ او گفت که اين مرد از سهمي(شريک خود) خريده بوديم. اما در آن هنگام فراموش کرديم که واقعه را براي شما بازگو کنيم.[22]

در اينجا بود که اين آيه نازل شد:

يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَأَصَابَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلاَ نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِينَ [23]

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هنگامى كه يكى از شما را [نشانه‏هاى] مرگ دررسيد بايد از ميان خود دو عادل را در موقع وصيت به شهادت ميان خود فرا خوانيد يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ شما را فرا رسيد [و شاهد مسلمان نبود] دو تن از غير [همكيشان] خود را [به شهادت بطلبيد] و اگر [در صداقت آنان] شك كرديد پس از نماز آن دو را نگاه مى‏داريد پس به خدا سوگند ياد مى‏كنند كه ما اين [حق] را به هيچ قيمتى نمى‏فروشيم هر چند [پاى] خويشاوند [در كار] باشد و شهادت الهى را كتمان نمى‏كنيم كه [اگر كتمان حق كنيم] در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود و اگر معلوم شد كه آن دو دستخوش گناه شده‏اند دو تن ديگر از كسانى كه بر آنان ستم رفته است و هر دو [به ميت] نزديكترند به جاى آن دو [شاهد قبلى] قيام كنند پس به خدا سوگند ياد مى‏كنند كه گواهى ما قطعا از گواهى آن دو درست‏تر است و [از حق] تجاوز نكرده‏ايم چرا كه [اگر چنين كنيم] از ستمكاران خواهيم بود.»

طبق دستور اين آيات، دو تن از وابستگان آن مرد در پاي منبر پيامبر(ص) ، سوگند خوردند که ما راست مي گوييم و آن جام از جمله ميراث او بوده است و اين دو، دروغ مي گويند. بدين ترتيب پيامبر(ص)  حکم کرد که آن جام و يا پول آن را به وارثان مرد سهمي بازگردانند.[24]

پس از اين حادثه، پيامبر(ص) به تميم نصراني فرمود: اسلام بياور زيرا اسلام تمام گناهان گذشته را مي پوشاند. تميم در اينجا به آيين اسلام گرويد.

تميم از نگاهي ديگر

ابونعيم مي گويد: «تميم راهب عصر خود و عابد فلسطين بود. گفته مي شود پيامبر(ص) داستان «جساسه» و دجال را از او شنيده بود و از زبان او اين داستان را بر منبر نقل کرد؛ که اين نوعي منقبت و فضيلت براي تميم به حساب مي آيد.»[25]

او از پيامبر درخواست کرد چنانچه خداوند شام را به تسخير اسلام درآورد، حضرت دو روستا از روستاهاي فلسطين را به او ببخشد.

وي به پيامبر عرض کرد: ما همسايگاني از روميان داشتيم. آنان دو روستا داشتند که يکي «حبري» و ديگري، «بيت النيون» نام داشت. اگر خداوند شامات را مسخر شما کرد آن دو روستا را به من ببخشيد حضرت (ص) فرمود: آن دو را به تو بخشيدم.

پيامبر اكرم(ص) پس از اين بيان، نوشته اي نيز در اين خصوص به او داد. زماني که ابوبکر به خلافت رسيد آن دو روستا را به او بخشيد.[26]

عده اي هم گفته اند: تميم، نامه پيامبر را نزد عمر آورد. عمر گفت: «من شاهد نوشتن اين نامه بوده ام» و آن را تأييد کرد.

به نوشته ذهبي، پيامبر(ص) به تميم فرمود:« حق نداري آنها را بفروشي». و لذا آن دو قريه را بر تميم وقف کرد. از اين رو هبه رسول الله (آن دو قريه) تا زمان حاضر در دست فرزندان تميم باقي مانده است.[27]

اصحاب تراجم درباره تميم بسيار مبالغه کرده و کرامات و مناقب فراواني براي او نقل کرده اند، تا جايي كه گفته اند وي در يك ركعت، تمام قرآن را مي خواند يا اينكه از شب تا به صبح به نماز مشغول بود.

