كاوشي در تسبیح موجودات غیر ذی شعور

سیده ممتاز مهدی

چكيده:

مقدمه

مفهوم تسبیح

تسبیح موجودات عالم و کیفیت آن

ديدگاه‌هاي موجود در مسئله

دلایل عقلی و نقلی بر تسبیح موجودات

دلایل نقلی:

(الف) دلایل قرآنی

ب) دلایل روایی

2- دلایل عقلی

جمع‌بندي

منابع

چكيده:

بنابر صريح آيات قرآن تمام موجودات اعم از موجودات ذي شعور و غير ذي شعور به تسبيح خدا مشغول هستند. آنچه كه در اين نوشتار به دنبال آن هستيم، تحقيق راجع به  چگونگي تسبيح موجودات ذي غير ذي‌شعور است. بنابر يافته‌هاي اين تحقيق اگر چه برخي مفسران بر اين باورند كه تسبيح موجودات غير ذي‌شعور به گونه‌ي مجازي است، اما به نظر مي‌رسد كه مي‌توان با ارائه تبييني مبتني بر قرآن و روايات اين ديدگاه را كه تسبيح موجودات غيرذي‌شعور،‌ تسبيحي حقيقي است، تقويت نمود.

مقدمه

خداوند در قرآن کریم، یکی از معانی بلند و عمیقی که به آن اشاره کرده، مسأله تسبیح نظام آفرینش در برابر خداوند متعال است.

در اندیشه اسلامی نظام هستی، جهان آفرینش و خلقت است و نه جهان طبیعت. از این رو بر خلاف اندیشه مادی که به نظام هستی به عنوان جهان طبیعت می‌نگرد، و آن را نشانه‌ای از هستی‌بخش و آفریدگار نمی‌بیند، در اندیشه، اسلامی همه‌ی موجودات آیات و نشانه‌هایی هستند که بشر را به سوی خداوند متعال رهنمون می‌سازند. و هستی و وجودشان را از سوی او می‌دانند. و در چنین بینشی موجودات، از نبات و جماد و حیوان و جز آن همواره در حالت تسبیح و سپاس خدای سبحان‌اند و با زبان تکوین او را منزه می‌شمارند. در قرآن کریم، بارها از تسبیح موجودات سخن گفته شده است. امّا سؤال این است که تسبیح موجودات که در کتاب خدا به آن اشاره شده به چه معناست؟ و کیفیت این تسبیح چگونه است؟ این مسئله ایست که در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.

مفهوم تسبیح

احمد بن فارس در کتاب خویش، تسبیح  را از ماده «سبح» دانسته و دو معنا را براي آن ذکر کرده است. یکی به معنی عبادت و دیگری به معناي سعی و تلاش. وی سپس «تسبیح» را به معنی تنزیه و دور دانستن خداوند از هر گونه بدي، معنی نموده است.[1]

راغب اصفهانی نيز در اين باره مي‌نويسد:

«سبح مرور سریع در آب و هوا است. گفته می‌شود: (سبح) سبحا و سباحه. این کلمه برای حرکت ستارگان در فلک به استعاره گرفته شده است مثل آیه شریفه: (کل فی فلک یسبحون) و نیز برای دویدن اسبان مثل (فالسابحات سبحا) و نیز برای رفتن سریع به دنبال کار مثل (ان لک فی النهار سبحا طویلا) و (تسبیح) تنزیه و مبرا دانستن خدای تعالی است و اصل معنای آن کلمه حرکت سریع در عبادت خدای تعالی است.[2]

تسبیح موجودات عالم و کیفیت آن

خداوند متعال، در قرآن کریم در موارد بسیار به صراحت می‌فرماید: که همه موجودات عالم چه ذی روح و چه غیر ذی روح خدای تعالی را تسبیح می‌گویند:

«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَات و مَا فىِ الْأَرْض و هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيم»[3]

«آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح مى‏گويد و او عزيز و حكيم است‏.»

«و هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَ النهََّارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ  كلُ‏ٌّ فىِ فَلَكٍ يَسْبَحُون»[4]

«او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد هر يك در مدارى در حركتند!»

ديدگاه‌هاي موجود در مسئله

درباره‌ی تسبیح موجودات در میان مفسران اختلاف وجود دارد و دو دیدگاه در مورد آن مطرح شده است.