از جمله كراماتي كه براي او نقل كرده اند، داستان مقابله ي او با آتش و خاموش کردن آن است.

ذهبي داستان را چنين نقل مي کند:

«معاويه بن حرمل به مدينه آمد پشيمان بود؛ سه روز در مسجد اقامت گزيد؛ ولي کسي که او را پناه و طعام نداد. معاويه مي گويد: نزد عمر رفت و گفت: پيش از آنکه مرا دستگير کنيد خود پشيمان شده و توبه کرده ام. گفت تو کيستي؟ گفتم: معاويه بن حرمل، گفت: برو نزد بهترين مؤمنان و در منزل او رحل اقامت افکن. او در ادامه مي گويد: تميم داري عادت داشت که بعد از نماز به چپ و راست اشاره مي کرد و دو نفر را با خود به خانه مي­برد و از آنان پذيرايي مي کرد. لذا در کنار او نماز مي گزارم . او مرا به خانه اش برد و همانجا بودم.

در يکي از شب ها که نزد او بودم، ناگهان آتشي از منطقه «حره» برخاست. عمر نزد تميم آمد و در حالي که از او کمک مي خواست گفت: برخيز و جلو اين آتش را بگير. تميم گفت: مگر من کي هستم؟ من چي هستم؟ ولي عمر دست از اصرار خود بر نداشت. سرانجام تميم آماده شد، با عمر برود. من نيز به دنبال آنان رفتم. وقتي به موضع آتش رسيدند، تميم آتش را با دستان خود به عقب مي­راند تا اينکه آتش وارد دره اي شد و تميم به دنبال آن وارد شد. عمر سه بار گفت: کسي که ديده است با آنکه نديده است هرگز برابر نيست.

معاويه مي گويد: تميم پس از آن، از دره خارج شد در حالي که آتش به او آسيبي نرساند.»[28]

تميم داري در دوره حکومت عمر

خليفه دوم عمر بن خطاب نسبت به تميم بسيار احترام به جاي آورد و از او با عبارت «خير اهل المدينه» (بهترين فرد مدينه) ياد مي کرد. اين درست در هنگامي بود که افرادي چون امام علي (عليه السلام) و بزرگان صحابه حضور داشتند. بعدها وقتي که به فرمان خليفه دوم ، مردم به طبقات گوناگون تقسيم شدند تميم در کنار اهل بدر قرار گرفت تا در شمار محترم ترين ياران پيامبر بودند. و از همه بيشتر حقوق مي گرفتند. همچنين هنگامي که جناب خليفه دوم در سال چهارم هجري دستور داد تا نمازهاي نافله و مستحب ماه رمضان به جماعت خوانده شود، دو نفر را به امامت جماعت منصوب داشت که يکي از آنها تميم داري تازه مسلمان شده بود. او با لباسي که با هزار درهم خريده بود. در نهايت جلال و تزين به نماز جماعت حاضر شده بر مسلمانان امامت مي کرد. تميم تا پايان خلافت عثمان در مدينه بود ولي بعد از کشته شدن وي به شام رفت و در همان جا صال 40 هجري از دنيا رفت.[29]

ابوريه مي نويسد:

«از نکته هاي شايان توجه آن است که مي بينيم تمامي اين کاهنان يهودي و مسيحي تازه مسلمان و ساير مسلمانان خداپرست پس از قتل عثمان- و روي کار آمدن علي (عليه السلام) به شام روي آوردند. تا از اين رهگذر بهتر بتوانند کيسه هاي خود را از بخشش هاي حکام اموي پر کنند.»[30]

تميم؛ اولين قصه گو

 داستان سرايي در ميان اعراب قبل از اسلام رواج داشت آنان درباره نبردهاي مختلف، عشق و عاشقي، سحر و کهانت، اخبار جنيان، شجاعت قبايل و افتخارات قبيله اي و قومي خويش شعر مي سرودند و داستان سرايي و نقالي مي کردند.

اما قصه در بيان قرآني عبارت است از دنبال کردن يک حقيقت به همراه بيات نکات تربيتي، هدايت­آفرين و مفيد. در اين صورت، مطالب و افسانه هايي  که جنبه تربيتي و هدايتي ندارد و دو از واقعيت است و با مطالب تخيلي و غير حقيقي آميخته، از نظر قرآن کريم فغو لهو خوانده شده است.

قرآن کريم مي فرمايد:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ»[31]   

«و برخى از مردم كسانى‏اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بى[هيچ] دانشى از راه خدا گمراه كنند و [راه خدا] را به ريشخند گيرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود.»

داستان سرايي اندک اندک مفهوم اصلي خويش را از دست داد و به صورت يک شغل درآمد. داستان سرايان از هر سوژه اي بهره جسته و افسانه اي براي آن مي ساختند و از اين راه كسب درآمد مي کردند.[32] احمد امين نقل مي کند بسياري از قاضيان به دستور زمامداران در کنار شغل قضاوت، مأموريت داستان سرايي را نيز بر دوش داشتند. نخستين کسي که در مصر به نقل داستان پرداخت سليمان بن تجيبي بود که در سال (38 ق ) اين حرکت را آغاز کرد. او از سوي معاويه عهده دار امر قضاوت در کنار قصه گويي شد؛ اما بعدها معاويه او را از قضاوت برکنار کرد و تنها موظف به داستان سرايي کرد.[33]

معاويه داستان سرايي را شغل رسمي قرار داد و افرادي را مأمور نمود پس از نماز صبح براي مردم داستان بگويند.[34]

در مورد اولين قصه گو و آغاز اين حرکت خطرناک و زشت اختلاف است: برخي معتقدند که در زمان رسول خدا(ص) و خلفا داستان سرايي نبوده است[35] اما طبق مدرک معتبر، تميم داري بنابر اجازي خليفه ي دوم به قصه گويي پرداخت.[36]

ابن عساکر در تاريخ خود از جيلان بن عبد الرحمن روايت مي کند. تميم داري از عمر اجازه خواست تا براي مردم قصّه سرايي کند. در ابتدا عمر از اجازه دادن به او خودداري مي کرد. پس از اينکه تميم در مورد درخواست خود از خليفه اصرار کرد. عمر از او پرسيد: مي خواهي چکار کني؟ جواب شنيد: مي خواهم براي مسلمانان قرآن بخوانم و آنها را دعوت به خير کنم و از بدي ها بازشان دارم. عمر به او گفت: پيش از آنکه در نماز جمعه حاضر شوم تو قبل از خطبه هاي نماز براي مسلمانان صحبت کن.

البته او فقط به سخنراني قبل از نماز جمعه اکتفا نکرد و در انجمن­هاي ديگر نيز قصه گويي       مي کرد. در نقل ديگري آمده است که عمر به او اجازه داد تا نقل قصه کند و خود نيز به داستان­هايش گوش فرا مي داد.

در دوران خلافت عثمان نيز وي مأموريت يافت تا هر هفته دوبار بدين کار مبادرت ورزد. دکتر جواد علي مي گويد: «از نظر، بعيد نيست که تميم داستانهاي مسيحي را با اساطير درهم مي آميخت. چرا که او مسيحي بود و به سخنان واعظان کنيزها در شام، گوش فرا مي داد و داستان­هايي را كه از آنان آموخته بود را در ميان مسلمانان نقل مي کرد. او مي گويد: تميم حتي بعد از اسلام آوردن خود نيز رهبانيت اختيار کرده و روش راهبان مسيحي را در پيش گرفته بود.[37]

داستان جساسه

مشهورترين حديثي که از تميم داري نقل شده، حديث جساسه است که مسلم آن را در کتاب صحيح خود نقل کرده است:

حسين بن ذکوان از ابن بريده و او از شعبي نقل مي کند که فاطمه بنت قيس که از نخستين زنان مهاجر است، مي گويد: صداي منادي پيامبر (ص) را شنيدم که ندا مي داد: به نماز جماعت بياييد. من از خانه بيرون آمده در مسجد همراه پيامبر نماز خواندم. من در صف جلوي زنان نشسته بودم. پيامبر پس از نماز با چهره اي خندان بر روي منبر نشست و فرمود: هرکس بر جاي خودش بماند. سپس اضافه کرد: آيا مي دانيد که چرا شما را به اين اجتماع فراخواندم؟ مردم گفتند: خدا و رسولش بهتر مي دانند. پيامبر خدا(ص) فرمودند: براي اين شما را گرد آوردم که تميم که مردي نصراني بود، بيعت کرده و اسلام آورده است و او همچنين براي من حديثي نقل کرده که با آنچه من به شما مي گفتم موافقت دارد. و اين حديث در مورد مسيح دجال است. او براي من نقل کرده که من با سي تن از مردان قبيله لخم و جذام بر يک کشتي سوار شديم. امواج ما را به جزيره اي راهنمايي کرد. ما در ساحل آن پياده شديم در جزيره، حيوان عجيبي مشاهده کرديم که بسيار پر مو بود. به حدي که از زيادي مو سر او از دمش شناخته نمي شد. ما به طرف اين حيوان آمده از او پرسيديم: تو چه هستي؟ جواب داد: من جساسه هستم. گفتيم: جسّاسه چيست؟ گفت: به اين دير برويد زيرا مردي در آن دير است که او شيطان باشد. به سرعت به سوي دير روانه و به آن وارد شديم. در اين هنگام ناگهان مردي را ديديم که قوي تر و بزرگتر از او تاکنون نديده بوديم؛ دست و پاي او در زنجير بود پرسيديم: تو کيستي؟ گفت: خبر من را خواهيد شنيد. اول شما بگوييد که چه کساني هستيد؟ گفتيم ما عرب هستيم و به تفصيل داستان کشتي و سرگذشت خودمان را براي او بازگو کرديم. سپس سؤالاتي از ما کرد و پرسيد: راجع به نخل بيسان[38] برايم بگوييد آيا ثمر مي دهد؟ گفتيم آري. گفت: به زودي ثمره اش تمام خواهد شد. گفت: از درياچه طبريه[39] چه خبر؟ گفتيم: در چه موردي؟ گفت آب دارد يا نه؟ گفتيم آب فراوان دارد. گفت: به زودي از بين خواهد رفت. گفت: از چشمه زغر[40] چه خبر؟ آيا آب دارد؟ گفتيم فراوان گفت: آيا مردم آنجا از آب چشمه کشاورزي مي­کنند؟ گفتيم آري! اهالي از چشمه زراعت مي کنند گفت: از پيامبر مردم امي خبر دهيد. گفتيم: او در مکه ظهور کرده و اينک در يثرب (مدينه) ساکن است. گفت: آيا عرب ها با او جنگ کردند؟ گفتيم آري.

گفت: اين جنگ ها به چه شکل بوده است؟ گفتيم: او بر عرب هاي نزديک خود غالب شده و آنان از او اطاعت نمودند. گفت: خير و مصلحت اين است که از او اطاعت کنند و من به شما خبر مي­دهم که من مسيح هستم و نزديک است که به من اجازه ظهور داده شود. من در زمين راه مي افتم و همه جا جز مکه و طيبه (مدينه) را تنها در چهل روز مي پيمايم. اين دو شهر بر من حرام است. هرگاه اراده کنم که به آنها وارد شوم، فرشته اي شمشير به دست با من رو به رو شده، مانع ورودش به آنجا مي شود. و بر هر روزني از آن، فرشتگاني اند که از آن پاسداري مي کنند.