ديدگاه اول

قائلان به اين ديدگاه بر اين باور هستند كه تسبیح موجودات ذی روح، حقیقی ولی تسبیح موجودات غیر ذی روح مجازی است.

بدين معنا که این موجودات صرفاً آیتی بر وجود خداوند هستند و قرآن کریم از این آیت بودن موجودات غیر ذی شعور به تسبیح تعبیر کرده است.

شهید مطهری در اين باره می‌فرماید:

بعضی این آیات را حکیمانه تفسیر کرده و گفته‌اند مقصود قرآن از این که می‌گوید هر چیزی خدا را تسبیح می‌کند و حمد می‌کند، تسبیح «تکوینی» و به زبان حال و مجازی است. ما یک زبان حال داریم و یک زبان قال. زبان حال این است که یک موجودی مثل یک انسان حالتی پیدا می‌کند که با این که دهانش بسته است امبا وضعش دارد با آدم حرف می‌زند. این را «زبان حال» می‌گویند. ولی یک وقت انسان با زبان خویش ظاهر می‌کند، این می‌شود «زبان قال». بنابراین، خیلی اوقات حالت بیرون انسان از ضمیر انسان خبر می‌دهد.بنابراین تسبیح موجودات غیر ذی شعور، در این معنا به معنای تنزیه و منزه دانستن نیست بلکه به معنای آیت و نشانه بودن است.[5]

مرحوم طبرسی نیز ذیل آیه 44 اسراء[6] می‌گویند:

معنای تسبیح، در اینجا دلالت آسمان‌ها و زمین بر یگانگی و عدالت و بی‌همتایی خداوند است و این تسبیح معنوی (مجازی) به منزله تسبیح لفظی (حقیقی) است، چه بسا که: تسبیح معنوی که راهنما و دلیل است. از تسبیح لفظی قوی‌تر است. زیرا موجب علم می‌شود.بنابراین، موجودات عالم هستی، دلیل وجود ذاتی قدیم و بی‌نیار هستند. [7]

فخر رازی نيز با پذيرش اين ديدگاه مي‌نويسد:

بدانکه انسان زنده صاحب تکلیف، خداوند را به دو گونه تسبیح می‌کند: اول تسبیح به گفتار، همانند آنکه با زبان بگوبد: سبحان الله، دوم به دلالت احوال به توحید و تقدیس و عزت خدای تعالی، امّا آنکه مکلف نیست، همانند چهارپایان و آنکه حیاتی ندارد، مثل جمادات، تسبیحش به روش دوم است، چون تسبیح به روش اول حاصل نمی‌گردد، مگر با فهم و دانش و شعور و نطق و تمامی اینها در مورد جمادات محال می‌باشد، پس، باقی نمی‌ماند در جمادات مگر تسبیح به روش دوم. [8]

ديدگاه دوم

گروه دوم که تسبیح موجودات را اعم از ذی شعور و غیر ذی شعور حقیقی می‌دانند، بر این نکته تأکید دارند که تمام موجودات علاوه بر این که آیت و نشانه وجود حق تعالی هستند، همگی به صورت حقیقی مسبح خداوند نیز هستند و با زبان مخصوص خود و با بهره وجودی خود، خدای تعالی را از هر نقص و عیبی منزه و مبرا می‌دارند.

بنابراین، بر طبق اين نظر، تفاوتی در استعمال لفظ تسبیح در موجودات غیر ذی شعور و ذی شعور وجود ندارد.

شهید مطهری از اين ديدگاه با عنوان تفسیر «عارفانه» تعبیر می‌کند و توضيح مي‌دهد  که اگر چه موجودات به زبان حال، مسبح و حامد پروردگارند، ولی معتقد است آيات قرآن بالاتر از این را می‌فرماید چراکه در مورد تسبیح موجودات آمده است: «ولکن لایفقهون تسبیحهم»[9] «ولی این تسبیح را شما نمی‌فهمید.»