 فاطمه بنت قيس مي گويد: پيامبر خدا(ص) در حالي که با عصاي خود بر منبر مي کوبيد سه بار فرمود: اين جا طيبه (مدينه) است سپس فرمود: آيا من اين سخن را براي شما نگفته ام؟

مردم جواب دادند: آري! بعد فرمود: از اين جهت حديث تميم داري براي من جالب و شگفت آور بود که با آنچه قبلا برايتان گفته ام مطابقت داشت.[41]

نقد و بررسي حديث جسّاسه

خرافي و بي اساس بودن اين حديث طولاني براي صاحب نظران و انديشمندان آشکار است؛ اين مطالب، بيشتر خوراک فکري اذهان عوام را تشکيل مي دهند، هرچند گروهي از خواص نيز به دام آن ها افتاده اند. اين حديث يا بهتر بگوئيم اين افسانه خرافي که در بيشتر کتب روايي اهل سنت وارد شده از ناحيه علما و محققان سني نيز به ديده قبول نگريسته شده است. مانند مسلم که حديث جسّاسه را در صحيح خود جزء احاديث صحيح برشمرده و نقل کرده است. همچنين ابن اثير نيز با نقل اين حديث در كتاب خود، به صحيح بودن آن تصريح كرده است.[42]

با وجود اين مي توان اين حديث را از دو منظر سندي و محتوايي مورد بررسي قرار داد:

1- بررسي سندي

برخي محققان بر اين باور هستند كه سند اين حديث ضعيف است: زيرا به دو طريق نقل شده است در صحيح مسلم و مسند آمده و هر دو طريق به عامر شعبي منتهي مي شود. درباره مجالد بن سعيد که در سلسله مسند احمد قرار گرفته، گفته اند که در نقل حديث دروغ پرداز است. و سخنان وي قابل اجتحاج نيست.

و درباره ابن بريده که در سلسله سند حديث در صحيح مسلم قرار گرفته، گفته اند که وي عبدالله بن بريده است و او را تضعيف کرده اند. چون او احاديث غيرقابل قبولي را نقل نموده است.[43]

2- بررسي محتوايي

دکتر ذهبي در توجيه حديث جسّاسه مي نويسد:

«حديث جساسه اگرچه مشتمل بر عجايب و غرايب است اما اين امر باعث نمي شود تا اين حديث را نپذيريم. زيرا از طريق صحيح و خدشه ناپذيري روايت شده و تا زماني که عقل آن را محال ندانسته و با دين نيز تعارضي نداشته باشد دليلي بر ردّ آنان نمي توان يافت.»

اما بر خلاف پندار دکتر ذهبي و امثال او بايد گفت: در اين داستان نکته هاي فراوان به چشم      مي خورد که با مباني عقل و شرع سازگار نيستند و اين حديث را از درجه اعتباري ساقط مي کنند.

در اينجا اگر از نقل هاي متفاوت و گاه مخالفي که درباره اين روايات صورت گرفته چشم پوشي کنيم و حتي سند حديث را نيز خالي از اشکال هاي وارد شده بدانيم، سؤال­هاي بسياري درباره اين حديث به ذهن تبادر مي کند.

1ـ ويژگي اين حيوان؛ چه حيواني است که پر مو است که سرش از دمش شناخته نمي شود و در ضمن به زبان عربي فصيح صحبت و استدلال مي کند؟!

2ـ زمان خروج دجال: جساسه که به زنجير در بند بوده و اجازه خروج گرفته بود و در طول اين هزار و چهار صد سال مبادرت به خروج نکرده است.

2ـ مکان جزيره: اين جزيره که دجال در آن محبوس بوده است. چه طور تاکنون و پس از گذشت هزار سال ناشناخته مانده و به گفته «ابوريه» اميد است دانشمندان جغرافيا در جست و جويي اين جزيره برآيند و مکان آن را براي ما مشخص کنند تا عجايبي را كه جناب تميم از آن خبر داده با چشم خود ببينيم.

اما نکته مهم و جالبي که توجه را به آن جلب مي­کند اين است که اين روايت در صدد است تا نشان دهد پيامبر اسلام(ص) پس از شنيدن اين ماجرا از زبان تميم داري به قدري خوشحال شده که با شادماني تمام مي خواهد در يک اجتماع بزرگ و رسمي آن را به اطلاع مسلمانان برسانند و از گفته هاي تميم به عنوان مهر تأييدي براي صحت گفته هاي خود بهره گيرد.[44]

حال آنکه خداوند متعال در توصيف پيامبر اکرم مي فرمايند:

«و علَّمَکَ مالم تکُن و کانَ فضل اللهِ عليکَ عظيما»[45]

«آنچه را نمي دانستي به تو بياموخت و همانا فضل خدا درباره ي تو بسيار زياد است.»

بنابراين چگونه مي توان پذيرفت پيامبر- با علم خدادادي خود- براي تأييد سخنانش ناچار بود به گفتار يک مسيحي تازه مسلمان استشهاد کند.

مستشرقان و اسلام شناسان غربي با استشهاد به اين حديث براي اهداف شوم خود تصريح کرده اند که:« تميم توانست عبادت­هاي مسيحيان شام را براي پيامبر بازگو کند در ضمن اينگونه آگاهي­ها که تميم در مسائل ديني به پيامبر اسلام مي داد، داستان دجال و آخر الزمان و جساسه نيز قرار داشت[46] و پيامبر اين سخنان را به سمع قبول شنيد و آن را چون تحفه اي به مسلمانان آموخت و در ميانشان انتشار داد.

رشيد رضا و داستان جساسه

از جمله انديشمندان اهل سنت كه به بررسي داستان جساسه پرداخته است، محمد رشيد رضا مفسر و متفكر برجسته سني مذهب است.

وي به جاي اين که به دليل غير عقلاني بودن محتواي حديث، حديث را مردود بشمارد، در اظهارنظري شگفت­انگيز بر اين باور مي شود كه ممکن است پيامبر در نقل سخن تميم دچار خطا شده و ندانسته سخن دروغ تميم را باور کرده و براي مردم بازگو کرده باشد. او مي نويسد:

«پيامبر آگاه به غيب نبود او مانند ساير افراد بشر بود که سخنان مردم را اگر شبهه اي در آن وجود نداشت، به راستي و درستي عمل مي کرد. به همين جهت در موارد بسياري سخنان منافقان و کفار را تصديق مي کرد و حديث «عرنين » و ماجراي «شهر معونه» از وقايعي است که گواه اين امر است.آن حضرت گاهي از طريق وحي و گاه از راه آزمون افراد يا به وسيله گزارش افراد مورد اعتماد و ساير روش ها علم به دروغ، دروغ گويان پي مي­برد. پيامبران تنها از طريق وحي و عصمت از دروغ است که از ديگران ممتاز شده اند. و وحي نيز نازل نمي شود مگر در امر دين و آنچه مربوط به دعوت و حفظ آن و آورنده اش است و تصديق کردن دروغگو، دروغ نيست.»[47]

كلام رشيدرضا از جهاتي قابل نقد است:

اولا انحصار عصمت پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران به عصمت در امور ديني مورد پذيرش همگان  نيست؛

ثانيا معصوم نبودن پيامبران در چنين اموري و ارتكاب اشتباهات متعدد از سوي آنها موجب سلب اعتماد مردم از آنها مي شود؛

ثالثا بر فرض انحصار عصمت پيامبران به امور ديني داستان جساسه نيز از امور ديني به شمار مي رود؛ چرا كه وجود دجال و وقايع مربوط به دين از آموزه هاي ديني دين اسلام است، از اين رو لازم است كه در تصديق چنين امري معصوم باشد.