 تسبیح به زبان حال را همه می‌فهمند. به علاوه قرآن می‌فرماید: «هیچ چیزی نیست مگر این که تسبیح خدا را می‌کنند» یعنی همه اشیاء را می‌گوید نه تنها عاقل‌ها و ذی‌شعورها را، ولی ضمیر را آن چنان برمی‌گرداند که گویی همه موجودات عالم عاقلند و شاعر، چون می‌گوید: «ولکن لا تفقهون تسبیحهم» «هُم» در زبان عربی ضمیري است که برای اشخاصی می‌آورند نه برای اشیاء و قرآن با این که سخنش درباره‌ی اشیاء است ضمیر را ضمیر اشخاصی آورده، یعنی می‌خواهد بگوید همه اشیای از یک منظر اشخاص ‌هستند و شعور دارند. ایشان اضافه می‌کند که «مولوی» مسائل را عارفانه تقسیم می‌کند. می‌گوید انسانهای عادی تسبیح و تمحید موجودات را نمی‌فهمند. واقعاً موجودات جهان خالق خود را می‌فهمند و درک می‌کند. مولوی می‌گوید:

گر ترا از غیب چشمی باز شد                               جمله ذرات جهان همراز شد

نطق آب و نطق خاک و نطق گل                             هست محسوس حواس اهل دل

جمله ذرات عالم در نهان                                      با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم                               با شما نامحرمان ما خامشیم[10]

علاّمه طباطبائی(ره) هم كه قائل به همین دیدگاه است، تأكيد مي‌كند كه موجودات آسمانی و زمینی با نقصی که در آنها است و جبران کننده آن خداست، و با حوائجی که دارند و برآورنده‌اش خدا است، خدا را از هر نقصی و حاجتي منزه می‌دارند، چون هیچ حاجت و نقصی نیست مگر آن که تنها کسی که امید برآوردن آن حاجت و جبران کردن آن نقصی در او می‌دود خدای تعالی است، پس خود او مسبح و منزه از هر نقصی و حاجتي است.[11]

علامه در جايي ديگر توضيح مي‌دهد كه تسبیح تمامی موجودات حقیقی است و «زبانی» و «قالی» است. امّا، چیزی که هست «قالی» بودن لازم نیست حتماً با الفاظ شنیدني و قراردادی باشد بلکه هر موجودی با وجودش و آن چه مربوط به وجودش می‌باشد و با ارتباطی که با سایر موجودات دارد خدای را تسبیح می‌کند و بیانش این است که پروردگار من منزه از این است که بتوان نسبت شرک و یا نقصی به او داد. بدین معنا که مجموعه نظام آفرینش، چه ذی روح و چه غیر آن، علاوه بر آن که با وجودشان دلالت بر وجود حق دارند. با زبان خود نیز خدای تعالی را تسبیح می‌گویند و او را از جمیع نواقعی و شوائب ممکنات تنزیه می‌کنند و به این کار خود نیز علم و شعور دارند. نکته قابل توجه این است که تسبیح فرع به ادراک است بدین معنا که اگر بپذیریم تمامی موجودات مسج حق تعالی هستند، ناچار باید پذیرفته باشیم که تمام موجودات ادراک و آگاهی دارند و بالطبع تمام موجودات از نوعی حیات بهره‌مند هستند.[12]

بنابراین، همه‌ی موجودات عالم تسبیح خداوند را با شعور و درکی که، هرکس به اندازه خود دارد، به زبان می‌آورند. و این تسبیح حقیقی و قالی است نه حالی.

دلایل عقلی و نقلی بر تسبیح موجودات

دلایل عقلی و نقلی دال بر این حقیقت است که هر موجودی به حسب درجه وجودی خود، دارای علم و ادراک و حیات است. یعنی مسئله علم در تمامی موجودات وجود دارد، هرجا که خلقت راه یافته علم نیز بدان جا رخنه کرده است، و هر یک از موجودات به مقدار بهره‌ای که از وجود دارد بهره‌ای از علم دارد. البته این بدان معنا نیست که تمامی موجودات از نظر علم با هم برابرند و یا علم در همه یک نوع، و یا همه آن چه را که انسان می‌فهمد می‌فهمند و باید آدمی به علم آن‌ها پی ببرد و اگر نبرد معلوم می‌شود علم ندارد.[13]

دلایل نقلی:

(الف) دلایل قرآنی

آیات زیر بیانگر آن است که همه خلقت بهره‌ای از علم دارند:

1. «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا»[14]

«ما بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌های عالم عرضه امانت کردیم همه از تحمل آن امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا انسان ناتوان در مقام آزمایشی و ادای امانت بسیار ستمکار و نادان بود.»

2. «و حشر لِسُلَيْمَان جُنُودُهُ مِن الْجن‏ِ وَ الْانس و الطَّير فَهُم يُوزَعُون‏»[15]

«و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان هر سپاهی تحت فرمان رئیس خود در رکابش حاضر آمدند.»

3. «لَوْ أَنزَلْنَا هَاذَا الْقُرْءَانَ عَلىَ‏ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ  وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبهَُا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»[16]

«اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم مشاهده می‌کردی که کوه از ترسی و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی می‌شد و این مثال را برای مردم بیان می‌کنیم باشد که بیندیشند.»

3. «فَقَالَ لهََا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كرها قَالَتَا أَتَيْنَا طَائعِين‏»[17]

«فرمود که ای آسمان و زمین همه به سوی خدا به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. آنها عرضه داشتند ما با کمال شوق و میلبه سوی تو می شتابیم.»

با توجه به آيات فوق به راحتي مي‌توان مدعي شد كه هیچ موجودی نیست مگر آنکه وجود خود را درک می‌کند و می‌خواهد با وجود خود احتیاج و نقص وجودی خود را که سراپایش را احاطه کرده اظهار نماید، پس هیچ موجودی نیست مگر آنکه درک می‌کند که ربّی غیر از خدای تعالی ندارد. و تسبیح همه‌ی موجودات حقیقی و باشعور و درک است.[18]

ب) دلایل روایی

روایات زیادی هم از طریق اهل سنت و هم از طریق شیعه، بر این مطلب وجود دارد که تسبیح موجودات را اثبات می‌کنند.

در روایتی از عایشه نقل شده که گفت: رسول خدا (ص) وقتی بر من وارد شد فرمود: ای عایشه این دو لباس مرا بشوی؛ عرض کردن یا رسول الله دیروز آن‌ها را شستم. فرمود: مگر نمی‌دانی لباس آدمی خدای را تسبیح می‌گوید و اگر چرکين شود تسبیحش قطع می‌شود. [19]

در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) روایت شده که گفت خدمت آن جناب عرض کردم معنای جمله «و إن مِن شیءٍ الاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِه» چیست؟ فرمود:

«هر چیزی خدای را با تسبیح خود حمد می‌کند، آری همان که می‌بینیم دیوارها ترک می‌خورد و شکاف برمی‌دارد این خود تسبیح دیوار است، چون نشان می‌دهد که تعمیر احتیاج دارد.»[20]

و در تفسیر درالمنثور حدیثی به این مضمون نقل شده است، كه  ابی‌حمزه گفت ما نزد امام سجاد علی ابن الحسین (ع) بودیم که جمعی گنجشک از جلوی ما عبور کردند، و همه با هم جیک جیک می‌کردند. حضرت فرمود: می دانید چه می‌گویند؟ عرض کردیم: نه، فرمود: اول به شما بگویم که من ادعا نمی‌کنم که علم غیب دارم ولیکن از پدرم شنیدم که فرمود: از پدرم علی ابن ابیطالب (ع) شنیدم که می‌فرمود: مرغان در هر صبحگاهی خدا را تسبیح نموده قوت و غذای روزشان را مسئلت می‌دارند. و این همان تسبیح صبحگاهی بود که از خدای خود رزق امروز خود را طلب می‌کردند.[21]

2- دلایل عقلی

مرحوم علامه طباطبايي براي تبيين ديدگاه خود برهان ديگري را اقامه مي‌كند كه مي‌توان آن را برهان عقلي ناميد.

تسبیح به معنای منزه داشتن است، که با زبان انجام شود، مثلاً گفته شود «سبحان الله» ولی وقتی حقیقت کلام عبارت باشد از فهماندن و کشف از «ما فی الضمیر» و اشاره و راهنمائی به سوی خود، این فهماندن و کشف به هر طریقی که صورت گیرد کلام خواهد بود هر چند که با زبان نباشد، این انسان است که برای نشان دادن منویات خود و اشاره بدانها راهی ندارد جز این که الفاظ را استخدام نموده و به وسیله الفاظ که عبارت است از صوت‌هائی که هر یک برای یک معنا قرار داده شده، مخاطب خود را به آنچه که در دل دارد خبردار سازد و قهرا روش و سنت تفهیم و تفهم بر همین استخدام الفاظ جریان یافته، البته چه بسا که برای پاره‌ای مقاصد خود از اشاره با دست و سر و یا غیر آن و چه بسا از کتابت و نصب علامات نیز استفاده کند. و اگر بشر راه دیگری جز استخدام الفاظ و یا اشاره و نصب علامت نداشته به همین‌ها عادت کرده و تنها اینها را کلام می‌داند هر چیزی که از معنای قصد شده ما پرده بردارد قول و کلام خواهد بود، و اگر موجودی قیام وجودش بر همین کشف بود همان قیام او قول و تکلم است، هرچند به صورت صوت شنیدنی و الفاظ گفتنی نباشد.