نتيجه گيري

نتايج حاصل از اين نوشتار عبارتند از:

اسرائيليات اگر چه در ابتدا به معناي رواياتي بود كه از سوي يهوديان تازه مسلمان شده به روايات ديني وارد شد، اما در ادامه بر هر گونه روايت جعلي كه به وسيله غير مسلمانان وارد در روايات شد، اطلاق گرديد؛

ارتباط و همجواري مسلمانان با اهل کتاب، اجازه فعاليت دادن به قصه گويان و افسانه پردازان تازه مسلمان، وجود برخي مشترکات بين متون ديني گذشته و قرآن کريم و ممنوعيت نگارش و نقل احاديث نبوي از عوامل گسترش اسرائيليات در متون ديني مسلمانان شد؛

 از جمله افرادي كه نقش مهمي در ورود اسرائيليات به متون ديني داشت، تميم داري بود؛

 برخي منابع اهل سنت روايات فراواني در فضايل تميم داري نقل كرده اند؛

بيشترين فعاليت تميم داري در زمان حكومت خليفه دوم بود كه اجازه قصه گويي را از وي گرفت؛

معروف­ترين داستاني كه از تميم داري به جاي مانده است، داستان جساسه راجع به دجال است؛

اگر چه برخي از علماي اهل سنت داستان جساسه را صحيح دانسته اند، اما با توجه به اشكالات سندي و محتوايي متعدد، ترديدي در ساختگي بودن آن باقي نمي ماند.


منابع:

ابوريه، محمود، اضواء علي السنه المحمديه، قم، نشر البطحاء، بي تا.

احمد امين الاسلام، بيروت، دار الکتاب العربي، 1969 م.

اسماعيل بن عمره، ابن کثير، بهاديه و نهايه، دارالکتب العلميه بيروت

علامه طباطبائي، الميزان، چاپ بنياد فکري علامه طباطبايي، 1364

علي الاوسي روش تفسير علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ترجعه سيد حسين مير جليلي سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول 1370.

علامه عسگري، نقش ائمه در احياء دين، مجمع علمي اسلامي تهران، انتشارات بي تا چاپ سوم.

علي اکبر کلانتري ارسنجاني، نقش دانش رجال در تفسير علوم قرآني،

حميد محمد قاسمي، اسرائيليات و تأثير آن بر داستان هاي انبيا در تفاسير قرآن،

محمد هادي معرفت، تفسير المفسرون، دار الاحياء التراث العربي، بيروت، بي تا.

محمد تقي دياري، اسرائيليات در تفاسير قرآن، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1379.

محمد عبد الکريم شهرستاني، الملل و النحل. ترجمه، خالقداد هاشمي عباسي، تهران، انتشارات اقبال 1361 چاپ سوم.

و اثر المعارف اسلاميه. جمعي از منتشر گان . بيروت دارالمعرفه، بي تا.

دکتر ذهبي، التفسير المفسرون.

ابن حجر عسقلاني، تحقيق شيخ خليل مأمون شيما جزء اول، تقريب التهذيب.

قزويني، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، تحقيق محمدفواد عبدالباقي، بيروت، دارالفكر،

احمد حنبل، مسند حنبل، بيروت، دارصادر.

بخاري، محمد بن اسماعيل، الصحيح، دار الفكر، بيروت، 1401

ابن اثير، على بن محمد الجزرى، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دار الفكر، 1409ق

ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، 1413ق.

كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، 1367.



[1] . نقش ائمه در احياء دين، ج7، ص 11، علامه عسگري، اسرائيليات از تفاسير قرآن ص 73 [به نقل از اسرائيليات في التفسير و الحديث ص 21-19]

[2] . تفسير و المفسرون، ج2، ص 70، محمد هادي معرفت، منبع پيشين.

[3] . نقش دانش رجال در تفسير علوم قرآني، ص 153. دکتر علي اکبر کلانتري ارسنجاني.

[4] منبع پيشين، ص 72، محمد هادي معرفت.

[5] . ر. ک.به . همان ص 203.

[6] . همان ص 71، التفسير المفسرون، دکتر ذهبي، ج1، ص 165.

[7] همان ص 72.

[8] . اسرائيليات در قرآن، محمد تقي دياري ، و به نقل از تاريخ جامع اديان ص 554.

[9] . برگرفته از مسند بن حنبل، ج3، ص 449[ نقل شده از کيهان انديشه ، شماره 30، ص 126].

[10] . بدايه و نهايه، ابن کثير، ج2، ص 18و ص 124 و طبري ، ج3، ص 104.

[11] . رجوع کنيد به الميزان، ج136. التفسير و المفسرون ، ج1، ص 169، اسرائيليات در قرآن ص 92.

[12] . ر. ک . اضواء علي السنه المحمديه، ص 118

[13] . ائمه و نقش  آنها در احياء دين،سيد مرتضي عسگري، ص 87، تقريب التهذيب ، ج 1-2، ص 119، ابن حجر عسقلاني

[14] . اسرائيلات و تأثير آن بر داستانهاي انبياء در تفاسير قرآن، ص 101، حميد محمد قاسمي، منبع پيشين.

[15] . تقريب التهذيب، ج1، ص101.

[16] . تهذيب التهذيب، ص 511.

[17] . نقش دانش رجال در تفسير و علوم قرآني، ص 203، دکتر علي اکبر کلانتري ارسنجاني.

[18] . پژوهشي در باب اسرائيلات در تفاسير قرآن، دکتر محمد تقي دياري، ص 129-128، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1379.

[19] . قزويني، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، ج1، ص250.

[20] . همان، تقريب التهذيب، ج1- 2، ص 119، ابن حجر عسقلاني.

[21] . كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج7، ص 5و 6.

 

[22] . پژوهشي در باب اسرائيليات در تفاسير قرآن،ص 129، دکتر محمد تقي دياري.

[23] .مائده، 106 و 107.

[24] .پژوهشي در باب اسرائيليات، ص 130-129، دکتر محمد تقي دياري، به نقل از صحيح نجاري کتاب الوصايا، مجمع البيان، اضواء علي السنه المحمديه، ص 182.

[25] . ذهبي، تاريخ الاسلام، ج3، ص611.

[26] . التفسير و المفسرون ،ص 86، ج2، هادي معرفت.

[27] . ذهبي، تاريخ الاسلام، ج3، ص612.

[28] . همان، ص615.

[29] . اقتباس از کتاب نقش ائمه در احياء دين، ج6، ص 85، درس 15، علامه عسگري.

[30] . اسرائيليات و تأثير آن بر داستانهاي انبياء،ص 104-103، حميد محمد قاسمي،

[31] . لقمان .6.

[32] . به اقتباس از ، معرفه علوم الحديث، ص 136، حاکم نيشابوري.

[33] . فجر الاسلام، احمد امين، ص 61.

[34] . ر.ک: اخبار ساختگي، ص 190 به بعد.

[35] . تحزير الخواص، ابن جوزي[ به نقل از درسنامه وضع حديث ، ناصر رفيعي محمدي، ص 141].

[36] . ابن اثير، اسدالغابة، ج1، ص256، درسنامه وضع حديث ، ناصر رفيعي محمدي، ص 141.

[37] .  اسرائيليات و تأثير آن بر داستانهاي انبياء،ص 104-103، حميد محمد قاسمي،

[38] . قريه اي در شام.

[39] . درياچه اي کوچک در شام.

[40] . سرزميني در شام.

[41] . نيسابوري، مسلم، صحيح مسلم، ج8، ص204 – 206 و نيز ر.ك. احمد حنبل، مسند حنبل، ج6، ص373 و 374.

[42] . ابن اثير، اسدالغابة، ج1، ص256.

[43] . ر. ک. به تهذيب التهذيب ، ج10، ص 40، کتاب المعروضين، ج3، ص 10، تهذيب الکمال في اسماء الرجال. ج17، ص 438، پژوهشي در باب اسرائيليات. در سيروان، دکتر محمد تقي دياري ص 133.

[44] . اسرائيليات و تأثير آن بر داستانهاي انبياء در تفاسير در قرآن،ص 106، حميد محمد قاسمي

[45] . بجوث في الملل و النحل، ج1، ص 96.

[46] . همان، ج2، ص 107.

[47] . پژوهشي در باب اسرائيليات. در سيروان، دکتر محمد تقي دياري، ص 107 و به نقل از[ دايره المعارف اسلاميه، ج 5، ص 481]