به دلیل اینکه می‌بینیم قرآن مجید کلام و قول و امر و نهی و وحی و امثال این معانی را به خداوند متعال نسبت می‌دهد، در حالی که می‌دانیم کلام او از قبیل آواز شنیدنی، و الفاظ قراردادی نیست، و اگر چنین نسبتی به خدا داده جز برای این نسبت که کلام منحصر در آواز نیست، بلکه به هر چیزی که کشف و پرده برداری از مقاصد می‌کند کلام اطلاق می‌شود.[22]

بنابراین، همه‌ی موجودات عالم اعم از ذی شعور و غیر ذی شعور، آسمانی و زمینی، همه به طور صریح از وحدانیت رب خود در ربوبیت کشف و پرده‌برداری می‌کنند. و او را از همه عیب و نقصی منزه می‌شمارند و تسبیح‌گو هستند. و در حقیقت، این کشف و پرده‌برداری همان قول و کلام آنهاست، که به آن تسبیح حقیقی اطلاق شده است. امّا، به جز خداوند متعال و افراد خاص او، کسی نمی‌تواندآن را درک کند.

جمع‌بندي

نتايج حاصل از اين نوشتار عبارتند از:

تسبيح به معناي منزه دانستن از هر گونه عيب و نقص است؛

بنابر آيات نوراني قرآن كريم، تمام موجودات به تسبيح خدا مشغول هستند؛

برخي بر اين باورند كه تسبيح موجودات غير ذي شعور تسبيح حقيقي نيست؛

برخي ديگر معتقدند كه تسبيح موجودات غير ذي شعور تسبيح حقيقي است؛

با توجه به براهين قرآني، روايي و  عقلي موجود ديدگاه دوم بيشتر به واقع نزديك است.

منابع

قرآن کریم

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت،  دارالعلم الشامیه، 1412ق.

ابن فارس، ابوالحسن احمد، مقاییس اللغة، قم،  مرکز نشر مکتب اعلام الاسلامی، 1404ق.

طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامی.

طبرسی، فضل ابن حسن، تفسیر مجمع البیان، تهران، انتشارات فراهانی، 1360ش.

زمخشری، محمود، تفسیر الکاشف عن حقائق غوامضی التنزیل، بیروت،  دارالکتاب عربی، 1407ق.

سیوطی، جلال الدین، تفسیر درالمنثور، قم،  کتابخانه آیه مرعشی نجفی، 1404ق.

فخر الدین رازی، ابوعبدالله محمد ابن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق.

مطهری، شهید مرتضی، آشنائی با قرآن، قم.انتشارات صدرا.

مكارم شيرازي،‌ ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية،‌ 1374.



[1] . ابن فارس، مقاييس اللغة، ذيل ماده «سبح»

[2] . راغب اصفهاني، المفردات، ذيل ماده «سبح».

[3]. سوره حشر/ 1. و نيز ر.ك. صف/1 و حديد/1.

[4]. سوره انبیاء/33 و نيز ر.ك. نور/41، رعد/13 و انبيا/71.

[5] . مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج6، ص169.

[6] - «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِيهِنَّ  وَ إِن مِّن شىَ‏ْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بحَِمْدِه‏...»

[7]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج14، ص142. نیز: زمخشری، محمود، الکشاف، ج2، ص670.

[8]. فخر رازی، ابوعبدالله محمد ابن عمر،تفسیر مفاتیح الغیب، ج30، ص347  و نيز ر.ك. مكارم شيرازي،‌ ناصر، تفسير نمونه،‌ ج 12، ص133.

[9]. اسرا/44.

[10]. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج4، ص169.

[11]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص444.

[12]. همان، ج13، ص151.

[13]. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص151.

[14]. احزاب/72.

[15]. نمل/17.

[16]. حشر/21.

[17]. فصلت/11.

[18]. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص151.

[19]. سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدر المنثور، ج4، ص185.

[20]. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص166.

[21]. سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدر المنثور، ج4، ص185.

[22]. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص150.